پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

قیام امام حسین از منظر تاریخی و عقلی


قیام امام حسین از منظر تاریخی و عقلی
عاشورا واژه ای است خاطره انگیز که پیوسته درس ازخودگذشتگی ، فداکاری ، شجاعت، جوانمردی، ایستادگی در برابر بیدادگری، پیروی از رهبر اسلامی و حمایت از دین را به همراه دارد.
عاشورا آیینه تمام نمای فریاد هیهات منّا الذّلةامام حسین(ع)است که هیچ سنگی قادر به شکستن آن نمی باشد.وعاشورا پیام سرخ علوی است که تا ستم و ستم پیشه در جهان وجود دارد از جوش و خروش باز نمی ایستد.آری قیام عاشورا مشحون از درسهایی برای نسلها و عبرتهایی برای اصلاحگران و اصلاح طلبان است.حسین شعله ای است که هرگز خاموش نمی شود و افتخاری است که به فراموشی سپرده نخواهد شد.این شعله مقدس ،همواره فروزان خواهد ماند.
حسین (علیه السلام ) یک چهره شناخته شده تاریخ است و همه مسلمانان جهان و حتی افراد بیگانه از اسلام با نام عزیز حسین (ع ) آشنا هستند و همه عزاداران نه تنها نام زیبای او را می شناسند بلکه می دانند که او سبط رسول خدا (صل الله علیه و آله ) و فرزند علی مرتضی (ع ) و فاطمه زهراست و می دانند که او در سوم شعبان سال چهارم هجرت ، متولد و در عاشوراءی سال ۶۱ در کربلا به شهادت رسید و قبر مطهر او در قتلگاهش ، زیارتگاه شیعیانش می باشد.همگان نام برادران ، خواهران وفرزندان او را می دانند و از واقعه شهادت جانگداز او آگاه .می دانند شماره یاران او در کربلا چند نفر بودند و ماجرای شهادت و اسارت آنان چه بوده است . ولی آیا همه عزاداران او فلسفه قیام و شهادتش را می دانند؟ آیا همه کسانی که بر او اشک می ریزند، با پیام او آشنا هستند و یا در اشعار و مراثی ودرمراسم عزاداری در حالی که سیل اشک بر رخسارها جاری است و بیانگر حرکت سیل ارادت و عواطف به آستان مقدس فرزند رسول خدا(صل الله علیه و آله ) است ، اهداف والا و مقدس آن حضرت هم متجلی و متبلور است .......
در این مقاله سعی شده به بررسی اهداف سیدالشهدا از قیام و نهضت عاشورابا توجه به سخنان آنحضرت ونیز شرایط حاکم؛ و نتایج آن پس از شهادت ایشان پرداخته شود.اگر چه پرداختن به این موضوع نیازمند آشنایی کامل با شخصیت و سیره آن حضرت می باشد که متاسفانه ما در این زمینه کاملاً فقیرو درمانده هستیم.به هر حال در حد وسع و سعی خود تلاش کرده با توجه به رویدادهای تاریخی و همچنین سخنان گوهر بار آن حضرت به بررسی این موضوع بپردازیم.
● نگاهی گذرا به زندگانی امام حسین( علیه السلام):
اما حسین (ع)درسوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه بدنیا آمد.(۱)گر چه در تولد آنحضرت پنجم شعبان(۲) و سی ام ربیع الاول هم ذکر شده است.ولی قول سوم شعبان معتبرتر می نماید چرا که بسیاری این روز را روز تولد آنحضرت می دانند. در توقیع حضرت صاحب الامر علیه السلام به قاسم بن علاء همدانی ولادت امام حسین علیه السلام روز پنج شنبه سوم ماه شعبان دانسته شده بعضی آخر ماه ربیع الاول سال سوم هجرت نیز گفته اند که خلاف مشهور است.(۳)
نام مبارک وی در تورات شبیر ودر انجیل طاب است.(۴)پدرشان حضرت امیر المومنین علی (ع)و مادرشان حضرت فاطمه زهرا(س)می باشد.
کنیه آنحضرت ابو عبدالله است.القاب خاص ایشان الشهید،الامام الثانی،الرشید،الطیب،الوفی،السید،الزکی وتابع لمرضات الله می باشد.(۵)
پس از بدنیا آمدن آنحضرت فاطمه زهرا(س)ایشان را به نزد پیامبر آوردند و آن حضرت بدیدار او خرسند شده ،او را حسین نامید و گوسفندی برای او قربانی کرد و او و برادرش (امام حسن )به شهادت و گواهی رسول خدا دو آقایان اهل بهشت هستند و به اتفاق (شیعه و سنی)که شبهه در آن نیست دو سبط پیغمبر رحمت (ص)هستند و حسن بن علی (ع)از سر تا سینه شبیه پیغمبر و حسین از سینه تا شباهت به آن حضرت داشت.و آندو از میان همه خاندان و فرزندان آن جناب مورد علاقه و حبیبان رسول خدا(ص) بودند.(۶)
آن حضرت مدت شش سال و چند ماه با جد گرامی رسول اکرم بود.مدت سی سال هم با پدر بزرگوارشان زندگی کردند ودر جنگهای متعددی در کنار پدر خویش می جنگیدند.
از دوران کودکی ایشان ،اطلاعات چندانی در دست نیست و بیشتر منابع به بررسی سیره آن حضرت در دوره امامت ،بویژه چگونگی شهادت پرداخته اند.امام در دوران کودکی با پیامبر بسیار مانوس بود و سخنان زیادی از رسول خدا در مورد او و همچنین برادرش امام حسن(ع) نقل شده است.
شیخ مفید در الارشاد می نویسد:«زاذان از سلمان رضی الله عنه روایت کند که گفت:شنیدم از رسول خدا(ص)که درباره حسن و حسین می فرمود:بار خدایا من ایندو را دوست دارم ،پس تو ایشان را دوست بدار و دوست دار هر کس که ایشان را دوست دارد.
و نیز فرمود:این دو ریحانه من از دنیا هستند.
وزر بن جیش از ابن مسعود حدیث کند که گفت :رسول خدا (ص)نماز می خواند ؛پس حسن و حسین آمدند ودر حال سجده بر پشت آن حضرت سوار شدند،چون آن جناب سر برداشت آندو را به آرامی گرفت .چون دوباره به سجده رفت،آندو نیز باز گشتند؛همینکه نمازش تمام شد یکی را بر زانوی راست و دیگری را بر زانوی چپ نشانیدو سپس فرمود:هر که مرا دوست دارد باید این دو را دوست بدارد.»(۷)
آری امام از چنین مقام و جایگاهی در نزد پیامبر برخوردار بود.امام در سخنان خویش نیز بارها قرابت نزدیک خود را با پیامبرمتذکر می گردد.چنانکه به هنگام خروج از مدینه در کنار قبر پیامبر فرمودند:
اَللّهُمَّ اِنَّ هذا قَبْرُ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صلّی اللّه علیه و آله وَاَنَا ابْنُ بِنْتِ نَبِیِّکَ وَقَدْ حَضَرنی مِنَ اْلا مْرِ ما قَدْ عَلِمْتَ.
اَللّهُمَّ اِنِّی اُحِبّ الْمَعْرُوفَ وَاُنْکِرُ. الْمُنْکَرواءساءلُکَ یاذَاالْجَلالِ وَالاْ کْرامِ بِحَقِّ الْقَبْرِ وَمَنْ فِیهِ اِلاّ اخْتَرْتَ لی ما هُو لَکَ رِضیً وَلِرَسُولِکَ رِضیً.
« خدایا! این قبر پیامبر تو محمد صلی اللّه علیه و آله ست و من فرزند دختر پیامبر تو و برای من پیشامدی رخ داده است که خود می دانی . خدایا! من معروف و نیکی را دوست دارم و از بدی و منکر بیزارم ، ای خدای ذوالجلال و کرامت بخش ! به احترام این قبر و کسی که درمیان آن است از تو درخواست می کنم راهی را در پیش روی من بگذاری که مورد رضا و خشنودی تو و مورد رضای پیامبر تو است.»(۸)
در مورد نقش و رفتار امام حسین در دوران سه خلیفه پس از پیامبرنیز ،اخبار زیادی در دست نیست و فقط اخبار محدودی در این زمینه نقل شده است.برای نمونه ابن خلدون روایت می کند که آن حضرت به همراه برادرش امام حسن(ع) در جنگهای اعراب مسلمان در مناطقی از ایران همچون طبرستان شرکت نموده است(۹)همچنین از گفته ابن خلدون بر می آید که امام حسین در نبردی در شمال آفریقا در دوره عثمان حضور داشته است.(۱۰)
● امام حسین و صلح برادر:
پس از شهادت امام علی (ع)امام حسن (ع) به امامت رسیدند.امام در همه حوادث همراه برادر بود.اگر چه ابن اثیر در کتاب اسد الغابه فی معرفۀ الصحابه در مورد اختلافات مواضع وی با برادرش در مورد صلح با معاویه سخن به میان می آورد (۱۱)،ولی این امر با توجه به سخنان امام غیر مواقع به نظر می رسد.امام در دوران امامت برادر خویش و حتی پس از وی ،به طور کامل از سیاست وی دفاع می کرد.آن حضرت در برابر خواستهای مکرر اصحاب مبنی بر جنگ علیه معاویه و حتی بعد از شهادت برادرش حاضر به قبول نظر آنها نشد و کاملاًبه تصمیم برادر خود احترام می گذاشت.چنانکه گویند ؛پس از امضا صلح ،گروهی از بزرگان شیعه در کوفه مانند جندب بن عبد الله ازدی و مسیب بن فزاری و سلیمان بن صرد خزاعی و سعید بن عبد الله حنفی با امام حسین (ع)ملاقات کردند و تلاش کردند،صلح امام مجتبی را زیر سوال ببرند.امام فرمودند:«همانا فرمان خدا اندازه معینی دارد و همانا فرمان خدااجرا شدنی است.من هم مرگ را برصلح ترجیح می دادم.اما برادرم با من صحبت کرد و مصالح مسلمین را طرح فرمود.من هم از او اطاعت کردم.در حالیکه گویا با شمشیرها بربینی من و با کارد برقلب من می کوبیدند و به تحقیق خدای عزیز و بزرگ فرمود:«گاهی چیزی را خوش ندارید،اما خدا خیر فراوان را در همان قرار داده است»و فرمود:«وگاهی چیزی را خوش ندارید،در حالیکه برای شما خیر است و گاهی چیزی را دوست دارید؛که برای شما بد است.خدا می داند و شما نمی دانید.»اما اصحاب اصرار فراوان کردند تا نظر امام حسین را از حفظ صلح برگردانند،که امام در تداوم رهنمود خویش فرمودند: قیام بر ضد معاویه در چنین شرایطی نه امکان دارد و نه صلاحیت دارد.»(فرهنگ سخنان امام حسین(ع)،ص۶۶وص۶۷به نقل از انساب الاشراف،ج۳،ص۱۵۰وص۱۵۱) و در جایی دیگر فرمود:«میان ما و این قوم وعده و قراری است که نمی خواهم از آن باز گردم.پس اگر خداوند شر آنها را از ما دفع کند که همواره در گذشته نیز چنین می کرد و ما را کفایت می فرمود و اگر ناچار با آنان درگیر شویم پس رستگار شده و شهادت در انتظار ماست،اگر خدا بخواهد»(۱۲)
شیخ مفید در الارشاد مینویسد:«چون امام حسن (ع)از دنیا رفت شیعیان عراق به جنبش در آمدند و برای حسین (ع)نوشتند که ما معاویه را از خلافت خلع کرده و با توبیعت می کنیم .امام خودداری کرد و به ایشان یاد آور شد که همانا میان من و معاویه عهد و پیمانی است که شکستن آن جایز نیست تا زمان آن به پایان برسد و چون معاویه بمیرد در این کار اندیشه خواهم کرد و چون معاویه در سال ۶۰ه.ق مرد ،یزید نامه به ولید بن عتبه بن ابی سفیان حاکم مدینه نوشت که بدون درنگ از حسین (ع) بیعت بگیرد و به هیچ وجه به او مهلت ندهد.....(۱۳)
● دوران امامت :
امامت حسین(ع)پس از وفات برادرش محقق شدو اطاعتش بر همگان لازم شد.اگر چه مردم را بواسطه تقیه به امامت خویش نخواند و همچنین بواسطه صلحی که میانه او و معاویه برقرار بود و بر او لازم بود بدان وفا کند و او در این باره مانند پدرش علی بود که با اینکه پس از رسول خدا امامت داشت با این حال خاموش نشست. و به همان راهی رفت که برادرش حسن(ع)پس از صلح رفته بود و به خودداری و سکوت گذراند .(۱۴)
امام حسین علیه السّلام ده سال امامت نمود و تمام این مدت را به استثنای (تقریبا) شش ماه آخردر خلافت معاویه واقع بود و در سخت ترین اوضاع و ناگوارترین احوال با نهایت اختناق زندگی می فرمود زیرا گذشته از اینکه مقررات وقوانین دینی اعتبار خود را از دست داده بود و خواسته های حکومت جایگزین خواسته های خدا و رسول شده بود و گذشته ازاینکه معاویه و دستیاران او از هر امکانی برای خرد کردن و از میان بردن اهل بیت و شیعیانشان ومحو نمودن نام علی و آل علی استفاده می کردند، معاویه در صدد تحکیم اساس خلافت فرزند خود یزید برآمده بود.وگروهی از مردم به واسطه بی بندوباری یزید،از این امرخشنود نبودند، معاویه برای جلوگیری از ظهور مخالفت ، به سخت گیریهایبیشتر و تازه تری دست زده بود.امام حسین خواه ناخواه این روزگار تاریک را می گذرانید وهرگونه شکنجه و آزار روحی را از معاویه و دستیاران وی تحمل می کرد تا در اواسط سال شصت هجری ، معاویه درگذشت و پسرش یزید به جای پدر نشست.(۱۵)
بیعت یک سنت عربی بود که در کارهای مهم مانند سلطنت و امارت ، اجرا می شد و زیردستان بویژه سرشناسان دست بیعت و موافقت وطاعت به سلطان یا امیر مثلاً می دادند و مخالفت بعد از بیعت ، عار و ننگ قومی بود ومانند تخلف از امضای قطعی ، جرمی مسلم شمرده می شد و در سیره پیغمبراکرم (ص) در جایی که به اختیار و بدون اجبار انجام می یافت ، اعتبار داشت .معاویه نیز از معاریف قوم برای یزید بیعت گرفته بود ولی متعرض حال امام حسین علیه السّلام نشده و به آن حضرت تکلیف بیعت ننموده بود و بالخصوص به یزید وصیت کرده بودکه اگر حسین بن علی از بیعت وی سر باز زند پیگیری نکند و با سکوت و اغماض بگذراند. (۱۶)
ولی یزید در اثر خودبینی و بی باکی که داشت ، وصیت پدر را فراموش کرد، بی درنگ پس از درگذشت پدر به والی مدینه دستور داد که از امام حسین برای وی بیعت گیرد و گرنه سرش را به شام فرستد.پس از آنکه والی مدینه درخواست یزید را به امام حسین علیه السّلام ابلاغ کرد آن حضرت برای تفکر در اطراف قضیه مهلت گرفت و شبانه با خاندان خود به سوی مکه حرکت فرمود. این واقعه در اواخر ماه رجب و اوایل ماه شعبان سال شصت هجری بود وامام حسین علیه السّلام تقریبا چهار ماه در شهر مکه در حال پناهندگی بسر برد و این خبر تدریجا در اقطار بلاد اسلامی منتشر شد.شیخ مفید دراین زمینه می نویسد:«....چون معاویه در سال ۶۰ هجری مرد ،یزید نامه به ولید بن عتبۀ بن ابی سفیان که از طرف معاویه فرماندار مدینه بود؛ نوشت که بدون درنگ از حسین بیعت بگیرد و به هیچ وجه مهلت به او ندهد.پس ولید شبانه کسی را به نزد حسین فرستاد و او را خواست،حسین جریان را دانست و گروهی از نزدیکان خود را خواسته به آنان دستور داد سلاحهای خویش را برداشته و با ایشان فرمود:ولید در چنین موقعی مرا خواسته و من آسوده خاطر نیستم،مرا مجبور به کاری کند که من نتوانم آنرا بپذیرم واز ولید نیز ایمن نتوان بود ،پس شما همراه من باشید.چون من بر او وارد آمدم شما بر در خانه بنشینید ،اگر آواز مرا شنیدید که بلند شده بر او درآیید تا از من دفاع کنید.پس حسین به نزد ولید آمد؛دید مروان بن حکم نیز نزد اوست.
ولید خبر مرگ معاویه را به آن حضرت داد و آن جناب فرمود: انالله و انا الیه راجعون .سپس نامه یزید و دستوری که برای گرفتن بیعت آن جناب داده بود ،برای حضرت خواند.حسین فرمود:گمان ندارم تو قانع باشی که من در پنهانی با یزید بیعت کنم تا اینکه آشکارا به آنسان که مردم بدانند بیعت نمایم؟ولید گفت:آری.حسین فرمود:پس باشد تا بامداد کنی و اندیشه خود را در این باره ببینی. ولید گفت به نام خدا باز گرد تا با گروهی از مردم نزد ما بیایی.مروان به او گفت به خدااگر حسین اینک از تو جدا شود و بیعت نکند؛دیگر هرگز بر او دست نخواهی یافت تا کشتار بسیاری میانه تو و او شود. اورا نگهدار تا اینکه بیعت کند یا گردنش بزنی.حسین از جا جست و به او فرمود:ای پسر زرقا(زن کبود چشم)تو مرا می کشی یا او؟به خدا دروغ گفتی و نا بجا سخن گفتی و از خانه بیرون رفت و به منزل خویش در آمد....حضرت شب یکشنبه ۲۸ رجب از سوی مدینه به سوی مکه به همراه فرزندان و برادر زادگان و بیشتر خاندانش خارج شد.»(۱۷)
از طرف دیگر بسیاری از مردم که از بیدادگریهای دوره معاویه دلخور بودند و خلافت یزید بر نارضایتیشان می افزود با آن حضرت مراوده و اظهار همدردی می کردند و از یک سوی سیل نامه از عراق و بویژه از شهر کوفه به شهر مکه سرازیر می شد و از آن حضرت می خواستند که به عراق رفته و به پیشوایی و رهبری جمعیت پرداخته برای برانداختن بیداد و ستم قیام کند.(۱۸) و البته این جریان برای یزید خطرناک بود.اقامت امام حسین علیه السّلام در مکه ، ادامه داشت تا موسم حج رسید و مسلمانان جهان به عنوان حج ، گروه گروه و دسته دسته وارد مکه و مهیای انجام عمل حج می شدند.در روز هشتم ذی الحجه که روز ترویه بود به ناگاه امام به همراه اطرافیان خود از مکه خارج گردید.(۱۹) حضرت تصمیم به حرکت گرفت و در میان گروه انبوه مردم سخنرانی کوتاهی کرده وبه حرکت خود بسوی عراق خبر داد. وی در این سخنرانی کوتاه شهادت خود را گوشزد می نماید و از مسلمانان استمداد می کند که در این هدف یاریش نمایند و خون خود را در راه خدا بذل کنند و فردای آن روز با خاندان و گروهی از یاران خود رهسپار عراق شد.امام حسین علیه السّلام تصمیم قطعی گرفته بود که بیعت نکند و به خوبی می دانست که کشته خواهد شد و نیروی جنگی شگرف و دهشتناک بنی امیه که با فساد عمومی و انحطاط فکری و بی ارادگی مردم و خاصه اهل عراق تایید می شد، او را خرد و نابود خواهد کرد.جمعی ازافراد به عنوان خیرخواهی سر راه را بر وی گرفته و خطر این حرکت و نهضت را تذکر دادند، ولی آن حضرت در پاسخ فرمود که من بیعت نمی کنم و حکومت ظلم و بیداد را امضا نمی نمایم و می دانم که به هر جا روم و در هر جا باشم مرا خواهند کشت و اینکه مکه را ترک می گویم برای رعایت حرمت خانه خداست که با ریختن خون من هتک نشود.
امام حسین (ع)راه کوفه را پیش گرفت ، در اثنای راه که هنوز چند روز راه تا کوفه داشت ، خبر یافت که والی یزید در کوفه نماینده امام(امام مسلم بن عقیل را برای آگاهی از اوضاع کوفه و اینکه کوفیان تا چه اندازه در یاری وی مصمم هستند را به کوفه فرستاده بود) را با یک نفر از معاریف شهر(هانی بن عروه) که طرفداری جدی بود، کشته و به دستور وی ریسمان به پایشان بسته در کوچه و بازار کوفه کشیده اند و شهر و نواحی آن تحت مراقبت شدید درآمده و سپاه بی شمار دشمن در انتظار وی بسر می برند و راهی جز کشته شدن در پیش نیست (۲۰). همینجا بود که امام تصمیم قطعی خود را به کشته شدن بی تردید اظهار داشت و به سیر خود ادامه داد.در هفتاد کیلومتری کوفه (تقریبا) در بیابانی به نام کربلا، آن حضرت و کسانش به محاصره لشگریان یزید درآمدند و هشت روزتوقف داشتند که هر روز حلقه محاصره تنگتر و سپاه دشمن افزونترمی شد و بالا خره آن حضرت و خاندان وکسانش با شماره ناچیز، در میان حلقه های متشکل از ۲۲هزار مرد جنگی قرار گرفتند.در این چند روز امام به تحکیم موضع خود پرداخته یاران خود را تصفیه نمود، شبانه عموم همراهان خود را احضار فرمود در ضمن سخنرانی کوتاهی اظهار داشت که : ما جز مرگ و شهادت در پیش نداریم و اینان با کسی جزمن کار ندارند، من بیعت خود را از شما برداشتم هر که بخواهد می تواند از تاریکی شب استفاده نموده جان خود را از این ورطه هولناک برهاند؛ پس از آن فرمود چراغها را خاموش کردند و اکثر همراهان که برای مقاصد مادی همراه بودند پراکنده شدند و جز جماعت کمی از شیفتگان حق (نزدیک به چهل تن از یاران امام ) و عده ای از بنی هاشم کسی نماند.
امام علیه السّلام بار دیگر بازماندگان را جمع کرده و به مقام آزمایش درآورده در سخنانی که به یاران و خویشاوندان هاشمی خود کرد، اظهار داشت که : این دشمنان تنها با من کار دارند، هر یک از شما می توانید از تاریکی شب استفاده کرده از خطر نجات یابد، ولی این بار هر یک از یاران باوفای امام با بیانهای مختلف پاسخ دادند که ما هرگز از راه حق که تو پیشوای آنی روی نخواهیم تافت و دست از دامن پاک تو نخواهیم برداشت و تا رمقی در تن و قبضه شمشیر به دست داریم از حریم تو دفاع خواهیم نمود.آخر روز نهم ماه محرم ، آخرین تکلیف (یا بیعت یا جنگ)از جانب دشمن به امام رسید و آن حضرت شب را برای عبادت مهلت گرفت و مصمم به جنگ فردا شد.روز دهم محرم سال ۶۱ هجری ، امام با جمعیت کم خود در برابر لشکر بی کران دشمن صف آرایی نمودند و جنگ در گرفت .آن روز از بامداد تا واپسین جنگیدند و امام علیه السّلام و سایر جوانان هاشمی و یاران وی تا آخرین نفر شهید شدند. (در میان کشته شدگان دو فرزند خردسال امام حسن ویک کودک خرسال و یک فرزند شیرخوار امام حسین را نیز باید شمرد.)لشکر دشمن پس از خاتمه یافتن جنگ ، خیمه و خرگاه امام را آتش زدند و سرهای شهدا را بریده ، بدنهای ایشان را لخت کرده ، بی اینکه به خاک بسپارند، به زمین انداختند. سپس اهل حرم را که همه زن و دختر بی پناه بودند با سرهای شهدا به سوی کوفه حرکت دادند (در میان اسیران از جنس ذکور تنی چند بیش نبود که از جمله آنان فرزند ۲۲ ساله امام حسین - که سخت بیمار بود - یعنی امام چهارم و دیگر فرزند چهار ساله وی محمد بن علی که امام پنجم باشد و دیگر حسن مثنی فرزند امام دوم که داماد امام حسین علیه السّلام بود و در جنگ زخم کاری خورده و در میان کشتگان افتاده بود او را نیز در آخرین رمق یافتند و به شفاعت یکی از سرداران ، سر نبریدند و با اسیران به کوفه بردند) و از کوفه نیز به سوی دمشق پیش یزید بردند.(۲۱)
واقعه کربلا و اسیری زنان و دختران اهل بیت و شهر به شهر گردانیدن ایشان و سخنرانیهایی که دختر امیرالمؤ مین علیه السّلام و امام چهارم - که جزء اسیران بودند - در کوفه و شام نمودند بنی امیه را رسوا کرد و تبلیغات چندین ساله معاویه را ازکار انداخت وکار به جایی کشید که یزید از عمل ماءمورین خود در ملاعام بیزاری جست و واقعه کربلا عامل مؤ ثری بود که با تاءثیر خود، حکومت بنی امیه را برانداخت و ریشه شیعه را استوارتر ساخت و از آثار معجل آن ، انقلابات و شورشهایی بود که به همراه جنگهای خونین تا دوازده سال ادامه داشت و از کسانی که در قتل امام شرکت جسته بودند، حتی یک نفرهم از دست انتقام نجستند.● نگاهی به اوضاع اجتماعی و سیاسی دوران حیات امام حسین(ع):
پس از شهادت امیرالمؤ منین علی (ع)به موجب وصیت آنحضرت و بیعت مردم ، حضرت حسن بن علی متصدی خلافت شد ولی معاویه آرام ننشسته به سوی عراق که مقر خلافت بودلشکر کشیده با حسن بن علی به جنگ پرداخت .وی با دسیسه های مختلف و دادن پولهای گزاف ، تدریجا یاران و سرداران حسن بن علی را فاسد کرده بود و در نهایت حسن بن علی را مجبور نمود که به عنوان صلح ، خلافت را به وی واگذار کند وحسن بن علی نیز خلافت رابه معاویه واگذار نمود.البته به این شرط که معاویه پس از خود حکومت را به شورا واگذار کند. (۲۲)(در برخی منابع این شرط مطرح شد که حکومت پس از معاویه به امام حسن بازگردد.) در سال چهل هجری ، معاویه برخلافت اسلامی استیلا یافت و بلافاصله به عراق آمده در سخنرانی که کرد به مردم اخطار نموده و گفت:«من با شما سر نماز و روزه نمی جنگیدم بلکه می خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم» (۲۳) و نیزگفت:پیمانی که با حسن بستم لغو و زیر پای من است (۲۴).
معاویه با این سخن اشاره می کرد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقررات دینی ، ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگهداشتن حکومت خود به کار خواهد بست واینجا روشن می شود که که چنین حکومتی به سلطنت و پادشاهی شبیه تر است تا خلافت و جانشینی پیغمبر خدا.واز اینجا بود که بعضی ازکسانی که به حضور وی بار یافتند به عنوان پادشاهی سلامش دادند(۲۵) و خودش نیز در برخی از مجالس خصوصی ، از حکومت خود با ملک و پادشاهی تعبیر می کرد(۲۶). اگرچه در ملا عام خود را خلیفه معرفی می نمود.به واقع پادشاهی که بر پایه زور استوار باشد وراثت را به دنبال خود دارد وبالا خره نیز به نیت خود جامه عمل پوشانید و پسر خود یزید را که جوانی بی بندوباربود و کمترین شخصیت دینی نداشت ، ولایت عهدی داده به جانشینی خود برگزیدو آن همه حوادث ننگین و تاسف بار(حادثه عاشورا،واقعه کعبه و شهر مدینه) را به بار آورد.
معاویه با سخنان خود اشاره می کرد که هرگز نخواهد گذاشت حکومت پس ‍ از وی به کسان دیگری غیر از خانواده خودش برسد؛ یعنی در خصوص خلافت بعد از خود، تصمیمی دارد و آن همان بود که حسن (ع) را باسمّ شهید کرد و راه را برای فرزند خود یزید هموار ساخت . معاویه با الغای پیمان نامبرده می فهمانید که هرگز نخواهد گذاشت اهل بیت درمحیط امن و آسایش بسر برند .وی اعلام نمودکه هرکس در مناقب اهل بیت حدیثی نقل کند هیچگونه مصونیتی در جان و مال و عرض خود نخواهد داشت و دستور داد هر که در مدح و منقبت سایر صحابه و خلفا حدیثی بیاورد، جایزه کافی بگیرد و در نتیجه اخبار بسیاری در مناقب صحابه جعل شدو دستور داد در همه بلاد اسلامی در منابر به علی علیه السّلام ناسزا گفته شود (امام حسین (ع)در خطابه خود در منی به این امر اشاره میکند).مردم شام آنچنان تحت تاثیر تبلیغات دستگاه معاویه قرار گرفته بودند که جز امویان،خویشی برای پیامبر نمی شناختند و حتی علی بن ابی طالب را جزو تبهکاران ،راهزنان و یاغیان بر خلفای بر حق و خویشان پیامبر ؛یعنی امویان می دانستند.(۲۷)
وی به دستیاری عمال وکارگردانان خود که جمعی از ایشان صحابی بودند، خواص شیعه علی علیه السّلام را کشت وسر برخی از آنان را به نیزه زده در شهرها گردانیدند و عموم شیعیان را در هر جا بودند به ناسزا و بیزاری از علی تکلیف می کرد و هر که خودداری می کرد به قتل می رسید.سال شصت هجری قمری معاویه درگذشت و پسرش یزید طبق بیعتی که پدرش از مردم برای وی گرفته بود زمام حکومت اسلامی را در دست گرفت .یزید به شهادت تاریخ، هیچگونه شخصیت دینی نداشت ؛ جوانی بودکه حتی در زمان حیات پدر، اعتنایی به اصول و قوانین اسلام نمی کرد و جز عیاشی و بی بندوباری و شهوترانی سرش نمی شد.(۲۸) و در سه سال حکومت خود، فجایعی راه انداخت که در تاریخ ظهور اسلام با آن همه فتنه ها که گذشته بود، سابقه نداشت. اینچنین بود که امام حسین در منی فرمودند:امروز دیگر باید فاتحه اسلام را خواند.
● اهداف وعلل قیام امام حسین(ع):
▪ انحرافات دینی جامعه وتلاش برای از بین بردن آنها:
این عامل را مهمترین عامل برای قیام امام حسین در سال ۶۱ هجری ذکر کرد.چنانکه امام بارها در سخنان خود به این امر اشاره کرده است.در وصیت نامه امام به محمد حنفیه(برادرش)آمده است:
« بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ،هذا ما اَوْصی بِهِ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی اِلی اَخیِهِ مُحَمّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ
اَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّه وَحَدهُ لاشَرِیْکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ جاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِهِ وَاَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَالنّارَ حَقٌ وَالسَّاعَةَآتِیَةٌ لارَیْبَ فیها وَاَنَّاللّه یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِوَاَنَّی لَمْ اَخْرُجْ اَشِرا وَلابَطِراًوَلامُفْسِداًوَلاظالِماًوانَّماخَرَجْتُ لِطَلَبِ اْلا صْلاحِ فِی اُمَّةِجَدِّیصلیاللّه علیه و آله ارِیدُ اَنْ آمُرَبِالْمَعْرُوفِ وَاَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ وَاَسیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَاَبی علی بْنِ اَبِی طالِبٍ فَمَنْ قَبِلَنی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللّه اَوْلی بِالْحقِّ وَمَنْ رَدَّ عَلَیّ هذا اَصْبِرُ حَتّی یَقْضِیَاللّهُ بَیْنِی وَبَیْنَ الْقَومِ وَهُوَ خَیْرُالْحاکِمِینَ وَهذِهِ وَصِیَّتِی اِلَیْکَ یااَخِی وَما تَوْفِیقی اِلاّ بِاللّه عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَاَلیْهِ اُنِیبُ»(۲۹)
«به نام خداوند بخشنده مهربان.این وصیت حسین بن علی (ع)است به برادرش محمد حنفیه.حسین گواهی می دهد به توحید و یگانگی خداوند و روز جزا و معاد.....و من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می گردم ؛بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهی از منکر است و خواسته ام از این حرکت اصلاح مفاسد امت و احیا و زنده کردن سنت و قانون جدم رسول خدا(ص)و راه و رسم پدرم علی بن ابی طالب (ع)است.پس هرکس این حقیقت را از من بپذیرد و از من پیروی کند ،راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند و از من پیروی نکند،من با صبر و استقامت راه خود را در پیش خواهم گرفت تا خداوند میان من و این افراد حکم کند که او بهترین حاکم است.»
در جای دیگر زمانی که امام قصد خروج از مدینه را داشتند به کنار قبر پیامبر آمدند و اینچنین هدف خود را از قیام علیه یزید ابراز می کنند:«پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا،من از کنار شما ناگزیر خارج می شوم و بین من و شما جدائی خواهد افتاد.زیرا به زور از من خواسته اند که با یزید بیعت کنم.یزیدی که شراب خوار و فاجر است.اگر بیعت کنم ؛کافر شده ام و اگر خودداری کنم کشته خواهم شد.من ناخواسته و به ناچار از نزد تو خارج می شوم.سلام من بر تو ای رسول خدا»(۳۰)
پس چنانکه مشاهده می شود امام هدفش از قیام مبارزه با بدعتها و مفاسدی است که بعد از رسول خدا در جامعه اسلامی بوجود آمده است. جامعه اسلامی پس از پیامبر دچار نوعی تفرقه و دو دستگی گردید.عده ای به این عنوان که نظرات صحابه در سقفیه بنی ساعده حجت است ،ابوبکر را به عنوان خلیفه رسول خدا برگزیدند.عده ای دیگر نیز با توجه به تاکیدات مکرر پیامبر در موقعیتهای مختلف علی را به امام و رهبر جامعه اسلامی می دانستند.در اینجا ما قصد نداریم به بررسی صحت مدعای این دو گروه بپردازیم.ولی باید شروع انحرافات و برخی بدعتها را در زمان خلفای سه گانه بررسی کنیم.خلفای رسول اکرم براساس اجتهادی که به آن قائل بودند ،به ایجاد بد عتهای در دین پرداختند.آنان حقوق اهل بیت پیامبر را نادیده انگاشتند و مردم را از سرچشمه علوم و معارف دینی دور ساختند .
جامعه ای که درآن خاندانی و کسانی پس از پیامبر به امارت مناطق مختلف گمارده شدند که دشمنی آنان با اسلام در زمان پیامبر کاملاً آشکار بود.(خاندان بنی امیه در این زمینه در راس قرارداشتند.)کسانی که تا دیروز با اسلام مخالفت می ورزیدند،وبه هر وسیله ای در صدد ضربه زدن به اسلام بودند ،پس از پیامبر خود را حامی رده اول اسلام نشان می دادند؛چرا که امروز منافع خود را در این می دیدند.افرادی به مانند ولید بن عتبه در حالت مستی به نماز جماعت می ایستد و هیچ کس را جرات آن نیست ؛وی را مجازات کند.
در جائی امام برای آگاهی از فلسفه قیام خویش به کوفیان فرمودند:
«کار ما بدینجا کشیده شده است که می بینید؛دنیا دگرگون شده و بسیار زشت و ناپسند گردیده است.نیکی های دنیا به عقب می رود و همچنان با شتاب رو به زوال است.از نیکیها چیزی نمانده ،جز ته مانده هائی همانند ته مانده آبشخورها و پستی های زندگی،همانند چراگاه زیان بخش و بیمار کننده است.آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود ؟و از باطل نهی نمی گردد؟پس سزاوار است که در چنین وضعی انسان با ایمان ،مرگ و ملا قات با خدا را آرزو کند.آری من مرگ را جز سعادت و خوشبختی نمی بینم و زندگی با ستمگران را جز خواری و ذلت نمی دانم واین مردم برده های دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان می باشد، حمایت و پشتیبانیشان از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه است و آنگاه که در بوته امتحان قرار گیرند، دینداران ، کم خواهند بود»(۳۱)
به طوری که در فرازهای گذشته از سخنان امام علیه السلام اشاره گردید آن حضرت برای قیام خود چندین علت و انگیزه مختلف بیان نموده است که مخالفت باحکومت یزید، تغییر و تحریف در احکام و بالا خره موضوع امر به معروف و نهی از منکر،مجموع این علل و انگیزه ها را تشکیل می دهد که همه این انگیزه ها نیز در این گفتارآن حضرت خلاصه گردیده است. آنجا که اوضاع متغیر، زشتیها ظاهر؛ و فضایل سرکوب و فراموش شده است ذلت و خواری برزندگی مردم سایه شوم خود را گسترده است ، نه به حق عمل می شود و نه از باطل جلوگیری ، بجاست که شخص مؤ من و متعهد در راه تغییر چنین وضعی به شهادت و لقای حق راغب و شائق باشد و شخص امام عالیترین و بارزترین مصداق چنین مؤ من با فضیلت است که در این شرایط، مرگ را بجز سعادت و برای زندگی مفهومی جز زجر و شکنجه و مرگ تدریجی نمی داند.
▪ عامل بیعت(عامل سیاسی) و اینکه به هر حال امام در خطر بودند:
پس از آنکه امام از نزد ولید حاکم مدینه خارج گردید ،به زیارت قبر پیامبر رفت.پس از آن به همراه نزدیکان خویش به سوی مکه حرکت کردند.یکی از راههای آشنا شدن مردم با ماهیت واهداف قیام ،در آن روزگارانی که از سیستم روابط جمعی امروز خبری نبود،رفتن به مکه بود.چرا که از سراسر بلاد اسلامی مسلمانان برای انجام مراسم حج به شهر مکه می آمدند.واز این طریق اهداف قیام عاشورا به گوش اکثریت مردم می رسید.به همین دلیل آن حضرت به سمت مکه حرکت کردند.
پس از فرستادن نامه های مکرر کوفیان و دعوت از ایشان برای رفتن به کوفه؛ایشان مکه را به قصد عراق ترک کردند.در این میان عبدالله بن عمر از امام خواستند که وی با یزید صلح و بیعت کند.همانگونه که در ایام حکومت معاویه صبر کرده ،تاشایدخداوند میان آنان حکم کند ؛ولی امام فرمودند:«ای پدر عبد الرحمن !آیا من با یزید صلح کنم و با او بیعت کنم و حال آنکه پیامبر اکرم آن همه لعن و نفرینها و رهنمودها را نسبت به او پدرش فرمود»ودر جای دیگر گفت:«نفرین بر این سخن«بیعت با یزید»نفرینی جاودانه تا آسمانها و زمین برقرارند.ای بنده خدا از تو سوال می کنم و تو را به خدا سو گند می دهم ؛آیا من در این موضعگیری که با یزید کردم در اشتباه قرار دارم؟اگر به نظر تومن در اشتباهم؛پس مرا به حق باز گردان که فروتنی و حرف شنوائی و اطاعت من از حق از دیگران بیشتر است.»عبدالله گفت:«نه به خدا سوگند!شما که فرزند رسول خدا هستید،در اشتباه قرار ندارید.لکن من می ترسم که این جنایتکاران خون شما را بریزند؛که پیشنهاد می کنم با ما به شهر مدینه بازگرد،بیعت هم نکن و در خانه ات بنشین و کاری به یزید و حکومت او نداشته باش.»امام در جواب فرمودند:«هرگز ای پسر عمر!همانا بنی امیه مرا به حال خود رها نمی کنند،اگر مرا بیابند و اگر مرا نیابند؛همواره در جستجوی من هستند تا با اجبار از من بیعت بگیرند ؛یا مرا بکشندو...»(۳۲)
عبدالله بن زبیر نیز از جمله کسانی بود که از امام خواستند تا از مکه خارج نشود.در یکی از گفتگو هایش امام به ایشان فرمود:«به خداوند سوگند!اگر یک وجب دورتر از مکه کشته شوم ؛بهتر از آن است،که در داخل آن به قتل برسم و اگر دو وجب دورتر از مکه کشته شوم؛بهتر است از اینکه در یک وجبی آن به قتل برسم و به خدا سوگند !اگر در لانه مرغی باشم ،مرا در خواهند آورد تا با کشتن من به هدف خویش برسند و به خدا سوگند همانگونه که قوم یهود احترام شنبه«سمبل وحدت و روز تقرب به خدای خویش»را در هم شکستند؛اینها نیز احترام مرا در هم خواهند شکست.»(۳۳) نکته مهم و قابل توجهی که از سخن امام با ابن زبیر و از مقایسه روش آن حضرت و عملکرد ابن زبیر به دست می آید مشخص شدن قیامها و مبارزات در طول تاریخ وفرق و امتیاز آنها با همدیگر است که ممکن است دو شخصیت همزمان و در یک اجتماع و دریک محیط مدعی مبارزه با ظلم و فساد باشند و ادعای هردو به صورت ظاهر مشابه و درقیافه طرفداری از اسلام و احکام و هر دو مبارزه را از مدینه شروع و در همین رابطه به مکه حرکت کنند ولی گذشت زمان و تحول و دگرگونی اوضاع نشان می دهد که یکی در راه نیل به ریاست و برای حفظ مقام شخصی کعبه را سپر و بلاگردان خویش قرار می دهد و دیگری خود و اهل و عیالش را سپر و بلاگردان کعبه ؛ یکی اسلام را فدای شخصیت خویش می کند و دیگری خود را فدای اسلام و بالا خره یکی به سوی خود می خواند ودیگری به سوی خدا.باید دقت کرد، مخالفتی که احیانا ابن زبیرها با یزیدها داشته اند براساس چه هدفی بوده و مخالفتی که حسین ها با یزیدها داشته اند چه هدفی را تعقیب می کرده است که به صورت ظاهر هر دو، مخالفت با یزید و یزیدیان بوده ومبارزه در راه اسلام.
جابر بن عبدالله انصاری وقتی شنید که امام آماده خارج شدن از مدینه است خدمت امام رسید وعرض کرد:وقتی امکانات مقابله با ستمکاران نباشد؛تو هم مانند برادرت با اینها صلح کن.به تحقیق برادرت در این سیاست موفق بود و شجاعت داشت.امام در پاسخ فرمودند:«ای جابر برادرم با آنها به فرمان خدای بزرگ و پیامبر او صلح کرد و من نیز به فرمان خدا و ئپیامبرش قیام می کنم.»یعنی شرایط حاکم بر جامعه و زمان فرق می کند،گاهی با صلح و زمانی با قیام خونین می توان اسلام را حفظ کرد.(۳۴)پس با توجه به این سخنان امام چاره ای جز قیام در برابر حکومت فاسد اموی ندارد.حکومتی که به هیچ یک از اصول اسلامی پایبند نبودوآنگونه به تفسیر دین می پرداخت که به سود و نفع شخصی آنها باشد.اینچنین بود که امام با توجه به آگاهی از شهادت خویش به جنگ علیه آنان پرداخت تا با فدا کردن خون خویش بتواند نوعی آگاهی دینی در میان مردم بو جود آورد.و به این وسیله اسلام را از معرض نابودی و تحریف نجات دهد.
● آثار و نتایج قیام:
قیام امام حسین (ع) سبب ایجاد آگاهی فرهنگی و سیاسی گردید.امام حسین(ع)توانست چهره دولت اموی را که سالها با تبلیغات پر دامنه معاویه ،نوعی مشروعیت برای خود بدست آورده بود،رسوا سازد.که این آگاهی نمود خود را در قیامهای بعد از امام به خوبی نشان می دهد. امام با قیام خود درس آزادی و آزاد مردی می دهد ومردم را به رهانیدن خود از زیر بار ذلتها، ننگها، سرشکستگی ها و خواریها فرا می خواند. قیام عاشورا یک نهضت حساب شده و با برنامه بود، نه اینکه شورش کورو بی هدف، و برای لحظه به لحظه، و روز به روز، و مقطع به مقطع آن دور اندیشی شده بود و با پیش بینی همة احتمالات و صورتهای حادثه، چاره اندیشیهای دقیقی از جانب امام( صورت گرفته بود.
با مروری بر حادثه عاشورا از آغاز حرکت امام حسین( از مدینه به مکه و تا شهادت در کربلا، به نمونه هایی از این برنامه ریزیها و تدبیرها بر می خوریم که به برخی از آنها اشاره می گردد.جمع آوری اطلاعات از رهگذران و مسافران در طول مسیر از مکه به سمت کوفه، تصفیه عناصر نامطمئن و بدون انگیزة شهادت طلبانه از سپاهیان که حضور آنها می توانست ضربه جدی براصالت انقلاب عاشورا بزند،آرایش نیرو در جبهه کربلا توسط امام با رعایت فنون نظامی، سازماندهی نفرات خود و ممانعت از نفوذ دشمن به خیمه های امام، تلاش در جهت ایجاد اختلال در تصمیم‌گیری فرماندهان نظامی دشمن، تبلیغات علیه حکومت شام و نامشروع دانستن حکومت یزید، از جمله نکته هایی که قابل تأمل است، همراه آوردن زنان و اطفال به عنوان شهود برای صحنه های عاشورا، جهت افشاگری های بعدی و بهره گیری از حضور زنان و کودکان در تأثیرگذاری عاطفی بر مردم. بدین ترتیب امام با به همراه بردن زنان و کودکان به دنیا نشان داد که بنی امیه بدون هیچ توجیه منطقی و دینی با زیرپاگذاردن همة مسائل انسانی، چگونه با وی رفتار کردند. و بدین وسیله با وجود شاهدانی چون زنان و کودکان به اسارت رفته اش، خون او و یاران شهیدش در کربلا هدر نرفت، و راهی که رفته بود و هدفی که دنبال می کرد بدون شاهد نماند و به فراموشی سپرده نشد، چرا که آنان شاهد تمام آنچه بودند که میان او و دشمنانش واقع شد. امامهمترین اثر این نهضت این بود که ریاست روحانی که در عوالم سیاست دارای اهمیت شایانی داشت ، مجددا به دست بنی هاشم افتاد و به ویژه در بازماندگان حسین (ع) مسلم گردید، چندیطول نکشید که (حکومت ) ظلم و جور معاویه و جانشینان او منهدم شد ودرکمتر از یک قرن قدرت از بنی امیه سلب گردید. منهدم شدن قدرت از بنی امیه به قسمی شد که امروز نام ونشانی از آنها نمودار نیست و اگر در متن کتب تاریخی نامی از این قوم ذکر شده درتعقیب آن هزاران نفرین و ناسزا هم نوشته شده و این نیست مگر بواسطه قیام حسین ویاران با وفای او.
● سخن آخر:
کسی که در تاریخ حیات امام حسین علیه السلام و یزید و اوضاع و احوال که آن روز حکومت ، دقیق شود و در این بخش از تاریخ کنجکاوی نماید، شک نمی‏کند که آن روز در برابر امام حسین (ع) یک راه بیشتر نبود و آن همان کشته شدن بود و بیعت‏یزید که نتیجه‏ای جز پایمال کردن علنی اسلام نداشت، برای امام مقدور نبود،زیرا یزیدعلاوه به اینکه احترامی برای آیین اسلام و مقررات آن قائل نبود وبه بی بند و باری می پرداخت، به پایمال کردن مقدسات و قوانین اسلامی بی‏باکانه تظاهر نیز می‏کرد. ولی گذشتگان وی اگر با مقررات دینی مخالفت می‏کردند، آنچه می‏کردند در لفافه دین می‏کردند و صورت دین را محترم شمرده با یاری پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و سایر مقامات دینی که مردم برای ایشان معتقد بودند، افتخار می‏نمودند.و از اینجا روشن می‏شود که آنچه برخی از مفسرین حوادث گفته‏اند که این دو پیشوا (امام حسن و امام حسین) دو سلیقه مختلف داشتند و امام حسن مسلک صلح را می‏پسندید به خلاف امام حسین که جنگ را ترجیح می‏داد چنانکه آن برادر با داشتن چهل هزار مرد جنگی با معاویه صلح کرد و این برادر با هفتاد ودو نفربه جنگ یزید بر خاست،سخنی است نابجا،زیرامی‏بینیم همین امام حسین که یک روز زیر بار بیعت‏یزید نرفت، ده سال در حکومت معاویه مانند برادرش امام حسن (که او نیز ده سال با معاویه به سر برده بود) به سر برد و هرگز سر به مخالفت‏برنداشت وحقا اگر امام حسن یا امام حسین با معاویه می‏جنگیدند کشته می‏شدند و برای اسلام کمترین سودی نمی‏بخشید و در برابر سیاست‏حق به جانبی معاویه که خود را صحابی و کاتب وحی و خال المؤمنین معرفی کرده و هر دسیسه را به کار می‏برد، تاثیری نداشت.گذشته از اینکه با تمهیدی که داشت می‏توانست آنان را به دست کسان خودشان بکشد وخود به عزایشان نشسته به مقام خونخواهی بیاید چنانکه با خلیفه سوم نظیر همین معامله را کرد.
غلامرضا جاویدی
پی نوشتها:
۱-بحار الانوار،ج ۴۴،علامه مجلسی،چاپ اول،دارالکتب الاسلامیه،تهران،۱۳۹۵ه.ق،ص۱۰۱
۲-الارشاد فی معرفۀ حجج الله علی العباد،شیخ مفید،با ترجمه و شرح حاج سید هاشم رسولی محلّاتی،انتشارات علمیه اسلامیه،ج۲،ص۲۴
۳-منتهی الآمال،محدث عباس قمی،انتشارات دهکده،چاپ دوم،تهران،۱۳۸۱،ص۳۹۱
۴- بحار الانوار،ج۴۳،ص۲۳۷
۵- بحار الانوار،ج۴۳،ص۲۳۷،همچنین الارشاد،ج۲،ص۲۴
۶-الارشاد،ج۲،ص۲۴
۷-همان،ص۲۵
۸-فرهنگ سخنان امام حسین(ع)،محمد دشتی،موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیر المومنین(ع)،قم،۱۳۸۱،ص۲۲۱
۹-تاریخ تشیع(۱)،آقائی و فلاح زاده،انتشارات سمت و حوزه و دانشگاه،تهران،۱۳۸۶،ص۱۵۲به نقل از تاریخ ابن خلدون،ج۲،ص۵۸۲
۱۰-همان،ص۱۵۲
۱۱-همان،ص۱۵۶به نقل از اسد الغابه فی معرفۀ الصحابه،ابن اثیر،ج۲،ص۲۰
۱۲-فرهنگ سخنان امام حسین(ع)،ص۳۶۱به نقل از تاریخ طبری،ج۳ص۳۰۸والکامل ابن اثیر،ج۲ص۵۵۴
۱۳-الارشاد ،ج۲ص۳۰وهمچنین اخبار الطوال،احمد بن داوود دینوری،ترجمه محمود دامغانی،نشر نی،تهران،۱۳۶۴،ص۲۷۵
۱۴-الارشاد،ج۲ص۲۷
۱۵-تاریخ یعقوبی،ابن واضح یعقوبی،ترجمه ابراهیم آیتی،انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ نهم،تهران،۱۳۸۲،ص۱۷۴تاص۱۷۸
۱۶-شیعه در اسلام,علامه طباطبائی،دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،کتاب الکترونیکی
۱۷-الارشاد،ج۲ص۲۹تاص۳۲
۱۸-الفتوح،ابن اعثم کوفی،ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی،مصحح غلامرضا طبا طبائی مجد، انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ سوم،تهران،۱۳۸۰،ص۸۳۷تاص۸۴۳وتاریخ یعقوبی،ج۲ص۱۷۸والارشاد،ج۲ص۳۴تاص۴۱
۱۹-الفتوح،ص۸۷۱والارشاد،ج۲ص۳۶
۲۰-الفتوح،ص۸۴۳تاص۸۶۶وتاریخ یعقوبی،ج۲ص۱۷۸تا۱۷۹
۲۱-الفتوح،ص۸۷۶تاص۹۱۶
۲۲- تاریخ یعقوبی،ج۲ص۱۴۲والفتوح،ص۷۷۴
۲۳-المقاتل الطالبین،ابو الفرج اصفهانی،ترجمه سید هاشم محلاتی ،تهران،۱۳۴۹،ص۶۷
۲۴-همان،ص۶۷والفتوح،ص۷۶۹
۲۵-تاریخ یعقوبی،ج۲ص۱۴۴
۲۶-همان،ص۱۵۸
۲۷-مروج الذهب،ابو الحسن علی بن حسین مسعودی،ترجمه ابو القاسم پاینده،شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،تهران،۱۳۷۰،ج۲ص۷۳
۲۸-همان،ص۷۱و۷۲
۲۹-الفتوح،ص۸۳۳،همچنین فرهنگ سخنان امام حسین،ص۳۳۹
۳۰-فرهنگ سخنان امام حسین،ص۲۰
۳۱-همان،ص۱۵۰
۳۲همان،ص۲۳۱
۳۳-همان،ص۲۴۲به نقل از تاریخ ابن اثیرج۲ص۵۴۹وواقعه طف،ص۱۵۲
۳۴-همان،ص۲۲۷به نقل از بحار الانوار،ج۴۶ص۱۸