جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مظنون شمارهٔ صفر - SUSPECT ZERO


مظنون شمارهٔ صفر - SUSPECT ZERO
سال تولید : ۲۰۰۴
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : گی هرش و ا. الیاس مریج
کارگردان : مریج
فیلمنامه‌نویس : بیلی ری و زاک پن، برمبنای داستانی نوشتهٔ پن
فیلمبردار : مایکل چاپمن
آهنگساز(موسیقی متن) : کلینت منسل
هنرپیشگان : آرون اکهارت، بن کینگزلی، کَری آن ماس، هَری ج. لینکس، چمبرلین، کیت کامل و جولیان ریز
نوع فیلم : رنگی، ۹۹ دقیقه


̎توماس مکلووی̎ (اکهارت)، مأمور مغضوب FBI، به خاطر خطاهایش که در نهایت به رهائی یکی از معروف‌ترین جنایتکارهای فهرست FBI منجر شده، به منطقهٔ پرت و دورافتادهٔ آلبیوکرکی در نیومکزیکو تبعید شده است. اما وقتی مأموریت می‌یابد تا در مورد قتل مرموز فروشنده‌ای سیّار تحقیق کند، فرصتی در اختیار ̎توماس̎ گذاشته می‌شود تا خطاهای گذشته را جبران کند. تنها ردّ پائی که قاتل بر جای گذاشته، نقشی مرموز از دایره‌ای است که خطی از میانش عبور کرده است. دیری نگذشته که مظنون اصلی با نامِ ̎بنجامین اورایان̎ (کینگزلی)، یکی از مأموران سابق FBI، شناسائی می‌شود که ظاهراً هم و غمش تعقیب و گیرانداختن قاتل‌های زنجیره‌ای و کشتن آنان به‌جای تحویل دادن‌شان به مقامات قانونی است. اگرچه ̎توماس̎ تصور می‌کند که منطقهٔ زندگی ̎اورایان̎ را می‌شناسد، ولی اصلاً ایده‌ای ندارد که او چه شکل و شمایلی دارد ـ و این موضوعی است که آن مأمور یاغی حداکثر استفاده را زا آن می‌برد. ̎توماس̎ با وجود درخشان بودن روش کاری‌اش، در نوعی هزارتویِ روانی به دام افتاده است و سردرگمی‌اش وقتی بیشتر می‌شود که پی می‌برد ̎اورایان̎ در جست‌وجوی ̎مظنون شمارهٔ صفر̎ است ـ همان قاتل صدها نفر بی‌گناهی که در صدر جدولِ تعقیبی‌های FBI قرار دارد.
● امتیاز اصلی این ساختهٔ مریج هم‌چون فیلم قبلی او، سایهٔ خون‌آشام (۲۰۰۰) تنها فکر اصلی درخشان قصه (قاتل زنجیره‌ای که قربانیانش را هم قاتلان زنجیره‌ای تشکیل می‌دهند) است، اگر نه او در این‌جا هم (با وجود هم‌راهی یکی از فیلم‌نامه‌نویسان مطرح سالیان اخیر، پن) در بسط و پرورش طرح داستانی ( که در شکل فعلی با بافت معمائی و غافل‌گیری پایانی‌اش بیشتر مناسب یکی از قسمت‌های مجموعهٔ تلویزیونی فایل‌های ایکس (۱۹۹۳ ـ ۲۰۰۲) به‌نظر می‌رسد)، توفیق لازم را نمی‌یابد. به لحاظ مضمونی، رابطهٔ ذهنی پیچیدهٔ کارآگاه و قاتل، که به واسطهٔ آن کارآگاه موفق می‌شود از دیدگاه قاتل به جهان بنگرد و در افکار و اندیشه‌های او شریک شود، تداعی‌کنندهٔ رابطهٔ مشابه این دو شخصیت آشنای تریلرهای روان‌شناختی در یکی از نمونه‌های برجستهٔ این ژانر، شکارچی انسان (مایکل مان، ۱۹۸۶) و رمان اژدهای سرخ (توماس هریس، ۱۹۸۱) است که فیلم مان از آن اقتباس شده. اگرچه برای این نوع رابطهٔ مرموز قاتل و کارآگاه، و قاتل هوشمندی که کارآگاهی را که مثل او ذهنی آشفته و حساس دارد به شیوه‌ای شهودی و از طریق در اختیار قرار دادن سرنخ‌هائی گنگ (هم‌چون تکه‌های پراکندهٔ پازلی ذهنی) در حل معما یاری می‌کند، می‌توان ریشه‌های ادبی قدیمی‌تری مثل داستان کلاسیک مرگ و پرگارِ خورخه لوئیس بورخس نیز یافت. فیلم از سوی دیگر، شخصیت قاتل اخلاق‌گرا که تنها هدف زندگی‌اش مجازات و عقوبت اخلاقی گناهکارانی است که قانون را در به کیفر رساندن آنان ناتوان می‌یابد، وام‌دار الگوی فیلم‌هائی مثل هفت (دیوید فینچر، ۱۹۹۵) و ریشهٔ ادبی آنهاست که لااقل تا جنایت و مکافات داستایفسکی امتداد می‌یابد. با این‌همه، فیلم بی آن‌که بتواند از تلفیق عناصری برگرفته از این الگوها، طرحی نو دراندازد، در حد تقلید صرف و خالی از نوآوریِ آنها باقی می‌ماند. مریج که با ساخت فیلم‌هائی انتزاعی مثل آفریده (۱۹۹۱) و هم‌چنین کلیپ‌های ویدئویی به شهرت رسید، در فیلم‌های داستانی بلندش نشان داده که بیشتر توجه او معطوف وجوه بصری فیلم (البته به‌عنوان عناصری تزئینی) است، بی آن‌که بتواند از آنها در پیش‌برد روایت استفادهٔ خلاقانه‌ای به عمل آورد. در این‌جا نیز کارگردانی خودنما و پُرادای او از حد عاملی زینتی فراتر نمی‌رود. به‌عنوان نمونه می‌توان به فضای عبوس و گرفتهٔ فیلم اشاره کرد، که برخلاف فیلم‌هائی مثل هفت، نشانی از تلخ‌اندیشی‌ واقعی در آن نیست و کارگردان این عوامل را صرفاً در قالبی متظاهرانه و پُراغراق، به پیروی از مُد و الگوی بصری روز و تابع رسم رایج تریلرهای روان‌شناختی سالیان اخیر، به کار می‌گیرد. کینگزلی این‌جا نشان می‌دهد که توان نمایش همهٔ ابعاد چنین نقش پیچیده‌ای را ندارد و تصویری که از قاتل زنجیره‌ای هوشمند و خلاق ارائه می‌دهد، در نهایت در حد کپی رنگ‌پریده‌ای از ̎هانیبال لکترِ̎ آنتونی هاپکینز سقوط می‌کند.