شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
جایزهای برای زنان
چند سال پیش بود که روز جهانی زن به خانهای دعوت شدم؟ جشنی مختصر بود و زنانه البته. و شنیدم چند جای دیگر هم همین مراسم برپاست. بیهول و هراس البته آن عصر را نگذراندیم. دلم گرفت. از فکر اینکه در جهان، تقریباً همه جای جهان با هر نوع حکومت و هر رتبهای از لحاظ توسعهیافتگی یا نیافتگی، امروز چه جشنی در خیابانها و سالنهای عمومی به شکلی علنی و رسمی برپاست و ما بهدلیل انواع و اقسام محدودیتها به همین محافل کوچک باید قناعت کنیم. البته غنیمت بود. مثل خیلی چیزهای دیگر... همان اصل نجاتبخش که: «بهتر است تا اینکه اصلا ً نباشد!» چند سالی به همین منوال گذشت، هشت مارس از پی هشت مارس. تعداد محفلها البته بیشتر شده بود، و در سراسر ایران. اما سرانجام چنانکه باید به بیرون از خانهها رسید. اولین مراسم علنی در سال ۷۸ برگزار شد، برنامههای مختلف در سالنهای مختلف در سراسر ایران. و سال بعد و سال بعد. تا سال ۱۳۸۳ که مرکز فرهنگی زنان با افتتاح «کتابخانهٔ زنان» همراه با جشنی مختصر، نخستین دورهٔ جایزهٔ صدیقه دولتآبادی را هم برگزار کرد. جایزهای که بنا شد به بهترین اثر در حوزهٔ مطالعات زنان تعلق گیرد، ضمن اینکه مثل جوایز دیگر در سرندهای اولیه، فرصتی برای معرفی بهترین آثار زنان و حوزههای مرتبط در قالب نامزدهای دریافت جایزه فراهم میآورد. این دو حرکت، که نشانهٔ گام نهادن در عرصهٔ فرهنگسازی است، نشان از وقوف جنبش فمینیستی ایران به ضرورت مبرم ارتقای فرهنگی جامعه و برگذشتن از گردهمآمدنهای محفلی و درگیر شدن در ابتداییترین مراحل یا تمرکز صرف بر مباحث بسیار پیشرفتهٔ فمینیستی، بدون داشتن دغدغهٔ ارتباط با واقعیتهای هستی روزمره دارد.
●جایزهٔ صدیقهٔ دولتآبادی
چرا صدیقهٔ دولتآبادی؟ صدیقهٔ دولتآبادی نخستین زنی بود که قرائتخانهای برای بانوان در کانون بانوانی که خود تأسیس کرده بود به راه انداخت، قریب ۷۰ سال پیش. در سال ۱۲۶۱ متولد شد و در سال ۱۲۹۶ دبستانی برای دختران در اصفهان به راه انداخت. انجمنی هم به نام شرکت خواتین اصفهان تأسیس کرد. نشریهای خاص زنان هم در اصفهان تأسیس کرد به نام زبان زنان که البته مدتی بعد بهدلیل چاپ سرمقالهای به قلم خود او تعطیل شد (گذشت زمان را انگار نمیشود احساس کرد). بارها تهدید و تبعید و توقیف شد. مدتی بعد انتشار نشریه را در تهران ادامه داد. در سال ۱۳۴۰ هم درگذشت، در همین زرگندهٔ خودمان دفنش کردند. گورش همانجاست (یا دیگر نیست؟). خوب، این از وجهتسمیهٔ جایزه.
در دورهٔ اول ده اثر به مرحلهٔ نیمهنهایی رسیدند و نهایتاً، با اولویت دادن به آثاری که پدیدآورندهشان زن بود و آثار تألیفی، کتاب از نظریه تا جنبش (تاریخچهٔ دو قرن فمینیسم)، نوشتهٔ حمیرا مشیرزاده، برگزیده شد. در دورهٔ اول این جایزه، بهدلیل محدودیتهای آغاز کار، داوران همه از اعضای مرکز فرهنگی زنان بودند. اما در دورهٔ دوم، برگزارکنندگان در تلاش برای گستردهتر کردن این تجربه از صاحبنظران بیرون از مجموعهٔ خود نیز مدد گرفتند. داوران هر دو دوره همگی زن بودهاند. کتابهایی که بررسی میشوند قرار است همگی در حوزهٔ مطالعات زنان باشند، که البته شامل ادبیات داستانی نمیشود. دیگر اینکه در دورهٔ دوم آثار ترجمه نیز از دور خارج شدند که این خود به اعتقاد من نکتهٔ بسیار مثبتی است. گرچه نظریههای فمینیستی و بسیاری از تجربههای زنان کشورهای دیگر و ترجمهٔ آنها برای جنبش فمینیستی در ایران اهمیتی بسزا دارد، در تنها جایزهٔ حوزهٔ مطالعات زنان بهتر است به تألیفها و پژوهشهای تولید خودمان پرداخته شود و این تلاشها با این جایزه ارج گذاشته شوند، بهویژه اینکه شرط دیگر زنده بودن پدیدآورنده است و باز عامل تشویق محل بیشتری از اعراب مییابد. البته حوزهٔ جایزه که مطالعات زنان ذکرشده شاید کمی غیردقیق باشد، چون در میان کتابهای بررسیشده و کتابهای نامزد دریافت جایزه به چند کتاب خاطرات و شرح احوال نیز برمیخوریم که زنان نوشتهاند و شاید به حوزهٔ مطالعات زنان کمک کنند، اما فینفسه جزو این حوزه قرار نمیگیرند. مثلا ً در شش کتابی که در دورهٔ دوم به مرحلهٔ نیمهنهایی رسیدند، چهار کتاب در حوزهٔ خاطرات و شرح احوال جای میگیرند.
در مرحلهٔ نهایی، دو کتاب نامزد دریافت جایزه شدند و نهایتاً کتاب داد بیداد، (نخستین زندان سیاسی زنان ۵۷ـ۱۳۵۰)، به اهتمام ویدا حاجبی تبریزی بازتابنگار، برنده اعلام شد. این کتاب را پیشتر خوانده بودم و مشتاق جلد دوم مانده بودم. ماجرایش در نمایشگاه کتاب سال گذشته را هم به یاد داشتم. خانم حاجبی طی شش سال با همبندان سابقش گفتوگو کرده و این گفتوگوها را در این کتاب ارائه کرده است. مجموعاً با ۳۶ زندانی و در مواردی اعضای خانوادهٔ زندانیان سیاسی مصاحبه کرده که در دو جلد منتشر شده، البته در ایران فقط جلد اول اذن انتشار یافته که حاصل ۱۶ گفتوگو است.
نخستین خاطرات زنان زندانی سیاسی که خوانده بودم، گمانم دوتا بود در بحبوحهٔ انقلاب با همان جلد سفید که البته کاملا ً از جنسی دیگر بود. راویان آن روایتها که از چریکهای افسانهای بودند، بیشتر افشاگری سبعیت رژیم و دستگاه سرکوبش و تشجیع و دامن زدن به آتش کین و مبارزه را هدف قرار داده بودند، برای همین اگر هم لرزیدنهای دلی و وادادن زانوانی را تجربه کرده بودند، ننوشته بودند. اسطورهها میبایست باقی بمانند و هیئت خاکی و انسانی نگیرند. چندتایی خاطرات دیگر هم خوانده بودم که البته به دورههای اخیرتر تعلق داشتند. جالب است که بیشترینشان و بهنظرم بهترینشان را هم زنان نوشتهاند. بعضی را البته در خارج از کشور خوانده بودم. در آن بهترینهایشان از لافهای قهرمانی خبری نیست و میشود روایت ضعفهای انسانی راوی را در کنار مقاومتهای گاه فوقبشری خواند. (در خاطراتی از جنمی دیگر که چند سال پیش ترجمه و منتشر کردم ـ راستی آخرین بار پدرت را کی دیدی؟ ـ بلیک ماریسن، نویسندهٔ آن را، که البته مرد است، دقیقاً به همین دلیل، یعنی بهدلیل اینکه نخواسته از خود موجودی بینقص بسازد، در ردهٔ مردان دورهٔ پسافمینیسم جای دادهاند.) جالب است که همین نگاه به گذشتهٔ راویان همراه با بازنگری و نقد خود در آن زمان به مذاق برخی مردان مبارز ابداً خوش نیامد و حتی با بیانصافی و بیرحمی تمام انگ فرمایشی بودن و هدفدار بودن بر آن زدند که یعنی میخواهد همهٔ آن ازخودگذشتگیها و قهرمانیها را نفی کند و قصدش «تحقیر و توهین به دلدادگان راستین آزادی» است. اما در واقع این کتاب یکی از نمونههای موفق تاریخ شفاهی زنان است که باید از هر فرصتی برای سخن گفتن استفاده کنند. و اگر نباشد این همتها، در سینهٔ راویان محبوس خواهد ماند و باز تاریخ با حذف روایت زنان نوشته خواهد شد.
از خواندنی بودن خود تک روایتها که بگذریم، نحوهٔ تنظیم و ساختن این کتاب موزائیکی، یعنی کار خانم حاجبی است که به اعتقاد من شایستهٔ تجلیل بوده است. کتاب از خاطرهگویی چندین زن شکل گرفته که همگی ساکنان نخستین زندان سیاسی زنان در ایران بودهاند، اما برخلاف معمول نحوهٔ تنظیم این تکهها کاملا ً خلاقه است. اگر میگوییم که با آنها کار داستانی شده، نباید این شبهه ایجاد شود که از سندیتشان کاسته شده است. گاه واقعهای واحد چون از زاویهٔ دید افراد متفاوت روایت شده، بار دیگر این پرسش را برایمان مطرح میکند که راستی آیا چیزی به نام امر واقع وجود دارد؟ تجربهها و واکنشهای متفاوت به واقعههای بهظاهر یکسان در این کتاب با امانت تمام منتقل شده است. همین تکهتکهها که کنار هم قرار گرفتهاند توانستهاند واقعیت بسیار پیچیده و چندلایهٔ زندان و زندانی بودن را به کاملترین وجه پیش چشمانمان بسازند. علتش نگاه به گذشته است از دریچهٔ تجربههای سالهای بعد، از دریچهٔ امروز، و از دریچهٔ فردی، و نگاه به جزئیات و نه افقهای دور از دست (که باز ویژگیهای زنانه بهشمار میروند). اگر هم گاه بهتی از سادهدلی یا آرمانگراییهای کودکانه در کلامشان دیده میشود، چنان با مهر و همدلی و درک آمیخته که نمیتوان آن نقدهای غلاظ و شداد را بر آنها روا داشت. به قول خود ویدا حاجبی:
[داد بیداد] نهتنها نخستین مجموعهای است که سرگذشت شکلگیری و نهادینه شدن زندان سیاسی زنان را در دههٔ پیش از انقلاب دربرمیگیرد، بلکه راویان این کتاب با «جسارت و شهامتی زنانه» مبارزات و افکار خود را، تواناییها، ضعفها، برداشتها و تجربههای خوب و بد خود را از دیدگاه امروزیشان باز گفتهاند. و این همه بدون واهمه از قرار گرفتن در کنار نظر و دیدگاهی مخالف خود، امری نهچندان رایج در فرهنگ سیاسی جامعهٔ ما، فزون بر اینکه هیچیک از این راویان پیش از چاپ کتاب نه از نظر و روایت دیگران اطلاعی داشت و نه از ساختار کتاب.
و دقیقاً چون هیچکس روایت دیگری را نخوانده بوده، کسی روایت خود را «رتوش» نکرده و نخواسته پاسخ دیگری را بدهد. نکتهٔ جالب دیگر که باید اضافه کنم اینکه زمانی این کتاب را میخواندم که به سروقت یکی از نخستین ترجمههایم رفته بودم که سالهاست تجدیدچاپ نشده و به قصد تجدیدچاپ دوباره داشتم میخواندم و اصلاحش میکردم: در دل گردباد که خاطرات یوگنیا سمیونوونا گینزبورگ است از اردوگاه و کار اجباری و تبعید در دورهٔ استالین. گینزبورگ میگوید که در سرمای منهای پنجاه درجه و کار در جنگل و بریدن چوب و گرسنگی و بیماری، شعر بود که به نجاتش میآمد. در داد بیداد هم به همین موضوع برخوردم؛ اینکه چگونه هنر، حتی در حد کاردستیهای بدوی، میتواند نجاتبخش باشد و شور حیات، توجه به جزئیات زندگی و محیط که سنتاً خصال زنانه تلقی میشوند، به بقای انسان چه اندازه مدد میرسانند. و در کنار آنچه بهطور سنتی خصال زنانه تلقی میشود، مقاومت و قدرتی که هر مردسالار قلدری که بخواند حتماً دیگر شرم خواهد کرد که زنان را ضعیفه خطاب کند. باز به نقل از حاجبی:
با اینهمه میزان مقاومت و تسلیمناپذیری زنان در زندان سیاسی زنان چنان بود که در عمل به دستیابی زنان به «جایگاهی برابر» با مردان در صحنهٔ مبارزات سیاسی انجامید و میراثی تاریخی بهجا گذاشت.
هرچند تلخ است به کرسی نشاندن واقعیت مسلم برابری به این بهای گزاف، ازجمله آنچه فردای روز مراسم جایزه رخ داد.
●چند نکتهٔ پایانی
چون چند سالی است، یا دقیقتر بگویم پنج دوره، از آغاز اهدای جایزهٔ گلشیری گذشته و من یکی از دستاندرکاران آن بودهام، در مقام کسی که دستش در آتش است، امیدوارم که جایزهٔ صدیقهٔ دولتآبادی تداوم یابد، بهرغم همهچیز. و امیدوارم که داوری، گرچه به گفتهٔ یکی از دستاندرکاران قرار است بهدور از عقل مذکر باشد، بهدور از جنس مذکر نباشد، یعنی از داوران مرد واجد شرایط هم استفاده شود. صلاحیت باید بیرون از دایرهٔ جنس تعیین شود. اصلا ً شاید همان بهتر که میان جنس و جنسیت، آنچه طبیعت از پیش می¬دهدمان و آنچه جامعه از ما میسازد، فرق بگذاریم. شاید فرهنگ مردسالار چنان در ما نهادین شده است که جای طبیعت را گرفته و ما را در چنبرهٔ تقابلهای دوتایی گرفتار کرده است: مربع و دایره، حس و عقل، و چپ و راست، و البته مرد و زن. اتفاقا چنین دیدن جهان است که مذکر است. دهشتناکیِ ماجرا همینجاست به نحوی که گویی نمیتوان از آن برگذشت، از بس که تختهبندش شدهایم. برای همین است که معتقدم منحصر کردن داوران یا نویسندگان آثار به زنان و بیرون گذاشتن مردان نهتنها محروم کردن خود از شمولی فراگیرتر است، که دامن زدن به همان افسانههای کهن است. و امیدوارم این جایزه، که میدانم با چه دشواریهایی به کار ادامه میدهد، به هدف راستینش، یعنی تشویق مطالعات زنان بهصورتی اصولی و برخاسته از اینجا و اکنون یا واخوانی تاریخ و بازنویسی آن، برسد. و امیدوارم تحمل زمانه چنان شود که بتوان مراسم اهدای این جایزه را در سالنی عمومی برگزار کرد تا مردان فمینیست یا دستکم علاقهمند به مسائل زنان ـ و در واقع حقوق بشر ـ و زنان بیشتری بتوانند در آن حضور یابند. و امیدوارم با ایجاد فضایی سالمتر برای تولیدات فرهنگی بیشتر، بتوان جایزهها را بیشتر و تخصصیتر کرد.
فرزانه طاهری
منبع : ماهنامه زنان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست