چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مجله ویستا
بررسی مفهوم نظم از دیدگاه هایک
![بررسی مفهوم نظم از دیدگاه هایک](/mag/i/2/9gwnp.jpg)
نظم در دیدگاه هایک همیشه توصیف وضعیتی از امور است که در آن عناصر متعددی از انواع متفاوت، در چنان ارتباطی با یکدیگر هستند که می توانیم با شناخت برخی از عناصر زمانی یا مکانی تشکیل دهنده مجموعه، پیش بینی های صحیحی درباره بقیه ارائه بدهیم یا حداقل پیش بینی هایی انجام بدهیم که بخت زیادی برای درست از کار درآمدن آنها وجود دارد.
واضح است که هرجامعه ای باید نظمی به این معنا داشته باشد. چنین نظمی بدون اینکه عامدانه ایجاد شده باشد وجود خواهد داشت. از آن جایی که ما به عنوان اعضای جامعه، برای برآوردن اغلب نیازهایمان ناگزیر از همکاری با دیگران به اشکال گوناگون هستیم، پیگیری کارآمد اهدافمان مستلزم انطباق انتظاراتی است که مادرباره اعمال دیگران داریم و بر پایه آن برنامه هایمان را شکل می دهیم. با آنچه که آنها واقعا انجام خواهند داد در زندگی اجتماعی، نظم خود را به صورت همین سازگاری نیات و انتظارات ناشی از اعمال افراد مختلف نشان می دهد و موضوع مورد مطالعه فعلی ما درک چگونگی پیدایش چنین نظمی است. تقریبا اولین جوابی که عادت انسان انگاری تفکر ما القا می کند این است که این نظم حاصل قصد وطرح یک ذهن متفکر است. بدین سیاق، نظم عموما به عنوان آنچه توسط کسی ترتیب داده شده است، تصور می گردد. بدین علت در میان اغلب طرفداران آزادی مفهومی ناپسند و در میان اقتدارگرایان موردپسند بوده است.
مطابق این تعبیر، نظم در جامعه باید مبتنی بر روابط فرماندهی و اطاعت باشد، یعنی ساختار کل جامعه سلسله مراتبی است که در آن، کار هر کسی از طریق اراده مافوق های او و در نهایت اراده یک قدرت مافوق همه، تعیین می شود. به هرحال، این بار معنایی اقتدارگرایانه مفهوم نظم، کاملا از اعتقاد به پیدایش آن از طریق نیروهای خارج از نظام یا برون زا است. این مفهوم نظم درمورد تعادل تحقق یافته از درون یا تعادل درون زا مثل تعادلی که نظریه عمومی بازار سعی در توضیح آن دارد، کاربردی ندارد. نظم خودجوش از بسیاری جهات دارای خصوصیاتی متفاوت از خصوصیات یک نظم ایجاد شده است. مهمترین نظم خودجوش، ابتدا در زیست شناسی مشاهده شد که این نوع نظم خودجوش را ارگانیسم نامیدند و بعدها در فیزیک، اقتصاد و دیگرعلوم مشاهده شد.
تمایز بین این نظم و نظمی که توسط کسی ایجاد می شود; یعنی نظم حاصل از قراردادن عناصر یک مجموعه در جای خود یا هدایت حرکت آنها، برای درک فرآیندهای اجتماعی و هرگونه سیاست اجتماعی اجتناب ناپذیراست. برای توصیف نوع هر نظمی، کلمات متعددی وجود دارد. نظم ایجاد شده که ما قبلا به عنوان نظمی برون زا و یا ترتیب یافته از آن یاد شد، می تواند به عنوان یک نظم ساخته شده یا مصنوع تعریف شود و به خصوص آنجا که با نظم اجتماعی هدایت شده سروکار داریم ازآن به عنوان سازمان یاد می کنیم. نظم ناشی از تحول، که قبلا تحت عنوان نظم خودزا یا درون زا از آن صحبت کرده ایم، اغلب تحت عنوان نظم خودجوش تعریف می شود. یونانی های کلاسیک نسبت به ما این برتری را داشتند که برای هر نوع از این نظم ها مفهوم خاصی داشتند، یعنی «تکسیس» برای نظمی ایجاد شده، مثل نظم جنگی و «کوسموس» برای نظم ناشی از تحول، که در اصل به معنای نظم صحیح موجود در یک کشور یا یک اجتماع است. هایک گاهی برای مشخص کردن این دو نوع متفاوت از نظم، از این واژه های یونانی به عنوان اصطلاحات فنی استفاده می کند.
اما مشکل اساسی به نظر هایک این است که روشنفکران می پنداشتند جامعه و نهادهای عمده آن را آدمی به نیروی عقل و با قصد و نیت قبلی عینا طراحی کرده است و بنابراین، به یاری عقل می توان درهر زمان آنها را دگرگون کرده یا به زباله دان تاریخ افکند و عالم و آدمی از نو ساخت.
یونانیان باستان کل عالم راکه می شناختند به دو دنیای طبیعت و صناعت، یا جهان طبیعی و جهان مصنوع تقسیم می کردند که دومی برخلاف اولی ساخته یا برساخته انسان بود; اما لیبرال های کلاسیک ازجمله آدام اسمیت، دیوید هیوم و ادموند برک و توکویل و سپس اقتصاددانان مکتب اتریش می گفتند گروه سومی از نهادها وجود دارد که به گفته آدام فرگوسن محصول کنش انسان است، نه قصد یا نقشه او. هایک معتقد بود نهادهای انسانی در طول هزاران سال در نتیجه آزمون و خطا و در شرایطی عمدتا نامعلوم و بیرون از حافظه تاریخی بشر به وجود آمدند. خاستگاه این ها حکمت قرون وعقل جمعی آدمیان است و بنابراین، هر فرد یا گروهی بخواهد با تکیه بر نظریه های عقلی محصول تجربه محدود خود یکباره برآنها خط بطلان بکشد و از بیخ وبن نهادهای جدید ایجاد کند، جامعه را با خطرهای بزرگ روبرو خواهد کرد.
این نظریه تکاملی در اساس مخالف رای کسانی است که معتقدند نظم اجتماعی با قصد و اراده انسان یکباره به وجود آمده است و بنابراین، در هر زمان ممکن است با عزم و اراده او دگرگون یا منسوخ شود چنین نظری مطمئنا به اقتدارگرایی می انجامد و به موجب آن کافی است مصادر قدرت اراده کنند تا عقلا به منظور رسیدن به هدف های مشخص طرحی نو دراندازد.
هایک معتقد است که نظم جامعه براساس نظمی خودانگیخته یا ساخته شده، یا برساخته یا مصنوع پدید آمده است، نه به موجب طرح و نقشه ای قبلی وعقلی. در نظم خود انگیخته مانند نظم انتزاعی یا کلی مردم در چارچوب قواعد تسهیل کننده همکاری که در طول قرنها به محک تجربه خورده اند و به سنت تبدیل شده اند هدف های خویش را دنبال می کنند ولی هایک بعد تازه ای نیز به آن می افزاید، بدین معنا که در نظم خودانگیخته قواعد چون از پایه ای تکاملی برخاسته اند، سطح همکاری اجتماعی درآنها به مراتب ظریف تر و پرمایه تر از همکاری در حد قواعد اختراعی و طراحی شده حاکمان یا روشنفکران است.
نظم ساخته شده یا برساخته یا مصنوع متعلق به خردگرایی برساختگرایانه است و با تصورات اقتدارگرایان از نظم ارتباط نزدیک دارد و بدین معناست که بالاترین مرجع یا مصدر قدرت به افراد دستور می دهد چگونه رفتار کنند روابط اجتماعی در آن، در قالب فرمان و فرمانبرداری خلاصه می شوند و حقوق و تکالیف کاملا آشکارند. هایک این گونه نظم را تاکسیس می خواند; اما کوسموس، نظمی خودانگیخته است که هیچ کس را مشخصا نمی توان پدیدآورنده آن دانست. اقتدار در تاکسیس باید متمرکز و یگانه باشد. هایک اعتراضی به این نظم در سازمان ها و کارخانه ها ندارد که وجود انضباط و دقت و وقت شناسی درآنها ضروری است، ولی با تعمیم آن به کل جامعه مخالف است; زیرا می گوید: جامعه مشتمل بر بسیاری سازمان هاست و آنچه موفقیت آن را تضمین می کند این است که هیچ مرکز و واحد هدایت کننده ای نباشند که همه مجبور به فرمانبرداری از او باشند. رشد و شکوفایی جامعه نه وابسته به هیچ اراده ای به تنهایی، بلکه محصول رقابت بسیاری اراده ها با یکدیگر و نشات یافته از بسیاری خطاها، بسیاری شکستها و البته بسیاری کامیابی هاست. باید در جامعه نظم وجود داشته باشد ولی نظم کوسموس، نه نظم تاکسیس.
نظم خودانگیخته به این مفهوم، نتیجه قصد نشده و غیرعمدی استفاده همه فعالان جامعه از شناخته ای موجود در تعقیب منافع خویش و درچارچوب قواعد ناظر بر رفتارهای عادلانه است. عمومی ترین نوع نظم خودانگیخته، نظم بازار است که هایک از آن به کاتالاکسی نام می برد در کاتالاکسی هیچ کس برای همه برنامه نمی ریزد; زیرا شناخت ها ناقص و پراکنده اند.
تقابل میان دو نظم تاکسیس و کوسموس در واقع بین دوگونه همگروهی است که در یکی، همگروهان از اراده و فرمان یک رهبر به تنهایی متابعت می کنند و در دیگری، در عین این که کنش خودانگیخته دارند، بدون نیاز به فرمان و اطاعت، بعضی قواعد رفتاری را مدنظر قرار می دهند. این نظم به این جهت نظم خودانگیخته خوانده می شود که برخاسته از اراده های همگروهان است بی آنکه هیچ کس مدعی شناخت جامع و کامل باشد.
هایک مخالف عقل و خردگرایی در تنظیم امور جامعه نیست بلکه او به دو نوع خردگرایی معتقد است، خردگرایی تکاملی و خردگرایی بر ساخت گرایانه. خردگرایان تکاملی می خواهند بفهمند جامعه چگونه و بر پایه چه اصولی تکامل یافته است. به نهادها و عادت ها و سنت ها به دیده احترام می نگرند و معتقدند تغییرات در جامعه باید آهسته و با افزایش و کاهش تدریجی صورت پذیرد، حدود عقل و فهم آدمی را هیچ گاه از نظر دور نمی شود تا چه رسد به طراحی و هدایت آن. هایک معتقد است که تنظیمات و ترتیبات موجود اجتماعی تجسم خرد نسلهای پیاپی اند و نباید شتابزده حذف یا بازسازی شوند; اما خردگرایان برساختگرا می خواهند با تدبیر های فعلی، نهادها و ترتیبات موجود را کنار بگذارند و چون همه آنها را ساخته عقل و اراده آدمی می بینند به این اعتقاد می رسند که جوامع را می توان با تکیه برعقل نسل کنونی دگرگون و از نو طراحی کرد و به نحوی سازمان داد که آفاتی مانند فقر، جهل و خشونت یکباره رخت بربندند. هایک مخالف این گونه تکیه جزمی برعقل است و آنرا نه تنها پنداری پوچ، بلکه سرچشمه بسیاری بدبختی ها می داند که بزرگترین نمونه آن کمونیسم و نازیسم است.
از آنجایی که نظم کوسموس توسط کسی ایجاد نشده، نمی توان مدعی بود که دارای هدف خاصی است هرچند که آگاهی ما از وجود آن می تواند اهمیت بسیاری در جهت رسیدن به هدف های متعدد داشته باشد.این گونه نظم ها لزوما پیچیده نیستند ولی برخلاف نظم های عامدانه ترتیب یافته توسط انسانها، ممکن است به درجات مختلفی از پیچیدگی نایل آیند. یکی از نظریات اصلی ما این است که نظم های بسیار پیچیده، که شامل آن چنان تعداد زیادی از واقعیت های متمایزند که هیچ مغزی قادر به ملاحظه یا دستکاری آنها نیست، فقط از طریق نیروهایی که به شکل گیری نظم های خودجوش منجر می شوند، می توانند به وجود آیند.
نظم های خودجوش الزاما انتزاعی، در آن معنایی که ما این کلمه را به کار برده ایم، نیستند ولی اغلب عبارتند از نظامی از روابط انتزاعی میان عناصری که خود، فقط از طریق خصوصیات انتزاعی تعریف می شود و به این علت به صورت شهودی قابل درک نیستند و بازشناختن آنها فقط براساس نظریه ای که خصلت های آنها را توضیح می دهد امکان پذیر می شود. اهمیت خصلت های انتزاعی این نظم ها در این است که ممکن است تمامی عناصر خاص تشکیل دهنده آنها یا حتی تعداد این عناصر تغییر کند; اما خود خصلت ها کماکان پایدار بمانند. استمرار چنین نظم انتزاعی فقط مستلزم این است که ساختار معینی از روابط تداوم پیدا کند. با این که عناصری از نوع معین ارتباط معینی را میان خود حفظ کنند.
با این همه رابطه میان نظم خودجوش و مفهوم قصد یا هدف دارای بیشترین اهمیت است. با توجه به اینکه چنین نظمی توسط عاملی بیرونی ایجاد نشده، نمی تواند دارای قصد وهدف باشد هرچند که وجود آن برای افرادی که در چارچوب آن حرکت می کنند می توانند بسیار مفید واقع شود ولی از نقطه نظر دیگری می توان گفت که نظم مبتنی بر عمل هدفمند عناصرش است البته اگر معنای هدفمند بودن فقط این واقعیت باشد که اعمال عناصر به حفظ یا احیای این نظم یاری می رسانند.
به کار بردن کلمه هدفمند، به معنایی که زیست شناسان مسامحتا نوعی غایت گرایی می نامند، تا زمانی که غایت گرایی متضمن آگاهی عامدانه عناصر تشکیل دهنده نباشد، جای ایرادی ندارد; هدفمند بودن بدین معناست که عناصر، نظم و ترتیبی در رفتارشان کسب کرده اند که منجر به حفظ نظم معینی می شود شاید برای این که آنهایی که رفتاری نداشتند، امکان بقای بیشتری پیدا می کردند.
با توجه به اینکه شکل گیری نظم خودجوش از طریق سازگاری عناصر فردی تشکیل دهنده آن با شرایطی که فقط بر بعضی از آنها تاثیر مستقیم می گذارند، صورت می گیرد و هیچ کدام از این عناصر احتیاج به شناخت کل این شرایط ندارند، این نظم ممکن است به چنان وضعیت پیچیده ای گسترش یابد که هیچ ذهنی قادر به احاطه بر کل آن نباشد در نتیجه، با گذار از پدیده های مکانیکی به پدیده های سازمان یافته عالی تر یا پدیده های ذاتا پیچیده ای که در قلمرو حیات، ذهن و جامعه با آن مواجه می شویم، مفهوم نظم خودجوش اهمیت بیشتری پیدا می کند.
اینجا ما با ساختارهای رشدیافته با چنان درجه ای از پیچیدگی سروکار داریم که تحقق آنها تنها توسط نیروهای موجد نظم خودجوش امکان پذیر بوده است درنتیجه، کوشش برای توضیح آنها و نیزاز هرگونه سعی در جهت اثرگذاشتن بر خصلت آنها با مشکلات خاصی مواجه می شود چون ما حداکثر می توانیم تنها به قواعدی آگاهی یابیم که توسط عناصر گوناگونی که نظم خودجوش را می سازند، مراعات می شوند و شناخت ما نمی تواند شامل همه عناصر فردی و شرایط خاصی شود که هر کار از عناصر در آن قرار دارند، در نتیجه معرفت ما محدود به خصلت کلی نظمی خواهد بود که خود را شکل می دهد وحتی آنجایی که ما در موقعیتی قرار داریم که قادر به تغییر حداقل برخی از قواعد رفتاری حاکم بر عناصرهستیم مانند موردی که در جامعه انسانی صدق می کند، توانایی ما تنها محدود به تاثیر گذاشتن بر خصلت کلی نظام حاصل خواهد بود و نه جزئیات آن.
این سخن بدین معناست که گرچه استفاده از این نیروهای موجد نظم خودجوش ما را قادر به ایجاد نظمی با آن درجه از پیچیدگی می سازد که ما هرگز نمی توانیم از لحاظ فکری بر آن تسلط یابیم یا عامدانه آن را ایجاد کنیم; اما به هر حال قدرت کنترل ما روی جزئیات چنین نظمی، کمتر از تسلط ما بر نظمی نخواهد بود که عامدانه ایجاد می شود. در مورد نظم های خودجوش، ما می توانیم خصوصیات انتزاعی آنها را، از طریق تعیین برخی از عواملی که موجب شکل گیری شان می شود، تعیین کنیم ولی ویژگی های خاص را باید به اوضاعی محول کنیم که نمی شناسیم به این ترتیب، با اتکا به نیروهای موجد نظم های خودجوش می توانیم حوزه و برد نظمی را قادر به شکل دادن آن هستیم، افزایش دهیم. دقیقا به این علت که هیات خاص آن نظم بستگی به آن چنان شرایط متعددی دارد که نمی توانیم آنها را بشناسیم درخصوص یک نظم اجتماعی نیز چنین است; زیرا چنین نظمی دانش جداگانه اعضای متعددش را به کار می گیرد، بدون اینکه این دانش هیچ وقت بتواند فقط در یک ذهن متمرکز شود یا تحت فرمان اسلوب های هماهنگی یا سازگاری عامدانه قرار گیردکه یک ذهن به کار می بندد در نتیجه، درجه تسلط بر نظمی گسترده و پیچیده بسیار کمتر از تسلطی است که می توانیم بر نظم های ایجادشده یا تکسیس اعمال کنیم . جنبه های بسیاری از نظم پیچیده وجود دارد که ما به هیچ روی قادربه کنترل آنها نیستیم یا حداقل بدون مداخله در نیروهای موجد نظم خودجوش قادر به تغییر آن نخواهیم بود. ارضای هر خواسته در رابطه با وضعیت خاص عناصر فردی، یا روابط میان افراد یا گروه های خاص، فقط با مختل کردن کل نظم امکان پذیراست درخصوص یک نظم خودجوش ما نمی توانیم همان نوع قدرتی را داشته باشیم که بر روی یک نظم ترتیب یافته انضمامی یا تکسیس داریم ما فقط جنبه های انتزاعی یک نظم خودجوش را می شناسیم وتنها برآنها می توانیم تاثیر بگذاریم.
نظم از دو لحاظ متفاوت می تواند واجد درجات باشد. درجه نظم یافتگی مجموعه ای از اشیا و رویدادها بستگی دارد به اینکه چه تعداد از خصایص عناصر می توانیم یاد بگیریم که پیش بینی کنیم. از این لحاظ، نظام های متفاوت ممکن است به یکی از دو طریق زیر، یا به هر دو طریق، ازهم متمایز باشند: نظم یافتگی ممکن است تنها مربوط به تعداد بسیار زیاد روابط و دوم این که نظم یافتگی ممکن است بسیار قوی باشد به این معنا که در تمام موارد تایید شود یا ممکن است که ضعیف باشد یعنی تنها در اکثریتی ازموارد صدق کند که در این صورت فقط می توانیم وقوع آن را با درجه معینی از احتمال پیش بینی کنیم. در مورد اول، ما فقط می توانیم وقوع آن را با درجه معینی از احتمال پیش بینی کنیم ولی این کار را با اطمینان بسیار انجام می دهیم، چنین نظمی گرچه محدود اما درعین حال کامل خواهد بود. در مورد دوم، پیشگویی های بیشتری می توانیم انجام دهیم، منتها با درجه متوسطی از اطمینان. در هرصورت، اطلاع از وجود یک نظم می تواند مفید باشد حتی اگر این نظم از این یا آن یا حتی از هر دو طریق محدود شده باشد و شاید بهتر و نیز لازم باشد که به نیروهای موجد نظم خودجوش اتکا شود حتی اگر نیل به بی نظمی که یک نظام به آن گرایش دارد درعمل به طورکم و بیش ناقصی تحقق یابد. نظم بازار، به ویژه تنها احتمال معینی را در خصوص روابط مورد انتظار تضمین خواهد نمود; اما با این حال در واقع تنها طریق ممکن نظام بخشیدن به فعالیت های بسیار متعدد وابسته به معرفت های پراکنده همین نظام بازاراست.
هایک خود اذعان دارد که برای اولین بار برنارد مندویل (۱۷۳۳-۱۶۷۰) موفق به پی بردن به نظم خودانگیخته شده است. وی می گوید: «برای نخستین بار این او بود که الگوی کلاسیک کلی رشد خودانگیخته ساختارهای اجتماعی منظمی را طرح کرد: رشد خودانگیخته قانون واخلاق، زبان، بازار و پول و نیز رشد شناخت تکنولوژیکی.
مساله ای که در نظریه اجتماعی و نیز سیاست اجتماعی اهمیت اساسی دارد، دانستن این امر است که قواعد باید چه خصوصیاتی داشته باشند تا اعمال مستقل افراد، نظمی کلی ایجاد کند.
برخی از این قواعد از این دست را، همه افراد جامعه رعایت می کنند; زیرا بازتاب محیط در اذهان آنها یکسان است رعایت برخی دیگر به خودی خود صورت می گیرد زیرا بخشی از سنت فرهنگی مشترک آنها را تشکیل می دهد ولی قواعد دیگری هستند که گاهی باید افراد را مجبور به اطاعت از آنها کرد، زیرا اگرچه نفع شخصی هر کس او را به زیرپا گذاشتن این قواعد ترغیب می کند، ولی نظم کلی ای که موفقیت اعمال آنها بدان بستگی دارد، فقط در صورت رعایت عمومی این قواعد امکان پذیر است.
هایک مفهوم نظم خودجوش را در مقابل سفسطه سازندگی قرار می دهد. اگر نظم موجود در جامعه حاصل عقلی هدایت کننده نباشد و اگر ذهن آدمی خود محصول تکامل فرهنگی باشد در آن صورت باید نتیجه گرفت که امکان ندارد نظم اجتماعی موضوع هدایت آگاهانه و طراحی عقلانی باشد.
تمدن طراحی و پیش بینی نشده است. نظریاتی که تمدن را حاصل طرح و نقشه می دانند مبتنی بر این تصور نادرست اند که عقل انسان از جامعه جداست. هایک دو نوع عقلانیت را از هم تمیز می دهد: یکی عقلانیت معطوف به سازندگی، که بر اعتقاد به شناخت کامل وهدایت جامعه بنا شده و پایه اندیشه سوسیالیسم و برنامه ریزی متمرکز است و دیگری عقلانیت تکاملی که بر تکامل تدریجی و خودجوش نهادهای اجتماعی تاکید می کند. وی نظم خودجوش را در مورد جامعه از دو حیث به کار می برد: یکی این که نهادهای اجتماعی، هرچند به واسطه عمل انسان پدید می آیند، نتیجه طرح و نقشه آگاهانه او نیستند; دستی پنهان در تکوین نهادهای اجتماعی در کار است. به طور دقیق تر، نهادهای ارادی و صناعی را از نهادهای خودجوش و برخاسته از عمل غیر ارادی و ناآگاهانه انسان جدامی کند. نهادها و قواعد اجتماعی در فرآیند تکامل خودجوش جامعه تابع اصل انتخاب طبیعی اند. منبع اساسی نظم اجتماعی...تصمیمی آگاهانه برای در پیش گرفتن قواعد عمومی خاصی نبوده است...آنچه جامعه بزرگ را ممکن می سازد تحمیل آگاهانه قواعد عمل نبوده، بلکه رشد و توسعه چنین قواعدی در میان مردمانی بود که تصور چندانی از نتایج مشاهدات کلی خود نداشتند.
● نظم خودجوش و سازمان
در هر گروه انسانی که ابعادی بیش از کوچکترین اندازه ممکن دارد، همکاری همیشه هم برپایه نظم خودجوش وهم سازماندهی عامدانه خواهد بود; اما هماهنگی فعالیت های تمامی این سازمان ها و افراد، از طریق نیروهای موجد نظم خودجوش حاصل می شود. خانواده، کارگاه، بنگاه، شرکت و... سازمان هایی هستند که به نوبه خود در نظم خودجوش گسترده تری ادغام شده اند; اما جامعه، نظم خودجوش کلی ای است که می توانیم آن را از بقیه سازمانها متمایز کنیم. نظم خودجوشی که ما آنرا جامعه می نامیم الزاما دارای حد و مرز دقیقی که معمولا یک سازمان دارد نیست.
قواعدکلی حقوقی که نظم های خودجوش بر آن استوارند، معطوف به نظمی انتزاعی است که محتوای خاص یا انضمامی آن برای هیچکس قابل شناخت یا پیش بینی نیست; در حالی که احکام و قواعدی که بر یک سازمان حکم می رانند، در خدمت نتایج خاص مورد نظر اداره کنندگان سازمان است فقط هنگامی که با گذر از بزرگترین نوع سازمان یعنی دولت به نظم عمومی و کلی جامعه می رسیم است و با نظمی مواجه می شویم که صرفا متکی بر قواعد است و خصلتی کاملا خودجوش دارد ازآنجا که ساختار جامعه مدرن وابسته به سازمان نبوده و به صورت یک نظم خودجوش رشد کرده است، توانسته به چنان درجه ای از پیچیدگی دست یابد که بسیار فراتر از توان هرگونه سازماندهی عامدانه است.
● ارگانیسم
ارگانیسم، تنها نوع نظم های خودجوش مانوس برای همگان است که بسیاری از خصلت های دیگر نظمهای خودجوش را نشان می دهد. با این همه، ارگانیسم های نظمهای خودجوش از نوعی بسیار خاص اند و دارای خصایصی هستند که الزاما متعلق به همه نظم های خودجوش نیست.
ویژگی اساسی ارگانیسم ها که باعث تمایز آنها از نظمهای خودجوش جامعه می شود در این است که اکثر عناصر فردی، محلهای ثابتی را در ارگانیسم اشغال می کنند و حداقل در ارگانیسم بلوغ یافته این محلها را برای همیشه حفظ می کنند. معمولا ارگانیسمها نظامهای کمابیش ثابتی هستند و از تعداد ثابتی عناصر تشکیل یافته اند که هرچند برخی عناصر جدید می توانند جایگزین برخی از عناصرشوند; اما نظمی را در فضای ارگانیسم حفظ می کنند که به راحتی از طریق حواس قابل درک است، در نتیجه، ارگانیسمها در مقایسه با نظمهای خودجوش جامعه از نوع انضمامی تری هستند; زیرا نظمهای خودجوش جامعه حتی اگر تعداد کل عناصر آن تغییر کرده یا عناصر فردی تغییرمکان بدهند، قابلیت استمرار دارند. این خصلت نسبتا انضمامی نظم در ارگانیسم ها در این واقعیت تجلی می یابد که حواس می تواند به طور شهودی آنها را به عنوان کله ای متمایز ادراک کند درحالی که نظم خودجوش انتزاعی ساختارهای اجتماعی معمولا فقط از طریق ذهن می تواند بازسازی و درک شود.
محوراندیشه های هایک مفهوم آزادی است; تکامل، ترقی و نظم خودجوش، همه محصول آزادی اند از نظر او، آزادی صرفا ارزش نیست; بلکه منبع و شرط اخلاقی ترین ارزش هاست.
نویسنده : سیدحسین امامی
منابع:
۱- جان گری. فلسفه سیاسی هایک. خشایار دیهیمی .انتشارات طرح نو. چاپ اول .۱۳۷۹ .
۲- حسین بشیریه. تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم. نشر نی. چاپ سوم.۱۳۸۰.جلد دوم.
۳- موسی غنی نژاد. درباره هایک. نشر نگاه معاصر. چاپ اول. ۱۳۸۰
۴- ویراسته. مایکل پین. فرهنگ اندیشه انتقادی. پیام یزدانجو. نشر مرکز. چاپ دوم . ۱۳۸۳
۵- هایک. در سنگر آزادی. عزت الله فولادوند. نشر لوح فکر. چاپ اول ۱۳۸۲.
۶- هایک. قانون، قانونگذاری و آزادی. موسی غنی نژاد و مهشید معیری. طرح نو.۱۳۸۰.
منابع:
۱- جان گری. فلسفه سیاسی هایک. خشایار دیهیمی .انتشارات طرح نو. چاپ اول .۱۳۷۹ .
۲- حسین بشیریه. تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم. نشر نی. چاپ سوم.۱۳۸۰.جلد دوم.
۳- موسی غنی نژاد. درباره هایک. نشر نگاه معاصر. چاپ اول. ۱۳۸۰
۴- ویراسته. مایکل پین. فرهنگ اندیشه انتقادی. پیام یزدانجو. نشر مرکز. چاپ دوم . ۱۳۸۳
۵- هایک. در سنگر آزادی. عزت الله فولادوند. نشر لوح فکر. چاپ اول ۱۳۸۲.
۶- هایک. قانون، قانونگذاری و آزادی. موسی غنی نژاد و مهشید معیری. طرح نو.۱۳۸۰.
منبع : روزنامه مردم سالاری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست