چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
جاودانگی اصول اخلاقی و نظریه اعتباریات
۱) تقسیم ادراکات آدمی به دو بخش نظری وعملی و به تبع آن، انقسام حکمتبه نظری وعملی، میراث تفکر یونانی است که در حوزهاندیشه اسلامی مورد قبول عام واقع شدومتفکران مسلمان با پذیرش تفکیک مذکور، حاصل تامل و تفکر خودرا در دو بخشحکمت نظری و عملی به صورت مکتوببرای ما به یادگار گذاشتند.
ادراکات عملی به آندسته از ادراکات گفتهمیشود که به صورت مستقیم به عمل انسانمربوط میشود مثلا اینکه باید به عدالت رفتارکرد، باید به وعده وفاء کرد و اموری از ایندست که عهده دار بیان بایسته یا شایسته بودنانجام عملی و یا ترک آن است.
درمقابل، ادراکات نظری به آن دسته ازادارکات اطلاق میشود که ارتباط مستقیم باعمل انسانی ندارند مثلاعلمبهکروی بودن زمینیا زوج بودن عدد چهار و اموری از این دست.
البته اغلب اتفاق میافتد که یک ادراکنظری مبنا و اساس یک ادراک عملی قرارمیگیرد، مثلا اذعان واعتراف به وجود خداوندمبنای حکم عملی به لزوم اطاعت اوست ولیاین نوع از ارتباط با عمل، آنرا جزء ادراکاتعملی قرار نمیدهد.
حکمت عملی به سه شاخه تدبیر منزلوسیاست مدن وعلم اخلاق تقسیم میشود. (۱)
بنابر این شناختباید و نباید و حسن وقبح اعمال انسان، از مصادیق بارز ادراکاتعملی به حساب میآید.
در اینکه آیا ادراکات عملی و نظری فقط براساس متعلق خود از هم متمایز میشوند (یکیعمل انسان از حیث لزوم یا عدم لزوم و حسنیا قبح آن و دیگری به اموری غیر از آنمیپردازد) و یا در ذات خود از هم جدا ومتمایز هستند بحث و گفتگو وجود دارد.
در این هم که آیا مدرک احکام نظری وعملی، یک چیز استیا اینکه ما دو قوه ادراکیمتمایز داریم بحث وجود دارد.
اطلاق «مشهوره» بر ادراکات عملی در آثارمنطقی، به معنای آن تلقی شده که این قبیلادراکات واقع و نفس الامر نداشته و فقط ازحیث مشهوره بودن مورد استناد و استفاده درجدل که یکی از صناعتهای منطقی بوده وغرض درآن تحری حقیقت نیست، میباشد (۲) .بنابراین حکم به حسن عدل نه به معنایحکایتاز یک ویژگی واقعی برای «عدل» استبلکه فقط به معنای اظهار مشهور بودن حسنعدل و مقبول بودن آن به غرض انجام آن است.
البته کسانی در این تلقی رایج از معنای«مشهورات» منطقی تردید کرده اند و مثلاگفتهاند مشهوره بودن حسن عدل به معنای نفینفس الامری بودن آن نیست چرا که برخیاولیات عقل نظری از قبیل «کل بزرگتر از جزءاست» هم جزء مشهورات به حساب میایند.
بنابر این ممکن استحسن عدل در برهانبه کار آید اما نه از آن جهت که یک قضیهمشهوره استبلکه از آن جهت که یک حکمبدیهی واولی واقعی است. (۳)
اما مایه تاسف است که تاریخ اندیشهفلسفی اسلامی از توجه جدی به تبعات ولوازم اخلاقی (مربوط به علم اخلاق) هرگونهتحلیلی از ماهیت ادراکات عملی خالی است.
۲) در دوران معاصر، مرحوم علامه طباطبائیبه تفصیل در باب تحلیل ماهیت ادراکات عملی(آنچه که خود ایشان ادراکات اعتباریمی نامند) سخن گفتهاست و در این جهت گویسبقت از متقدمین خود ربوده است.
البته تردیدی نیست که وی در طرح نظریهخود (نظریه اعتباریات) از آراء مرحوم کمپانیکه استاد علم اصول ایشان بودهاند استفاده کردهاست و حتی میتوان گفتبارقه این نظریه دردرس اصول فقه، به ذهن علامه خطور کردهاست و همین نکته به نظر شهید مطهری باعثشده تا علامه طباطبائی پیشینه فلسفی بحث رانادیده گیرند و از اینراه ابتکار بزرگ ایشان اندکنقصی بردارد. (۴)
دغدغه مرحوم علامه طباطبائی در بحثادراکات اعتباری بیشتر فلسفی است تا اخلاقی(فلسفی بودن انگیزه و دغدغه ایشان منافاتی بااینکه اندیشه مذکور در درس اصول و بر اساستحلیلهای اصول فقه حاصل شده، ندارد) واساسا تحلیل ماهیت ادراک به غرض یافتنادراکات ثابت و مصون ازگزند تغیر و نوعیموضعگیری در مقابل مارکسیسم است. حاصلتامل ایشان آن است که ادراکات نظری هیچتغیری را برنمی تابند اما ادراکات عملی ازجهات مختلفی در معرض تغیر و دگرگونیهستند.
بحث علامه در توضیح نظریه اعتباریاتبیشتر به مباحث علم شناسی فلسفی، مربوطاست وبه تعبیر خودشان میتوان آنراروانشناسی ادراکات دانست (۵) اما از آنجا کهعلم اخلاق جزء علوم عملی به حساب آمده واحکام اخلاقی، احکامی عملی میباشند،هرگونه تحلیلی از ماهیت ادراکات عملی وثبات یا تغیر آنها، بازتاب مستقیمی در مباحثکلی مربوط به علم اخلاق (فرا - اخلاق)خواهد داشت (۶) . نظریه اعتباریات علامهطباطبائی اگر چه به به غرض فلسفی (تحلیلکثرت های ادراکی) صورت گرفته اما پیامدهایمهمی برای علم اخلاق دارد (یا لا اقل گمانشده که چنین پی آمدهائی دارد.)
این پی آمدها مورد توجه برخی از شاگردانایشان قرار گرفته است و در این خصوص نقضوابرامهائی صورت دادهاند.
۳) مساله نسبی یا ثابتبودن اصول اخلاقی،یکی از مباحث اصلی فرا - اخلاق یا شاخهتحلیلی فلسفه اخلاق است.
ثبات یا به تعبیر مرحوم مطهری جادانگیاصولاخلاقی (۷) بهاین معناستکه لااقل برخیاز اصول کلی ارزشی مثلا حسن عدل وقبحظلم هم عام و همگانی و هم دائمی وجاودانیاست و هیچ گرد تغیری بردامن آنها نمینشیند.
نسبیت اخلاقی در مقابل، اعتقاد دارد کههیچ اصل اخلاقی ثابتی وجود ندارد و تماماحکام ارزشی از جمله اصول کلی آنها (حسنعدل وقبح ظلم)برحسب فرهنگخاصیاتمایلوسلیقه افراد میتواند دستخوش تغییر گردد.
به اعتقاد طرفداران نسبیت اخلاقی، نمیتوان در مقام داوری بین دو طرف معارض درخصوص یک حکم اخلاقی، از درستتر بودنیکی از آنها سخن گفت.
وفاء به عهد در بستر یک فرهنگ وصفحس میگیرداماهمین عمل در بستر یکفرهنگ دیگر موصوف به قبح می شود و هیچملامتیبرمعتقدینبه قبح وفاءبهعهد روا نیست.
نسبیت اخلاقی در واقع تجویز تنوعاخلاقی است و حکم به موجه بودن هم حسنصدق وهم قبح آن، البته در دو زمینه فرهنگیخاص وبالاتر اینکه خود عدل هم در جائیحسن است و در جای دیگر قبیح.
نسبیت اخلاقی، (ethical relativity) باید ازآنچه که نسبیت فرهنگی، (caltural relativity) خوانده میشود متمایز گردد زیرا در مقولهنسبیت فرهنگیبحثبرسرتنوع وتکثرواقعی وخارجی فرهنگهاو زیرمجموعههایآنازجملهاخلاق است. در نسبیت فرهنگی ما به توصیفوضع واقع میپردازیم ولی صحت و درستیهر یک از آن فرهنگها و از جمله اخلاق آنها راتوجیه نمی کنیم و تنها یک گزارش مردمشناسانه، ( anthropolgic) از وضع انها میدهیم.
در حالی که در نسبیت اخلاقی موضعگیری میشود و اعلام میگردد که اصولااخلاق ماهیت انعطاف پذیر دارد و این انعطافپذیریبر حسب عوامل مختلف بیرونی است واز اینرو نمیتوان در مقایسه دو اخلاق متفاوتاز صحتیکی و سقم دیگری سخن گفت.
به عبارت دیگر نسبت اخلاقی یک نسبیتهنجاری، (normative) است و نه توصیفی، (descriptive) همچنین نسبیت اخلاقی نباید بهمعنای اعتقاد به نسبی وموردی بودن برخیاحکام اخلاقی غیر بنیادی تلقی شود. مثلاممکن است صدق در یک مورد به دلیل آنکهعنوان عدل بر آن منطبق است محکوم بهحسنباشدامادرجای دیگریبه دلیلآنکهموجبکشتار جمعی میشود عنوان ظلم بر آن منطبقو قبیح باشد. این نوع از تبدل حکم به تبدلعنوان بر میگردد و در واقع شیء از مصداقیک عنوان که او بالاصاله موضوع حکم بهحسن یا قبح استخارج و مصداق عنوان دیگرمیشود که بالاصاله موضوع قبح است .
این نوع تغییر حکم ضرری به ثبات اصولکلی یعنی همان عناوین موضوع حکم حسن وقبح نمیزند. پس نسبیت اخلاقی به معنایاعتقاد وتجویز دگر گونی و تغییر اصلیتریناحکام اخلاقی است و در مباحث فلسفیاخلاق در غرب مقابل عینی گروی، (objevtivism) به حساب میآید.
عینی گروی این عقیده است که اصولاخلاقی ثابتبوده و علی الاصول قابلشناسائی هستند.(یعنی شکاکیت اخلاقی را همنفی میکند).
نسبی گروی اخلاق بر حسب آنکه تغییراصول اخلاقی را تابع ذائقه فرد بدانیم یا جمع وگروه به نامهای مختلف خوانده میشود. ذهنیگروی، (subjectivism) نام نسبی گرائی فردی وقرار داد گروی، ( conventionalism) نام نسبیگرائی جمعیاست. (۸)
۴) اعتقاد به نسبی گروی اخلاقی با وجدانوارتکازانسان نامانوس است و غریبمینماید.
آدمی به اصول اخلاقی چنان مینگرد کهحتی آنها را بر فعل الهی هم تطبیق میکند. (۹)
علاوه بر نکته مذکور، توالی و تبعاتاعتقاد به نسبی گروی بسیار مهم هستند. آیامیتوان پذیرفت که اخلاق ابوذر به همان اندازهموجه است که اخلاق معاویه و آیا میتوانقبول کرد که ابوذر زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلمهاله تقدس و اسوه بودن را امروز به دلیلاختلاف فرهنگها، از دست داده باشد.
از این گذشته، به حکم آنکه بخش اعظمتعالیم اسلام را احکام اخلاقی تشکیل میدهد،اعتقاد به تغییر پذیری و عدم ثبات آنها بهمعنای اعتقاد به سیال بودن متن تعلیمات دینیوانکار دائمی بودن آنهاست.
اعتقاد به خاتمیت اسلام با تغییر پذیریزمانی اصول تعالیم اخلاقی آن و اعتقاد به عامو جهان شمول بودن آن با تغییر پذیری افرادیاصول تعالیم اخلاقی دین منافات دارد. (۱۰)
۵) نظریه اعتباریات علامه که در مقام تحلیلادراکات عملی ارائه شده است، متهم به قبولنسبی گروی اخلاقی است.
توجه به این نکته که ظاهر تحلیل ایشانمنجر به قبول نسبی گروی اخلاقی است واینکه میتوان آنرا مقدم بر رواج بحث نسبیتاخلاقی در غرب دانست، در آثار شهید مطهریمشاهده میشود.
فساد نسبی گروی اخلاقی چنان واضحاست که اسناد قبول آن به علامه طباطبائیدشوار مینماید و از اینرو شاگردان وی در صددتوضیح این نکته بر آمدهاند که ضمن حفظنظریه اعتباریات از ثبات اصول اخلاقی دفاعکنند.
مرحوم مطهری با بیان اینکه مبانی علامهطباطبائی با راه حل ارائه شده توسط ایشانسازگاری دارد، غفلت علامه از توجه به آن رامورد شگفتی و تعجب میدانند (۱۱) .
آقای سبحانی با ذکر این نکته که بحثاعتباریات، فلسفی است و نه اخلاقی به طرحشواهدی برای ثبات اصول اخلاقی در آثارعلامه میپردازند. (۱۲)
البته اصل نظریه اعتباریات مورد نقد وبررسی قرار گرفتهاست، اماغرض ازمقاله حاضربررسیامکان جمعبین قبول آن ازیک طرف وقبول ثبات وجاودانگی اصول اخلاقیاز طرفدیگراستوبههمیندلیلمتعرضبرخیاشکالاتکه به اصل نظریه شدهاست نمیشویم . (۱۳)
۶) توضیح مختصر نظریه اعتباریات از این قراراست که انسان موجودی فعال است واساسفعل او پی جوئی اغراض و مقاصد دستگاهطبیعت اوست.
فعل انسان به حکم آنکه فاعل علمی استهمواره به وساطت ادراک و شعور صورتمیگیرد. اما ملاحظه ادراکات آدمی نشانمیدهد که ادراکات نظری که کاشف از امورواقع هستند قادر به ایفای نقش واسطه بودنبین قوای فعاله انسان و فعل او نیستند.
دسته دیگری از ادراکات وجود دارد کهمربوط به مقام عمل هستند و از قبیل «باید فلانکار را انجام دهم»، «خوب است فلان کار راانجامدهم» و...
تحلیل ماهیت این قبیل ادراکات که هموارهبین احساسات و فعل ما واسطه قرار میگیرندحائز اهمیت است.
رابطه لزوم که بین انسان و فعل او قرارمیگیرد «من باید کار الف را انجام دهم»، بهغرض تحریک آدمی به انجام کار است والا درعالم واقع چنین رابطه ضروری وجود نداردچرا که اگر وجود داشت نیازی به انجام آن نبود.
پس معلوم میشود رابطه مذکور که درواقع ونفس الامر بین هر علتبا معلول خود برقرار است، به صورت مجازی و ادعائی در بینانسان و فعل خاص قرار گرفته تا از این راه فاعلبا احساس این ضرورت آنرا انجام دهد.
این مطلب به دیگر ادراکات عملی همتعمیم داده شده و همه آنها به این صورتتحلیل شدهاند که طبیعت آدمی قوای ادراکی راتحریک به جعل و اعتبار نسبتهای (ضرورتدر«باید» واولویت در«حسن») بیناو وفعلموردنظر میکند تا ازاین راه به مقاصد خود برسد.
اعتباری بودن «باید» یا «حسن» به اینمعناست که این مفاهیم در خارج از حوزه عملانسان دارای معانی واقعی میباشند مثلا «باید»اشاره به رابطه واقعی ضروری بین علت ومعلول دارد و «حسن» اشاره به رابطه تلائمواقعی بین یک خاصه طبیعی با قوه ادراککننده آن (مثلا زیبائی صورت با قوه بینائیآدمی)، اما ذهن آنها را از مورد واقعی خودانتزاع میکند و در غیر مورد خود به کار میبرد.(یعنی در رابطه بین انسان با فعل مورد نظر).این کار البته لغو نیست و به جهت تحقق نسبتمورد ادعا صورت میگیرد.
اعتبار سازی در نظر علامه بسیار شبیهمجاز ادعائی سکاکی است، که یک مورد را برحسب ادعا مصداق چیزی دیگر قرار میدهیممثلا شخص انسانی را شیر میپنداریم و اینپندار همان اعطاء حد شیر به فرد آدمی است کهالبته در عالم واقع چنین نیست اما در ظرفتوهم وخیال حد وجودی شخص شجاع همانحد وجودی شیر است.
ادراکات عملی به حکم نیازها وخواستههای آدمی از تنوع زیادی برخودار استو کثرت دهشت انگیزی دارد.
علامه طباطبائی اعتقاد دارند بدونوساطت این ادراکات اعتباری، فعل از انسانصادر نمی شود (البته فعل اختیاری مورد نظراست که مبتنی بر اراده و اختیار آدمی است) واین مطلب علاوه بر آنکه وجدانی و مشهوراست مؤید به دلائلی هم است از جمله اینکهبدون این ادراکات اعتباری مورد فعل تشخصنمی یابد و تا فعل مشخص نشود آدمینمیتواند آنرا انجام دهد.
در اینکه آیا واقعا بدون ادراک اعتباری،فعلتحققنمییابد جای خلافاست و حکمایپیشین اعتقاد داشتند آنچه که مورد فعل راممتاز و مشخص میسازد تعلق احساسهایادراکی از قبیل حب و بغض به آن هستونیازی به وساطتیک ادراک اعتباری نیست.اما مرحوم علامه اصرار بر لزوم وساطت چنینادراکاتی دارند و البته تردیدی نیست کهتازگیآنمقتضیبحث و گفتگوی بیشتریاست.
حسن نظریه علامه آنست که نقش اختیارو تصمیم خود آدمی را در جعل و اعتبار احکامعملی که اساس کار و فعل است، بیشتر نمایانمیسازد.
خلاصه کلام آنکه ادراکات عملی مشتملبرباید ونباید و حسن و قبحهای برخاسته ازتمایلات و منافرات طبع آدمی است، (invention) که به مقتضای اختلاف طبایع،مختلف و متنوع میباشند. آنها از چیزیحکایت نمی کنند تا بر سر صحت و سقمحکایت و خبرشان بحث و گفتگو شود.
حسن تعاون تنها یک اعتباری است کهانسان به ملاحظه تمایلات سود جویانه خود آنرا میسازد. (در نظر علامه اجتماع و قبولمحدودیتهای اجتماعی برای فرد فقط براساس ملاحظه سود شخصی و بر اساساستخدام جمع در خدمت فرد میباشد.) بهاصطلاح غربیها میتوان این نوع سود گرویرا سود گروی عاقلانه خواند ( rational self-interest) و ممکناست دیگری به مقتضایبی نیازی و استغناء از اجتماع به حسن تعاونحکم ندهد و اعتبار قبح برای ان بکند. (۱۴)
۷) نسبی گرائی اخلاقی با برخی نظریه هایمربوط به معنای جملات اخلاقی گره خوردهاست. مثلا عاطفه گروی، (emotivism) کهمیگوید معنای حسن عدل یعنی اظهار تمایل وگرایش من به عدل و همینطور تحلیلی مشابهدرباره دیگر جملات اخلاقی دارد، به صورتطبیعی جزء نظریههای نسبی گرا به حسابمیآید. زیرا اختیار حسن و قبح را به عواطفسر کش و متغیر آدمی داده است.
از طرف دیگر برخی نظریههای مربوط بهمعانی جملات اخلاقی چنان است که در چارچوب آنها میتوان از ثبات اصول اخلاقی سخن گفت.
معتزله که قائل به عقلی و نفس الامریبودن حسن عدل، بودند، آنرا و یژگی ذاتی عدلمیدانستند که به حکم عدم تخلف ذاتی، هیچوقت قابل تغییر نیست.
آیا نظریه اعتباریات علامه چگونه است؟بیتردید نمی توان آنرا از نوع عاطفه گروی یاامر گروی خواند و اصولا یک نظریه خاص ومبتکرانهای است که در چارچوب نظریههایرایج نمی گنجد.
اما از طرف دیگر در این جهت مشابهعاطفه گروی است که بالاخره حسن و قبح را محصول فعالیت قوای طبیعی آدمی و نوعیصورت معقول همان عواطف آدمی میداند واز اینجاست که طوفان نسبی گروی بر بنیاناخلاق ورزیدن میگیرد و اساس اطلاق و ثباتآن را درهم میکوبد.
اگر چه نظریه اعتباریات مفاد حکم عملی(باید راستبگویم) را اظهار عاطفه و تمایلنمی داند اما بی شک آن را برخاسته از تمایل وعاطفه میداند. به اصطلاح فنی رایج در علماصول میتوان گفت عاطفه در نظریه علامهجزء حیثیتهای تقییدی نیستبلکه در سلسلهحیثیتهای تعلیلی - حکم عملی قرار میگیرد.
۸) مرحوم مطهری با توجه به اینکه علامهطباطبائی به وجود فطرت الهی درانسان اعتقاددارندبهنوعیتکمیلیاترمیمنظریهاعتباریاتدستزده تاآنراازاتهامنسبیگرائی اخلاقی نجات دهد.
«من علوی» یا «خودوالا» در وجود انسانهامایه اشتراک افراد بشر در برخی تمایلات استو از آنجاکه این «خودوالا» از گزند تغییر مصوناست و چون عواطف طبیعی و مادیدستخوش حادثهنمی شود موجب میشود تاآدمی تمایلات ثابت داشته باشد.
پس من علوی اساس تمایل همگانی وثابت است و خود این نیز اساس اعتبارهایدائمی و همگانی است چون حسن عدل و قبحظلم.
همانطور که خود طبیعی آدمی اقتضاءهاییدارد ومثلا متمایل به خورد و خواب است، منعلوی هماقتضاءهای فوقمادی دارد ومقولاتیچون ایثار، تقوی و... از اقتضاءهای آن است. وحسن این امور همگانی و دائمی است چرا کهمنشا اعتبار آنها تمایلات ثابت و مشترک در بینافراد انسانی است. (۱۵)
سخن مرحوم مطهری در اینکه آدمی بههمین خود طبیعی خلاصه نمی شود درست ومقبول است اما در این هم تردیدی نمی توانکرد که این «من علوی» در بسیاری از افراد اگرنگوئیم از بین رفته است، لااقل فعالیتی ندارد تامنشا اعتبار حسن ایثار یا تقوی یا... گردد.
اگر منظور شهید مطهری این باشد که ایثاربه خاطر ملائمتبا «من علوی» نیکو است درآنصورت از حیطه اعتباری بودن حسن فعلخارج شدهایم و این به معنای قبول نفسالامری بودن حسن است که خلاف نظریهاعتباریات است.
آقای سبحانی بیان میکنند که بحث علامهبحثی فلسفی است نه اخلاقی (۱۶) اما اگر قبولکنیم تحلیل فلسفی حسن و قبح به اعتباریبودن آن میانجامد و اعتباری بودن هم ملازمنسبی بودن است در آنصورت به صرف اینکهماهیتبحث علامهفلسفیاستنمیتوانمشکلرا حل کرد چرا که همواره تحلیلهای فلسفیدرخصوصاحکاماخلاقی (مباحث فرا اخلاق)بودهاند که وضع خود احکام اخلاقی را همروشن کردهاند. مثلا این نکته که احکام اخلاقیغیر شناختی هستند و ماهیت انشائی دارندیک تامل فلسفی در باب حسن وقبح است اماتکلیف جملات اخلاقی را هم روشن میکند.
۹) درکلامعلامه طباطبائیشواهدی وجود داردکهنشان میدهدآنچه که موضوع بحث و تحلیلایشان هستادراکات خاص وجزئیناظربهعملفرد است، از قبیل اینکه «کار الف را باید انجامدهم»یا «کارب برای مننیکو وحسن است» و...
تمام نکات مربوط به نظریه اعتباریات ناظربه همین سنخ از ادراکات هست. اما آنچه کهحسن و قبح یا باید و نباید اخلاقی خواندهمیشود خارج از حوزه ادراکات مذکور کهماهیت فردی و جعلی دارند، میباشد اگر چهظاهر کلام ایشان آنست که همه احکاممربوطبه حسن و قبح یک عمل از نوع اعتباریاست اما تصریحات متعدد خود ایشان و نیزمبانی اجتناب نا پذیر تفکر دینی وی حاکی ازآن است که باید برای احکام مربوط به حسنوقبح یا باید و نباید افعال، دو نوع حساب بازکرد، یکی همانکه در مقام صدور عمل واسطهتحقق عمل قرار میگیرد و ماهیت اعتباری داردکه براساس دواعیاحساسی در ما پدیدیمیآید و دیگری آنکه فعل در متن واقع دارد واساس صالح یا نا صالح بودن عمل است و اینالبته امری واقعی و با مضمون معرفتی است.
برخیاز شواهد ادعای مذکور اینجا ذکرمیشود و استقصاء تمام موارد ان خارج از حداختصار مطلوب در این مقاله است.
الف) حسن یک فعل (که همان حسنواقعی واخلاقی منظور است) عبارت است ازتلائم وسازگاری آن با غایت قصوای آدمی کههمان سعادت و کمال است.
«طبع فرد مستدعی چهار فضیلت عفتوشجاعت و حکمت و عدالت است و به ابزارتحصیل آنها مجهز است. هر چهارتای اینفضائل حسن و نیکو هستند - چرا که معنایحسن و نیکوئی همان سازگاری با سعادتآدمی است و اینها چنانکه گذشت مناسب باسعادت فرد هستند. آنچه که در قبال اینها قرارگیرد رذیلت و قبیح است. از طرف دیگر فردآدمی این ویژگی طبیعی را در بستر اجتماع همخواهد داشت - و اصولا اجتماع که خود ازمقتضیات طبع ادمی است نمی تواند لوازمطبعی اورا (سعادت خواهی و به تبع آن حسنعفت و شجاعت و...) نابود سازد - پس اجتماعهم دارای سعادتی است که افعال خاصی با آندر تلائم و سازگاری بوده و به همین جهتوصف حسن را میگیرند.» (۱۷)
در فلسفه اخلاق معاصر این دیدگاه کهحسن وقبحافعالتابعیازملائمتیا منافرت آنهابا سعادت آدمی استبه نام نظریههای اخلاقیسعادتباور، (eudaemonistic) خواندهمیشود.
اخلاق ارسطوئی نمونه بارز این گروهازنظریهها است و به اعتقاد مرحوم علامهطباطبائی اخلاق دینی (اخلاقی که ادیانتوحیدی به آن فراخواندهاند ماهیتسعادتباورانه دارد. تنها اختلاف اخلاق دینی با اخلاقیونانی(ارسطوئی)درتفسیر سعادت است که برحسبمعتقداتدینی وبه حکم جاودانگی روحآدمی در حیات اخروی، اخلاق دینی محور ومرکز سعادت آدمی را حیات اخروی آن میداندوآنرادرمقام داوریاخلاقی ملحوظ میدارد. (۱۸)
این نکته گواه آنست که حسن و قبح امریواقعی ولی اضافی استیعنی عبارت است ازیک نسبت واقعی بین فعل و سعادت و این امرنمیتواند اعتباری باشد. اصولا اعتبار هموارهبه غرض تشویق و تحریک فاعل به انجام فعلصورت میگیردو طرفاصلیآن خودفاعلاستدر حالی که در حسن و قبح مورد نظر رابطهفعلباسعادتیا غایت فاعل ملحوظ شدهاست.
ب) اینکه آیا حسن و قبح مطلق داریم یانهدر تفسیر المیزان مورد بحث واقع شده است وبعد از اینکه توضیح دادهاند منظور از مطلق،اطلاق مفهومی نیستبلکه همان دوام حکمحسن و قبح در باره یک فعل استبه صورتمشابه با مطلب قبلی از راه اینکه تلائم برخیافعال مثل عدل با سعادت فرد و به تبع آنسعادت جامعه، همیشگی و مستمراستبهتبیین چگونگی دوام حکم حسن برای عدلپرداختهاند و اینجا هم به خوبی معلوم است کهحسن موردنظر(اخلاقی)ماهیت اعتباری نداردو از امری واقعی حکایت میکند و به همیندلیل دارای دوام و ثبات است (به تبع دوام وثبات رابطه تلائمبین عدل و سعادت آدمی). (۱۹)
ج) در خصوص معنای اصلی حسنمیگویند «حسن اولا وصف یک خاصه طبیعیبلحاظ تلائم آن با قوای ادراکی است مثلاصورت انسان اگر ملائم با قوه بینائی باشد آنراحسن مینامیم و این معنای حقیقی خارج ازمورد اولی خود به هرگونه تلائم بین دو چیزاطلاق میشود و مثلا فعل خاصی که متلائم بامطلوب و غایت آدمی (کمال یا سعادت انسان)باشد حسن خوانده میشود و همینطور برخیعناوین اعتباری که با سعادت آدمی مناسبتدارند محکوم حسن مذکور میشوند.
«این نوع حسن و مقابل آن (قبح) تابعفعلی است که به آن متصف میشوند از جهتسازگاری (یا ناسازگاری) با غرض اجتماع. ازاینرو برخی افعال دارای حسن دایم هستندمشروط به انکه ملائمت انها با غایت اجتماعدائمی باشد مثل عدل و گوش به حرف آنها کهمیگویند حسن و قبح به صورت مطلق قابلتغییر و تحول است (یعنی هیچ حسن و قبحثابت نداریم) نسپار.» (۲۰)
د) یکی از مسائل مهم که در مواردمختلف از کتاب المیزان به آن اشاره شده است،نقش اعمال در تکون شخصیت فرد است.گوئی آدمی ساخته اعمال خود است و هویتخود را وامدار کردههای خویش است. شاکلهانسان برایند اعمال اوست و همین اعمالصورت واقعی او را که در روز جزا برای همهنمایان خواهد شد میسازند.
اگر ریشه حسن و صلاح اعمال یک امرواقعی (اگر چه اضافی) نباشد چرا تاثیر آنمتفاوت ومتمایز ازتاثیراعمالزشتوناروااست.
آیا میتوان بدون اعتقاد به نفس الامریبودن حسن و قبح از تاثیرات شگرف آنها برروح آدمی سخن گفت. در توضیح آیه شریفه«کلا بل ران علیقلوبهمماکانوا یکسبون»(مطففین ۱۴)،می گویند:«ازاینظاهرمیشود
▪ اولا اعمال زشتدارای صورتهائیهستندکهنفسآدمیرا مصوربه آنها میکنند
▪ ثانیا این نقش وصورتها مانعو حائل بین نفس و درک حقیقت میشوند.
▪ ثالثا نفس به حسب طبع اولی خود دارایصفاء وجلاء است که میتواند حقائق را درککند وبین حق و باطل تمییز دهد.» (۲۱)
اعتقاد به تاثیر اعمال حسن و قبیح بااعتقاد به اینکه آنها به مقتضای اعتباری بودنتابعتمایلاتومنافرات انسانباشندمنافات دارد.
ه) ایشان در توضیح مفاد برخی آیات کهمضمون انها اشاره به حصول نوعی معرفت ازطریق تقوی و ریاضتهای شرعی است مثلاینآیهکه «ومن یتق الله یجعل له مخرجا...»(طلاق:۲)،و یا این آیه که «یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعللکم فرقانا» (انفال:۸)، به نکته ظریفی اشارهدارند و آن اینکه منظور آیات مذکور ایننیست که راه تقوی خود راهی مستقل در کسبمعرفت (به خصوص معارف عملی) است،بلکه تقوی از طریق اعاده اعتدال فطری طبع آدمی باعث میشود تا تمایلات اوتعالی یافته و احکام عملی بهتری صادرکند.
اعمال نیکو با تغییر روحیه فرد باعث القاءادراکات عملی خاصی میشوند که موجبفلاح و رستگاری فرد است.
تقوی باعث میشود تا فرد مهاری برتمایلات بی حساب قوای خود بزند و مجموعآنها را در خدمتسعادت خود بگیرد.
«اعمال صالح حافظ اخلاق نیکو و اخلاقنیکو موجب معارف حقیقی و علوم نافع وافکار صحیح است». (۲۲)
تقدم اخلاق نیکو بر ادراکات نافع (ادراکاتاعتباری) نشان میدهد که بحث ادراکاتاعتباری اصولا متاخر از حسن و قبح اخلاقی(حسن و قبح واقعی) است. به عبارت دیگرحسن و قبح اخلاقی خود در سلسله عللومبادی ادراکات اعتباری قرار میگیرند و از اینجهت نمی توان آنها را اعتباری دانست.
و) مساله ندامت و پشیمانی از انجامبرخی افعال که به قول علامه طباطبائیمیتواند به عنوان موید وجود باید اعتباریباشد چرا که در هنگام عذر خواهی میگویدمن ناچار به انجام آن بودم و این حاکی ازارتکاز وجود یک الزام در حین عمل است (کهآنرا علامه موید وجود ادراک اعتباری «باید» درانجام هر فعلی میدانند.) (۲۳)
از طرف دیگر میتوان سؤالی را طرح کردکه چرا فرد از انجام آنچه که میل و خواست اوبه آن تعلق گرفته و مجوز حسن آن را از دستگاهادراکیخودگرفتهاست، پشیمان و نادم میشود.
آیا این ندامت نشانگر آن نیست که فعل بهحسب طبع خود دارای یک قبح واقعی (ونهاعتباری) است ولی شخص در اثر تحریکاحساسات خود با اعتقاد حسن آنرا انجام دادهاست و اینک که فضای طوفانی احساسفروکش کرده، آن اعتقاد رختبربسته و پیشروی فاعل قبح واقعی جلوه مینماید و مایهندامت او میشود.
۱۰) در کلام علامه شواهدی بر خلاف ادعایمذکور وجود دارد ولی قوت آنها چنان نیستکه در مقابل شواهد فراوانی که بعضا اشارهشدمقاومت کند و ازاینرو بهنظر میرسدعلیرغم این پراکندگی و اختلاف که در کلماتایشان دیده میشود (ولو بحسب ظاهر) (۲۴) ،بتوان ضمن قبول اصل نظریه اعتباریات، آن رامختص به ادراکات خاص و جزئی ناظر به عملفرد دانست و از طرف دیگر به نفس الامریبودن حسن و قبح اخلاقی اعتقاد داشت و ازراه ثبات تلائم برخی افعال با سعادت ادمیثبات آنها را تضمین کرد.
محسن جوادی
پینوشتها:
۱- ابو علی سینا، الشفاء (الهیات)، مکتبه آیةالله العظمی المرعشی ص ۴.
۲- ابوعلیسینا، الاشارات و التنبیهات، مکتبه مرعشی ج ۱، ص ۲۱۳.
۳- عبد الرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان، به تصحیح صادق لاریجانی، الزهرا، ص ۶۱.
۴- مرتضی مطهری، نقدی بر مارکسیسم، انتشارات صدرا، ص ۱۹۰.
۵- مرتضی مطهری، نقدی برمارکسیسم،انتشارات صدرا، ص ۱۹۰.
۶- علامه طباطبائی، رسائل سبعه،نمایشگاه و نشر کتاب، ص ۱۲۴.
۷- فلسفه اخلاق، (ethics) به دو بخش اصلی اخلاق تحلیلی یا فرا - اخلاق، (meta - Ethics) و اخلاق هنجاری، (normative-Ethics) تقسیم میشود.در فرا - اخلاق خود علم اخلاق موضوع بحث وبررسیاست وازاین جهت اخلاق درجه دوم خواند میشود از جمله مباحث مهم آن مسائل معنی شناسی جملات اخلاقی و مسائل معرفتشناسی جملات اخلاقی و مساله توجیه و استدلال درجملات اخلاقی است. مساله نسبیت اخلاقی یکیازمسائلمعرفتشناسی جملاتاخلاقیاست.
۸- مرتضی مطهری، نقدی بر مارکسیسم، ص ۱۸۱.
۹- Ethical theory ed. Lowis p. pojman, University of Misissippi, p. ۱۵
۱۰-البته علامه طباطبائی تحکیم حسن و قبح به فعل الهی را درست نمیدانند زیرا همانطور که خواهد آمد اینها رامربوط به غایت فعل میدانند، غایتی که مایه تکامل انسان است و چنین چیزی در مورد خداوند متعال وجود ندارد. ر.ک.به: علامه طباطبائی، المیزان،اسماعیلیان ج ۱۲،ص ۹.
۱۱- مرتضی مطهری،نقدی برماکسیسم، ص ۱۸۵.
۱۲- مرتضی مطهری،نقدی برماکسیسم، ص ۱۸۲.
۱۳- مرتضی مطهری،نقدی برماکسیسم، ص۲۰۷.
۱۴- جعفر سبحانی، حسن و قبح عقلی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی،ص ۱۹۱.
۱۵- ر.ک.به: وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن حاضر،ترجمه صادق لاریجانی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۱۴۸ (تعلیقات).
۱۶- نظریه ایشان با استفاده از دو کتاب زیر تلخیص شده واز ارجاعات متعدد به صفحات آنها به خاطر رعایت اختصار صرف نظر شده است.
- علامه طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدرا، ج۲، مقاله ادراکات اعتباری.
- علامه طباطبائی، رسائل سبعه، نمایشگاه و نشر کتاب، مقاله اعتباریات.
۱۷- The Encyclopedia of Philosophy, Poul .Edwards, v.۳ P.۷۵
۱۸- مرتضی مطهری، نقدی بر مارکسیسم، ص ۲۰۷.
۱۹- جعفر سبحانی، حسن و قبح عقلی، ص ۱۹۱.
۲۰-۲۱-۲۲-۲۳-۲۴- علامه طباطبائی، المیزان، اسماعیلیان، ج۱،ص۳۷۹،۳۷۳،۳۸۰،۱۰،۲۳۴،۲۶۷.
پینوشتها:
۱- ابو علی سینا، الشفاء (الهیات)، مکتبه آیةالله العظمی المرعشی ص ۴.
۲- ابوعلیسینا، الاشارات و التنبیهات، مکتبه مرعشی ج ۱، ص ۲۱۳.
۳- عبد الرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان، به تصحیح صادق لاریجانی، الزهرا، ص ۶۱.
۴- مرتضی مطهری، نقدی بر مارکسیسم، انتشارات صدرا، ص ۱۹۰.
۵- مرتضی مطهری، نقدی برمارکسیسم،انتشارات صدرا، ص ۱۹۰.
۶- علامه طباطبائی، رسائل سبعه،نمایشگاه و نشر کتاب، ص ۱۲۴.
۷- فلسفه اخلاق، (ethics) به دو بخش اصلی اخلاق تحلیلی یا فرا - اخلاق، (meta - Ethics) و اخلاق هنجاری، (normative-Ethics) تقسیم میشود.در فرا - اخلاق خود علم اخلاق موضوع بحث وبررسیاست وازاین جهت اخلاق درجه دوم خواند میشود از جمله مباحث مهم آن مسائل معنی شناسی جملات اخلاقی و مسائل معرفتشناسی جملات اخلاقی و مساله توجیه و استدلال درجملات اخلاقی است. مساله نسبیت اخلاقی یکیازمسائلمعرفتشناسی جملاتاخلاقیاست.
۸- مرتضی مطهری، نقدی بر مارکسیسم، ص ۱۸۱.
۹- Ethical theory ed. Lowis p. pojman, University of Misissippi, p. ۱۵
۱۰-البته علامه طباطبائی تحکیم حسن و قبح به فعل الهی را درست نمیدانند زیرا همانطور که خواهد آمد اینها رامربوط به غایت فعل میدانند، غایتی که مایه تکامل انسان است و چنین چیزی در مورد خداوند متعال وجود ندارد. ر.ک.به: علامه طباطبائی، المیزان،اسماعیلیان ج ۱۲،ص ۹.
۱۱- مرتضی مطهری،نقدی برماکسیسم، ص ۱۸۵.
۱۲- مرتضی مطهری،نقدی برماکسیسم، ص ۱۸۲.
۱۳- مرتضی مطهری،نقدی برماکسیسم، ص۲۰۷.
۱۴- جعفر سبحانی، حسن و قبح عقلی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی،ص ۱۹۱.
۱۵- ر.ک.به: وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن حاضر،ترجمه صادق لاریجانی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۱۴۸ (تعلیقات).
۱۶- نظریه ایشان با استفاده از دو کتاب زیر تلخیص شده واز ارجاعات متعدد به صفحات آنها به خاطر رعایت اختصار صرف نظر شده است.
- علامه طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدرا، ج۲، مقاله ادراکات اعتباری.
- علامه طباطبائی، رسائل سبعه، نمایشگاه و نشر کتاب، مقاله اعتباریات.
۱۷- The Encyclopedia of Philosophy, Poul .Edwards, v.۳ P.۷۵
۱۸- مرتضی مطهری، نقدی بر مارکسیسم، ص ۲۰۷.
۱۹- جعفر سبحانی، حسن و قبح عقلی، ص ۱۹۱.
۲۰-۲۱-۲۲-۲۳-۲۴- علامه طباطبائی، المیزان، اسماعیلیان، ج۱،ص۳۷۹،۳۷۳،۳۸۰،۱۰،۲۳۴،۲۶۷.
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست