سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


عادت کرده ایم به بدرنگی


عادت کرده ایم به بدرنگی
عادت کرده ایم به یکرنگی. شاید هم بدرنگی. این را در و دیوار شهرها و خانه هایمان داد می زنند. همه چیزمان محدود شده به یک یا نهایتاً دو رنگ که زیاد هم سلیقه در تطبیق و تنظیم آن به کار نرفته. حتی مناظر و طبیعت ما هم تنوع رنگی اش را در هجوم خاکستری شهر، از دست داده و تبدیل شده به یکی از هزاران چیز گرد و دودگرفته خاکستری این شهر بی حساب و کتاب. به چنارهای خیابان ولیعصر نگاه کنید. به تنه های پوست انداخته اش. تازه شهرداری لطف می کند، تازگی ها با این دستگاه های مکانیزه گردش را هم می گیرد، اما هوا باز آنقدر تیره و دودگرفته است که سخت می توان قهوه یی تیره و روشن تنه یا سبزی و زردی برگ های ریخته و نریخته اش را تشخیص داد. انگار وضعیت عمومی دودگرفته و خاکستری باشد. همه چیز در یک نسبت جزمی با دو رنگ و تلورانسی دائمی میان این دو جریان دارد. تلورانسی که اگر دو رنگش سیاهی و سفیدی باشد، خاکستری به دست می دهد، مثل شهر؛ و اگر کرم و قهوه یی باشد، همان رنگی می شود که تصور کلی از رنگ خانه های بیشتر ما است. تو گویی چاپخانه زندگی امروز شهری ما چاپ چهار رنگ نداشته، ناگزیر از میان چهار رنگ ترکیبی به دو تای آنها قناعت می کند.
عادت کرده ایم به بدرنگی. رنگ کوچه و خیابان و حتی خانه ها چندان برایمان اهمیت ندارد. مهم کارکرد آنها است که واسطه و فاصله سهل انگارانه کار و استراحت نسبی ما باشند. حتی در مورد ماشین ها که این همه برایمان مهم است با بقیه متفاوت باشند، دست آخر به یک سفید، سیاه یا نوک مدادی اش بسنده می کنیم. صحبت ماشین شد، رنگ تاکسی ها را به خاطر بیاوریم. بر اساس حسن تصادف تاکسی های ما مثل تاکسی های نیویورک زرد خوشرنگ بود که درخششی خاص در شهر داشت. اما به یکباره تصمیم بر آن شد که بعضی از آنها را آنقدر سبز بدرنگ نقاشی کنیم که تشدیدکننده یکرنگی و بدرنگی شهر باشند، تا تلطیف کننده آن.
اصلاً رنگ چه اهمیتی دارد؟ معماری را کجای دل مان بگذاریم؟ مهم آن است که گلیم خود را میان این همه هیاهوی زندگی مدرن شهری از آب بیرون بکشیم. بگذار معمارها و طراحان منظر گلوی خودشان را پاره کنند که معماری محیط می تواند کارایی را بالا ببرد و مفهوم سخت زندگی را تلطیف کند. ما گوش نمی دهیم، بگذار بگویند. دل شان زیادی خوش است و حرف و حکم شان از سر شکم سیری است. خانه متری چند میلیون تومان مگر غیر از ماسه و سیمان و آهن چه می خواهد؟ چه دلیلی دارد حرف های اینها را گوش کنیم و تن به پیچیدگی های اجرایی طرح های معماری بدهیم؟ قیمت خانه بالاتر می رود؟ پس چرا باید خانه را کج و کوله بسازیم، یا رنگ های عجیب و غریب به در و دیوار شهر و خانه بزنیم؟
خیلی اوقات سفر تصورات سهل انگارانه مان را نسبت به این همه بدسلیقگی تغییر می دهد. اروپا و امریکا و پاریس و لندن و نیویورک پیشکش، همین شمال خودمان را ببینیم کافی است. جایی که سبزی تند جنگل به آبی آرام دریا می رسد. آسمان در تلاطم دائمی ابرهای سفید و سیاه میان کبودی و نیلی، جلوه خاصی به محیط می بخشد. طبیعت در تضاد و کنتراست رنگ ها معنی می یابد؛ در آبی سیال آسمان و دریا، سبز تند و نرم جنگل و سبزه و... از این میان شیروانی های قرمز و نارنجی خانه ها که از میان جنگل سربرآورده یا در ساحل دریا خوش نشسته، آدم را در احساس غریبی که برخاسته از کشف و شهود زیبایی است، فرو می برد. سیمان های رنگی باران شسته و حتی رنگ لباس های محلی آدم های اینجا، این احساس را تشدید می کنند.
حتی در اینجا، در ساحت غلبه رنگ ها، ماشین های سیاه و سفید و نوک مدادی هم جزیی از نظم پیچیده و رنگین می شوند و به تسخیر زیبایی محیط درمی آیند. اینجا ما هم، با همه ذهنیت بسته یی که نسبت به معماری داریم، تحت تاثیر قرار می گیریم. مایی که به سختی تن به استانداردها و حداقل های معماری می دهیم، از معماری خوش سلیقه می خواهیم هر چه در چنته دارد، رو کند و در طراحی ویلایمان سنگ تمام بگذارد. مایی که جز سفید یخچالی و کرم حاضر نیستیم رنگ دیگری را روی دیوارهای اتاق مان بپذیریم تن به تند و تیزترین رنگ ها می دهیم. می گذاریم تا او با قرمز و آبی و نارنجی و زرد هر چه می خواهد بکند، تا انرژی و آرامش را توامان هنگام سفر تجربه کنیم.
می گویند آبی بعد را افزایش می دهد. می شود یک دالان نه چندان طولانی را با رنگ آبی طولانی تر از آنچه هست، نشان داد. می شود یک آپارتمان دلگیر را، با نارنجی نرم و زرد، دلبازتر از آنچه هست، به تصویر کشید. می شود با صورتی یا ترکیبی از سبز سیر و سبز چمنی، یک فضای خشن را تلطیف کرد. می شود در یک فضای رخوتناک با یک رنگ تند حساب شده مثل قرمز، رکود و سکون را تقلیل داد و قدری امکان تخلیه انرژی فراهم کرد. می شود هزار کار کرد. اما نه حوصله اش را داریم و نه جسارتش را. در فضای عمومی که مبتنی بر بدرنگی است، ما هم یکی هستیم مثل بقیه که به سختی به تغییر شرایط موجود تن می دهیم. چه می توان کرد که عادت کرده ایم به یکرنگی، شاید هم بدرنگی.
علی رنجی پور
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید