چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مجله ویستا
زن امروز، تجددگرایی یا واپسگرایی
مقدمه
دنیای كنونی به عرصه چالش فرهنگ قدیمی و مبتنی بر خاستگاههای اعتقادی و محصول تجارب تاریخ گذشته با فرهنگ جدید و ناشی از تحولات عظیم علم و دانش و تجددگرایی بدل شده است. عالم اكنون به دو بخش «متجدد» و «درگیر شده با سودای تجدد» تقسیم شده است. در این دوران اگر چه فرهنگهای بومی در كنار فرهنگ غربی كم و بیش رنگ باختهاند، اما از بین نرفتهاند. مسئله توسعه، آزادی و عدالت اجتماعی در جامعه كنونی اصلی پذیرفته شده است، لیكن برای تحقق آن در جامعه، شرایطی لازم است كه كشورها كمتر به آن میاندیشند. اكنون بسیاری از كشورهای در «سوادی تجدد» ، فرهنگ ملی و سنتی خود را در هجوم «ایسمهای» حاصل از جنبشهای غربی با عالم قرون وسطی (در غرب) یكسان فرض كرده و میپندارد كه علت پیشرفت غرب در فرهنگ آن خلاصه شده است. در حالی كه فرهنگ غرب معلول پیشرفت علم و دانش و زاییده تكنولوژی است و انتشار فرهنگ غرب در ابتدا از طریق فلسفه و تفكر صورت نگرفته، بلكه نفوذ آن از طریق صنعت و بازرگانی بود. مشكل این گونه كشورها این است كه لوازم را با علت اشتباه گرفتهاند و بحرانی كه گریبانگیر آنها شده، بحران تفكر غربی است. در این میدان ضرر طرد تام و كامل فرهنگ غرب هم بدون شناخت كامل و جامع از آن، كمتر از خود باختگی یاد شده نمیباشد و موجب عدم بالندگی و سكون فرهنگ ملی خواهد شد. حال كه هر دو رویكرد به طریقی در معرض داوری افكار تشنه و جویای حقیقت قرار گرفته است، بی شك راهی كه متضمن حفظ ارزشها و هم گامی با كاروان شتابان جامعه جهانی باشد، در دراز مدت امكان بقا خواهد یافت. مقوله زنان نیز یكی از موضوعاتی است كه درگیر همین تضاد میباشد. تلاش برای بیان و تحلیل مسائل زنان تنها به حیطه دانشگاه و دانشگاهیان و حوزه و فلسفهی حوزوی محدود نشده، بلكه دولت نیز با تخصیص هزینههایی به سازمانهای تحقیقاتی دولتی و غیر دولتی، امكان انجام پژوهشهای خاص زنان را ایجاد كرده است و امروزه با ادبیات نسبتا حجیمی در مورد زنان مواجه هستیم . مقوله زن امروز در سه دوره در منظر نظر مخاطبان قرار گرفته است. در قسمت اول بحث، گامی هر چند كوچك در جهتشناخت نگرشهای كلی و متفاوت نسبتبه زنان برداشته شده است. در قسمت دوم تحلیلی برنگرشهای مطرح شده و رویكرد عینی و اجرایی آنها صورت خواهد گرفت و دستاورد نظریههای فوق در وضعیت اجتماعی زنان و ارتقاء كیفی آنان بررسی خواهد شد و در قسمتسوم تلاش خواهد شد ضرورت طرح الگویی كار آمد عینی و منطبق با قوانین الهی و اسلامی در جامعه ایران ارائه گردد.
۱- تاریخچه تجددگرایی و جنبشهای زنان در غرب
ریشههای پیدایش این نگرش به دوران قرون وسطی میرسد. اما ایدههای انقلاب كبیر فرانسه، زمینه ساز جدی واقعی شكلگیری نخستین نطفههای تجددگرایی زنان است. (۱)
در این مورد كه چه تحولی در قرن نوزدهم باعثشد تا زنان از موقعیتخود ناراضی شوند كه به تلاشی برای دگرگون ساختن آن مبادرت كنند، اختلاف نظر وجود دارد. اما به نظر میرسد كه تحولات اقتصادی - سیاسی در كنار زمینه گفتمان ایدئولوژیك مدرن، عوامل اصلی موجد وضعیت ذهنی جدید زنان بودهاند. (۲)
آنچه كه فرانسه در دهه ۹۰ قرن هیجدهم به صورت شركت فعال زنان در جنبش انقلابی و سپس تاسیس انجمنهای سیاسی ویژه زنان شاهد آن بود، به مرور ریشههای خود را به سرتا سر اروپا گستراند. بعدها با رشد مناسبات سرمایه داری و شركت انبوه زنان در تولید، در كنار جنبش شهروندی اولیه زنان، جنبش سوسیالیستی نیز كه ریشههایش در انجمنهای زنان كارگر بود، به مثابه بخشی از كل این نگرش، رو به رشد نهاد. باید تصریح نمود كه طرفداران این نظریه از اواخر دهه ۶۰ و اوائل دهه ۷۰ قرن بیستم میلادی عملا در اكثر كشورهای پیشرفته صنعتی غرب وجود دارند. (۳) به طور كلی تاریخچه تجددگرایی زنان گویای این مطالب است كه علیرغم این كه این روند در مسیر و اهداف خود دچار لغزش و انحراف از موازین اصولی و بحران افراط و تفریط گردیده است، اما پیدایش این جنبش و خلق چنین پدیده تاریخی، بر اصل «ستم ستیزی» استوار است. بسیاری از زنان معتقد به نظریه آزادگرایی، چیزی بیشتر از یك واكنش انتقادی نسبتبه نقش اجتماعی خود نداشتهاند. برخی آن را یك حساسیت مبارزاتی علیه همه اشكال ستم نسبتبه زنان دانستهاند. ظلم اجتماعی اعمال شده به هر دو قشر زن و مرد موجب استیصال هر دو از ناعدالتی است. مقوله تجددگرایی و جنبشهای زنان نیز خود از این مورد سر چشمه گرفته است.
۲- لیبرالیسم و تجددگرایی زنان
زنان تا پیش از ظهور جامعه مدرن به رغم این كه از دنیای سیاستبر كنار بودند، اما به دلیل اهمیت اقتصادی خانگی و به بیانی، عدم تفكیك حوزههای عمومی و خصوصی نقش تعیین كننده در حیات اقتصادی جوامع داشتند، كه كم و بیش با مردان مشابه بود. (۴) فلسفه لیبرال با رشد سرمایه داری ظهور نمود و براساس اعتقاد به تساوی ذاتی انسانها خواستار دمكراسی و آزادیهای سیاسی شد و شرایط جدید زندگی زنان را نیز همچون مردان دچار تحول ساخت. در نگاه آزادی خواهان لیبرال، تعقل فردی مهمتر از سنتها و نهادهای مستقر در جامعه بود و لذا آموزش و پرورش و به خصوص تفكر انتقادی را مهترین وسیله برای دگرگونی و تعالی اجتماعی میدانستند. حركتها و نهضتهای زنان در آمریكا ارتباط نزدیكی با نهضت ضد برده داری داشت. فرانیس رایت از رهبران این جنبش از فعالترین طرفداران لغو بردگی و بهبود وضع كارگران در آمریكای شمالی بود. وی در سال ۱۸۳۰ میلادی اولین اجتماع آرمانی، آزادی و مختلط را برای بردگان و دیگر شهروندان آمریكایی ایجاد كرد. عقیده تشكیل اولین كنفرانس جهانی برای دفاع از حقوق زنان در سال ۱۸۴۸ نشات گرفته از كنفرانس جهانی ضد برده داری در سال ۱۸۴۰ میلادی در لندن بود. پیروان این نظریه با تقسیم دنیا به دو حوزه «خانگی» و «عمومی» از نقش و مسؤولیتهای زن در محیط خانه و نهاد خانواده به شدت انتقاد كردهاند، بدون این كه مفاهیم دیگری را به جای ازدواج، مادری و مذهب پیشنهاد كرده باشند.
این گروه رهایی زنان را بدون تغییرات بنیادین در بطن جامعه امكانپذیر نمیدیدند. از این حیثبه خانواده به صورت رایج آن به عنوان یكی از مهمترین واحدهای اقتصادی حمله میكردند. (۵) این رویارویی با نابرابریها در شرایطی بود كه گفتمان مدرن با مفاهیمی چون برابری، آزادی، فردگرایی، اندیشه مترقی و... زمینه ذهنی را برای زنان در جهت تقاضا برای بسط اصول بنیادی مدرنیته به نحوی كه آنان را نیز شامل شود، آماده میكرد. (۶)
۳- فلسفه ماركسیسم و مسئله زن
نظریه ماركسیستی در اواسط قرن نوزدهم تنظیم شد. در این زمان نتایج انقلاب صنعتی آشكار شده بود و اكثر انقلابهای لیبرال دموكراتیك در اروپا وقوع یافته و یا در حال وقوع بودند. برخورد ماركسیسم با مسئله زن، طبیعتا در پیوند با روش ماتریالیسم تاریخی است. از این رو سرشت زن را متشكل از رابطه متقابل دیالكتیكی ما بین عمل او، ساختمان زیستی و شرایط جسمی و اجتماعی او میداند. «انگلس» ، با توجه به موقعیت زن در نظام سرمایه داری، تقسیم جنسیتی كار را در این نظام محور بحث قرار میدهد و در تحلیل این ادعای متداول كه تابعیت زن در جامعه سرمایه داری «طبیعی» و به عبارت دیگر نتیجه اجتنابناپذیر تفاوتهای جسمی ما بین زن و مرد است، ستم به زن را حاصل جامعه طبقاتی میداند. ماركسیسم فعالیت زایشی زن را نادیده گرفته و عملا آنان را خارج از حركت تكاملی قرار میدهد. (۷) از آنجا كه در نظریه این گروه خانواده اولین نهاد جامعه است كه «تقسیم نابرابر كار اجتماعی» در آن صورت میگیرد و تبدیل زن به كالا در جامعه مردسالار از بطن این نهاد «خانواده» آغاز میشود، روابط خانوادگی موجود در جامعه سرمایه داری، آماج حمله مستقیم قرار میگیرد. انگلس و ماركس و دیگر نظریه پردازان این گروه، حذف خانواده به صورت رایج آن را مطرح كرده و ایجاد مؤسسات اشتراكی را پیشنهاد میكردند كه در آن، مجموعه كارهای خانه و نگهداری از كودكان از وظایف اجتماعی به حساب میآید. (۸) از آنجا كه این نظرگاه نسبتبه جایگاه زن در اثر فروپاشی نظام سوسیالیستی در سرتاسر جهان پیروان چندانی ندارد، لزومی به شرح مفصل آن نیست .
۴- ظهور فمینیسم
فمینیسم، لغتی فرانسوی است كه به آنچه در قرن نوزدهم در آمریكا تحت عنوان «جنبش زنان» معروف بود، اطلاق میشد. جنبش زنان مجموعه متنوعی از گروههایی بود كه هر یك به نحوی در پیشبرد موقعیت زنان تلاش میكردند. (۹) از نظر تاریخی، در دهه ۱۸۹۰ فمینیسم به عنوان یك لغت معانی زیادی در جهان غرب پیدا كرد. در این دوره «فمینیست» به كسانی اطلاق میشد كه نه تنها حامی نقش اجتماعی فزاینده زنان بودند، بلكه از حقوق آنان به عنوان موجودات مستقل نیز دفاع میكردند. اما در طی قرن گذشته همچنان كه نقشهای اجتماعی و فردی زنان گسترده و متحول شد، تعریف فمینیسم نیز به نحوی تغییر یافت، به طوری كه امروزه به سادگی نمیتوان آن را در قالبی واحد و یكپارچه قرار داد. آدرین ریچ (Adrin Rich) نویسنده آمریكایی، معتقد است كه فمینیسم از یك سو یك لقب پوچ و سبك سرانه به نظر میرسد و از سوی دیگر به منزله نوعی اخلاق، روش شناسی و یا یك طریقه پیچیده تفكر و عمل درباره شرایط زندگی ماست. كریس ویدون (Chris Weedon) جامعه شناس انگلیسی فمینیسم را سیاستی میداند كه در جهت تغییر روابط موجود قدرت میان زن و مرد حركت میكند. این تعاریف بیانگر آن است كه فمینیسم یك رویكرد عملی یا اجتماعی واحد نیست و از همین رو، امروزه به شاخههای متعددی از جمله لیبرال، ماركسیست، سوسیال، رادیكال، روانكاو و فراومدرن تقسیم میشود. (۱۰) سردمداران این جنبش، ریشه استبداد حاكم بر زنان را در وابستگی اخلاقی و اقتصادی آنها به مردان میدانند. از نظر این گروه جدایی گرایی عامل خود كفایی زنان است . گروهی دیگر از فمینیستها رد كامل تمام ارزشهای اعتباری و ذهنیت مردانه را پیشنهاد میكنند و دنیایی ساخته شده بر اساس ارزشهای زنانه را مطلوب میدانند. در این مسیر نوعی دیگر از رابطه غالب و مغلوب مطرح میگردد، با این تفاوت كه این بار زنها نقش غالب را بر عهده دارند. (۱۱) گروه دیگری معتقدند كه اساسا زنان و مردان و ویژگیهای آنان، با یكدیگر اختلاف مهمی نداشته است. آنها معتقدند كه «هیچ گونه خصوصیت، رفتار یا نقشی را كه بر پایه جنسیت استوار است نباید به هیچ موجود انسانی نسبت داد.» در این نظریه مردان و زنان باید از جایگاههای متفاوتی آغاز به حركت كنند و زنان نه همراه مردان بلكه در برابر آنها مبارزه نمایند، تا به آزادی برسند. شولامیت فایرستون (ShulmithFirestone) از سردمداران این دیدگاه معتقد است كه «ارزش طبیعی لزوما ارزش انسانی نیست.»انسانیتبر طبیعت غلبه كرده و دیگر نمیتوان یك نظام تبعیضآمیز جنسی را براساس ریشه داشتن آن در طبیعت توجیه كرد. به دنبال نظریههای متفاوت فمینیستی، میتوان آنها را به چند طبقه تقسیم نمود. (۱۲) گروهی استراتژی مذكر محورانهای اتخاذ كردهاند كه زنان را برای رسیدن به مدرنیته به اتخاذ صفات مردانه تشویق مینمایند; به طوریكه صفاتی را برمی گزینند كه به طور طبیعی به مردان نسبت داده شده است . گروهی با عدم تفاوت این دو جنس، جویای مدینه فاضلهای هستند كه هر دو گروه بدون هیچ گونه تفاوتی به طور مساوی به تمام امور اجتماعی همت گمارند. گروه دیگر از فمینیستهای افراطی قایل به جامعهای زن گرا هستند. آنان به خصوصیات زنانه ارزش ویژهای میدهند. از این مطالب چنین استنباط میگردد كه آنچه در تجددگرایی و آزادی زنان به صورت قابل توجهی برجسته شده است، مقوله «مرد» میباشد. به طوری كه بعضی مردان را دشمن سازش ناپذیر زنان میدانند، در حالی كه بعضی مردان را متحدانی بالقوه، اگر نه بالفعل، در مبارزه برای برابری بین دو جنس به حساب میآورند. لذا علیرغم دیدگاههای زن سالارانه «مسئله مرد» همچنان حذف نشده باقی است. (۱۳) از دیدگاه نظری، جنبش فمینیستی امروز، به دلیل گرایشهای گوناگون درون خود، فاقد یك طرح و برنامه مشخص است. فصل مشترك نیروهای گرد آمده در این جنبش، كمتر جنبه اثباتی دارد و بیشتر توضیح مسائلی است كه اصل این جنبش بر پایه آن بنا شدهاست. در نزد اندیشه سازان این جنبش نیز تعابیر و تفاسیر گوناگونی دیده میشد. معتقدان نظریه مدرنیسم در زنان در مورد ظلم به زن یا چگونگی رسیدن به آزادی توافقی ندارند. درستبه دلیل این چند گونه نگری، نمیتوان فمینیسم را نوعی جهان بینی منسجم دانست كه بتوان براساس آن یك برنامه واحد طرح ریزی نمود. (۱۴)
۵- زن در زندان آزادی
پس از شكلگیری سرمایه داری به شیوه نوین، جهان غرب به دنبال چرخش چرخهای اقتصادی خود و برای دستیابی به حداكثر سود، همه گونه ابزار و وسایل را در اختیار گرفت. در این راه با استفاده از ویژگیهای خاص و ذاتی طبیعت، در صدد ارتقاء فرهنگ خوشی و لذت جویی در آمد، تا با تمسك به آن هر روز بازار بیشتری برای كالاهای خود یافته و بیشتر منتفع گردد. لذا میتوان گفت كه امروزه زیباییشناسی با تولید عجین شده و تفكیكپذیر نیست و استفاده از تمامی ابزارها در دستور كار جهان سرمایه داری قرار دارد. از زمانی كه دایره فروش و عرضه كالاها به دیگر كشورها كشیده شد، رقابتی باور نكردنی آغاز گردید و كشورهای توسعه یافته دستبه تبلیغات وسیع و ایجاد فرهنگ مصرف زدند، به طوری كه بسیاری از كالاها كه تا گذشتهای نه چندان دور بدون استفاده بودند، امروزه در كشورهای توسعه نیافتهتر به عنوان وسیله اساسی و ضروری به شمار میروند. زن نیز كه یكی از اركان زیبایی شناخت طبیعتبه شمار میرود از این هجوم در امان نماند و در سیلاب فرهنگ القایی لذت جویی و تنوعطلبی غرب از دو سوی مورد توجه فرهنگ سازان غرب قرار گرفت.
۱. به عنوان نیمی از جمعیت مصرف كننده كالاها.
۲. به عنوان وسیلهای برای تحریص و ترغیب حس لذت جویی و تنوع طلبی .
و از اینجا مقولهای جدید از حضور اجتماعی زنان رقم خورد كه گر چه در لوای آزادی و حقوق برابر و... خود را پنهان كرده، اما ریشه اصلی آن در حداكثر سود و سیطرهی اقتصادی و بهرهوری سرمایه داران بود، كه در این گفتار از آن با نام «تبرز» یاد خواهد شد. علت این توجه ویژه، تاثیر عمیق جنس زن به واسطه، انگیزش جنسی و شخصیتی و رفتار اقتصادی خود بر مردان میباشد، كه میتواند به صورت یك قشر از جامعه قشر دیگر راتحریك نماید. در این میدان كلمهی آزادی و زن در كشورهایی كه نمیخواهند شاهد چنین روندی باشند همواره مورد تهاجم نظام سرمایهداری قرار گرفته است. شعارهایی از قبیل: تجدد و دموكراسی و...كه خود بار گرایشی به توسعه دارند، برای حضور هر چه بیشتر اقتصاد سرمایهای غرب در كشورهای توسعه نیافتهتر كاملا مورد استفاده قرار گرفتهاند. اولین گام در هجوم فرهنگی غرب به وسیله تحقیر فرهنگ ملی و بومی كشورها و انتساب تمامی عقب افتادگیها به عدم غربی شدن و تجدد زدگی است و سپس با تحمیل فرهنگ نو و منحط، موجب فروپاشی نظام سنتی میگردد. این فرهنگ، اخلاقی را ایجاد مینماید كه منحل شده در تكنولوژی و رشد آن است و در آن جایگاه زن تنها ابزاری برای گردش چرخهای اقتصادی غرب است.
۶- تفكری انزوایی در مقابل جایگاه زن و مرد
در مقدمه بحث ضرر عدم داشتن موازین اصولی در برخورد با هجوم فرهنگی غرب ذكر شد. در ادامه باید ذكر كرد كه همان طور كه داشتن موضعی انفعالی در مقابل باورها و ارزشهای جهان غرب بدون داشتن موازین اصولی منطبق بر آیین ایدئولوژیكی و قومی و منطقهای مشكل ساز است، مقید بودن به بعضی از بایدها و نبایدها كه بیشتر جنبه سنتی داشته و حتی ریشههای مذهبی آنان جای شك و تردید دارد مشكل دیگری است . آنچه در بعضی از كشورهای اسلامی به عنوان سیاستی در مقابل روند هجوم تجدد زنان اتخاذ شده است، نه تنها عرصه را بر این تهاجم نبسته، بلكه زمینه را آماده انفجاری بزرگ مینماید كه نتیجهای جز فرو پاشی ارزشها ندارد. این دیدگاه به جای تولید اندیشهی خلاق در مورد زنان و جایگاه آنان در اسلام و جامعه اسلامی مطابق با مقتضیات زمان و مصالح نظام در توسعه الهی، مصرف كننده و یا توزیع كننده نظراتی است كه حضور زنان صاحب نظر در عرصه اجتماع را مخاطرهآمیز تلقی مینماید. به همین دلیل به منظور مخدوش كردن قضیه زن - در پوشش حمایت از زن و حقوق او - سعی میكند به صورت نگرشی خرد وضع موجود را بر مبنای مستندات ضعیف فرهنگی - دینی توجیه نماید. به وجود آمدن حكومتی از نوع طالبان و نگرش محدود كننده به زنان، آن هم در عصر انفجار اطلاعات و هزارهی سوم و عدم حق رای زنان در بعضی كشورهای مسلمان شاهد این مدعا است. این طیف اگر چه شدیدا خود را معتقد به اصول اسلامی مینمایاند، ولی عملا بدون آن كه اسلام را به صورت مجموعهای كامل و جامع مد نظر قرار دهد، به صورت انتزاعی تنها ابعادی از آن را در نظر میگیرد. گو این كه اسلام به زن در جامعه به عنوان انسان مینگردد، نه بر اساس زن بودن. معتقدان دیدگاه فوق اساسا كار اصلی زن را كه مادری و پرورش فرزند است، بزرگترین وظیفهی او به شمار آورده و فعالیت اجتماعی زن را مساوی با از بین رفتن وظیفهی اصلی او میدانند. مسؤولیت پذیری در سیستم اجتماعی امری تبعی محسوب میشود.هم چنین حضور در مراسم مذهبی و آگاهی نسبتبه موضع گیریها، فرعی و خانه داری و پرورش فرزند اصل قرار میگیرد.لذا محدودیتهای فیزیكی زن با انجام فعالیتهای اساسی اجتماعی تباین دارد. بنابراین تعبیر، یا باید زن و مادر بود و یا با در هم شكستن قیود، انسانی فعال در كلیه عرصهها .
۷- روند تجدد گرایی زنان در ایران
شاید بتوان گفت كه تا اوایل قرن بیستم، یعنی سالهای آغاز نهضت مشروطیت، اطلاع ایرانیان از اوضاع غرب بسیار اندك بوده و علاقه چندانی به كسب آشنایی با غرب وجود نداشته است. در مورد زنان نیز شاهد همین روند هستیم. به تعبیر یكی از بزرگان معاصر، صدر تاریخ تجدد زدگی ما ذیل تاریخ غرب بوده است و اكثر كشورها زمانی قدم در راه تجدد گذاشتهاند كه غرب به پایان راه خود رسیده بود. پایان یافتن راه تجدد در غرب به منزله بن بستی است كه رونده ناچار باید توقف كند و در جایی كه دیگر راه به جایی ندارد بماند یا منتظر گشایش راه باشد. (۱۵) پدیده تجدد زدگی در مورد زنان آن هم از نوع ظاهری، كه مربوط به صورتهای عینی، آداب لباس و پوشاك، تغذیه و از این قبیل میگردد، در قرن نوزدهم به جامعه ایران نفوذ كرد، تا حدی كه در دوران پهلوی كلاه فرنگی به زور جایگزین چادر شد. به نظر میرسد كه متاثر كردن قشر زن سادهترین راه رسیدن به وابستگی فرهنگی بود. مشخصههای عمومی این روند را میتوان در مورد زنان به چند محور تقسیم نمود:
۱/۷- تاكید بر اشتغال رسمی زنان به عنوان راه نجات
در حالی كه دفاع از اشتغال زنان حتی در دیدگاههای فمینیستی مورد تایید قرار نگرفته و بالعكس بسیاری از این دیدگاهها به ریشه یابی گسترش پدیده اشتغال زنان پرداخته و متعرض ابزار سازی آنان برای چرخاندن چرخه سرمایه داری میباشند، در ایران شعار روی آوردن زنان به بازار كار رسمی مطرح میگردد. شعارهایی از قبیل: زنان نیمی از جمعیت كشور را تشكیل میدهند و كشورهای جهان سوم جز با كار زنان نمیتوانند به سمت توسعه رهنمون شوند، مطرح شده و زنان خانه دار موجوداتی منفعل و وابسته تلقی میگردند. مسئله اشتغال زنان ابعاد دیگری را نیز در بر میگیرد. بر طبق آمار رسمی تنها حدود نه درصد از زنان فعال، اشتغال رسمی دارند. لذا ۹۰ درصد ظاهرا «خانه دار» و از نظر اقتصادی غیر فعال شناخته میشوند. اما واقعیت چیست؟ آیا ۹۰ درصد زنان ایران از نظر اقتصادی غیر فعالند؟ و با وجود اینكه اكثریت زنان ایرانی خانهدار میباشند، بیشترین تحقیقات تنها برروی ۹ درصد شاغل رسمی انجام میگیرد. لذا به نظر میرسد كه اینگونه تحقیقات از نظر كمی و كیفی فراگیر نمیباشند.
۲/۷- تاكید بر تقابل و دشمنی زن و مرد
بر اساس این نگرش، زن و مرد دو موجود متناقض هستند و بنابراین چنین تصور و تبلیغ میشود كه مردان مقصر اصلی زیر ستبودن زنان هستند كه از طریق استثمار زنان در نهاد خانواده، امتیازات اجتماعی را نصیب خود كردهاند. با نگاهی مجدد به جنبشهای زنان، چنین نگرشی را فقط میتوان در دیدگاه رادیكال یا افراطی یافت، كه البته به صورت محسوسی بنیانهای خانواده را تهدید مینماید.۳/۷- عدم توجه به تعدد و تنوع گروههای زنان در ایران
یكی دیگر از جنبههای تجددگرایی در زنان ایرانی یكسان فرض نمودن شرایط زندگی زنان و ارائه راهحلهای مشابه برای آنان است. به نظر این گروه كلا بر اساس اصل جنس دوم بودن زن كه برداشتی از دیدگاههای فمینیستی میباشد، این «زن عام و جهان شمول» همواره مورد استثمار مرد یعنی یك مقوله واحد جهانی دیگر - قرار گرفته است، كه اشكال عمده این نظر را میتوان در عدم مطالعه زمینههای نوآوری در هر طبقه اجتماعی زنان، بویژه با تنوع فرهنگ و محل سكونت و غیره مورد بررسی قرار داد. لذا هر یك از گروههای زنان، ویژگیهای منحصر به فردی دارند كه باید با تحقیقات اجتماعی خاص شناخته شود تا بتوان راه حل مناسبی برای مسایل آنان به دست آورد.
۴/۷- تبلیغ و تایید مشابهت كامل زن و مرد
برابری حقوق و منزلت زن و مرد شعار همیشگی تجدد گرایان بوده است. اینان معتقدند كه «الگوهای ارزشی و رفتاری متمایز میان زن و مرد باید متحول شود و انسان بودن، به جای زن یا مرد بودن، هدف فرآیند جامعه پذیری باشد.» الگوی جامعه پذیری نوین یا جامعه پذیری خنثی (Androcentrie) تا حد زیادی تحت تاثیر نظریات و تبلیغات فمینیستی بوده و معتقد است كه زن و مرد باید از نظر شخصیتی تفاوتی با هم نداشته باشند و به صورت انسانهای مستقل، كار آمد و همانند در آیند. نتیجه چنین نگرشی، خصوصا در غرب، شبیه شدن زن و مرد است. اما این شبیه شدن به طور یكسان و برابر از خصوصیات زنانه و مردانه بهره نگرفته، بلكه از آنجا كه فرهنگ مرد سالارانه برتر بوده است، بیشتر زنان بودهاند كه شبیه مردان شدهاند! شباهت زنان به مردان خود به معنای وقوع یك انقلاب ارزشی عظیم است كه پدیدههای جدیدی، همچون همجنس بازی، دو جنس گرایی و از هم گسیختگی خانواده را به دنبال داشته است. در اینجا هدف، ارزیابی اخلاقی چنین پیامدی نیست، بلكه آیا یكسان دانستن مرد و زن برای حل مسایل زن ایرانی مفید است؟ (۱۶) لازم به ذكر است كه در قسمت دوم مقالهی «زن امروز» به بررسی و تحلیل مشكلات هر یك از محورهای فوق به طور اجمال پرداخته خواهد شد.
در این مجال باگریزی به آمار و ارقام، قصد بر این است كه نتایج عینی نظریات فوق در بحث تجددگرایی زنان، چه در كشورهای داعیه دار حقوق زنان و چه در كشور ایران، مورد ارزیابی واقع شود. واضح است كه در اكثر كشورهای پیشرفته فرآیند عملی تئوریهای مطرح شده باید به توسعه همه جانبه این قشر انجامیده باشد. در این راستا چند شاخصهی مهم اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی زنان جهت ارزیابی جایگاه آنان در جامعه بررسی میگردد.
۱. بحران خانواده و اوضاع اجتماعی زن در غرب متجدد
۱/۱. طلاق
بررسیها نشان میدهد كه همراه با رشد و توسعهی اقتصادی، گسستخانوداه نیز بیشتر بوده است. رشد فردگرایی و مسایل اجتماعی ناشی از آن (كه به گسستخانواده میانجامد) میتواند یكی از نتایج پیشرفت اقتصادی باشد. گسستخانواده در كشورهای ثروتمند نسبتبه ملتهای فقیر شایعتر است. (۱) در تمام كشورهای غربی شاهد كاهش نرخ زاد و ولد، كاهش نرخ ازدواج و هم چنین افزایش آمار طلاق، به خصوص از سوی زنان میباشیم. آمار طلاق، در آمریكا بسیار بالاتر از دیگر كشورهای توسعه یافته میباشد و نیمی از ازدواجهای باقی مانده در كشور امریكا، Drugs یا «چارچوبهای خالی» نامیده میشوند. در سال ۱۹۹۸ یك میلیون كودك در امریكا درگیر مشكل طلاق بودهاند. (۲) آمار طلاق در مورد زنان در شهرهای بزرگ روسیه، یك طلاق در برابر هر ازدواج و برای كل اتحاد جماهیر شوروی سابق یك طلاق در برابر سه ازدواج بوده است. (۳) در آلمان بر خلاف سال ۱۹۶۰ كه از هر ۱۰ مورد زناشویی، یك مورد به طلاق میانجامید، امروزه بیش از ۳/۱ خانوادهها دیر یا زود از هم فرو میپاشند. (۴)
۲/۱. جلوگیری از افزایش نرخ موالید
از پیشگامان جلوگیری از بارداری زنان كشور امریكا و كشورهای اروپای شمالی بودند. در فرانسه، در سال ۱۹۶۷، Neuwirth به عنوان قانون جلوگیری از حاملگی تحقق یافت. (۵)
۳/۱. سقط جنین
قانون سقط جنین در كشور انگلستان، سال ۱۹۶۷، امریكا ۱۹۷۳، فرانسه ۱۹۷۵ و ایتالیا ۱۹۷۸ به صورت رسمی اعلام شد. در طول پانزده سال گذشته، اكثر كشورهای اروپایی، چه از نظر علمی و چه حقوقی، حق سقط جنین را در مورد زنان پذیرفتند. جنگ در مورد این قانون هم چنان ادامه دارد، چنان كه در امریكا بیش از ۱۵ كلینیك كه به سقط جنین مبادرت میورزیدند گرفتار آتش سوزی، خراب كاری و بمب گذاری شدند (سال ۱۹۷۸) . (۶) در حالی كه تعداد تولد در اكثر كشورها كاهش یافته، تعداد و نسبت تولدها به مادران ازدواج نكرده، به سرعت روبه افزایش است. در امریكا هر ساله حدود یك میلیون دختر به طور نامشروع باردار میشوند و نیمی از این بارداریها به تولد كودك و بقیه به سقط میانجامد. (۷)
طبق آمار در این كشور در سال ۱۹۹۱ در برابر هر نوزادی كه متولد میشد ۳۳۹ سقط جنین صورت میگرفت. (۸)
۴/۱. روابط نا مشروع و كودكان تك والدینی
در روابط جنسی آزاد، اگر ارتباط منجر به پدید آمدن فرزند گردد، نقش مادری زن به واسطه بارداری و زایمان انكارناپذیر است، اما از آن جایی كه اثبات پدری مرد با دشواری میسر است، لذا سرپرستی كودك به تنهایی بر دوش زن بوده و وی از یاری و همكاری پدر محروم خواهد شد.
در میان كشورهای توسعه یافته، امریكا بالاترین آمار بارداری نوجوانان، تولد و سقط جنین را داراست. (۹)
در نروژ ۴۰ % از كودكان از مادران بدون شوهر زاده شدهاند. آمار در كشور فرانسه ۹۰ % و در دانمارك ۹۳ % از فرزندان تك والد را كه با مادر زندگی میكنند نشان میدهد. (۱۰)
در سال ۱۹۹۷، ۲۵ % از كودكان امریكایی تنها نزد مادران خود، ۴% نزد پدران و ۴ % نزد هیچ كدام زندگی میكردند. (۱۱) در كشور آلمان تعداد مردان یا زنانی كه به تنهایی وظیفه نگهداری فرزند را به عهده دارند بین سالهای (۱۹۷۰- ۱۹۹۴) دو برابر شده است، كه ۸۰ درصد آنان را زنان بی شوهر تشكیل میدهند. (۱۲)
۵/۱. وقوع جرم و جنایت
امروزه درصد بیشتری از اعضای گروههای خیابانی را دختران تشكیل میدهند. در امریكا تعداد زندانیان زن از سال ۱۹۹۴، ۳۸ % افزایش داشته است. تقریبا ۱۴ كودك امریكایی روزانه توسط اسلحههای گرم كشته میشوند و به طور متوسط ۲۲ جوان هر روز قربانی قتلها و آدمكشی میگردند. (۱۳) سطح عمومی قربانی شدن در مدارس، در سال ۱۹۹۵ برابر با ۶/۱۴% كه مشابه همان آمار در سال ۱۹۸۹، یعنی ۵/۱۴% میباشد. البته گزارشی دیگر افزایش درصد دانشآموزانی كه قربانی خشونتشدهاند را از ۴/۳ % به ۲/۴ % نشان میدهد. درصد دانشآموزانی كه گزارش دادهاند مواد مخدر در اختیار دارند ۲/۶۳ % در سال ۱۹۸۹، به ۳/ ۶۵% در سال ۱۹۹۵ افزایش یافته است و حدود ۱ تا ۲ میلیون دانشجوی امریكایی معتاد به مواد مخدر هستند. (۱۴)
علت اصلی قتل زنان به وسیله شوهرانشان «میل به تصاحب» و «ترس از تنها ماندن» ذكر گردیده است. مرگ به دلیل تصادفات رانندگی اولین دلیل مرگ گروه سنی نوجوانان ۲۴- ۲۰ سال میباشد و در بیش از نیمی از موارد به دلیل استفاده از مشروبات الكلی بوده است. در یكی از پژوهشهای اخیر انجمن امریكایی زنان دانشگاهی (AAVA) ۸۵ % از دختران در امریكا از موارد وقوع مزاحمتهای جنسی در مدارس گله دارند. (۱۵)
۶/۱. بیماریهای روحی و روانی
امروزه در امریكا ۷۴ میلیون نفر از جوانان در فاصله سنی ۱۰ تا ۳۰ سال زندگی میكنند كه ۱۳ میلیون نفر آنان زیر خط فقر میباشند. نوجوانان در حال رشد تا سن ۱۶ سالگی شاهد ۲۰۰ هزار صحنه خشونتبه انضمام ۳۳ هزار صحنه قتل در تلویزیون و فیلمها هستند.
۵۰ درصد از امریكاییان میان ۵۴- ۱۵ سال یك اختلال روانی قابل تشخیص در طول عمرشان دارا میباشند و تقریبا ۳۰ درصد از آنها یك مشكل جدی روان پزشكی در ۱۲ ماه گذشته داشته است. ۶۰ میلیون نفر از كودكان امریكایی و نوجوانان، اختلالات هیجانی دارند. در هر ماه ۲۰- ۱۵% از امریكاییان از سوء استفاده از مواد یا اختلالات روانی رنج میبرند. (۱۶) تعداد فراوانی از اولیای امریكایی (از همه اقشار و با همه گونه درآمد مالی) دچار رفتار «مخاطرهآمیزی» هستند كه برای لامتخود و فرزندانشان زیان آور است. (مانند سیگار كشیدن، استفاده بیش از حد از مشروبات الكلی و...) این آمار به قرار از هر ۳ مادر یكی و از هر ۴ پدر یكی میباشد. خود كشی در نوجوانان امریكایی در ۳ دهه اخیر ۳۰۰ % افزایش یافته است. (۱۷)۷/۱. خشونت و آزار جنسی
بخشی از گزارش سازمان ملل در مورد وضعیتخشونت علیه زنان در كشورهای پیشرفته غربی به این شرح است:
۱. تحقیقی كه در سال ۱۹۹۲ در امریكا انجام گرفت نشان میدهد دو سوم از یك نمونه پانصد و سی و پنج نفری زنان جوان در واشنگتن بر اثر سوء استفاده جنسی حامله، ۵۵ % مورد آزار جنسی و دست درازی، ۴۲ % قربانی تجاوز به عنف نافرجام و ۴۴ % قربانی تجاوز به عنف شدهاند.
۲. كتك خوردن شدید، بزرگترین علت آسیب دیدگی در میان زنان امریكا است.
۳. بیش از یك میلیون زن ۶۵ ساله و بالاتر در امریكا هر سال قربانی خشونت توسط همسرانشان هستند.
۴. در فرانسه، ۹۵ % قربانیان خشونت را زنان تشكیل میدهند و ۵۱% آنها قربانی خشونت توسط همسرانشان هستند.
۵. در كانادا در سال ۱۹۹۳ بیش از ۵۴% زنان قبل از رسیدن به سن ۱۶ سالگی بدون خواست قلبی و تمایل، مورد حمله قرار گرفته و ۵۱ % مورد تجاوز قرار گرفتهاند. در این كشور از هر چهار زن یك نفر انتظار دارد كه در مرحلهای از زندگی خود مورد حملات جنسی قرار گیرد.
۶. در هر ۱۷ ثانیه یك مرد در آلمان یك زن را مورد ضرب و شتم قرار میدهد. (۱۸)
۸/۱. بهداشت
طبق نظر «انجمن پزشكی امریكا» هر ساله ۵/۲ میلیون نوجوان به امراض تناسلی دچار میشوند، كه یك چهارم دانشآموزان دبیرستانی در این گروه قرار دارند. بیماری مرگ بار ایدز سالانه ۲ تا ۳ درصد جوانان را آلوده میكند كه این افراد در سالهای نوجوانی از پای در میآیند.
- هر سال ۵۸۰۰۰ زن (۱۶۰۰ نفر هر روز) از بیماری مربوط به حاملگی و زایمان فوت میكنند و در سطح جهان ۴۳ % زنان و ۵۱ % زنان حامله از كمبود آهن و كم خونی رنج میبرند.
- در ۴۷ كشور بین ۱% یا بیشتر جمعیت فعال (از نظر ارتباط جنسی) با میكروب HIV زندگی میكنند. (۱۹)
- تعداد دختران مبتلا به ایدز ۵ برابر پسران است.
- ۶۰ % عفونتهای ایدز بین دختران و زنان از سن ۱۵ الی ۲۴ سالگی رایج است و ۴۷ % از جمعیت آلوده به ایدز را زنان تشكیل میدهند و این نسبت در حال افزایش است. (۲۰)
بر خلاف مبانی حاكم بر تفكرات تجددگرایی كه خواستار آزادی، عدالت و یافتن جایگاه مناسب برای زنان بود، بررسی دقیق وضعیت زن و خانواده در عصر جدید نشان از این واقعیت تلخ دارد كه دستاورد فرهنگ جدید و نظام سرمایه داری برای زنان، بیش از هر چیز تغییر شكل ستم علیه زنان، پیچیدهتر شدن اشكال تحقیر و خشونت و توسعهی اضطراب است.
۲. اوضاع سیاسی زن در غرب متجدد
- نیوزیلند اولین كشوری بود كه در سال ۱۸۹۳ به زنان حق رای داد.
- تنها ۲۸ زن به عنوان رییس دولت در قرن حاضر انتخاب شدهاند.
- زنان ۷/۱۱ % كرسی مجالس را در جهان بر عهده دارند.
- در سال ۱۹۹۵ كشور سوئد اولین كابینه برابری زن و مرد را تشكیل داد.
- از ۱۸۵ نفر دیپلمات ردهی اول ۷ نفر زن میباشند.
- درصد زنان عضو كابینه (وزیر) در سطح جهان از ۴/۳ % (۱۹۸۷) به ۸/۶ % (۱۹۹۶) افزایش یافته است.
- در دبیر خانه سازمان ملل (UN) زنان ۵/۳۵ % مناصب تخصصی را بر عهده دارند، كه شامل ۵/۱۸% مدیریتهای اصلی نیز میباشد. (۲۱)
نتیجه حاصل از مطالعه بر اساس طبقه بندی مذكور شورای اقتصادی، اجتماعی سازمان ملل متحد در بین ۱۸۷ كشور به این شرح است:
در ۴۸ كشور هیچ وزیر زنی وجود نداشته است و وزرای زن بیشتر در حوزههای اجتماعی به میزان ۱۴%، حوزههای حقوقی ۴/۶%، اقتصادی ۱/۴%، امور سیاسی ۴/۳% و اجرایی ۹/۳% متمركز میباشند. (۲۲)
نگاهی به نقش زن در این سطوح حتی در جوامع پیشرفته نشان میدهد كه حضور وی در كاندیدهای قانون گذاری، سیاست گذاری، برنامه ریزی و مشاغل ارشد اجرایی بسیار كم رنگ میباشد. در اكثر كشورها زنان تنها بخش كوچكی (بین ۱۰ تا ۳۰ درصد) از سمتهای مدیریتی را اشغال مینمایند و تعداد كمتری (كمتر از ۵ %) نیز به بالاترین مناصب دست پیدا میكنند. در جهان غرب با آن كه بیش از ۴۰ درصد نیروی كار را زنان تشكیل میدهند، گروه اندكی از آنان به مراتب بالای سازمانی ارتقاء مییابند. در امریكا و انگلستان، تنها ۲ درصد اعضای هیئت مدیرهی شركتهای بزرگ، زنان میباشند. در سال ۱۹۷۸ در یك بررسی از شركتهای بزرگ دولتی امریكا، نشان داده شد كه از میان ۶۴۰۰ تن مدیر با بالاترین حقوق، تنها دو تن زن بودهاند. در آلمان این رقم در سال ۱۹۸۶ تنها به ۵/۱% میرسد. (۲۳) اگر چه جامعهی بینالملل با توجه به اهداف مشخصی سعی در ترویج تفكر حضور زن در جایگاههای سیاسی مینماید، اما آمار در این گونه كشورها خود بر این مهم دلالت دارد كه زنان هیچ گونه نقشی در تعیین استراتژی كشورهای پیشرفته نداشتهاند. در دهههای اخیر بیشترین آسیبها و حملات متوجه زنان و كودكان بی دفاع در جنگها بوده است، حال آن كه در راه جلوگیری از عوارض این لطمات، تدابیر بسیاری به عنوان ترمیم این آسیب دیدگیها اتخاذ شده ولی در اصل ماجرا و متن تصمیمگیری جنگ و صلح، زنان جایگاهی ندارند و تنها از تلفات جانی آنها به عنوان اهرم فشار استفاده میگردد.
۳. اوضاع اقتصادی زن در غرب متجدد
طبق آمارهای جهانی، سهم بزرگی از مسؤولیت تولید در جهان به زنان تعلق دارد. ۳/۲ كل ساعت كار به عهده آنها است و این در حالی است كه فقط ۳/۱ نیروی انسانی رسمی كار را تشكیل میدهند و البته در میزان دست مزد آنان تبعیض وجود دارد. در كشورهای صنعتی زنان به طور متوسط ۳۳ درصد مردان حقوق میگیرند و لذا در كل جهان فقط ۱۰/۱ در آمدهای دنیا به زنان اختصاص دارد و ۱۰۰/۱ اموال جهان در مالكیت آنها است . آمار منتشره سازمان ملل در سال ۱۹۹۳ نشان میدهد كه اتفاقا توسعه بیشترین تبعیض در پرمدعاترین كشورها اعمال میشود، به طوری كه بیشترین اختلاف سطح حقوق بین زنان و مردان در میان كشورهای صنعتی، در امریكا و ژاپن وجود دارد. در این آمار زنان ژاپنی در بخشهای مختلف صنعتی تنها ۵۱ درصد و زنان امریكایی نیز ۵۹ درصد از حقوق همكاران مرد خود را دریافت میكنند. این درصد در انگلیس ۶۷ و در آلمان ۷۴ و در اتریش ۷۸ درصد میباشد. در عادلانهترین وضعیتهای موجود كه مربوط به سوئد و فرانسه است این رقم به ترتیب ۸۹ و ۸۸ درصد است. (۲۴) زنان ۳۱% نیروی كار رسمی در كشورهای در حال توسعه و ۷ / ۴۶% نیروی كار رسمی در سطح جهان را تشكیل میدهند و تولید بیش از ۵۵ % از مواد غذایی كشورهای در حال توسعه را زنان بر عهده دارند و۴/۱ سرپرستخانوادهها در جهان زنان هستند.زنان به طور متوسط ۴/۳ درآمد مردان را برای كار مشابه دریافت میكنند (غیر از كشاورزی) . ارزش كار بدون دستمزد زنان در خانه و در محله بین ۳۵- ۱۰% GDP در سراسر جهان تخمین زده میشود. (۲۵) آمار بیانگر است كه مشاغل زنان بیشتر حالت ابزاری داشته و در سطح خدمات رشد بیشتری را نشان میدهد. ویل دورانت مورخ معاصر امریكایی با اشاره به این كه «تا حدود سال ۱۹۰۰ میلادی زن به سختی دارای حقی بود كه مرد ناگزیر باشد از روی قانون آن را محترم بدارد» تصریح میكند كه «آزادی زن از عوارض انقلاب صنعتی است.»
پیدایش صنایع بزرگ و رقابتشدید كار فرمایان در تولید كالاهای ارزانتر برای مصرف بازارهای خارجی سبب شد كه اقبال روز افزونی به مساله زنان به عنوان نیروی كار ارزان صورتپذیرد و تمدن غرب هنگامی به حقوق زنان اعتراف نمود كه نظام سرمایهداری به نیروی كار زنان نیازمند شد. (۲۶)
۴. زن، آموزش، ازدواج و خانواده در ایران
۱/۴.آموزش
پس از استقرار جمهوری اسلامی ایران، نظر به جایگاه رفیع تعلیم و تربیت در اسلام و عدم مغایرت آن با هیچ یك از موازین اصولی مذهب، مبارزه با بی سوادی و افزایش و ارتقاء رشد علمی بانوان مورد اهمیت ویژه قرار گرفت. در حالی كه مطابق با آمار ارایه شده در سال ۱۳۵۵، حدود ۶۳% از كل جمعیت زنان بالای ۱۵ سال ایرانی بیسواد بودهاند (۴۴% زنان شهری و ۸۲ % زنان روستایی)، آمار سال ۱۳۷۸نشاندهندهی كاهش بیسوادی زنان ایرانی به ۳ / ۳۱ % میباشد و این در حالی است كه گزارش سال ۲۰۰۰ دنیا حكایت از بیسوادی ۶/۲۴ % زنان دنیا میكند. در سال ۱۳۷۵، ۲/۸ درصد از مردان و ۹/۴ درصد از زنان كشور تحصیلات عالی داشتهاند. در مناطق روستایی تعداد افرادی كه از طریق نهضتسواد آموزی با سواد شدهاند، مخصوصا برای زنان چشمگیر است این در حالی است كه در این سال حدود ۲/۲۲ درصد از زنان روستایی از طریق نهضتسواد آموزی باسواد شدهاند و در سال ۱۳۸۰، ۶۲ درصد فارغ التحصیلان دانشگاه را زنان تشكیل دادهاند. شكی نیست كه پدیدهی افزایش بار آموزش و كسب علم و همراهی با تكنولوژی مدرن جهان، اصلی غیر قابل انكار است، اما هر یك از اصول اولیهی این مهم باید بر اساس برنامهی عینی و مدونی باشد كه بتواند هدف از كسب معلومات و به كارگیری آن را برای كلیه آحاد، اعم از زن و مرد ترسیم نماید. هر یك از اجزای نظام در پیشبرد این اهداف لازم است دارای جایگاه معین، مشخص و واضحی باشند و به كارگیری هر یك از ابزار انسانی در این حیطه باید كاملا معین شده باشد. در كشور ایران با توجه به جهتگیری رشد آگاهی بانوان در به كارگیری این قشر در توسعهی همه جانبهی كشور، به نظر میرسد گام دوم بسیار پرشتابتر از گام اول برای نیل به هدف منظور برداشتشده است. عدم برنامه ریزی زیر بنایی برای نحوهی به كارگیری نیروی زنان و افزایش بی رویهی قشر تحصیلكرده منجر به بروز بحرانی نو در كشور گردیده است از جمله:
- افزایش نرخ بیكاری به دلیل عدم هماهنگی بین آموزش و مشاغل زنان
- بالا رفتن سن ازدواج
- رواج فرهنگ مدرك گرایی
و در نهایتبه هدر رفتن بودجه مملكت در مسیر نادرست میانجامد.
۲/۴. بحران ازدواج
به طور كلی طی سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۷۵ حدود ۴ سال به میانگین سن ازدواج زنان افزوده شده است، در حالی كه معمولا متوسط سن ازدواج مردان بیشتر است. در سال ۱۳۷۵ حدود ۴۳ درصد از جمعیت ۲۰ ساله و بیشتر هرگز ازدواج نكردهاند. این نسبت در مقایسه با سال ۶۵ حدود ۹/۲ درصد افزایش یافته است. نرخ ازدواج در كل كشور نسبتبه سه ماههی اول سال ۷۹، حدود ۸۲ / ۳ درصد كاهش را نشان میدهد. با توجه به آمارهای مربوط میتوان دریافت كه اكنون جمعیت جوان كشور با افزایش میانگین سن ازدواج و كاهش نرخ ازدواج دستبه گریبان است. (۱)
بعضی علل تاخیر در امر ازدواج، به اختصار به شرح زیر میباشد:
۱. كاهش اعتماد اجتماعی
۲. گسترش ارزشهای مادی برای انتخاب همسر
۳. نگرش ابزاری نسبتبه ازدواج
۴. نفوذ گرایشات تساویخواهانه در میان دختران
۳/۴. خانواده
با گسترش روند صنعتی شدن، خانواده به عنوان كوچكترین واحد اجتماعی از این فرایند تحول، در امان نبوده است. از جمله تغییرات ایجاد شده در ساختار خانواده، تغییر در بعد خانوار (از ۱/ ۵ در سال ۱۳۶۵ به ۸ / ۴ در سال ۱۳۷۵)، كاهش نرخ باروری (از ۹ / ۵ در سال ۱۳۶۷ به ۶ / ۲ در سال ۱۳۷۹)، كاهش میزان موالید (از ۳۸ در هزار برای ۱۳۶۷ به ۵ / ۱۹ در هزار برای ۱۳۷۶) . كاهش عمومیت ازدواج برای زنان و مردان گروههای سنی ۱۹- ۱۵ ساله (مردان: از ۵/۶ درصد در سال ۱۳۵۷ به ۵/۲ درصد در سال ۱۳۷۵ و برای زنان از ۳/ ۴۳ به ۷/۱۷ درصد) هستهای شدن خانوداه و كاهش بار تكفل از (۳۱/۹۴ درصد در سال ۱۳۶۵ به ۶۲ درصد در سال ۱۳۷۹)، افزایش و شیوع آسیبهای اجتماعی چون طلاق (از ۲۱۱۷۰ مورد در سال ۱۳۵۷ به ۴۱۸۱۲ مورد در سال ۱۳۷۶)، خانوادههای تك والدی... میباشد. (۲) شكی نیست در هیچ تهاجمی به آن كه مورد تهاجم قرار گرفته چیزی داده نمیشود، بلكه داشتههای او نیز سلب یا نابود میگردد. در تهاجم فرهنگی غرب كه اولین هدف آن گسستخانواده است، نوك پیكان متوجه زنان میباشد كه از اركان اصلی ثبات این هسته اجتماعی است. از یك سو رسوخ باورها و اندیشههای فرهنگ غرب و موج تجددگرایی زنان به كشور و از طرفی سیل اطلاع رسانی یك جانبه و تبلیغات انبوه رسانهها به عنوان ابزار اصلی این تهاجم، موجب سلب قدرت تفكر و انتخاب میگردد و زمینه را برای انهدام هر چه بیشتر كانون خانواده مهیا میسازد. بالا رفتن سن ازدواج، افزایش آمار طلاق، بحران روانی نوجوانان و...همه دلایل متقنی بر این ادعا است.
۵. حضور زن در اقتصاد ایران
زن نه صرفا به قصد برابری با مرد كه به عنوان موجودی زنده، بیدار و مسؤول كه خداوند به قدر تواناییاش بر او تكلیف میكند باید منشا فكر و عمل گردد. ما در جامعهای زندگی میكنیم كه شاهد تقابل اندیشههای مذهبی و باورهای سنتی و اصول حاكم بر جامعهی مدرن است و در میان دو نقطه افراط و تفریط شناور میباشد. متعاقب سیاست رشد و توسعه اقتصادی تعداد شاغلان زن از ۹۷۵ هزار نفر در سال ۱۳۶۵ به ۲۱۹۶ هزار نفر در سال ۱۳۷۹ افزایش یافته است. (۳)علاوه بر دیدگاه افراطی كه كارایی نداشته و وجود زن را بدون بعد انسانی آن در نظر گرفته و حاضر به قبول نقشهای اجتماعی وی نیست، دیدگاه تفریطی دیگری بدون ساختن زمینههای لازم جهت پیدایش نقشهای متناسب مبتنی بر دین، فرهنگ و ساختارهای اجتماعی... فقط داعیهدار شعار اشتغال زنان میباشد. نقشی كه زن برای اثبات آن در جامعهی فعلی تلاش میكند، به لحاظ فقدان زمینهی لازم نهایتا به فرسایش غیر منطقی خود و خانوادهاش منجر میگردد. اگر چه آمار و ارقام فاحشی را از شركت زنان در فعالیتهای اقتصادی بین كشورهای پیشرفته و كشور ایران نشان میدهد. (۵۰ درصد در مقابل ۱۲ درصد)، اما در نظر نگرفتن نقش پنهان زنان در اشتغالات غیر رسمی و بدون مزد خود نشانهی بیتوجهی وضعف چنین استنباطی است. بر اساس بینش مادی غرب، زنان متعاقب استقلال اقتصادی، خود را در موقعیتی میبینند كه میتوانند بدون پشتوانهی مالی شوهر، نیازهای خود را تامین نمایند و چنین روحیات فردگرایانه منجر به كاهش انگیزه زندگی مشترك و گسستخانواده خواهد شد. به علاوه، اگر استقلال مالی به این معنی باشد كه زنان شاغل قادر هستند درآمد خود را به نحوی كه مایلند خرج نمایند و به مصرف نیازهای شخصی برسانند به دلیل عدم داشتن زیر بنای صحیح حضور، مطالعات فعلی خلاف آن را نشان میدهد. به طوری كه زنان شاغل ناگزیرند اولا درآمد خود را برای تامین هزینههای خانوادگی صرف كنند و به طور كلی درآمد ایشان كمتر به مصرف نیازهای شخصی میرسد، ثانیا چه در جوامع غربی و چه در جوامع اسلامی با اشتغال زن از بار وظایف خانگی وی كاسته نمیشود بلكه زنان شاغل ناگزیرند بعد از ساعات كار رسمی وظایف خانگی سنتی خود را نیز به تنهایی انجام دهند Walle ۸ (Abooti . در دههی ۱۹۸۰ در كشورهای توسعه یافته در میان حرفههای كم درآمد و ابتدایی، نسبت زنان به مردان در میان مستخدمین خانهها ۹۸ %، پرستارها ۹۷ %، معلمین مدارس ابتدایی ۸۵ %، كاركنان ساده ۷۲ % و امور خدماتی ۵۸ % گزارش داده شده است و علیرغم صد سال كوشش و مبارزهی جنبشهای زنان در عرصهی حضور اقتصادی، بانوان از نیل به موقعیتهای كلیدی در پستهای مهم مدیریتی بازماندهاند. (۴)
۶. حضور سیاسی زنان در ایران
۱/۶. عضویت زنان در مجلس شورای اسلامی
تعداد داوطلبین زن نمایندگی مجلس شورای اسلامی در دورهی ششم با ۴۴ درصد افزایش نسبتبه دورهی قبل ۵۰۴۰ نفر بودند كه از این تعداد ۱۱ نفر به مجلس شورای اسلامی راه یافتند. در مجموع ۳/۷ درصد از داوطلبین ششمین دورهی انتخابات مجلس شورای اسلامی را زنان تشكیل دادهاند. زنان ۳/۴ درصد از كرسیهای نمایندگی ششمین دورهی مجلس شورای اسلامی را به خود اختصاص دادهاند. (ستاد انتخابات وزارت كشور ۱۳۷۸) .
۲/۶. عضویت زنان در شوراهای اسلامی
از مجموع ۸۰۷۸ نفر داوطلب برای عضویت در شوراهای اسلامی كشور در سال ۱۳۷۸، تعداد ۷۸۱ نفر عضویت اصلی شوراها انتخاب شدهاند. از این تعداد ۶۲ درصد به شوراهای روستاها و ۳۸ درصد به شوراهای اسلامی شهرها اختصاص داشته است. (ستاد انتخابات وزارت كشور ۱۳۷۸) .
۳/۶. سازمانهای غیر دولتی
تعداد سازمانهای غیر دولتی زنان تا دی ماه ۱۳۷۹، ۱۳۹ سازمان میباشد كه نسبتبه سال ۷۶ به ۲۶ درصد در سال ۷۹ كاهش یافته است. گرایش سازمانهای غیر دولتی زنان از امور خیریهای و صنفی به امور تخصصی فرهنگی و اجتماعی نشان دهندهی گرایش تشكیل سازمانهای غیر دولتی به جایگاه اصلی آنها در جامعه میباشد. (مركز امور مشاركت زنان، واحد هماهنگی سازمانهای غیر دولتی زنان، ۱۳۷۸) . هم چنین ملاحظه میشود كه تنها ۱۳ در صد از زنان شاغل در گروه قانونگذاری، مقامات عالی رتبه و پست مدیران جای گرفتهاند كه این مورد از نظر حضور اندك زنان در سیاستگزاریها، برنامهریزیها و تصمیمگیریها بسیار حایز اهمیت و قابل تامل است. (مركز آمار ایران، سالنامهی آماری كشور، ۱۳۷۶) نقد و نقادی مستلزم داشتن ملاك و میزان است. اگر ملاك تنها پاسخ به انتقاد متجددان غربی در خصوص حضور زنان در عرصهی سیاسی است آمار نشان دهندهی حضور كم رنگ و اندك زنان در این سطح است. از بعد كیفی نیز روند افزایش آمار حضور بانوان در مناصب حكومتی و دولتی گره گشای مشكلات خاص زنان ایرانی نبوده است. اگر چه با توجه به فقدان زیربنای مناسب برای رشد و آموزش زنان در پستهای سیاسی و عدم آمادگی جامع جهت پذیرش اجتماعی ایشان نمیتوان تنها این گروه خاص را مسبب اصلی این نقصان دانست. علی رغم این كه بسیاری از فعالان سیاسی زن در حوزههای تصمیمسازی، سعی در برطرف ساختن كمبودهای حاكم بر حقوق بانوان ایرانی دارند، لیكن شاهد هستیم كه اكثر مصوبهها و قوانین، التیام بخش بوده تا شفا دهنده! امید میرود در بحث آینده راهكارهای اجرایی بهبود وضعیت زنان در نظام اسلامی و انقلابی ایران، در حد بضاعت مورد بررسی قرار گیرد.تجدد» در دوران معاصر با برنامهای مدرن، فریبنده و خزنده در جهان دیگر وارد شده و سلطهی امپریالیسم را حاكمیت میبخشد. این برنامهی منسجم «توسعه» است.
پیامدهای توسعه برای نظام سرمایه داری به مراتب بیشتر از فشارهای نظامی و استفاده از تسلیحات جنگافزاری است، حتی ترفندهای سیاسی نیز هدفی جز رخنهی اقتصادی در لوای توسعهی كشورها ندارند. به قولی دیگر نظریهی سود حداكثر و استیلا بر بازارهای جهانی، زمینه ساز فرهنگهای عجیب و مبتذلی است كه راه را برای محو شدن در چنین بحرانی فراهم میآورد. مشكل اصلی بعضی كشورها و به خصوص كشورهای اسلامی جدا نمودن این دو محور یعنی تجدد از اهداف توسعه و دیدگاه سرمایه داری است. تصوری تجددی كه بر پایهی فلسفهی مادی بنا نهاده شده باشد و از جانبی به هویت و ارزشهای پایدار جامعه و به خصوص دین و دیانت اصالت دهد، پوچ و بیهود است. جدایی دین از سیاست كه از دیر باز به عنوان راه چارهای جهت نفوذ در كشورهای دین مدار پی ریزی شده، خود گویای این واقعیت است. در دكترین مادی گرایی، كلیهی آحاد جامعه اعم از زن ومرد دستخوش بحران میباشند و بزرگنمایی مشكلات قشر زن كه بعضی ریشه در تاریخ خاص تمدن غربی دارد تزویر دیگری جهتسرپوش نهادن بر این سیل ویران كننده است. در این مجال به سه دیدگاه كلی جایگاه مطلوب زن در جامعه به طور اجمال اشاره شده، سپس ضرورت دیدگاه تكامل گرا و طرح وضعیت مناسب جهتحضور بانوان بیان میگردد.
۱. اصالتخانواده و نقش زن
محدود ساختن بانوان به فعالیتهای درون خانواده كه عمدهترین آن عبارت از شوهرداری و تربیت و مراقبت از فرزندان میباشد، نظریهای است كه به شكل سنتی در جوامع اسلامی از مدافعان جدی برخوردار میباشد و برای این منظور از مستندات شرعی و احیانا عقلی و اجتماعی یاری گرفته میشود.
مشكل نظر گاه فوق تنها دور بودن زنان از فعالیتهای اجتماعی نبوده بلكه فقدان بالندگی اندیشهی اجتماعی و تفكر والا و هدفمند در زنان است. درست است كه در دیدگاه اسلامی خانواده اولین هسته در جهت تكامل اجتماعی است اما نقش مادری و وظیفهی همسری تنها در این حیطه محدود نشده و باقی نمیماند. چنین تفكر انتزاعی منجر به عدم هماهنگی ادبیات اجتماعی یك قشر با نسل پس از خود و حتی با نسل هم زمان خود میگردد و بر پایهی چنین باوری به دلیل دور ماندن بانوان از آگاهیهای مناسب، حساسیتها در زمینهی فردی رشد یافته و دغدغههای اجتماعی فراموش میگردند. لزوم و اهمیت چنین ارتباطی خود را در مشكلات فرهنگی درون خانواده، جامعه و... ملموستر بروز میدهد.
۲. اصالت جامعه و نقش زن
این دیدگاه در مقابل نظریهی قبل، قایل به شكستن حریم خانواده، وارد شدن زن به جامعه و نفی هر گونه تفاوت، تبعیض و اختلاف بین فعالیت زن و مرد است. جنبشهای خاص زنان در غرب در سایهی همین تفكر به وجود آمدهاند. مشكلات مشخص نظرگاه فوق را به چند محور اساسی میتوان تقسیم نمود:
۱ / ۲. آزادی یا ارمغان تجدد
آزادی كلمهای است كه امروزه به گونهای اشتباه با خود بار معنای ابتذال را یدك میكشد. زن آزاد شدهی غربی در این عرصه بیش از هر چیز «انسانیت و هویتخویش» را لگدمال نموده است. مروجین این بینش به واسطهی نگرش مادی، بعد از حمله به كانون خانواده و از بین بردن ارزشهای حاكم بر جامعه و از طرفی تاختن به مذاهب و نمادهای اخلاقی جایگزین ارجحی برای برطرف نمودن این نقصان، نیافتند، لذا در صدد چاره جویی، مسالهی آزاد سازی و حقوق زنان را بدون زمینه سازی مناسب و هدف معین در جوامع مطرح نمودند. اكنون اساسیترین سؤال در پیش روی مدرنیته این است كه: هدف از آزاد سازی زنان چیست؟ و زنان از چه اسارتی میگریزند؟
آمار و ارقام نشان میدهد كه زن متجدد، امروزه بیش از هر زمان دیگری دچار ناامنی و بیپناهی است. او اكنون در سودای آزادی نه توان پناه بردن به بنیانهای محكم خانواده را دارد و نه در جامعه از جایگاه مشخص و مقدسی برخوردار است.
آزادی برای زن امروزی، تعریفی سطحی و قشری داشته، به گونهای كه او منتظر است تا این نعمت توسط دیگران كسب شده و در اختیار او قرار گیرد. این غفلت و سردرگمی را صاحب نظر غربی چنین توصیف مینماید:
روزی زنان درمییابند كه ذهن و هوش دو چیز جداگانهاند و تقلید از مردان را كنار گذاشته و زمانی آزادی را تقلید میكنند كه بدانند مرد ناقص شدن كاری نیست، بلكه زن كامل بودن مهم است. (۱)
۲ / ۲. اسارت یا وابستگی هویت
در این جا اسارت به معنی تبعیت ناخواستهی ارادهی شخص از ارادهی دیگری است. بارزترین خصیصهی اسارت، احساس حقارت میباشد. آن چه زنان را مستعد برای پذیرش وابستگی هویت نموده، به دو عامل عمده مربوط میگردد:
اولا: در نظام سرمایه داری كه بر پایهی نظریهی مادی بنا نهاده شده، اقتصاد حرف اول را در تمامی اركان اجتماعی میزند. از آن جا كه اهرمهای اقتصادی معمولا به واسطهی قدرت و ظرفیتبیشتر به چرخش در میآیند، كارایی بر اساس «قدرتمندی» تعریف شده و خصلتهای مردانه كاراتر ارزیابی میگردد و خواستهها و عواطف جنس مذكر آزادی بیشتری در توصیف ارزشها دارند.
ثانیا: زنان به واسطهی عدم سازماندهی و ظلم فرسایشی و ابزاری شدن در دیدگاه مادی با احساس حقارتی روز افزون مواجه میباشند و این نتیجهای جز این ندارد كه اكثریت زنان گرایش زیادی دارند تا در هویت مردانه، منفعلانه دست و پا زنند.
۳ / ۲. محدود شدن اختیارات لازمهی نظام سرمایه داری
اگر اختیار به معنای به كارگیری ارادهی شخص در جهت معین و برای رسیدن به هدف مشخصی باشد، قواعد بازی نظام مادی غرب به گونهای طراحی شده كه مانند سدی مقابل این خواست و اراده میایستد، به گونهای كه فارغ از میل و نیازهای واقعی بشر، حتی در اوقات فراغت، زمینهی تنوع، تحریك و تحریص مداوم را فراهم میآورد. نیازهای ارضا نشده و كاذب و حجم وسیع تبلیغات، انگیزهی تلاش برای بهرهبرداری از ذخایر محدود را دامن میزند. در این دایرهی بسته، به طور ناخود آگاه، انسانیت، به دور از اختیار واقعی شكل مییابد و اخلاق بی معنا و ارزشهای واقعی ذبح میگردند.
در خصوص زنان آن چه به عنوان بهبود وضعیت در شعار اصلاح طلبان متمدن مطرح میگردد، افزایش دامنهی اختیارات نیست، بلكه آزادی در انتخاب سیاستهای طراحی شده از سوی نظام است. چنان كه زنان كمتر به واسطهی استعداد و توان مدیریتی میتوانند در مسایل مهمی از قبیل تصمیمگیری جنگ و صلح حضور داشته باشند.
اساس نظام حاكم بر بینش مادی و اختلافات طبقاتی وسیع، بی عدالتی گستردهای را فراهم میكند كه زنان یكی از اقشار آسیب دیدهی این نظام هستند، به گونهای كه نمیتوان تنها با مداوای سرپایی و كنوانسیونهای متعدد، جراحات حاصله از بی عدالتی وسیع جهانی را به سرعت التیام بخشید.
۴ / ۲. ناهمگونی در انتفاع از مذاهب توسعه و تجدد
از اوایل دههی هفتاد توجه به نقش زنان در فرآیند توسعه فزونی گرفت و موضوع «زنان در توسعه» بخشی از نظریات دربارهی توسعه شد. واقعیت این است كه نوسازی و توسعه، دستاوردهای نامتعادلی برای مردان و زنان در كشورهای در حال توسعه به همراه داشته است، به طوری كه مردان بهرهوران و زنان قربانیان این فرآیند بودهاند. (۲)۳. نظریهی تكامل و نقش زن در توازن اجتماعی
اصولا هر فرد، قشر یا جامعهای كه در روند تكامل حضور فعال و مستقیم نداشته باشد، در روند تاریخی ابتدا منزوی میگردد و سپس به اسارت دیگران درخواهد آمد. این اصلی بسیار مهم و قابل توجه در حركتهای اجتماعی است. دلیل این پدیده آن است كه عدم حضور در روند تكامل، به معنای جا ماندن از سیل خروشان در حال حركت و عدم توانمندی در همراهی با سایر اجزای مجموعه است. هر سیستمی كه نتواند همهی اجزای مجموعهی خود را متناسب با مراحل تغییر پیش برد، سیستمی ناهمگون بوده و در نهایت، متلاشی خواهد شد.
این مساله دقیقا در خصوص بانوان به عنوان قشر عظیمی از جامعه صدق مینماید. اگر زنان در روند تكامل گرایی و در توازن اجتماعی حضور نداشته باشند، توان همراهی و همدلی با بقیهی اجزای مجموعهی اجتماع را در پیش بردن اهداف متعالی از دستخواهند داد. این امر نه تنها به انزوا و تضعیف موقعیت زنان در جامعه میانجامد، بلكه موجب ممانعت از رشد و شكوفایی سایر اركان اجتماع نیز میگردد.
- تبعیت ناخواسته یا بحران جدید:
امروزه ناهمگونی میان سیاستهای اتخاذ شده توسط نهادهای تصمیمگیری جامعه و ارزشها، اعتقادات و بالاخره آرمانهای دینی، زنگ خطری استبرای اكثر جوامع اسلامی!
به دنبال روند توسعه گرایی و رسوخ بینش لیبرالی كه اصولا نگاه غیر دینی دارد و مبانی آن در مبدا و معاد فرد گرایانه است، اكثر جوامع مذهبی و اسلامی با بحران هویت در ارزشها مواجه میباشند كه حاصل همین دوگانگی ذكر شده است.
انتظار از قشر زن در داشتن باورهای عمیق آرمانی و دینی و دوری از خواستههای مادی در حالی كه اكثر شاخصههای اجرایی و سیاستهای عملی كشور بر آن تعریف میگردد، توقعی بی نتیجه و خلاف عدالت است. نوگرایان متجدد در لوای نوسازی آرمانهای دینی و هماهنگی آن با عصر حاضر سعی در توجیه كلیهی شعارهای غربی; مانند آزادی خواهی و تساویطلبی دارند. چنین فرآیندی به احكام و دستورات اولیهی دین ضربه زده و موجب شك و شبهه در نقش محوری و ادارهی عینی جامعه توسط مذهب میگردد. فارغ از آن كه آن چه امروزه به عنوان تساوی زن و مرد در كنوانسیونهای بین المللی غیر قابل انكار به شمار میرود، در طول زمان از دیدگاه آمارهای جهانی به نقد كشیده شده و بحران فساد در كشورهای متجدد از ظلم مضاعف به زن در لوای آزادی خبر میدهد. در این میان فمنیستهای اسلامی به شكل صریحتری به بیان دیدگاههای خود پرداختهاند. اینان معتقد به تحول در احكام شریعت اسلامی و تفسیر مجدد از احكام دینی میباشند و با اعتقاد به جدایی دین از سیاست، امور اجرایی جامعه را به حوزهی مسایل سیاسی، عرفی و عقلی میسپارند. گروهی دیگر از نو گرایان دینی كه به جدایی حوزهی دین و سیاست نپرداختهاند، در پی قرائتهای نو از دین میكوشند تا با دستی ارزشهای مادی غرب را نگاه داشته و از طرفی با كنكاش و فشار بر روی حوزههای دینی گره از مشكلات اخروی نیز باز كنند. لذا متصدیان امور در امر تصمیم سازی باید با توجه به نیازهای جامعه سعی در پاسخ گویی مناسب و قابل قبول به نسل نو داشته باشند و از طرفی مقهور فشار نیازهای كاذب برون مرزی نشده، با دیدی تیزبین بحرانها را در جامعهی امروزی و برای نسل نو مد نظر قرار دهند.
- ضرورت الگوی مناسب جهتحضور برتر:
الف: برای هدایت و كنترل بهینهی هر سیستم اجتماعی نیاز به داشتن الگوی صحیحی است تا بر اساس آن بتوان وضعیت مورد نظر را پیش بینی، هدایت و كنترل نمود. زنان از اقشاری هستند كه در مورد آنان راه حلهای بیشماری برای حل مشكلات ارایه میگردد. گروهی به طرفداری از مرد سالاری برمیخیزند و عدهای طرفدار زن سالاری هستند. بعضی، قوانین اسلامی را مفید و لازم برای تعیین وضعیت زن در جامعه قلمداد مینمایند و عدهای به دنبال نسخههای غربی سعی در حل مشكلات دارند.
فقدان الگوی مناسب موجب میگردد كه این نظریات به طور فرسایشی یكدیگر را تخریب نمایند، بدون این كه نتیجهی مناسبی برای زنان به دست آید.
ب: داشتن الگوی مناسب میتواند ضمن گروهبندی مسایل خرد و كلان، توسعهی حضور برتر زنان را در جامعه بر مبنای اهمیت در حوزههای سیاست، فرهنگ و اقتصاد مطرح نماید. بدین ترتیب زن به عنوان یك مقولهی عام به شمار نمیرود و حضور وی در عرصههای مختلف اجتماعی بر مبنای ضرورت، توانایی و محدودیتهای ایشان توجیه میشود و از طرفی در الگو میتوان برای هر یك از گروههای متنوع زنان منزلت مطلوب و آرمانی ویژهای ترسیم نمود.
ج: عدم سازماندهی صحیح شكل دیگری است كه میتوان به وسیله الگوی مطلوب اصلاح نمود. وجود سازمان برای زنان جهت ارتقای رشد فردی به گروهی و رشد گروهی به اجتماعی لازم و ضروری است. یكی از فواید سازماندهی كمك به بانوان در جهت احقاق حقوق خویش به طور جمعی است.
د: زمانی كه سخن از الگوی رفتاری زن و فعالیت زنان به میان میآید، اذهان ملل مسلمان معطوف به شخصیتبانوان بزرگ اسلامی، حضرت فاطمه زهرا (س) و زینب كبری (س) میگردد.
الگوی مدون، نسخههای روشنی برای زن موفق، در هر عصر و زمان بر اساس زندگی و سیرهی این بزرگان ترسیم مینماید، كه ضمن پاسخگویی به نیازهای متداول جامعه بتواند وظیفهی خطیر بسترسازی ارزشها را در جامعه فراهم نماید.
ه : تعیین ارزشهای مطلوب زن مسلمان گاهی به دلیل رسوخ نوگرایی در دین به مجاری فاقد صلاحیتسپرده میشود. خود اجتهادی مشكل دیگری است كه جامعهی زنان را تهدید میكند. در بسیاری از موارد بین متصدیان و حوزهی تصمیم سازی بر اساس محور دین و تعیین بایدها و نبایدها و متصدیان امور اجرایی در اجرای صحیح این دستورات ناهمگونی مشاهده میشود. دوری از مادیات، تجمل گرایی، مدرك گرایی و كناره گرفتن از ارزشهای مادی از طرفی قشر زن را به خود مشغول مینماید، در حالی كه وسایل ارتباط جمعی از قبیل آنتنهای ماهوارهای و حتی حوزههای اطلاع رسانی داخلی الگوهای خلاف این مدعا را ترویج مینمایند.
- چگونگی طرح مساله در الگو:
دغدغهی بسیاری از دلسوزان دفاع از ارزشها و حقوق بانوان است، اما عكس العمل نادرستبه پاسخ گویی به مسایل و مشكلات زنان به مراتب بدتر از عدم دفاع از حوزهی ایشان میباشد.
شرایط لازم جهتیك الگوی آرمانی و ارزشی عبارتند از:
۱. تعیین نقطهی آرمانی و تعریف وضعیت مطلوب
تعاریف در مورد بهینهی حضور زن در جامعه یكدست نمیباشد. به طور مثال سؤالات اساسی بسیاری كه در حیطهی حوزههای دینی و دانشگاهی كشور استبی جواب مانده است:
- اشتغال زنان در جامعهی اسلامی بر اساس چه شاخصه هایی است؟
- بهترین سن ازدواج برای جوانان چه سنی است؟
- در قدم اول جایگاه زن كجاست و حقوق بانوان چگونه تعریف میشود؟
بسیاری از این سؤالات در خیل نظریات متفاوت، سر درگم و بیجواب ماندهاند. در حالی كه برای هر گونه اصلاحی ابتدا باید به این گونه مسایل پرداخته شود.
۲. ترسیم وضعیت موجود
یكی از ضروریات حل صحیح و به موقع در خصوص الگوی بهینه، داشتن تصویری درست از وضعیت كنونی است. آمار و ارقام ابزاری هستند كه تحلیل گران میتوانند با استناد به آنان با كار كارشناسانه و به دور از پیش داوریها، این شمای كلی را در اختیار مجامع ذیصلاح مدیریتی جامعه قرار دهند.
۳. شرایط انتقال از وضعیت موجود به مطلوب
الگوی مناسب لزوما به طور خود كار دائما در حال بهینه سازی و تطبیق ارزشها با زمان و مكان و ارزیابی عینی و عملی میباشد.
این كه چگونه میتوان وضعیت زنان را در جامعه به سر منزل مقصود رساند نیاز به یك دوران انتقال نه چندان كوتاه دارد و رسیدن به موقعیت آرمانی به طور جهشی و جدای از طراحی زیر ساختها امكانپذیر نیست. در شرایط انتقالی باید بستر پذیرش روحی، ذهنی، عینی زنان جهت هدف تكاملی جامعه فراهم گردد. به عنوان مثال خیل عظیم فارغ التحصیلان زن در سالهای اخیر و بحران هایی كه در بحثهای قبلی به عنوان پیامدهای این روند ذكر شد، دلیل بر عدم برنامه ریزی صحیح بین وضعیت موجود و مطلوب و عدم ارایهی الگوی مناسب جهت انتقال است.
كلام آخر
در سری مقالات زن امروز، تجدد گرایی یا واپس گرایی، سعی بر این بود كه ابتدا نظریات متفاوت اصلاحطلبی در منزلت زن در بینشهای متفاوت معرفی گردد و سپس از دریچهی نگاه آمار و ارقام نتایج نگرشهای متفاوت ارزیابی و به نقد كشیده شده و در مرحلهی نهایی ضرورت الگوی واضح اسلامی و پیامدهای توجه و بیتوجهی به آن مورد ارزیابی قرار گیرد. بدین منظور، سه رویكرد اساسی: اصالتخانواده، اصالت جامعه و تكامل گرایی با توجیهات مربوط به همراه فواید و مضرات این سه اصل در نقش و منزلت زنان مطرح گردید. به دنبال تایید نظریهی تكامل گرایی به واسطهی استدلال و قوت آن در روند حضور زنان در توازن اجتماعی تاكید گردید كه بانوان ما لزوما باید به طور سازمانی در فعالیتهای متفاوت و مبتنی بر برنامهریزی واضح و مطابق با الگوهای مطلوب در كلیهی سطوح اجتماعی حضور داشته باشند. امید میرود حوزههای معرفتی و دین شناختی با نگاهی عمیق به مسایل روز و مشكلات خاص جامعهی زنان به عنوان آسیبپذیرترین قشر در هجوم بیگانگان فرصت را از رقیبان جهت نفوذ در ارزشهای آرمانی و اسلامی زنان گرفته و برنامهی واضحی از زن نمونهی مسلمان به كشور و جهان اسلام عرضه نمایند.
دنیای كنونی به عرصه چالش فرهنگ قدیمی و مبتنی بر خاستگاههای اعتقادی و محصول تجارب تاریخ گذشته با فرهنگ جدید و ناشی از تحولات عظیم علم و دانش و تجددگرایی بدل شده است. عالم اكنون به دو بخش «متجدد» و «درگیر شده با سودای تجدد» تقسیم شده است. در این دوران اگر چه فرهنگهای بومی در كنار فرهنگ غربی كم و بیش رنگ باختهاند، اما از بین نرفتهاند. مسئله توسعه، آزادی و عدالت اجتماعی در جامعه كنونی اصلی پذیرفته شده است، لیكن برای تحقق آن در جامعه، شرایطی لازم است كه كشورها كمتر به آن میاندیشند. اكنون بسیاری از كشورهای در «سوادی تجدد» ، فرهنگ ملی و سنتی خود را در هجوم «ایسمهای» حاصل از جنبشهای غربی با عالم قرون وسطی (در غرب) یكسان فرض كرده و میپندارد كه علت پیشرفت غرب در فرهنگ آن خلاصه شده است. در حالی كه فرهنگ غرب معلول پیشرفت علم و دانش و زاییده تكنولوژی است و انتشار فرهنگ غرب در ابتدا از طریق فلسفه و تفكر صورت نگرفته، بلكه نفوذ آن از طریق صنعت و بازرگانی بود. مشكل این گونه كشورها این است كه لوازم را با علت اشتباه گرفتهاند و بحرانی كه گریبانگیر آنها شده، بحران تفكر غربی است. در این میدان ضرر طرد تام و كامل فرهنگ غرب هم بدون شناخت كامل و جامع از آن، كمتر از خود باختگی یاد شده نمیباشد و موجب عدم بالندگی و سكون فرهنگ ملی خواهد شد. حال كه هر دو رویكرد به طریقی در معرض داوری افكار تشنه و جویای حقیقت قرار گرفته است، بی شك راهی كه متضمن حفظ ارزشها و هم گامی با كاروان شتابان جامعه جهانی باشد، در دراز مدت امكان بقا خواهد یافت. مقوله زنان نیز یكی از موضوعاتی است كه درگیر همین تضاد میباشد. تلاش برای بیان و تحلیل مسائل زنان تنها به حیطه دانشگاه و دانشگاهیان و حوزه و فلسفهی حوزوی محدود نشده، بلكه دولت نیز با تخصیص هزینههایی به سازمانهای تحقیقاتی دولتی و غیر دولتی، امكان انجام پژوهشهای خاص زنان را ایجاد كرده است و امروزه با ادبیات نسبتا حجیمی در مورد زنان مواجه هستیم . مقوله زن امروز در سه دوره در منظر نظر مخاطبان قرار گرفته است. در قسمت اول بحث، گامی هر چند كوچك در جهتشناخت نگرشهای كلی و متفاوت نسبتبه زنان برداشته شده است. در قسمت دوم تحلیلی برنگرشهای مطرح شده و رویكرد عینی و اجرایی آنها صورت خواهد گرفت و دستاورد نظریههای فوق در وضعیت اجتماعی زنان و ارتقاء كیفی آنان بررسی خواهد شد و در قسمتسوم تلاش خواهد شد ضرورت طرح الگویی كار آمد عینی و منطبق با قوانین الهی و اسلامی در جامعه ایران ارائه گردد.
۱- تاریخچه تجددگرایی و جنبشهای زنان در غرب
ریشههای پیدایش این نگرش به دوران قرون وسطی میرسد. اما ایدههای انقلاب كبیر فرانسه، زمینه ساز جدی واقعی شكلگیری نخستین نطفههای تجددگرایی زنان است. (۱)
در این مورد كه چه تحولی در قرن نوزدهم باعثشد تا زنان از موقعیتخود ناراضی شوند كه به تلاشی برای دگرگون ساختن آن مبادرت كنند، اختلاف نظر وجود دارد. اما به نظر میرسد كه تحولات اقتصادی - سیاسی در كنار زمینه گفتمان ایدئولوژیك مدرن، عوامل اصلی موجد وضعیت ذهنی جدید زنان بودهاند. (۲)
آنچه كه فرانسه در دهه ۹۰ قرن هیجدهم به صورت شركت فعال زنان در جنبش انقلابی و سپس تاسیس انجمنهای سیاسی ویژه زنان شاهد آن بود، به مرور ریشههای خود را به سرتا سر اروپا گستراند. بعدها با رشد مناسبات سرمایه داری و شركت انبوه زنان در تولید، در كنار جنبش شهروندی اولیه زنان، جنبش سوسیالیستی نیز كه ریشههایش در انجمنهای زنان كارگر بود، به مثابه بخشی از كل این نگرش، رو به رشد نهاد. باید تصریح نمود كه طرفداران این نظریه از اواخر دهه ۶۰ و اوائل دهه ۷۰ قرن بیستم میلادی عملا در اكثر كشورهای پیشرفته صنعتی غرب وجود دارند. (۳) به طور كلی تاریخچه تجددگرایی زنان گویای این مطالب است كه علیرغم این كه این روند در مسیر و اهداف خود دچار لغزش و انحراف از موازین اصولی و بحران افراط و تفریط گردیده است، اما پیدایش این جنبش و خلق چنین پدیده تاریخی، بر اصل «ستم ستیزی» استوار است. بسیاری از زنان معتقد به نظریه آزادگرایی، چیزی بیشتر از یك واكنش انتقادی نسبتبه نقش اجتماعی خود نداشتهاند. برخی آن را یك حساسیت مبارزاتی علیه همه اشكال ستم نسبتبه زنان دانستهاند. ظلم اجتماعی اعمال شده به هر دو قشر زن و مرد موجب استیصال هر دو از ناعدالتی است. مقوله تجددگرایی و جنبشهای زنان نیز خود از این مورد سر چشمه گرفته است.
۲- لیبرالیسم و تجددگرایی زنان
زنان تا پیش از ظهور جامعه مدرن به رغم این كه از دنیای سیاستبر كنار بودند، اما به دلیل اهمیت اقتصادی خانگی و به بیانی، عدم تفكیك حوزههای عمومی و خصوصی نقش تعیین كننده در حیات اقتصادی جوامع داشتند، كه كم و بیش با مردان مشابه بود. (۴) فلسفه لیبرال با رشد سرمایه داری ظهور نمود و براساس اعتقاد به تساوی ذاتی انسانها خواستار دمكراسی و آزادیهای سیاسی شد و شرایط جدید زندگی زنان را نیز همچون مردان دچار تحول ساخت. در نگاه آزادی خواهان لیبرال، تعقل فردی مهمتر از سنتها و نهادهای مستقر در جامعه بود و لذا آموزش و پرورش و به خصوص تفكر انتقادی را مهترین وسیله برای دگرگونی و تعالی اجتماعی میدانستند. حركتها و نهضتهای زنان در آمریكا ارتباط نزدیكی با نهضت ضد برده داری داشت. فرانیس رایت از رهبران این جنبش از فعالترین طرفداران لغو بردگی و بهبود وضع كارگران در آمریكای شمالی بود. وی در سال ۱۸۳۰ میلادی اولین اجتماع آرمانی، آزادی و مختلط را برای بردگان و دیگر شهروندان آمریكایی ایجاد كرد. عقیده تشكیل اولین كنفرانس جهانی برای دفاع از حقوق زنان در سال ۱۸۴۸ نشات گرفته از كنفرانس جهانی ضد برده داری در سال ۱۸۴۰ میلادی در لندن بود. پیروان این نظریه با تقسیم دنیا به دو حوزه «خانگی» و «عمومی» از نقش و مسؤولیتهای زن در محیط خانه و نهاد خانواده به شدت انتقاد كردهاند، بدون این كه مفاهیم دیگری را به جای ازدواج، مادری و مذهب پیشنهاد كرده باشند.
این گروه رهایی زنان را بدون تغییرات بنیادین در بطن جامعه امكانپذیر نمیدیدند. از این حیثبه خانواده به صورت رایج آن به عنوان یكی از مهمترین واحدهای اقتصادی حمله میكردند. (۵) این رویارویی با نابرابریها در شرایطی بود كه گفتمان مدرن با مفاهیمی چون برابری، آزادی، فردگرایی، اندیشه مترقی و... زمینه ذهنی را برای زنان در جهت تقاضا برای بسط اصول بنیادی مدرنیته به نحوی كه آنان را نیز شامل شود، آماده میكرد. (۶)
۳- فلسفه ماركسیسم و مسئله زن
نظریه ماركسیستی در اواسط قرن نوزدهم تنظیم شد. در این زمان نتایج انقلاب صنعتی آشكار شده بود و اكثر انقلابهای لیبرال دموكراتیك در اروپا وقوع یافته و یا در حال وقوع بودند. برخورد ماركسیسم با مسئله زن، طبیعتا در پیوند با روش ماتریالیسم تاریخی است. از این رو سرشت زن را متشكل از رابطه متقابل دیالكتیكی ما بین عمل او، ساختمان زیستی و شرایط جسمی و اجتماعی او میداند. «انگلس» ، با توجه به موقعیت زن در نظام سرمایه داری، تقسیم جنسیتی كار را در این نظام محور بحث قرار میدهد و در تحلیل این ادعای متداول كه تابعیت زن در جامعه سرمایه داری «طبیعی» و به عبارت دیگر نتیجه اجتنابناپذیر تفاوتهای جسمی ما بین زن و مرد است، ستم به زن را حاصل جامعه طبقاتی میداند. ماركسیسم فعالیت زایشی زن را نادیده گرفته و عملا آنان را خارج از حركت تكاملی قرار میدهد. (۷) از آنجا كه در نظریه این گروه خانواده اولین نهاد جامعه است كه «تقسیم نابرابر كار اجتماعی» در آن صورت میگیرد و تبدیل زن به كالا در جامعه مردسالار از بطن این نهاد «خانواده» آغاز میشود، روابط خانوادگی موجود در جامعه سرمایه داری، آماج حمله مستقیم قرار میگیرد. انگلس و ماركس و دیگر نظریه پردازان این گروه، حذف خانواده به صورت رایج آن را مطرح كرده و ایجاد مؤسسات اشتراكی را پیشنهاد میكردند كه در آن، مجموعه كارهای خانه و نگهداری از كودكان از وظایف اجتماعی به حساب میآید. (۸) از آنجا كه این نظرگاه نسبتبه جایگاه زن در اثر فروپاشی نظام سوسیالیستی در سرتاسر جهان پیروان چندانی ندارد، لزومی به شرح مفصل آن نیست .
۴- ظهور فمینیسم
فمینیسم، لغتی فرانسوی است كه به آنچه در قرن نوزدهم در آمریكا تحت عنوان «جنبش زنان» معروف بود، اطلاق میشد. جنبش زنان مجموعه متنوعی از گروههایی بود كه هر یك به نحوی در پیشبرد موقعیت زنان تلاش میكردند. (۹) از نظر تاریخی، در دهه ۱۸۹۰ فمینیسم به عنوان یك لغت معانی زیادی در جهان غرب پیدا كرد. در این دوره «فمینیست» به كسانی اطلاق میشد كه نه تنها حامی نقش اجتماعی فزاینده زنان بودند، بلكه از حقوق آنان به عنوان موجودات مستقل نیز دفاع میكردند. اما در طی قرن گذشته همچنان كه نقشهای اجتماعی و فردی زنان گسترده و متحول شد، تعریف فمینیسم نیز به نحوی تغییر یافت، به طوری كه امروزه به سادگی نمیتوان آن را در قالبی واحد و یكپارچه قرار داد. آدرین ریچ (Adrin Rich) نویسنده آمریكایی، معتقد است كه فمینیسم از یك سو یك لقب پوچ و سبك سرانه به نظر میرسد و از سوی دیگر به منزله نوعی اخلاق، روش شناسی و یا یك طریقه پیچیده تفكر و عمل درباره شرایط زندگی ماست. كریس ویدون (Chris Weedon) جامعه شناس انگلیسی فمینیسم را سیاستی میداند كه در جهت تغییر روابط موجود قدرت میان زن و مرد حركت میكند. این تعاریف بیانگر آن است كه فمینیسم یك رویكرد عملی یا اجتماعی واحد نیست و از همین رو، امروزه به شاخههای متعددی از جمله لیبرال، ماركسیست، سوسیال، رادیكال، روانكاو و فراومدرن تقسیم میشود. (۱۰) سردمداران این جنبش، ریشه استبداد حاكم بر زنان را در وابستگی اخلاقی و اقتصادی آنها به مردان میدانند. از نظر این گروه جدایی گرایی عامل خود كفایی زنان است . گروهی دیگر از فمینیستها رد كامل تمام ارزشهای اعتباری و ذهنیت مردانه را پیشنهاد میكنند و دنیایی ساخته شده بر اساس ارزشهای زنانه را مطلوب میدانند. در این مسیر نوعی دیگر از رابطه غالب و مغلوب مطرح میگردد، با این تفاوت كه این بار زنها نقش غالب را بر عهده دارند. (۱۱) گروه دیگری معتقدند كه اساسا زنان و مردان و ویژگیهای آنان، با یكدیگر اختلاف مهمی نداشته است. آنها معتقدند كه «هیچ گونه خصوصیت، رفتار یا نقشی را كه بر پایه جنسیت استوار است نباید به هیچ موجود انسانی نسبت داد.» در این نظریه مردان و زنان باید از جایگاههای متفاوتی آغاز به حركت كنند و زنان نه همراه مردان بلكه در برابر آنها مبارزه نمایند، تا به آزادی برسند. شولامیت فایرستون (ShulmithFirestone) از سردمداران این دیدگاه معتقد است كه «ارزش طبیعی لزوما ارزش انسانی نیست.»انسانیتبر طبیعت غلبه كرده و دیگر نمیتوان یك نظام تبعیضآمیز جنسی را براساس ریشه داشتن آن در طبیعت توجیه كرد. به دنبال نظریههای متفاوت فمینیستی، میتوان آنها را به چند طبقه تقسیم نمود. (۱۲) گروهی استراتژی مذكر محورانهای اتخاذ كردهاند كه زنان را برای رسیدن به مدرنیته به اتخاذ صفات مردانه تشویق مینمایند; به طوریكه صفاتی را برمی گزینند كه به طور طبیعی به مردان نسبت داده شده است . گروهی با عدم تفاوت این دو جنس، جویای مدینه فاضلهای هستند كه هر دو گروه بدون هیچ گونه تفاوتی به طور مساوی به تمام امور اجتماعی همت گمارند. گروه دیگر از فمینیستهای افراطی قایل به جامعهای زن گرا هستند. آنان به خصوصیات زنانه ارزش ویژهای میدهند. از این مطالب چنین استنباط میگردد كه آنچه در تجددگرایی و آزادی زنان به صورت قابل توجهی برجسته شده است، مقوله «مرد» میباشد. به طوری كه بعضی مردان را دشمن سازش ناپذیر زنان میدانند، در حالی كه بعضی مردان را متحدانی بالقوه، اگر نه بالفعل، در مبارزه برای برابری بین دو جنس به حساب میآورند. لذا علیرغم دیدگاههای زن سالارانه «مسئله مرد» همچنان حذف نشده باقی است. (۱۳) از دیدگاه نظری، جنبش فمینیستی امروز، به دلیل گرایشهای گوناگون درون خود، فاقد یك طرح و برنامه مشخص است. فصل مشترك نیروهای گرد آمده در این جنبش، كمتر جنبه اثباتی دارد و بیشتر توضیح مسائلی است كه اصل این جنبش بر پایه آن بنا شدهاست. در نزد اندیشه سازان این جنبش نیز تعابیر و تفاسیر گوناگونی دیده میشد. معتقدان نظریه مدرنیسم در زنان در مورد ظلم به زن یا چگونگی رسیدن به آزادی توافقی ندارند. درستبه دلیل این چند گونه نگری، نمیتوان فمینیسم را نوعی جهان بینی منسجم دانست كه بتوان براساس آن یك برنامه واحد طرح ریزی نمود. (۱۴)
۵- زن در زندان آزادی
پس از شكلگیری سرمایه داری به شیوه نوین، جهان غرب به دنبال چرخش چرخهای اقتصادی خود و برای دستیابی به حداكثر سود، همه گونه ابزار و وسایل را در اختیار گرفت. در این راه با استفاده از ویژگیهای خاص و ذاتی طبیعت، در صدد ارتقاء فرهنگ خوشی و لذت جویی در آمد، تا با تمسك به آن هر روز بازار بیشتری برای كالاهای خود یافته و بیشتر منتفع گردد. لذا میتوان گفت كه امروزه زیباییشناسی با تولید عجین شده و تفكیكپذیر نیست و استفاده از تمامی ابزارها در دستور كار جهان سرمایه داری قرار دارد. از زمانی كه دایره فروش و عرضه كالاها به دیگر كشورها كشیده شد، رقابتی باور نكردنی آغاز گردید و كشورهای توسعه یافته دستبه تبلیغات وسیع و ایجاد فرهنگ مصرف زدند، به طوری كه بسیاری از كالاها كه تا گذشتهای نه چندان دور بدون استفاده بودند، امروزه در كشورهای توسعه نیافتهتر به عنوان وسیله اساسی و ضروری به شمار میروند. زن نیز كه یكی از اركان زیبایی شناخت طبیعتبه شمار میرود از این هجوم در امان نماند و در سیلاب فرهنگ القایی لذت جویی و تنوعطلبی غرب از دو سوی مورد توجه فرهنگ سازان غرب قرار گرفت.
۱. به عنوان نیمی از جمعیت مصرف كننده كالاها.
۲. به عنوان وسیلهای برای تحریص و ترغیب حس لذت جویی و تنوع طلبی .
و از اینجا مقولهای جدید از حضور اجتماعی زنان رقم خورد كه گر چه در لوای آزادی و حقوق برابر و... خود را پنهان كرده، اما ریشه اصلی آن در حداكثر سود و سیطرهی اقتصادی و بهرهوری سرمایه داران بود، كه در این گفتار از آن با نام «تبرز» یاد خواهد شد. علت این توجه ویژه، تاثیر عمیق جنس زن به واسطه، انگیزش جنسی و شخصیتی و رفتار اقتصادی خود بر مردان میباشد، كه میتواند به صورت یك قشر از جامعه قشر دیگر راتحریك نماید. در این میدان كلمهی آزادی و زن در كشورهایی كه نمیخواهند شاهد چنین روندی باشند همواره مورد تهاجم نظام سرمایهداری قرار گرفته است. شعارهایی از قبیل: تجدد و دموكراسی و...كه خود بار گرایشی به توسعه دارند، برای حضور هر چه بیشتر اقتصاد سرمایهای غرب در كشورهای توسعه نیافتهتر كاملا مورد استفاده قرار گرفتهاند. اولین گام در هجوم فرهنگی غرب به وسیله تحقیر فرهنگ ملی و بومی كشورها و انتساب تمامی عقب افتادگیها به عدم غربی شدن و تجدد زدگی است و سپس با تحمیل فرهنگ نو و منحط، موجب فروپاشی نظام سنتی میگردد. این فرهنگ، اخلاقی را ایجاد مینماید كه منحل شده در تكنولوژی و رشد آن است و در آن جایگاه زن تنها ابزاری برای گردش چرخهای اقتصادی غرب است.
۶- تفكری انزوایی در مقابل جایگاه زن و مرد
در مقدمه بحث ضرر عدم داشتن موازین اصولی در برخورد با هجوم فرهنگی غرب ذكر شد. در ادامه باید ذكر كرد كه همان طور كه داشتن موضعی انفعالی در مقابل باورها و ارزشهای جهان غرب بدون داشتن موازین اصولی منطبق بر آیین ایدئولوژیكی و قومی و منطقهای مشكل ساز است، مقید بودن به بعضی از بایدها و نبایدها كه بیشتر جنبه سنتی داشته و حتی ریشههای مذهبی آنان جای شك و تردید دارد مشكل دیگری است . آنچه در بعضی از كشورهای اسلامی به عنوان سیاستی در مقابل روند هجوم تجدد زنان اتخاذ شده است، نه تنها عرصه را بر این تهاجم نبسته، بلكه زمینه را آماده انفجاری بزرگ مینماید كه نتیجهای جز فرو پاشی ارزشها ندارد. این دیدگاه به جای تولید اندیشهی خلاق در مورد زنان و جایگاه آنان در اسلام و جامعه اسلامی مطابق با مقتضیات زمان و مصالح نظام در توسعه الهی، مصرف كننده و یا توزیع كننده نظراتی است كه حضور زنان صاحب نظر در عرصه اجتماع را مخاطرهآمیز تلقی مینماید. به همین دلیل به منظور مخدوش كردن قضیه زن - در پوشش حمایت از زن و حقوق او - سعی میكند به صورت نگرشی خرد وضع موجود را بر مبنای مستندات ضعیف فرهنگی - دینی توجیه نماید. به وجود آمدن حكومتی از نوع طالبان و نگرش محدود كننده به زنان، آن هم در عصر انفجار اطلاعات و هزارهی سوم و عدم حق رای زنان در بعضی كشورهای مسلمان شاهد این مدعا است. این طیف اگر چه شدیدا خود را معتقد به اصول اسلامی مینمایاند، ولی عملا بدون آن كه اسلام را به صورت مجموعهای كامل و جامع مد نظر قرار دهد، به صورت انتزاعی تنها ابعادی از آن را در نظر میگیرد. گو این كه اسلام به زن در جامعه به عنوان انسان مینگردد، نه بر اساس زن بودن. معتقدان دیدگاه فوق اساسا كار اصلی زن را كه مادری و پرورش فرزند است، بزرگترین وظیفهی او به شمار آورده و فعالیت اجتماعی زن را مساوی با از بین رفتن وظیفهی اصلی او میدانند. مسؤولیت پذیری در سیستم اجتماعی امری تبعی محسوب میشود.هم چنین حضور در مراسم مذهبی و آگاهی نسبتبه موضع گیریها، فرعی و خانه داری و پرورش فرزند اصل قرار میگیرد.لذا محدودیتهای فیزیكی زن با انجام فعالیتهای اساسی اجتماعی تباین دارد. بنابراین تعبیر، یا باید زن و مادر بود و یا با در هم شكستن قیود، انسانی فعال در كلیه عرصهها .
۷- روند تجدد گرایی زنان در ایران
شاید بتوان گفت كه تا اوایل قرن بیستم، یعنی سالهای آغاز نهضت مشروطیت، اطلاع ایرانیان از اوضاع غرب بسیار اندك بوده و علاقه چندانی به كسب آشنایی با غرب وجود نداشته است. در مورد زنان نیز شاهد همین روند هستیم. به تعبیر یكی از بزرگان معاصر، صدر تاریخ تجدد زدگی ما ذیل تاریخ غرب بوده است و اكثر كشورها زمانی قدم در راه تجدد گذاشتهاند كه غرب به پایان راه خود رسیده بود. پایان یافتن راه تجدد در غرب به منزله بن بستی است كه رونده ناچار باید توقف كند و در جایی كه دیگر راه به جایی ندارد بماند یا منتظر گشایش راه باشد. (۱۵) پدیده تجدد زدگی در مورد زنان آن هم از نوع ظاهری، كه مربوط به صورتهای عینی، آداب لباس و پوشاك، تغذیه و از این قبیل میگردد، در قرن نوزدهم به جامعه ایران نفوذ كرد، تا حدی كه در دوران پهلوی كلاه فرنگی به زور جایگزین چادر شد. به نظر میرسد كه متاثر كردن قشر زن سادهترین راه رسیدن به وابستگی فرهنگی بود. مشخصههای عمومی این روند را میتوان در مورد زنان به چند محور تقسیم نمود:
۱/۷- تاكید بر اشتغال رسمی زنان به عنوان راه نجات
در حالی كه دفاع از اشتغال زنان حتی در دیدگاههای فمینیستی مورد تایید قرار نگرفته و بالعكس بسیاری از این دیدگاهها به ریشه یابی گسترش پدیده اشتغال زنان پرداخته و متعرض ابزار سازی آنان برای چرخاندن چرخه سرمایه داری میباشند، در ایران شعار روی آوردن زنان به بازار كار رسمی مطرح میگردد. شعارهایی از قبیل: زنان نیمی از جمعیت كشور را تشكیل میدهند و كشورهای جهان سوم جز با كار زنان نمیتوانند به سمت توسعه رهنمون شوند، مطرح شده و زنان خانه دار موجوداتی منفعل و وابسته تلقی میگردند. مسئله اشتغال زنان ابعاد دیگری را نیز در بر میگیرد. بر طبق آمار رسمی تنها حدود نه درصد از زنان فعال، اشتغال رسمی دارند. لذا ۹۰ درصد ظاهرا «خانه دار» و از نظر اقتصادی غیر فعال شناخته میشوند. اما واقعیت چیست؟ آیا ۹۰ درصد زنان ایران از نظر اقتصادی غیر فعالند؟ و با وجود اینكه اكثریت زنان ایرانی خانهدار میباشند، بیشترین تحقیقات تنها برروی ۹ درصد شاغل رسمی انجام میگیرد. لذا به نظر میرسد كه اینگونه تحقیقات از نظر كمی و كیفی فراگیر نمیباشند.
۲/۷- تاكید بر تقابل و دشمنی زن و مرد
بر اساس این نگرش، زن و مرد دو موجود متناقض هستند و بنابراین چنین تصور و تبلیغ میشود كه مردان مقصر اصلی زیر ستبودن زنان هستند كه از طریق استثمار زنان در نهاد خانواده، امتیازات اجتماعی را نصیب خود كردهاند. با نگاهی مجدد به جنبشهای زنان، چنین نگرشی را فقط میتوان در دیدگاه رادیكال یا افراطی یافت، كه البته به صورت محسوسی بنیانهای خانواده را تهدید مینماید.۳/۷- عدم توجه به تعدد و تنوع گروههای زنان در ایران
یكی دیگر از جنبههای تجددگرایی در زنان ایرانی یكسان فرض نمودن شرایط زندگی زنان و ارائه راهحلهای مشابه برای آنان است. به نظر این گروه كلا بر اساس اصل جنس دوم بودن زن كه برداشتی از دیدگاههای فمینیستی میباشد، این «زن عام و جهان شمول» همواره مورد استثمار مرد یعنی یك مقوله واحد جهانی دیگر - قرار گرفته است، كه اشكال عمده این نظر را میتوان در عدم مطالعه زمینههای نوآوری در هر طبقه اجتماعی زنان، بویژه با تنوع فرهنگ و محل سكونت و غیره مورد بررسی قرار داد. لذا هر یك از گروههای زنان، ویژگیهای منحصر به فردی دارند كه باید با تحقیقات اجتماعی خاص شناخته شود تا بتوان راه حل مناسبی برای مسایل آنان به دست آورد.
۴/۷- تبلیغ و تایید مشابهت كامل زن و مرد
برابری حقوق و منزلت زن و مرد شعار همیشگی تجدد گرایان بوده است. اینان معتقدند كه «الگوهای ارزشی و رفتاری متمایز میان زن و مرد باید متحول شود و انسان بودن، به جای زن یا مرد بودن، هدف فرآیند جامعه پذیری باشد.» الگوی جامعه پذیری نوین یا جامعه پذیری خنثی (Androcentrie) تا حد زیادی تحت تاثیر نظریات و تبلیغات فمینیستی بوده و معتقد است كه زن و مرد باید از نظر شخصیتی تفاوتی با هم نداشته باشند و به صورت انسانهای مستقل، كار آمد و همانند در آیند. نتیجه چنین نگرشی، خصوصا در غرب، شبیه شدن زن و مرد است. اما این شبیه شدن به طور یكسان و برابر از خصوصیات زنانه و مردانه بهره نگرفته، بلكه از آنجا كه فرهنگ مرد سالارانه برتر بوده است، بیشتر زنان بودهاند كه شبیه مردان شدهاند! شباهت زنان به مردان خود به معنای وقوع یك انقلاب ارزشی عظیم است كه پدیدههای جدیدی، همچون همجنس بازی، دو جنس گرایی و از هم گسیختگی خانواده را به دنبال داشته است. در اینجا هدف، ارزیابی اخلاقی چنین پیامدی نیست، بلكه آیا یكسان دانستن مرد و زن برای حل مسایل زن ایرانی مفید است؟ (۱۶) لازم به ذكر است كه در قسمت دوم مقالهی «زن امروز» به بررسی و تحلیل مشكلات هر یك از محورهای فوق به طور اجمال پرداخته خواهد شد.
در این مجال باگریزی به آمار و ارقام، قصد بر این است كه نتایج عینی نظریات فوق در بحث تجددگرایی زنان، چه در كشورهای داعیه دار حقوق زنان و چه در كشور ایران، مورد ارزیابی واقع شود. واضح است كه در اكثر كشورهای پیشرفته فرآیند عملی تئوریهای مطرح شده باید به توسعه همه جانبه این قشر انجامیده باشد. در این راستا چند شاخصهی مهم اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی زنان جهت ارزیابی جایگاه آنان در جامعه بررسی میگردد.
۱. بحران خانواده و اوضاع اجتماعی زن در غرب متجدد
۱/۱. طلاق
بررسیها نشان میدهد كه همراه با رشد و توسعهی اقتصادی، گسستخانوداه نیز بیشتر بوده است. رشد فردگرایی و مسایل اجتماعی ناشی از آن (كه به گسستخانواده میانجامد) میتواند یكی از نتایج پیشرفت اقتصادی باشد. گسستخانواده در كشورهای ثروتمند نسبتبه ملتهای فقیر شایعتر است. (۱) در تمام كشورهای غربی شاهد كاهش نرخ زاد و ولد، كاهش نرخ ازدواج و هم چنین افزایش آمار طلاق، به خصوص از سوی زنان میباشیم. آمار طلاق، در آمریكا بسیار بالاتر از دیگر كشورهای توسعه یافته میباشد و نیمی از ازدواجهای باقی مانده در كشور امریكا، Drugs یا «چارچوبهای خالی» نامیده میشوند. در سال ۱۹۹۸ یك میلیون كودك در امریكا درگیر مشكل طلاق بودهاند. (۲) آمار طلاق در مورد زنان در شهرهای بزرگ روسیه، یك طلاق در برابر هر ازدواج و برای كل اتحاد جماهیر شوروی سابق یك طلاق در برابر سه ازدواج بوده است. (۳) در آلمان بر خلاف سال ۱۹۶۰ كه از هر ۱۰ مورد زناشویی، یك مورد به طلاق میانجامید، امروزه بیش از ۳/۱ خانوادهها دیر یا زود از هم فرو میپاشند. (۴)
۲/۱. جلوگیری از افزایش نرخ موالید
از پیشگامان جلوگیری از بارداری زنان كشور امریكا و كشورهای اروپای شمالی بودند. در فرانسه، در سال ۱۹۶۷، Neuwirth به عنوان قانون جلوگیری از حاملگی تحقق یافت. (۵)
۳/۱. سقط جنین
قانون سقط جنین در كشور انگلستان، سال ۱۹۶۷، امریكا ۱۹۷۳، فرانسه ۱۹۷۵ و ایتالیا ۱۹۷۸ به صورت رسمی اعلام شد. در طول پانزده سال گذشته، اكثر كشورهای اروپایی، چه از نظر علمی و چه حقوقی، حق سقط جنین را در مورد زنان پذیرفتند. جنگ در مورد این قانون هم چنان ادامه دارد، چنان كه در امریكا بیش از ۱۵ كلینیك كه به سقط جنین مبادرت میورزیدند گرفتار آتش سوزی، خراب كاری و بمب گذاری شدند (سال ۱۹۷۸) . (۶) در حالی كه تعداد تولد در اكثر كشورها كاهش یافته، تعداد و نسبت تولدها به مادران ازدواج نكرده، به سرعت روبه افزایش است. در امریكا هر ساله حدود یك میلیون دختر به طور نامشروع باردار میشوند و نیمی از این بارداریها به تولد كودك و بقیه به سقط میانجامد. (۷)
طبق آمار در این كشور در سال ۱۹۹۱ در برابر هر نوزادی كه متولد میشد ۳۳۹ سقط جنین صورت میگرفت. (۸)
۴/۱. روابط نا مشروع و كودكان تك والدینی
در روابط جنسی آزاد، اگر ارتباط منجر به پدید آمدن فرزند گردد، نقش مادری زن به واسطه بارداری و زایمان انكارناپذیر است، اما از آن جایی كه اثبات پدری مرد با دشواری میسر است، لذا سرپرستی كودك به تنهایی بر دوش زن بوده و وی از یاری و همكاری پدر محروم خواهد شد.
در میان كشورهای توسعه یافته، امریكا بالاترین آمار بارداری نوجوانان، تولد و سقط جنین را داراست. (۹)
در نروژ ۴۰ % از كودكان از مادران بدون شوهر زاده شدهاند. آمار در كشور فرانسه ۹۰ % و در دانمارك ۹۳ % از فرزندان تك والد را كه با مادر زندگی میكنند نشان میدهد. (۱۰)
در سال ۱۹۹۷، ۲۵ % از كودكان امریكایی تنها نزد مادران خود، ۴% نزد پدران و ۴ % نزد هیچ كدام زندگی میكردند. (۱۱) در كشور آلمان تعداد مردان یا زنانی كه به تنهایی وظیفه نگهداری فرزند را به عهده دارند بین سالهای (۱۹۷۰- ۱۹۹۴) دو برابر شده است، كه ۸۰ درصد آنان را زنان بی شوهر تشكیل میدهند. (۱۲)
۵/۱. وقوع جرم و جنایت
امروزه درصد بیشتری از اعضای گروههای خیابانی را دختران تشكیل میدهند. در امریكا تعداد زندانیان زن از سال ۱۹۹۴، ۳۸ % افزایش داشته است. تقریبا ۱۴ كودك امریكایی روزانه توسط اسلحههای گرم كشته میشوند و به طور متوسط ۲۲ جوان هر روز قربانی قتلها و آدمكشی میگردند. (۱۳) سطح عمومی قربانی شدن در مدارس، در سال ۱۹۹۵ برابر با ۶/۱۴% كه مشابه همان آمار در سال ۱۹۸۹، یعنی ۵/۱۴% میباشد. البته گزارشی دیگر افزایش درصد دانشآموزانی كه قربانی خشونتشدهاند را از ۴/۳ % به ۲/۴ % نشان میدهد. درصد دانشآموزانی كه گزارش دادهاند مواد مخدر در اختیار دارند ۲/۶۳ % در سال ۱۹۸۹، به ۳/ ۶۵% در سال ۱۹۹۵ افزایش یافته است و حدود ۱ تا ۲ میلیون دانشجوی امریكایی معتاد به مواد مخدر هستند. (۱۴)
علت اصلی قتل زنان به وسیله شوهرانشان «میل به تصاحب» و «ترس از تنها ماندن» ذكر گردیده است. مرگ به دلیل تصادفات رانندگی اولین دلیل مرگ گروه سنی نوجوانان ۲۴- ۲۰ سال میباشد و در بیش از نیمی از موارد به دلیل استفاده از مشروبات الكلی بوده است. در یكی از پژوهشهای اخیر انجمن امریكایی زنان دانشگاهی (AAVA) ۸۵ % از دختران در امریكا از موارد وقوع مزاحمتهای جنسی در مدارس گله دارند. (۱۵)
۶/۱. بیماریهای روحی و روانی
امروزه در امریكا ۷۴ میلیون نفر از جوانان در فاصله سنی ۱۰ تا ۳۰ سال زندگی میكنند كه ۱۳ میلیون نفر آنان زیر خط فقر میباشند. نوجوانان در حال رشد تا سن ۱۶ سالگی شاهد ۲۰۰ هزار صحنه خشونتبه انضمام ۳۳ هزار صحنه قتل در تلویزیون و فیلمها هستند.
۵۰ درصد از امریكاییان میان ۵۴- ۱۵ سال یك اختلال روانی قابل تشخیص در طول عمرشان دارا میباشند و تقریبا ۳۰ درصد از آنها یك مشكل جدی روان پزشكی در ۱۲ ماه گذشته داشته است. ۶۰ میلیون نفر از كودكان امریكایی و نوجوانان، اختلالات هیجانی دارند. در هر ماه ۲۰- ۱۵% از امریكاییان از سوء استفاده از مواد یا اختلالات روانی رنج میبرند. (۱۶) تعداد فراوانی از اولیای امریكایی (از همه اقشار و با همه گونه درآمد مالی) دچار رفتار «مخاطرهآمیزی» هستند كه برای لامتخود و فرزندانشان زیان آور است. (مانند سیگار كشیدن، استفاده بیش از حد از مشروبات الكلی و...) این آمار به قرار از هر ۳ مادر یكی و از هر ۴ پدر یكی میباشد. خود كشی در نوجوانان امریكایی در ۳ دهه اخیر ۳۰۰ % افزایش یافته است. (۱۷)۷/۱. خشونت و آزار جنسی
بخشی از گزارش سازمان ملل در مورد وضعیتخشونت علیه زنان در كشورهای پیشرفته غربی به این شرح است:
۱. تحقیقی كه در سال ۱۹۹۲ در امریكا انجام گرفت نشان میدهد دو سوم از یك نمونه پانصد و سی و پنج نفری زنان جوان در واشنگتن بر اثر سوء استفاده جنسی حامله، ۵۵ % مورد آزار جنسی و دست درازی، ۴۲ % قربانی تجاوز به عنف نافرجام و ۴۴ % قربانی تجاوز به عنف شدهاند.
۲. كتك خوردن شدید، بزرگترین علت آسیب دیدگی در میان زنان امریكا است.
۳. بیش از یك میلیون زن ۶۵ ساله و بالاتر در امریكا هر سال قربانی خشونت توسط همسرانشان هستند.
۴. در فرانسه، ۹۵ % قربانیان خشونت را زنان تشكیل میدهند و ۵۱% آنها قربانی خشونت توسط همسرانشان هستند.
۵. در كانادا در سال ۱۹۹۳ بیش از ۵۴% زنان قبل از رسیدن به سن ۱۶ سالگی بدون خواست قلبی و تمایل، مورد حمله قرار گرفته و ۵۱ % مورد تجاوز قرار گرفتهاند. در این كشور از هر چهار زن یك نفر انتظار دارد كه در مرحلهای از زندگی خود مورد حملات جنسی قرار گیرد.
۶. در هر ۱۷ ثانیه یك مرد در آلمان یك زن را مورد ضرب و شتم قرار میدهد. (۱۸)
۸/۱. بهداشت
طبق نظر «انجمن پزشكی امریكا» هر ساله ۵/۲ میلیون نوجوان به امراض تناسلی دچار میشوند، كه یك چهارم دانشآموزان دبیرستانی در این گروه قرار دارند. بیماری مرگ بار ایدز سالانه ۲ تا ۳ درصد جوانان را آلوده میكند كه این افراد در سالهای نوجوانی از پای در میآیند.
- هر سال ۵۸۰۰۰ زن (۱۶۰۰ نفر هر روز) از بیماری مربوط به حاملگی و زایمان فوت میكنند و در سطح جهان ۴۳ % زنان و ۵۱ % زنان حامله از كمبود آهن و كم خونی رنج میبرند.
- در ۴۷ كشور بین ۱% یا بیشتر جمعیت فعال (از نظر ارتباط جنسی) با میكروب HIV زندگی میكنند. (۱۹)
- تعداد دختران مبتلا به ایدز ۵ برابر پسران است.
- ۶۰ % عفونتهای ایدز بین دختران و زنان از سن ۱۵ الی ۲۴ سالگی رایج است و ۴۷ % از جمعیت آلوده به ایدز را زنان تشكیل میدهند و این نسبت در حال افزایش است. (۲۰)
بر خلاف مبانی حاكم بر تفكرات تجددگرایی كه خواستار آزادی، عدالت و یافتن جایگاه مناسب برای زنان بود، بررسی دقیق وضعیت زن و خانواده در عصر جدید نشان از این واقعیت تلخ دارد كه دستاورد فرهنگ جدید و نظام سرمایه داری برای زنان، بیش از هر چیز تغییر شكل ستم علیه زنان، پیچیدهتر شدن اشكال تحقیر و خشونت و توسعهی اضطراب است.
۲. اوضاع سیاسی زن در غرب متجدد
- نیوزیلند اولین كشوری بود كه در سال ۱۸۹۳ به زنان حق رای داد.
- تنها ۲۸ زن به عنوان رییس دولت در قرن حاضر انتخاب شدهاند.
- زنان ۷/۱۱ % كرسی مجالس را در جهان بر عهده دارند.
- در سال ۱۹۹۵ كشور سوئد اولین كابینه برابری زن و مرد را تشكیل داد.
- از ۱۸۵ نفر دیپلمات ردهی اول ۷ نفر زن میباشند.
- درصد زنان عضو كابینه (وزیر) در سطح جهان از ۴/۳ % (۱۹۸۷) به ۸/۶ % (۱۹۹۶) افزایش یافته است.
- در دبیر خانه سازمان ملل (UN) زنان ۵/۳۵ % مناصب تخصصی را بر عهده دارند، كه شامل ۵/۱۸% مدیریتهای اصلی نیز میباشد. (۲۱)
نتیجه حاصل از مطالعه بر اساس طبقه بندی مذكور شورای اقتصادی، اجتماعی سازمان ملل متحد در بین ۱۸۷ كشور به این شرح است:
در ۴۸ كشور هیچ وزیر زنی وجود نداشته است و وزرای زن بیشتر در حوزههای اجتماعی به میزان ۱۴%، حوزههای حقوقی ۴/۶%، اقتصادی ۱/۴%، امور سیاسی ۴/۳% و اجرایی ۹/۳% متمركز میباشند. (۲۲)
نگاهی به نقش زن در این سطوح حتی در جوامع پیشرفته نشان میدهد كه حضور وی در كاندیدهای قانون گذاری، سیاست گذاری، برنامه ریزی و مشاغل ارشد اجرایی بسیار كم رنگ میباشد. در اكثر كشورها زنان تنها بخش كوچكی (بین ۱۰ تا ۳۰ درصد) از سمتهای مدیریتی را اشغال مینمایند و تعداد كمتری (كمتر از ۵ %) نیز به بالاترین مناصب دست پیدا میكنند. در جهان غرب با آن كه بیش از ۴۰ درصد نیروی كار را زنان تشكیل میدهند، گروه اندكی از آنان به مراتب بالای سازمانی ارتقاء مییابند. در امریكا و انگلستان، تنها ۲ درصد اعضای هیئت مدیرهی شركتهای بزرگ، زنان میباشند. در سال ۱۹۷۸ در یك بررسی از شركتهای بزرگ دولتی امریكا، نشان داده شد كه از میان ۶۴۰۰ تن مدیر با بالاترین حقوق، تنها دو تن زن بودهاند. در آلمان این رقم در سال ۱۹۸۶ تنها به ۵/۱% میرسد. (۲۳) اگر چه جامعهی بینالملل با توجه به اهداف مشخصی سعی در ترویج تفكر حضور زن در جایگاههای سیاسی مینماید، اما آمار در این گونه كشورها خود بر این مهم دلالت دارد كه زنان هیچ گونه نقشی در تعیین استراتژی كشورهای پیشرفته نداشتهاند. در دهههای اخیر بیشترین آسیبها و حملات متوجه زنان و كودكان بی دفاع در جنگها بوده است، حال آن كه در راه جلوگیری از عوارض این لطمات، تدابیر بسیاری به عنوان ترمیم این آسیب دیدگیها اتخاذ شده ولی در اصل ماجرا و متن تصمیمگیری جنگ و صلح، زنان جایگاهی ندارند و تنها از تلفات جانی آنها به عنوان اهرم فشار استفاده میگردد.
۳. اوضاع اقتصادی زن در غرب متجدد
طبق آمارهای جهانی، سهم بزرگی از مسؤولیت تولید در جهان به زنان تعلق دارد. ۳/۲ كل ساعت كار به عهده آنها است و این در حالی است كه فقط ۳/۱ نیروی انسانی رسمی كار را تشكیل میدهند و البته در میزان دست مزد آنان تبعیض وجود دارد. در كشورهای صنعتی زنان به طور متوسط ۳۳ درصد مردان حقوق میگیرند و لذا در كل جهان فقط ۱۰/۱ در آمدهای دنیا به زنان اختصاص دارد و ۱۰۰/۱ اموال جهان در مالكیت آنها است . آمار منتشره سازمان ملل در سال ۱۹۹۳ نشان میدهد كه اتفاقا توسعه بیشترین تبعیض در پرمدعاترین كشورها اعمال میشود، به طوری كه بیشترین اختلاف سطح حقوق بین زنان و مردان در میان كشورهای صنعتی، در امریكا و ژاپن وجود دارد. در این آمار زنان ژاپنی در بخشهای مختلف صنعتی تنها ۵۱ درصد و زنان امریكایی نیز ۵۹ درصد از حقوق همكاران مرد خود را دریافت میكنند. این درصد در انگلیس ۶۷ و در آلمان ۷۴ و در اتریش ۷۸ درصد میباشد. در عادلانهترین وضعیتهای موجود كه مربوط به سوئد و فرانسه است این رقم به ترتیب ۸۹ و ۸۸ درصد است. (۲۴) زنان ۳۱% نیروی كار رسمی در كشورهای در حال توسعه و ۷ / ۴۶% نیروی كار رسمی در سطح جهان را تشكیل میدهند و تولید بیش از ۵۵ % از مواد غذایی كشورهای در حال توسعه را زنان بر عهده دارند و۴/۱ سرپرستخانوادهها در جهان زنان هستند.زنان به طور متوسط ۴/۳ درآمد مردان را برای كار مشابه دریافت میكنند (غیر از كشاورزی) . ارزش كار بدون دستمزد زنان در خانه و در محله بین ۳۵- ۱۰% GDP در سراسر جهان تخمین زده میشود. (۲۵) آمار بیانگر است كه مشاغل زنان بیشتر حالت ابزاری داشته و در سطح خدمات رشد بیشتری را نشان میدهد. ویل دورانت مورخ معاصر امریكایی با اشاره به این كه «تا حدود سال ۱۹۰۰ میلادی زن به سختی دارای حقی بود كه مرد ناگزیر باشد از روی قانون آن را محترم بدارد» تصریح میكند كه «آزادی زن از عوارض انقلاب صنعتی است.»
پیدایش صنایع بزرگ و رقابتشدید كار فرمایان در تولید كالاهای ارزانتر برای مصرف بازارهای خارجی سبب شد كه اقبال روز افزونی به مساله زنان به عنوان نیروی كار ارزان صورتپذیرد و تمدن غرب هنگامی به حقوق زنان اعتراف نمود كه نظام سرمایهداری به نیروی كار زنان نیازمند شد. (۲۶)
۴. زن، آموزش، ازدواج و خانواده در ایران
۱/۴.آموزش
پس از استقرار جمهوری اسلامی ایران، نظر به جایگاه رفیع تعلیم و تربیت در اسلام و عدم مغایرت آن با هیچ یك از موازین اصولی مذهب، مبارزه با بی سوادی و افزایش و ارتقاء رشد علمی بانوان مورد اهمیت ویژه قرار گرفت. در حالی كه مطابق با آمار ارایه شده در سال ۱۳۵۵، حدود ۶۳% از كل جمعیت زنان بالای ۱۵ سال ایرانی بیسواد بودهاند (۴۴% زنان شهری و ۸۲ % زنان روستایی)، آمار سال ۱۳۷۸نشاندهندهی كاهش بیسوادی زنان ایرانی به ۳ / ۳۱ % میباشد و این در حالی است كه گزارش سال ۲۰۰۰ دنیا حكایت از بیسوادی ۶/۲۴ % زنان دنیا میكند. در سال ۱۳۷۵، ۲/۸ درصد از مردان و ۹/۴ درصد از زنان كشور تحصیلات عالی داشتهاند. در مناطق روستایی تعداد افرادی كه از طریق نهضتسواد آموزی با سواد شدهاند، مخصوصا برای زنان چشمگیر است این در حالی است كه در این سال حدود ۲/۲۲ درصد از زنان روستایی از طریق نهضتسواد آموزی باسواد شدهاند و در سال ۱۳۸۰، ۶۲ درصد فارغ التحصیلان دانشگاه را زنان تشكیل دادهاند. شكی نیست كه پدیدهی افزایش بار آموزش و كسب علم و همراهی با تكنولوژی مدرن جهان، اصلی غیر قابل انكار است، اما هر یك از اصول اولیهی این مهم باید بر اساس برنامهی عینی و مدونی باشد كه بتواند هدف از كسب معلومات و به كارگیری آن را برای كلیه آحاد، اعم از زن و مرد ترسیم نماید. هر یك از اجزای نظام در پیشبرد این اهداف لازم است دارای جایگاه معین، مشخص و واضحی باشند و به كارگیری هر یك از ابزار انسانی در این حیطه باید كاملا معین شده باشد. در كشور ایران با توجه به جهتگیری رشد آگاهی بانوان در به كارگیری این قشر در توسعهی همه جانبهی كشور، به نظر میرسد گام دوم بسیار پرشتابتر از گام اول برای نیل به هدف منظور برداشتشده است. عدم برنامه ریزی زیر بنایی برای نحوهی به كارگیری نیروی زنان و افزایش بی رویهی قشر تحصیلكرده منجر به بروز بحرانی نو در كشور گردیده است از جمله:
- افزایش نرخ بیكاری به دلیل عدم هماهنگی بین آموزش و مشاغل زنان
- بالا رفتن سن ازدواج
- رواج فرهنگ مدرك گرایی
و در نهایتبه هدر رفتن بودجه مملكت در مسیر نادرست میانجامد.
۲/۴. بحران ازدواج
به طور كلی طی سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۷۵ حدود ۴ سال به میانگین سن ازدواج زنان افزوده شده است، در حالی كه معمولا متوسط سن ازدواج مردان بیشتر است. در سال ۱۳۷۵ حدود ۴۳ درصد از جمعیت ۲۰ ساله و بیشتر هرگز ازدواج نكردهاند. این نسبت در مقایسه با سال ۶۵ حدود ۹/۲ درصد افزایش یافته است. نرخ ازدواج در كل كشور نسبتبه سه ماههی اول سال ۷۹، حدود ۸۲ / ۳ درصد كاهش را نشان میدهد. با توجه به آمارهای مربوط میتوان دریافت كه اكنون جمعیت جوان كشور با افزایش میانگین سن ازدواج و كاهش نرخ ازدواج دستبه گریبان است. (۱)
بعضی علل تاخیر در امر ازدواج، به اختصار به شرح زیر میباشد:
۱. كاهش اعتماد اجتماعی
۲. گسترش ارزشهای مادی برای انتخاب همسر
۳. نگرش ابزاری نسبتبه ازدواج
۴. نفوذ گرایشات تساویخواهانه در میان دختران
۳/۴. خانواده
با گسترش روند صنعتی شدن، خانواده به عنوان كوچكترین واحد اجتماعی از این فرایند تحول، در امان نبوده است. از جمله تغییرات ایجاد شده در ساختار خانواده، تغییر در بعد خانوار (از ۱/ ۵ در سال ۱۳۶۵ به ۸ / ۴ در سال ۱۳۷۵)، كاهش نرخ باروری (از ۹ / ۵ در سال ۱۳۶۷ به ۶ / ۲ در سال ۱۳۷۹)، كاهش میزان موالید (از ۳۸ در هزار برای ۱۳۶۷ به ۵ / ۱۹ در هزار برای ۱۳۷۶) . كاهش عمومیت ازدواج برای زنان و مردان گروههای سنی ۱۹- ۱۵ ساله (مردان: از ۵/۶ درصد در سال ۱۳۵۷ به ۵/۲ درصد در سال ۱۳۷۵ و برای زنان از ۳/ ۴۳ به ۷/۱۷ درصد) هستهای شدن خانوداه و كاهش بار تكفل از (۳۱/۹۴ درصد در سال ۱۳۶۵ به ۶۲ درصد در سال ۱۳۷۹)، افزایش و شیوع آسیبهای اجتماعی چون طلاق (از ۲۱۱۷۰ مورد در سال ۱۳۵۷ به ۴۱۸۱۲ مورد در سال ۱۳۷۶)، خانوادههای تك والدی... میباشد. (۲) شكی نیست در هیچ تهاجمی به آن كه مورد تهاجم قرار گرفته چیزی داده نمیشود، بلكه داشتههای او نیز سلب یا نابود میگردد. در تهاجم فرهنگی غرب كه اولین هدف آن گسستخانواده است، نوك پیكان متوجه زنان میباشد كه از اركان اصلی ثبات این هسته اجتماعی است. از یك سو رسوخ باورها و اندیشههای فرهنگ غرب و موج تجددگرایی زنان به كشور و از طرفی سیل اطلاع رسانی یك جانبه و تبلیغات انبوه رسانهها به عنوان ابزار اصلی این تهاجم، موجب سلب قدرت تفكر و انتخاب میگردد و زمینه را برای انهدام هر چه بیشتر كانون خانواده مهیا میسازد. بالا رفتن سن ازدواج، افزایش آمار طلاق، بحران روانی نوجوانان و...همه دلایل متقنی بر این ادعا است.
۵. حضور زن در اقتصاد ایران
زن نه صرفا به قصد برابری با مرد كه به عنوان موجودی زنده، بیدار و مسؤول كه خداوند به قدر تواناییاش بر او تكلیف میكند باید منشا فكر و عمل گردد. ما در جامعهای زندگی میكنیم كه شاهد تقابل اندیشههای مذهبی و باورهای سنتی و اصول حاكم بر جامعهی مدرن است و در میان دو نقطه افراط و تفریط شناور میباشد. متعاقب سیاست رشد و توسعه اقتصادی تعداد شاغلان زن از ۹۷۵ هزار نفر در سال ۱۳۶۵ به ۲۱۹۶ هزار نفر در سال ۱۳۷۹ افزایش یافته است. (۳)علاوه بر دیدگاه افراطی كه كارایی نداشته و وجود زن را بدون بعد انسانی آن در نظر گرفته و حاضر به قبول نقشهای اجتماعی وی نیست، دیدگاه تفریطی دیگری بدون ساختن زمینههای لازم جهت پیدایش نقشهای متناسب مبتنی بر دین، فرهنگ و ساختارهای اجتماعی... فقط داعیهدار شعار اشتغال زنان میباشد. نقشی كه زن برای اثبات آن در جامعهی فعلی تلاش میكند، به لحاظ فقدان زمینهی لازم نهایتا به فرسایش غیر منطقی خود و خانوادهاش منجر میگردد. اگر چه آمار و ارقام فاحشی را از شركت زنان در فعالیتهای اقتصادی بین كشورهای پیشرفته و كشور ایران نشان میدهد. (۵۰ درصد در مقابل ۱۲ درصد)، اما در نظر نگرفتن نقش پنهان زنان در اشتغالات غیر رسمی و بدون مزد خود نشانهی بیتوجهی وضعف چنین استنباطی است. بر اساس بینش مادی غرب، زنان متعاقب استقلال اقتصادی، خود را در موقعیتی میبینند كه میتوانند بدون پشتوانهی مالی شوهر، نیازهای خود را تامین نمایند و چنین روحیات فردگرایانه منجر به كاهش انگیزه زندگی مشترك و گسستخانواده خواهد شد. به علاوه، اگر استقلال مالی به این معنی باشد كه زنان شاغل قادر هستند درآمد خود را به نحوی كه مایلند خرج نمایند و به مصرف نیازهای شخصی برسانند به دلیل عدم داشتن زیر بنای صحیح حضور، مطالعات فعلی خلاف آن را نشان میدهد. به طوری كه زنان شاغل ناگزیرند اولا درآمد خود را برای تامین هزینههای خانوادگی صرف كنند و به طور كلی درآمد ایشان كمتر به مصرف نیازهای شخصی میرسد، ثانیا چه در جوامع غربی و چه در جوامع اسلامی با اشتغال زن از بار وظایف خانگی وی كاسته نمیشود بلكه زنان شاغل ناگزیرند بعد از ساعات كار رسمی وظایف خانگی سنتی خود را نیز به تنهایی انجام دهند Walle ۸ (Abooti . در دههی ۱۹۸۰ در كشورهای توسعه یافته در میان حرفههای كم درآمد و ابتدایی، نسبت زنان به مردان در میان مستخدمین خانهها ۹۸ %، پرستارها ۹۷ %، معلمین مدارس ابتدایی ۸۵ %، كاركنان ساده ۷۲ % و امور خدماتی ۵۸ % گزارش داده شده است و علیرغم صد سال كوشش و مبارزهی جنبشهای زنان در عرصهی حضور اقتصادی، بانوان از نیل به موقعیتهای كلیدی در پستهای مهم مدیریتی بازماندهاند. (۴)
۶. حضور سیاسی زنان در ایران
۱/۶. عضویت زنان در مجلس شورای اسلامی
تعداد داوطلبین زن نمایندگی مجلس شورای اسلامی در دورهی ششم با ۴۴ درصد افزایش نسبتبه دورهی قبل ۵۰۴۰ نفر بودند كه از این تعداد ۱۱ نفر به مجلس شورای اسلامی راه یافتند. در مجموع ۳/۷ درصد از داوطلبین ششمین دورهی انتخابات مجلس شورای اسلامی را زنان تشكیل دادهاند. زنان ۳/۴ درصد از كرسیهای نمایندگی ششمین دورهی مجلس شورای اسلامی را به خود اختصاص دادهاند. (ستاد انتخابات وزارت كشور ۱۳۷۸) .
۲/۶. عضویت زنان در شوراهای اسلامی
از مجموع ۸۰۷۸ نفر داوطلب برای عضویت در شوراهای اسلامی كشور در سال ۱۳۷۸، تعداد ۷۸۱ نفر عضویت اصلی شوراها انتخاب شدهاند. از این تعداد ۶۲ درصد به شوراهای روستاها و ۳۸ درصد به شوراهای اسلامی شهرها اختصاص داشته است. (ستاد انتخابات وزارت كشور ۱۳۷۸) .
۳/۶. سازمانهای غیر دولتی
تعداد سازمانهای غیر دولتی زنان تا دی ماه ۱۳۷۹، ۱۳۹ سازمان میباشد كه نسبتبه سال ۷۶ به ۲۶ درصد در سال ۷۹ كاهش یافته است. گرایش سازمانهای غیر دولتی زنان از امور خیریهای و صنفی به امور تخصصی فرهنگی و اجتماعی نشان دهندهی گرایش تشكیل سازمانهای غیر دولتی به جایگاه اصلی آنها در جامعه میباشد. (مركز امور مشاركت زنان، واحد هماهنگی سازمانهای غیر دولتی زنان، ۱۳۷۸) . هم چنین ملاحظه میشود كه تنها ۱۳ در صد از زنان شاغل در گروه قانونگذاری، مقامات عالی رتبه و پست مدیران جای گرفتهاند كه این مورد از نظر حضور اندك زنان در سیاستگزاریها، برنامهریزیها و تصمیمگیریها بسیار حایز اهمیت و قابل تامل است. (مركز آمار ایران، سالنامهی آماری كشور، ۱۳۷۶) نقد و نقادی مستلزم داشتن ملاك و میزان است. اگر ملاك تنها پاسخ به انتقاد متجددان غربی در خصوص حضور زنان در عرصهی سیاسی است آمار نشان دهندهی حضور كم رنگ و اندك زنان در این سطح است. از بعد كیفی نیز روند افزایش آمار حضور بانوان در مناصب حكومتی و دولتی گره گشای مشكلات خاص زنان ایرانی نبوده است. اگر چه با توجه به فقدان زیربنای مناسب برای رشد و آموزش زنان در پستهای سیاسی و عدم آمادگی جامع جهت پذیرش اجتماعی ایشان نمیتوان تنها این گروه خاص را مسبب اصلی این نقصان دانست. علی رغم این كه بسیاری از فعالان سیاسی زن در حوزههای تصمیمسازی، سعی در برطرف ساختن كمبودهای حاكم بر حقوق بانوان ایرانی دارند، لیكن شاهد هستیم كه اكثر مصوبهها و قوانین، التیام بخش بوده تا شفا دهنده! امید میرود در بحث آینده راهكارهای اجرایی بهبود وضعیت زنان در نظام اسلامی و انقلابی ایران، در حد بضاعت مورد بررسی قرار گیرد.تجدد» در دوران معاصر با برنامهای مدرن، فریبنده و خزنده در جهان دیگر وارد شده و سلطهی امپریالیسم را حاكمیت میبخشد. این برنامهی منسجم «توسعه» است.
پیامدهای توسعه برای نظام سرمایه داری به مراتب بیشتر از فشارهای نظامی و استفاده از تسلیحات جنگافزاری است، حتی ترفندهای سیاسی نیز هدفی جز رخنهی اقتصادی در لوای توسعهی كشورها ندارند. به قولی دیگر نظریهی سود حداكثر و استیلا بر بازارهای جهانی، زمینه ساز فرهنگهای عجیب و مبتذلی است كه راه را برای محو شدن در چنین بحرانی فراهم میآورد. مشكل اصلی بعضی كشورها و به خصوص كشورهای اسلامی جدا نمودن این دو محور یعنی تجدد از اهداف توسعه و دیدگاه سرمایه داری است. تصوری تجددی كه بر پایهی فلسفهی مادی بنا نهاده شده باشد و از جانبی به هویت و ارزشهای پایدار جامعه و به خصوص دین و دیانت اصالت دهد، پوچ و بیهود است. جدایی دین از سیاست كه از دیر باز به عنوان راه چارهای جهت نفوذ در كشورهای دین مدار پی ریزی شده، خود گویای این واقعیت است. در دكترین مادی گرایی، كلیهی آحاد جامعه اعم از زن ومرد دستخوش بحران میباشند و بزرگنمایی مشكلات قشر زن كه بعضی ریشه در تاریخ خاص تمدن غربی دارد تزویر دیگری جهتسرپوش نهادن بر این سیل ویران كننده است. در این مجال به سه دیدگاه كلی جایگاه مطلوب زن در جامعه به طور اجمال اشاره شده، سپس ضرورت دیدگاه تكامل گرا و طرح وضعیت مناسب جهتحضور بانوان بیان میگردد.
۱. اصالتخانواده و نقش زن
محدود ساختن بانوان به فعالیتهای درون خانواده كه عمدهترین آن عبارت از شوهرداری و تربیت و مراقبت از فرزندان میباشد، نظریهای است كه به شكل سنتی در جوامع اسلامی از مدافعان جدی برخوردار میباشد و برای این منظور از مستندات شرعی و احیانا عقلی و اجتماعی یاری گرفته میشود.
مشكل نظر گاه فوق تنها دور بودن زنان از فعالیتهای اجتماعی نبوده بلكه فقدان بالندگی اندیشهی اجتماعی و تفكر والا و هدفمند در زنان است. درست است كه در دیدگاه اسلامی خانواده اولین هسته در جهت تكامل اجتماعی است اما نقش مادری و وظیفهی همسری تنها در این حیطه محدود نشده و باقی نمیماند. چنین تفكر انتزاعی منجر به عدم هماهنگی ادبیات اجتماعی یك قشر با نسل پس از خود و حتی با نسل هم زمان خود میگردد و بر پایهی چنین باوری به دلیل دور ماندن بانوان از آگاهیهای مناسب، حساسیتها در زمینهی فردی رشد یافته و دغدغههای اجتماعی فراموش میگردند. لزوم و اهمیت چنین ارتباطی خود را در مشكلات فرهنگی درون خانواده، جامعه و... ملموستر بروز میدهد.
۲. اصالت جامعه و نقش زن
این دیدگاه در مقابل نظریهی قبل، قایل به شكستن حریم خانواده، وارد شدن زن به جامعه و نفی هر گونه تفاوت، تبعیض و اختلاف بین فعالیت زن و مرد است. جنبشهای خاص زنان در غرب در سایهی همین تفكر به وجود آمدهاند. مشكلات مشخص نظرگاه فوق را به چند محور اساسی میتوان تقسیم نمود:
۱ / ۲. آزادی یا ارمغان تجدد
آزادی كلمهای است كه امروزه به گونهای اشتباه با خود بار معنای ابتذال را یدك میكشد. زن آزاد شدهی غربی در این عرصه بیش از هر چیز «انسانیت و هویتخویش» را لگدمال نموده است. مروجین این بینش به واسطهی نگرش مادی، بعد از حمله به كانون خانواده و از بین بردن ارزشهای حاكم بر جامعه و از طرفی تاختن به مذاهب و نمادهای اخلاقی جایگزین ارجحی برای برطرف نمودن این نقصان، نیافتند، لذا در صدد چاره جویی، مسالهی آزاد سازی و حقوق زنان را بدون زمینه سازی مناسب و هدف معین در جوامع مطرح نمودند. اكنون اساسیترین سؤال در پیش روی مدرنیته این است كه: هدف از آزاد سازی زنان چیست؟ و زنان از چه اسارتی میگریزند؟
آمار و ارقام نشان میدهد كه زن متجدد، امروزه بیش از هر زمان دیگری دچار ناامنی و بیپناهی است. او اكنون در سودای آزادی نه توان پناه بردن به بنیانهای محكم خانواده را دارد و نه در جامعه از جایگاه مشخص و مقدسی برخوردار است.
آزادی برای زن امروزی، تعریفی سطحی و قشری داشته، به گونهای كه او منتظر است تا این نعمت توسط دیگران كسب شده و در اختیار او قرار گیرد. این غفلت و سردرگمی را صاحب نظر غربی چنین توصیف مینماید:
روزی زنان درمییابند كه ذهن و هوش دو چیز جداگانهاند و تقلید از مردان را كنار گذاشته و زمانی آزادی را تقلید میكنند كه بدانند مرد ناقص شدن كاری نیست، بلكه زن كامل بودن مهم است. (۱)
۲ / ۲. اسارت یا وابستگی هویت
در این جا اسارت به معنی تبعیت ناخواستهی ارادهی شخص از ارادهی دیگری است. بارزترین خصیصهی اسارت، احساس حقارت میباشد. آن چه زنان را مستعد برای پذیرش وابستگی هویت نموده، به دو عامل عمده مربوط میگردد:
اولا: در نظام سرمایه داری كه بر پایهی نظریهی مادی بنا نهاده شده، اقتصاد حرف اول را در تمامی اركان اجتماعی میزند. از آن جا كه اهرمهای اقتصادی معمولا به واسطهی قدرت و ظرفیتبیشتر به چرخش در میآیند، كارایی بر اساس «قدرتمندی» تعریف شده و خصلتهای مردانه كاراتر ارزیابی میگردد و خواستهها و عواطف جنس مذكر آزادی بیشتری در توصیف ارزشها دارند.
ثانیا: زنان به واسطهی عدم سازماندهی و ظلم فرسایشی و ابزاری شدن در دیدگاه مادی با احساس حقارتی روز افزون مواجه میباشند و این نتیجهای جز این ندارد كه اكثریت زنان گرایش زیادی دارند تا در هویت مردانه، منفعلانه دست و پا زنند.
۳ / ۲. محدود شدن اختیارات لازمهی نظام سرمایه داری
اگر اختیار به معنای به كارگیری ارادهی شخص در جهت معین و برای رسیدن به هدف مشخصی باشد، قواعد بازی نظام مادی غرب به گونهای طراحی شده كه مانند سدی مقابل این خواست و اراده میایستد، به گونهای كه فارغ از میل و نیازهای واقعی بشر، حتی در اوقات فراغت، زمینهی تنوع، تحریك و تحریص مداوم را فراهم میآورد. نیازهای ارضا نشده و كاذب و حجم وسیع تبلیغات، انگیزهی تلاش برای بهرهبرداری از ذخایر محدود را دامن میزند. در این دایرهی بسته، به طور ناخود آگاه، انسانیت، به دور از اختیار واقعی شكل مییابد و اخلاق بی معنا و ارزشهای واقعی ذبح میگردند.
در خصوص زنان آن چه به عنوان بهبود وضعیت در شعار اصلاح طلبان متمدن مطرح میگردد، افزایش دامنهی اختیارات نیست، بلكه آزادی در انتخاب سیاستهای طراحی شده از سوی نظام است. چنان كه زنان كمتر به واسطهی استعداد و توان مدیریتی میتوانند در مسایل مهمی از قبیل تصمیمگیری جنگ و صلح حضور داشته باشند.
اساس نظام حاكم بر بینش مادی و اختلافات طبقاتی وسیع، بی عدالتی گستردهای را فراهم میكند كه زنان یكی از اقشار آسیب دیدهی این نظام هستند، به گونهای كه نمیتوان تنها با مداوای سرپایی و كنوانسیونهای متعدد، جراحات حاصله از بی عدالتی وسیع جهانی را به سرعت التیام بخشید.
۴ / ۲. ناهمگونی در انتفاع از مذاهب توسعه و تجدد
از اوایل دههی هفتاد توجه به نقش زنان در فرآیند توسعه فزونی گرفت و موضوع «زنان در توسعه» بخشی از نظریات دربارهی توسعه شد. واقعیت این است كه نوسازی و توسعه، دستاوردهای نامتعادلی برای مردان و زنان در كشورهای در حال توسعه به همراه داشته است، به طوری كه مردان بهرهوران و زنان قربانیان این فرآیند بودهاند. (۲)۳. نظریهی تكامل و نقش زن در توازن اجتماعی
اصولا هر فرد، قشر یا جامعهای كه در روند تكامل حضور فعال و مستقیم نداشته باشد، در روند تاریخی ابتدا منزوی میگردد و سپس به اسارت دیگران درخواهد آمد. این اصلی بسیار مهم و قابل توجه در حركتهای اجتماعی است. دلیل این پدیده آن است كه عدم حضور در روند تكامل، به معنای جا ماندن از سیل خروشان در حال حركت و عدم توانمندی در همراهی با سایر اجزای مجموعه است. هر سیستمی كه نتواند همهی اجزای مجموعهی خود را متناسب با مراحل تغییر پیش برد، سیستمی ناهمگون بوده و در نهایت، متلاشی خواهد شد.
این مساله دقیقا در خصوص بانوان به عنوان قشر عظیمی از جامعه صدق مینماید. اگر زنان در روند تكامل گرایی و در توازن اجتماعی حضور نداشته باشند، توان همراهی و همدلی با بقیهی اجزای مجموعهی اجتماع را در پیش بردن اهداف متعالی از دستخواهند داد. این امر نه تنها به انزوا و تضعیف موقعیت زنان در جامعه میانجامد، بلكه موجب ممانعت از رشد و شكوفایی سایر اركان اجتماع نیز میگردد.
- تبعیت ناخواسته یا بحران جدید:
امروزه ناهمگونی میان سیاستهای اتخاذ شده توسط نهادهای تصمیمگیری جامعه و ارزشها، اعتقادات و بالاخره آرمانهای دینی، زنگ خطری استبرای اكثر جوامع اسلامی!
به دنبال روند توسعه گرایی و رسوخ بینش لیبرالی كه اصولا نگاه غیر دینی دارد و مبانی آن در مبدا و معاد فرد گرایانه است، اكثر جوامع مذهبی و اسلامی با بحران هویت در ارزشها مواجه میباشند كه حاصل همین دوگانگی ذكر شده است.
انتظار از قشر زن در داشتن باورهای عمیق آرمانی و دینی و دوری از خواستههای مادی در حالی كه اكثر شاخصههای اجرایی و سیاستهای عملی كشور بر آن تعریف میگردد، توقعی بی نتیجه و خلاف عدالت است. نوگرایان متجدد در لوای نوسازی آرمانهای دینی و هماهنگی آن با عصر حاضر سعی در توجیه كلیهی شعارهای غربی; مانند آزادی خواهی و تساویطلبی دارند. چنین فرآیندی به احكام و دستورات اولیهی دین ضربه زده و موجب شك و شبهه در نقش محوری و ادارهی عینی جامعه توسط مذهب میگردد. فارغ از آن كه آن چه امروزه به عنوان تساوی زن و مرد در كنوانسیونهای بین المللی غیر قابل انكار به شمار میرود، در طول زمان از دیدگاه آمارهای جهانی به نقد كشیده شده و بحران فساد در كشورهای متجدد از ظلم مضاعف به زن در لوای آزادی خبر میدهد. در این میان فمنیستهای اسلامی به شكل صریحتری به بیان دیدگاههای خود پرداختهاند. اینان معتقد به تحول در احكام شریعت اسلامی و تفسیر مجدد از احكام دینی میباشند و با اعتقاد به جدایی دین از سیاست، امور اجرایی جامعه را به حوزهی مسایل سیاسی، عرفی و عقلی میسپارند. گروهی دیگر از نو گرایان دینی كه به جدایی حوزهی دین و سیاست نپرداختهاند، در پی قرائتهای نو از دین میكوشند تا با دستی ارزشهای مادی غرب را نگاه داشته و از طرفی با كنكاش و فشار بر روی حوزههای دینی گره از مشكلات اخروی نیز باز كنند. لذا متصدیان امور در امر تصمیم سازی باید با توجه به نیازهای جامعه سعی در پاسخ گویی مناسب و قابل قبول به نسل نو داشته باشند و از طرفی مقهور فشار نیازهای كاذب برون مرزی نشده، با دیدی تیزبین بحرانها را در جامعهی امروزی و برای نسل نو مد نظر قرار دهند.
- ضرورت الگوی مناسب جهتحضور برتر:
الف: برای هدایت و كنترل بهینهی هر سیستم اجتماعی نیاز به داشتن الگوی صحیحی است تا بر اساس آن بتوان وضعیت مورد نظر را پیش بینی، هدایت و كنترل نمود. زنان از اقشاری هستند كه در مورد آنان راه حلهای بیشماری برای حل مشكلات ارایه میگردد. گروهی به طرفداری از مرد سالاری برمیخیزند و عدهای طرفدار زن سالاری هستند. بعضی، قوانین اسلامی را مفید و لازم برای تعیین وضعیت زن در جامعه قلمداد مینمایند و عدهای به دنبال نسخههای غربی سعی در حل مشكلات دارند.
فقدان الگوی مناسب موجب میگردد كه این نظریات به طور فرسایشی یكدیگر را تخریب نمایند، بدون این كه نتیجهی مناسبی برای زنان به دست آید.
ب: داشتن الگوی مناسب میتواند ضمن گروهبندی مسایل خرد و كلان، توسعهی حضور برتر زنان را در جامعه بر مبنای اهمیت در حوزههای سیاست، فرهنگ و اقتصاد مطرح نماید. بدین ترتیب زن به عنوان یك مقولهی عام به شمار نمیرود و حضور وی در عرصههای مختلف اجتماعی بر مبنای ضرورت، توانایی و محدودیتهای ایشان توجیه میشود و از طرفی در الگو میتوان برای هر یك از گروههای متنوع زنان منزلت مطلوب و آرمانی ویژهای ترسیم نمود.
ج: عدم سازماندهی صحیح شكل دیگری است كه میتوان به وسیله الگوی مطلوب اصلاح نمود. وجود سازمان برای زنان جهت ارتقای رشد فردی به گروهی و رشد گروهی به اجتماعی لازم و ضروری است. یكی از فواید سازماندهی كمك به بانوان در جهت احقاق حقوق خویش به طور جمعی است.
د: زمانی كه سخن از الگوی رفتاری زن و فعالیت زنان به میان میآید، اذهان ملل مسلمان معطوف به شخصیتبانوان بزرگ اسلامی، حضرت فاطمه زهرا (س) و زینب كبری (س) میگردد.
الگوی مدون، نسخههای روشنی برای زن موفق، در هر عصر و زمان بر اساس زندگی و سیرهی این بزرگان ترسیم مینماید، كه ضمن پاسخگویی به نیازهای متداول جامعه بتواند وظیفهی خطیر بسترسازی ارزشها را در جامعه فراهم نماید.
ه : تعیین ارزشهای مطلوب زن مسلمان گاهی به دلیل رسوخ نوگرایی در دین به مجاری فاقد صلاحیتسپرده میشود. خود اجتهادی مشكل دیگری است كه جامعهی زنان را تهدید میكند. در بسیاری از موارد بین متصدیان و حوزهی تصمیم سازی بر اساس محور دین و تعیین بایدها و نبایدها و متصدیان امور اجرایی در اجرای صحیح این دستورات ناهمگونی مشاهده میشود. دوری از مادیات، تجمل گرایی، مدرك گرایی و كناره گرفتن از ارزشهای مادی از طرفی قشر زن را به خود مشغول مینماید، در حالی كه وسایل ارتباط جمعی از قبیل آنتنهای ماهوارهای و حتی حوزههای اطلاع رسانی داخلی الگوهای خلاف این مدعا را ترویج مینمایند.
- چگونگی طرح مساله در الگو:
دغدغهی بسیاری از دلسوزان دفاع از ارزشها و حقوق بانوان است، اما عكس العمل نادرستبه پاسخ گویی به مسایل و مشكلات زنان به مراتب بدتر از عدم دفاع از حوزهی ایشان میباشد.
شرایط لازم جهتیك الگوی آرمانی و ارزشی عبارتند از:
۱. تعیین نقطهی آرمانی و تعریف وضعیت مطلوب
تعاریف در مورد بهینهی حضور زن در جامعه یكدست نمیباشد. به طور مثال سؤالات اساسی بسیاری كه در حیطهی حوزههای دینی و دانشگاهی كشور استبی جواب مانده است:
- اشتغال زنان در جامعهی اسلامی بر اساس چه شاخصه هایی است؟
- بهترین سن ازدواج برای جوانان چه سنی است؟
- در قدم اول جایگاه زن كجاست و حقوق بانوان چگونه تعریف میشود؟
بسیاری از این سؤالات در خیل نظریات متفاوت، سر درگم و بیجواب ماندهاند. در حالی كه برای هر گونه اصلاحی ابتدا باید به این گونه مسایل پرداخته شود.
۲. ترسیم وضعیت موجود
یكی از ضروریات حل صحیح و به موقع در خصوص الگوی بهینه، داشتن تصویری درست از وضعیت كنونی است. آمار و ارقام ابزاری هستند كه تحلیل گران میتوانند با استناد به آنان با كار كارشناسانه و به دور از پیش داوریها، این شمای كلی را در اختیار مجامع ذیصلاح مدیریتی جامعه قرار دهند.
۳. شرایط انتقال از وضعیت موجود به مطلوب
الگوی مناسب لزوما به طور خود كار دائما در حال بهینه سازی و تطبیق ارزشها با زمان و مكان و ارزیابی عینی و عملی میباشد.
این كه چگونه میتوان وضعیت زنان را در جامعه به سر منزل مقصود رساند نیاز به یك دوران انتقال نه چندان كوتاه دارد و رسیدن به موقعیت آرمانی به طور جهشی و جدای از طراحی زیر ساختها امكانپذیر نیست. در شرایط انتقالی باید بستر پذیرش روحی، ذهنی، عینی زنان جهت هدف تكاملی جامعه فراهم گردد. به عنوان مثال خیل عظیم فارغ التحصیلان زن در سالهای اخیر و بحران هایی كه در بحثهای قبلی به عنوان پیامدهای این روند ذكر شد، دلیل بر عدم برنامه ریزی صحیح بین وضعیت موجود و مطلوب و عدم ارایهی الگوی مناسب جهت انتقال است.
كلام آخر
در سری مقالات زن امروز، تجدد گرایی یا واپس گرایی، سعی بر این بود كه ابتدا نظریات متفاوت اصلاحطلبی در منزلت زن در بینشهای متفاوت معرفی گردد و سپس از دریچهی نگاه آمار و ارقام نتایج نگرشهای متفاوت ارزیابی و به نقد كشیده شده و در مرحلهی نهایی ضرورت الگوی واضح اسلامی و پیامدهای توجه و بیتوجهی به آن مورد ارزیابی قرار گیرد. بدین منظور، سه رویكرد اساسی: اصالتخانواده، اصالت جامعه و تكامل گرایی با توجیهات مربوط به همراه فواید و مضرات این سه اصل در نقش و منزلت زنان مطرح گردید. به دنبال تایید نظریهی تكامل گرایی به واسطهی استدلال و قوت آن در روند حضور زنان در توازن اجتماعی تاكید گردید كه بانوان ما لزوما باید به طور سازمانی در فعالیتهای متفاوت و مبتنی بر برنامهریزی واضح و مطابق با الگوهای مطلوب در كلیهی سطوح اجتماعی حضور داشته باشند. امید میرود حوزههای معرفتی و دین شناختی با نگاهی عمیق به مسایل روز و مشكلات خاص جامعهی زنان به عنوان آسیبپذیرترین قشر در هجوم بیگانگان فرصت را از رقیبان جهت نفوذ در ارزشهای آرمانی و اسلامی زنان گرفته و برنامهی واضحی از زن نمونهی مسلمان به كشور و جهان اسلام عرضه نمایند.
منبع : بنياد انديشه اسلامي
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست