شنبه, ۱۴ مهر, ۱۴۰۳ / 5 October, 2024
مجله ویستا


نیم نگاهی به فیلمنامه های ایرانی به بهانه فیلم «خون بازی»


نیم نگاهی به فیلمنامه های ایرانی به بهانه فیلم «خون بازی»
دوست داستان نویسی دارم که هر وقت همدیگر را می بینیم، آخرین داستانش را می خواند تا درباره آن حرف بزنیم. چند شب قبل که پیش هم بودیم، دوستم داستانی خواند درباره روزهای جنگ و خروج مردم خرمشهر از شهرشان. در پایان داستان، شخصیت دختربچه داستان، در اثر بمباران شهید می شد.
بعد از اینکه خواندن داستان تمام شد، به دوستم گفتم؛ چه چیزی داستان تو را از گزارش های مطبوعاتی یا تلویزیونی جدا می کند؟
جواب درخوری نداشت. بعد گفتم مگر نه این است که داستان و اساسا هر اثر هنری، از ساحتی فراتر از ساحت واقعیات روزمره و عینی حرف می زند؟ اما در اینجا چنین اتفاقی نیفتاده است.
دوستم که مثل اکثر ایرانیان، سهمی از انتقادناپذیری را به ارث برده است، گفت؛ تو انتظار داری که حتما در یک داستان، بمبی بیفتد تا از طریق این اتفاق مهیب، قصه شکل بگیرد؟
پاسخ دادم؛ اتفاقا در داستان تو بمب هم از آسمان می ریزد، اما قضیه در این جاست که تو پا به ساحت جدیدی نگذاشته ای و از همان منظر به ماجرای خروج مردم از شهری جنگزده نگاه کرده ای که گزارشگران مطبوعات و تلویزیون نگاه می کنند. یعنی نتوانسته ای پنجره ای جدید رو به ماجرایی که بسیار برای ذهن ما مالوف است، بگشایی.
خلاصه اینکه صحبت من و دوستم به سرانجام نرسید و هیچ کدام نتوانستیم همدیگر را قانع کنیم. اما فعلا دوست داستان نویس ما را همین جا بگذارید باشد تا به سراغ فیلم «خون بازی» برویم.
«خون بازی» نهمین ساخته سینمایی رخشان بنی اعتماد و پس از «گیلانه» دومین تجربه مشترک کارگردانی او با محسن عبدالوهاب است. این فیلم در بیست وپنجمین جشنواره فیلم فجر برنده چند جایزه شده است؛ بهترین بازیگر نقش اول زن (باران کوثری)، بهترین فیلمنامه (نغمه ثمینی، فرید مصطفوی، بنی اعتماد و عبدالوهاب)، بهترین اثر هنر و تجربه (محمود کلاری)، بهترین چهره پردازی (مهرداد میرکیانی)، بهترین تدوین (سپیده عبدالوهاب) و بهترین کارگردانی (بنی اعتماد و عبدالوهاب).
«خون بازی» همچنین کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن (بیتا فرهی) و بهترین صدابرداری (یدالله نجفی) بوده است.
درباره برخی از جوایز این فیلم در جشنواره فیلم فجر، جای چندانی برای چون و چرا نیست. به عنوان نمونه باران کوثری، دختر ۲۲ ساله بنی اعتماد و جهانگیر کوثری (تهیه کننده فیلم)، نقش یک دختر معتاد را بسیار درخشان و باورپذیر ایفا کرده است.
محمود کلاری مدیر فیلمبرداری ۵۶ ساله این فیلم پس از آن همه تجربه ورزی و کار کردن با بزرگانی چون مسعود جعفری جوزانی، مسعود کیمیایی و... همه دانش و توانمندی خود را در «خون بازی» به کار برده است. او با به کار بردن هوشمندانه یک فیلتر که متناسب با فضای فیلم، بر تمام تصاویر رنگی قهوه ای حاکم کرده است، نشان داده که چگونه می توان بینش بصری خود را به خدمت فیلم در بیاورد. از یاد هم نبریم که کلاری پیش از آنکه پا به عرصه سینما بگذارد، عکاسی قابل و خوش فکر بوده است و شناخت فوق العاده ای از مفهوم تصویر دارد.
مهرداد میرکیانی نیز که چهره پردازی «خون بازی» را به عهده داشته، اگرچه جوان تر از چهره پردازان بزرگی چون عبدالله اسکندری است، اما در این فیلم به خوبی توانسته است شکستگی و اندوه آدم های فیلم را در چهره هایشان متجلی کند. در این میان، برش های متناسب با فضای فیلم، سپیده عبدالوهاب را مستحق بهترین تدوین کرده است.
اگر استفاده بهینه از تمام عوامل فیلم و همچنین گرفتن بازی های موفق از بازیگران را جزو مشخصه های یک کارگردانی خوب بدانیم، در این صورت می توان با کمی اغماض از کنار سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی به بنی اعتماد و عبدالوهاب گذشت و پذیرفت که این دو شایسته این سیمرغ بوده اند.
و اما در این جاست که پای همان دوست داستان نویس ما و آخرین جایزه «خون بازی» که هنوز به آن نپرداخته ایم به میان می آید؛ بهترین فیلمنامه.
یکی از سایت ها خلاصه فیلم «خون بازی» را به این شکل توضیح داده بود؛ سارا به مواد مخدر معتاد است. آرش نامزدش که در تورنتو درس می خواند از اعتیاد او بی خبر است. یک ماه پیش از آمدن آرش برای مراسم ازدواج، او تصمیم به ترک می گیرد.ولی نکته جالب این است که آنچه در این دو خط و نیم شرح داده شد، «خلاصه فیلم» نیست، بلکه «همه فیلم» است! چهار فیلمنامه نویس که هر کدام برای خود اسم و رسمی دارند و صاحب سابقه ای قابل توجه هستند، دور هم نشسته اند و فیلمنامه ای نوشته اند که همه اش دو خط و نیم است!
همین دو خط و نیم هم فاقد نگاهی جدید به یک موضع بسیاربسیار کلیشه ای (اعتیاد) است. در واقع از همین جاست که دوست داستان نویس ما اعلام حضوری دوباره می کند، نه او و نه این چهار نفر، نتوانسته اند به شناخت ما از موضوعی بسیار ملموس و آشنا، چیزی بیفزایند و همان کلیشه ها را تکرار کرده اند. در «خون بازی» همانگونه که در ده ها فیلم و سریال دیده ایم، معتادی وجود دارد که در هنگام نرسیدن مواد، مستاصل و بیچاره می شود؛ همانگونه که در ده ها و فیلم و سریال دیده ایم، این معتاد هنگام گرفتن مواد مخدر هم از طرف فروشندگان، تحقیر و سرکوفت می شود.
همانگونه که در ده ها فیلم و سریال دیده ایم، معتادی در این فیلم وجود دارد که حالش از خودش به هم می خورد و در پی ترک اعتیاد و ساختن جهانی روشن و تازه است... می توان همچنان به بیان کلیشه های نخ نماو پوسیده «خون بازی» پرداخت و گفت که بنی اعتماد و همکاران فیلنامه نویس اش، چگونه به موضوعی کلیشه ای، با نگاهی تکراری و کلیشه ای نگاه کرده اند و نتوانسته اند از ساحتی جدید به آن ورود کنند. اما نکته تامل برانگیزتر این است که «خون بازی» به یک داستان بسیار کوتاه و ناقص بسنده کرده است و از جذابیت و توانایی های روایت یک قصه، در آن خبری نیست.
کمی غیرقابل باور است، اما حقیقت دارد که «خون بازی» ساخته همان فیلمسازی است که «نرگس» را در کارنامه اش دارد. یعنی یک فیلم جذاب و دیدنی با داستانی رنگارنگ و پروپیمان. حتی فیلم«زرد قناری» که جزو تجربه های اولیه بنی اعتماد است، به مراتب داستانی قابل قبول تر و طولانی تر از «خون بازی» دارد.
برای رسیدن به قضاوتی قطعی درباره رای هیات داوران- که سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را به این فیلم داده اند- باید تمام فیلم های جشنواره بیست و پنجم فجر را دید و به مقایسه فیلمنامه های آنها پرداخت. فی المجلس، می توان گفت که شاید هیات داوران چندان مقصر نبوده اند و در این وانفسای فیلمنامه های ضعیف و بی در و پیکر، گزینه ای بهتر از «خون بازی» نداشته اند.
اما در مجموع، دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه توسط فیلم«خون بازی» زنگ خطر بزرگی را به صدا درآورده است؛ این اتفاق نشان می دهد که ضعف دیرینه فیلمنامه نویسی در سینمای ایران به نقطه ای بحرانی رسیده است که چنین «طرح» کوتاه و دستمالی شده ای می تواند جایزه بهترین فیلمنامه را برباید. البته در همین سینما هم معدود فیلم هایی ساخته شده اند که فیلمنامه ای کامل با رعایت اصول دراماتیک روایت، به همراه جذابیت های روایی داشته اند. از جمله فیلم «نرگس» بنی اعتماد که به آن اشاره شد.
می توان دراین عرصه به فیلم های «بودن یا نبودن» (کیانوش عیاری)، «نسل سوخته» (زنده یاد رسول ملاقلی پور)، «کافه ترانزیت» (کامبوزیا پرتوی) اشاره کرد که گاه با استفاده موازی از چند قصه وبهره گیری از متونی ساختارمند و پرکشش، به آثاری جذاب بدل شده اند. اما واقعیت این است که این نمونه ها انگشت شمارند و بنی اعتماد که از همان فیلم «گیلانه» به داستانی دو خط و نیمی بسنده کرده بود، دراین جا با دست گذاشتن روی قصه ای نخ نما، موفقیت «گیلانه» را نیز به دست نیاورده است.
البته به نظر می رسد که همان بحث رسیدن به ساحتی جدید، در پس اندیشه های بنی اعتماد و نویسندگان فیلمنامه «خون بازی» وجود داشته است، اما در عمل، چنین اتفاقی نیفتاده است. مثلا آنها به جای یک معتاد مرد، یک دختر را در نقش معتاد گذاشته اند، اما آیا این تغییر جنسیت، باعث شده است که آنها نگاهی تازه به بحث اعتیاد داشته باشند؟
پاسخ، منفی است. مثال دیگر، فروشندگان مواد مخدر هستند که در اکثر فیلم ها و سریال های «اعتیادی»، در کوچه پس کوچه هایی تنگ و تاریک با قیافه هایی «خفن» جنس می فروشند، اما در این فیلم، همان فروشندگان تبدیل به جوان هایی امروزی شده اند که در میدان های شمال شهر به رد و بدل کردن مواد می پردازند.
اما واقعیت این است که اکثر بینندگان، از وجود چنین وضعیتی آگاه هستند و نمی توان این را به حساب نگاه تازه یا متفاوت فیلمنامه نویسان«خون بازی» گذشت. همین مانوس و مالوف بودن بیش از حد ماجرای فیلم است که باعث می شود از اواسط فیلم، صدای بازکردن بسته های بادام زمینی و تنقلاب آغاز شود.
از آنجا که از بهرام رادان هم استفاده ای تزئینی شده است و به جز صحنه های اولیه فیلم، در بقیه صحنه ها حضور ندارد، وقتی تماشاگر به اواسط فیلم می رسد، چاره ای ندارد جز اینکه مدام خمیازه بکشد و ضمن خوردن تنقلات، با بغل دستی هایش پچ پچ کند!
شاید بخش عمده ای از معضل «خون بازی» علاوه بر فیلم نامه اش، به سفارشی بودن آن بازگردد چنانچه مصطفی قوانلوقاجار در سایتش نوشته است؛ فرض کنید شما یک تهیه کننده با سابقه هستید(جهانگیر کوثری). یک ارگان دولتی (سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران) از شما می خواهد فیلمی درباره اعتیاد به مواد مخدر بسازید.
شما طبعا از همسرتان که کارگردان خوشنامی هم هست (رخشان بنی اعتماد) کمک می گیرید. نقش اول فیلم هم که تکلیفش معلوم است دخترتان (باران کوثری). از ستارگان و بازیگران حرفه ای سینما هم دعوت می کنید تا در فیلم شما بازی کنند (بهرام رادان، مسعود رایگان، بتیا فرهی). یکی از بهترین تصویربرداران سینما مدیر فیلمبرداری فیلم شما می شود (محمود کلاری).
عوامل حرفه ای دیگر هم هستند. انتظار همگان این است که با بودجه دولتی و عوامل حرفه ای یک فیلم خوب و خوش ساخت ببینند (همانند گیلانه) اما نتیجه کار مثل اکثر قریب به اتفاق کارهای سفارشی و توصیه ای سرانجام خوشی ندارد.
محسن فرجی
منبع : روزنامه کارگزاران