سه شنبه, ۲۴ مهر, ۱۴۰۳ / 15 October, 2024
مجله ویستا

دانشجو سلام


دانشجو سلام
اولش كلی كلاس دارد و دوست داری حتی به مسافرهای مترویی كه سوارش می شوی بگویی كه آی ملت، اسم من هم توی یك روزنامه سیاه و سفید چاقالویی به نام پیك سنجش یا فرهیختگان یا آفرینش یا هر خبرنامه دیگری چاپ شده و من هم از این به بعد كلی برای خودم دانشجو خواهم بود و آزاد و ریلكس و خودت بگیر تا آخرش.
بعد كم كم كه می روی جلوتر دوزاری ات تازه می افتد كه این حال و هول و كیف و كوك مثل عناصر ستون آخر جدول مندلیف، زیاد عمر نمی كنند و اگر دردسر خوابگاه و شهریه های بنفش و سرویس نداشته باشی و خیلی بچه مثبتانه آغاز كنی دوران دانشجویی ، بعد از مدتی اوضاع برایت عادی می شود.
آن وقت است كه اگر دستت خالی باشد و فیتیله ای برای سوزاندن نداشته باشی و بند دلت را به جای قرص و محكمی گره نزده باشی، می روی جزو پنچرهای روزگار و قیافه هژیری پیدا می كنی و رك وپوست كنده بگویم كه می شوی عین یك خودروی فرسوده و قراضه كه صبح تا شب باید برایش فقط خرج كنند و خرج كنند و آخر سر بعد از كلی جان كندن هم كه راه می افتد، آنقدر دود می فرستد هوا كه همه را خفه می كند.
همه اینها را نوشتم تا بنویسم سلام دانشجو!
تو بهتر از من می دانی كه «دانشجو» در ذهن خیلی آدم ها یعنی یك نردبان درجه یك، یا چیزی كه به شدت بوی قرمه سبزی می دهد یا چك سفید امضایی كه برای هزینه هر برنامه ای، هر تئوری تازه از آن ور آب آمده ای و هر انتخاباتی می شود خرجش كرد و از آن جواب گرفت، حسابی!
آره، همه اینها و خیلی چیزهای دیگر هست اما این ورق پاره های تقویم را كه زیر و رو می كنم می بینم این لیوان پرماجرا، با همه جا خالی هایش، نیمه پر پرملات و قابل تأملی دارد كه بی خیال شدنش بی انصافی محض است.
همین جنبش دانشجویی كه ۱۰ جا شیطنت راه انداخته برای خودش، ۱۰ برابر این ۱۰ جا انرژی مثبتی بوده برای كل مملكت، دوای دردی بوده برای زخم هایی كه امروز اثری از آنها نیست، چشم كاملاً بازی بوده برای كسانی كه چشم های باز شرط اصلی سلامت و حیات شان بوده و هست و خلاصه اینكه شاید زمانی خوشمزه تر از دوران دانشجویی در دنیا پیدا نشود كه بشود در آن هر مشق مهمی را تمرین كرد و چند مرده حلاج بودن یكی را وزن كشی كرد.شرطش هم یك چیز بیشتر نیست: من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی...
منبع : مطالب ارسال شده