پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا
مروری بر آرای «گالیله» و «ماکس وبر» در باب علم و دین
مقاله حاضر سعی دارد مرزهای میان علم و دین را با توجه به حوزه هایی كه هر یك پوشش می دهند، تشریح كند. نویسنده بر وجود انواع علایق میان علم و دین تأكید دارد و معتقد است حوزه معرفت ممكن متعلق به علم و وظیفه دین راهنمایی و روشنگری است. نویسنده برای تبیین این دو موضوع بر نگاه گالیله و راه حلی كه او برای رفع تعارض ظاهری میان علم و دین ارائه می داد و موضع وبر در برابر دین اشاره می كند.
۱- بین علم و دین انواع علایق اساساً جدا و متفاوت به چشم می خورد. این علایق از حوزه های بی شباهت تجربه ناشی می شوند كه هر یك جنبه دیگری از حقیقت- واقعیت را باز می تابند و در عین حال توازی های روش شناختی چندی نیز دارا هستند. علم تا آنجا كه مقدور باشد مفاهیمی كمی، قابل اندازه گیری و سنجش را به كار می برد. علم آنچه را كه هست مطالعه می كند، نه آنچه را كه باید باشد. علم «اخلاقاً بی طرف» است به این معنی كه یافته هایش می تواند در خدمت انواع و اقسام مقاصد بشری به كار رود.دین «گزینشگر» است. با مواردی سروكار دارد كه مورد وثوق و حرمت و شیفتگی و پرستش انسان است. عقاید دینی در درجه اول با مسائل وجودی اهتدای انسان در چارچوب جست وجوی معنا و خصلت یا سرشت اساسی انسان و جهان و شناخت خویشتن و سرنوشت و زمان و تاریخ سروكار دارد. زندگی عرف اهل دین بر محور «هجرت» های بزرگ دور می زند (از تولد تا ازدواج و مرگ) و خدمت به بشر و جامعه (شفقت و عدالت) و فراتر از همه عبادت و طاعت خداوند.از نظر كانت، علم و دین حوزه های به كلی متفاوتی را در بر می گیرد و وظایف جداگانه ای را در پیش دارند، به نحوی كه هرگز نیازی به تعارض ندارند. حوزه معرفت ممكن، متعلق به علم است و علم آزادی كاملی در كشف و كاوش این حوزه با روش های خود دارد. وظیفه دین، راهنمایی و روشنگری ایثار اخلاقی ما و آرامش هر چه جامع تر بخشیدن به آن است. كانت معتقد است كه نقش عقاید دینی، گسترش تبیین های علمی نیست، بلكه این است كه حیات اخلاقی انسان را با ربط دادنش به «فرجامین حقیقت» روشن تر و ریشه دارتر كند.
الف- دو سرچشمه معرفت
۲- گالیله(۱۵۶۴-۱۶۴۲م) ریاضیدان، نجوم شناس و فیزیكدان ایتالیایی با نقد نظام بطلمیوسی و روش معمول در قرون وسطی، به روش شناختی تازه ای دست یافت. وی تبیین «غایت شناختی» را كه از ویژگی های اندیشه گذشتگان بود به تبیین «توصیفی» مبدل كرد و به جای «چرایی» اشیاء، در پی چگونگی آنها برآمد.گالیله كاتولیكی باورمند به كتاب مقدس بود كه با دیدن تعارض اندیشه های علمی با آموزه های كتاب مقدس كوشید برای این تقابل و تعارض، راه چاره ای بجوید. از این رو قلمرو دین و انتظارهای خود از دین را بیان كرد.
گالیله برای حل تعارض «علم و دین» چند راه را پیشنهاد كرد:
۱-۲- گالیله در آغاز بر این باور بود كه خداوند هم نگارنده «كتاب تكوینی طبیعت» است و هم فرستنده «كتاب تدوینی وحی» . وی در یكی از نامه هایش می نویسد:«به نظر من در بحث از مسائل فیزیكی، باید بنای كارمان را نه بر اعتبار نصوص مقدس بلكه بر تجارب حسی و برهان های ضروری بگذاریم. زیرا هم آیات كتاب مقدس و هم آیات طبیعت هر دو كلمه خداوندند.» (۱)گالیله، طبیعت را تنها منبع معرفت علمی می داند و طبیعت و متن مقدس را دو راه هم تراز برمی شمارد كه آدمی را به سوی خداوند رهنمون می سازند. بدین واسطه، گالیله «متشابهات» كتاب مقدس را در «محكمات» علم جدید، تفسیر می كرد.(۲)
۲-۲- گالیله علاوه بر تبیین روش علمی و معرفی طبیعت به عنوان تنها منبع معرفت علمی، درباره روش فهم كتاب مقدس نیز چنین می گوید:
«اگر كسی در تفسیر كتاب، همیشه افكار خود را در معنای لغوی و ساده كلمه، محصور كند، ممكن است دچار خطا شود. به همین دلیل، ممكن است افزون بر تناقض ها و مطالب دور از حقیقت، بدعت گذاری های شدیدتری نیز در كتاب مقدس پدیدار شود. برای مثال، لازم خواهد آمد كه وجود پا و دست و چشم و عواطف انسانی و جسمانی مانند: خشم، پشیمانی، تنفر و حتی از یاد رفتن آن چه در گذشته است و ناآگاهی بر آن چه پیش می آید، به خداوند نسبت داده شود.پس نباید به اتكای شهادت عبارت های كتاب مقدس كه ممكن است معنی متفاوتی در بر داشته باشد، در اشیاء مادی كه تجربه حسی، آن را در برابر دیدگان ما قرار داده یا برهان های لازم، آن را بر ما مدلل ساخته است، تردید كنیم.» (۳)اكنون اگر بنا را بر این بگذاریم كه لازم نیست استنباط های فیزیكی كه در حقیقت به ثبوت رسیده اند، با عبارت های كتاب مقدس تطبیق شوند بلكه باید عدم مداخله این عبارت ها با آن استنباط ها مدلل شود. در این صورت، پیش از آن كه یك قضیه فیزیكی مردود شناخته شود، باید ثابت شود كه كاملاً مدلل نشده است. (۴)بنابراین راه حل گالیله برای حل تعارض علم و دین، جداسازی قلمرو دین از قلمرو علم است. وی می گوید كه كتاب مقدس از حقایق علمی سخن نمی گوید، بلكه به معارف معنوی می پردازد كه برای رستگاری انسان سودمند است، حقایقی كه برتر از عقل و استدلال است و به مدد مشاهده، كشف نمی شود. گالیله بر این باور بود كه متكلمان در ستاره شناسی هیچ رأی و نظری ندارند و با ستاره شناسان بر سر چیزی رقابت نمی كنند. حتی كتاب مقدس نیز در موارد نادری كه به این گونه مطالب می پردازد، اندیشه و ادراك مخاطبان قدیمی خویش را در نظر دارد. یعنی به شیوه گفتار عامه و فهم زمان نزول، توجه می كند. بنابراین برای معرفت علمی باید روش های علمی مشاهده و تجربه را به كار گیریم. (۵) وی تأكید می كند كه الهیات، عالی ترین اندیشه های ملكوتی را در بر دارد و به همین مناسبت در میان دیگر علوم، بر جایگاه بلندی تكیه زده است. وی سپس نتیجه می گیرد كه: «پس از آشكار شدن مقام والای الهیات، می توان گفت اگر این حكمت بلندپایه، خود را به مقام اندیشه های پایین تر و حقیرتر درباره علوم فرعی فرونكاهد و به آنها توجه نكند _ چون با سعادت ابدی، ارتباطی ندارد- در این صورت، آموزندگان این حكمت نباید ادعا كنند كه حق دارند درباره مباحث مربوط به حرفه هایی كه نیاموخته و بدان عمل نكرده اند، فتوا دهند. آری، این قضیه مانند آن است كه حكمران مستبدی كه نه پزشك است و نه معمار، چون خود را آمر مطلق می داند، بنابر هوس خویش، به تجویز دارو و ساختمان سازی دست زند. در نتیجه، هم جان بیماران بی نوا را به خطر اندازد و هم موجب فرو ریختن سریع ساختمان هایی شود كه بر پا كرده است.(۶)گالیله در نامه دیگری می نویسد: «به گمان من، هیچ یك از حكیمان الهی نخواهند گفت كه علوم هندسه، ستاره شناسی، موسیقی و پزشكی در كتاب مقدس به شیوه ای عالی تر از كتاب های ارشمیدس، بطلمیوس، بوئیتوس و جالینوس بیان شده است.»(۷)ب- وهم زدایی از جهان
۳- الهیات مبین خردورزی در عرصه ارزش های مقدس است. هیچ علمی به طور مطلق از پیش فرض فارغ نیست و هیچ علمی نمی تواند ارزش اصلی خود را به كسی كه منكر این پیش فرض هاست، ثابت كند. اما الهیات هر آیینی، به دلیل كاركردها و درنتیجه، برای توجیه خود چند پیش فرض اساسی دارد. معنا و دامنه این پیش فرض ها متفاوت است. مسأله اصلی این است كه این «معنا» را چگونه تبیین كنیم كه از نظر فكری پذیرفتنی باشد؟ سخن كانت درباره «شناخت شناسی» در باره این موضوع صادق است. نقطه عزیمت كانت این بود كه «حقیقت علمی وجود دارد و معتبر است»، او سپس می پرسید: «براساس چه پیش فرض های فكری، حقیقت، امكان پذپر و معنی دار است؟»
الهیات آیین های مختلف به این پیش فرض اساساً مذهبی و فلسفی بسنده نمی كنند، بلكه همواره با پیش فرض دیگری به پیش می روند، مبنی بر این كه برخی «الهامات» حقایقی هستند كه برای رستگاری لازم اند و به همین دلیل، هدایت معنی دار زندگی را امكان پذیر می سازند؛ بنابراین باید به این الهامات معتقد بود. پیش فرض دیگر الهیات این است كه بعضی حالات ذهنی و اعمال، از نظر كیفی مقدس اند، یعنی شیوه ای از زندگی یا دست كم عناصری از زندگی ای را تشكیل می دهند كه از نظر مذهبی معنی دار است. در این جا الهیات با سؤال دیگری روبه رو می شود: چگونه می توان از این پیش فرض ها، كه بی چون و چرا باید پذیرفته شوند، در چشم اندازی جهانی تفسیری معنی دار به دست داد؟ از نظر الهیات، این پیش فرض ها در فراسوی محدوده«علم» قرار می گیرند. آنها مظهر «آگاهی» در معنای متداول آن نیستند، بلكه نوعی «دارایی» هستند. كسی كه «دارای» ایمان یا سایر حالات مقدس و روحانی نیست، نمی تواند الهیات یا هر دانش دیگری را جایگزین آن كند.
۴. آیا علم، كه قدرتی مشخصاً غیرمذهبی است، راهی «به سوی خدا»ست؟ امروز هیچ كس تردیدی ندارد كه علم پدیده ای غیرمذهبی است، حتی اگر به آن نزد خودش هم اعتراف نكند. پیش فرض اولیه زندگی در اتحاد با خداوند، خلاصی از عقلانیت و ذهن گرایی علم است. وبر می گوید: «علم «فارغ از پیش فرض»، كه تعهدات مذهبی را در كار خود دخالت نمی دهد، چیزی درباره «معجزه» و «وحی» نمی داند. اگر می دانست به «پیش فرض ها»ی خود وفادار نبود. مؤمن هم «معجزه» را قبول دارد و هم «وحی» را، اما علم «فارغ از پیش فرض» می خواهد به چنین شخصی بقبولاند كه اگر بناست این فرآیند بدون دخالت های ماورای طبیعی، كه در تبیین تجربی به عنوان عوامل علی قابل قبول نیستند، توضیح داده شود، این كار باید به شیوه ای كه روش علمی حكم می كند انجام پذیرد و مؤمن می تواند بدون آن كه از عقیده خود دست بكشد، این كار را انجام دهد.»(۸)
حال می توان پرسید كه چگونه انسانی می تواند اخلاق «موعظه برفراز كوه» را «به طریق علمی رد كند»؟ مثلاً این جمله را: «در مقابل شر مقاومت نكن» یا «طرف دیگر صورتت را پیش بیاور»؟ وبر در این باره می گوید: «بدیهی است كه از چشم اندازی این جهانی و غیرمذهبی، این نوع اخلاق از سلوكی مفلوكانه حكایت دارد.»(۹)
ج) نتیجه
۵. در این بررسی- مجمل- سعی شد نگاهی به «علم و دین» در اندیشه های گالیله و ماكس وبر داشته باشیم.
اگر چه هدف ارائه پاسخی به حل تعارض و تقابل میان علم و دین نبود اما ایجاد سؤال هایی درباره مهمترین نكات فكری این دو اندیشمند كه غالباً مغفول هم مانده است می تواند انگیزشی باشد برای بررسی و مداقه در مجالی دیگر. ماحصل رویكرد گالیله و وبر به دین را می توان توضیحی- نقادانه به شكل ذیل آورد:
۱-۵. انتظار گالیله از دین، در معارف معنوی كه به كار رستگاری آدمی می آید، محدود می شود. از این رو، دریافت معارف علمی از كتاب مقدس را غیرمنطقی می پندارد.
۲-۵. گالیله عرضه مطالبی علمی در كتاب مقدس را «عرضی» دین می داند و بر این اعتقاد است كه نباید در لابه لای مطالب آن، در پی شناخت واقعیت بود؛ چرا كه وی معتقد است كتاب مقدس در این موارد، بر آن بوده است كه به تناسب ادراك و فهم مخاطبان پیشین خویش با آنان سخن بگوید، نه این كه واقعیت های علمی را بیان كند.
۳-۵. با اندكی تسامح می توان گفت كه نگاه گالیله به مقوله علم و دین و زدودن مجادلات میان آنها «هرمنوتیكی» است. او بنا را بر تفسیر و تأویل می گذارد و معتقد است چون خالق كتاب تكوین و تشریح، یكی است و كتاب مقدس و طبیعت هر دو «كلمه خداوند» هستند، باید آیات متعارض را با علوم و معارف علمی و متشابهات كتاب مقدس را با محكمات علم جدید، تأویل و تفسیر كرد. در این جا این سؤال پیش می آید كه اگر گالیله كتاب تكوین و تشریع را «كلمه خداوند» می داند پس چرا پژوهش خود را براساس تجربه های حسی بنا نهاده است، نه اعتبار نصوص مقدس؟گالیله طبیعت را تنها منبع معرفت علمی معرفی می كند و معتقد است كه «تجربه های حسی»، قطعی اند. اما امروزه در فلسفه علم خلاف این ادعا ثابت شده است.
۴-۵. گالیله برای حل تعارض متون دینی با آموزه های علمی روبه سوی «نسبی گرایی» می آورد و چرا كه در پی جست وجو برای فهم كتاب مقدس از دستاوردهای تغییر پذیر علمی و تجربی است.
۵-۵. گالیله سعی دارد با جدا كردن قلمرو دین از علم آن را به «معارف معنوی» منحصر كند. در ضمن این كه او از معارف علمی و معنوی تعریف دقیقی ارائه نمی كند.
۶-۵. وبر ماهیت دین را كاملاً جدا از علم می شمارد و الهیات را مبین خردورزی در عرصه ارزشهای مقدس می داند.
۷-۵. وبر پیش فرض های الهیات هر آیینی را برای پذیرش علمی، واجد آن می داند كه این پیش فرض ها «معنا» شوند تا از نظر فكری پذیرفته شوند.
۸-۵. وبر معتقد است كه طبیعت خاص هر دین، همانا «كاركرد» ساده موقعیت اجتماعی قشری كه از آن دین پیروی می كنند نیست. این كه دین نماینده «ایدئولوژی» آن قشر نیست و «بازتاب» منافع مادی یا معنوی آن قشر به حساب نمی آید.
۹-۵. وبر معتقد است هر قدر عوامل اجتماعی، كه اقتصاد و سیاست به آنها شكل می دهند، تأثیرشان بر نظام اخلاقی یك دین مشخص زیاد باشد، باز هم این نظام عمدتاً بر منابع مذهبی و مهمتر از آن، بر محتوای بشارت ها و وعده های آن مذهب متكی است.
هر نسل تازه یك بار دیگر به شیوه ای بنیادین به تفسیر مجدد بشارت ها و وعده های آن می پردازد. در این تفسیرهای مجدد و مكرر وحی پیامبرانه با نیازهای جامعه مذهبی سازگار می شود. وقتی چنین چیزی روی بدهد، دست كم آموزه های دینی با «نیازهای دینی» هماهنگ می شوند.
۱- بین علم و دین انواع علایق اساساً جدا و متفاوت به چشم می خورد. این علایق از حوزه های بی شباهت تجربه ناشی می شوند كه هر یك جنبه دیگری از حقیقت- واقعیت را باز می تابند و در عین حال توازی های روش شناختی چندی نیز دارا هستند. علم تا آنجا كه مقدور باشد مفاهیمی كمی، قابل اندازه گیری و سنجش را به كار می برد. علم آنچه را كه هست مطالعه می كند، نه آنچه را كه باید باشد. علم «اخلاقاً بی طرف» است به این معنی كه یافته هایش می تواند در خدمت انواع و اقسام مقاصد بشری به كار رود.دین «گزینشگر» است. با مواردی سروكار دارد كه مورد وثوق و حرمت و شیفتگی و پرستش انسان است. عقاید دینی در درجه اول با مسائل وجودی اهتدای انسان در چارچوب جست وجوی معنا و خصلت یا سرشت اساسی انسان و جهان و شناخت خویشتن و سرنوشت و زمان و تاریخ سروكار دارد. زندگی عرف اهل دین بر محور «هجرت» های بزرگ دور می زند (از تولد تا ازدواج و مرگ) و خدمت به بشر و جامعه (شفقت و عدالت) و فراتر از همه عبادت و طاعت خداوند.از نظر كانت، علم و دین حوزه های به كلی متفاوتی را در بر می گیرد و وظایف جداگانه ای را در پیش دارند، به نحوی كه هرگز نیازی به تعارض ندارند. حوزه معرفت ممكن، متعلق به علم است و علم آزادی كاملی در كشف و كاوش این حوزه با روش های خود دارد. وظیفه دین، راهنمایی و روشنگری ایثار اخلاقی ما و آرامش هر چه جامع تر بخشیدن به آن است. كانت معتقد است كه نقش عقاید دینی، گسترش تبیین های علمی نیست، بلكه این است كه حیات اخلاقی انسان را با ربط دادنش به «فرجامین حقیقت» روشن تر و ریشه دارتر كند.
الف- دو سرچشمه معرفت
۲- گالیله(۱۵۶۴-۱۶۴۲م) ریاضیدان، نجوم شناس و فیزیكدان ایتالیایی با نقد نظام بطلمیوسی و روش معمول در قرون وسطی، به روش شناختی تازه ای دست یافت. وی تبیین «غایت شناختی» را كه از ویژگی های اندیشه گذشتگان بود به تبیین «توصیفی» مبدل كرد و به جای «چرایی» اشیاء، در پی چگونگی آنها برآمد.گالیله كاتولیكی باورمند به كتاب مقدس بود كه با دیدن تعارض اندیشه های علمی با آموزه های كتاب مقدس كوشید برای این تقابل و تعارض، راه چاره ای بجوید. از این رو قلمرو دین و انتظارهای خود از دین را بیان كرد.
گالیله برای حل تعارض «علم و دین» چند راه را پیشنهاد كرد:
۱-۲- گالیله در آغاز بر این باور بود كه خداوند هم نگارنده «كتاب تكوینی طبیعت» است و هم فرستنده «كتاب تدوینی وحی» . وی در یكی از نامه هایش می نویسد:«به نظر من در بحث از مسائل فیزیكی، باید بنای كارمان را نه بر اعتبار نصوص مقدس بلكه بر تجارب حسی و برهان های ضروری بگذاریم. زیرا هم آیات كتاب مقدس و هم آیات طبیعت هر دو كلمه خداوندند.» (۱)گالیله، طبیعت را تنها منبع معرفت علمی می داند و طبیعت و متن مقدس را دو راه هم تراز برمی شمارد كه آدمی را به سوی خداوند رهنمون می سازند. بدین واسطه، گالیله «متشابهات» كتاب مقدس را در «محكمات» علم جدید، تفسیر می كرد.(۲)
۲-۲- گالیله علاوه بر تبیین روش علمی و معرفی طبیعت به عنوان تنها منبع معرفت علمی، درباره روش فهم كتاب مقدس نیز چنین می گوید:
«اگر كسی در تفسیر كتاب، همیشه افكار خود را در معنای لغوی و ساده كلمه، محصور كند، ممكن است دچار خطا شود. به همین دلیل، ممكن است افزون بر تناقض ها و مطالب دور از حقیقت، بدعت گذاری های شدیدتری نیز در كتاب مقدس پدیدار شود. برای مثال، لازم خواهد آمد كه وجود پا و دست و چشم و عواطف انسانی و جسمانی مانند: خشم، پشیمانی، تنفر و حتی از یاد رفتن آن چه در گذشته است و ناآگاهی بر آن چه پیش می آید، به خداوند نسبت داده شود.پس نباید به اتكای شهادت عبارت های كتاب مقدس كه ممكن است معنی متفاوتی در بر داشته باشد، در اشیاء مادی كه تجربه حسی، آن را در برابر دیدگان ما قرار داده یا برهان های لازم، آن را بر ما مدلل ساخته است، تردید كنیم.» (۳)اكنون اگر بنا را بر این بگذاریم كه لازم نیست استنباط های فیزیكی كه در حقیقت به ثبوت رسیده اند، با عبارت های كتاب مقدس تطبیق شوند بلكه باید عدم مداخله این عبارت ها با آن استنباط ها مدلل شود. در این صورت، پیش از آن كه یك قضیه فیزیكی مردود شناخته شود، باید ثابت شود كه كاملاً مدلل نشده است. (۴)بنابراین راه حل گالیله برای حل تعارض علم و دین، جداسازی قلمرو دین از قلمرو علم است. وی می گوید كه كتاب مقدس از حقایق علمی سخن نمی گوید، بلكه به معارف معنوی می پردازد كه برای رستگاری انسان سودمند است، حقایقی كه برتر از عقل و استدلال است و به مدد مشاهده، كشف نمی شود. گالیله بر این باور بود كه متكلمان در ستاره شناسی هیچ رأی و نظری ندارند و با ستاره شناسان بر سر چیزی رقابت نمی كنند. حتی كتاب مقدس نیز در موارد نادری كه به این گونه مطالب می پردازد، اندیشه و ادراك مخاطبان قدیمی خویش را در نظر دارد. یعنی به شیوه گفتار عامه و فهم زمان نزول، توجه می كند. بنابراین برای معرفت علمی باید روش های علمی مشاهده و تجربه را به كار گیریم. (۵) وی تأكید می كند كه الهیات، عالی ترین اندیشه های ملكوتی را در بر دارد و به همین مناسبت در میان دیگر علوم، بر جایگاه بلندی تكیه زده است. وی سپس نتیجه می گیرد كه: «پس از آشكار شدن مقام والای الهیات، می توان گفت اگر این حكمت بلندپایه، خود را به مقام اندیشه های پایین تر و حقیرتر درباره علوم فرعی فرونكاهد و به آنها توجه نكند _ چون با سعادت ابدی، ارتباطی ندارد- در این صورت، آموزندگان این حكمت نباید ادعا كنند كه حق دارند درباره مباحث مربوط به حرفه هایی كه نیاموخته و بدان عمل نكرده اند، فتوا دهند. آری، این قضیه مانند آن است كه حكمران مستبدی كه نه پزشك است و نه معمار، چون خود را آمر مطلق می داند، بنابر هوس خویش، به تجویز دارو و ساختمان سازی دست زند. در نتیجه، هم جان بیماران بی نوا را به خطر اندازد و هم موجب فرو ریختن سریع ساختمان هایی شود كه بر پا كرده است.(۶)گالیله در نامه دیگری می نویسد: «به گمان من، هیچ یك از حكیمان الهی نخواهند گفت كه علوم هندسه، ستاره شناسی، موسیقی و پزشكی در كتاب مقدس به شیوه ای عالی تر از كتاب های ارشمیدس، بطلمیوس، بوئیتوس و جالینوس بیان شده است.»(۷)ب- وهم زدایی از جهان
۳- الهیات مبین خردورزی در عرصه ارزش های مقدس است. هیچ علمی به طور مطلق از پیش فرض فارغ نیست و هیچ علمی نمی تواند ارزش اصلی خود را به كسی كه منكر این پیش فرض هاست، ثابت كند. اما الهیات هر آیینی، به دلیل كاركردها و درنتیجه، برای توجیه خود چند پیش فرض اساسی دارد. معنا و دامنه این پیش فرض ها متفاوت است. مسأله اصلی این است كه این «معنا» را چگونه تبیین كنیم كه از نظر فكری پذیرفتنی باشد؟ سخن كانت درباره «شناخت شناسی» در باره این موضوع صادق است. نقطه عزیمت كانت این بود كه «حقیقت علمی وجود دارد و معتبر است»، او سپس می پرسید: «براساس چه پیش فرض های فكری، حقیقت، امكان پذپر و معنی دار است؟»
الهیات آیین های مختلف به این پیش فرض اساساً مذهبی و فلسفی بسنده نمی كنند، بلكه همواره با پیش فرض دیگری به پیش می روند، مبنی بر این كه برخی «الهامات» حقایقی هستند كه برای رستگاری لازم اند و به همین دلیل، هدایت معنی دار زندگی را امكان پذیر می سازند؛ بنابراین باید به این الهامات معتقد بود. پیش فرض دیگر الهیات این است كه بعضی حالات ذهنی و اعمال، از نظر كیفی مقدس اند، یعنی شیوه ای از زندگی یا دست كم عناصری از زندگی ای را تشكیل می دهند كه از نظر مذهبی معنی دار است. در این جا الهیات با سؤال دیگری روبه رو می شود: چگونه می توان از این پیش فرض ها، كه بی چون و چرا باید پذیرفته شوند، در چشم اندازی جهانی تفسیری معنی دار به دست داد؟ از نظر الهیات، این پیش فرض ها در فراسوی محدوده«علم» قرار می گیرند. آنها مظهر «آگاهی» در معنای متداول آن نیستند، بلكه نوعی «دارایی» هستند. كسی كه «دارای» ایمان یا سایر حالات مقدس و روحانی نیست، نمی تواند الهیات یا هر دانش دیگری را جایگزین آن كند.
۴. آیا علم، كه قدرتی مشخصاً غیرمذهبی است، راهی «به سوی خدا»ست؟ امروز هیچ كس تردیدی ندارد كه علم پدیده ای غیرمذهبی است، حتی اگر به آن نزد خودش هم اعتراف نكند. پیش فرض اولیه زندگی در اتحاد با خداوند، خلاصی از عقلانیت و ذهن گرایی علم است. وبر می گوید: «علم «فارغ از پیش فرض»، كه تعهدات مذهبی را در كار خود دخالت نمی دهد، چیزی درباره «معجزه» و «وحی» نمی داند. اگر می دانست به «پیش فرض ها»ی خود وفادار نبود. مؤمن هم «معجزه» را قبول دارد و هم «وحی» را، اما علم «فارغ از پیش فرض» می خواهد به چنین شخصی بقبولاند كه اگر بناست این فرآیند بدون دخالت های ماورای طبیعی، كه در تبیین تجربی به عنوان عوامل علی قابل قبول نیستند، توضیح داده شود، این كار باید به شیوه ای كه روش علمی حكم می كند انجام پذیرد و مؤمن می تواند بدون آن كه از عقیده خود دست بكشد، این كار را انجام دهد.»(۸)
حال می توان پرسید كه چگونه انسانی می تواند اخلاق «موعظه برفراز كوه» را «به طریق علمی رد كند»؟ مثلاً این جمله را: «در مقابل شر مقاومت نكن» یا «طرف دیگر صورتت را پیش بیاور»؟ وبر در این باره می گوید: «بدیهی است كه از چشم اندازی این جهانی و غیرمذهبی، این نوع اخلاق از سلوكی مفلوكانه حكایت دارد.»(۹)
ج) نتیجه
۵. در این بررسی- مجمل- سعی شد نگاهی به «علم و دین» در اندیشه های گالیله و ماكس وبر داشته باشیم.
اگر چه هدف ارائه پاسخی به حل تعارض و تقابل میان علم و دین نبود اما ایجاد سؤال هایی درباره مهمترین نكات فكری این دو اندیشمند كه غالباً مغفول هم مانده است می تواند انگیزشی باشد برای بررسی و مداقه در مجالی دیگر. ماحصل رویكرد گالیله و وبر به دین را می توان توضیحی- نقادانه به شكل ذیل آورد:
۱-۵. انتظار گالیله از دین، در معارف معنوی كه به كار رستگاری آدمی می آید، محدود می شود. از این رو، دریافت معارف علمی از كتاب مقدس را غیرمنطقی می پندارد.
۲-۵. گالیله عرضه مطالبی علمی در كتاب مقدس را «عرضی» دین می داند و بر این اعتقاد است كه نباید در لابه لای مطالب آن، در پی شناخت واقعیت بود؛ چرا كه وی معتقد است كتاب مقدس در این موارد، بر آن بوده است كه به تناسب ادراك و فهم مخاطبان پیشین خویش با آنان سخن بگوید، نه این كه واقعیت های علمی را بیان كند.
۳-۵. با اندكی تسامح می توان گفت كه نگاه گالیله به مقوله علم و دین و زدودن مجادلات میان آنها «هرمنوتیكی» است. او بنا را بر تفسیر و تأویل می گذارد و معتقد است چون خالق كتاب تكوین و تشریح، یكی است و كتاب مقدس و طبیعت هر دو «كلمه خداوند» هستند، باید آیات متعارض را با علوم و معارف علمی و متشابهات كتاب مقدس را با محكمات علم جدید، تأویل و تفسیر كرد. در این جا این سؤال پیش می آید كه اگر گالیله كتاب تكوین و تشریع را «كلمه خداوند» می داند پس چرا پژوهش خود را براساس تجربه های حسی بنا نهاده است، نه اعتبار نصوص مقدس؟گالیله طبیعت را تنها منبع معرفت علمی معرفی می كند و معتقد است كه «تجربه های حسی»، قطعی اند. اما امروزه در فلسفه علم خلاف این ادعا ثابت شده است.
۴-۵. گالیله برای حل تعارض متون دینی با آموزه های علمی روبه سوی «نسبی گرایی» می آورد و چرا كه در پی جست وجو برای فهم كتاب مقدس از دستاوردهای تغییر پذیر علمی و تجربی است.
۵-۵. گالیله سعی دارد با جدا كردن قلمرو دین از علم آن را به «معارف معنوی» منحصر كند. در ضمن این كه او از معارف علمی و معنوی تعریف دقیقی ارائه نمی كند.
۶-۵. وبر ماهیت دین را كاملاً جدا از علم می شمارد و الهیات را مبین خردورزی در عرصه ارزشهای مقدس می داند.
۷-۵. وبر پیش فرض های الهیات هر آیینی را برای پذیرش علمی، واجد آن می داند كه این پیش فرض ها «معنا» شوند تا از نظر فكری پذیرفته شوند.
۸-۵. وبر معتقد است كه طبیعت خاص هر دین، همانا «كاركرد» ساده موقعیت اجتماعی قشری كه از آن دین پیروی می كنند نیست. این كه دین نماینده «ایدئولوژی» آن قشر نیست و «بازتاب» منافع مادی یا معنوی آن قشر به حساب نمی آید.
۹-۵. وبر معتقد است هر قدر عوامل اجتماعی، كه اقتصاد و سیاست به آنها شكل می دهند، تأثیرشان بر نظام اخلاقی یك دین مشخص زیاد باشد، باز هم این نظام عمدتاً بر منابع مذهبی و مهمتر از آن، بر محتوای بشارت ها و وعده های آن مذهب متكی است.
هر نسل تازه یك بار دیگر به شیوه ای بنیادین به تفسیر مجدد بشارت ها و وعده های آن می پردازد. در این تفسیرهای مجدد و مكرر وحی پیامبرانه با نیازهای جامعه مذهبی سازگار می شود. وقتی چنین چیزی روی بدهد، دست كم آموزه های دینی با «نیازهای دینی» هماهنگ می شوند.
منبع : روزنامه همشهری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست