شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مجله ویستا
برنامهریزی بلندمدت و زیربنایی بخش اجتماعی-فرهنگی در ایران

برنامهریزی در بخش اجتماعی و فرهنگی عمدتاً به امور زیربنایی می شود. در این بخش به برنامه های مشارکت، ارتباطات و آموزش در همه سطوح خرد، میانه و کلان اجتماعیـ فرهنگی پرداخته تا مباحث مربوط به مردم سالاری را به عنوان اصلیترین زیرساخت های توسعه پایدار در همه ابعاد تحقق بخشد. همچنین راهکارهای توجه به فرهنگ ها و جوامع منطقهای در عین حفظ هویت و انسجام ملی، تقویت سرمایههای انسانی، اجتماعی و فرهنگی، تشکیل و گسترش سازمان های غیردولتی، برخورداری از رسانههای مستقل بومی، پاسخگویی دولت به شهروندان مناطق محلی از طریق رسانهها، توجه به افکار عمومی محلی و پژوهش های بیطرفانه و علمی مبتنی بر آن، و استفاده از اوقات فراغت برای کارهای داوطلبانه و مردمی، از شرایط تحقق عینی مردم سالاری است که در برنامهریزی بلندمدت بخش اجتماعی و فرهنگی مدنظر قرار گرفته است.
● برنامه های اجتماعی و فرهنگی امور زیربنایی
▪ مشارکت
هر جامعهای که در تلاش است تا به توسعهای موفق و پایدار دست یابد، ناگزیر است که مشارکت فعال افراد جامعه را پذیرفته و به مردم خود فرصت آن را دهد که توسعه جامعه خویش را تحقق بخشند. این بدان معنا خواهد بود که افراد جامعه باید در برنامهریزی و اجرای برنامههای توسعه و همچنین منابعی که برای اجرای این برنامهها ضروری است، مشارکت و کنترل لازم را داشته باشند. بومیان هر محل، جهان خود را بهتر از هر فرد خارجی دیگری از جمله کارشناسانی که سیاست گذاریکرده و خدمات ارایه میکنند، میشناسند. افراد محلی با ریشه های شان، تاریخ شان، زبان شان، فرهنگ شان و معیارهای شان آشنا هستند. بنابراین، این آن ها هستند که باید دلیل توسعه را بفهمند. لذا توسعه باید به صورت آشکار شدن آنچه درون فرد یا جامعه نهفته است، درک شود. این همان توسعه بر طبق مردم سالاری است که مردم نه تنها ابزار تحقق توسعه، بلکه مهم تر از آن عامل، تصمیم گیرنده و غایت توسعه به شمار میروند. در بهترین حالت، دولت و کارشناسانش، کاری که میتوانند انجام دهند آن است که شرایطی را فراهم آورند تا توسعه را ترغیب کنند. به عبارت دیگر، دولت میتواند توسعه را تغذیه کند، نه این که به وجود آورد.
از اوایل دهه هشتاد در کشورهای در حال توسعه، و از دهه نود در کشور ما، برنامههای بسیاری شروع شده است که میتوان به آن ها نام طرح ها و پروژههای توسعه مشارکتی یا روش های از "پایین به بالا" داد. این برنامهها دارای مشخصههای تشریک مساعی مردمی، تفویق قدرت تصمیمگیری، روش های یکپارچه و مناسب تعلیم و تربیتی هستند. در اکثر این برنامهها، بر بالا بردن آگاهی و توانمند کردن مردم به درک منتقدانه واقعیات، به عنوان اولین قدم در روند توسعه تأکید شده است. این برنامه ها و پروژههای توسعه، اذعان میکنند که توسعه برای مردم است. تشریک مساعی فعالانه در امر توسعه تنها به معنای سهم بردن از منافع نیست، بلکه نیازمند درگیری فکری و روحی افراد است و تنها به حضور فیزیکی محدود نمیشود، بلکه به تمایل به تشریک مساعی، تفکر و انگیزه خلاق و نیز قبول مسؤولیت نیازمند است.
▪ آموزش
در طول سال های اخیر کشورهای در حال توسعه به این دانش دست یافتند که ارتباط برای توسعه، فرایندی اجتماعی با رنگ و بوی آموزشی قوی است. آن نه تنها راهی برای انتشار نوآوریها است، بلکه مرحلهای از ایجاد آگاهی، اطلاع رسانی، مبارزه، کنترل، ارزیابی و… است. به دلیل این جنبههای آموزشی، تکنولوژی ها و کانال های ارتباطی تابعی از زمینه و مفاد آموزشی به شمار میروند. به عبارت دیگر، هدف های آموزشی توسعه باید تعیین کنند چه نوع اقدامات و ارتباطی (شکل، محتوا) مناسب و مورد احتیاج است. این واقعیت که اغلب فعالیت های آموزشی بیش از آن که مردم را وادار به همکاری نماید، نیازمند همکاری ایشان است، شرایط خاصی را برای روش های آموزشی ایجاد میکند. تعدادی از مشکلات و محدودیت ها به کارگزاران و برنامهریزان توسعه و حتی تهیه کنندگان رسانهها مربوط میشود. در بسیاری از موارد میتوان آموزشی را که به آن ها داده میشود، به دلیل تکیه بر موضوعهای علمی، به بهای عدم توجه به موضوعهای انسانی مورد انتقاد قرار داد. آن ها برای تخصص در زمینهای خاص، و نه به عنوان تعلیم دهنده یا عوامل ارتباط، تربیت شدهاند. از این روی میبایست دانش فنی شان را با بسیاری از بینش های فرهنگی و آموزشی بومی برای توسعه تکمیل کرد.
بسیاری از کسانی که مسؤولیت هایی در زمینه برنامههای توسعه دارند، خود به خوبی آموزش ندیدهاند تا آن را به دیگران منتقل ساخته یا اجرا کنند. در بسیاری از موارد آنچه مدیران اجرایی از توسعه آموزش دیدهاند، ناکافی، یک طرفه و اغلب بر دانش متمرکز مبتنی است و در موضوعهایی که میتواند جنبههای اجتماعی و تعلیم و تربیتی کار آن ها را تسهیل کند، دچار نقص هستند. اگر بخواهیم در بهبود عملکرد نیروی مدیران و سایر مسؤولین دست اندرکار توسعه جدی باشیم، وجود دیدی منتقدانه در مورد آموزش، قبل و در حین کار آن ها ضروری است. دانش مسؤولان نه تنها باید به روز باشد، بلکه از نظر عملی نیز منطبق با شرایط محلی و منطقه ای باشد که برنامههای توسعه در آن تحقق مییابد. بنابراین، در برنامههای آموزشی آن ها باید تعادلی بین موضوعهای فنی، علمی و ارتباطی با واقعیات بومی وجود داشته باشد.
▪ ارتباطات
امروزه، معدود محققانی درباره ارتباط نزدیک بین توسعه، فرهنگ و ارتباطات تردید دارند. توسعه یعنی تغییر و این تغییر، نحوه نگریستن مردم به موضوعها، اعمال، ارتباط آن ها با یکدیگر و جهان اطراف شان را تحت تأثیر قرار داده است؛ تغییراتی که در ذهن مردم شکل میگیرد بر دانش، ارزش ها، نگرش ها، باورها و رفتارها و... تأثیر میگذارد. این تغییرات نمیتواند شکل گیرد مگر با پردازش اطلاعات، اعم از اطلاعاتی که از خارج تأمین میشود، از طریق رویدادها و فعالیت ها، یا به وسیله بررسی مجدد دانش موجود. با شناسایی این حقیقت، ارتباطات بلافاصله به عنوان یکی از عوامل اصلی فرایند توسعه مطرح میشود. بدون ارتباطات هیچ اطلاعاتی بین مردم منتشر نمیشود و بدون تفسیر اطلاعات هیچ کشف، تغییر و اصلاحاتی انجام نخواهد شد. ارتباطات به عنوان یکی از عوامل موثر در امر توسعه پذیرفته شد. اکنون نقش ارتباطات با تغییر بینش های مربوط به راهبردهای توسعه همساز شده است. ابتدا انتظار میرفت ارتباطات راه را به سوی نوگرایی هموار سازد. سپس وظیفه پشتیبانی از برنامهها و پروژههای خاص توسعه به ارتباطات داده شد. بعدها مباحث مربوط به درگیر کردن مردم در برنامه توسعه، با تأکید روی گفت و شنود و شکل های عادلانه و معقول برقراری ارتباط بین طرف های درگیر در فرایندهای ارتباطی شد. به نظر میرسد، ارتباط میان فرهنگی برای این کار مناسبتر از ارتباط یک طرفه است. موانع عمدهای بین برنامهریزان و کارگزاران توسعه و مردم وجود دارد که مانع از نشر سازنده دانش و طرز فکرها میشود. بزرگترین موانع در میان، عبارت است از موانع اجتماعی ـ فرهنگی.
نگاهی به عملکرد پیشرفت ارتباطات در کشورهای در حال توسعه و جهان سوم نشان میدهد که در راه توسعه، بینش های فوق کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. اگر چه نیاز به پشتیبانی ارتباطی در برنامههای توسعه امروزه به طور وسیعی مورد قبول واقع شده است، اما هنوز به نظر میرسد استفاده موفق از عوامل اجتماعی ـ فرهنگی برای راهبردهای توسعه و رسانهها یک استثناء باشد تا قاعده. نمونههای زیادی از اطلاعاتی که از نظر محتوا ذیربط و از جنبه آموزشی و فرهنگی مناسب و مفید باشد و جامعه را توانا سازد، وجود ندارد. دلایل این عدم موفقیت متعدد است؛ از جمله مشکلات مالی و فنی که بسیاری از حکومت ها را شدیداً در انجام عملیات شان محدود میکند. توسعه تنها با گفتگو و برنامهریزی صرف دولتی تحقق نمییابد، بلکه با مشارکت مردم و تجهیز فرهنگیشان واقعیت یافته که یکی از اصلیترین راههای آن از طریق ارتباطات است. ارتباطات از ابتداییترین شکل و وسیع ترین معنای آن یعنی مبادله نظریات بین مردم میبایست مورد استفاده قرار گرفته شود. آن ارتباط میان فردی و ارتباطی را که از طریق وسایل فنی مبادله میشود، در برمیگیرد. اطلاعات بین کارگزاران توسعه و افراد ذی نفع، بین معلمان و دانشآموزان، بین یکایک اعضای جامعه، بین کشاورزان روستایی و مردم شهری و پژوهشگران، برنامهریزان و سیاستمداران مبادله میشود. بنابراین ارتباط برای توسعه، بخشی با انتشار اطلاعات از طریق کانال های آموزشی، ترویج، فعالیت های دسته جمعی، توانمندسازی، آموزش و اقدامات اجتماعی بستگی دارد.
● راهکارهای اجتماعی و فرهنگی امور زیربنایی
▪ وسایل ارتباط جمعی محلی و مستقل
رسانههای جمعی مستقل، یکی از اولویت های تحقق مردم سالاری است. رسانههای جمعی تنها هنگامی قادر به تعقیب اهداف جامعه خواهد بود که مستقل باشند. حتی اگر به نوعی برخی از رسانهها تریبون حکومتی یا دولتی به شمار میروند، برخی دیگر میبایست از استقلال لازمه برخوردار باشند؛ به ویژه رسانه هایی محلی و منطقه ای ضروری است. امروزه در کنار افزایش چشمگیر رسانه های بین المللی، ما در جهتی به ظاهر معکوس شاهد شکل گیری و رشد رسانه های محلی و منطقه ای هستیم. رسانه هایی که انعکاس دهنده فرهنگ های بومی هستند و جوامع منطقه ای و محلی را تقویت کرده و هویت شان را تثبیت می نمایند.
رسانههایی که بودجه شان توسط حکومت تعیین میشود، برای آن که استقلال داشته باشند، باید در مقابل کمیسیونی مستقل یا کمیسیونی مرکب از نمایندگان گروههای مختلف شهروندان بومی پاسخگو باشند و مهم تر از آن، رسانههای دیگر از امکان رقابت با رسانههای حکومتی برخوردار باشند. استقلال رسانههای خصوصی و بومی را نیز میتوان هم با تقسیم منابع مالی و عدم تمرکز آن در دست عدهای معدود و هم رأی گیری، محقق ساخت.
▪ افکار عمومی منطقه ای و محلی
افکار عمومی مجموعه عقاید افراد یک جامعه نسبت به موضوعی است که مردم دربارهاش منافع و علایقی مشترک دارند و به عبارت دقیق تر طرز تلقی و واکنش جمعی و مشهود است که جزء بزرگی از جامعه در برابر رویدادهای اجتماعی که اغلب مهم تلقی میشود، نشان میدهند. افکار عمومی امروزه بیش از هر زمان دیگری در عرصه سیاست و اجتماع برای خود جا باز کرده است. اگر در گذشته حکومت ها میتوانستند با نادیده گرفتن خواست مردم، خودسرانه به هر اقدامی متوسل شوند، اکنون با پدیدهای به نام افکار عمومی مواجه هستند که به عنوان اساسی ترین عامل در عرصه واقعیات اجتماعی مطرح میشود. این پدیده تنها در سطح ملی مطرح نیست، بلکه در سطح منطقه ای و محلی نیز باید افکار عمومی و گرایشات شان را مراعات کنند و از اقدامات خودسرانه و منافی با افکار عمومی پرهیز کنند.
ارتباطات و رسانههای جمعی از طریق انواع تکنولوژیهای اطلاعاتی، افکار عمومی را شکل میدهند و متغیرهای فرهنگی از جوامع مختلف به متغیرها و عواملی تأثیر گذار در فرهنگهای جوامع دیگر بدل شدهاند. تکثر، تنوع و انتشار رسانهها و هویت جدید کنونیشان که آن ها را از حکومت ها و دولت ها مستقل ساخته است، این امکان را به شهروندان داده تا از طریق افکار عمومیشان، سیاستمداران را وادار سازند تا آنان را به عنوان تعیین کنندگان اصلی خواست ها، علایق و تصمیماتی به حساب آورند که در همه عرصههای منطقه ای و محلی اتخاذ میشود. این متغیر مهم که برخاسته از روابط اجتماعی و فرهنگی است، باید به عنوان مهم ترین مبنای واقعیات اجتماعی و اساسیترین ابزار اظهار عقاید مردم، مورد استفاده سیاسیون، برنامهریزان، مسؤولین و مدیران قرار گیرد.
▪ تأسیس موسسات پژوهشی محلی مستقل برای سنجش افکار عمومی
موسساتی که مدام افکار عمومی و دیدگاه های نه تنها اکثریت، بلکه اقلیت ها و خرده فرهنگ ها را عاری از پیشداوری های سیاسی سنجیده و در اختیار اشخاص، نهادها و حتی دولتمردان قرار دهند تا آنان با شناخت نسبت به افکار عمومی موجود، سیاست های و برنامههای خود را تنظیم کنند، باید در اولویت های توسعه اجتماعی- فرهنگی قرار گیرد. از اساسیترین خصایص موسسات سنجش افکار عمومی بومی، استقلال آن هاست که باید به عنوان یکی از مراکز مردم سالاری، پل ارتباطی بین مردم و دولت باشند، نه موسسهای با هر گونه وابستگی دولتی. تنها در آن صورت است که به صحت پژوهش ها و نتایج شان میتوان اطمینان کرد و نتایج آن ها را اطلاعاتی علمی برای کنترل مسؤولان و سیاستمداران به شمار آورد. فعالیت های این موسسهها نیز نباید در حد نظرسنجی و پیمایش های سطحی متمرکز شود و میبایست بیشتر به پژوهش های عمیقتر و تحلیل های ریشهایتر در ابعاد گوناگون اجتماعی و فرهنگی سوق یابد.
▪ تقویت سرمایههای انسانی، اجتماعی و فرهنگی
اصلیترین زیرساخت های توسعه پایدار توجه و تقویت سرمایههای انسانی و اجتماعی است. همان طور که سرمایه فیزیکی، با ایجاد تغییرات در مواد، برای شکل دادن به ابزارهایی که تولید را تسهیل میکنند، به وجود میآیند، "سرمایه انسانی" نیز با تغییر دادن افراد یک جامعه برای واگذاری مهارت ها و تواناییها به آن ها پدید میآیند و انسان ها را توانا میسازند تا به شیوه هایی جدید و مطلوب تر رفتار کنند. "سرمایه اجتماعی" به مجموع منابعی که در بنیاد روابط خانوادگی و در سازمان اجتماعی جامعه وجود دارد و برای رشد شناختی و اجتماعی افراد آن سودمند است، اطلاق میشود. آن به روابط اقتدار، اعتماد و هنجارهای یک جامعه برمیگردد. تفاوت عمده سرمایههای اجتماعی با سرمایههای فیزیکی و انسانی در آن است که همچون آن ها کاملاً تعویض پذیر نیستند.
امروز پس از سرمایه های انسانی و بدنبال آن سرمایه های اجتماعی، سخن از سرمایه های فرهنگی رفته است. هر گونه اهداف و استراتژی فرهنگی تنها با کمک سرمایه های فرهنگی است که عملی شده و تحقق و تداوم آن تضمین می گردد. تعامل پذیری، ارتباط پذیری، مشارکت پذیری، میزان پذیرش دیگری و ارزش های اخلاقی از این جمله اند. سرمایههای انسانی و اجتماعی نیز که میبایست در برنامه ریزی بلندمدت آمایش سرزمین تقویت شوند، به قرار ذیلاند: مسؤولیتپذیری، مدیریت، سازمانپذیری، نقشپذیری، وجدانکاری، تعهدات و روابط اعتباری از آن جملهاند.
▪ کمک به تقویت و تشویق کارهای داوطلبانه بومی
در جامعهای که سرمایه اجتماعی و فرهنگی غنی است، معمولاً بزهکاری، ترک تحصیل و درگیریهای نژادی اندک تر و رشد اقتصادی افزون تر است. سرمایههای اجتماعی در ایجاد گروههای اجتماعی قدرتمند و فعال نقش دارند، اما این نقش فقط در شرایط خاصی میتواند به بیشترین اثرگذاری برسد. به خصوص کسانی که دچار انزوای اجتماعی هستند، از فعالیت های داوطلبانه سود میبرند. آن دسته از افرادی که در فعالیت های داوطلبانه شرکت میکنند میتوانند به همبستگی اجتماعی یاری برسانند. فعالیت های داوطلبانه به جوانان فرصت رشد و ریسک پذیری میدهد و زمینهای ارزشمند برای ایفای نقش شهروندی در اختیارشان قرار میدهد. این فعالیت ها میتواند به کهنسالان نیز در فرایند سالخوردگی فعال کمک کند، حتی برخی تحقیقات نشان داده که فعالیت های داوطلبانه برای تندرستی نیز مفید است. روند رو به رشد فعالیت های داوطلبانه به سوی بهبود وضعیت گروههای محروم جامعه نیز کشیده شده است. گروههایی همچون معلولان، مهاجران و به طور کلی کسانی که در حاشیه جامعه در کار بهبود وضعیت خویش هستند. در برخی از موارد، این فعالیت ها راه را برای بازسازی نوعی شهروندی هموار میسازد. خلاصه این که فعالیت های داوطلبانه یک موقعیت برنده/برنده ایجاد میکند که در آن هم داوطلب و هم جامعه سود میبرند. فعالیت های داوطلبانه موقعی بهترین اثر را دارد که در چارچوب یک بخش دولتی سالم و با منابع کافی صورت گیرد. این طرح همچنین یک قاعده کلی را نیز آشکار می سازد: هر چه بخش غیرانتفاعی بزرگتر باشد، میزان فعالیت های داوطلبانه گستردهتر است. این تأکیدی است بر این واقعیت که فعالیت داوطلبانه، از برخی جهات، یک کنش اجتماعی است و نه صرفاً یک اقدام فردی که باید برای تحقق و گسترش آن زمینههای لازم را فراهم آورد.
▪ تقویت و گسترش سازمان های غیردولتی منطقه ای
اکنون فعالانی در بخش سوم، یعنی سازمان های غیرانتفاعی و اجتماعی، آن را نوشدارویی همه مشکلات میخوانند و طبیعی است که خواهان تکیه کامل به آن باشند. با این حال بی آن که نقش حیاتی نهادهای غیرانتفاعی را نادیده بگیریم، باید مراقب باشیم تا مدعی بیش از آنچه این بخش میتواند ارایه کند، نباشیم. در صد سال گذشته آموختهایم که مشکلات امروز پیچیدهتر از آن است که یک بخش به تنهایی از عهده آن برآید.
در این میان، نقش سازمان های غیردولتی بسیار برجسته است. آن ها امکان عملی مشارکت مدنی را فراهم میآورند و نهادها و مردم را به سمت توسعهای سوق میدهند که دیگر تماشاچی آن نیستند، بلکه خود گزینشگر و تحقق بخش هر قسم آن به شمار میروند. از این روی است که مردم سالاری تنها با آن هاست که تحقق یافتنی است. چنین آیندهای به آسانی تحقق یافتنی نخواهد بود، اما آن همان آیندهای است که از دور سوسو زده و عمیق ترین امیدها را نوید میدهد. پس گسترش و تقویت سازمان های غیردولتی میبایست در اولویت برنامهها قرار گیرد.
▪ استفاده از اوقات فراغت در کشور ما
مسأله فراغت در جهان سوم بیش از این که ناشی از پیشرفت تکنولوژی باشد، حاصل عواملی چون جوانی جمعیت، بیکاری گسترده، کمبود اشتغال به سبب عدم برنامهریزی و سازماندهی نیروهای کار و سرمایه است که با الگوهای فرهنگی ایام فراغت از جوامع صنعتی در هم آمیخته است و در حقیقت، به دلیل ضعف بنیانهای تولیدی و نهاد اقتصادی به طور کلی، و ضعف نهادهای اجتماعی - فرهنگی به طور اخص، فراغت پدید آمده است، بیآن که تولید فرهنگی متناسب با آن شکل گیرد. البته این پدیده، نه تنها نشان میدهد که ایام فراغت سرمایهای بالقوه در جوامع در حال توسعه است، حتی آشکار می سازد که ظرفیت های بالقوه دیگری نیز وجود دارد که به عدم طرحریزی، آموزش، سازماندهی و انضباط کاری در این جوامع برمیگردد که با برنامهریزی بلندمدت اجتماعی - فرهنگی و نهادینه کردن شان دست یافتنی است.
▪ توجه ویژه به وضعیت بانوان مناطق محروم
امروز شاهدیم که توجه به امور زنان در سطح دنیا گسترش یافته است. بدنبال آن در کشور ما نیز جریانات مشابه ای شکل گرفته است که عمدتاً در شهرهای بزرگ و نزد طبقات متوسط و مرفه جامعه نضج یافته است، اما متأسفانه بزرگترین قربانیان زنی که حقوق شان پایمال شده در مناطق محروم و مناطق روستایی و عشایری اند. بسیاری از این زنان، نسبت به حقوق انسانی و حتی دینی خود آشنایی ندارند و اگر هم واقف باشند، کاری از دست شان ساخته نیست. بسیاری از این الگوهای اجتماعی که حقوق زنان را پایمال می کنند، چه بسا از باورهای خرافی، عرف و عادات غلط و سنن متحجر اند، که حتی با حقوق دینی زنان مسلمان منافات دارد. به بیان دیگر، بسیاری از نابرابری ها و تبعیضاتی که در حق زنان محروم محلی می شود، نه تنها با دستورات دین اسلام سازگار نیست، بلکه حتی با آن در تضاد است و از همان فرهنگ جاهلیتی ناشی می شود که پیامبر اسلام برای نابودی شان مبعوث شد. بسیاری از زنان محروم پیش از سن بلوغ در حالی که هنوز بچه هستند، به زور ازدواج کرده و به خانه بخت فرستاده می شوند. در صدر اسلام، حتی کافران را به زور وادار به دستورات دینی نمی کردند، چه به جای این که دختران مسلمان را به زور شوهر دهند! در برخی موارد تحصیل زنان را کار غلطی می دانند و اجازه رشد و پیشرفت را از آنان سلب می کنند. این در حالی است که در برخی از استان ها، همچون کردستان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان زنان نه تنها نان آوران خانه هستند، بلکه ده ها مرد را اداره می کنند. امروز مهم تر از شعارهای حقوق بشری، وظیفه دینی ماست که با این افکار جاهلیت و باورهای خرافی که پیامبران تمام دوران ها برای نابودی شان مبعوث شدند، مبارزه کنیم. آن رسالتی برای هر دولتمردی است که محرومیت زدایی و عدالت محوری را به جدّ منش و روش خود ساخته باشد.
▪ تقویت گردشگری با حفظ محیط زیست
ارتباط بین فرهنگ و گردشگری بر کسی پوشیده نیست. آن ها از یک سوی، رابطه ای دو جانبه با یکدیگر دارند؛ به طوری که فرهنگ و گردشگری از هم تأثیر می پذیرند و از سویی دیگر، گردشگری سهمی مهم در توسعه فرهنگی دارد. امروزه شاهد رشد گردشگری در همه جای دنیا هستیم. ظرفیت های جدید گردشگری، چیزی است که ساکنان بومی هر منطقه بهتر از هر کس دیگری می شناسند. آن ها هستند که با معرفی جاذبه های تاریخی، فرهنگی و تفریحی مناطق زندگی اطراف خود، مسوولان محلی را برای سرمایه گذاری گردشگری تشویق و ترغیب می کنند. از این روی تصمیماتی از این دست، باید در سطح طرح ها و برنامه های استان ها صورت گیرد. در ضمن آسیب هایی که توریست ها می توانند به زیست بوم مردم محلی برسانند، بیشتر از هر کسی توسط بومیان آنجا ملموس است. بنابراین، برای اجتناب از آن باز برنامه های استانی که با مشورت با مردم محلی تنظیم شده باشد، راه گشا خواهد بود. توریست ساحلی از تنوع بسیار زیادی برخوردار است که متأسفانه ما تنها از معدودی از آن ها مطلع ایم. علاوه بر شنا، موج سواری، دویدن، غواصی باید قایق های بادی، کایت سواری، اسب سواری، جت اسکیت و حتی اتومبیلرانی را تشویق کرد و بدان ها بیافزایید، ورزش های فوتبال ساحلی، والیبال ساحلی و انواعی از تفریحات اوقات فراغت را که به استراحت و آرامش نیازمند اند.
اکوتوریست نیز که اینک یکی از شاخه های مطرح و رو به رشد، صنعت گردشگری است، باید در دستور کار قرار گیرد. منظور از آن، مسافرت هایی مسؤولانه به نواحی طبیعی است که علاوه بر مشارت های مفید اجتماعی و اقتصادی، حفظ محیط زیست و جوامع محلی و رفاه مردم بومی در نظر گرفته شود. به بیانی دیگر، تمام جنبه های مختلف گردشگری باید با در نظر گرفتن آسیب های زیست محیطی شان پیش روند و مواردی که راه چاره ای ندارند، از آن اجتناب کنند. به خصوص مناطق ساحلی که عمدتاً از توریست های تفریحی پر می شوند، باید آسیب های احتمالی و آلودگی های زیست محیطیِ خاکی، ساحلی و آبی را نیز از نظر دور ندارند و طرح های مشخص برای جلوگیری از آلودگی ها یا برطرف کردن شان داشته باشند. فرهنگ میزبان نیز از اجزای اصلی اکوتوریسم است و مردمی که سال ها با روابط اجتماعی و فرهنگ خاص شان در یک منطقه زندگی می کنند، برای هر نوع تغییری از جمله باز شدن پای گردشگران به منطقه، باید در هر برنامه ای لحاظ شوند و حتی منابع فرهنگی به عنوان یکی از جاذبه های گردشگری در نظر گرفته شوند. حال از گردشگری و اکوتوریسم به مثابه توسعه ای پایدار نگریسته می شود که نه منافع کوتاه مدت، بلکه دستاوردهای بلندمدت و پایدار آن ها، که به جای نابودی یا زوال منابع، به حفظ منابع با ارزش طبیعی و فرهنگی منتهی می شود، مورد توجه واقع می گردد. برای حفظ محیط زیست نیز عمدتاً عادت بر این بوده که به مردان توجه شود و آموزش برای کارکنانی گذاشته می شود که طبعاً اکثراً مردند. اما اینک ثابت شده در اکثر نقاط جهان زنان نقشی تعیین کننده تر در حفظ محیط دارند؛ فرضاً در نظام آبیاری و آبرسانی، این زنان هستند که نقشی مهم تر از مردان ایفاء می کنند. از این روی برنامه های آموزشی برای زنان باید در اولویت قرار گیرد.
▪ باغ ها و پارک های دریایی
یکی از طرح ها می تواند پارک های دریایی باشد. پارک های دریایی علاوه بر جلب توریست، باعث حفظ محیط زیست ساحلی و دریایی شده و مانع از نابودی گیاهان، جانوران و آبزیان ساحلی و دریایی می شوند. آن ها علاوه بر حفظ میراث طبیعی منطقه برای به خصوص گردشگران متخصص و پژوهشگران علوم طبیعی و محیط زیست بسیار پرجاذبه است. توسعه پارک های دریایی که از منظر اقتصادی به صرفه و از منظر اکولوژی برای حفظ بوم شناسی مفید و جهت توسعه پایدار ضروری است، می تواند نوید بخش باشد. بسیاری از کشورهای حوزه مدیترانه در این مورد تجارب موفقی داشته اند؛ نوآوری نیز در این حوزه باید مورد توجه و تشویق واقع شود.
باغ های دریایی یکی از این نوآوری هاست که در مناطق ساحلی ایران می تواند به آزمون گذاشته شود؛ جزایر خلیج فارس بهترین موقعیت را برای چنین مقصودی نشان می دهند. زیباییهای دنیای طبیعی و منحصر به فرد زیر آبها از هیچ نظر قابل مقایسه با زیباییهای روی زمین نیست؛ چه از منظر تنوع زیستی موجود در آن و پوشش گیاهی و مرجانیشان و حیوانات دریایی و بعضاً ناشناخته و چه از دید زیباشناسی رنگها در زیر آب. کافی است یک کشتی شکسته غرق شده نیز در بستر دریا وجود داشته باشد، تا معماری باغ دریایی را کامل کرده باشد و تنوع زیستی آن را حیرت آور. این در حالی است که در زیر آب، آثار باستانی بسیاری است که تنها معدودی از آنها یافت شده است. غواصی در این آبها بسیاری جذاب و تکرار نشدنی است. اما در این میان، شهرهای مدفون در دریا که در عمق کم از سطح آب قرار دارند، شگفتانگیز و بینظیرند و گردش در میان شهری زیر آب که اینک با انواع پوششهای گیاهی زیر دریا تزئین نیز شده باشد، زیباشناسیای ورای تصور ایجاد میکند که معماری بخش کوچکی از آن است. مصرف محصولات این باغهای دریایی، همچون جلبکها و علفهای دریایی، انواع ماهیها، صدفها و آبزیان و... نیز گردشگران را متلذذ میکند. قرار گرفتن در سواحل و تجربه و تنفس در آب و هوای مختصشان و زیر آب، ادراکی با تنوعی ورای باغ های زمینی در اختیار انسان قرار میدهد. به آن بیافزایید، غذاهای گوناگون محلی مناطق مختلفی که توریست زیردریایی از آن بهرهمند میشود.
▪ افق های جدید میراث فرهنگی، معنوی و طبیعی
امروزه دیگر تنها میراث فرهنگی را به مثابه ودیعه ای که باید حفظ شده و گسترش یابد، نمی نگرند، بلکه میراث معنوی و میراث طبیعی نیز به آن افزوده اند. میراث معنوی بسیار آسیب پذیرتر از میراث فرهنگی است و چون عمدتاً سینه به سینه انتقال می یابد، ممکن است به سرعت فراموش شده و دیگر امکان بازیابی نداشته باشد. مفاخر معنوی ما به ویژه در عرصه ادبیات تنها به ایرانیان تعلق ندارد، بلکه گنجینه ای با ارزش برای جهانیان است. از این روی، اگر در هر گوشه دنیا از آن ها تجلیل می شود، ما باید آن را به فال نیک بگیریم و به جای این که بدنبال دعوا با طرف های مدعی بر سر تعلق ملیت شان داشته باشیم، با آنان همکاری کنیم تا به عنوان میراث مشترکمان معرفی شده و برای جهانیان بیشتر شناخته شوند. بسیار از مفاخر ما نیز واقعاً تنها به یک ملیت و یا حتی یک فرهنگی تعلق ندارند و چه بسا میان چندین قومیت و فرهنگ شکل گرفته و رشد یافته اند و از این روی میراث مشترک ما هستند. موسیقی مقامی مناطق مختلف ایران در حال زوال و فراموشی است و باید برنامه هایی را برای حفظ و تقویت شان در پیش گرفت؛ همین طور افسانه ها، روایات اساطیری و قصه های فولکلوریک رو به فراموشی اند. یکی از راه های حفظ میراث معنوی، ثبت شان در قالب میراثی شفاهی است تا برای آیندگان باقی بماند. اما توجه ویژه به زائران خانه خدا ضروری است. بسیاری از زائران خانه خدا از نفس حج چیز زیادی نمی دانند و عمدتاض برای ادای وظیفه برخی از مراسم آن را تقلید و جملاتی عربی را حفظ می کنند تا ادای وظیفه کرده باشند. حج و اوقاف باید به عنوان رسالت خویش، درباره روح حج و این همایش جهانی، اطلاع رسانی مکفی به حاجیان کرده و حتی در صورت لزوم کلاس های آموزشی ویژه بگذارد تا مسلمانی که به حج رفته پس از بازگشت با گذشته خویش متفاوت شده باشد.
میراث طبیعی نیز باید مورد توجه قرار گیرند، میراث فرهنگی ما با تمام ارزشی که دارند، در صورت آسیب پذیری امکان مرمت و بازسازی شان وجود دارد، اما میراث طبیعی و گونه های گیاهی و جانوری نابود شده دیگر امکان زنده شدن شان وجود ندارد. ببر مازندران و شیر ایران برای همیشه منقرض شدند! شاید لازم باشد، سازمان محیط زیست، رسالت خود را فراتر از آنچه اینک برای خود تعریف کرده است، پیش برد.
میراث فرهنگی باید بدان ظرفیت های جدید باشد. همه از تجارب موفق کشورهای دیگر استفاده کند و هم ابداعات و ابتکارات داخلی و محلی را به کار گیرد. ابتکار زیبایی که توسط میراث فرهنگی گیلان صورت گرفته است و موزه میراث روستایی را برای نخستین بار در کشور راه اندازی کرده اند، بسیار ارزنده است و جا دارد تا میراث فرهنگی سایر استان ها که در کشورمان کم نیز نیستند، به راه اندازی موزه های روستایی با توجه به بافت و تاریخ و مردم شان همت گمارند. توجه به کاروانسراهای قدیمی و مرمت و راه اندازی آن ها برای گردشگران اقدامی مثبت است که جا دارد در همه مناطق کشور که از چنین کاروانسراهایی برخوردارند و متأسفانه رها شده و یا به شکل ویرانه ای در آمده اند، شناسایی شده و تحت حمایت بخش خصوصی آماده بهره برداری شوند. در صورتی که به نظر رسد، پذیرایی از میهمانان در فضای کاروانسرها به آن ها لطمات جبران ناپذیری می زند، می توان مرکزی مدرن در جوار کاروانسراها برای پذیرایی از گردشگران ساخت که هنگام اقامت در کنار آن بتوانند از کارونسراها نیز با پرداخت اندکی هزینه بازدید کنند.
میراث فرهنگی باید همه مکان های باستانی را که کاوش هایی در آن ها صورت می گیرد، دارای سایت سازد. این امر هم برای حفاظت و توجه بیشتر به آن ها و هم اطلاع رسانی مفید است؛ راهی که در بسیاری از کشورها موفق نشان داده است. نقاشی ها و حکاکی های دوران پارینه سنگی و نوسنگی ایران را نیز نباید دست کم گرفت؛ چه آثاری که در غارها یافت شدند و چه آن هایی که روی صخره ها حک شده اند. آفریقای جنوبی سالانه میلیون ها دلار از بابت گردشگرانی که از آثار پارینه سنگی اش دیدن می کنند، کسب درآمد می نماید. باستان شناسی امروز نیز دیگر تنها متکی بر یافته های قطعی نیست و مناطقی نیز که محتمل است در زمره تاریخ و حتی اساطیر کهن باشند، مورد توجه واقع شده است. مثلاً ترکیه برای منطقه ای که احتمال می رود، بقایای کشتی نوح در آنجا پیدا شده است و با مرز ایران تنها یک کیلومتر فاصله دارد، تدارکات بسیاری برای پذیرایی از توریست ها دیده است. در کشور ما نیز این مناطق کم نیستند و نگارنده برخی از آن ها را در بخش امور استان ها آورده است.
*دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دکترای جامعه شناسی از تگزاس آمریکا
*سرپرست سابق بخش اجتماعی ـ فرهنگی آمایش سرزمین
دکترای جامعه شناسی از تگزاس آمریکا
*سرپرست سابق بخش اجتماعی ـ فرهنگی آمایش سرزمین
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست