دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

راه‏های درمان غیبت


راه‏های درمان غیبت
‏دانشمندان اخلاق برای همه بیماری‏های نفسانی، دو راه درمان را سفارش می‏كنند:
راه علمی كه خود شامل دو قسم: «اجمالی» و «تفصیلی» است. در این گفتار، راه‏های درمان هر كدام از موارد غیبت، جداگانه بررسی می‏شود.
●درمان علمی اجمالی غیبت
همان طور كه در مباحث پیشین ذكر شد، عیب و نقصی كه در غیاب برادر مؤمن گفته می شود، دو جنبه دارد:
۱. مادی (جسمی)
۲. معنوی (روحی)
۱. درباره «نقص جسمی» باید گفت: چون بیان كردن عیب و نقص برادر مؤمن و نكوهش او، مربوط به پدیده و آفرینش آفریدگار است، این رفتار به ناقص پنداشتن فعل آفریدگار برمی‏گردد؛ یعنی اگر از انسان مؤمنی به لحاظ جسمانی غیبت كند، در واقع آفرینش خداوند را مورد سؤال قرار داده است.
آگاهی از این نكته و تأمل و درنگ در آن، انسان را در كنار گذاشتن این رفتار ناپسند یاری می‏كند. غیبت كننده باید توجه كند كه حقیقت رفتار ناشایست او، ایراد گرفتن بر خدا است.
۲. درباره «نقص روحی» می‏توان گفت: مبتلا بودن به نقایص روحی و رذایل اخلاقی برای مؤمن عیب است؛ ولی غیبت كننده باید توجه داشته باشد كه آیا خود از آن عیب مبرا است؟! اگر او معتقد باشد كه خود دارای هیچ عیبی نیست، با این رفتار، به عیبی بزرگ دچار شده كه همان غیبت كردن است.
به بد گفتن خلق چون دم زدی اگر راست گویی سخن هم، بدی
[۱]
كسی كه بر درمان بیماری غیبت تصمیم گرفته است، باید بداند كه به جای برشمردن عیب دیگران، بهتر است به عیب‏های خود بپردازد.
پیامبر گرامی(ص) می‏فرماید:
طوُبی لِمَن مَنَعهُ عَیبُهُ عَن عُیُوبِ المُومِنینَ. [۲]
خوشا به حال كسی كه عیب خودش، او را از پرداختن به عیب مردم باز می‏دارد.
حضرت علی(ع) نیز می‏فرماید:
طُوبی لِمَن شَغَلَهُ عَیبُهُ عَن عُیُوبِ الناسِ. [۳]
خوشا به حال كسی كه عیب و نقص خودش او را سرگرم كرده است تا به عیوب دیگران نپردازد.
●درمان علمی تفصیلی غیبت
غیبت، مرضی نفسانی است كه ازبیماری‏های دیگر درونی سرچشمه می‏گیرد؛ از این رو غیبت كننده، در ابتدا باید ریشه یابی كند و دریابد كه علت آلوده شدن او به این گناه چیست. پس از ریشه‏یابی، باید ریشه را به طور كامل قطع كند تا غیبت از كردارش زدوده شود.
باید توجه داشت كه اصلاح روبنایی كافی و مفید نیست. اگر فرد در چند مجلس هم بتواند از انجام این كار خودداری كند، چون اصل مسأله در وجود او ریشه دوانده است، در جایی دیگر جوانه زده و او را آلوده می‏سازد؛ ولی اگر ریشه قطع شود، ترك غیبت، قهری می‏شود؛ یعنی نفس انسان، خود به خود از غیبت جلوگیری می‏كند.
همان گونه كه در بحث ریشه‏های درونی غیبت بیان شد، گاه انسان برای تبرئه خود از رفتار ناشایستی كه انجام داده، زبان به غیبت دیگران می‏گشاید در این جا باید توجه داشته باشد كه اگر برای دوری از نكوهش مردم، عیب دیگران را مطرح كرده است، این احتمال وجود دارد كه مردم سخن او را نپذیرند؛ در این صورت، او برای مصون ماندن از نكوهش خلق خدا، نكوهشی حتمی و قطعی را از سوی خدا، برای خود فراهم می‏سازد، در حالی كه هیچ عاقلی برای كسب نفع احتمالی موهوم، ضرر قطعی نقد را متحمل نمی‏شود. از سویی چه بسا در این غیبت، نفع موهوم دنیایی به دست آید، درحالی كه آن ضرر قطعی، معنوی است و با حقیقت سر و كار دارد. همچنین توجیه رفتاری اشتباه به این شكل كه «فلانی چنین كاری را كرد، من هم می‏كنم» خود جای پرسش دارد، و بیان این سخن، آوردن عذر بدتر از گناه است، چرا كه نفس پیروی از عمل نادرست، خلاف است و با عمل خلافی مثل غیبت نمی‏توان خلاف گذشته را پوشاند.
مورد دیگری كه سبب غیبت می‏شد، این بود كه فرد، با بیان عیب دیگران، فضیلتی را برای خود اثبات كند و نشان دهد كه خود فاقد عیب است. پرسشی كه در این جا مطرح است و باید مورد توجه قرار گیرد، این است كه چگونه می‏توان با بیان عیب دیگری، كمالی را برای خود اثبات كرد و آیا با این رفتار نادرست و عمل خلاف می‏توان فضیلتی به دست آورد؛ در حالی كه ارزش واقعی و فضیلت حقیقی انسان، بهای او نزد خدا است و باید سعی كرد از آن فضیلت كاسته نشود؟ افزون بر این، چه بسا با غیبت دیگران، از ارزش غیبت كننده نزد آنها كاسته و از او سلب اعتماد شود.
زبان كرد شخصی به غیبت دراز بدو گفت داننده ای سرفراز
كه یاد كسان پیش من بد مكن مرا بدگمان در حق خود مكن
گرفتم ز تمكین او كم ببود نخواهد به جاه تو اندر فزود
[۴]
از دیگر ریشه‏هایی كه برای غیبت بیان شد، همراهی با دوستان در نشست‏ها و مجالس بود. چنین فردی با غیبت كردن، در واقع رضای مخلوق را بر خشنودی پروردگار مقدم می‏دارد. در صورتی كه افراد غیبت كننده در مجلس، انسان‏های عاقل، مؤمن، متدین و معتقد نیستند، آیا می‏توان رضای چنین افرادی را بر رضای خالق مقدم داشت؟
گاهی هم غیبت برای پیشگیری و خنثی كردن تأثیر سخنی كه شاید درباره غیبت كننده زده شود، انجام می‏گیرد؛ در این صورت، انسان باید بیندیشد كه چگونه می‏توان مطمئن شد عیوب او گفته شده است. از كجا معلوم كه این احتمال موهوم نباشد؟ آیا باز گفتن عیوب دیگران، و وارد كردن خدشه بر شخصیت ایشان، فقط به دلیل احتمالی كه غیبت كننده می‏دهد، دوراندیشی است؟! افزون بر این، حتی نمی‏توان اطمینان داشت كه دیگران، غیبتی را كه می‏شنوند، بپذیرند یا به علت غیبت كردن او پی ببرند تا خواسته غیبت كننده برآورده شود؛ پس پایه این غیبت بر موهومات استوار است و از آن فقط زیان آخرتی نصیب انسان می‏شود.
●درمان عملی غیبت
۱. نخستین راه عملی كه برای جلوگیری از غیبت سفارش می‏شود این است كه انسان پیش از گفتن هر سخنی، به «مشروع یا نامشروع بودن»، و «سود و زیان‏های دنیایی و آخرتی» آن توجه كند. اندیشه در سخن، پیش از بیان آن، مانع بسیاری از گناهان زبان می‏شود.
۲. انسان در معاشرت با دوستان یا شركت در محافل، احتیاط بیش‏تری به خرج دهد؛ یعنی دوستانی را برگزیند كه اهل غیبت نباشند، و در مجالسی شركت كند كه درباره دیگران سخن چینی نمی‏شود؛ زیرا شركت در مجالسی كه در آن غیبت می‏شود، خوانا ناخواه بر روح انسان اثر می‏گذارد و از آن جا كه شنیدن غیبت هم حرام است، باید در مسأله دوست‏یابی و صله رحم دقت بیش‏تری كرد.
۳. راه سوم، كمك خواستن از خداست كه این خود دو گونه است: نخست این كه انسان به صورت كلی و در همه اوقات از خدا درخواست كمك و یاری كند تا به رذایل اخلاقی چون غیبت دچار نشود؛ همان گونه كه در دعاها هم آمده است كه «خدایا مرا از غیبت پناه ده). [۵] دوم در جایی كه زمینه غیبت فراهم و آبروی فرد در خطر است و شرایط اقتضا می‏كند كه شخص برای حفظ آبروی خود، از دیگران غیبت كرده، عیوب ایشان را آشكار سازد، در واپسین مرحله، با خدا باشد و از او بخواهد كه آبرویش را حفظ كند و بگوید: «خدایا! با تو معامله می‏كنم و برای تو از آبرویم می‏گذرم و آن را به تو می‏سپارم. تو خود آبروی مرا حفظ فرما»؛ چرا كه خداوند بهتر از هر انسانی در حفظ و نگه‏داری حیثیت انسان‏ها، توانا است.
امیرمؤمنان علی(ع) می‏فرماید:
الغیبه جهد العاجز. [۶]
غیبت تلاش انسان ناتوان است.
كسانی كه قدرت و تكیه گاهی داشته باشند (به ویژه از لحاظ معنوی) هرگز زبان به غیبت نمی‏آلایند.
پاورقی:
[۱]. سعدی: بوستان.
[۲]. كلینی: كافی، ج ۸، ص ۱۶۸، ح ۱۹۰.
[۳]. محدث نوری: مستدرك الوسائل، ج ۱، ص ۱۱۶، ح ۱۳۷.
[۴]. سعدی: بوستان.
[۵]. وَ اعذنی فیه مِنَ الغیبه ... (علامه مجلسی: بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۳۴۳، ح ۲).
[۶]. صبحی صالح: نهج‏البلاغه، ص ۵۵۶، ح ۴۶۱.
منبع:www.pasokhgoo.ir
منبع : خبرگزاری فارس