شنبه, ۱۷ آذر, ۱۴۰۳ / 7 December, 2024
مجله ویستا

اخطار دو دقیقه‌ای - Two-Minute Warning


اخطار دو دقیقه‌ای - Two-Minute Warning
سال تولید : ۱۹۷۶
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : ادوارد فلدمن
کارگردان : لاری پیرس
فیلمنامه‌نویس : ادوارد هیوم، برمبنای رمانی نوشته ژرژ لافونتن.
فیلمبردار : جرالد هرشفلد.
آهنگساز(موسیقی متن) : چارلز فاکس.
هنرپیشگان : چارلتن هستن، جان کاساوتیس، مارتین بالسام، بو بریجز، مریلین هاست، دیوید جانسن، جک کلوگمن، جینا رولندز، والتر پیجن، دیوید گرو، وینسنت باگتا و میچل رایان.
نوع فیلم : رنگی، ۱۱۵ دقیقه.


در صبح روز مسابقه نهائی فوتبال آمریکائی میان تیم‌های بالتیمور و لس آنجلس، تیراندازی کمین‌کرده در پنجره طبقه بالای یک هتل، موتورسواری را با تیر می‌زند. با شروع مسابقه، مهندس تلویزیون، «تد شلی» (باگتا) از مونیتورهایش، تیرانداز را بالای بلندترین برج ورزشگاه و مسلط بر چیزی حدود صد هزار تماشاگر می‌بیند. وقتی رئیس محافظت استادیوم کشته می‌شود، رئیس پلیس، «پیت هالی» (هستن) دنبال «گروهبان کریس باتن» (کاساوتیس) و گروه تک‌تیراندازش می‌فرستد تا روی نورافکن‌ها مستقر شوند، ولی دستور می‌دهد که تا دقایق آخر بازی تیراندازی نکنند. مدیر استادیوم، «سام مکیور» (بالسام)، به سیاستمداران داخل استادیوم هشدار می‌دهد، ولی بقیه تماشاگران از موضوع بی‌خبرند: «استیو» (جانسن)، فروشنده اتوموبیل، با محبوبه‌اش، «جانت» (رولندز) جروبحث می‌کند؛ جیب‌بر پیری (پیجن) با دستیار جوانش مشغول کارند؛ دکتری به‌نام «آل» (گرو) با غریبه‌ای، «لوسی» (هاست) گرم گرفته است؛ مردی به‌نام «سندمن» (کلوگمن) که بدهکار است و تهدید به مرگ شده، از کشیش (رایان) می‌خواهد برای تیم لس آنجلس (که او روی آن شرط بسته) دعا کند؛ در اینجا یکی از تماشاگران به‌نام «مایک‌رامزی» (بریجز)، زن و دو فرزندش را رها می‌کند تا خبر حضور تیرانداز را گزارش کند. سوت دو دقیقه به پایان بازی زده می‌شود و تیرانداز به‌جای «مکیور»، «استیو» را می‌زند؛ «سندمن»، جیب‌بر و بسیاری از تک‌تیراندازها کشته می‌شوند. خیلی‌ها هم زیر دست و پا له می‌شوند؛ ولی «آل»، «لوسی» را نجات می‌دهد. «هالی» و «باتن» با گاز اشک‌آور حمله می‌کنند و بالاخره، تیرانداز که سخت زخمی شده، از بالای برج سقوط می‌کند.
* صحنه مهمانی عروسی در فیلم خداحافظ کولامبوس (1969) مهارت پیرس را در کار با انبوه آدم‌ها نشان می‌داد و کل فیلم نیز تیزبینی او را در شخصیت‌پردازی. اگر این امتیازها با قدری هماهنگی در اخطار دو دقیقه‌ای وجود داشت، شاید از درازگوئی‌هایش کم می‌شد. اما پیرس از همان ابتدا در برابر داستان متزلزل شکست می‌خورد، داستانی که یکی از مقتضیات آن ضرورت پنهان ماندن هویت تیرانداز است. هرچند در پایان، کاساوتیس اعلام می‌کند که به‌زودی رسانه‌ها پرده از راز این قاتل گم‌نام برخواهند داشت، تماشاگر همچنان احساس رودست خوردن را دارد، چرا که پس از آن همه سرنخ‌های مفصل و نماهای مبهم آن چنانی از ویژگی‌های تیرانداز، در آخرین لحظه معلوم شده است که داستان به‌رغم همه وعده‌هایش چیزی برای آشکار کردن ندارد. علاوه بر این سوراخ‌های فیلم‌نامه‌ای، واقعیت‌هائی که بی‌مقدمه وسط قصه پرتاب می‌شوند، ضعف در دادن اطلاعات و بی‌دقتی زمانی، کار را بدتر می‌کند. جدال قابل انتظار میان هستن و کاساوتیس به جائی نمی‌انجامد. فقط می‌توان از اجرای موفق صحنه‌های اکشن ذکری به میان آورد.