سه شنبه, ۲۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 11 March, 2025
مجله ویستا
انسان، تصویر و جهانی شدن

فلسفه و الهیات پسامدرن،بحث درخصوص ماهیت انسان را بسط داده و مفهوم ماهیت انسان به مثابه امری پایدار و لایتغیر را به چالش كشیده است.در عوض، مكتب پسامدرن معتقد است عرصه اجتماع، در گستردهترین معنای آن، عرصهای است كه در آن ماهیت انسان شكل میگیرد و بسط مییابد.تفكر پسامدرن ماهیت انسان را به حسب ذهنیت و فردیت میفهمد و گسترش و درك ذهنیت سبب پیدایش مكاتب مختلف اندیشه شده، و ادبیاتی غنی را ایجاد كرده است.این ادبیات، دانش عظیمی را عمدتاً در دو حوزه جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی وارد كرده، كه بسیاری از ابعاد زندگی روزمره و عادی ما را هدف نگاه تیزبین خود قرار داده است؛ زندگیای كه تنها تا یك نسل پیش لیاقت بارگاه علم را نداشت.پسامدرنیزم و پسامدرنیته عمدتاً به دلیل تحولاتی كه در فرهنگ و جامعه معاصر ایجاد كرده مورد انتقاد و سرزنش قرار میگیرد، اما میتوان گفت كه تعدد تحلیلهای فرهنگی و جامعهشناختی معنایی جدید به آنچه ارزش علم و فراگیری را دارد بخشیده است.یكی از مزایای این تحلیلها آنست كه هدف و غایت زندگی،زندگی معمولی و روزمره است، اهمیت و برجستگی یافته و مخاطب بیشتری را در سطح اندیشه انضمامی جذب نموده است.یكی ازحوزههای حائز اهمیت تحقیق فرهنگ است.بحث بر سرتمایزات بین فرهنگ والا و پست، خاصه اینكه چه كسی و بر اساس چه معیارهایی این تمایزات را بكار میبرد، به برداشتی شناورتر از فرهنگ انجامیده است؛فرهنگ اكنون مرزهای پرمنفذی دارد.
امروزه،فرهنگ طیفی از موتسارت،شكسپیر و نقاشیهای رنسانس تا تاتو،موزیك فیلمها و معنویت عصرجدید است.این امر بحث را میگستراند اما درعین حال شناسایی ابعاد انسانی یا مقولات فرهنگی را نیز دشوار میسازد.
دلایل بسیاری برای این مسأله وجود دارد،یكی از آنها اینست كه درك و فهم فرهنگ معاصر از ماهیت انسان تحول درخور توجهی را از سرگذرانده است.بدون شك تنوع راه را برای گفتگو هموار ساخته است، اما در عین حال تشخیص اصول اولیه جامعه و فرهنگ را با مشكل مواجه نموده است.عنوان مقاله حاضر سه حوزه مجزا را در برگرفته، كه هر یك دانش علمی خاص خود را میطلبد.اما،ماهیت انسان، فرهنگ تصویری،و جهانی شدن سه حوزهای هستندكه بر یكدیگر تأثیر گذاشته و یكی دیگری را به چالش میكشد. منتقدان جهانی شدن به شدت از دیدگاه خود دفاع میكنند چراكه این پدیده را تجاوز و دستاندازی به ارزش و منزلت انسانها و فرهنگهای بومی میدانند.از نظر آنان، طرفداران ماهیت ثابت و لایتغیر انسان، تأكید بر گسترش و بسط ذهنیت فرد را توهینی به ماهیت انسان میدانند.سرانجام، فرهنگ تصویری بیانگر آن است كه امروزه انتخابها و گزینههای زندگی همان مواد سازنده ذهنیت انساناند و لذا ایده ماهیت ثابت ولایتغیر انسان (اساساً) بیمعناست.این همه، زندگی دیندارانه را نیز تحت تأثیر قرار میدهد، و دیگر دلیلی برای زیستن دین در چارچوب زمان و مكان خاص و در محدوده یك فرهنگ خاص وجود ندارد.
مقاله حاضر به ۴ بخش تقسیم شده است: بخش اول دربردارنده تأملاتی درخصوص جهانی شدن است.بخش دوم به طور خلاصه به فرهنگ و فرهنگ تصویری میپردازد.بخش سوم تفاسیری كلی در مورد ماهیت انسان را ارائه كرده است.و بخش چهارم به چالشهای فراروی دین در بافت جهانی شدن، فرهنگ، و ماهیت انسان پرداخته است.
۲ـ ملاحظاتی در باب جهانی شدن
جهانی شدن، خاصه در پنج سال گذشته مورد توجه بسیاری قرار گرفته است.این توجه هم درشكل پژوهش وتحقیق وهم در قالب اعتراض علیه سران اقتصاد وتجارب بینالمللی تجلی یافته است.
روی هم رفته، هم مخالفان و هم محققان در این مورد رویكردی كاملاً مادی و اقتصادی دارند.اما، تعاریف جهانی شدن نیز به پیچیدگی این بعد اقتصادی اشاره دارند چرا كه اقتصاد سایر جوانب زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد.برخی معتقدند جهانی شدن شش بعد دارد كه عمدهترین آنها بعد اقتصادی است: اقتصاد ملی، تجارت و سرمایهگذاری؛رشد سریع بازارهای بینالمللی؛ پیچیدگی فناوری؛ به هم خوردن تمایزات منابع اطلاعاتی در نتیجه یكپارچهسازی الكترونیكی؛ دیجیتالی كردن اقتصاد؛ و فشردگی و تراكم زمانی ـ مكانی رویدادها و گرایشها در سطح دنیا.(۱)برخی دیگر، "جهانی شدن را بیش از آنكه عامل ایجاد یك نظام اجتماعی یا پدیدهای تمدنی بدانند، نوعی سرمایهداری غارتگر تلقی میكنند كه،...]تجربه[ نوعی محاصره است".(۲) توماس فریدمن(۳) در مقاله اش با نام لكسوس و درخت زیتون،(۴) مروری كلی و جالب بر جهانی شدن دارد.او در اوایل اثرش این مسأله را روشن میكند كه جهانی شدن نه صرفاً یك مسأله اقتصادی و نه یك مرحله گذرا است.در واقع، اذعان می دارد که این پدیده آمده تا چتر جهانی را جایگزین جنگ سرد كند.(۵) دوم آنكه، مشخصه جهانی شدن یك كلمه است: شبكه. (۶) موفقیت جهانی شدن در گروی وب است.سوم آنكه، ایده محرك جهانی شدن اقتصاد بازار آزاد است.و چهارم اینكه، جهانی شدن فرهنگ غالب خاص خود را دارد: "آمریكاییسازی ـ از Big Macs تا iMacs و تا Micky Mouse".(۷)
تقریباً نمیتوان تردید داشت كه بعد اقتصادی جهانی شدن غالب است، و برخی معتقدند كه این غلبگی به قیمت غفلت از ابعاد فرهنگی و اجتماعی جهانی شدن تمام شده است.(۸) درك این نكته كه جهانی شدن بیش از آنكه در "حوادث تاریخی" جای بگیرد در "فرجامشناسی" منزل دارد،(۹) سؤالاتی را پدید آورده كه برای ابعاد اجتماعی و فرهنگی حیات انسان بسیار ضروری است.در اینجا تعریفی از جهانی شدن را برگزیدهایم كه برخی ابعاد این اصطلاح رادربرمیگیرد:
]جهانی شدن [مجموعهای از فرایندهاست كه جهان توسط آنها به سرعت و از طریق افزایش تجارت جهانی، جهانی كردن محصولات و بازارهای ارزی، جهانی كردن یك فرهنگ كالا محور كه توسط سیستمهای ارتباطات از راه دور شبکه ای جهانی تبلیغ میشود) وارد یك فضای اقتصادی میشود.(۱۰) تأثیر جهانی شدنی بر ابعاد فرهنگی و اجتماعی زندگی، معلول عواملی است:
در اینجا دو عامل از اهمیت خاصی برخوردارند: تأثیر ارتباطات سریع و تأثیر غالب غرب، خاصه از طریق زبان انگلیسی.به نظر میرسد جهانی شدن و شبكه گسترده ارتباطات جهانی با یكدیگر در ارتباطند، و هر یك به دیگری وابسته است.زبان انگلیسی نیز به نوبه خود، بر ارتباطات جهانی حاكم است."...نه تنها زبان انگلیسی در حال تبدیل شدن به زبان جهانی است، بلكه گرایشی روز افزون، خاصه در میان روشنفكران و طبقات متوسط دنیا، به سمت اقتباس »شیوه زندگی آمریكایی» نیز به چشم میخورد".(۱۱) نگاهها به تمایزات فرهنگی معطوف است، در عین حال به نظر میرسد ساختارها و رویكردهای تمایزات فرهنگی عمدتاً غربی است.مهاجرت به اروپای غربی و آمریكایی شمالی سبب بروز چند فرهنگ گرایی(گرایش به تكثر فرهنگی) شده،كه در كل،در اغلب كشورهای دنیا، به رغم تنوعات قومی و فرهنگیشان به چشم نمیخورد.بنابراین، سخن دیوید تریسی(۱۲) گزاف نیست كه امروز"كانونهای فرهنگی بسیاری"وجود دارد، و نه یك"كانون فرهنگی غربی با حواشی آن"،(۱۳) در عین حال غرب فرهنگی تودهای، عام، و به شدت وابسته به تصاویر مربوط به رسانههای جمعی و ارتباطات جهانی را غالب میكند.
ارتباطات سریع زندگی را بسیار غنی كرده،جهان را به یكدیگربسیار نزدیكترساخته است،به طوری كه در مواقع لزوم میتوان توجه جهانیان را به مسألهای خاص به آسانی معطوف نمود.اما، مرزهای پرمنفذ فرهنگ جهانی كه از طریق تلویزیون، اینترنت، مدها و سایر وسایل تصویری با یكدیگر در ارتباطند، امكانات بی شماری برای ایجاد و گسترش هویت، شخصیت و ذهنیت افراد فراهم كرده است.اغلب شهروندان دنیا ساعات كاری خود را صرف كوشش جهت یافتن ابزارهایی میكنند كه آن روز را تحمل كنند.در عین حال، یك گروه نه چندان كوچك روشنفكران، كه عمدتاً جوان هستند، موضوع این فرهنگ جهانی و عام هستند.جریان سریع تصاویر رسانههای جمعی امكانات بسیاری برای زندگی فراهم كردهاند، اما "این جریان تولید ذهنیتها در بیثباتی فرهنگی نیز مؤثر بوده است".(۱۴) بنابراین، ایجاد ذهنیت مدرن عمدتاً تحت تأثیر این فرهنگ جهانی است كه بیشتر به شرایط تاریخی و اقتصادی و نه فناوری، بستگی دارد و غالباً هم عاری از اصول نوعدوستی، عدالت اجتماعی، و محبت به همسایه است.تلاشهای مربوط به جهانی شدن كه اخیراً در خیابانهای سبتل، شهر كبك، و جنوا شاهد آن هستیم ظاهراً بر سیاستهای محدود اقتصادی تأكید دارند.اما، این مسأله از برخی جهات، نشانگر به هم ریختگی هویتهای ملی است، و این به هم ریختگی به گفته یان(۱۵) "منجر به ایجاد هویتهای دورگهای جدید" شده است.(۱۶)فرهنگ تصویری جوانان را هدف قرار داده است، و به انحاء مختلف از دست والدین، معلمان، و رهبران مذهبی میگریزد و دلیل اصلی این مسأله یك چیز است:
فرهنگ عمومی [كه] تقریباً به تمامه تصویری است.این غلبه تصویر صرفاً به تلویزیون و اینترنت-كه میتوان آن را كنترل نمود محدود نمیشود-بلكه تصویر تمام ابعاد فرهنگ عمومی را زیر چتر خود فرو برده است.جهان آموزش یكسره تحت تأثیر قدرت تصویر قرار دارد وآموزش روز به روز با اقتصاد پیوند میخورد، و جهانی شدن از طریق در اختیار گرفتن كامل ابزار تصویر، مفهوم سنتی آموزش را به چالش میكشد. دوم آنكه، علوم و سایر دانشهای فنی نیازمند دقت و دادههای دقیق است، در عین حال تردید و بازبینی (تجدیدنظر) بخشی از روش علوم انسانی است،كه ممكن است منجر به سردرگمی بیشتر و عدم قطعیت در تمام زندگی شود.
در نتیجه، جهانی شدن را باید به صورت جمع دریافت و نه مفرد: جهانی شدنها.این پدیده عمدتاً تحت سیطره اقتصاد جهانی است، اما در عین حال جهانی شدن، ابعاد آموزشی،اجتماعی، فرهنگی و ارتباطی نیز دارد.این ابعاد ذاتاًبه یكدیگر مربوطند،اما با یكدیگررقابت هم دارند.
در این میان،فرهنگ عمومی جنبه دیگری از جهانی شدن است،وبه قدرت تصویروابسته است.اكنون به این بحث میپردازیم.
۳ـ فرهنگ و فرهنگ تصویری
مبنای متمایز كردن فرهنگ بالا و فرهنگ پست، آموزش علوم مقدماتی و علوم انسانی است.
اما، زیرسؤال بردن این تمایز در درك جامع فرهنگ مؤثر است.از این رو، تعریف فرهنگ، به مثابه مجموعهای از علائم،نمادها، ادبیات،موسیقی،هنر،دین و غیره كه بسیاری از ابعادروح انسان را در برگفته است ظاهراً اغلب نمودهای فردیتر و خاصتر فرهنگ، به عنوان مثال فرهنگ موزیك، تصویرها یا فرهنگ مدها را كنار زده است.از نگاه نظریه فرهنگ، فهم كلاسیك از فرهنگ فهمی ایستا، ثابت و نخبهگرایانه است.فهم وسیعتر فهمی است كه كلی و با ظرفیت باشد.یكبار دیگر باید بگویم كه مطالعات فرهنگی و جامعهشناختی معاصر، و عناوین كتابها و مقالاتی كه در این حوزهها نگاشته شده است، همگی حاكی از گستردگی و تقریباً بیحد و مرز بودن درك از فرهنگ هستند.
در میان بحث های مختلف مربوط به فرهنگ، فرهنگ بالا و پست، و اینكه چه كسی این تمایزات را پدید آورده است، با پدیده فرهنگی دیگری مواجه هستیم: فرهنگ جمعی.فرهنگ جمعی عبارت است از: فرهنگ تودهها، كه اصل حاكم برآن مصرف است.من بیشتر به فرهنگ عمومی، كه اصل حاكم بر آن تصویر است، علاقمندم.تقریباً تمام فرهنگ عمومی تصویری است، و این تصویر طی این ۲۰ سال انقلاب شگرفی ایجاد كرده است.در دنیای فرهنگ عمومی، یكی جوانان را هدف قرار داده و یكی در پی آن است كه تاحد امكان، جوانان را جوان نگه دارد، حس بینایی بر سایر حواس غالب است؛ حس شنوایی مقام دوم را به خود اختصاص داده است.
دامینیك ستریناتی،(۱۷) در كتابش با عنوان درآمدی بر نظریات فرهنگ عمومی،(۱۸) جنبشهای مختلفی كه در فهم امروز از فرهنگ عمومی مؤثر بودهاند را مشخص كرده است.این مقوله فرهنگی به پشتوانه برخی نظریات، نظیرفیمینیزم،نشانهشناسی،ساختارگرایی،و پسامدرنیزم به دست آمده است.(۱۹) ستریناتی جزئیات مختلف فرهنگ عمومی و مظاهر آن را به دقت و از نزدیك مورد بررسی قرار داده است، اما در عین حال فرهنگ عمومی به هیچ سنتی تعلق ندارد و آزادانه روی امواج مصرف، مد، گرایش، و میل سوار است.برخلاف محصولات فرهنگی و دستاوردهای نسلهای گذشته كه با سنتی تاریخی و پیوسته در ارتباط بودند، فرهنگ عمومی تصویری صرفاً در پی تصاویر میگردد و سپس آنها را در مجموعهای كنار هم میچیند تا تأثیر و كاراییشان از طریق مصرف، مد، گرایش، و میل و علاقه تعیین شود.برخی این قدرت تصویری را "تسلط تصویر" مینامند،(۲۰) و مطمئناً عمده ادبیاتی حوزه فرهنگ عمومی به این واقعیت اختصاص دارد.
امروزه افراد بسیاری در مورد فرهنگ جدید جهانی صحبت میكنند، و آن را به طور مثبت و منفی تفسیر میكنند.سویه مثبت این مسأله آن است كه »دهكده جهانی» فضایی فراهم كرده كه فرد میتواند حوادث را در ظرف چند دقیقه روی صفحه تلویزیون مشاهده كند.این امر سبب میشود جمع كثیری از بیعدالتیها مطلع میشوند.سویه منفی آن است كه این دنیای تصویری تلویزیون میتواند منبع تحریف، كوچكنمایی و در نهایت نوعی ظاهرسازی تجاری و ضدفرهنگی باشد.(۲۱)
حس بینایی یكی از حواس پنجگانه است، و در ارتباط با چهار حس دیگر عمل میكند.تردیدی نیست كه در انسانها حس بینایی [بر دیگر حواس] غلبه دارد، اما تركیبش با سایر حواس است كه یكپارچگی انسان را میسر میسازد.الهیات و فلسفه كلاسیك درباره قدرتهای روح سخن میگفت، و یكی از قدرتهای روح كه ارتباط تنگاتنگی باحواس پنجگانه دارد،خیال است.
خیال مقوله پیچیدهای است و به حافظه، حواس پنجگانه و بسیاری از ابعاد دیگر بستگی دارد كه در خدمت [حفظ] یكپارچگی انسان هستند.اما، یك تصویر واحد مؤثرتر و كارگرتر از هزاران كلمه است، و با ورود به ذهن و روح میتواند خیال را تحت تأثیر قرار دهد.موفقیت هنرها و ادبیات به چند كاره بودن خیال بستگی دارد.خیال متعلقات حواس پنجگانه را به تصویر و ایده تبدیل میكند.درواقع،خیال آنچنان قدرتمند است كه جملات و واژهها نیزمیتوانندآن را فعال كنند.فرهنگ عمومی كاملاً از قدرت خیال و تأثیر تصاویر برخیال آگاه است.این تأثیرپذیری خیال از طریق تحلیل پیچیده تصاویر،یا تفكر درمورد تصاویر،یا نقد آنها صورت نمیگیرد.موفقیت فرهنگ عمومی عمدتاً به زودگذر بودن تصاویر و متنوع بودن آنها بستگی دارد.
در این بافت، مایلم سه نكته را نظر به تأثیر نگاه در فرهنگ عمومی مطرح كنم.اول آنكه فرهنگ تصویری عمومی ماهیتاً جهانی و به لحاظ گسترش، آنی است.فرهنگ عمومی، از طریق تلویزیون و اینترنت میتواند در سراسر جهان سیر كند و الگو و مد، آهنگ وشیوه زندگی جدید را تبلیغ كرده به فروش برساند و آنچه آن را حركت میدهد مصرف، سلیقه و تمایل [افراد] است.هرچند والدین بر برخی از جوانب زندگی فرزندانشان نظارت دارند،اما در عین حال، فراگیربودن فرهنگ تصویری عمومی مانع از نظارت كامل والدین بر فرزندان میشود.درصد اندكی از جوانان در كشورهای غیرغربی، خاصه آنها كه به لحاظ اقتصادی فقیرند به این فرهنگ تصویری دسترسی دارند.نكته دوم آنست كه فرهنگ تصویری عمومی درحال ساختن هویتها و ذهنیتها به شیوهای است كه پیشتر غیرقابل تصور بود.گزینهها و شیوههای زندگی به سرعت برق در سراسر جهان انعكاس مییابند و هیچگونه تحلیل انتقادی از چنین تصاویر انجام نگرفته است.افزون بر این، جوانان مایلند بحث انتقادی كنند، در عین حال این تصاویر آنچنان پیچیدهاند كه اگر نگوییم بحث در مورد آنها غیرممكن است، دست كم بسیار دشوار است.تصویری كه از یك شرایط گرفته شده ارزش و تأثیر خاص خود را دارد؛ جابجایی این تصویر و خارج كردن آن از بافت خاص خودش و سپس تحلیل آن از منظر جدید امری بس دشوار است.پرورش یافتن با یك شخصیت خاص، و بزرگ شدن با یك هویت مشخص، بیشك فرایندی زمانبر است و این مسأله در مورد جوانان كه حساس بوده و به آسانی تحت تأثیر قرار میگیرند، از حساسیت ویژهای برخوردار است.نكته سوم آن است كه فرهنگ عمومی می خواهد جوانی را تا حد امكان بیشتر كند.در واقع، برخی معتقدند كه نوجوانی تا اواسط یا اواخر بیست سالگی ادامه دارد.باز این امتداد مرحله جوانی ظاهراً یك انگیزه دارد: اقتصاد، اما این مسأله سؤالات بسیاری را درخصوص مراحل رشد اخلاقی و ذهنی و پیامدهای توقف این جنبش پدید میآورد.در سراسر این روند، توان و جایگاه حافظه و به حافظه سپردن تحت شعاع فرهنگی ۲۴ساله كه هیچگاه نمیخوابد-آنچه که نویسنده آن را یكجور سازی"Disney-round the-clock"(۲۲) - و نیز فرهنگی كه تمام تصاویر مورد نیاز انسان در لابیرنت پیچ در پیچ اینترنت ذخیره میكند، قرار میگیرد.فرهنگ تصویری عمومی هم فراگیر است و هم فرهنگ را به عنوان یك سرگرمی، و البته یك سرگرمی فوری ارائه میكند.در چنین بافتی قدرت كلمات، قدرت حافظه، معرفت انباشته از گذشته، تجربه افراد مسن، سنت دینی و غیره همگی مورد تردید قرار میگیرند، و هدف سرگرمی را دچار اختلال میكنند.در واقع، قدرت تصویر معنای خود سرگرمی را نیز تغییر داده است.امروزه سرگرمی اساساً مقولهای است كه میتوان آن را مشاهده نمود، و حتماً لازم نیست كه دیدن آن ثابت و دائمی باشد.لذا، به عنوان مثال، ثبات و دوام سمفونیهای بتهوون با تمام اصول سرگرمی فرهنگ عمومی مغایرت دارد: تكرار، نظم، هارمونی و از همه مهمتر اینكه، این سمفونیها تقریباً به طور كامل به حس صدا بستگی دارند.بهای این فهم محدود از سرگرمی آن است كه چگونه جوامع و فرهنگها عمق فرهنگ را دریافتهاند، و خاصه اینكه نحوه ادراك فرهنگ چگونه است؟ بنابراین، فرهنگ عمومی تقریباً به طور كامل تصویری است.
۴ـ ماهیت انسان
موضوع ماهیت انسان به لحاظ فلسفی ودینی بسیار پیچیده است.از منظر این دو حوزه انسانشناسی وسایر علوم اجتماعی، خود به این بحث كمك كرده وفهم ما را از ماهیت انسان غنا میبخشند.
بنابراین، مطالب موجود در این مقاله اجمالی و مختصر خواهد بود.
به طور كلی ماهیت انسان را میتوان مبنای یكپارچگی او دانست.ماهیت انسان به انحاء مختلف ظهور و بروز یافته، اما همواره در یكپارچگی شخص انسان ریشه دارد.
برخی میگویند این یكپارچگی بر اولویت ماهیت روحانی و فسادناپذیر مبتنی است، البته این عده از نیاز انسان به اجتماع كه سبب بروز و تحقق قوای نفس میگردد، غافل نیستند.(۲۳)
برخی دیگر معتقدند ماهیت انسان سنگ بنای اصلی است، اما این مطلب نقش امر تاریخی وابسته به امر مطلق را تحت شعاع قرار نمیدهد.این رابطه از نظر آنها "ماهیت انسان و تاریخیت" است.(۲۴)
با این همه برخی میگویند ماهیت انسان ریشه در تصورات دارد یا سوژهای است در اختیار یك ذات.(۲۵) به اعتقاد من، یك رویكرد فلسفی و الهی مسیحی سنتی هیچگونه تضادی بین نظریه كلی ماهیت انسان از یك سو و شرایط تاریخی و زمانی فرد كه در این ماهیت تأثیر دارد، از سوی دیگر، قائل نیست.انسانها از یك روح و بدن هستند، و این یكپارچگی ریشه در مادیت و غیرمادیت (روحانیت) نظام خلقت دارد.لذا، به طور كلی، بنابر این رویكرد سنتی، فرهنگها و تمدنها ثمره تجلی رابطه بین ماهیت كلی و مشترك انسانها و خاصه مظاهر این ماهیت در فرهنگها و تمدنهای بومی و محلیاند.این رویكرد فلسفی والهی سنتی ماهیت انسان رایك جوهردر نظر میگیرد، ماهیت انسان بسان دانهای است در شخص انسان كه در نتیجه قوای نفس مثلاً خیال، عقل، اراده و نیز اخلاق، اجتماع و دین جوانه زده و به بار مینشیند.در چنین اندیشهای (مکتبی)،ماهیت انسان نه نوار كاستی است كه از قبل پر شده باشد كه صرفاً انسان بخواهد زحمت شنیدن محتوای آن را به خود بدهد، و نه صرفاً محصول شرایط تأثیرات و عوامل فرهنگی و اجتماعی است كه انسان از آنها بدی نداشته در چنگالشان گرفتار آمده باشد، بلكه ماهیت انسان در سنت مسیحی، همانا تجلی تعامل میان آزادی موجود آفریده شده بر صورت خدا و تأثیر جامعه و فرهنگ(به تعبیر دیگر) رابطه بین لطف و طبیعت است.چنین فهمی از ماهیت انسان شماری از عوامل مربوط به هم را حائز اهمیت میكند.۱) از آنجا كه انسانها براساس پیكر و صورت خداوند آفریده میشوند، بعد روحانی انسان در اولویت قرارمیگیرد.۲)از آنجاكه عوامل اجتماعی وفرهنگی برای پیشرفت انسان اساسیاند بنابراین، ماهیت انسان به این عوامل بستگی دارد و در واقع این عوامل ماهیت را قالبریزی میكنند.۳) ماهیت انسان را هیچگاه نمیتوان بدون (دو مفهوم) گناه و نجات درنظر گرفت.این دو جایگاه انسان را تعیین میكنند و شناخت ماهیت انسان به میزان التزام شخص به این دو مفهوم بستگی دارد.۴) رشد و تحقق ماهیت انسان در قانون طبیعت خلاصه شده است: »خیر را برگزین و از شر پرهیز كن».قانون طبیعت "استاندارد ثابتی" است كه دربرگیرنده طرح خدا در قالب وحی است كه با تمام آنچه با عقل انسان به دست میآید در ارتباط است.(۲۶)
سویه دیگر بحث درخصوص ماهیت انسان در حوزههای مطالعات فرهنگی، جامعهشناسی، فمینیزم، و پسامدرنیزم دنبال میشود.برخی از این مكاتب فكری ماهیت انسان را ثابت و محدود دانسته، و عمدتاً سلسله مراتب ساختارها و مقولات میدانند.یكی از معانی پسامدرنیزم "از میان رفتن اعتبار (فاعل یكپارچه) است". از نگاه این مكتب،این فاعل كسی است كه اهداف وآمال وراههای دستیابی به آنها را توسط عقلانیت ابزاری سامان میدهد.(۲۷) امروزه ما نه تنها با بحران هویت فردی مواجه هستیم، بلكه برخی معتقدند بحران دیگر آن است كه چه كسی مفهوم "ما" را در جامعه میسازد؟(۲۸)
فمینیزم نیز در جای خود به مباحث مربوط به ماهیت كلی انسان به دیده تردید مینگرد.برخی میگویند علت تنوع و كثرت گرایی فرهنگی امروز رنجی است كه دستاورد"یكپارچه كردن (ماهیت انسان) است؛یكپارچگیای كه تمایزات را كنار میزند…،]لذا[ فمینیستها اكنون بر این مسأله اصرار دارند كه هیچكس حق حرف زدن ندارد، و هیچ نوع انسانشناسیای غالب نیست".(۲۹)
برخی معتقدند حتی در خود تفكر فمینیستی نظر به تكثر و تنوع، تجربیات شخصی و فرهنگی زن سالاری،یكپارچه كردن(كلی كردن) تجربیات آنان غیرممكنست.(۳۰) در كل، میتوان گفت كه تفكر فمینیستی فهم شناخت (دانایی)، خاصه انواع مختلف شناخت(دانایی) را بسط داده است.این همه در شكلدهی به این نوع فهم و حتی ظهور ماهیت انسان نقش تعیینكنندهای دارد.
در نتیجه، این مكاتب فكری فهم سنتی از ماهیت انسان را به چالش كشیدهاند، و عمدتاً میكوشند تا ماهیت انسان را بنابر اصطلاحات مشخص و تعاریف دقیق طبقهبندی كنند.تنوع این مباحث بر دنیای عامه و فرهنگ عمومی نیز سایه افكنده است.ساخت خود و شناخت فاعلهای متناقض و متفاوت از طریق آگاهی از مباحث مختلف درخصوص ماهیت انسان و نحوه شناخت آن امكانپذیر است.
۵ـ چالشهای زندگی دیندارانه
دین دو بعد دارد: مرئی و نامرئی.برخی الحادها (بدعتها) در مسیحیت به خاطر تأكید بر یك بعد و غفلت از بعد دیگر است.دستور به دوست داشتن و عشق به خدا و همسایه ناظر به دو بعد بیرونی و درونی/مرئی و نامرئی دین است.تعامل بین ماهیت انسان، فرهنگ تصویری و جهانی شدن، ساختارهای معرفت شناختی را دگرگون میكند.در چنین شرایطی، دانش (معرفت) ناشی از دین با چالشی مهم روبرو میگردد.
اولین چالش به اعتقاد من تحولی است كه در رابطه بین ماهیت انسان، فرهنگ، و آموزش روی میدهد.پیش فرض آموزش، وجود یك ماهیت واحد است و البته، حمایت فرد از یك فلسفه خاص آموزشی را نیز مدنظر دارد.آموزش در بافت یك فرهنگ و سنت خاص میسر است.فرهنگ و سنت نیز به نوبه خود ستونهای آموزش به شمار میروند، اما از طرفی مستعد به دام انداختن آنها كه در پی آزادیاند نیز هستند.بنابراین، آموزش وسیعتر از فرهنگ و سنت است. آموزش نه صرفاً بستر تحول (و حتی انقلاب) است و نه میتواند وسیله حفظ وضع موجود باشد.آموزش در ارتباط با/و در تنش با فرهنگ و سنت به روند خود ادامه می دهد.در كنار سایر عوامل، انسانیت (شخصیت) در بافت یك سنت و فرهنگ خاص رشد میكند و بزرگ میشود، اما نمیتوان آن را به یك سنت و فرهنگ خاص محدود كرد.اما، جهانی شدن، در جای خود، از طریق رسانههای جمعی و ارتباطات فوری یك فرهنگ عمومی واحد را به جوانان عرضه میكند، فرهنگی كه بر مصرف و میل (سلیقه) مبتنی است.این فرهنگ مایل نیست كه مخاطب خود را وارد مسائل عمیق زندگی كند، بلكه صرفاً از مسائلی مانند مرگ، دین، فقر و غیره عكس میگیرد… و بدون آنكه آنها را در بوته تحلیل و بحث قرار دهد در اختیار مخاطب خود قرار میدهد.دین، در بافت آموزش سازمانی، به فهم ماهیت انسان و تعامل اشخاص با نظام خلقت بستگی دارد.نظر به ماهیت مبهم فرهنگ عمومی، چگونه مربیان، خاصه در مدارس اعتراف، با فركاهیدن ماهیت انسان به یك حادثه برخورد میكنند؟ تردید نمیتوان داشت كه مربیان مدارس اعتراف در عصر جهانی شدن باید با مسائل به ماهیت انسان درگیر باشند.اما، لازم است آنها در خصوص نحوه ارزیابی تحولات و گرایشات موجود در سنت دینیشان هوشیار باشند.افزون بر این آنها باید فهم روشنی از دانش آموز به مثابه انسان، انسانی كه بر صورت خدا آفریده شده و باید در جامعه و زمان تاریخی خاصی بزیید، داشته باشند.
چالش دوم به جوانانی مربوط میشود كه در معرض فرهنگی عمومی و یكپارچه قرار گرفتهاند، فرهنگی كه بر مصرف و سلیقه مبتنی است.
مصرف و سلیقهای كه حس بینایی آنرا وحدت میبخشد.همانگونه كه گفتیم، حواس با خیال رابطه خاصی دارند، و زندگی دیندارانه نیز رابطه خاصی با خیال دارد.بنابراین، به نظر میرسد، نظر به غلبه كلی حس بینایی، این زندگی دیندارانه در فرهنگی رشد كند كه بسیار وابسته به بینایی (دیدن) باشد.اما، دین، نوعی علم را با خود دارد، لكن این علم، علم به اشیاء است آنگونه كه در زندگی جامعه دینداران وجود دارد و به آن عمل میشود.بعلاوه این علم، علم به اشیاء است آنگونه كه مشهود نیست اما افراد و جامعه دینداران به آن باور دارند.مایلم بگویم كه قویترین شعار فرهنگ عمومی این است "دیدن همانا باور كردن" است، اگر چنین است، پس زندگی دیندارانه با چالشهایی مواجه است كه تا كنون شناخته نشده است.تعاریف پیشین در مورد فرهنگ در ارتباط با كلیت شخص بسط یافتهاند.فرهنگ، تجلی روح انسان در سطوح مختلف به شمار میآمد، كه با علوم مختلف در تعامل بود و سؤالات را مطرح و به بسیاری از آنها پاسخ میداد.غلبه تصویر در فرهنگ عمومی تعادل شخصیت انسان را در تعامل با كل واقعیت، و نیز در سطوح مختلف بر هم میزند.از فرد دیندار خواسته میشود كه در تمام سطوح زندگی خود دیندار باشد اما به نظر میرسد زمانی كه تمامی این سطوح دائماً تصویری تفسیر شود، ایمان شخص دیندار را به چالش خواهد كشید.آموزش سازمانی چه اعتقادی و چه سكولار به چیزی بیش از قدرت تصویر بستگی دارد.در واقع، در اینجا ماهیت انتزاعی عقل مدنظر است.نظریه علم به این ویژگی انتزاعی عقل بستگی دارد.افزون بر این، زندگی دیندارانه به نوع خود مستلزم این قوه انتزاع است چرا كه فراگیری اصول و عقاید دینی نیازمند این قوه است.اما مربیانی نمیتوانند از تحولاتی كه با غلبه تصویر در این فرهنگ عمومی جهانی روی میدهد،آگاه شوند.غلبه تصویر، مفاهیم ادراك و علم، دو بعد اصلی زندگی دیندارانه را متحول میكند.
چالش سوم به محوریت مصرف و سلیقه در فرهنگ عمومی مربوط میشود.اكنون نه مصرف و نه سلیقه هیچ یك برای انسان تازگی ندارند.در واقع، علت پیشرفت و رونق تمدنها، مصرف مادیات و تمایل به قدرت بوده است.آنچه پیشرفت و رونق تمدنها بوده است، مصرف مادیات و تمایل به قدرت بوده است.آنچه تازگی دارد آن است كه مصرف و میل به همراه مد و گرایش در حال تبدیل شدن به دو اهرم تعیین كننده در فرهنگ عمومی جهانی است.تعریف و به بیان آوردن پیچیدگی روح انسان با این چهار ویژگی بسیار دشوار است: اصلیترین آنها فروكاهیدن روح انسان به مظاهر مادی به تنهایی است.رابطه بین روح و ماده از جایگاه مهمی در تاریخ ادیان جهان برخوردار است.اغلب ادیان ضمن آنكه قائل به مادی بودن انسان نیز هستند-در سنت مسیحی انسان مجموعهای از ماده و معناست-باید این نكته را نیز تبیین كنند كه چگونه دنیای مادی میتواند محمل ایمان و عدالت باشد؟ بعلاوه، سنتهای دینی تعلیم میدهند كه چگونه دنیای مادی عبای وسوسهاش را بر فرهنگ و سنت میافكند.بنابراین تعریف فرهنگ با مفهوم مصرف تواناییهای انسان را جهت مشاركت در امور دنیوی محدود میكند و ایده فرهنگ به مثابه مظهر ابعاد مختلف و متنوع روح انسان را ناقص میكند.جنبه دیگر این چالش خاص به میل مربوط میشود.میل از نگاه دین واژهای چند بعدی است، و مانند فرهنگ، در سطوح مختلف در انسان وجود دارد و با او در ارتباط است.این واژه طیفی از خدا تا خرما را دربرمیگیرد، لذا مجموعهای است مركب از اخلاق، اجتماع، دین، عقل و زیبایی.واژه میل در مورد فرهنگ عمومی از دو جهت حائز اهمیت است: آنی بودن و دسترسی فوری به آن و هر چیزی كه ذیل مقوله احساس و تحریكات جنسی قرار گیرد.در نتیجه، فرهنگ عمومی آنی و به لحاظ جنسی انباشته است.فرهنگ عمومی كه به جوانان عرضه میشود و آنها را تا حد امكان جوان نگه میدارد، از قدرتهای غریزه جنسی آگاه است و این غریزه را از طریق برجسته كردن تصاویر و هویتهای جنسی تجاری میكند.دین و سنتهای دینی نیز به نوبه خود اهمیت میل را میدانند، اما بین امیال خیر و امیال شر تفاوت قائلاند.در واقع، در برخی سنتهای مسیحی-مانند سنت ایگناتیوسی-از انسان خواسته میشود كه برای میل به عشق به خدا و میل به پیروزی از خواست و اراده او دعا كند.در دین، میل به عنوان نیروی انرژی بخش حیات بسیار تقویت میشود:نیرویی كه خوبیها را برمیگزیندو همواره در پی حقیقت است.بنابراین، میل، واژهای است كه بیانگر شرایط عمیق و پیچیده انسان است.فروكاهیدن ابعاد میل به مادیت، و خاصه میل جنسی، یكپارچگی انسان را متزلزل میكند.در فلسفه آموزش مسیحیت، مربی آموزش همزمان، عقل، اراده، و دل را با هم تعلیم میدهد.اما، آموزش اراده، اگرچه به طور غیرمستقیم انجام میگیرد، از اهیمت خاصی برخوردار است.جایگاه میل در آموزش اراده، از طریق آموزش اخلاق و دین بسیار حائز اهمیت است.بنابراین، پاسخ آموزش اعتقادات به تغییر كیفیت تك بعدی میل در فرهنگ عمومی چیست؟ دانشآموزان این آموزش، در تمام ابعاد فرهنگ عمومی با این مفهوم میل مواجه اند.دانشآموزان نمیتوانند صرفاً به خاطر اینكه این مفهوم از میل را در پایان روز درسی خود كه رسانهها مجدداً احیا میكنند، آن را در طول زمانی كه در مدرسه هستند معلق رها كنند.این مسأله یك بعد از تنش بین دین و فرهنگ است.
چهارمین و آخرین چالش، نبود فرجامشناسی در فرهنگ عمومی، خاصه در بافت جهانی شدن است.بر تمام ادیان توحیدی نوعی فرجامشناسی حاكم است.و بیشك، اختلاف این ادیان در نحوه فهم این فرجامشناسی است، اما فرهنگ عمومی فاقد فرجامشناسی است.فرهنگ عمومی جهانی با پشتوانه تاریخ و اقتصاد، كانون فرجامشناسی را دگرگون ساخته و به نظر میرسد اساساً آن را نفی كرده است.فرهنگی كه فرجامشناسی ندارد با سؤالات بسیاری درمورد كاركرد آن فرهنگ و آزادی انسان از گیرودارهای زندگی مواجه است.فرجام شناسی از عملی هدفمند و در عین حال كاركردی سؤال میكند.البته، میتوان گفت كه، فرهنگ عمومی هم هدف دارد و هم كاركرد و آن نیست مگر سرگرمی.افزون بر این، سرگرمی از طریق ۴ ابزار عرضه بدست میآید: مصرف، مد، گرایش، و میل.
در نتیجه، ماهیت و محدوده فرهنگ از اساس متحول شده، و متعاقباً، این تحول نحوه نگاه و فهم انسان را نیز دگرگون میسازد.فرهنگ به طور كلی عبارت است از تمام مظاهر ناشی از تعامل روح انسان با سطوح مختلف واقعیت.فرهنگ عمومی فهم واقعیت و نیز فهم روح انسان را محدود كرده است.در دفاع از فرهنگ عمومی لازم است بگوییم كه سرگرمی همواره مشخصه بارز فرهنگ، خاصه جنبه جشنوارهای آن بوده است.اما، مطمئناً سرگرمی یكی از جوانب فرهنگ به شمار میرود.
دین و اعتقاد، هم در نظام و غایت وجود خاكی و هم در رابطه با زندگی ابدی به فرجامشناسی بستگی دارد.فرهنگی كه فاقد فرجامشناسی بوده و به مسائل و سؤالات مربوط به نظام، غایت، و اهداف جهان وقعی ننهد طرفدارانش را در عوض آزاد كردن در بند میكشد.انسان موجود پیچیدهای است، كه در سطوح مختلف هست مییابد و تعامل میكند. بنابراین، فروكاهیدن روح انسان به سرگرمی به تنهایی مفهوم فرهنگ را محدود میكند.در بافت جهانی شدن، فرهنگ عمومیای كه از فرجامشناسی بهره كمتری دارد بر فرهنگهای بومی سخت میگیرد و بیشتر در پی محو ویژگیهای متمایز ومنحصر به فرد فرهنگهای محلی است.البته هدف آن لزوماً بد نیست.فرهنگ عمومی جهانی را اهداف عمده اقتصادی یعنی خرید و فروش هدایت میكنند و این فرهنگ از طریق مصرفی كه خود به مد، گرایش،و میل بستگی دارد به این اهداف دست مییابد.
بنابراین، نتایج محدود این فرهنگ، روح انسان را محدود میكند.و این محدودیتها تأثیر قابل توجهی بر زندگی دیندارانه میگذارد.
۶ـ نتیجهگیری
ماهیت انسان،فرهنگ تصویری،و جهانی شدن سه حوزه مجزا برای تحقیق.
نویسنده: ماریو دسوزا*
مترجم: کامبیز پارتازیان
منبع : باشگاه اندیشه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست