شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

طبری و کتاب طرق حدیث غدیر


طبری و کتاب طرق حدیث غدیر
تحقیق‌: محمدهادی یوسفی غروی(‌۱) ترجمه‌: حسینعلی عربی‌
حادثه غدیر، یگانه سند ولایت علی(علیه السلام) نیست‌، بلكه مهم‌ترین و مشهورترین سند در این بارهاست‌. از حوادث مهم تاریخ اسلام‌، شاید كمتر حادثه‌ای بتوان یافت كه از نظر شدت و كثرت‌روات و اعتبار اسناد، به پای حادثه غدیر برسد. اما غدیر را عمدتاً محدثان نقل كرده‌اند، و لذاجای طرح آن عملاً كتب حدیث و فضائل‌، شناخته شده است‌. و از طرف بسیاری از مورخان وسیره‌نویسان دچار سانسور شده است‌!
این مورخان كه سفر رسول‌ خدا به حجهٔ‌الوداع را به تفصیل و با تمام جزئیات و منزل به‌منزل گزارش كرده‌اند؛ در گزارش بازگشت از این سفر، حوادث بین راه را درز گرفته پیامبر اسلام وصدهزار نفر مسلمان را به صورت جهشی‌، از مكه وارد مدینه كرده‌اند! گویی هیچ حادثه‌ای دربین راه اتفاق نیفتاده است‌!
در این جا نظرها بیش از هر مورخ‌، متوجه طبری می‌شود كه با وجود آن كه در تاریخ خودقضایا و حوادث را به تفصیل و به طرق متعدد گزارش كرده اما ـ برخلاف انتظار ـ حادثه غدیر رامنعكس نكرده است‌، و این‌، جای سؤال دارد!
پاسخی كه به این سؤال داده می‌شود، این است كه طبری كتابی مستقل درباره این حادثه‌، وبه منظور اثبات ولایت علی(علیه السلام) تألیف نموده است‌.
مقاله‌ای كه در پی می‌آید، كوششی‌ در معرفی «كتاب الولایهٔ‌» طبری در این زمینه است‌.
بغداد عاصمهٔ العراق بل كانت عاصمهٔ‌السلطهٔ العباسیهٔ‌، أسهسا ثانی‌ خلفائهم ابوجعفر المنصور العبّاسی الدوانیقی‌، علیضِفَّتی شط‌ّ دجله‌: الشرقیهٔ و سُمیت‌بالرصافهٔ‌، و الغربیهٔ و سمیت بالكرخ‌، قال‌عنها یاقوت الحموی محلهٔ واسعهٔ فی‌الجانب الغربی ببغداد، محاطهٔ بسور، و أهلهاشیعهٔ لیس فیها من غیر هم أحد ألبتّهٔ‌.(۲)
بل نری سوابق تشیعها عند ابن الاثیر اذیقول‌: ان الشیعهٔ بالكرخ كانوا فی الیوم الثامن‌من عشر من ذی الحجهٔ و هو یوم الغدیرینصبون القباب و یعلّقون الثیاب للزینهٔ‌، وكانوا فی یوم عاشوراء یعملون من الماتم والنوح و اظهار الحزن ما هو مشهور. فعملأهل باب البصرهٔ فی مقابل ذلك‌ بعد یوم‌الغدیر بثمانیهٔ ایام و قالوا: هو یوم دخل فیه‌النبی‌ّ و ابوبكر الغار، و بعد عاشوراء، بثمانیهٔ‌أیام عملوا مثل ما یعملون الشیعهٔ یوم‌عاشورا و قالوا: هو یوم قتل مصعب ابن‌الزبیر.(۳)
و زاد یاقوت الحموی‌: أن بعض الشیوخ‌ببغداد قال‌: ان علی بن أبی طالب كان فیالیمن فی الوقت الذی كان فیه رسول اللَّه‌بغدیر خم‌! و نظم قصیدهٔ مزدوجهٔ یصف فیهامنازل سفره للحج بلداً بلداً و منزلاً منزلاً، ونوه فیها الی معی حدیث غدیر خم‌، قال فیها:
ثم مررنا بغدیرخم‌ٍّ
كم قائل فیه بزورٍ رجم‌ٍ
علی علی‌ و النبی‌ّ الاُمی‌!
و كان ابوجعفر محمد جریر الطبری (م‌۳۱۰ ه¨) اِذا عرف من انسان بدعهٔ طرحه وابعده‌، فلما بلغه هذا ابتدأ بالكلام فی فضائل‌علی بن أبی طالب علیه السّلام‌، و ذكر طرق‌حدیث غدیر خم فكثر الناس لاستماعه‌، واستمع الیه قوم من الروافض‌، فسمع الطبری‌من قوم منهم بسط لسانهم بما لایصلح فی‌الصحابهٔ فابتدأ بفضائل أبی بكر و عمر.(۴)
و سمّی الذهبی ذلك الشیخ فقال‌: لمابلغ الطبری‌ّ أن ابن داوود (۵) تكلم فی حدیث‌غدیر خم‌. عمد الی كتاب فی الفضائل وتكلم فیه فی تصحیح الحدیث‌.(۶)
و یبدو أن كتاب الطبری كان متناول‌الباحثین فی القرن الثامن الهجری‌.
فقد نقل عنه المورخ الدمشقی ابوالفداءابن كثیر ۷۷۴ ه¨ و عنون الكتاب باسم‌: كتاب‌غدیر خم‌، و نقل عنه فی الجزء الاول منكتابه «البدایهٔ و النهایهٔ‌» سبعهٔ احادیث‌.(۷)
و اهتم علماء الشیعهٔ بهذا الكتاب‌اهتماماً خاصاً، فذكروا أسناد هم الیه فی‌كتبهم مع أنها لفهرسهٔ كتب الشیعهٔ و هذامؤلفه من العامهٔ‌، و ذلك‌ لاهمیه موضوع‌الكتاب‌.
فقد ذكر الشیخ الطوسی (م ۴۶۰ ه¨)اسناده الیه قائلاً: محمد بن جریر الطبری‌صاحب التاریخ عامی‌ّ الذهب له كتاب‌: غدیرخم و شرح أمره‌. أخبرنا به‌... عن ابن كامل‌عن ابن جریر.(۸)
و لكن النجاشی (م ۴۵۰ ه¨) غیر اسم‌الكتاب قال‌: محمد بن جریر الطبری عامی‌،له كتاب الردّ علی الحرقوصیه‌(۹)
ذكر فیه طرق خبر یوم الغدیر، أخبرنا به‌ابراهیم بن مخلّد عن أبیه عن ابن جریر.(۱۰)
و حیث صرح كل من الطوسی والنجاشی بعامیهٔ الرجل فلاوجه لما استظهره‌العلامهٔ الطهرانی (م ۱۳۸۹ ه¨) بقوله‌: بل‌المظنون أن الكتاب لابی جعفر محمد بن‌جریر بن رستم الطبری الامامی المعاصرلذلك العامی‌ّ... و انما وقع الالتباس من‌اتحاد الاسم و اسم آبیه و الكنیهٔ و النسبهٔ‌.(۱۱)
و یعتبر كتاب «شرح الاخبار فی فضائل‌حیدر الكرار و الائمهٔ الاطهاره للقاضی‌النعمان المغربی‌ المصری (۳۳۶ه¨) المصدرالوحید الذی ذكر الكتاب و نقل عنه نصوصاًكثیرهٔ‌... و یكفی فی أهمیهٔ كتاب القاضی‌النعمان المصری وجود هذه الطائفهٔ المنقولهٔ‌من كتاب الغدیر للطبری فی هذا الكتاب‌، بل‌هی اما كل الكتاب او أكثره مما یعرفنابمحتواه‌.
و قد قال القاضی النعمان المصری‌مانصه‌: و روی خبر الغدیر اكثر اصحاب‌الحدیث‌، و ممن رواه و ادخله فی كتاب‌ٍ ذكرفیه فضائل علی‌: محمد بن جریر الطبری‌، وهو أحد أهل بغداد من العامهٔ ممن قرب‌عهده‌، فی العلم و الحدیث و الفقه عندهم‌. له‌كتاب ذكر فیه فضائل علی علیه السّلام‌. و هوكتاب لطیف بسط فیه ذكر فضائل علی‌علیه‌السّلام‌، و ذكر: أن سبب بسطه ایاه انماكان‌: لان سائلاً ساله عن ذلك‌: لامر بلغه عن‌قائل (؟) زعم‌: أن علیاً علی علیه السّلام لم‌یكن شهد مع رسول اللَّه صلّی علیه و آله‌حجهٔ الوداع‌، التی قیل انه قام فیها بولایهٔ علی‌بغدیر خم‌، لیدفع بذلك بزعمه الحدیث‌بقول رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: «من‌كنت مولاه فهذا علی مولاه‌» فاكثر الطبری‌التعجب من هذا القائل (؟) و احتج علی ذلك‌بالروایات الثابتهٔ علی قدوم علی صلوات‌اللَّه علیه من الیمن علی رسول اللَّه صلی اللَّه‌علیه و آله عند وصوله الی مكهٔ‌، و بأنه أتاه‌بهدی‌ ساقه معه و أصابه و قد نزل علیه ماأنزل فی أمر المتعهٔ بالعمرهٔ الی الحج‌، و أنه‌أمر من لم یسق الهدی أن یتمتع‌، و أقام هوصلی اللَّه علیه و آله علی احرامه لمكان‌لهدی الذی قد ساقه معه‌: لقول اللَّه تعالی «وَلاَ تَحْلِقُوا رُوسَكُم‌ْ حَتَّی یبْلُغ‌َ الْهَدْی‌ مَحِلَّه‌ُ» وأنه قال لعلی لما وصل الیه‌: بماذا أهللت یاعلی‌؟ فقال علی‌: قلت اللهم‌ّ انّی أهل بما أهل‌ّبه رسولك‌. قال‌: فلا تحلل فانّی قد سقت‌الهدی و لو استقبلت من أمری ما استد برته‌لم أسقه و لجعلتها متعهٔ‌. و أنه أشركه فی‌هدیه‌، و نحرهو بعضه و نحر علی بعضه‌.فاكثر الطبری ذلك بالروایات الثابتهٔ عن‌حجهٔ الوداع‌، و كون علی علیه السّلام فیها مع‌رسول اللَّه صلی اللَّه علی و آله‌، و اجماع‌أصحاب الحدیث و العلماء عنده علی ذلك‌؛لیدفع به قول من نفی ذلك‌ ثم جاء فی هذاالكتاب أیضاً بباب أفردی فیه الروایات الثابهٔ‌التی جاءت من رسول اللَّه صلی اللَّه علیه‌وآله بأنه قال‌: «من كنت مولاه فعلی مولاه‌اللهم‌ّ و ال من والاه عاد من عاداه‌، و انصر من‌نصره و اخذل من خذله‌» قبل حجهٔ الوداع وبعدها. و قوله‌: «علی أمیر المؤمنین‌» و «علی‌أخی‌» و «علی وزیری‌» و «علی وصیی‌» و«علی خلیفتی علی أمّتی من بعدی‌» و «علی‌ولی الناس بالناس من بعدی‌» و غیر ذلك‌مما یوجب له مقامه من بعده و تسلّم الامهٔ‌له ذلك و أن لایتقدم علیه أحد منها و لایتأمرعلیه‌...
فی كلام طویل ذكر ذلك فیه‌، و احتجاج‌اكیر أطاله علی قائل حكی قوله‌. و لا نعلم‌أحداً قال بمثله و ما حكاه فیه من دفع مااجتمعت الامهٔ علیه‌، و نفیه أن یكون علی‌علیه اللَّه مع رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله‌فی حجهٔ الوداع‌. و عامهٔ أهل العلم و أصحاب‌الحدیث مجمعون علی أنه كان معه‌. و من‌نفی ما أثبته غیره من الثقات لم یلنفت الی‌نفیه‌، و لم یعد خلافه خلافاً عند أحد منأهل العلم‌. و هذا من اصول ما علیه العمل‌عنه اهل العلم فی قبول الشهادات و الاخبار..فاشغل الطبری اكثر كتابه بالحتجاج علی هذاالقائل لجاحد الشاذ قوله الذی لم یثبت عندأحد من أهل العلم‌؛ اذ قد جاء عنهم و صح‌لدیهم اثبات ما نفاه‌.
و (قد) أغفل الطبری او جهل أو تجاهل‌او تعمد خلافه لما اثبته و وراه و صححه ممافی علی علیه السّلام‌، و ذهب فیه الی ماذهب الیه أصحابه من العامهٔ من تقدیم أبی‌بكر و عمر و عثمان علیه‌. فهذا عمی القوم وتعامیهم و جهلهم و ضلالهم و اقرار هم‌بذلك علی أنفسهم‌... فلو توقفوا عن القولفی القوم و قدموا من قدمه اللَّه و رسوله واعتقدوا ذلك‌ له‌، كان اولی بهم من الدخولفی جملهٔ من قال اللَّه عزوجل فیهم‌: «وجحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلماً و علواً»أعاذنا اللَّه و جمیع المؤمنین من ذلك و ممایدعون الیه‌، بفضله و رحمته‌... و نحن بعدهذا نحكی ممارواه الطبری هذا من مناقب‌علی صلوات علیه‌، و فضائله الموجبه لماخالفه هو، لنؤكد بذلك ما ذكرناه‌، عنه مناغفاله و جهله و تجاهله و تعمده خلاف مارواه ‌(۱۲)قال‌: و قد شرطت فی أول الكتاب‌اختصار ذكر الاحجتاج علی المقصّرین بعلی‌أمیرالمؤمنین علیه السّلام عمأ بانه اللَّه له‌علی لسان محمد رسوله من الفضل والكرامهٔ و اسحقاق الوصیهٔ من رسول الله والامامهٔ من بعده‌، و أن ذلك ان ذكرته طال‌ذكره و انقطع الكتاب عما قطعته علیه‌.. ثم لم‌أجد بدّاً من ذكر هذا الفصل اذكر فیه محمدبن‌جریر الطبری و ما رواه و بسطه من فضائل‌علی علی السلام‌. لما اردت من الاخباربذلك عن اقرار العامهٔ بذلك و روایتهم لمابسطته فی هذا الكتاب من ذلك‌، حتی لایری‌من سمعه انه شاذ، أو هو ممّاانفردت به‌الشیعهٔ دون العامهٔ‌، فیكون هذا ممّایضعّفه‌فی عقل الضعفاء عن‌ّ لا علم له بالحدیث و لامعرفهٔ له بالأخبار (۱۳).
بغداد پایتخت فعلی عراق‌، در گذشتهپایتخت سلسله عباسیان بوده است كه‌ابوجعفر، منصور عباسی (منصور دوانیقی‌)،خلیفه دوم عباسیان آن را در دو طرف‌رودخانه دجله بنا كرد كه طرف شرقی‌،رَصّافه و طرف غربی كرخ نامیده شد.(۱۴)
یاقوت حموی (متوفای ۶۲۶ ق‌) درباره‌محله كرخ می‌نویسد: «محله وسیعی درجانب غربی بغداد است كه به وسیله‌قلعه‌هایی محصور شده و ساكنان آن شیعه‌هستند و غیر شیعی در میان آنها نیست‌».(۱۵ و ۱۶)
سابقه تشیع كرخیان را هم‌چنین‌می‌توانیم در اثر تاریخی ابن اثیر (متوفای‌۶۳۰ ق‌) جستجو كنیم كه می‌نویسد:«شیعیان كرخ در هیجدهم ذی‌الحجه كه روز[عید ]غدیر است‌، چادرهایی را بر پا كرده ومحله خود را تزیین می‌كردند و در روزعاشوراء به عزاداری و روضه‌خوانی و ذكرمصیبت می‌پرداختند كه نزد همگان مشهوراست‌.
در مقابل‌، اهل بصره هشت روز پس ازعید غدیر جشن می‌گرفتند و می‌گفتند: اینهمان روزی است كه پیامبر اکرم (صلی الله علیه) وابوبكر وارد غار [ثور] شدند و هشت روزپس از عاشورا مراسمی شبیه مراسم شیعیان‌برپا می‌كردند و می‌گفتند: این همان روزی‌است كه مُصعب بن زبیر كشته شده است‌».(۱۷)
یاقوت حموی می‌افزاید: بعضی ازشیوخ بغداد گفته‌اند كه علی بن ابی‌طالب به‌هنگام حضور رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)در غدیرخم‌،در یمن به سر می‌برده است‌!! و برای همین‌منظور شعری مثنوی را سروده كه در آن به‌توصیف منزل‌گاه‌های مسیر خود به حجپرداخته و در ضمن به غدیرخم اشاره كرده‌است‌؛ آن‌جا كه می‌گوید:
ثم مررنا بغدیر خم * كم قائل‌ٍ فیه بزورٍرجم‌ٍ * عَلی‌َ عَلّی‌ٍ و النبی‌ِّ الاُمّی‌ِ!
یعنی‌: سپس به غدیرخم رسیدیم كه چه‌بسیار كسانی هستند كه درباره غدیرخم باحدس و گمان سخنان تحریف‌آمیز درباره‌پیامبر اُمّی و علی می‌گویند.
یاقوت می‌افزاید: ابوجعفر، محمد بن‌جریر طبری (متوفای ۳۱۰ ق‌) شخصیتی بودكه اگر متوجه می‌شد راوی بدعتی ایجاد كرده‌است‌، او را مطرود و منزوی می‌ساخت‌. وهنگامی كه طبری از مطلب فوق آگاه شد،شروع به بیان فضایل علی بن ابی‌طالب كرد و طرق حدیث غدیرخم را بیان نمود، درنتیجه عده زیادی از مردم و به ویژه روافض‌به شنیدن سخنان وی روی آوردند. پس ازاین جریان طبری شنید كه عده‌ای از روافض‌به بیان مطالبی می‌پردازند كه شایسته‌صحابه نیست و از این رو شروع به بیان‌فضائل ابوبكر و عمر كرد.(۱۸)
باید اشاره كرد كه ذهبی (متوفای ۷۴۸ق‌) به اسم این شیخ بغدادی تصریح كرده ونوشته است‌: هنگامی كه طبری متوجه شدابن داوود (؟) به بیان ایرادتی در موردحدیث غدیر پرداخته است‌، كتابی را درفضایل تألیف كرد و در آن درباره صحت‌حدیث [غدیر ]بحث كرد.(۱۹)
ظاهراً این كتاب طبری در دسترس‌محققان قرن هشتم هجری قرار داشته است‌.بر همین اساس مورخ دمشقی‌، ابوالفداء ابن‌كثیر (م ۷۷۴ ق‌) كتابی به اسم‌: «كتاب غدیرخم‌» را از وی نقل كرده و در كتاب خود:«البدایهٔ و النهایهٔ‌» هفت حدیث را از وی نقل‌كرده است‌.(۲۰)
از سوی دیگر علمای شیعه اهتمام‌خاصی نسبت به این كتاب مبذول داشته وگاهی سلسله سند خود را در كتاب‌های‌خویش به او می‌رساندند. البته این كار برای‌فهرست كردن كتاب‌های شیعه انجام می‌شد،ولی به خاطر اهمیت موضوع‌ِ این كتاب‌، آن‌را هم نقل می‌كردند، در حالی كه مولف آن ازاهل تسنن بوده است‌.
در این مورد شیخ طوسی (م ۴۶۰ ق‌) به‌معرفی وی پرداخته و می‌نویسد: محمد بن‌جریر طبری‌، صاحب كتاب تاریخ و از اهل‌تسنن بوده است كه «كتاب غدیرخم‌» از اواست و در آن به شرح چگونگی حادثه غدیرپرداخته است‌. آن‌گاه شیخ طوسی‌، طریق‌خود را به این كتاب چنین بیان می‌كند:أخبرنا به‌... عن ابن كامل عن ابن جریر.(۲۱)
لكن نجاشی (م ۴۵۰ ق‌) اسم كتاب راتغییر داده و چنین نوشته است‌: محمد بن‌جریر طبری‌ِ سنّی مذهب كه كتاب «الردُّ علی‌الحرقوصیه‌»(۲۲) از او است و در آن طرق‌حدیث غدیر را بیان كرده و طریق خود را به‌آن كتاب چنین معرفی نموده است‌: اخبرناابراهیم بن مخلّد عن ابیه عن ابن جریر.(۲۳)
از آن‌جا كه شیخ طوسی و نجاشی به‌سنّی بودن طبری تصریح كرده‌اند، هیچ‌وجهی برای آنچه علامه تهرانی (م ۱۳۸۹ ق‌)استظهار كرده است‌، باقی نمی‌ماند. اومی‌نویسد: بلكه چنین به نظر می‌رسد كهكتاب غدیرخم‌، تألیف ابی‌جعفر محمد بنجریر بن رستم طبری شیعی می‌باشد كه‌معاصر با طبری سنّی مذهب بوده است‌... وبه خاطر آنكه در اسم و اسم پدر و كنیه ونسبت مشترك بوده‌اند، این اشتباه روی داده‌است‌.(۲۴)
كتاب «شرح الاخبار فی فضائل حیدر الكرارو الائمهٔ الاطهار» از قاضی نعمان مغربی‌مصری (متوفای ۳۶۳ ق‌) تنها منبعی است‌كه كتاب طبری را ذكر كرده و نصوص‌بسیاری را از آن نقل نموده است‌. برای بیان‌اهمیت كتاب قاضی نعمان مصری همین قدركافی است كه بدانیم تمام یا اكثر روایات‌منقوله از كتاب غدیر طبری در این كتاب‌موجود است و همین برای آشنایی ما بامحتوای این كتاب كافی است‌.
قاضی نعمان مصری در كتاب خودمی‌نویسد: حدیث غدیر را اكثر محدثین‌روایت كرده‌اند و از جمله كسانی كه آن راروایت كرده است‌، محمد بن جریر طبری‌می‌باشد كه آن را در كتابی آورده كه فضایل‌علی در آن ذكر شده است‌. او یكی از اهالی‌بغداد و از بزرگان اهل تسنن در علم‌ِ حدیث وفقه می‌باشد.
این كتاب بسیار خواندنی است كه‌فضائل علی(علیه السلام) را در آن به تفصیل ذكر كرده‌و گفته است‌: بدین علت فضائل علی را دراین كتاب به طور مبسوط ذكر كرده كهشخصی از وی در این مورد سؤال كرده استو این سؤال به خاطر مطلبی بوده است كه ازقائلی (؟) نقل گردیده كه گمان كرده است‌علی(علیه السلام) [به علت سفر به یمن‌]، درحجهٔ‌الوداع همراه رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)حضورنداشته است‌، تاگفته شود كه آن حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)در این حج و در غدیرخم ولایت علی(علیه السلام) رااعلام كرده است‌.(۲۵)
این شخص به زَعم خود می‌خواسته‌است كه حدیث رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)را كه‌می‌فرماید: من كنت مولاه فهذا علی‌ٌ مولاه‌، ردّكند و همین تعجب طبری را از این قایل‌بیشتر كرده است و برای اثبات این مطلب به‌روایاتی احتجاج كرده است كه وصولعلی(علیه السلام) از یمن به مكه را هنگام ورود آن‌حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) به مكه اثبات می‌كند ومی‌گوید كه آن حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) شترهای قربانیبه همراه آورده بود و زمانی با وی برخوردكرد كه آیات مربوط به عمره تمتح بر آن‌حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده بود. لذا به كسانی كه‌قربانی به همراه نیاورده بودند، دستور داد كه‌عمره تمتع به جای آوردند، اما خود آن‌حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر اینكه شتر قربانی به‌همراه آورده بود در احرام خویش باقی ماند،زیرا خداوند متعال می‌فرماید: وَ لاَ تَحْلِقُوارُوسَكُم‌ْ حَتَّی یبْلُغ‌َ الْهَدْی‌ مَحِلَّه(۲۶) سرهای خود رانتراشید تا قربانی به جایگاه خود برسد. و آن‌حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) از علی(علیه السلام) كه تازه از راه رسیده‌بود، پرسید: چگونه محرم شدی‌؟ علی(علیه السلام)جواب داد: گفتم‌: خدایا من به همان نیتی‌مُحرم می‌شوم كه پیامبر تو بدان مُحرم شده‌است‌. آن حضرت فرمود: از احرام خارج نشوزیرا من قربانی [خود و شما ]را به همراه‌آورده‌ام و اگر می‌دانستم چه اتفاق می‌افتد،قربانی نمی‌آوردم و حج خود را حج تمتع‌قرار می‌دادم‌. آن حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) علی را درقربانی‌، شریك خود قرار داد و خودشبعضی از شترها را و علی بعض دیگر را نحركردند.
طبری با نقل روایاتی‌، حضور علی(علیه السلام)در كنار رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)را در حجهٔ‌الوداعاثبات می‌كند و علاوه بر آن از اجماع اهل‌حدیث و علما بر این امر استفاده می‌كند تاقول مخالفین را رد كند.
هم‌چنین طبری در این كتاب بابجداگانه‌ای را باز كرده و در آن روایاتصحیحه‌ای را از رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)آورده‌ استكه می‌فرماید: مَن‌ْ كُنْت‌ُ مولاه فعلی‌ٌ مولاه‌، اللهم‌وال‌ِ من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره واخذل من خذله‌ پیامبر این سخنان را قبل ازحجهٔ‌الوداع و بعد از آن بیان كرده است‌.هم‌چنین طبری‌، سخنانی را از آن‌حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است كه می‌فرماید: «علی‌ٌامیرالمؤمنین‌» و «علی‌ٌ اخی‌» و «علی‌ٌ وزیری‌» و«علی وصیی‌» و «علی‌ٌ خلیفتی علی اُمتی مِن‌ْبَعدی‌» و «عَلی‌ٌ أولَی الناس‌ِ بالناس‌ِ مِن‌ْ بَعدی‌» وروایات دیگری كه جانشینی وی را بعد از آن‌حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) و لزوم تبعیت اُمت از وی راواجب معرفی می‌كند و مستلزم آن است كه‌كسی از امت بر وی پیشی نگیرد و بر اوحكومت نكند.
طبری ضمن سخنی طولانی این مطالبرا ذكر كرده و قول قائلی را كه كلامش نقل‌گردیده به شدت رد نموده است تا جایی كه‌می‌نویسد: و هیچ كس را نمی‌شناسیم كه‌چنین مطلبی را گفته و حضور علی را درحجهٔ‌الوداع نفی كرده باشد، و این چیزی‌است كه مورد اجماع امت می‌باشد و تمام‌اهل علم و اصحاب حدیث بر آن اتفاق نظردارند و اگر كسی به نفی چیزی بپردازد كه‌افراد مورد وثوق آن را تصدیق كرده‌اند، به‌گفته وی اعتنا نمی‌شود و قول مخالف‌ِاجماع وی به عنوان یك اختلاف نظر درمیان اهل علم پذیرفته نمی‌شود و این یكی‌از اصولی است كه اهل علم در قبول شهادات‌و اخبار بدان عمل می‌كنند... .
بدین ترتیب طبری بیشتر كتاب خود رابه استدلال علیه این قایل اختصاص داده وثابت كرده كه هیچ یك از اهل علم این قول راقبول ندارد؛ زیرا در نظر همه آنها چیزی موردتصدیق است كه این قایل آن را نفی كرده‌است‌.
قاضی نعمان پس از نقل سخنان طبری‌اظهار تأسف می‌كند كه وی غافل گردیده یاجاهل باقی مانده و یا خود را به جهالت زده‌است و یا عملاً به خلاف آن مطالبی معتقدشده است كه درباره علی(علیه السلام) به اثبات‌رسانیده است و به همان راهی رفته كه‌اصحاب سنّی مذهب وی رفته‌اند و ابوبكر وعمر و عثمان را بر علی مقدم دانسته‌اند. این‌نشانه عدم بصیرت و جهل و گمراهی آنهااست و خود نیز بر گمراهی خویش اقرارمی‌كنند... اگر آنها از پیروی اكثریت خودداری‌می‌كردند و كسی را كه خدا و رسولش او رامقدم داشته‌اند، مقدم می‌داشتند و بدان‌معتقد می‌شدند، بسیار بر ایشان بهتر از آن‌بود كه از جمله كسانی باشند كه خداونددرباره آنها فرموده است‌: وَ جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیقَنَتْهَا انْفُسُهُم‌ْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا؛(۲۷) آن را به خاطرظلم و برتری جویی انكار كردند در حالی كه‌در دل بدان یقین داشتند. كه امیدواریم خدابه فضل و رحمت خود ما و همه مؤمنان رااز جمله این افراد قرار ندهد.
قاضی نعمان آن‌گاه می‌افزاید:
بعد از این مقدمه به بیان مناقب وفضایل علی(علیه السلام) می‌پردازیم كه طبری آنها راروایت كرده‌؛ ولی در عین حال با آنهامخالفت ورزیده است تا بدین وسیله برگفتار خویش تأكید كنیم كه وی اغفال شده یاجاهل مانده یا خود را به جهالت زده یا عمداًبه خلاف آنچه روایت كرده‌، عمل نمودهاست‌!وی سپس می‌نویسد: در اول این كتاب‌متعهد شدم كه به صورت مختصراحتجاجاتی را علیه انكار كنندگان مقام ومنزلت علی‌، امیرالمؤمنین‌(علیه السلام) بیاورم وفضایل و كرامت و استحقاق وصایت رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامت بعد از وی را از لابه‌لایاحادیثی كه خدا بر زبان رسولش جاری‌ساخته‌، بیان كنم‌. حال اگر بخواهم كه تمام‌این احادیث را بیاورم‌، مطلب طولانی شده وكتاب بیش از آن اندازه می‌شود كه در نظرگرفته‌ام‌...
اما چاره‌ای جز بیان این فصل (كتاب‌طبری‌) از محمد بن جریر طبری نداشتم كه‌در آن فضائل علی(علیه السلام) را به طور مبسوط ذكركرده است و این بدان خاطر است كه نشاندهم اهل تسنن نیز به این فضایل معترفند واحادیث فراوانی را در این مورد روایت‌می‌كنند تا خواننده گمان نكند كه اینهاروایات شاذّی است كه فقط شیعیان آنها راقبول داشته و اهل تسنن آنها را قبول ندارند وهمین باعث شود كه افراد ضعیف العقل كه‌آگاهی كافی نسبت به حدیث و شناخت‌كافی نسبت به اخبار ندارند این احادیث راضعیف بشمارند.(۲۸)
ثم أورد القاضی النعمان من روایات‌كتاب الطبری فی المجلد الاول من كتابه‌وهی اربع وسبعون حدیثاً، نذكرها فیما یلی‌:
آن‌گاه قاضی نعمان روایاتی را از كتاب‌طبری در جلد اول كتاب‌ِ خود كه هفتاد وچهار روایت باشد می‌آورد كه ذیلاً آنها رامی‌آوریم‌:
۱) قال‌: حدثنا محمد بن حمید، قال‌:حد ثنا سلمهٔ بن الفضل‌، قال‌: حد ثنا محمدبن اسحاق‌، عن عبد الغفار بن القاسم‌، عن‌المنهال بن عمرو، عن عبد الحارث بن نوفل‌،عن بن عبدالمطلّب‌، عن ابن عباس‌، عن علی‌علیه السّلام‌.(۲۹) (ثم حوّل علی الحدیث الذی‌ذكره من قبل‌، و هو حدیث محمد بن اسحاق‌قال‌):
أمر علیاً اَن یدعوالیه بنی عبد الطلّب‌، وقد صنع لهم طعاماً برجل شاهٔ وصاع من بُرّ،و اَتاهم بعُس (=قدح‌) من لبن‌، و اَتاه علیعلیه السّلام بهم و هم أربعون رجلاً، كانالواحد فمنهم یأكل ذلك الطعام وحده‌. وأدخل رسول اللَّه صلی الیه علیه و آله یده فیه‌ثم قال لهم‌: كلوا بسم اللَّه‌. فاكلوا حتی صدرواعنه‌. فقال لعلی علیه السّلام‌: اسقهم‌، فجاء هم‌بعُس‌ّ اللبن‌، فشر بوامنه حتی ارتووا. ثم أرادرسول اللَّه الكلام‌، فبدره ابولهب فقال للقوم‌:لو لم تستد لوا علی كسحر صاحبكم الابمارأیتموه صنع فی هذا الطعام و اللبن لكفاكم‌! ثم‌قام فقاموا و افترقوا من قبل اَن یذكر لهم‌رسول اللَّه ما اَراد ذكره‌.
فصنع لهم مثل ذلك و جمعهم علیه‌،فلما اكلوا و شربوا قال لهم‌: یا بنی عبدالمطلّب‌، انی و اللَّه ما اَعلم شاباً فی العرب‌جاء قومه بمثل ما جئتكم به‌؛ لقد جئتكم‌بخیر الدنیا و الاخرهٔ‌، و لقد أمرنی اللَّه‌عزوجل اَن اَدعوكم الیه‌، فاطیعونی تنجوامن‌النار و تكونوا ملوك الارض‌، فأیكمیوءازرنی علی أمری اَن یكون أخی ووصییی و ولییی و خلیفتی فیكم‌؟! فاحجم‌القوم عن جوابه‌. فلما رأی ذلك علی علیه‌السّلام و هو یومئذِ احدثهم سناً قال له‌: یارسول‌َ اللَّه‌، اَنا اكون وزیرك علی أمرك‌. فأخذرسول اللَّه بیده و قال لهم‌: هذا أخی و وصیی‌و ولییی و خلیفتی فیكم‌، فاسمعواله وأطیعوا.
فانصر فوایضحكو و یقولون لا بی‌طالب‌: قد اَمرك ابن اَخیك اَن تسمع و تطیع‌لابنك‌:(۳۰)
ثم قال النعمان المصری‌: و حكاه‌(الطبری‌ّ) بغیر هذا الطریق من طرق شتی‌.(ثم لم یذكر الطرق‌).
اولین خبری را كه قاضی نعمان مصری‌به نقل از طبری می‌آورد درباره ولایت‌علی(علیه السلام) می‌باشد كه آن را در جزء اول كتاب‌«شرح الاخبار» خود چنین ذكر می‌كند:
قال‌: حدثنا محمد بن حمید، قال‌: حدثناسلمهٔ بن الفضل‌، قال‌: حدثنا محمد بن‌اسحاق عن عبدالغفار بن القاسم عن منهال‌بن عمر و عن عبد الحارث بن نوفل عن‌العباد بن الحارث بن عبدالمطلب عن ابن‌عباس عَن علی(علیه السلام)(۳۱) (سپس آن را به حدیثی‌حواله داده است كه قبلاً آن را ذكر كرده است‌و آن حدیث محمدبن اسحاق می‌باشد كه‌می‌گوید):
علی(علیه السلام) مأمور شد كه بنی‌عبدالمطلب رادعوت كند. او با یك ران گوسفند و یك‌پیمانه از آرد گندم غذایی تهیه كرد و یك‌ظرف شیر هم آماده كرد. علی این غذا را برای‌آنها كه چهل مرد بودند آورد در حالی كه هركدام از آنها به تنهایی تمام این غذا رامی‌خورد! رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)دستش را در ظرف‌برد و گفت‌: با بسم اللَّه بخورید. همه آنها غذارا خوردند تا سیر شدند. سپس پیامبر(صلی الله علیه) بهعلی گفت‌: با شیر از آنها پذیرایی كن‌. علی‌ظرف شیر را آورد و همگی از آن نوشیدند تاسیراب شدند. پس از آن رسول اللَّه‌(صلی الله علیه و آله و سلم)می‌خواست كه شروع به صحبت كند؛ اماابولهب پیش‌دستی كرد و گفت‌: ای جماعت‌،اگر هیچ دلیلی بر ساحر بودن این رفیق شمانباشد، همین جادوی وی در مورد این غذا وشیر كافی است‌. سپس از جایش بلند شد وبه دنبال وی بقیه هم برخاستند و قبل از آن‌كه رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)بتواند به آنها بگوید كه‌برای چه آنها را جمع كرده است‌، متفرق‌شدند.
فردای آن روز علی دوباره غذایی مثل‌غذای دیروز را تهیه و آنها را دعوت كرد. پس‌از صرف غذا پیامبر اسلام به آنها گفت‌: ایفرزندان عبدالمطلب‌، به خدا قسم كه منكسی را در میان عرب نمی‌شناسم كه چیزیبرای قوم خود آورده باشد كه من برای شماآورده‌ام‌. هر آینه خیر دنیا و آخرت را برای‌شما آورده‌ام و خداوند به من دستور داده‌است كه شما را به آن دعوت كنم‌. حرف مرابشنوید تا از آتش نجات پیدا كنید و ازحكمرانان زمین گردید. حال كدام یك از شمامرا در انجام این كار یاری می‌كند تا برادر ووصی و ولی‌ّ و جانشین من در میان شماباشد؟!
حاضران در مجلس از جواب دادن به‌درخواست وی خودداری كردند و وقتی كه علی(علیه السلام) این وضع را دید، در حالی كه در آن‌میان از همه كم سن و سال‌تر بود، گفت‌: ای رسول‌ خدا، من تو را در انجام این كار یاری‌می‌كنم‌. در نتیجه رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)دست او رادر دست خود قرار داد و گفت‌، این فرد،برادر، وصی‌، ولی‌ّ و جانشین من در میان شما می‌باشد، پس سخنانش را بشنوید و ازاو اطاعت كنید.
حاضران در حالی كه می‌خندیدند ازمجلس بیرون می‌رفتند و به ابوطالب‌می‌گفتند: برادرزاده‌ات به تو دستور داده است‌كه حرف پسرت را بشنوی و از او اطاعت‌كنی‌!(۳۲)
سپس نعمان مصری می‌گوید: (طبری‌)این روایت را از طرق دیگر هم روایت كرده‌است (ولی این طرق را ذكر نمی‌كند).
۲) باسناد له عن العبّاد، عن علی‌ علیه‌السّلام انه قال‌: قال رسول اللَّه صلّی علیه وآله‌: من یؤدی‌ دینی‌ و یقضی‌ عداتی‌ و یكون‌معی‌ فی‌ الجنهٔ‌؟ فقلت‌: أنا یا رسول اللَّه‌.
در این حدیث از طبری با اسناد خود ازعبّاد از علی(علیه السلام) روایت كرده است كه فرمود:رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)پرسید: چه كسی دین مرامی‌پردازد و به قول و وعده‌های من عمل‌می‌كند تا در بهشت با من محشور شود؟
گفتم‌: ای رسول الله‌، من قبول می‌كنم‌.
۳) و باسناد له آخر، عن أبی‌ طفیل‌، قال‌علی‌ علیه السّلام لعثمان و طلحهٔ و الزبیر وسعد و عبدالرحمان و عبداللَّه بن عمر: اناشدكم اللَّه هل تعلمون أن لرسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله و صیاً غیری‌، قالوا: اللهّم لا.
با اسناد دیگری از طبری از ابی‌طفیل‌روایت كرده است كه علی(علیه السلام) به عثمان وطلحه و زبیر و سعد و عبدالرحمان وعبداللَّه بن عمر گفت‌: شما را به خدا قسم‌، آیاوصی دیگری غیر از من برای رسول اللَّه‌(صلی الله علیه و آله و سلم)می‌شناسید؟ گفتند: خدا شاهد است كه نه‌.
۴) و باسناد له عن سلمان الفارسی‌، قال‌:قلت لرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: یارسول اللَّه انه لم یكن نبیی‌ الا وله وصی‌،فمن وصیك‌؟ قال‌: وصیی‌ و خلیلی‌ وخلیفتی‌ فی‌ أهلی‌ و خیر من أترك‌ بعدی‌ ومؤدی‌ دینی‌ و منجز عداتی‌ علی‌ بن ابی‌طالب‌.
در حدیث دیگری با اسناد خود از سلمان‌فارسی روایت كرده است كه گفت‌: از رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدم‌: ای رسول اللَّه‌، هیچ‌پیامبری نبوده‌، مگر این كه جانشین داشته‌است‌، پس جانشین شما كیست‌؟
فرمود: وصی من و و دوست من وجانشین من در میان خاندانم و بهترین كسی‌كه بعد از خود به جای می‌گذارم و اداكننده‌دین من و وفا كننده به عهد و قول‌ِ من علی‌بن ابیطالب است‌.
۵) و باسناد له آخر یرفعه الی علی‌ أبی‌طالب علیه السّلام‌، اِنه قال‌: أوصانی‌ رسول‌اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله عند وفاته و أنامسنده الی صدری‌، فقال لی‌: یا علی‌،اوصیك بالعرب خیراً ـ یقولها ثلاث مرات ـثم سالت نفسه فی‌ یدی‌.
(أقول‌: و ایصاؤه ایاه بالعرب قاطبهٔ ممایبین استخلافه ایاه علی الامهٔ لان ذلك لایوصی به الا من یملك أمرها من بعده‌)
در حدیثی دیگر از علی بن ابی‌طالب ‌روایت می‌كند كه فرمود: رسول اللَّه‌(صلی الله علیه و آله و سلم)هنگام وفات ـ و در حالی كه سرش را برسینه من گذاشتنه بود ـ به من فرمود: ایعلی‌، تو را به خیر و نیكی نسبت به عرب‌وصیت می‌كنم‌. ـ این را سه مرتبه گفت ـ وسپس با همین حال جان به جان آفرین‌تسلیم كرد.
۶) و بآخر عن محمد بن القاسمالهَمْدانی‌، قال‌: شهدت مع علی‌ علیه السّلام‌قتال الحروریهٔ(۳۳)، فنزل بقرب دیر دون النهربأرض فلاهٔ‌، فلم یجد الناس الماء فأتوه وذكروا له ذلك‌ فقام ودعی‌َ ببغل فركبه ثم أتی‌َموضعاً بقرب الدیر، فأدار البغل حوله سبعمرات و هو ینظر الیه‌، ثم قال‌: احفروا هاهنا،فحفروا، فخرجت عین من ماء، فشرب الناسو سقوا و استقوا، فنزل الدیر انی‌، فقال للناس‌من أنتم‌؟ فقالوا: نحن من تری و أخبروه‌بخبرهم‌، فقال‌: ان لی‌ فی‌ هذا الدیر كذا و كذامن السنین و لحقت به بمن له أكثر من ذلك‌و ما علمنا أن هاهنا ماء و كنا نُخبر بأن هاهناعیناً لا یخرجها الا نبی‌ أو وصی‌ّ نبی‌. قالوا:فهذا وصّی‌ نبینا هو الذی‌ أخرجها.
در حدیث مسند دیگری از محمد بن‌قاسم همدانی روایت می‌كند كه گفت‌: همراه‌علی(علیه السلام) در جنگ حروریه شركت كردم‌.(۳۴) درآن‌جا در نزدیكی دیری كه دور از آب و آبادی‌و در سرزمین سنگلاخی بود فرود آمدیم‌.سپاهیان به مشكل بی‌آبی دچار شدند؛ لذانزد آن حضرت‌ آمده و مشكل را با وی‌در میان گذاشتند. آن حضرت برخاست‌و بر استری سوار شد و به نقطه‌ای درنزدیكی دیر آمد. او در حالی كه به آن نقطه‌می‌نگریست مركب خود را هفت بار به دورآن چرخاند و سپس گفت‌: این جا را بكنید.آن جا را كندند تا چشمه آبی ظاهر شد. همه‌سپاهیان سیراب شدند و آب با خودبرداشتند. در همین حال راهب دیر پیش آمدو پرسید: شما كیستید؟ گفتند: ما همینهستیم كه می‌بینی و او را از جریان كار خودآگاه كردند.
راهب گفت‌: من سال‌های سال در این دیرانتظار كشیدم و راهبانی پیش از من در این‌دیر انتظار كشیدند، ما می‌دانستیم كه در این‌منطقه چشمه آبی است كه جز پیامبر یاوصی او از جایگاه آن اطلاع ندارد [و منتظربودیم كه این شخص را ببینیم‌]. گفتند: و این‌فرد وصی پیامبر ما است كه چشمه را ظاهركرد.۷) و بآخر رفعه الی أبی‌ أیوب‌الانصاری‌، قال مرض رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله‌، فأتته فاطمهٔ علیها السّلام‌تعود[ه‌]، فلما رأت ما به من المرض‌، بكت‌،فقال لها: یا فاطمهٔ‌، ان اللَّه عزوجل لكرامته‌ایاك‌ زوّجك أقدمهم سلماً، و اكثرهم علماً وأعظمهم حلماً، و ان اللَّه تبارك و تعالی‌َ اطلععلی الارض اطلاعهٔ‌، فاختارنی‌ منها فبعثنی‌نبیاً، ثم اطلع الیها الثانیهٔ فاختار منها بعللك‌(۳۵)فجعله لی‌ وصیاً، و انّا أهل بیت قد اعطیناسبعاً لم یعطها أحد قبلنا: نبینا أفضل الانبیاءو هو أبوك‌، و وصینا أفضل الاوصیاء و هوبعلك‌، و شهیدنا افضل الشهداء و هو عم‌ّأبیك حمزهٔ‌، و منّا من جعل اللَّه له جناحین‌یطیر بهما فی‌ الجنهٔ مع الملائكهٔ حیث یشاءو هو ابن عم‌ّ أبیك جعفر، و منّا سبطا هذه‌الامهٔ و هما ابناك الحسن و الحسین‌، و منّا ـو الذی‌ نفسی‌ بیده ـ مهدی‌ّ هذه الامهٔ و هومن ولد ولدك هذا ـ و ضرب بیده علی‌الحسین علیه السّلام‌.
در حدیث دیگری كه آن را مرفوعاً به‌ابوایوب انصاری می‌رساند، آمده است‌:رسول اللّه مریض شد و فاطمه برای عیادتش آمد. هنگامی كه فاطمه پدرشرا بیمار دید، گریه كرد. رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)به وی‌فرمود: ای فاطمه‌، خداوند متعال به لطف وكرمش تو را به ازدواج اولین گرونده به اسلام‌و عالم‌ترین و صبورترین فرد در آورد. و درادامه فرمود: خداوند تبارك و تعالی نظری برزمین افكند و مرا از میان خلایق انتخاب و به‌پیامبری مبعوث كرد، سپس برای دومین بارنظری بر زمین افكند و از میان خلایق شوهرتو را انتخاب و او را وصی من قرار داد وهفت ویژگی به ما اهل بیت عطا شده كه قبلاًبه هیچ كس عطا نشده است‌: پیامبر مابرترین پیامبران است كه او پدرت می‌باشد؛و وصی‌ّ ما برترین اوصیا است كه اوشوهرت می‌باشد؛ و شهید ما برترین شهدااست كه او عمومی پدرت‌، حمزه می‌باشد؛و از ما است همان كسی كه خداوند دو بال‌برای او قرار داده است و او با بال‌های خوددر بهشت به پرواز در می‌آید و همراه ملایكه‌هر كجا كه بخواهد می‌رود و او پسر عموی‌پدرت‌، جعفر است‌؛ و دو سِبط این امت از ماهستند كه آنها همین پسران تو حسن وحسین می‌باشند؛ و ـ قسم به آن كه جانم دردست او است ـ مهدی‌ّ این امت از ما است واو از فرزندان این فرزند تو است ـ و سپس‌دستش را بر روی حسین(علیه السلام) گذاشت .
۸) و بآخر رفعه الی ابن عباس‌: أن‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله نظر الی علی‌علیه السّلام و أشار بیده الیه و قال (لمن‌حضره من الناس‌): هذا الوصی‌ علی الاموات‌من أهل بیتی‌ و الخلیفهٔ علی الاحیاء من‌أُمتی‌.
در حدیث دیگری كه آن را به ابن عباس‌می‌رساند، آمده است‌: رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)نگاهی‌به علی(علیه السلام) انداخت و با دستش به وی اشاره‌كرد و (به كسانی كه در آن‌جا حاضر بودند)فرمود: او وصی‌ِ اموات اهل بیت من وجانشین احیای امت من می‌باشد.
۹) و بآخر رفعه الی أنس بن مالك‌، قال‌:كنت خادم النبّی‌ صلّی اللَّه علیه و آله‌،فدعانی‌ بوضوء، فأتیته به فتوضأ، ثم صلّی‌ركعتین‌، ثم دعانی‌، فقال‌: یا أنس یدخل‌علیك الا‌ن أمیر المؤمنین و سید المسلمین وخیر الوصیین و اولی الناس بالناس اجمعین‌.
قال أنس‌: فقلت فی‌ نفسی‌: اللهّم اجعله‌من الانصار، فضرب الباب‌، ففتحته فاذا علی‌بن أبی‌ طالب علیه السّلام‌.
فقام النبّی‌ صلّی اللَّه علیه و آله الیه‌فجعل یمسح من وجهه و یمسحه بوجه‌علی‌ علیه السّلام و یمسح من وجه علی‌ علیه‌السّلام فیمسح وجهه‌، فدمعت عینا علی‌علیه السّلام‌، فقال‌: یا نبّی‌ اللَّه هل نزل فّی‌شی‌ء فما رایتك‌ فعلت بی‌ مثل هذا قط‌؟...فقال له رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: و مالی‌ لا أفعل بك‌ و أنت تُسمع صوتی‌ و تُبرءعنی‌ و تبین للناس ما اختلفوا فیه من بعدی‌.
و هذا من قول اللَّه عزوجل‌: «وَ مَا انْزَلْنَاعَلَیك‌َ الْكِتَاب‌َ الاَّ لِتُبَین‌َ لَهُم‌ُ الَّذِی‌ اخْتَلَفُوافِیه‌ِ»(۳۶) فاقام علیاً علیه السّلام لبیان ذلك من‌بعده‌.
و در حدیث دیگری كه آن را به أنس بن‌مالك رسانده‌، آمده است كه أنس گفت‌: من‌خادم پیامبر اکرم (صلی الله علیه) بودم‌. آن حضرت از من‌خواست كه آب وضویش را ببرم‌. آب را بردم‌و وضو گرفت‌. سپس دو ركعت نماز به جای‌آورد. سپس مرا صدا زد و فرمود: ای أنس‌الان امیرمؤمنین و سید مسلمین و بهترین‌وصی و أولی‌ترین مردم نسبت به تمام مردم‌نزد ما می‌آید.
انس می‌گوید: پیش خود گفتم‌: خدایا اینفرد را از انصار قرار بده‌. پس از لحظاتی در به‌صدا در آمد و وقتی در را باز كردم‌، علی(علیه السلام)را دیدم كه آمده است‌.
با ورود وی پیامبر اکرم (صلی الله علیه) برخاست‌.آن حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) دست بر صورت خودمی‌كشید و سپس آن را بر صورت علی(علیه السلام)می‌كشید و سپس دست بر صورت علی(علیه السلام)می‌كشید و آن را بر صورت خود می‌كشید...در این حال اشك‌های علی(علیه السلام) جاری شد وگفت‌: ای پیامبر خدا، آیا در مورد من آیه‌ای‌نازل شده است‌؟ هرگز ندیدم كه با من چنین‌كنی‌؟
رسول اللَّه فرمود: چرا چنین نكنم درحالی كه تو صدای [تبلیغ و دعوت‌] مرا به‌مردم می‌رسانی و ذمه مرا بری می‌سازی وتعهدات مرا انجام می‌دهی‌.
و این قول خداوند متعال است كه‌می‌فرماید: وَ مَا انْزَلْنَا عَلَیك‌َ الْكِتَاب‌َ الاَّ لِتُبَین‌َلَهُم‌ُ الَّذِی‌ اخْتَلَفُوا فِیه‌ِ؛(۳۷) این كتاب را به تو نازل‌نكردیم مگر آن كه به تبیین مطلبی بپردازی‌كه در آن اختلاف پیدا كرده‌اند.
بدین ترتیب‌، پیامبر، علی(علیه السلام) را معین‌كرد كه به تبیین اختلافات بعد از وی بپردازد.
۱۰) و بآخر یرفعه الی حذیفهٔ الیمانی‌،قال خرج الینا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌یوما و هو حامل الحسن و الحسین علی‌عاتقه فقال‌: هذان خیر الناس ابا واما، أبوهماعلی‌ بن أبی‌ طالب أخو رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله و وزیره و وصیه و ابن عمّه وخلیفته من بعده و سابق رجال العاملین الی‌الایمان باللَّه و رسوله‌، و امهما فاطمهٔ بنت‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله افضل نساءالعالمین‌.
و هذان خیر الناس جدا وجدهٔ‌، جد همارسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله وجدّتهماخدیجهٔ اول من آمن بالله‌. و هذان خیر الناس‌عما و عمّهٔ‌، عمّهما جعفر الطیار فی‌ الجنهٔ وعمّهما ام هانی‌ بنت أبی‌ طالب ما اشركت‌باللَّه طرفهٔ عین‌.(۳۸)
هذان خیر الناس خالاً و خالهٔ‌، خالهماالقاسم بن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله وخالتهما زینب رسول اللَّه‌.
ان اللَّه عزوجل اختارنا (انا و علیا وحمزهٔ و جعفر) یوم بعثنی‌ برسالته و كنت‌نائما بالابطح‌(۳۹) و علی‌ نائم عن یمینی‌ وحمزهٔ عن یساری‌ و جعفر عند رجلی‌ فماانتبهت الا بحفیف‌(۴۰) اجنحهٔ الملائكهٔ‌،فنظرت فاذا اربعهٔ من الملائكهٔ‌، واحدهم‌یقول لصاحبه‌: یا جبرائیل‌، الی ای‌ الاربعهٔ‌ارسلت‌، فرفسنی‌ برجله‌، و قال‌: الی هذا.
قال‌: و من هذا؟
قال‌: محمد سید المرسلین‌.
قال‌: و من هذا عن یمینه‌؟
قال‌: و من هذا عن یساره‌؟
قال‌: حمزهٔ سید الشهداء.
قال‌: و من هذا عند رجلیه‌؟
قال‌: جعفر الطیار فی‌ الجنهٔ‌.
در حدیث دیگری كه آن را به حذیفه‌یمانی می‌رساند، آمده است كه حذیفه گفت‌:روزی رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)كه حسن و حسین را بردوش خود سوار كرده ـ بود، [از منزل‌ ]خارج‌شد و فرمود: این دو، بهترین مردم از جهت‌پدر و مادر هستند، پدرشان علی بنابی‌طالب‌، برادر، وزیر، وصی‌، پسر عمو وجانشین فرستاده خدا می‌باشد و اولین فردی‌است كه به خدا و رسولش ایمان آورده است‌و مادرشان فاطمه‌، دختر رسول‌ خدا وبرترین زنان عالم است‌.
این دو، بهترین مردم از جهت جدّ و جدّه‌می‌باشند. جدّ آنها رسول اللَّه و جدّه آنهاخدیجه‌، اولین مؤمن به خدا می‌باشد.
این دو، بهترین مردم از جهت عمو وعمه می‌باشند. عموی آنها جعفر طیارمی‌باشد [كه در بهشت پرواز می‌كند ]و عمه‌آنها ام‌ّهانی‌، دختر ابوطالب است كه یكلحظه برای خدا شریك قرار نداد.
این دو، بهترین مردم از جهت دایی وخاله می‌باشند. دایی آنها قاسم‌، پسر رسول‌اللَّه و خاله آنها زینب دختر رسول اللَّه‌می‌باشند.
همانا خدای عزوجل ما را، یعنی من‌،علی‌، حمزه و جعفر را در روزی كه مرا به‌رسالت برگزید، انتخاب كرد، در حالی كه من‌در أبطح‌(۴۱) خوابیده بودم و علی در سمت‌راست و حمزه در سمت چپ و جعفر درپایین پای من خوابیده بودند. من با صدای‌بال ملایكه بیدار شدم و چهار فرشته رادیدم‌. شنیدم كه یكی به دیگری می‌گوید: ای‌جبرئیل‌، به كدام یك از این چهار نفر فرستادهشده‌ای‌؟
او پا بر سینه‌ام زد و گفت‌: به سوی این‌.
پرسید: این كیست‌؟!
جواب داد: محمد، سید المرسلین است‌.
پرسید: این كه در سمت راست است‌،كیست‌؟!
جواب داد: علی‌، سید الوصیین است‌.
پرسید: و این كه رو سمت چپ است‌،كیست‌؟!
جواب داد: حمزه سید الشهدا است‌.
پرسید: و این كه در پایین پای او است‌،كیست‌؟!
جواب داد: جعفر طیار است كه در بهشت‌پرواز می‌كند.
۱۱) و بآخر یرفعه الی‌ ابی‌ رافع‌، قال‌:لما قبض رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله وكان من امر الناس ما كان‌، قام علی‌ علیهالسّلام خطیبا، فحمداللَّه و أثنی علیه و صلّی‌علی النبّی‌ صلّی اللَّه علیه و آله و ذكر ما منح‌اللَّه بهم اهل البیت اذ بعث فیهم رسولاً منهم‌و أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً(۴۲) ثم قال‌: انا ابن عم‌ّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه وآله و ابو بنیه و الصدیق الاكبر و اخو رسول‌االَّه صلّی اللَّه علیه و آله لا یقولها احد غیری‌الا كاذب‌، اسلمت وصلّیت معه قبل الناس‌، وأنا وصیه و خلیفته من بعده و زوج ابنته‌سیدهٔ نساء العالمین‌، و نحن أهل بیت‌الرحمهٔ‌، بنا هداكم اللَّه من الضلالهٔ و بصّركم‌من العمی‌َ، و نحن نِعَم‌ُ اللَّه فاتقوا اللَّه یبقی‌علیكم نِعَمَه‌.
و در حدیثی كه آن را به ابی رافع‌می‌رساند، آمده است‌: پس از آن كه رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت كرد و مردم كردند، آنچه‌كردند... علی(علیه السلام) به ایراد خطبه‌ای پرداخت‌:او حمد و سپاس خدا را به جای آورد و برپیامبرش درود فرستاد و آنچه را كه خداوندبه اهل بیت عنایت كرده بود، متذكر شد؛ زیراكه پیامبر را از میان آنها مبعوث كرده بود وآنها را از پلیدی تطهیر كرده بود.(۴۳)
سپس گفت‌: من پسر عموی رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) و پدر دو فرزندش و صدیق اكبر وبرادر رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)هستم كه هیچ كس غیراز من نمی‌تواند این ادعاها را بكند مگر این‌كه دروغ‌گو باشد. من پیش از همه مردم‌اسلام آوردم و نماز به جای آوردم و من‌وصی او و جانشین پس از او و شوهردخترش كه برترین زن عالم است‌، می‌باشم‌.ما اهل بیت رحمت هستیم كه خدا به وسیله ما، شما را از گمراهی هدایت كرد و از كوری‌به سوی بینایی رهنمون باشد. بدانید كه مانعمت‌های خدا هستیم‌، پس از خدا بترسید[و قدر این نعمت را بدانید] تا نعمت‌های‌خود را در میان شما باقی بگذارد.
۱۲) و به عنه‌، قال رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله لعلی‌ علیه السّلام‌: اما ترضی یاعلی‌ [ان تكون‌ ]اخی‌ و وصیی‌ و وزیری‌ وولیی‌ و خلیفتی‌ من بعدی‌.
در حدیث دیگری از ابی رافع نقل‌می‌كند: رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)به علی(علیه السلام) فرمود:ای علی‌، آیا راضی نمی‌شوی كه برادر،وصی‌، وزیر، ولی‌ّ و جانشین من باشی‌؟
۱۳) و بآخر، صفیهٔ(۴۴) قالت لرسول اللَّه‌صلّی اللَّه علیه و آله‌: انه لیس من نسائك‌ الامن لها ان كان كون من تلجا ألیه‌، فان كان كونفالی من تلجا صفیهٔ‌؟ قالت‌: فقال‌: لی‌ [صلّیاللَّه علیه و آله‌]: الی‌َ علی‌ علیه السّلام‌.
در حدیث دیگری آمده است‌: صفیه‌(۴۵) به‌رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)گفت‌: هر كدام از زنان تو كسیرا دارند كه در صورت بروز مشكل به وی‌پناه ببرند و اما صفیه به چه كسی پناه ببرد؟
صفیه می‌گوید كه رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)به من‌فرمود: به علی(علیه السلام).
۱۴) و بآخر یرفعه الی ابی‌ رافع‌، قال‌:كنت جالسا عند ابی‌ بكر بعد ان بایعه الناس‌،اذ اتاه علی علیه السّلام و العباس یختصمان‌فی‌ تراث رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌،فافتتح العباس الكلام‌، فقال له أبوبكر: لاتعجل‌، فانی‌ اسالك‌ امرا؛ اناشدك اللَّه هل‌تعلم ان رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله جمع‌بنی‌ عبدالمطلّب و أولادهم و أنت فیهم‌فقال‌: یا بنی عبدالمطّلب ان اللَّه لم یبعث نبیاالا جعل له اخا و وزیراً و وارثاً و وصیاً وخلیفهٔ‌ً فی‌ أهله‌، فمن یقوم منكم فیبایعنی‌علی ان یكون اخی‌ و وزیری‌ و وارثی‌ ووصیی‌ و خلیفتی‌ فی‌ اهلی‌، فامسكتم‌، ثم‌اعاد الثانیهٔ‌، فامسكتم‌، ثم اعاد الثالثهٔ‌فامسكتم‌، فقال‌: لئن لم یقم قائمكم لیكونن‌فی‌غیركم‌، ثم لتندَمُن‌ّْ، فقام هذا (یعنی علیاً علیه‌السّلام‌) من بینكم‌، فبایعه الی ما دعاكم الیه وشرط له علیكم ما شرط‌، اتعلم ذلك یاعباس‌؟قال‌: نعم (هذا قول ابی‌ بكر).
در حدیث دیگری كه آن را به ابورافع‌می‌رساند، آمده است‌: بعد از آن‌كه مردم باابوبكر بیعت كرده بودند، در كنار وی نشسته‌بودم‌. در این هنگام علی و عباس كه بر سرمیراث رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)باهم اختلاف داشتند،نزد وی آمدند. عباس شروع به صحبت كرد...
سپس ابوبكر به وی گفت‌: عجله نكن‌،می‌خواهم چیزی را از تو سؤال كنم‌: تو را به‌خدا قسم می‌دهم‌، آیا به یاد می‌آوری‌هنگامی را كه رسول اللَّه فرزندان‌عبدالمطلب و اولاد آنها و از جمله تو راجمع كرد و گفت‌: ای فرزندان عبدالمطلب‌،به درستی كه خداوند هیچ پیامبری رامبعوث نكرد، مگر این‌كه برادر و وزیر ووارث و وصی و جانشینی برای او قرار داد.حال چه كسی بر می‌خیزد تا با من بیعت كندكه برادر، وزیر، وارث‌، وصی و جانشینم درمیان خاندانم باشد؟ همه شما از پذیرش این‌درخواست خودداری كردید و برای همین‌رسول اللَّه آن را برای بار دوم تكرار كرد و بازهم خودداری كردید و سپس برای سومین باردرخواست خود را مطرح كرد كه باز همخودداری كردید.
سپس فرمود: اگر كسی از شما بر نخیزدكه این را قبول كند، فردی غیر از شما این رامی‌پذیرد و آن‌گاه سخت پشیمان می‌شوید.در این هنگام این مرد (یعنی علی‌) برخاست‌و با او براساس آنچه شما را بدان دعوت كرده‌بود، بیعت كرد و شروطی را برای وی‌گذاشت‌؟ آیا این قضیه را به یاد می‌آوری‌؟!
عباس گفت‌: بلی‌.
۱۵) و بآخر رفعه الی ابی‌ سعید الخدری‌قال‌: اعتل رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌فكنت عنده اذ دخلت فاطمهٔ علیها السّلام‌،فلما راته لما به‌، بكت‌. فقال‌: ما یبكیك یافاطمهٔ‌؟ قالت‌: اخشی الضیعهٔ بعدك یا رسولاللَّه‌! قال‌: یا یا فاطمهٔ‌، اما علمت ان اللَّه‌عزوجل اطلع الی اهل الارض اطلاعهٔ واختار منهم اباك‌، فبعثه نبیا ثم اطلع الثانیهٔ‌فاختار منهم بعلك‌، فاوحی‌َ الّی‌ ان ازوجك‌اعظم الناس حلما و اكثر هم علما و اوفرهم‌فهماً و اقدمهم سلماً. فاستبشرت و سرّت‌.فأراد النبی‌ّ صلّی اللَّه علیه و آله ان یزیدها من‌الفضل الذی‌ أعطاه اللَّه ایاه‌. فقال‌: یا فاطمهٔان لعلی‌ سبعهٔ أضراس قطع‌۴۶ لیست لاحدغیره‌: ایمانه باللَّه و رسله‌، و حكمته و علمه‌بكتاب اللَّه و فهمه‌، و زوجته فاطمه بنت‌محمد، و ابناه الحسن و الحسین سبطا هذه‌الامهٔ‌، و امره بالمعروف‌، و نهیه عن المنكر.
یا فاطمهٔ‌، ان اللَّه عزوجل أعطانا خصالاًلم یعْطَها أحد من الاولین و لا یدركُها أحدمن الا‌خرین‌، نبینا خیر الانبیاء و هو أبوك‌، ووصینا خیر الاوصیاء و هو بعلك‌، و شهیدناخیر الشهداء و هو عم‌ّ ابیك‌، و منا من جعل‌اللَّه له جناحین یطیر بهما فی‌ الجنهٔ مع‌الملائكهٔ حیث یشاء و هو ابن عم‌ّ أبیك‌، ومنّا سبطا هذه الامهٔ و هما ابناك و منّاالمهدی‌ ـ و ضرب بیده علی ظهر الحسین‌، وقال‌: ـ و هو من وُلْد وَلدِك‌ هذا (یقولها ثلاث‌مرات‌).
و حدیث دیگری كه آن را به ابوسعیدخدری می‌رساند، روایت می‌كند كه گفت‌:رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)مریض شد و من نزد وی‌بودم كه فاطمه وارد شد. هنگامی كه پدررا در این حال دید، گریه كرد.
رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)پرسید: چرا گریه می‌كنی‌ای فاطمه‌؟
گفت‌: ای رسول اللَّه از مشكلات بعد ازشما می‌ترسم‌! آن حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای‌فاطمه‌، آیا نمی‌دانی كه خداوند عزوجل‌نظری بر زمین افكند و از میان مردم روی‌زمین‌، پدر تو را انتخاب كرد و او را به‌پیامبری مبعوث كرد. آنگاه نظر دیگری برزمین افكند و از میان خلایق شوهر تو راانتخاب كرد و به من وحی فرمود كه تو را به‌تزویج او در آورم و او را به عنوان وصی من‌برگزید؟
ای فاطمه‌، آیا نمی‌دانی كه خداوند ازلطف و كرمش تو را به ازدواج حلیم‌ترین وعالم‌ترین و فهیم‌ترین مردم و اولین مسلمان‌در آورده است‌؟
پس از آن فاطمه خندید و خوشحال شدو از آن‌جا كه پیامبر(صلی الله علیه) می‌خواست فضایل‌بیشتری را كه خداوند به علی(علیه السلام) عنایت‌فرموده است‌، متذكر شود، فرمود: ای فاطمه‌،همانا علی(علیه السلام) دارای هفت امتیاز روشن وقاطع(۴۷) است كه كسی غیر از او آنها را ندارد:ایمان او به خدا و رسولش‌، و حكمت او، وعلم او به كتاب خدا و فهم آن‌، و همسری اوبا فاطمه دختر محمد، و فرزندان او، حسن وحسین كه سبطین این امت هستند، و امر بهمعروف و نهی از منكر او.
ای فاطمه‌، خداوند عزوجل ویژگی‌هایی‌را به ما عنایت فرموده است كه به هیچ یك ازقبلی‌ها نداده و هیچ یك از بعدی‌ها آن رانخواهند داشت‌: پیامبر ما بهترین پیامبراست كه پدرت می‌باشد، وصی ما بهترین‌وصی است كه شوهرت می‌باشد، شهید مابهترین شهید است كه عموی پدرت‌می‌باشد، و از ما است آن كسی كه خداوندبرای او دو بال قرار داده كه با آنها در بهشت بهپرواز در می‌آید و همراه ملایكه به هر كجا كه‌بخواهد می‌رود و او پسر عموی تو است‌، واز ما است دو سبط این امت كه آن دو، پسران‌تو هستند، و مهدی این امت از ما است ـ ودر این حال دستی بر پشت حسین زد وفرمود: ـ و او از فرزندان این فرزند تو است‌(و این را سه مرتبه گفت‌).
۱۶) و بآخر رفعه الی ابن عباس‌، قال‌:علی‌ علیه السّلام فی‌ حیاهٔ رسول اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و آله‌: ان اللَّه عزوجل یقول‌: «ا فَان‌ْمَات‌َ اوْ قُتِل‌َ انْقَلَبْتُم‌ْ عَلی‌َ اعْقَابِكُم‌ْ»(۴۸) و اللَّه لاننقلبن علی أعقابنا بعد اذ هدانا اللَّه و لئن‌مات او قتل لاقاتلن علی ما قاتل علیه حتیأموت‌، و اللَّه لانی‌ لاخو رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله و ولیه و ابن عمّه و وصیه و وارثه‌و خلیفته من بعده‌، فمن أحق‌ّ به منی‌؟!
در حدیث دیگری كه سند آن را به ابنعباس می‌رساند، می‌گوید: علی(علیه السلام) در زمان‌حیات رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)گفت‌: خداوندعزوجل می‌فرماید: ا فَان‌ْ مَات‌َ اوْ قُتِل‌َ انْقَلَبْتُم‌ْعَلی‌َ اعْقَابِكُم‌ْ؛(۴۹) آیا اگر رسول‌ خدا رحلت كرد یاكشته شد به گذشته خود بازمی‌گردید؟ به‌خدا قسم‌، بعد از آن‌كه خداوند ما را هدایت‌كرد به گذشته باز نمی‌گردیم و اگر رسول‌ خدابمیرد یا كشته شود، بر سر همان چیزهایی كه‌او بر سر آنها جنگید، می‌جنگم تا كشته شوم‌.به خدا قسم كه من برادر رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)وولی‌ّ او و پسر عموی او و وصی‌ّ او و وارث‌او و جانشین او هستم و در این صورت چه‌كسی از من به او سزاوارتر است‌؟!
۱۷) و بآخر یرفعه أیضاً الی ابن عباس‌،قال‌: قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لام‌ّسلمهٔ‌: یا ام‌ّ سلمهٔ اشهدی‌ هذا علی‌ أمیرالمؤمنین و سید الوصیین و عیبهٔ العلم ومنارالدین‌، و هو الوصی‌ علی الاموات من أهلی‌و الخلیفهٔ علی‌َ الاحیاء من امتی‌.
در حدیث دیگری كه سند آن را هم به ابن‌عباس می‌رساند، می‌گوید: رسول اللَّه به ام‌سلمه گفت‌: ای ام سلمه‌، تو شاهد باش كهاین علی‌، امیرمؤمنین و سید وصیین و معدن‌علم و هدایت‌گر دین است‌. او وصی اموات‌خاندان من و جانشین من در میان امتم‌می‌باشد.
۱۸) و بآخر یرفعه الی الاصبغ بن نُباتهٔ‌،قال‌: كنا مع علی‌ علیه السّلام بالبصرهٔ و هوراكب علی بغلهٔ رسول‌اللَّه صلّی اللَّه علیه وآله‌. فقال لنا: ألا اخبركم بأفضل الخلق عنداللَّه یوم یجمع اللَّه الخلق‌؟ فقال أبو أیوب‌الانصاری‌: أخبِرنا یا أمیر المؤمنین‌. فقال‌:أفضل الخلق عند اللَّه یوم یجمع اللَّه الخلق‌،الرسل علیهم السّلام‌، و أفضل الخلق بعدالاوصیاء الاسباط و أفضل الاسباط سبطانبیكم (یعنی‌ الحسن و الحسین علیهم‌السّلام‌) و أفضل الخلق بعد الاسباط الشهداء،و أفضل الشهداء حمزهٔ بن عبدالمطلّب وجعفر بن أبی‌ طالب ذوالجناحین الخضیبین‌،تكرمهٔ خص‌ّ اللَّه بها محمداً نبیكم صلّی اللَّه‌علیه و آله‌، و المهدی‌ّ المنتظر فی‌ آخر الزمان‌لم یكن فی‌ امهٔ من الامم مهدی‌ ینتظر غیرُه‌.
در روایت مرفوعه دیگری از اصبغ بننباته روایت می‌كند كه گفت‌: در بصره همراه‌علی(علیه السلام) بودم‌. او بر استر رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)سوار شده بود. از ما پرسید: آیا به شما نگویم‌كه در روز قیامت بهترین مردم به درگاه‌خداوند چه كسانی هستند؟
ابوایوب انصاری گفت‌: بفرمایید ای‌امیرالمؤمنین‌.
آن حضرت گفت‌: در روز قیامت‌، بهترین‌مردم در درگاه خداوند پیامبران هستند. وبرترین پیامبر، پیامبر ما است‌. و بهترین‌مردم بعد از پیامبر، اوصیا هستند و برترین‌وصی‌، وصی پیامبر ما است‌. و بهترین مردم‌بعد از اوصیا اسباط هستند و برترین اسباط‌،دو سبط پیامبر شما حسن و حسین هستند.و بهترین مردم بعد از اسباط‌، شهدا هستند وبرترین شهدا، حمزهٔ بن عبدالمطلب و جعفربن ابی‌طالب‌، صاحب دو بال خونین‌می‌باشند. این كرامتی است كه خداوندمخصوص محمد (صلی الله علیه) پیامبر شما گردانیده‌است‌. و مهدی منتظر كه در آخر الزمان انتظاراو را می‌كشند و در هیچ یك از امت‌ها مهدی‌منتظری غیر از او نیست كه انتظارش كشیده‌شود [از ما است‌].
۱۹) و بآخر عن سلمان (ره‌)، قال‌: قلتم‌:كان الف نبی‌ و الف وصی‌ فاهتدت الانبیاء والاوصیاء و ضل‌ّ وصیی‌ نبینا من بینهم‌؟كذبتم و اللَّه ما ضل‌ّ ولكنه كان هادیاً مهدیاً.
در روایت دیگری از سلمان نقل می‌كندكه گفت‌: گفتید كه هزار پیامبر بودند كه هزاروصی داشتند و همه انبیا و اوصیا به راههدایت رفتند و در این میان وصی‌ّ پیامبر ماگمراه شد؟! به خدا قسم كه گمراه نشد و بلكه‌همیشه هدایت‌گر و هدایت شده بود.
۲۰) و بآخر عن علی‌ علیه السّلام أنهقال‌: كان الف وصی‌ و الف نبی‌، واللَّه ما بقَی‌منهم غیری‌.
و بآخر عن كریم قال‌: شهدت الجمل مع‌عائشهٔ و أنا مملوك‌، لواء عائشهٔ مع مولای‌،فكنت بین یدی‌ هودجها و هو مجلّل‌بالدروع‌، فبینا نحن كذلك اذ جاء أحنف بن‌قیس‌، فوقف الی مولای‌ فوعظه و نهاه عماارتكبه و أمره بالرجوع‌، فسكت مولای‌ عنه‌،و لم یحببه بشی‌ء، و انصرف الاحنف‌، ثم‌تحرك الناس حركهٔ‌، فقیل‌: ما هذا؟ فقالوا:مستأمِن جاء الینا، فنظرنا، فاذا هو عمّار بن‌یاسر، فجاء حتی وقف بین یدی‌ الهودج‌،فقال‌: یا ام‌ّ المؤمنین‌، اتقی‌ اللَّه و لا تسفكی‌هذه الدماء بین یدیك و أنت امرأهٔ‌، و لست‌من هذا فی‌ شی‌ء، فانصر فی‌ الی بیتك‌.
فسكتت عنه عائشهٔ و لم تجبه بشی‌ء.
فقال‌: اذكری‌ اللَّه و القرآن الذی‌ أنزله اللَّه‌فی‌ بیتك علی رسوله‌، أما علمت أن رسول‌اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله جعل علیاً علیهالسّلام وصیه علی أهله‌، فباذن من خرجت‌؟فاتقی‌ اللَّه و ارجعی‌. فسكتت و لم تجبه‌بشی‌ء، فانصرف‌.
ثم تحرك الناس حركهٔ‌، فقلنا ما هذا؟.فقیل مستأمن جاءنا، فنحن علی ذلك‌، اذنظرنا الی علی‌ علیه السّلام قد أقبل و علیه‌بُردان و عمامته سوداء متقلّداً بسیفه حتی‌وقف بین یدی‌ الهودج‌، فقال‌: یا عائشهٔ‌، اتقی‌اللَّه ولا تسفكی‌ هذه الدماء الیوم علی‌ یدیكو بسببك‌، فلست مما هنالك فی‌ شی‌ء أنت‌امرأهٔ‌، فانصرفی‌، فلم تجبه بشی‌ء. فقال‌:اذكّرك اللَّه و القرآن الذی‌ أنزله علی رسوله‌فی‌ بیتك‌، أما علمت أن رسول اللَّه صلوات‌اللَّه علیه و آله جعلنی‌ وصیاً علی أهله‌،فباءذن من خرجت‌؟ فارجعی‌ فسكتت‌، و لم‌تجبه بكلمهٔ‌، فناشدها اللَّه و كلّمها و وعظهافلم تكلّمه‌، فانصرف‌، ودارت الحرب‌.
در روایت دیگری از علی(علیه السلام) نقل می‌كندكه فرمود: هزار وصی و هزار پیامبر بوده‌اند.به خدا قسم كه هیچ كدام از آنها غیر من باقی‌نمانده است‌.در روایت دیگری از كریم نقل می‌كند:همراه عایشه در جمل شركت كردم‌. من بردهبودم و پرچم عایشه در دست صاحب منبود. من در كنار كجاوه عایشه بودم كه‌زره‌های فراوانی بدان بسته شده بود تا ازضربات نیزه و شمشیر در امان باشد.
در این حال احنف بن قیس پیش آمد ومقابل صاحب من ایستاد و او را موعظه كرده‌و او را از ارتكاب چنین عملی نهی كرد و ازاو خواست كه برگردد. صاحب من سكوت‌اختیار كرد و جوابی نداد و احنف برگشت‌.
سپس دیدم كه سپاهیان حركتی كردند!پرسیدم‌: علت چیست‌؟ گفتند: امان داده شده‌ای به سوی ما می‌آید. وقتی نگاه كردیم‌،دیدیم كه عمار بن یاسر است‌. او پیش آمد تادر مقابل كجاوه ایستاد و گفت‌:
ای ام المؤمنین‌، از خدا بترس و این‌خون‌ها را نریز. تو یك زن هستی و نباید دراین گونه كارها دخالت كنی‌، به خانه‌ات‌برگرد.
عایشه سكوت كرد و جوابی نداد.
سپس گفت‌: تو را به خدا و قرآنی كه درخانه‌ات بر رسول او نازل شده است‌، قسممی‌دهم‌، آیا تو نمی‌دانی كه رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)علی(علیه السلام) را وصی خود بر اهل بیتش قرار داد؟پس در این صورت با اجازه چه كسی [ازمنزل‌ ]خارج شده‌ای‌؟ از خدا بترس و به‌خانه‌ات باز گرد.
عایشه سكوت كرد و جوابی نداد و عماربازگشت‌.
سپس سپاهیان تكان دیگری خوردند. ماپرسیدیم‌: دوباره چه خبر شده است‌؟ گفتند:امان داده شده‌ای پیش آمده است‌. ما درهمان حال بودیم كه دیدیم علی پیش آمده‌است در حالی كه دو بُرد بر دوش دارد وعمامه سیاهی به سر بسته و شمشیر راحمایل كرده است‌. او مقابل كجاوه ایستاد وگفت‌: ای عایشه‌، از خدا بترس و باعث نشوكه امروز این خون‌ها به خاطر تو بر زمینبریزد. تو زن هستی و سزاوار نیست كه دست‌به چنین كارهایی بزنی‌. برگرد.
عایشه جوابی نداد.
سپس علی گفت‌: تو را به خدا و به قرآنی‌كه بر رسولش در خانه تو نازل كرده است‌،قسم می‌دهم‌، آیا نمی‌دانی كه رسول اللَّه‌(صلی الله علیه و آله و سلم)مرا وصی خود بر اهل‌بیتش قرار داد؟ در این‌صورت با اجازه چه كسی خارج شده‌ای‌؟برگرد.
عایشه جوابی نداد.
علی(علیه السلام) او را به خدا قسم داد و با اوسخن گفت و او را موعظه كرد؛ اما عایشه‌جوابی نداد و به دنبال آن علی [به میان سپاه‌خود ]بازگشت و آتش جنگ شعله‌ور گردید.
۲۱) و بآخر عن سلمان الفارسی‌، قال‌:قلت لرسول اللَّه صلوات اللَّه علیه و آله‌: یارسول اللَّه‌، انه لم یكن نبی‌ الا وله وصی‌!فمن وصیك‌؟ قال‌: یا سلمان لم یبین لی‌بعد(۵۰) قال‌: فمكثت بعد ذلك ماشاء اللَّه‌، ثم‌دخلت المسجد، فنادانی‌ رسول اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و آله‌: یا سلمان‌، فأتیته‌.
فقال‌: یا سلمان كنت‌َ قد سألتنی‌ منوصیی‌ فی‌ امتی‌؟ فمن كان وصّی‌ موسی‌؟فقلت‌: یوشع‌(۵۱) و قال‌: لِم كان وصیته‌؟ قلت‌:الله و رسوله أعلم‌. قال‌: لانه كان أعلم اُمته من‌بعده‌، و أعلم اُمتی من بعدی علی‌ّ بن أبی‌طالب و هو وصیی‌.
حدیث دیگری از سلمان فارسی روایتمی‌كند كه گفت‌: به رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)گفتم‌: ای‌رسول‌ خدا، هیچ پیامبری نبوده است‌، مگراینكه وصیی داشته است‌! پس وصی‌ّ شماكیست‌؟
فرمود: ای سلمان برای من كسی معین‌نشده است‌.(۵۲)
سلمان می‌گوید: بعد از آن تا مدتی كه‌خدا بخواهد مكث كردم و سپس وارد مسجدشدم‌. بلافاصله رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)مرا صدا زد.من نزد وی رفتم‌.
از من پرسید: ای سلمان‌، از من سؤال‌كرده بودی كه وصی‌ّ من در میان امتم‌كیست‌؟ حال به من بگو كه وصی موسی(علیه السلام)چه كسی بود؟ جواب دادم‌: یوشع‌: او پرسید:برای چه یوشع‌، وصی او بود؟ گفتم‌: خدا ورسولش بهتر می‌دانند. آن حضرت گفت‌:زیرا كه یوشع داناترین فرد بعد از موسی بودو داناترین فرد امتم بعد از من‌، علی بنابی‌طالب است و او وصی من می‌باشد.
۲۲) و بآخر عن أبی‌ رافع‌، قال‌: لما كان‌الیوم الذی‌ قبض فیه رسول اللَّه صلّی اللَّهعلیه و آله‌، اُغمی‌ علیه‌، ثم آفاق و أنا أبكی‌ وأقول‌: من لنا بعدك یا رسول اللَّه‌؟ فقال‌: لكم‌بعدی‌ اللَّه تعالی ذكره و وصیی‌ علی‌ صالح‌المؤمنین‌.
در حدیث دیگری از ابورافع روایت‌می‌كند كه گفت‌: روزی كه رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)درآن رحلت كرد یك بار آن حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)بیهوش شد. سپس به هوش آمد در حالی كه‌من گریه می‌كردم و می‌گفتم‌: بعد از تو چه‌كسی را داریم ای رسول اللَّه‌؟ آنحضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بعد از من خدای تبارك‌و تعالی و وصی من علی را دارید كه‌صالح‌ترین مؤمنان است‌.
۲۳) و بآخر عن حسن الصنعانی‌، قال‌:سمعت علیاً علیه السّلام یقول‌: نحن النجباء.و افراطنا افراط الانبیاء و أنا وصی‌ّ الاوصیاء.
قال القاضی المصری‌: و نحن بعد هذانحكی‌ مما رواه الطبری‌ هذا من مناقب علی‌صلوات اللَّه علیه و فضائله الموجبهٔ لماخالفه هو لنؤكّد بذلك ما ذكرناه عنه من‌اغفاله أو جهله أو تعمده أو تجاهله خلاف مارواه‌، و تقدیمه أبابكر و عمر و عثمان علی‌علی‌ علیه السّلام‌.
الاخبار عن كون علی‌ صلوات اللَّه علیه‌وصّی‌ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و أنه‌أحب الخلق الی اللَّه و الی رسوله صلّی اللَّه‌علیه و آله و خیر الخلق و البشر.
و در حدیث دیگری از حسن صنعانی‌روایت می‌كند كه گفت‌: شنیدم كه‌امیرالمؤمنین‌(علیه السلام) می‌فرماید:
ما از نجبا هستیم و اجر و ثواب و تقدم‌ما همانند اجر و ثواب و تقدم انبیای الهی‌است و من وصی اوصیاء هستم‌.
[هنگامی كه رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)به مكه‌رسید، علی(علیه السلام) هم از یمن به مكه رسید. آن‌حضرت به همراه خود قربانی آورده بود كهآیاتی در مورد متعه بین عمره و حج بر اونازل شد. آن حضرت به كسانی كه قربانیهمراه نیاورده بودند، دستور داد كه حج تمتع‌به جای آورند و خودش از آن‌جا كه قربانی‌آورده بود، بر احرامش باقی ماند؛ زیراخداوند فرموده بود: وَ لاَ تَحْلِقُوا رُوسَكُم‌ْ حَتَّییبْلُغ‌َ الْهَدْی‌ مَحِلَّه‌ُ(۵۳)
و هنگامی كه علی(علیه السلام) به آن حضرت‌رسید، از او سؤال كرد: چگونه محرم شدی‌ای علی‌؟ جواب داد: گفتم‌: خدایا به همان‌نیتی محرم می‌شود كه رسول تو محرم شده‌است‌. آن حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: پس محلنشو؛(۵۴) زیرا من قربانی آورده‌ام‌، و اگر دوباره‌به حج می‌آمدم‌، قربانی نمی‌آوردم و آن راحج تمتع قرار می‌دادم‌.]
قاضی نعمان مصری‌، پس از نقلاحادیث یاد شده از كتاب "غدیرخم‌" طبری‌و پس از مقداری بحث و بررسی و انتقاد ازطبری كه چگونه با نقل این همه حدیث‌،تقدم علی(علیه السلام) را نپذیرفته‌، می‌نویسد:
«حال به نقل احادیثی دیگر از طبریمی‌پردازیم كه آنها را در فضیلت علی(علیه السلام)روایت كرده است‌. بسیار روشن است كه این‌احادیث چیزی را ثابت می‌كند كه او با آن‌مخالفت می‌كرده است [تقدم علی(علیه السلام)]. و مادر این‌جا بار دیگر بر ادعای خویش تأكیدمی‌ورزیم كه وی اغفال شده یا خود را به‌تغافل زده است و یا عالماً، عامداً بر خلاف‌آنچه روایت كرده‌، عمل نموده است وابوبكر، عمر و عثمان را بر علی مقدم دانسته‌است‌».
▪ حدیث الطیر
۲۴) الطبری‌ باسناد له رفعه الی أبی‌أیوب الانصاری‌، قال‌: اهدی‌ الی رسول اللَّه‌صلّی اللَّه علیه و آله طیر یقال له‌: الحَجَل‌،فوُضع بین یدیه‌. فقال‌: اللهم‌ّ ائتنی‌ بأحب‌ّ خلقك الیك‌یأكل معی‌ من هذا الطعام‌.
و كان أنس بن مالك و عائشهٔ و حفصهٔ‌قریباً منه فقالت عائشهٔ‌: اللهم‌ّ اجعله أبابكر. وقالت حفصهٔ‌: اللهم‌ّ اجعله عمر. و قال أنس‌:اللهم‌ّ اجعله سعد بن عُبادهٔ ـ أو رجلاً من‌الانصار ـ. و قال‌: وَ حُرِّك‌ الباب‌. فقال‌: یا أنس انظرمن بالباب‌. قال أنس‌: فخرجت‌، فأذا هو علی‌أبی‌ طالب علیه السّلام‌.
فقلت له‌: النبی‌ علی حاجهٔ‌! فرجع علی‌علیه السّلام و مكث رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله ماشاء اللَّه‌، ثم رفع رأسه و قال‌:اللهم‌ّ ائتنی‌ بأحب‌ّ خلقك‌ الیك‌ لیأكل معی‌من هذا الطعام‌. ثم قال‌: و حرَّك‌ الباب ثانیهٔ‌،ثم قال رسول اللَّه‌: یا أنس انظر من بالباب‌.فخرجت فأذا هو علی‌ بن أبی‌ طالب علیه‌السّلام‌. فقلت له‌: النبی‌ علی حاجهٔ‌! فانصرف‌.
فمكث رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله ماشاءاللَّه‌، ثم رفع یدیه‌، و قال‌: اللهم‌ّ ائتنی‌ به‌الساعهٔ‌. قال‌: و حُرِك‌ الباب‌. ثم قال‌: یا أنس‌انظر من الباب‌. قال أنس‌: فخرجت فاذا هوعلی‌ بن أبی‌ طالب علیه السّلام‌، فقلت له‌:النبّی‌ علی حاجهٔ‌! قال‌: فوضع یده علیصدری‌ ثم دفعنی‌ فألصقنی‌ بالحائط‌، ثم‌دخل‌، قال‌: فلما رآه رسول اللَّه صلّی اللَّه علیهو آله عانقه‌، ثم قال‌: اللهم‌ّ و الّی‌ اللهم‌ّ و الی‌ّ(یعنی انه أحب خلقك الیك‌ و الی‌ّ) ثم قال‌له‌: یا علی‌ ما حبسك‌؟ قال‌: جئت ثلاث‌مرات كل ذلك یردنی‌ أنس‌. فنظر الی‌ّ النبی‌،و قال‌: ما حملك علی هذا یا أنس‌؟ فقلت‌: یارسول اللَّه أردت أن تكون الدعوهٔ لرجل من‌قومی‌ الانصار! فقال لی‌ رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله‌: لست بأول من أحب‌ّ قومه‌.
و جاء الطبری‌ لهذا الحدیث بروایات‌كثیرهٔ و طرق شتی‌َ. و رواه غیره كثیر و هو من‌مشهور الاخبار.(۵۵)
( حدیث پرنده)
طبری با سندی كه آن را به ابوایوب انصاریمی‌رساند، روایت می‌كند كه وی گفت‌:پرنده‌ای به نام حَجَل را بریان كردند و پیش‌رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)گذاشتند. آن حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)دست به دعا برداشت و فرمود: خدایا،محبوب‌ترین بنده خود را بفرست تا این مرغ‌را با من بخورد.
در این هنگام‌، أنس بن مالك‌، عایشه وحفصه نزد آن حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. از این روعایشه گفت‌: خدایا این شخص را ابوبكر قراربده و حَفصه گفت‌: خدایا این شخص را عمرقرار بده و أنس گفت‌: خدایا این شخص راسعد بن عباده ـ یا مردی از انصار ـ قرار بده‌.
ابو ایوب می‌گوید: در به صدا در آمد وپیامبر فرمود: ای أنس‌، نگاه كن ببین چه‌كسی پشت در است‌؟ انس گفت‌: پشت دررفتم و دیدم كه علی بن ابی‌طالب است‌.گفتم‌: پیامبر مشغول كاری هستند. به دنبال‌آن علی(علیه السلام) برگشت و رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)تامدتی صبر كرد و آن‌گاه سرش را به سوی‌آسمان گرفت و عرض كرد: خدایا،محبوب‌ترین بنده‌ات را بفرست تا این غذا رابا من بخورد.
كمی بعد در برای دومین بار به صدا درآمد. رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود: ای انس‌، ببین‌چه كسی پشت در است‌. رفتم و دیدم علی‌بن ابی‌طالب است‌. گفتم‌: پیامبر مشغول‌كاری هستند. علی دوباره برگشت وپیامبر(صلی الله علیه) تا مدتی دیگر صبر كرد و آن‌گاه‌دست‌هایش را به سوی آسمان گرفت وعرض كرد: خدایا او را در همین ساعت‌برسان‌. بلافاصله در به صدا در آمد و آن‌حضرت فرمود: ای انس‌، ببین چه كسیپشت در است‌.
انس گفت‌: در را باز كردم و دیدم علی بن‌ابی‌طالب پشت در است‌. به او گفتم‌: پیامبرمشغول كاری هستند؛ اما علی دستش را برسینه‌ام گذاشت و مرا هل داد و به دیوارحیاط چسبانید و داخل شد.
هنگامی كه رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)وی را دید. بااو معانقه كرد و سپس دوبار فرمود: خدایا اومحبوب‌ترین فرد نزد تو و من است‌.
سپس پرسید: ای علی‌، چه چیزی تو رامانع شده بود؟
جواب داد: سه مرتبه آمدم كه هر بار أنس‌مرا رد كرد.رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)نگاهی به من كرد و گفت‌:چرا چنین كردی ای انس‌؟!
گفتم‌: ای رسول‌ خدا، دوست داشتم كهاین دعوت برای فردی از انصار باشد! آن‌حضرت فرمود: تو اولین كسی نیستی كهقومش را دوست می‌دارد.
طبری این حدیث را با روایت‌های‌گوناگون و از طرق مختلف نقل كرده است وبسیاری از محدثان آن را ذكر كرده‌اند و ازاخبار مشهور به شمار می‌آید.(۵۶)
▪ حدیث اللحم المشوی
۲۵) و روی ایضاً حدیثاً باسناد له یرفعه‌أبی رافع‌، قال‌: أصبت لحماً، فصنعته للنبی‌صلّی اللَّه علیه و آله و لم یكن قریب عهدبلحم‌، فأتیته به علی خلوهٔ لیصیب منه‌. فقاللی‌: كأنك‌ أتیتنی‌ به خالیاً لاصیبه وحدی‌.قلت‌: نعم‌، با رسول اللَّه‌. قال‌: أما و اللَّه علی‌ذلك لیأكله معی‌ رجل یحب‌ّ اللَّه‌َ و رسوله‌َ، ویحبّه اللَّه‌ُ و رسوله‌ُ، و وضعته بین یدیه‌، وقمت الی باب الحجرهٔ‌، فرددته‌، فأتی علی‌علیه السّلام یستأذن علی رسول اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و آله‌. فقلت له‌: هو علی حاجهٔ‌.فنادانی‌ رسول اللَّه‌: افتح له‌، ففتحت له‌،فدخل علی‌ علیه السّلام‌، فأكل معه‌، ما أكل‌معه أحد غیره‌. فقلت‌: صدق اللَّه و رسوله‌.
( حدیث گوشت كباب شده‌)
هم‌چنین طبری حدیث مرفوعی ازابورافع روایت می‌كند كه گفت‌: گوشتی به‌دست آوردم و از آن‌جا كه پیامبر مدت‌ها بودگوشت نخورده بود، آن را برای آن حضرتآماده كردم و در وقت خلوتی برایش بردم تااز آن استفاده كند.
فرمود: گویی در وقت خلوتی آن راآورده‌ای تا به تنهایی بخورم‌. گفتم‌: بلی ای‌رسول‌ خدا.
گفت‌: اما به خدا قسم این گوشت را كسی‌با من می‌خورد كه خدا و رسولش را دوست‌دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.
آن را در مقابلش گذاشتم و به طرف دراتاق رفتم و آن را بستم‌. پس از لحظه‌ای‌علی(علیه السلام) آمد و اجازه ورود خواست‌. گفتم‌:پیامبر مشغول كاری است‌؛ امّا رسولاللَّه‌۹ مرا صدا زد و گفت‌: در را برایش بازكن‌. در را باز كردم و علی(علیه السلام) داخل شد وهمراه آن حضرت غذا را خورد و فرد دیگریبا آنها نبود و من پیش خود گفتم‌: صدق اللَّه‌و رسوله‌.
۲۶) و بآخر عن أبی‌ رافع أیضاً، قال‌:صنع زید بن حارثهٔ للنبی‌ صلّی اللَّه علیه وآله طعاماً، فأتاه به‌. و عنده نفر من أصحابه‌، وفیهم أبوبكر و عمر، فوضعه بین أیدیهم‌.فقال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: لیدخلُن‌ّعلیكم الا‌ن رجل یحب‌ّ اللَّه و رسوله و یحبّه‌اللَّه‌ُ و رسوله‌ُ. فقال أبوبكر: اللهم‌ّ اجعله‌عبدالرحمن یعنی‌ ابنه‌. و قال عمر: [اللهم‌]اجعله عبداللَّه یعنی‌ ابنه‌َ. ثم نظروا الی‌شخص مقبل بین النخیل‌، فقالوا: هذا رجل‌قد أقبل‌. فقال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه وآله‌: كن علیاً. فاذا هو علی‌. فجاء حتی دخل‌علیهم‌.
حدیث دیگری از ابورافع روایت می‌كندكه گفت‌: زید بن حارثه برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه)غذایی آماده كرد و برایش آورد. عده‌ای ازاصحاب آن حضرت و از جمله ابوبكر و عمرنزد آن حضرت بودند.
رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود: الان مردی واردمی‌شود كه خدا و رسولش را دوست دارد وخدا و رسول هم او را دوست دارند.
ابوبكر گفت‌: خدایا این شخص راعبدالرحمان‌، یعنی پسر وی‌، قرار بده و عمرگفت‌: [خدایا] این شخص را عبداللَّه‌، یعنی‌پسرش‌، قرار بده‌.
آن‌گاه به شخصی كه از میان نخل‌ها پیش‌می‌آمد، نگاه كردند و گفتند: این همان‌شخص است كه می‌آید.
رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)گفت‌: ای آینده‌، علی‌باش‌. و ناگهان دیدند كه او علی است و پیش‌آمد تا بر آنها وارد شد.
▪ عائشهٔ تعترف بفضله
۲۷) و بآخر یرفعه الی جُمیع بن عُمیر،قال‌: دخلت مع عمتی‌ [الی ]عائشهٔ‌،فسألتها: أی‌ُّ النساء كانت أحب‌َّ الی رسول اللَّه‌صلّی اللَّه علیه و آله‌؟ فقالت‌: فاطمهٔ رضوان‌اللَّه علیها. فقالت لها: فمن كان أحب‌َّ الیه من‌الرجال‌؟ قالت‌: بعلُها علی‌ بن أبی‌ طالب‌، ولقد كان كما علمت [صوّاما] قواماً.
( اعتراف عایشه به فضل علی‌(علیه السلام))
در حدیث مرفوعه دیگری از جمیع بن‌عمیر روایت می‌كند كه گفت‌: همراه عمه‌ام‌نزد عایشه رفتم‌. عمه‌ام از او پرسید: كدام یك‌از زنان نزد رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)محبوب‌تر بودند؟جواب داد: فاطمه رضوان اللَّه علیها. از اوپرسید: كدام یك از مردان نزد وی محبوب‌تربودند؟ جواب داد: شوهرش‌، علی بنابی‌طالب و چنان كه می‌دانی او بسیارروزه‌دار و بسیار نمازگزار بود.
۲۸) قال‌: و سألتها امرأهٔ فی‌ مقام آخر:من كان أحب أصحاب رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله‌؟ قالت‌: علی‌ّ بن أبی‌ طالب‌. ماظنكم برجل سالت نفس‌ُ رسول اللَّه صلّیاللَّه علیه و آله فی‌ یده‌، فمسح بها وجهه‌.
در حدیثی دیگر می‌گوید: در جایی دیگرزنی از او پرسید: چه كسی محبوب‌ترین‌اصحاب رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)بود؟ جواب داد:علی بن ابی‌طالب و در ادامه گفت‌: چه فكرمی‌كنید درباره مردی كه رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)برروی دست او جان داد، و او دستانش را برصورت خود كشید؟
۲۹) و بآخر عن جُمیع بن عُمیر أیضاً،أنه قال‌: قالت عمتی لعائشهٔ‌: ما حملك علیالخروج علی‌َ علی‌ علیه السّلام‌؟ فقالت‌:دعینی عن هذا، و اللَّه‌، ما كان أحد من‌الرجال أحب‌ّ الی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه وآله من علی‌ علیه السّلام‌، ولا فی‌ النساء من‌فاطمهٔ‌.
هم‌چنین در حدیث دیگری از جمیع بن‌عمیر روایت می‌كند كه گفت‌: عمه‌ام ازعایشه پرسید: چرا ضد علی(علیه السلام) خروج‌كردی‌؟ جواب داد: مرا از پاسخ معذوردار، به‌خدا قسم كه نزد رسول اللَّه هیچ یك از مردان‌محبوب‌تر از علی و هیچ یك از زنان‌محبوب‌تر از فاطمه نبودند.
۳۰) و بآخر، أنه قیل لعائشهٔ‌: كیف كانت‌منزلهٔ علی‌ فیكم‌؟ قالت‌: سبحان اللَّه‌!أتسألونی‌ عن رجل لما قُبض رسول اللَّهصلّی اللَّه علیه و آله‌، قال الناس‌: أین یدفن‌؟فقال علی‌ علیه السّلام‌: انه لیس بأرضكم هذه‌بقعهٔ أحب الی اللَّه من البقعهٔ التی‌ قبض فیهارسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌، فادفنوه بها.
و كیف تسألونی‌ عن رجل فاضت(۵۷) نفس‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله فی‌ یدهفمسح بها وجهه‌؟
و كیف تسألونی‌ عن رجل وضع یده من‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله موضعاً لم‌یضع أحد یده علیه غیره (تعنی‌ علی سوءئه‌عند غسله‌). و كان أحب‌َّ الناس الی رسول‌اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌.
فقیل لها: فكیف خرجت علیه مع علمك‌هذا فیه‌؟ قالت‌: دعونی‌ من هذا! فلو قَدرت‌ُ أن‌أفتدی‌ منه بما علی الارض لفعلت‌ُ.(۵۸)
در حدیث دیگری می‌گوید: از عایشه‌پرسیده شد: منزلت علی در میان شماچگونه بود؟ جواب داد: سبحان‌اللَّه‌! آیا از من‌درباره مردی سؤال می‌كنید كه وقتی رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) قبض روح شد، مردم می‌پرسیدند:او كجا دفن می‌شود؟ علی(علیه السلام) گفت‌: درسرزمین شما و در پیشگاه خداوند بقعه‌ای‌محبوب‌تر از این بقعه‌ای كه رسول اللَّه‌(صلی الله علیه و آله و سلم)در آن قبض روح شد، وجود ندارد، پس او رادر همین جا دفن كنید. و چگونه از من درباره‌مردی سؤال می‌كنید كه رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)برروی دست او قبض روح شد و او دستانش رابر صورت خویش كشید. و چگونه از من‌درباره مردی سؤال می‌كنید كه دستش را برجایی از بدن رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)گذاشت كه هیچ‌كس غیر از او دستش را بر آن‌جا نگذاشت‌؟(منظورش مسح عورت به هنگام غسل بود.)و او محبوب‌ترین شخص نزد رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) بود.
در این هنگام از وی سؤال شد: چرا ضدّوی خروج كردی در حالی كه اینها رامی‌دانستی‌؟ گفت‌: مرا از این معاف دارید. اگرمی‌توانستم كه در مقابل این خطا، تمام زمین‌را به فدیه بدهم این كار را می‌كردم‌.(۵۹)
۳۱) عن مسروق‌، قال‌: دخلت علی‌عائشهٔ فقالت لی‌: یا مسروق‌: انك‌ من أبرّولدی‌ بی‌، و انی‌ أسألك‌ عن شیی‌ء فأخبرنی‌به‌. فقلت‌: سلی‌ یا امّاه عمّاشئت‌. قالت‌: و أین‌قتله‌؟ قلت‌: علی نهر یقال لاعلاه تامرا، ولاسفله(۶۰) النهروان بین [اخافیق و طرفاء](۶۱)فقالت‌: لعن اللَّه فلاناً (تعنی عمرو بن‌العاص‌) فانه أخبرنی‌ أنه قتله علی نیل مصر(۶۲)قال مسروق‌: یا امّاه‌! فأنی‌ أسألك‌ بحق‌ّ اللَّه‌[و] حق رسوله و حقی فانی‌ ابنك(۶۳) لماأخبرتینی‌ بما سمعت من رسول اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و آله فیهم‌. قالت‌: سمعته یقول فیهم‌[أهل النهروان‌]: هم شرّ الخلق و الخلیقهٔ‌یقلتهم خیر الخلق و الخلیقهٔ‌، و أقربهم الی‌اللَّه وسیلهٔ‌.(۶۴) قال مسروق‌: و كان الناسیومئذٍ اخماساً، فأتیتها بخمسین رجلاً ـعشرهٔ من كل خمس (ره‌) فشهدوا لها أن علیاًعلیه السّلام قتله‌.(۶۵)
از مسروق روایت می‌كند كه گفت‌: نزدعایشه رفتم به من گفت‌: ای مسروق‌، تو ازنیكوكارترین فرزندانم نسبت به من هستی‌. ازتو سؤالی دارم كه می‌خواهم برایم توضیح‌دهی‌. گفتم‌: ای مادر، از هر چه می‌خواهی‌سؤال كن‌.
پرسید: چه كسی «مُخدَج‌» را كشت‌؟
گفتم‌: علی بن ابی‌طالب‌.
پرسید: كجا او را كشت‌؟
گفتم‌: در كنار نهری كه به بالای آن «تامرا»و به پایین آن «نهروان‌»(۶۶) گفته می‌شود و بین‌«اخافیق و طرفاء»(۶۷) واقع شده است‌. پسگفت‌: خدا فلانی (یعنی عمرو بن عاص‌) رالعنت كند؛ زیرا به من خبر داد كه وی را دركنار رود نیل كشته است‌.(۶۸)
مسروق گفت‌: ای مادرم‌! تو را به حق‌خدا و رسولش و حق [فرزندی‌ام‌] قسم‌می‌دهم كه مرا از آنچه رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)درباره‌آنها گفته است‌، باخبر كن‌.
پس عایشه گفت‌: از آن حضرت شنیدم‌كه درباره آنها [اهل نهروان‌ ]می‌گفت‌: آنهابدترین مخلوقات خدا هستند كه بهترین ونزدیك‌ترین خلق‌ِ به خدا آنها را می‌كشد.
مسروق گفت‌: در آن روزگار مردم پنج‌دسته بودند كه پنجاه نفر ـ از هر دسته ده نفر ـرا نزد وی آوردم و همگی شهادت دادند كه‌علی(علیه السلام) این شخص را كشته است‌.(۶۹)
▪ حب الرسول له
۳۲) و بآخر عن ابن بُریدهٔ‌: أن نفراً دخلواعلی أبیه بریدهٔ‌، فقالوا له‌: أخل لنا، فأمر منحوله بالقیام‌، قال فبقیت‌ُ معه‌. فنظروا الی‌. وقالوا: تنح‌ّ. فقال أبی‌: أما ابنی‌ فلا. فقالوا: أمااذا رضیت به فقد رضینا. حدثنا أی‌ الناس كان‌أحب‌َّ الی‌ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌؟قال [أبی‌]: كان أحب‌َّ الناس الیه علی‌ بن أبی‌طالب‌.
( علاقه پیامبر به او)در حدیث دیگری از ابن بریده روایت‌می‌كند: عده‌ای نزد پدرم آمدند و به وی‌گفتند: مجلس را برای ما خلوت كن‌. پدرم بهاطرافیان دستور داد كه بروند. همگی رفتند وفقط من باقی ماندم‌. به من گفتند: تو هم برو؛اما پدرم گفت‌: فرزندم نمی‌رود. گفتند: اگر تومی‌خواهی او حاضر باشد، مانعی ندارد.حال بگو كه محبوب‌ترین فرد نزد رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) چه كسی بود؟ [پدرم‌] گفت‌:محبوب‌ترین فرد نزد رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)علی بن‌ابی‌طالب بود.
۳۳) و بآخر عن أبی‌ رافع‌، أنه قال‌: قالرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لعلی‌ علیه‌السّلام‌: أما ترضی‌َ أن تكون أخی‌ فی‌ الدنیا والا‌خرهٔ‌، و أنك خیر اُمتی‌ فی‌ الدنیا و الا‌خرهٔ‌.
در حدیث دیگری از ابورافع روایت‌می‌كند كه گفت‌: رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)به علی(علیه السلام)گفت‌: آیا به این راضی نیستی كه برادرم دردنیا و آخرت و بهترین فرد امت من در دنیا وآخرت هستی‌؟
▪ علی‌ّ خیر البشر
۳۴) و بآخر عن الحویرث‌، قال‌: رسول‌اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: الحسن و الحسینسید اشباب أهل الجنهٔ و أبوهما خیر منهما.
( علی برترین انسان)
در حدیث دیگری از حویرث روایت‌می‌كند: رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود: حسن وحسین سرور جوانان اهل بهشتند و پدرشان‌از آنها برتر است‌.
۳۵) و بآخر عن عطاء، قال‌: سألتعائشهٔ عن علی‌ علیه السّلام‌. فقالت‌: ذلك‌خیر البشر لایشك‌ّ فیه الا من كفر.
در حدیث دیگری از عطا روایت می‌كند:از عایشه درباره علی(علیه السلام) سؤال كردم‌، عایشه‌گفت‌: او بهترین مخلوق است و هر كس در اوشك كند كافر شده است‌.
۳۶) و بآخر عن جابر أِنه سأل النبّی‌ عن‌علی‌ علیه السّلام‌، فقال رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله ذلك خیر البشر. و فی‌ روایهٔ اخری‌عنه أنه قال‌: ذلك خیر البریهٔ‌.
در حدیث دیگری از جابر روایت می‌كندكه او از پیامبر(صلی الله علیه) درباره علی(علیه السلام) سؤال كرد.رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود: او بهترین بشر است‌.و در روایت دیگری از آن حضرت آمده است‌كه فرمود: او بهترین مخلوق است‌.
۳۷) و عن حُذیفهٔ بن الیمان‌، قال‌: قال‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: علی‌ خیرالبشر و من أبی‌َ فقد كفر.
از حدیفهٔ بن یمان روایت شده است كه‌گفت‌: رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود: علی بهترین‌بشر است و هر كس از پذیرش این مطلب‌خودداری كند، بی‌تردید كافر شده است‌.
۳۸) و بآخر عن حذیفهٔ ایضاً، أنه سُئل‌عن علی‌ السّلام فقال‌: ذلك خیر هذه الامهٔ‌بعد نبیها لایشك‌ فیه الا منافق‌.
در حدیث دیگری از حدیفه آمده است‌:از آن حضرت درباره علی(علیه السلام) سؤال شده‌فرمود: او بعد از من بهترین فرد این امت‌است و كسی در او شك نمی‌كند مگر این كه‌منافق باشد.
۳۹) و عن ابن مسعود، أنه قال‌: قرأت‌علی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله سبعین‌سورهٔ و ختمت القرآن علی خیر الناس بعده‌.فقیل من هو؟ فقال‌: علی‌ بن أبی‌ طالب‌.صلوات اللَّه علیه‌.
از ابن مسعود روایت می‌كند كه گفت‌:هفتاد سوره را نزد رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)قرائت كردم‌و سپس قرآن را نزد بهترین فرد بعد از او ختم‌كردم‌.
از او پرسیده شد: او چه كسی است‌؟جواب داد: علی بن ابی‌طالب‌.
▪ الحسین و عبداللَّه بن عمرو بن‌العاص
۴۰) و بآخر عن اسماعیل بن [رجاء]عن أبیه‌، قال‌: كنت جالساً مع عبداللَّه بن‌عمرو بن العاص و [أبی‌](۷۰) سعید الخُدری‌بالمدینهٔ فی‌ حلقهٔ بمسجد الرسول اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و آله‌، فمرّبنا الحسین بن علی‌ علیهالسّلام
[فسلّم‌، ورد علیه القوم‌](۷۱)، و سكت عبداللَّه‌بن عمرو بن العاص‌، ثم اتبعه‌: و علیك‌السّلام و رحمهٔ اللَّه بعد ما فرغ القوم‌، ثم قال‌:ألا اخبركم بأحب‌ِّ أهل الارض الی أهل‌السماء؟ قلنا: بلی‌! قال‌: هو هذا المُقفی‌(۷۲) و ماكلّمنی‌ كلاماً منذ لیالی‌ صفین‌، ولئن رضی‌عنی‌ أحب الی‌ من أن یكون لی‌ حمر النعم‌.
فقال أبو سعید: فان شئت انطلقنا الیه‌فاعتذرت‌َ الیه‌، قال‌: نعم‌. فتواعدا أن یغدواالیه‌، فغدوت معهما، فدخل أبوسعید ودخلت معه‌. فجلس أبو سعید الی جانب‌الحسین علیه السّلام‌، و استأذنه لعبداللَّه بن‌عمرو. فقال له‌: یابن رسول اللَّه مررت‌َ بناأمس‌. فقال لنا [عبداللَّه‌ ]كیت و كیت‌. فقلت‌له‌: ألا تمضی‌ تعتذر الیه‌. فقال‌: نعم و قد جاءیعتذر الیك‌، فَأذن له یابن رسول اللَّه‌. فأذن‌له‌، فدخل عبدُاللَّه بن‌ُ عمرو بن العاص‌، وأبوسعید جالس الی جانب الحسین علیه‌السّلام‌، فسلّم‌، ثم وقف‌، فانزجل‌(۷۳) له أبوسعید. فجذب الحسین علیه السّلام أبا سعیدالیه ثم تركه‌، فانزجل له‌، فجلس بینهما. فقالله أبو سعید: حدیثك‌ یا عبدَاللَّه‌. قال‌[عبداللَّه ]: نعم‌، قلت ذلك و أشهد أنه أحب‌ُّأهل الارض الی أهل السماء. قال له الحسینعلیه السّلام‌: [أ] فتعلم أنی أحب أهل الارض‌الی أهل السماء و تقاتلنی‌ أنا و أبی‌ یوم‌صفین‌؟ و اللَّه ان أبی‌ لخیر منی‌. قال‌[عبداللَّه‌]: أجل و اللَّه ما أكثرت لهم سواداً، ولا اخترطت سیفاً معهم‌، ولا رمیت معهم‌بسهم‌، و لا طعنت معهم برمح‌، ولكن كانأبی‌ قد شكانی‌ الی‌ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه‌و آله‌، و قال‌: هو یصوم النهار و یقوم اللیل‌، وقد أمرته أن یرفق بنفسه‌، فقد عصانی‌. فقال‌لی‌ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: أطع‌أباك‌. فلما دعانی‌ الی‌ الخروج معه‌، فذكرت‌قول رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: أطع‌أباك‌، فخرجت معه‌.
فقال له الحسین علیه السّلام‌: أما سمعتقول‌َ اللَّه [عزوجل‌](۷۴) «وَ ان‌ْ جَاهَدَاك‌َ لِتُشْرِك‌َبِی‌ مَا لَیس‌َ لَك‌َ بِه‌ِ عِلْم‌ٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا»(۷۵) و قول‌َرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: انما الطاعهٔ‌فی‌ المعروف‌، و قوله‌: لاطاعهٔ لمخلوق فی‌معصیهٔ الخالق‌؟!
قال‌: بلی‌، قد سمعت ذلك یابن رسول‌اللَّه‌، و كأنی‌ لم أسمعه الا الیوم‌.
(حسین و عبداللَّه پسر عمروپسرعاص)
در حدیث دیگری از اسماعیل بن [رجاء]از پدرش روایت می‌كند كه گفت‌: همراه‌عبداللَّه بن عمرو بن عاص و [ابی‌](۷۶) سعیدخدری در مسجد مدینه دور هم نشسته‌بودیم كه حسین بن علی(علیه السلام) از كنار ماگذشت [و سلام كرد و افراد جواب سلامش‌را دادند.](۷۷) عبداللَّه بن عمرو بن عاص‌سكوت اختیار كرد و بعد از آن‌كه همه جوابسلامش را دادند، جواب سلام را داد و سپس‌گفت‌: آیا به شما نگویم كه محبوب‌ترین فردروی زمین نزد اهل آسمان‌ها كیست‌؟ گفتیم‌:چرا! گفت‌: او همین مُقَفّی(۷۸) [كسی كه پشت‌او به سوی شما است‌] می‌باشد. او بعد ازجنگ صفین تاكنون با من صحبت نكرده‌است و [با من قهر است و ]رضایت او برای‌من از داشتن شتران سرخ مو بهتر است‌.
ابوسعید گفت‌: اگر بخواهی باهم پیش اومی‌رویم تا از او عذرخواهی كنی‌. عبداللَّه‌گفت‌: باشد. سپس باهم قرار گذاشتند كه فرداصبح نزد او بروند.
فردای آن روز من نیز همراه آنان رفتم‌.ابتدا ابوسعید داخل شد و من به دنبال وی‌وارد شدم‌. ابوسعید كنار حسین(علیه السلام) نشست‌تا از او برای عبداللَّه بن عمرو اجازه ورودبگیرد و گفت‌: ای پسر رسول اللَّه‌، دیروز ازكنار جمع ما رد می‌شدی كه [عبداللَّه‌ ]به ماچنین و چنان گفت‌. من به او گفتم‌: آیانمی‌خواهی نزد او بروی و عذرخواهی كنی‌؟گفت‌: چرا. حال آمده كه عذرخواهی كند.پس اجازه دهید كه داخل شود.
حسین(علیه السلام) اجازه داد و عبداللَّه بن عمروبن عاص وارد شد و سلام كرد. آن دو جواب‌سلامش را دادند و ابوسعید كمی ازحسین(علیه السلام) فاصله گرفت تا عبداللَّه بین او وحسین بنشیند. ابوسعید به او گفت‌: ای‌عبداللَّه‌، گفتار دیروزت را بگو. [عبداللَّه‌]گفت‌: بلی من چنین گفته‌ام و شهادت می‌دهم‌كه او محبوب‌ترین فرد روی زمین در پیشگاه‌اهل آسمان است‌.
حسین(علیه السلام) پرسید: آیا می‌دانی كه من‌محبوب‌ترین فرد نزد اهل آسمان هستم و بااین حال در صفین با من و پدرم جنگیدی‌؟!به خدا قسم كه پدرم بهتر از من بود.
[عبداللَّه‌] گفت‌: بلی همین طور است وبه خدا قسم كه من نه برای آنها سیاهی لشكرشدم و نه شمشیری كشیدم و نه تیری‌انداختم و نه نیزه‌ای پرتاب كردم‌. [قضیه ازاین قرار است كه در زمان رسول‌ خدا] پدرم ازمن نزد رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)شكایت كرد و گفت‌:او تمام روزها روزه می‌گیرد و تمام شب را به‌عبادت می‌پردازد و من به او امر كرده‌ام كه‌نسبت به خود ملایم‌تر باشد، اما از اطاعت‌من سرپیچی می‌كند. پس از آن رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) به من گفت‌: از پدرت اطاعت كن‌.برای همین هنگامی كه مرا به خروج برایجنگ فراخواند، سخن رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)را به‌یاد آوردم كه فرموده بود. از پدرت اطاعت‌كن‌، و برای همین همراه وی خارج شدم‌.
حسین(علیه السلام) به او فرمود: آیا سخن‌خداوند [عزوجل‌](۷۹) را نشینده‌ای كه‌می‌فرماید: وَ ان‌ْ جَاهَدَاك‌َ عَلی‌َ ان‌ْ تُشْرِك‌َ بِی‌مَالَیس‌َ لَك‌َ بِه‌ِ عِلْم‌ٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا؟(۸۰) و مگر قول‌رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)را نشنیده‌ای كه می‌فرماید:«انَّما الطّاعَهٔ‌ُ فی‌ الْمَعْرُوف‌ِ» و می‌فرماید: «لاَطَاعَهٔ‌َ لِمَخْلُوق‌ٍ فی‌ مَعْصِیهٔ‌ِ الخَالِق‌ِ»؟
گفت‌: چرا شنیده‌ام ای پسر رسول‌ خدا،ولی گویی كه تا به حال آن را نشنیده بودم‌.[!]
▪ علی‌ّ حبیب الرسول
۴۱) و بآخر عن عائشهٔ [أنها قالت‌]: لمااحتضر رسول‌ُ اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله قال‌:ادعوا لی‌ حبیبی‌، فدعوت‌ُ [له‌ ]أبابكر، فلمادخل نظر الیه ثم أعرض عنه‌، و قال‌: ادعوالی‌ حبیبی‌. فدعت حفصهٔ له عمر، فكان منه‌مثل ذلك‌. فقلت‌: ویحكم‌، ادعوا له علی‌ بن‌أبی‌ طالب‌، فواللَّه لا یرید غیره‌، فدعوه‌. فلمارآه فرج الثوب الذی‌ كان علیه ثم أدخله معه‌فیه‌، فلم یزل یحتضنه‌(۸۱) الی ان قبض و یده‌علیه‌.
(علی دوست پیامبر)
در حدیث دیگری از عایشه روایت‌می‌كند كه گفت‌: هنگامی كه رسول اللَّه‌(صلی الله علیه و آله و سلم)محتضر شد، فرمود: حبیب مرا فرابخوانید.من ابوبكر را [نزد او ]فراخواندم‌. اما وقتی كهاو آمده و نگاه پیامبر به وی افتاد، از او رویبرگردانید و دوباره گفت‌: حبیب مرا فرابخوانید. سپس حفصه عمر را فراخواند، امابا او نیز همان برخورد را كرد. پس من گفتم‌.وای بر شما، علی بن ابی‌طالب را برای او فرابخوانید. به خدا قسم كه غیر او رانمی‌خواهد. و بدین ترتیب او را فراخواندند.هنگامی كه او را دید، روپوشی را كه بررویش انداخته شده بود گشود و علی را به‌زیر آن برد و همین‌طور علی او را بر سینه‌خود چسبانیده بود كه قبض روح شد ودستش در دست وی بود.
▪ حدیث الرایهٔ‌
۴۲) و بآخر عن بریدهٔ‌، انه قال‌: كانرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله یعرض له‌وَجَع‌ُ الشقیقهٔ‌،(۸۲) فلما كان یوم خیبر أصابهذلك و لم یخرج الی الناس‌. و ان أبابكر أخذالرایهٔ و خرج بالناس‌. فقاتل و قاتلوا و لم‌یكن شی‌ء ثم انصرف و انصرفوا. فأخذهاعمر و خرج‌، و قاتل و من معه‌، و انصرف وانصرفوا و لم یصنعوا شیئاً. فقال رسول اللَّه‌صلّی اللَّه علیه و آله‌: لاعطینّها غداً رجلاًیحب‌ُّ اللَّه و رسوله و یحبه‌ُ اللَّه‌ُ و رسوله‌ُ كرّارٌغیرُ فرّار، یفتح خیبر عنوهٔ‌ً و كان علی‌ علیه‌السّلام قد رمد، فتخلّف‌، فتطاول لها جماعهٔ‌[من‌] الناس‌.(۸۳) فلما أصبح أتاه علی‌ السّلام وهو أرمد قد عصَّب علی عینیه‌.(۸۴) فقال له‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: مالك یاعلی‌؟ فقال‌: قد رَمدْت‌ُ یا رسول اللَّه‌. قال‌: ادن‌منی‌، فدنا منه‌، فتفل فی‌ عینیه‌، ففتحها فی‌الوقت ما بهما علّهٔ‌، و ما رمد بعدها،(۸۵) فأعطاه‌الرایهٔ فأخذها، و علیه جُبّهٔ اُرْجُوان‌ٍ حَمراء، وقصد الی خیبر، فخرج الیه مرحب صاحب‌الحصن‌، و علیه درع و بیضهٔ و مِغْفَر و هویرتجز و یقول‌:
قد علمت خیبر أنی‌ مرحب‌
[شاكی‌] السلاح بطل‌ٌ مُجّرب‌ُ
أطعن أحیانا و حیناً أضرب(۸۶)
فاجابه علی‌ بن أبی‌ طالب علیه السّلام‌:
أنا الذی‌ سمّتنی‌ اُمی‌ حیدرهٔ‌(۸۷)
أكیلكم بالسیف كیل السندرهٔ
كلیث غابات شدید القَصَرهٔ‌(۸۸)
و اختلفا بینهما ضربتین‌، بدره علی‌ علیه‌السّلام فضربه علی ام‌ّ رأسه فَقَد المِغْفَر والبَیضهٔ‌، و شق‌ّ رأسَه حتی وصل السیف الی‌أضراسه‌... و افتتح خیبر عنوهٔ‌.
فجاء الطبری‌ بهذا الخبر و ما قبله من‌الاخبار من طرق كثیرهٔ و هو و ما قبله من‌الاخبار المشهورهٔ المأثورهٔ‌.( حدیث پرچم‌)
در حدیث دیگری از بریده نقل می‌كند كه‌گفت‌: رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)به سردرد درشقیقه‌هایش مبتلا می‌شد.(۸۹) در جنگ خیبرنیز به این سردرد مبتلا شد و میان سپاهیانشنیامد. برای همین ابوبكر پرچم را برداشت وهمراه مردم حركت كرد. او مقداری جنگید،ولی كاری از بیش نبرد و برگشت و سپاهیاننیز باز گشتند.
سپس عمر پرچم را برداشت و پیش‌رفت و پس از مقداری جنگ و گریز كاری ازپیش نبرد و برگشت‌. پس از آن رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: فردا پرچم را به كسی خواهم‌داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا ورسول هم او را دوست دارند و او حمله‌كننده پی در پی است و فرار كننده نیست وخیبر را با قدرت فتح می‌كند.
در آن هنگام علی به چشم‌درد مبتلا بود ودر جنگ حاضر نشده بود و عده‌ای از مردم‌این سخن رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)را كه شنیدند گردن‌كشیده و آرزو كردند كه آن شخص باشند.(۹۰)فردا صبح علی(علیه السلام) در حالی كه به چشم دردمبتلا بود و آن را با پارچه‌ای بسته بود(۹۱) نزدپیامبر(صلی الله علیه) آمد.
رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)به او فرمود: تو را چه‌شده است ای علی‌؟ جواب داد: به چشم‌دردمبتلا شده‌ام ای رسول‌ خدا. فرمود: نزدیك‌من بیا. علی(علیه السلام) به او نزدیك‌تر شد و آنحضرت آب دهان مبارك را بر چشم‌های اومالید. پس علی(علیه السلام) در همان لحظهچشم‌های خود را باز كرد و گویی هیچ عیبی‌نداشته است و بعد از آن هیچ گاه علی(علیه السلام) به‌چشم‌درد مبتلا نشد.(۹۲)
پیامبر(صلی الله علیه) پرچم را به علی(علیه السلام) داد و اوآن را گرفت‌، در حالی كه لباسی ارغوانی‌مایل به سرخ پوشیده بود. او به سوی خیبرحركت كرد و مرحب رئیس قلعه كه زره وكلاهخود و زره متصل به كلاه را پوشیده بود،به مقابله‌اش آمده و این رجز را می‌خواند:
همانا خیبر می‌داند كه من مرحب هستم‌.[من سراپا] مسلح می‌باشم كه پهلوان و باتجربه هستم‌. و گاهی با نیزه و گاهی باشمشیر می‌جنگم‌. علی در جواب وی این‌رجز را خواند: من همان كسی هستم كهمادرم مرا حیدرهٔ نامیده است‌.(۹۳)
و شما را با پیمانه شمشیر جمع‌آوری‌می‌كنم‌. همانند شیر بیشه‌ای كه بسیار قوی‌است‌.
بین آنها دو ضربه رد و بدل شد كه‌علی(علیه السلام) پیش‌دستی كرد و ضربه‌ای بر فرق‌سرش زد كه كلاهخود و زره متصل به كلاه‌وی را پاره كرد و سرش را آن‌قدر شكافت تابه دندان‌هایش رسید... و بدین ترتیب خیبربا قدرت فتح شد.
طبری این روایت و ما قبل آن را از طرق‌زیادی نقل كرده است و همگی از اخبارمشهور به شمار می‌روند.
فصلی در مورد كسانیكه علی كه درودخدا بر او باد را مذمّت كرده یا به او غضب‌كرده یا در ادای حقش كوتاهی كرده‌اند.
▪ اللَّه زین علیا
۴۳) عن الطبری‌ باسناد له یرفعه الی‌عمار بن یاسر (رحمهٔ اللَّه علیه‌) أنه قال‌: قال‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: لعلی‌ علیه‌السّلام‌: یا علی‌ ان اللَّه عزوجل قد زینك‌بزینهٔ لم یزین أحداً من العباد بزینه‌ٍ أحب‌َّ الیه‌منها و هی‌ زینهٔ الابرار عند اللَّه‌، الزهد فی‌الدنیا، فجعلك لا ترزأ من الدنیا [شیئا] و لاترزأ منك الدنیا [شیئاً، و وهب لك‌ حب‌المساكین فجعلك‌ ترضی بهم‌](۹۴) أتباعاً[ویرضون‌ ]بك‌ أماماً. فطوبی‌َ لمن أحبك وصدق فیك و ویل لمن أبغضك‌ و كذب‌علیك‌، فأما من أحبك و صدق فیك فاولئك‌جیرانك فی‌ دارك و شركاؤك‌ فی‌ جنتك‌، وأما من أبغضك‌ و كذب علیك فیحق علی‌اللَّه أن یوقفه موقف الكذابین‌.(۹۵)
(خدا علی را زینت بخشیده‌)
طبری با اسناد خود كه آن را به عمار بن‌یاسر رحمهٔ‌اللَّه علیه می‌رساند نقل می‌كند كه‌وی گفت‌: رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)به علی(علیه السلام) فرمود:ای علی خداوند عزوجل تو را به زینتی‌مزین كرده است كه هیچ یك از بندگان‌خویش را به زینتی كه محبوب‌تر از آن درپیشگاه وی باشد، مزین ننموده است و آنزینت ابرار نزد خدا می‌باشد كه عبارت است‌از: زُهد در دنیا كه به واسطه آن چیزی از دنیابر نمی‌گیری و دنیا هم چیزی از تو نمی‌گیرد.و محبت به مسكینان كه تو از پیروی آنهاراضی هستی و آنها هم از امامت تو راضی‌هستند. پس خوشا به حال كسی كه تو رادوست بدارد و تو را تصدیق كند و وای به‌حال كسی كه تو را دشمن بدارد و تو راتكذیب كند. و اما كسانی كه تو را دوست‌بدارند و تو را تصدیق كنند، آنها همسایه‌های‌تو در بهشت هستند و كسانی كه تو را دشمن‌بدارند و تو را تكذیب كنند، حق خداونداست كه آنها را در جایگاه دروغ‌گویان نگاه‌دارد.(۹۶)
▪ الایمان فی‌ حبّه
۴۴) و بآخر عن [زرّ بن حبیش‌](۹۷) انه قال‌:سمعت علیاً یقول‌: عهد الی‌ّ رسول اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و آله أن لا یحبّنی‌ الا مؤمن‌، و لایبغضنی‌ الا مؤمن‌، و لا یبغضنی‌ الا كافر [أو]منافق‌.
( ایمان در حب علی‌(علیه السلام) است)
در حدیث دیگری از [زرّ بن حبیش‌](۹۸) روایت می‌كند كه گفت‌: از علی شنیدم كه‌می‌گوید: رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)با من عهد كرده‌است كه جز مؤمن مرا دوست نداشته باشد وجز كافر [یا ]منافق با من دشمن نباشد.
۴۵) و بآخر عن [زر] أیضاً أنه قال‌:سمعت علیاً یقول‌: و الذی‌ فلق الحبهٔ و برأالنسمهٔ انه لعهد [عهده‌] الی‌ّ رسول اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و آله‌: لا یحبك الا مؤمن‌ِ، و لایبغضك‌ الا منافق‌.
هم‌چنین در حدیث دیگری از [زر]روایت می‌كند كه گفت‌: از علی شنیدم كه‌می‌گوید: قسم به آن كه دانه را شكافت ومخلوقات را آفرید، رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)با من‌عهد كرده [و گفته‌] است‌: جز مؤمن تو رادوست نمی‌دارد و جز منافق تو را دشمن‌نمی‌دارد.
۴۶) و بآخر عن [حیان الاسدی‌](۹۹) قال‌:سمعت علیاً علیه السّلام یقول‌: قال فّی‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: عهد معهودأن الامهٔ ستغدر بك من بعدی‌. و أنك تعیش‌علی ملّتی‌، و تقتل علی سنّتی‌، من أحبك‌أحبنی‌، و من أبغضك‌ أبغضنی‌، و أن هذه‌ستخضب من هذه (یعنی‌ لحیلته من رأسه‌علیه السّلام‌).
در حدیث دیگری از [حیان اسدی‌](۱۰۰)روایت می‌كند كه گفت‌: از علی(علیه السلام) شنیدم كه‌می‌گفت‌: رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)درباره من فرمود:این عهدی حتمی است كه به زودی بعد ازمن به تو خیانت كنند. و اما تو بر آیین وملت من زندگی می‌كنی و به سبب عمل به‌سنّت من كشته می‌شوی‌. هر كس كه تو رادوست بدارد، گویی مرا دوست داشته است‌و هر كس تو را دشمن بدارد، گویی با من‌دشمنی كرده است و به زودی این با این‌خضاب خواهد شد (یعنی محاسن تو باخون سرت‌).
▪ مبغوض علی‌
۴۷) و بآخر عن الاصبغ بن نُباتهٔ‌، قال‌:علی‌ صلوات اللَّه علیه‌: لا یحبنی‌ ثلاثهٔ‌: ولدزنا، و منافق‌، و رجل حملت به امه فی‌ بعض‌حیضها.
( كینه‌ورزان به علی۰
در حدیث دیگری از اصبغ بن نباته‌روایت می‌كند كه گفت‌: علی صلوات اللَّه‌علیه فرمود: سه گروه مرا دوست نمی‌دارند:و لد الزنا، منافق و كسی كه مادرش در ایام‌حیض به او باردار شده است‌.
۴۸) و بآخر عن بریدهٔ عن أبیه‌، قال‌: قال‌علی‌ صلوات اللَّه علیه‌: لا یحبنی‌ كافر و لامنافق و لا ولد زنا.
در حدیث دیگری از بریده از پدرش‌روایت می‌كند كه گفت‌: علی صلوات اللَّه‌علیه فرمود: كافر، منافق و ولد الزنا مرادوست ندارند.
▪ المبغض لعلی‌ لا یؤمن
۴۹) و بآخر عن ام‌ّ سلمهٔ رضی‌ اللَّه‌عنها، أنها قالت‌: سمعت رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله یقول فی‌ علی‌ علیه السّلام‌: لایحبه منافق و لا یبغضه مؤمن‌.
( كینه‌ورز به علی مومن نیست‌)
در روایت دیگری از ام‌ّ سلمه رضی اللَّه‌عنها نقل می‌كند كه گفت‌: از رسول اللَّه‌(صلی الله علیه و آله و سلم)شنیدم كه درباره علی(علیه السلام) می‌گفت‌: منافق اورا دوست ندارد و مؤمن او را دشمننمی‌دارد.
۵۰) و بآخر عن عبداللَّه بن مسعود قال‌:سمعت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌یقول‌: من زعم أنه اَمن بی‌ و بما اُنزل علی‌ّ وهو یبغض علیاً فهو كاذب لیس بمؤمن‌.
در حدیث دیگری از عبداللَّه بن مسعودروایت می‌كند كه گفت‌: از رسول اللَّه‌(صلی الله علیه و آله و سلم)شنیدم كه گفت‌: هر كسی كه گمان می‌كند كه‌به من و آنچه بر من نازل شده‌، ایمان دارد درحالی كه علی را دشمن می‌دارد، پس اودروغ‌گو است و ایمان ندارد.
۵۱) و بآخر عن جابر بن عبداللَّه‌، أنه‌قال‌: و اللَّه ما كنا نعرف المنافقین علی عهدرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله الا ببغضهم‌علیاً علیه السّلام‌.
در حدیث دیگری از جابر بن عبداللَّه‌روایت می‌كند كه گفت‌: به خدا قسم كه‌منافقان را در زمان رسول اللَّه‌(صلی الله علیه و آله و سلم)نمی‌شناختیم مگر به نشانه دشمنی آنها باعلی(علیه السلام).
۵۲) و عن أبی‌ سعید الخدری‌ مثله‌.
از ابوسعید خدری نیز روایتی مثل این‌نقل شده است‌.
۵۳) و عن أبی‌ سعید الخدری‌ أیضاً انه‌قال فی‌ قوله عزوجل‌: «وَ لَتَعْرِفَنَّهُم‌ْ فِی‌ لَحْن‌ِالْقَوْل‌ِ»(۱۰۱)، قال‌: ببغضهم لعلی‌ علیه السّلام‌.
هم‌چنین حدیثی از ابوسعید خدری‌روایت می‌كند كه وی در تفسیر قول خداوندعزوجل كه می‌فرماید: « وَ لَتَعْرِفَنَّهُم‌ْ فِی‌ لَحْن‌ِالْقَوْل‌ِ»(۱۰۲)، گفت‌: به خاطر بغض آنها به علی(علیه السلام)شناخته می‌شوند.
۵۴) و بآخر عن أنس بن مالك‌، أنه قال‌:قام فینا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله فقال‌:أیها الناس انی‌ اُحدثكم حدیثاً فاعرفو وعرّفوا به الناس بعدی‌، انه لا یحب علیاً الا من‌أحبنی‌ و لا یبغض علیاً الا من أبغضنی‌، فمن‌حدثكم انه یحبنی‌ و یبغض علیاً فهو كاذب‌،و انه لشی‌ء كتبه اللَّه عزوجل علیه لا نملك‌غیره‌.(۱۰۳)در حدیث دیگری از أنس بن مالك‌روایت می‌كند كه گفت‌: رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)درمیان ما برخاست و فرمود: ای مردم‌، حدیثی‌برای شما نقل می‌كنم‌، آن را یاد بگیرید و بعداز من به مردم یاد بدهید. بدانید كه هیچ كس‌علی را دوست نمی‌دارد الاّ این كه مرا دوست‌بدارد و هیچ كس با علی دشمنی نمی‌كند،مگر این‌كه با من دشمنی كرده است‌. پس هركدام از شما كه بگوید مرا دوست می‌دارد وعلی را دشمن می‌دارد، دروغ‌گو است‌. و این‌چیزی است كه خداوند عزوجل برای اومقرر فرموده و كسی غیر از او این ویژگی راندارد.
۵۵) و بآخر عن أبی‌ رافع‌، قال‌: بعث‌النبی‌ صلّی اللَّه علیه و آله علیاً الی الیمن‌امیراً، و أخرج معه [رجلاً من أسلم یقال له ](۱۰۴)عمرو بن شاس فرجع و هو یلوم علیاً علیه‌السّلام و یشكوه‌، فبلغ ذلك النبی‌ صلّی اللَّه‌علیه و آله فبعث الیه‌، فأتاه فقال له‌: أخبرنی‌عن علی‌! هل رأیت منه جوراً فی‌ حكم‌، أوحیفاً فی‌ قَسم‌.(۱۰۵) قال‌: اللهم‌ّ لا. قال [ص‌]: فبم‌تنقمن علیه و تقول ما بلغنی‌ أنك تقول فیه‌؟قال‌: لبغض له فی‌ قلبی‌ لا أملكه‌. فغضبالنبی‌ صلّی اللَّه علیه و آله حتی التمع لونه‌، وعرفنا الغضب فی‌ وجهه‌، ثم قال‌: كذب من‌زعم أنه یجبنی‌ و یبغض علیاً، من أبغض علیاًفقد أبغضنی‌ و من أبغضنی‌ فقد أبغض اللَّه‌، ومن أحب علیاً فقد أحبنی‌ و من أحبنی‌ فقدأحب اللَّه [تعالی‌].
در حدیث دیگری از ابی رافع روایتمی‌كند كه گفت‌: پیامبر اکرم (صلی الله علیه) علی را به‌عنوان فرمانده به سوی یمن فرستاد و همراه‌او [مردی از طایفه اسلم به نام‌ ]عمرو بن‌شاس را اعزام كرد.(۱۰۶)
این مرد برگشت در حالی كه از علی(علیه السلام)بدگویی و شكایت می‌كرد. این جریان به‌اطلاع پیامبر(صلی الله علیه) رسید. آن حضرت او رافراخواند. هنگامی كه آمد از او پرسید: بگوكه از علی چه دیدی‌؟ آیا از او ظلم درقضاوت یا تقسیم غنایم دیدی‌؟ جواب داد:خدا می‌داند كه نه‌. پرسید: پس چرا از اوبدگویی می‌كنی‌؟ جواب داد: به خاطر بغض‌و كینه‌ای است كه از وی در دل دارم ونمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم‌. پیامبر(صلی الله علیه)بسیار ناراحت شد به گونه‌ای كه رنگ‌چهره‌اش عوض شد. سپس فرمود: دروغ‌می‌گوید آن كسی كه گمان می‌كند مرا دوست‌دارد در حالی كه علی را دشمن می‌دارد. هركس با علی دشمنی بورزد، با من دشمنی‌كرده است و هر كس با من دشمنی كند، باخدا دشمنی كرده است و هر كس علی رادوست بدارد، مرا دوست داشته است و هركس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته‌است‌.
▪ من آذای‌َ علیاً فقد آذانی‌
۵۶) و بآخر [عن‌] عمرو بن شاس هذا:ان رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله قال‌: من‌اَذی علیاً فقد آذانی‌: قال‌: و كان ذلك أنی‌خرجت مع علی‌ علیه السّلام الی‌ الیمن‌[فرأیت‌ ]منه جفوهٔ‌، فانصرفت الی المدینهٔ‌،فجعلت أشكوه الی من أجلس الیه فی‌المسجد. و انی‌ دخلت یوماً الی المسجد،فرأیت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله ینظرالّی‌ حتی [جلست‌](۱۰۷)، فلما اطمأننت‌. قال‌: أماو اللَّه یا عمرو بن شاس لقد آذیتنی‌! فقلت‌:أعوذ باللَّه و بالاسلام أن اوذی‌ رسول اللَّه‌!قال‌: بلی‌َ من آذی علیاً فقد آذانی‌. قلت‌: و اللَّه‌لا اؤذیه ابداً.
(هر كس علی را بیازارد مرا آزردهاست‌)
در حدیث دیگری از عمرو بن شاس روایت‌می‌كند: رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود: هر كس علیرا اذیت كند، مرا اذیت كرده است‌. وی‌می‌گوید: رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)این سخن را بدانسبب فرموده بود كه من همراه علی(علیه السلام) به‌یمن رفته بودم‌؛ در آن سفر از او سخت‌گیری‌دیدم‌(۱۰۸) و وقتی كه به مدینه برگشتم پیش هركس كه می‌نشستم به شكوه از ویمی‌پرداختم‌. تا این كه روزی وارد مسجدشدم و رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)را دیدم كه به من نگاه‌می‌كند تا این‌كه نشستم‌. پس از آن‌كه در جایخود مستقر شدم‌، فرمود: ای عمرو بنشاس‌، به خدا قسم كه مرا اذیت كردی‌! گفتم‌:به خدا و اسلام پناه می‌برم كه رسول اللَّه رااذیت كرده باشم‌! فرمود: هر كس علی رااذیت كند، مرا اذیت كرده است‌. گفتم‌: به خداقسم كه تا ابد او را اذیت نمی‌كنم‌.
▪ علّی‌ سید فی‌ الدنیا و الا‌خرهٔ‌
۵۷) و بآخر عن ابن عباس‌، قال‌: نظررسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله الی علی‌ علیه‌السّلام‌، فقال [له‌]: انك‌(۱۰۹) سید فی‌ الدنیا [و]سید فی‌ الاخرهٔ‌، یا علی‌ من أحبك‌ فقدأحبنی‌ و محبی(۱۱۰) حبیب اللَّه‌، و منأبغضك‌أبغضنی‌، و مُبغضی عدوّ الله‌، والویل لمن أبغضك‌.
(علی آقای دنیا و آخرت‌)
در حدیث دیگری از ابن عباس روایت‌می‌كند كه گفت‌: رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)به علی نگاهكرد و [به‌ او] فرمود: بی‌تردید تو سرور دنیا وآخرت هستی‌. ای علی هر كس تو را دوست‌بدارد، مرا دوست داشته است و هر كس مراو دوست‌داران مرا دوست بدارد، حبیب خدااست‌. و هر كس تو را دشمن بدارد، با من‌دشمنی كرده است و دشمن من‌، دشمن خدااست و وای به حال كسی كه با تو دشمنی‌كند.
▪ من سب‌ّ علیاً سب‌ّ اللَّه
۵۸) و بآخر عن عبداللَّه بن عمر بن‌الخطاب‌، قال‌: سمع رسول اللَّه صلّی اللَّهعلیه و آله رجلاً یسب‌ّ علیاً. فقال‌: انه من‌سب‌ّ علیاً فقد سبنی‌، و من سبنی‌ سب‌ّ اللَّه‌،ألا و اللَّه لا یخلُص‌ُ الایمان فی‌ قلب عبد ابداًحتی تخلص مودتی‌ الی‌ قلبه‌، و لا تخلص‌مودتی‌ الی‌ قلب عبد أبداً حتی تخلص الیه‌مودهٔ علی‌، و كذب من زعم أِنه یحبنی‌ ویبغض علیاً.
(كسیكه علی را دشنام دهد خدا رادشنام داده‌)
در حدیث دیگری از عبداللَّه بن عمر بن‌خطاب روایت می‌كند كه گفت‌: رسولاللَّه‌۹ شنید كه مردی به علی ناسزامی‌گوید. حضرت فرمود: هر كس به علی‌ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته است و هركس به من ناسزا بگوید، به خدا ناسزا گفته‌است‌. به خدا قسم كه ایمان در قلب بنده‌ای‌،خالص نمی‌شود تا این‌كه دوستی من در قلب‌او خالص شود و دوستی من در قلب كسی‌خالص نمی‌شود تا این‌كه دوستی علی درقلب او خالص شود و دروغ می‌گوید كسی‌كه گمان می‌كند مرا دوست دارد، در حالی كه‌با علی دشمنی می‌ورزد.
▪ ابن عباس و الساب‌ّ لعلی
۵۹) و بآخر عن ابن عباس انه مرّ (بعد ماكف‌ّ بصره‌) بمجلس من مجالس قریش‌، وهم یسبون علیاً علیه السّلام‌! فقال لقائده‌: ماسمعت هؤلاء یقولون‌؟ قال سمعتهم یسبون‌علیاً! قال‌: فردنی‌ الیهم‌، فرده فوقف علیهم‌.فقال‌: أیكم الساب‌ّ اللَّه تبارك و تعالی‌َ! قالوا:سبحان اللَّه من سب‌ّ اللَّه فقد أشرك‌! فقال‌:أیكم الساب‌ّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌!قالوا: سبحان اللَّه من سب‌ّ رسول اللَّه فقدكفر! قال‌: فأیكم الساب‌ّ علی‌ بن أبی‌ طالب‌!أمّا هذا، فقد كان‌.
قال ابن عباس‌: فأنا أشهد باللَّه لقدسمعت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌یقول‌: من سب‌ّ علیاً فقد سبنی‌، و من سبنی‌فقد سب‌ّ اللَّه عزوجل‌.(۱۱۱) ثم تولی‌ّ عنهم‌. و قال‌لقائده(۱۱۲): ما سمعتهم یقولون‌؟ قال‌: ماسمعتهم قالوا شیئاً. قال‌: كیف رأیت نظر هم‌الی‌ّ حین قلت ما قلت لهم‌؟ فقال شعراً:
نظروا الیك‌ بأعین مزورّهٔ‌
نظر التیوس الی‌ شفار الجازر(۱۱۳)
فقال‌: زدنی‌ للَّه ابوك‌. فقال‌:
خُزُرُ الحواجب ناكسو أذقانهم‌
نظر الذلیل الی العزیز القاهر
فقال‌: زدنی‌ للَّه ابوك‌. فقال‌: ما عندی‌ ماأزیدك‌.
قال‌: لكن عندی‌. ثم قال
أحیاؤهم خزی‌ علی أمواتهم
و المّیتون فضیحهٔ للغابر(۱۱۴)
(ابن عباس و دشنام دهنده به علی‌)
در حدیث دیگری از ابن عباس روایت‌می‌كند كه او (بعد از آن‌كه نابینا شد) از كناریكی از مجالس قریش می‌گذشت كه شنید بهعلی ناسزا می‌گویند. به عصاكش خود گفت‌:شنیدی كه اینها چه می‌گویند؟ جواب داد:شنیدم كه به علی ناسزا می‌گویند. گفت‌: مراپیش آنها ببر. پس از آن‌كه به مجلس آنهارسید، پرسید: كدام یك از شما به خدای‌تبارك و تعالی ناسزا می‌گفت‌؟ گفتند: سبحان‌اللَّه‌، هر كس كه به خدا ناسزا بگوید، مشرك‌شده است‌! پرسید: كدام یك به رسول‌ خداناسزا می‌گفت‌؟ گفتند: سبحان اللَّه‌، هر كس‌به رسول‌ خدا ناسزا بگوید، كافر شده است‌!پرسید: كدام یك از شما به علی بن ابی‌طالب‌ناسزا می‌گفت‌؟ گفتند: اما این درست است وداشتیم به او ناسزا می‌گفتیم‌!
ابن عباس گفت‌: من خدا را شاهدمی‌گیرم كه از رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)شنیدم كه‌می‌گفت‌: هر كس به علی ناسزا بگوید، به من‌ناسزا گفته است و هر كس به من ناسزابگوید، به خدای عزوجل ناسزا گفته است‌.(۱۱۵)سپس از آنها روی برگردانید و از عصاكش‌خود پرسید:(۱۱۶) شنیدی كه چیزی بگویند؟گفت‌: نشنیدم كه چیزی بگویند. سپس‌پرسید: وقتی كه این حرف‌ها را گفتم آنها راچگونه دیدی‌؟ او در جواب این شعر راخواند:
با چشم‌هایی از حدقه در آمده به تو نگاه‌می‌كردند. چنان‌كه آهویی به یك گاو وحشی‌نگاه می‌كند.
ابن عباس گفت‌: احسنت‌، باز هم بخوان‌.و او این بیت را خواند:
آنها با ابروهای فرو افتاده سرهایشان راپایین انداختند، چنان‌كه كه یك ذلیل به یك‌قدرتمند و قاهر نگاه می‌كند.
ابن عباس گفت‌: احسنت‌، باز هم بخوان‌،او گفت كه چیزی به ذهن ندارم‌. ابن عباس‌گفت‌: لكن من می‌دانم و این شعر را خواند:
احیاؤهم خزی‌ٌ علی امواتهم‌
و المیتون فضیحهٔ‌ٌ للغابر(۱۱۷)
زندگان آنها باعث رسوایی مردگانشان‌هستند.
و مردگان آنها باعث افتضاح بازماندگانشان‌هستند!
▪ أبو سعید الخدری‌ و سب‌ّ علی‌
۶۰) و بآخر عن فُطَر بن خلیفهٔ‌. قال لی‌سعد بن مالك(۱۱۸): انه بلغنی‌ أِنكم تُعرَضون‌علی‌ سب‌ّ علی‌ علیه السّلام‌، فهل سببته‌؟قلت‌: معاذاللَّه قال‌: و الذی‌ نفس سعد بیده‌لقد سمعت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آلهیقول فی‌ علی‌ علیه السّلام شیئاً لو وضعالمنشار علی مفرقی‌ علی أن أسبه ما سببتهأبداً.(۱۱۹)
(أبوسعید خُدری و دشنام به علی‌)
در حدیث دیگری از فطر بن خلیفه‌روایت می‌كند كه گفت‌: سعد بن مالك از من‌پرسید: شنیده‌ام كه شما را به ناسزاگویی به‌علی وادار می‌كنند. آن‌گاه گفت‌: قسم به آن كه‌جان سعد در دست او است از رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) سخنانی درباره علی شنیدم كه اگرأرّه بر سرم بگذارند و مرا تهدید كنند كه به‌علی ناسزا بگویم‌، هرگز این كار را نخواهمكرد.(۱۲۰)
▪ أربعهٔ یسال العبد عنها
۶۱) و بآخر عن أبی‌ برزهٔ قال‌: رسول اللَّه‌صلّی اللَّه علیه و آله‌: لا تزول قدم العبد یوم‌القیامهٔ حتی یسأله اللَّه عزوجل عن اربع‌: عن‌عمره فیما أفناه‌؟ و عن جسده فیما أبلاه‌؟ وعن ماله مما اكتسبه و فیما أنفقه‌؟ و عن حبناأهل البیت (صلوات اللَّه علیهم اجمعین‌)
فقال عمر بن الخطاب‌: و ما علامهٔ حبكم‌یا رسول اللَّه‌؟ قال‌: هذا و وضع یده علی‌رأس علی‌ بن أبی‌ طالب علیه السّلام‌)(چهار چیزی كه بنده از آن سؤال‌می‌شود)
در حدیث دیگری از ابی برزه روایتمی‌كند كه گفت رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود: هیچ‌بنده‌ای در روز قیامت قدم از قدم بر نمی‌داردمگر آن به خدای عزوجل از او درباره چهارچیز سؤال كند: از عمرش كه در چه راهی‌صرف كرده است‌، از جسدش كه در چه راهی‌آن را به كار برده است‌، از مالش كه از چه‌راهی به دست آورده و در چه راهی آن راخرج كرده است‌، و از محبت ما اهل بیت‌.
عمربن خطاب پرسید: علامت محبت به‌شما چیست ای رسول اللَّه‌؟ آن حضرت‌فرمود: این‌. و دستش را بر سر علی بن‌ابی‌طالب گذاشت‌.
▪ حب‌ّ علی‌ّ أمان
۶۲) و بآخر عن علی‌ صلوات اللَّه علیه‌،أنه قال لی‌ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: ان‌اللَّه أمرنی‌ أن ادنیك فلا اقصیك‌، و أن‌اعلّمك‌ فلا أجفوك‌، و حق علی‌ّ أن اطیع ربی‌عزوجل و حق علیك‌ أن تعی‌. یا علی‌ منمات و هو یحبك كتب اللَّه له بالامن والامان ما طلعت شمس و ما غربت(۱۲۱)، و منمات و هو یبغضك‌ مات میتهٔ الجاهلیهٔ وحو سب بعمله فی‌ الاسلام‌.(۱۲۲)
(محبت علی مایه ایمنی‌)
در حدیث دیگری از علی صلوات اللَّه‌علیه روایت می‌كند كه فرمود: رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود: خداوند به من دستورداده است كه تو را به خود نزدیك گردانم ودور نسازم و به تو بیاموزم و تو را محروم‌نكنم و وظیفه من است كه از پروردگارم‌اطاعت كنم و وظیفه تو است كه از من‌پیروی كنی‌. ای علی‌، هر كس كه با محبت توبمیرد، خداوند تا زمانی كه خورشید طلوع وغروب می‌كند برای او أمن و أمان بودن رامقدر فرموده است‌.(۱۲۳) و هر كس با دشمنی توبمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است و بهعملش در اسلام محاسبه می‌شود.(۱۲۴)
۶۳) و بآخر عن أبی‌ عبداللَّه الجُدَلی‌قال‌: قال لی‌ علی‌ علیه السّلام‌: یا أبا عبداللَّه‌ألا اخبرك بالحسنهٔ التی‌ من جاء بها أمن من‌فزع یوم القیمامهٔ‌، و السیئهٔ التی‌ من جاء بهاأكبّه اللَّه لوجهه فی‌ النار؟ قلت‌: بلی‌َ یا أمیرالمؤمنین‌. قال علیه السّلام‌: الحسنهٔ حبّنا والسیئهٔ بغضنا.
در حدیث دیگری از ابی عبداللَّه جُدَلی‌روایت می‌كند كه گفت‌: علی(علیه السلام) به من گفت‌:ای ابوعبداللَّه‌، آیا تو را از حسنه‌ای با خبرنكنم كه هر كس آن را داشته باشد از هول وهراس روز قیامت در امان است‌؟ و تو را ازسیئه‌ای با خبر نكنم كه هر كس آن را داشتهباشد، خداوند او را با صورت در آتشمی‌اندازد؟ گفتم‌: چرا، ای امیرالمؤمنین‌فرمود: آن حسنه محبت ما و آن سیئه‌دشمنی با ما است‌.
▪ بغض أهل البیت
۶۴) و بآخر عن فضل بن عمرو: أنرسول‌ُ اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله قال‌: اشتدغضب اللَّه علی الیهود [و اشتد غضب اللَّه‌علی النصاری‌ و] اشتد غضب اللَّه علی من‌آذانی‌ فی‌ عترتی‌.
(كینه به اهل بیت‌)
در حدیث دیگری از فضل بن عمروروایت می‌كند كه رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود:غضب الهی بر یهود و نصاری [ به‌ خاطر نافرمانی‌ ]شدت یافت و غضب الهی بر كسیكه مرا به واسطه عترتم اذیت كند، شدت‌می‌یابد.
۶۵) و بآخر عن أبی‌ سعید الخدری‌،قال‌: سمعت رسول‌ُ اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌یقول‌: والذی‌ نفسی‌ بیده لا یبغضنا ـ أهل‌البیت ـ أحد الا أكبّه اللَّه علی وجهه فی‌ النار.
در حدیث دیگری از ابی سعید خدری‌روایت می‌كند كه گفت‌: از رسول اللَّه‌(صلی الله علیه و آله و سلم)شنیدم كه می‌گوید: سوگند به آن كه جانم دردست او است كسی با ما اهل بیت دشمنی‌نمی‌ورزد مگر این‌كه خداوند او را با صورت‌در آتش می‌اندازد.
۶۶) و بآخر عن جابر [الانصاری‌ ] أِنه‌قال‌: كان‌(۱۲۵) رجل یجفو علیاً علیه السّلام فلقیه‌رسول‌ُ اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌، فقال له‌: انك‌قد آذیتنی‌. فقال‌: بأی‌ شی‌ء یا رسول اللَّه‌؟قال‌: من جفا علیاً فقد آذانی‌. فقال‌: لا و اللَّه لاأجفوه بعدها ابداً یا رسول اللَّه‌.
در حدیث دیگری از جابر [انصاری‌]روایت می‌كند كه گفت‌: مردی به علی(علیه السلام)جفا می‌كرد.(۱۲۶) تا این‌كه رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)او رادید و فرمود: تو مرا آزرده كردی‌! او پرسید:ای رسول اللَّه‌، من چرا شما را آزرده كردم‌؟جواب داد: هر كس كه به علی جفا كند، مرااذیت كرده است‌. او گفت‌: ای رسول اللَّه‌، به‌خدا سوگند كه دیگر به او جفا نخواهم كرد.
۶۷) و بآخر عنه قال‌: سمععت رسول‌اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله یقول‌: لعلی‌ علیه‌السّلام‌: یا علی‌ انه لن یرد علی‌ الحوض‌مبغض لك‌، و من أحبك‌ فهو یرد الحوض‌معك‌.
در حدیث دیگری از او روایت می‌كند كه‌گفت‌: از رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)شنیدم كه به علی(علیه السلام)گفت‌: ای علی هرگز كسی كه دشمن تو است‌[در قیامت‌] بر حوض [كوثر ]وارد نخواهدشد و هر كس كه تو را دوست بدارد همراه توبر حوض وارد می‌شود.
۶۸) و بآخر عن ابن عمر: أن رجلاً سأله‌عن علی‌ علیه السّلام‌، فقال‌: اذا أردت أنتسأل عن علی‌ علیه السّلام‌، فانظر الی منزله‌من منزل النبی‌ّ صلّی اللَّه علیه و آله‌، فهذامنزل علی‌ علیه السّلام‌.
قال الرجل‌: فانی‌ أبغضه‌. قال له ابن عمر:أبغضك اللَّه عزوجل‌، [أتبغض رجلاً سابقهٔ‌من سوابقهٔ خیر من الدنیا و ما فیها](۱۲۷)
در حدیث دیگری از پسر عمر روایت‌می‌كند كه مردی از او درباره علی(علیه السلام) سؤال‌كرد. او جواب داد: اگر می‌خواهی كه درباره‌علی سؤال كنی‌، به جایگاه منزل او در كنارمنزل رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)نگاه كن كه آن‌حضرت‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) وی را در آن جای داده است‌.(۱۲۸) آن مرد گفت‌: من با علی دشمنی می‌ورزم‌.پسر عمر به او گفت‌: خدا تو را مبغوض قراردهد [آیا با كسی دشمنی می‌ورزی كه یكی ازسوابق او بهتر از تمام دنیا می‌باشد؟]
▪ زید یتحدث‌
۶۹) و بآخر عن بحر بن جُعدهٔ‌، قال‌: انی‌لقائم و زید بن أرقم علی باب مُصعَب بنالزبیر اذ تناول قوم علیاً علیه السّلام‌. فقال‌زید: أف لكم انكم لتذكرون رجلاً [صلّی وصام‌] قبل الناس سبع سنین‌.(۱۲۹)
و ان رسول أللَّه صلّی أللَّه علیه و آله قال‌:ان الصدقهٔ لتدفع سبعین نوعاً من أنواع البلاءأهونها الجذام و البرص‌، و ان البّر لیزید فی‌العمر، و ان الدعاء لیرد القضاء الذی‌ قد أبرم‌ابراماً. و من أبغضنا أهل البیت حشره اللَّه‌یهودیاً أو نصرانیاً، فقال جابر بن عبداللَّه‌: وان صام و صلّی و حج البیت‌؟ قال‌: نعم‌. انمافعل ذلك احتجازاً أن یسفك دمه أو یؤخذماله أو یعطی‌ الجزیهٔ عن ید و هو صاغر.
(زید حدیث نقل می‌كند)
در حدیث دیگری از بحر بن جعدهروایت می‌كند كه گفت‌: من ایستاده بودم كه‌زید بن ارقم جلوی در خانه مصعب بن زبیربود كه عده‌ای به بدگویی از علی(علیه السلام)پرداختند. پس زید گفت‌: وای بر شما، آیا ازمردی بدگویی می‌كنید كه هفت سال پیش ازمردم [نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت‌]؟(۱۳۰)
رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود: صدقه هفتاد نوع‌بلا را دفع می‌كند كه آسان‌ترین آنها جذام وبرص می‌باشد و نیكی باعث افزایش طول‌عمر می‌شود و دعا قضا و قدری را كه حتمیشده است‌، بر می‌گرداند و هر كس با ما اهل‌بیت دشمنی بورزد، خداوند او را یهودی یانصرانی محشور می‌كند.
سپس جابر بن عبداللَّه پرسید: اگر چه‌روزه بگیرد و نماز به جای آورد و حج‌بگزارد؟ جواب داد: بلی‌، او آن كارها را انجام‌داده تا خون و مالش حفظ شود و مجبورنباشد كه ذلیلانه جزیه بپردازد.
۷۰) و بآخر عن عبداللَّه بن نَجّی‌. قال‌:قال لی‌ علی‌ علیه السّلام‌: ان الحسن والحسین قد اشترك فی‌ حبهما البرّ و الفاجر،و انه كتب لی‌ أن لا یحبنی‌ الا مؤمن و لایبغضنی‌ الا منافق‌.
و حدیث دیگری از عبداللَّه بن نَجِّیروایت می‌كند كه گفت‌: علی(علیه السلام) به من‌فرمود: در محبت به حسن و حسین بدكار ونیكوكار مشترك هستند، اما برای من مقدرشده است كه غیر از مؤمن مرا دوست نداشته‌باشد و جز منافق با من دشمنی نورزد.
▪ حب‌ّ أهل البیت تسقط الذنوب‌
۷۱) و بآخر عن الحسین علیه السّلام‌،أنه قال‌: من أحبنا أهل البیت للَّه نفعه حبنا وان كان أسیراً بالدیلم‌، و من أحبنا للدنیا فان‌اللَّه یفعل ما یشاء. و اللَّه ان حبنا أهل البیت‌لتُساقط الذنوب كما تساقط الریح‌ُ الورق‌َالیابس‌َ عن الشجر.
(محبّت اهل بیت گناهان را می‌ریزد)
در حدیث دیگری از حسین(علیه السلام) روایت‌كرده است كه فرمود: هر كس ما اهل بیت رابرای خدا دوست بدارد، محبت ما برای اونافع است اگر چه در دیلم اسیر باشد، و هركس ما را برای دنیا دوست بدارد خداوند هركاری بخواهد انجام می‌دهد. به خدا سوگندكه محبت ما اهل بیت گناهان را از بین‌می‌برد، چنان كه باد برگ‌های خشك را ازدرخت جدا می‌كند.
▪ المنافق لا یحب‌ّ علیا
۷۲) و بآخر عن أبی‌ الطفیل‌، قال‌:سمعت علیاً علیه السّلام یقول‌: لو ضربت‌المؤمن علی خیشومه ما أبغضنی‌، و لوأعطیت المنافق الذهب و الفضهٔ ما أحبنی‌.
(منافق علی را دوست ندارد)
در حدیث دیگری از ابی طفیل روایت‌می‌كند كه گفت‌: از علی(علیه السلام) شنیدم كه‌می‌فرمود: اگر بر سر و صورت مؤمن بزنندكه با من دشمنی بورزد، این كار را نخواهدكرد و اگر به منافق طلا و نقره بدهند كه مرادوست بدارد، این كار را نخواهد كرد.
۷۳) و بآخر عن أبی‌ جعفر محمّد بنعلی‌ علیه السّلام عن آبائه عن علی‌ عن‌رسول اللَّه صلّی أللَّه علیه و آله‌، انه قال‌: ان‌اللَّه [تعالی‌] عهد الی‌ّ عهداً، فقلت‌: یا رب بَینه‌لی‌. فقال‌: اسمع‌. قلت‌: قد سمعت‌. فقال‌: یامحمد، ان علیاً رایهٔ الهدی بعدك و امام‌أولیائی‌ و نور من أطاعنی‌، و هو الكملهٔ التی‌ألزمها اللَّه المتقین‌، فمن أحبه فقد أحبنی‌، ومن أبغضه فقد أبغضنی‌، فبشره بذلك‌.(۱۳۱)
در حدیث دیگری از ابوجعفر، محمد بن‌علی(علیه السلام) از پدرانش از رسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)روایت‌می‌كند كه فرمود: خداوند متعال عهدی را بامن در میان گذاشت‌. عرض كردم‌: خدایا آن رابرایم بیان كن‌. خداوند فرمود: بشنو. گفتم‌:آماده‌ام‌. فرمود: ای محمد، علی بعد از توپرچم هدایت و امام اولیای من و نور كسانی‌است‌. كه از من اطاعت می‌كنند. او كلمه‌ای‌است كه خدا آن را ملازم متقین قرار داده‌است‌. پس هر كه او را دوست بدارد، مرادوست داشته است و هر كس با او دشمنی‌كند با من دشمنی كرده است‌. و تو این را به‌علی بشارت بده‌.(۱۳۲)
▪ لعن علی‌
۷۴) و بآخر عن مالك بن ضمرهٔ‌، قال‌:علی‌ صلوات اللَّه علیه‌: ألا انكم ستعرضون‌علی لعننی‌ و دعائی‌ كذاباً فمن [لعننی‌]منشرح الصدر [بلعنتی‌ فلا حجاب بینه و بین‌اللَّه و لا حجهٔ له عند محمد](۱۳۳) و من لعننی‌كارهاً مكرها یعلم اللَّه من قلبه ذلك‌، جئت أناو هو یوم القیمامهٔ كهاتین ـ و جمع بینالمسبّحهٔ و الوسطی‌.
ألا و ان محمداً صلّی أللَّه علیه و آله أخذبیدی‌ هذه‌، فقال‌: من بایع هؤلاء الخمس ثم‌مات [و هو ]یحبك‌ فقد قضی نحبه‌، و منمات و هو یبغضك [مات میتهٔ جاهلیهٔ‌] ویحاسب بما عمل فی‌ الاسلام‌، و من بقی‌بعدك و هو یحبك‌، ختم اللَّه له بالامن والایمان ما طلعت شمس و ما غربت‌.
قال القاضی‌: و هذا مما أثبتناه فی‌ هذاالكتاب مما آثره الطبری‌ ـ الذی‌ قدمنا ذكره ـو ذلك من الثابت الصحیح المأثور عن علی‌علیه السّلام‌. و فیه وفی‌ خبر من واحد هذه‌الاخبار حجهٔ للَّه عزوجل علی من روی‌ذلك‌، و انتهی‌َ الیه‌، ثم قدَّم علی علی‌ علیه‌السّلام أحداً من البشر.(۱۳۴)
هذا آخر ما ذكره القاضی النعمان‌المصری المغربی (م ۳۶۳ ه¨) فی كتابه‌: شرح‌الاخبار فی فضائل الوصی‌ّ الكرّار، نقلاً عن‌رسالهٔ المؤرخ الطبری (م ۳۱۰ ه¨) فی طرق‌حدیث‌الغدیر و فضائل الامیر علیه السّلام‌.وكتاب القاضی النعمان اقوم واقدم ما وصل‌بایدینا من ذلك‌، و مجموعه ۷۴ حدیثاً.
و لا یفوتنا هنا ان ننوّه الی ان الكتابخرج بتحقیق اخینا السید محمد الحسینی‌الجلالی‌، فالتعالیق له‌.( لعن علی‌)
در حدیث دیگری از مالك بن ضمرهٔ‌روایت می‌كند كه علی(علیه السلام) فرمود: آگاه باشیدكه به زودی شما را در معرض این قرارمی‌دهند كه مرا لعن كنید و مرا كذّاب بدانید.در این صورت هر كس با میل و رغبت مرالعن كند [به من خبر رسیده است كه هیچ‌پرده‌ای بین او و خدا نیست و هیچ حُجتی‌نزد محمد ندارد. ]و هر كسی كه مرا از روی‌اجبار لعن كند، خداوند به آنچه در قلبش‌می‌گذرد، آگاه است و من و او در روز قیامتهمانند این دو انگشت خواهیم بود و آن‌گاه‌دو انگشت اشاره و وسطی را باهم جمع كرد.
آگاه باشید كه محمد (صلی الله علیه) دست مراگرفت و فرمود: هر كس با این پنج [انگشت‌]بیعت كند و سپس با محبت تو بمیرد، به‌عهد خویش وفا كرده است و هر كس بابغض و كینه تو بمیرد، [به مرگ جاهلیت‌مرده است‌] و به آنچه در اسلام انجام داده‌،مورد محاسبه قرار می‌گیرد و هر كس بعد ازتو باقی بماند، در حالی كه تو را دوست‌می‌دارد، خداوند تا زمانی كه خورشید طلوع‌و غروب می‌كند برای او امن و ایمان را مقدرفرموده است‌.
قاضی نعمان می‌نویسد: «اخباری كه دراین كتاب آوردیم‌، از مطالبی است كه طبری‌آنها را نقل كرده و همگی از احادیث ثابت وصحیحی است كه درباره علی(علیه السلام) به یادگارگذاشته شده است‌.
تمام این اخبار و حتی یكی از این اخبارحجتی از ناحیه خدا علیه كسی است كه اینهارا روایت كرده و به اینها دسترسی داشته‌،ولی با این حال یك شخص عادی را برعلی(علیه السلام) مقدم داشته است‌!!
این آخرین چیزی است كه قاضی نعمان‌مصری مغربی (متوفای ۳۶۳ ق‌) در كتابش‌(شرح الاخبار فی فضائل الوصی‌ّ الكرّار) به‌نقل از رساله طبری (مورّخ‌) (متوفای ۳۱۰ق‌) در طرق حدیث غدیر و فضائل امیر۷ذكر كرده است و كتاب قاضی نعمان در میان‌منابع موجود معتبرترین و قدیمی‌ترین منبعی است كه [روایات رساله طبری‌] در آن‌ذكر گردیده‌، كه مجموع آنها (۷۴) حدیث‌است‌. اینجا تذكر این نكته را فراموش نكنیم كه كتاب [قاضی نعمان‌] با تحقیق برادر ماسید محمد حسینی جلالی تحقیق گردیده وتعلیقه‌ها منسوب به او می‌باشد.

پی نوشتها :
۱) استاد و محقق تاریخ‌.
۲) معجم البدان‌، حرف الباء.
۳) الكامل فی التاریخ ۹: ۵۴ حوادث عام ۳۰۸ ه¨
۴) معجم الادباء ۱۸: ۷۴ فی ترجمه الطبری‌.
۵) ذكره السید المرتضی فی من أنكر حدیث الغدیربعنوان‌: ابن أبی داوود السجستانی ـ الذخیرهٔ‌: ۴۴۴ وذكره ابن عساكر الدمشقی بكنیهٔ أبی‌بكر، توفی فی ه¨و ذكره الذهبی فی تاریخ الاسلام ۳۱۰ـ۳۲۰ و نقل‌عن أبیه أبی داوود صاحب السنن كان یقول فیه‌: ابنی‌عبدالله كذّاب‌!
۶) طبقات الحفاظ ۲: ۲۵۴.
۷) البدایهٔ و النهایهٔ ۵: ۳۱۳ القاهره عام ۱۳۵۹ ه¨.
۸) فهرست الطوسی‌: ۱۷۸ ط النجف الاشرف‌.
۹) نسبهٔ الی حرقوص بن زهیر ذی الثلایهٔ رأسالخوارج الاولین علی امیر المؤمنین علیه السّلام‌.
۱۰) رجال النجاشی‌: ۲۲۶ ط الهند.
۱۱) الذریعهٔ ۱۶: ۲۶ (شرح الاخبار ۱: ۱۱۶.).
۱۲) شرح الاخبار ۱: ۱۳۰ ـ ۱۳۷.
۱۳) شرح الأخبار ۱: ۱۲۸.
۱۴) بغداد عاصمهٔ العراق بل كانت عاصمهٔ السلطهٔ‌العباسیهٔ‌، أستهسا ثانی‌ خلفائهم ابو جعفر المنصورالعبّاسی الدوانیقی‌، علی ضِفَّتی شط‌ّ دجله‌: الشرقیهٔ‌و سُمیت بالرصافهٔ‌، و الغربیهٔ و سمیت بالكرخ‌، قال‌عنها یاقوت الحموی محلهٔ واسعهٔ فی الجانب‌الغربی ببغداد، محاطهٔ بسور، و أهلها شیعهٔ لیس فیهامن غیر هم أحد ألبستّهٔ‌. (معجم البدان‌، حرف الباء).
۱۵) معجم البلدان‌، حرف باء.
۱۶) بل نری سوابق تشیعها عند ابن الاثیر اذ یقول‌: ان‌الشیعهٔ بالكرخ كانوا فی الیوم الثامن من عشر من ذی‌الحجهٔ و هو یوم الغدیر ینصبون القباب و یعلّقونالشیاب للزینهٔ‌، و كانوا فی یوم عاشوراء یعملون من‌الماتم و النوح و اظهار الحزن ما هو مشهور. فعمل‌أهل باب البصرهٔ فی مقابل ذلك‌ بعد یوم الغدیربثمانیهٔ ایام و قالوا: هو یوم دخل فیه النبی‌ّ و ابوبكرالغار، و بعد عاشورا، بثمانیهٔ أیام عملوا مثل مایعملون الشیعهٔ یوم عاشورا و قالوا: هو یوم قتل‌مصعب ابن الزنیهٔ‌. (الكامل فی التاریخ ۹: ۵۴حوادث غابهٔ ۳۰۸ ه¨)
۱۷) الكامل فی التاریخ‌، ج ۹، ص ۵۴، حوادث سال۳۰۸ ق‌.
۱۸) معجم الادباء، ج ۱۸، ص ۷۴، در شرح حال‌طبری‌.
۱۹) طبقات الحفاظ‌، ۲، ص ۲۵۴.
۲۰) البدایهٔ و النهایهٔ‌، ج ۵، ص ۳۱۳.
۲۱) الفهرست‌، ص ۱۷۸.
۲۲) منسوب به حرقوص بن زهیر ذی الثدیه‌، رئیس‌اولین گروه از خوارج كه بر علی(علیه السلام) خروج كردند.
۲۳) رجال نجاشی‌، ص ۲۲۶.
۲۴) الذریعه‌، ج ۱۶، ص ۲۶.
۲۵) شرح الاخبار، ج ۱، ص ۱۱۶.
۲۶) بقره . ۱۹۶.
۲۷) نمل (۲۷)، ۱۴.
۲۸) شرح الاخبار، ج ۱، ص ۱۲۸.
۳۰) شرح الأخبار ۱: ۱۰۶، ۱۰۷ و قال‌: روی هذاالحدیث بهذا الثص محمد بن اسحاق صاحب‌المغازی‌، و غیره من علماء و العامهٔ و كذلك جاء عن‌أهل البیت صلوات اللَّه علیهم و رحمته و بركاته‌.
۳۱) شرح الاخبار، ج ۱، ص ۱۱۶.
۳۲) شرح الاخبار، ج ۱، ص ۱۰۶ـ۱۰۷. و در ادامه‌می‌گوید: محمد بن اسحاق‌، صاحب كتاب مغازی وبرخی دیگر از علمای اهل تسنن این روایت را باهمین الفاظ روایت كرده‌اند و هم‌چنین از طرف اهل‌بیت‌۷ روایت گردیده است‌.
۳۳) الحروریهٔ‌: طائفهٔ من الخوارج نسبوا الی‌الحروراء موضع قریب من الكوفهٔ و كان أول‌مجتمعهم و تحكیمهم فیها، و هم الخوارج الذین‌قاتلهم علی‌ علیه السّلام (النهایهٔ ۱: ۳۶۷).
۳۴) حروریهٔ‌: گروهی از خوارج كه منسوب به‌منطقه‌ای در نزدیكی كوفه به نام حروراء می‌باشند.این منطقه اولین محل تجمع و سازمان یافتن آنهابود و اینها همان خوارجی هستند كه علی(علیه السلام) با آنهاجنگید (النهایهٔ‌، ج ۱، ص ۳۶۷).
۳۵) البعل‌: الزوج‌.
۳۶) النحل‌: ۶۴.
۳۷) نحل (۱۶)، ۶۴.
۳۸) أی‌: لحظهٔ‌.
۳۹) قال أبن ألاثیر فی‌ النهایهٔ ۱: ۱۲۴: الابطح مكهٔ وهو مسیل و ادیها و تجمع علی البطاح و الاباطح‌. ومنه قیل قریش البطاح و هم الذین ینزلون أباطح مكهٔو بطحاؤها.
۴۰) أی‌: صوت خفقان الأجنحهٔ‌.
۴۱) ابن اثیر در النهایه‌، ج ۱، ص ۱۳۴ می‌نویسد:الابطح یعنی ابطح مكه و ابطح همان دره‌های مكه‌می‌باشد كه به صورت ابطاح و اباطح جمع بسته‌می‌شود. و از همین‌رو گفته شده است‌: قریش‌البطاح‌، زیرا آنها در مسیل‌های مكه فرود می‌آمدند.
۴۲) كمأ ورد فی‌ سورهٔ الاحزاب‌: ۳۳.
۴۳) چنان‌كه در سوره احزاب (آیه‌) ۳۳ آمده است‌.
۴۴) صفیهٔ بنت حیی‌ بن أخطب (الاصابهٔ ۴: ۳۴۶).
۴۵) صفیه دختر حیی بن أخطب (الاصابهٔ‌، ج ۴، ص‌۳۴۶).
۴۶) شبّه الرسول الكریم صلّی اللَّه علیه و آله فضائله‌علیه السّلام بالاضراس لاجل قوتها و رصانتها وعظمتها بحیث یتحدی من یجابه بها. و فی‌ كتاب‌سلیم بن قیس‌: ان لعلی‌ بن أبی‌ طالب ثمانیهٔ أضراس‌ثواقب‌.
۴۷) در متن عبارت «ضرس قاطع‌» است و رسول‌اکرم (صلی الله علیه) فضایل او را به ضرس قاطع (دندان‌محكم‌) تشبیه كرده است و این به جهت قوّت واستواری و عظمت آن است به گونه‌ای كه هر كسی‌در مقابله با وی به زانو در می‌آید و در كتاب سلیم‌بن قیس آمده است‌: علی بن ابی‌طالب دارای هشت‌ضرس ثاقب بود.
۴۸) آل عمران‌: ۱۴۴.
۴۹) آل عمران (۳)، ۱۴۴.
۵۰) هكذا فی‌ الاصل و فی‌ مجمع الزوائد ۹: ۱۱۳:فسكت عنی‌ فلما كان بعد رآنی‌ . قال یا سلمان‌....
۵۱) یوشع بن نون‌.
۵۲) مطلب در اصل متن به همین صورت آمده‌؛ ولی‌در مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۱۳ آمده است‌: رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) در مقابل سؤال من سكوت كرد و بعداً كهمرا دید، فرمود: ای سلمان‌...
۵۳) تمام آیه این است‌: «وَ اتِمُّوا الْحَج‌َّ وَ الْعُمْرَهٔ‌َ لِلَّه‌ِ فَان‌ْاحْصِرْتُم‌ْ فَمَا اسْتَیسَرَ مِن‌َ الْهَدْی‌ وَ لاَ تَحْلِقُوا رُوسَكُم‌ْ حَتَّی‌یبْلُغ‌َ الْهَدْی‌ مَحِلَّه‌ُ. بقره (۲)، ۱۹۶.
۵۴) در مناقب ابن شهر آشوب‌، ج ۲، ص ۱۳۰ آمدهاست كه فرمود: كُن عَلی احرامِك مِثلی و اَنْت‌َ شَریكی‌ فی‌هَدیی‌.
۵۵) و قد ذكر العلاّمهٔ البحر انی‌ فی‌ غایهٔ المرام‌: ۴۷۱:۳۵ حدیثاً من طرق العامهٔ و ۸ أحادیث من الخاصهٔ‌و نقل أیضاً ابن عساكر فی‌ تاریخ دمشق (ترجمه‌الامام علی‌ ۲: ۱۰۵) اكثر من ۹۰ حدیثاً من طرق‌شتی‌. و كذلك الكنجی‌ فی‌ كفایهٔ الطالب‌: ۱۵۲ یرویه‌عن ۸۶ رجلا كلهم یرو ونه عن أنس بن مالك‌. و ابن‌المغازلی‌ فی‌ مناقبه‌: ۱۵۷ من ۳۴ طریقاً.
۵۶) علامه بحرانی در غایهٔ المرام‌، (ص ۴۷۱) در این‌باره ۳۵ حدیث از طریق عامه و ۸ حدیث را از طریق‌شیعه نقل می‌كند و ابن‌عساكر هم در كتاب تاریخ‌دمشق (ترجمهٔ الامام علی‌، ج ۲، ص ۱۰۵) بیشتر از۹۰ حدیث را از طرق مختلف نقل می‌كند. هم‌چنین‌گنجی در كفایهٔ الطالب‌، ص ۱۵۲ این حدیث را از ۸۶نفر روایت می‌كند كه همگی آن را از انس بن مالك‌روایت كرده‌اند و ابن مغازلی در كتاب مناقب‌، ص‌۱۵۷، آن را از ۳۴ طریق روایت می‌كند.
۵۷) و فی‌ تاریخ دمشق ۳: ۱۵ حدیث ۱۰۳۷: سالت‌.
۵۸) و فی‌ المناقب لابن شهر اشوب ۳: ۸۲ عن‌الداری باسناده عن الاصبغ بن نباتهٔ و عن جمیعالتمیمی‌ كلیهما عن عائشهٔ‌: أنها لما روت هذا الخبر،قیل لها: فلم حاربتیه‌؟ قالت‌: ما حاریته من ذات‌نفسی‌ الا حملنی‌ طلحهٔ و الزبیر. و فی‌ روایهٔ‌: أمر قدرو قضاء غَلَب‌.
۵۹) در مناقب ابن شهر آشوب‌، ج ۳، ص ۶۷ به نقل‌از دارمی با سند خود از اصبغ بن نباته و از جمیع‌تمیمی و هر دو از عایشه روایت كرده است‌: وقتی كه‌عایشه این حدیث را روایت كرد، از او پرسیده شد:پس چرا با علی جنگیدی‌؟ جواب داد: به میل خودبا او نجنگیدم‌، بلكه طلحه و زبیر مرا به این كارواداشتند. و بنا به روایت دیگری گفت‌: آن امری بودكه مقدر شده بود و قضایی بود كه غالب شد.
۶۰) و فی‌ كشف الغمهٔ ۱: ۱۵۹ لاسفله تامرا و لاعلاه‌النهروان‌.
۶۱) و فی‌ الاصل‌: احافیف و طرق‌. الاخافیق‌: شقوق‌فی‌ الارض‌. و فی‌ الحدیث‌: فوقصت به ناقته فی‌اخافیق جردان‌. و قال الاصمعی‌: انما هی لخافیق‌واحدها نحفوق‌. و قال الازهری‌ صحیحه كما جاءت‌فی‌ الحدیث اخافیق‌.
۶۲ ذكر فضل بن شاذان المتوفی ۲۶۰ ه¨ فی‌ الایضاح‌ص ۸۶: عن ابی‌ خالد الاحمر عن مجالد عن الشعبی‌عن مسروق‌: أن عائشهٔ قالت له لمّا عرفت من قَتل‌ذی‌ الُثَدَیه‌؟ لعن اللَّه عمرو بن العاص فانه كتب الی‌ّیخبرنی‌ أنه قتله بالاسكندریهٔ الا انه لیس یمنعنی‌ مافی‌ نفسی‌ ان أقول ما سمعته من رسول اللَّه‌، سمعته‌یقول‌: یقتله خیر امتی‌ من بعدی‌.۶۳) و فی‌ مناقب ابن المغازلی‌: ۵۵: فانی‌ من ولدك‌.
۶۴) و اضاف فی‌ كشف الغمهٔ ۱: ۱۵۹: یوم القیامهٔ‌.
۶۵) و فی مناقب ابن المغازلی‌: ۵۶ اضاف‌: قتله علی‌نهر یقال لاعلاه تأمر و لاسفله النهروان بین[احقافیق‌] و طرفاء.
۶۶) در كشف الغمه‌، ج ۱، ص ۱۵۹ آمده است كه به‌پایین آن «تامرا» و به بالای آن «نهروان‌» گفته‌می‌شود.
۶۷) در متن اصلی احافیف و طرق بوده است كه‌صحیح آن‌، اخافیق می‌باشد و به معنای شكاف‌های‌روی زمین است و شاهد مثال این است كه درحدیث آمده است‌: «فَوَقَصَت‌ْ به ناقته فی اخافیق جردان‌»و اصمعی می‌گوید: صحیح این كلمه لخافیق و مفردآن لخفوق می‌باشد و از هری می‌گوید: )صحیح آن‌همان‌طور كه در حدیث آمده است‌: اخافیق‌می‌باشد.
۶۸) فضل بن شاذان (متوفای ۲۶۰ ق‌) در الایضاح‌،ص ۸۶ می‌نویسد: از ابوخالد احمر از مجالد ازشعبی از مسروق از عایشه روایت شده است كه‌گفت‌: خدا عمرو بن عاص را لعنت كند كه چقدردروغ‌گو است‌؛ زیرا به من گفت‌: او ذی الثدیهٔ را درمصر كشته است‌.
و بحرانی در غایهٔ المرام‌، ص ۴۵۱، باب اول‌،حدیث ۲۱ به نقل از كتاب صفین مدائنی از مسروقمی‌نویسد: هنگامی كه عایشه فهمید چه كسی ذی‌الثدیهٔ را كشته است‌، گفت‌: خدا عمرو بن عاص رالعنت كند كه به من نامه نوشت و خبر داد كه او ذی‌الثدیهٔ را در اسكندریه كشته است‌؛ اما آنچه در دل‌دارم [دشمنی با علی‌] مانع نمی‌شود كه آنچه را ازرسول اللَّه ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)شنیدم بازگو نكنم‌. من از آن حضرت‌شنیدم كه بهترین فرد از امتم بعد از من ذی الثدیه رامی‌كشد.
۶۹) در مناقب ابن مغازلی‌، ص ۵۶ اضافه شده است‌:او را در كنار نهری كه به بالایش تامر و به پایین آن‌نهروان گفته می‌شود و بین [احقافیق‌] و طرفاء كشت‌.
۷۰) و فی‌ الاصل‌: ابن‌.
۷۱) هذه الزیاده موجودهٔ فی‌ النصائح الكافیهٔ‌: ۲۹.
۷۲) و فی‌ المناقب لابن شهر اشوب ۴: ۷۳: هذاالفتی‌َ.
۷۳) ای‌ وسع له المكان لیجلس‌.
۷۴) موجودهٔ فی‌ المناقب لابن شهر اشوب ۷۳.۴.
۷۵) لقمان‌: ۱۵.
۷۶) در اصل ابن ذكر است‌.
۷۷) این اضافه در النصائح الكافیهٔ‌، ص ۲۹ آمده‌است‌.
۷۸) در مناقب ابن شهر آشوب‌، ج ۴، ص ۷۳ آمده‌است‌: هذا المجتاز. و در نسخه مرعشی آمده است‌هذا الفتی‌.
۷۹) این كلمه در مناقب ابن شهر آشوب‌، ج ۴، ص‌۷۳، موجود است‌.
۸۰) لقمان (۳۱)، ۱۵.
۸۱) الحضن ما دون الابط الی الكشح‌، و الكشح مابین الخاطرهٔ الی الظلع الخلف‌.
۸۲) و فی‌ كفایهٔ الطالب‌: ۱۰۱ نقل الكنجی‌ زیادهٔ‌: وربما اخذته الشقیقهٔ فیمكث یوماً أو یومین لایخرج‌.
۸۳) و فی‌ روایهٔ الحسین بن واقد آضاف‌: و قال‌بریدهٔ‌: و أنا ممن تطاول لها. الفضائل لابن حنبل‌:۱۳۰.
۸۴) و فی‌ كفایهٔ المطالب‌: قد عصب عینه بشقهٔ بردله‌قَطَری‌.
۸۵) روی‌َ ابن المغازلی‌ فی‌ مناقبهٔ‌: ۱۸۰ باسناده عن‌المغیرهٔ عن ام‌ّ موسی‌، قالت‌: سمعت علیاً علیه‌السّلام یقول‌: ما رمدت ولا صدعت منذ مسح رسول‌اللَّه وجهی‌ و تفل فی‌ عینی‌ یوم خبیر.
۸۶) و رواه الكنجی‌ فی‌ كفایهٔ الطالب‌: ۱۰۲.
قد علمت خیبر أنی‌ مرحب‌
[شاكی‌] السلاح بطل مجرب
اذا اللیوث أقبلت تهلب‌
و أحجمت عن صولهٔ المغلب
أطعن أحیانا و حیناً أضرب‌
۸۷) قال ابوالفرج الاصفهانی‌ فی‌ مقاتل الطالبین‌: ۱۴:ان فاطمهٔ بنت اسد (امه ره‌) لما ولدته سمّته حیدرهٔ‌فغیر أبوطالب اسمه و سمّاه علیاً.
و روی ابن المغازلی‌ فی‌ مناقبهٔ‌: ۷۹ عن أبی‌محمد عبداللَّه بن مسلم‌: سألت بعضاً عن قوله‌: اناالذی‌ سمّتنی امی‌ حیدرهٔ‌، فذكر ان ام‌ّ علی‌ كانت‌فاطمهٔ بنت أسد فلما ولدت علیاً علیه السّلام ـ وأبوطالب غائب ـ سمّته أسداً باسم أبیها، فلما قدم‌أبوطالب كره هذا الاسم‌، و سمّاه علیاً، و قال‌: وحیدرهٔ اسم من أسماء الاسد.
۸۸) قال الرازی‌ فی‌ مختار الصحاح‌: ۵۳۷: و القَصَرهٔ‌بفتحتین اصل العنق و الجمع قَصَر و منه و قرأ ابن‌عباس «انها ترمی‌ بشرر كالقَصَر» و فسرّه بقَصَرالنخل یعنی‌ أعناقها. و قال الزمخشری‌ فی هذه‌القراءهٔ بأعناق الابل‌.
۸۹) گنجی در كفایهٔ الطالب‌، ص ۱۰۱ این مطلب را بااضافه‌ای چنین نقل می‌كند: و چه بسا به سردردمبتلا شد و یك یا دو روز بیرون نمی‌آمد.
۹۰) و در روایت حسین بن واقد اضافه شده است‌: وبریده گفت‌: و من از كسانی بودم كه گردن كشیدم وامید بستم كه آن شخص من باشم‌!
۹۱) و در كفایهٔ الطالب آمده است‌: علی(علیه السلام)چشم‌هایش را با تكه‌ای از پارچه بُرد كه آغشته به‌ضمادی بود، بسته بود.
۹۲) ابن مغازلی در مناقب خود، ص ۱۸۰ با اسنادخود از مغیره از ام‌ّ موسی روایت می‌كند كه گفت‌: ازعلی(علیه السلام) شنیدم كه گفت‌: بعد از آن‌كه در خیبر رسول‌اللَّه‌ ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) به صورتم دست كشید و آب دهان برچشم‌هایم مالید به چشم درد و سردرد مبتلا نشدم‌.
۹۳) ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین‌، ص ۱۴می‌نویسد: هنگامی كه فاطمه بنت اسد، او را به دنیاآورد، او را حیدرهٔ نامید و سپس ابوطالب اسم او رابه علی تغییر داد.
و ابن مغازلی در مناقب خود، ص ۷۹ از ابیمحمد، عبداللَّه بن مسلم روایت می‌كند كه گفت‌: ازبعضی درباره قول علی كه می‌گوید: «انا الذی‌سمتنی امی حیدرهٔ‌» سؤال كردم‌، او گفت كه مادرعلی(علیه السلام) فاطمه بنت اسد وقتی كه او را به دنیا آورد،وی را اسد اسم گذاری كرد كه اسم پدرش بود. ـ ودر این هنگام ابوطالب غایب بود ـ و وقتی كه بهخانه برگشت از این اسم خوشش نیامد و او را علینامید و گفت‌: حیدرهٔ هم یكی از اسم‌های اسد است‌.
۹۴) و العبارهٔ بین المعقوفتین لم تكن فی‌ الاصل‌(نسخهٔ ـ أـ) و لكن فی‌ نسخهٔ ـ ب ـ فموجودهٔ‌.
۹۵) كفایهٔ الطالب‌: ۶۶ مستدرك الصحیحین ۳: ۱۵۳.
۹۶) كفایهٔ الطالب‌، ص ۶۶ و مستدرك الصحیحین‌،ج ۳، ص ۱۳۵.
۹۷) و فی‌ الاصل‌: بریر بن جبیر و بعد مراجعهٔ عدهٔ‌مصادر لم اعثر علی هذا الاسم بل كان زر هو الراوی‌و اظنه تصحیفاً علماً بان فی‌ نسخهٔ ـ ب ـ زر بن‌حبیش‌.
۹۸) در اصل بریر بن جُبَیر آمده است‌. بعد از مراجعه‌به تعدادی از منابع به این اسم دست نیافتم و بلكه‌نام راوی‌، «زد» ذكر شده است و گمان می‌كنم كه این‌اسم تصحیف شده است با علم به این‌كه در نسخه‌(ب‌) زرّ بن حبیش آمده است‌.
۹۹) و فی‌ الاصل‌: حسان‌.
۱۰۰) در اصل حسان آمده است‌.
۱۰۱) محمد (ص‌): ۳۰.
۱۰۲) محمد(۴۷)، ۳۰.
۱۰۳) هكذا فی‌ الاصل‌.
۱۰۴) الزیادهٔ موجودهٔ فی‌ المجمع للهیثمی‌ ۹: ۱۲۹.
۱۰۵) أی‌ الجور و الظلم فی‌ التقسیم‌.
۱۰۶) این اضافه در المجمع‌ِ هیثمی‌، ج ۹، ص ۱۲۹آمده است‌.
۱۰۷) و فی‌ الاصل‌: جلسنا.
۱۰۸) مقصود از سخت‌گیری كه عمرو بن شاس از آن‌یاد كرده‌، جلوگیری علی (۷) از تصرفخودسرانه غنایم یمن توسط همراهان بود كه موجب‌رنجش و شكوه آنها از علی (۷) در محضرپیامبر اسلام (۹) شد و حضرت به آنان هشدارداد كه علی (۷) در راه حق قاطع است‌. و این‌قضیه در تاریخ اسلام معروف است‌. مترجم‌
۱۰۹) م تكن فی‌ نسخهٔ ـ أ ـ و لكن فی‌ الروایهٔ التی‌ذكرها ابن المغازلی‌ فی‌ مناقبه‌: ۱۰۳: أنت‌. و فی‌نسخهٔ ـ ب ـ انك‌.
۱۱۰) و نقله ابن المغازلی‌ فی‌ مناقبهٔ‌: حبیبی‌.
۱۱۱) و فی‌ المناقب لابن شهر اشوب ۳: ۲۲۱ زاد: ومن سب‌ّ اللَّه فقد كفر.
۱۱۲) و هو سعید بن جبیر.
۱۱۳) و قد نقله ابن شهر اشوب فی‌ المناقب هكذا:
نظروا الیه بأعین محمرهٔ
نظر التیوس الی شفار الجازر
خزر الحواجب خاضعی‌ أعناقهم‌
نظر الذلیل الی العزیز القاهر
۱۱۴) و ذكر فی‌ المناقب ۳: ۲۲۱ ایضاً هكذا:
سبّوا الاله و كذّبوا بمحمّد
و المرتضی‌ ذاك‌ الوصّی‌ الطاهر
أحیاؤهم خزی‌ علی أمواتهم
و المّیتون فضیحهٔ للغابر
أقول‌: التیس هو المعز الوحشی‌.
۱۱۵) در مناقب‌، ج ۳، ص ۲۲۱، ابن شهر آشوب این رااضافه كرده است‌: و هر كس به خدا ناسزا بگوید،كافر شده است‌.
۱۱۶) این مرد سعید بن جُبَیر بوده است‌.
۱۱۷) هم‌چنین در مناقب‌، ج ۳، ص ۲۲۱ آن را چنین‌آورده است‌:
سبوا الاله و كذبوا بمحمدٍ
و المرتضی ذاك الوصی الطاهر
احیاؤهم خزی‌ٌ علی امواتهم‌
و المیتون فضیحهٔ‌ٌ للغابر
۱۱۸) و هو ابو سعید الخدری‌.
۱۱۹) و فی‌ الخصائص للنسائی‌..
۱۲۰) خصائص نسائی‌، ص ۱۷۳.
۱۲۱) و ذكر المتقی‌ فی‌ كنز العمال هكذا: بالامن والامان و آمنه یوم الفزع‌.
۱۲۲) و ذكر ایضاً: مات میتهٔ الجاهلیهٔ و یحاسبه اللَّه‌بما عمل فی‌ الاسلام‌.
۱۲۳) متقی در كنزالعمال آن را چنین روایت نموده‌است‌: بالامن و الامان و آمَنَه یوم‌َ الفزع‌.
۱۲۴) هم‌چنین در این مورد گفته است‌: مات میتهٔ‌الجاهلیهٔ و یحاسبه اللَّه بما عَمِل فی الاسلام‌.
۱۲۵) و فی‌ المناقب أیضاً ۳: ۲۱۰ نقله جابر عن عمربن الخطاب قال‌: كنت أجفو علیاً.
۱۲۶) در مناقب‌، ج ۳، ص ۲۱۰، جابر این حدیث را ازعمر بن خطاب نقل كرده است كه گفت‌: به علی جفامی‌كردم‌.
۱۲۷) هذه الزیادهٔ فی‌ غایهٔ المرام‌: ۴۹۷ باب ۱۹ الخبر۲۴.
۱۲۸) خصائص نسائی‌، ص ۲۰۱.
۱۲۹) و لقد أجاد الحمیری‌:
من فضله انه قد كان أول من‌
صلّی و آمن بالرحمن اذ كفروا
سنین سبعاً و أیاماً محرمهٔ‌
مع النبی‌ّعلی خوف و ما شعروا
(حلیهٔ الابرار للبحرانی‌ ۱: ۲۴۳)
و ما بین المعقوفین لم یكن فی‌ الاصل و نقله ابن‌عساكر فی‌ تاریخ دمشق ۱: ۶۹.
۱۳۰) حمیری در این مورد چه خوب می‌سراید:
از فضیلت‌های او است كه او اولین كسی‌می‌باشد كه نماز خواند و به خدا ایمان آورد. درحالی كه همه كافر بودند.
او هفت سال در خفا با پیامبر اكرم (نماز خواند)در حالی كه دیگران چیزی نفهمیدند (حلیهٔ الابرار،بحرانی‌، ج ۱، ص ۲۴۳).
و آنچه در كروشه آمده‌، در اصل نبوده و ازتاریخ دمشق ابن عساكر، ج ۱، ص ۶۹، نقل گردیده‌است‌.
۱۳۱) و أصناف فی‌ حلیهٔ الابرار للبحرانی‌ ۱: ۶۶ فجاءعلی‌ فبشرته‌. فقال‌: یا رسول اللَّه انا عبداللَّه و فی‌قبضته فان یعذبنی‌ فبذنبی و ان یتم لی‌ الذی‌ بشرتنی‌به فاللَّه اولی‌َ بی‌. قال‌: فقلت‌: اللهم‌ّ اَجْل‌ِ قلبه و اجعل‌ربیعه الایمان‌. فقال اللَّه‌: قد فعلت به ذلك‌. ثم انه‌رُفع الی‌ّ انه سیخصه من البلاء بشی‌ء لم یخص‌ّ به‌أحداً من أصحابی‌. فقلت‌: یا رب أخی‌ و صاحبی‌.فقال‌: ان هذا لشی‌ء قد سبق و انه مبتلی و مبتلی به‌.
۱۳۲) علامه بحرانی در حلیهٔ الابرار، ج ۱، ص ۶۶،مطلب ذیل را اضافه می‌كند: سپس علی پیش من‌آمد و این بشارت را به او دادم‌. او گفت‌: ای رسولاللَّه‌، من بنده خدا و در قضیه قدرت او هستم‌، اگرمرا عذاب كند به واسطه گناهانم بوده است و اگرنعمتی را به من ارزانی كند، او به این كار سزاواراست‌. آن‌گاه می‌فرماید: عرض كردم‌: خدایا قلبش رانورانی كن و بهار او را ایمان قرار بده‌. خداوندفرمود: این كار را انجام دادم‌. سپس به من اطلاع‌داده شد كه به زودی [خداوند] علی را به مشكلاتی‌مبتلا می‌كند كه هیچ كدام از اصحاب من این ویژگی‌را ندارند. عرض كردم‌: پروردگارا، او برادر و همراه‌من می‌باشد! فرمود: این چیزی است كه مقدر شدهو او بدان مبتلا می‌شود، و دیگران به وسیله اوآزمایش می‌شوند.
۱۳۳) و فی‌ الاصل بین یدی‌ المعقوفین‌: فلا حاجهٔ لی‌عند محمد!
۱۳۴) شرح الاخبار ۱: ۱۱۶ ـ ۱۶۵
منبع : مجمع جهانی شیعه شناس


همچنین مشاهده کنید