چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
متفکری با اندیشههای متفاوت
●مراحل اصلی شكلگیری تفكرات شما چه بوده و چه اندیشهها و متفكرانی بر ایجاد تجربه عقلانی شما تأثیر داشتهاند؟
این پرسش بسیار دقیق است، شاید من در پاسخ به آن نتوانم حق مطلب را ادا كنم، اما به هر حال تمامی سعی خودم را به كار خواهم بست. نخستین موضوعی كه برای من مطرح شد، مسأله تفاوت محتوای تشهد بود كه در سال دوم دبستان با آن مواجه شدم و تنها پاسخی كه در برابر آن دریافت كردم، این بود كه یكی از آنها مربوط به پیروان امام ابوحنیفه و دیگری برای شافعیهاست. در آن زمان من با مسأله تشخیص میان درست و نادرست مواجه شدم كه بعدها نه تنها در مورد تفاوتهای مكاتب مختلف شیعه و سنی ادامه یافت، بلكه درباره ادیان مختلف، كافران و مؤمنان و به طور كلی یافتن حقیقت هم مطرح شد، اما همان سؤال كودكانه بعدها مرا به دانستن تاریخ به عنوان منبع دانش در كنار قرآن، رهنمون شد، و البته بیش از نیم قرن به طول انجامید تا به این نتیجه دست یافتم.
در مورد كشف حقیقت هم هر انسانی به نوعی درگیر موضوع است، عدهای مانند فیلسوفان یونان باستان و یا بعضی فلاسفه مدرن آن را دست نایافتنی میدانند و به تباهی میرسند و جاهلان نیز با بیان اینكه دین فرد با متولد شدن در سرزمین دیگر میتواند كاملا متفاوت باشد از حدیث پیامبر (ص) غفلت میكنند كه فرمود هر انسانی در بدو تولد پذیرای حقیقت است و والدین هستند كه از او فردی مسیحی یا یهودی میسازند. اینجاست كه وابستگی متعصبانه و خطاناپذیری آبا و اجدادی پیش میآید (آبائیه) و منبع دانش تلقی میشود در صورتی كه قرآن این كار را نكوهش كرده و موضعی متفاوت میگیرد، بدینگونه كه فرد باید درست و نادرست را بسنجد و تصمیم بگیرد كه آیا گذشتگان درست میگفتند یا نه؟ آخرین مرحله فكری من در حقیقت كنار گذاشتن مرجعیت اجداد و نیاكان یا همان آبائیه است، چرا كه آنها هم انسان بودند. اما مشكلی كه در این قضیه ایجاد میشود این است كه بدون وجود نیاكانمان ما هم وجود نداشتیم و مجموعه تجربیات گذشتگان است كه ما را به اینجا رسانده ولی از طرفی هم نباید در جایی كه آنها بودند توقف كنیم بلكه همانطور كه قرآن گفته "مسایل را آنطور كه نیاكان ما میدیدند نبینیم". البته من هیچ كینهای به نسلهای گذشته ندارم، آنها سهم خود را در تاریخ انجام دادهاند و به تاریخی كه اكنون ما در اختیار داریم هم دسترسی نداشتند، اما این وظیفه ماست كه خود را از خطاهای پیشینیان رها كنیم. متأسفانه ما حقیقت زندگی و تاریخ را درك نكردهایم، شاید به این علت كه تصور میكنیم قرآن رجوع كردن ما به آنها را منع كرده، ولی حقیقت این است كه تاریخ و كتاب آسمانی نه فقط منافاتی با یكدیگر ندارند، بلكه یكی بدون آن دیگری كامل نخواهد بود.
یكی دیگر از نقاط عطف اندیشه من زمانی بود كه در قاهره درس میخواندم و مدرس ما در مورد اینكه آخرالزمان در حال رسیدن است و هر روز بدتر از روز گذشته خواهد شد صحبت میكرد. در آن زمان این موضوع برای من پیش آمد كه چگونه میتوانم خود را وقف نظام جهانی بكنم كه محكوم به بدتر شدن است؟ اما به علت نیاز انكارناپذیر بشر به دین، حتی در صورت تحریف ادیان نیز، باز هم در دریافت انسان از دنیا استوار هستند چرا كه این دنیا برای هیچ ساخته نشده بلكه برای رسیدن به حقیقت است، هر چند كه برخی از حقایق به دنیای دیگر واگذاشته شده و در این جهان باورپذیر نیست. پس به این پرسش رسیدم كه اعتقاد به آخرالزمان از كجا نشأت گرفته است؟ با تفحص در قرآن نتیجهای نگرفتم اما نشانههایی یافتم از قبیل اینكه هر كس ذرهای خوبی كند نتیجه آن را خواهد دید.
در پایان به این موضوع دست یافتم كه زمانی كه جوامع بشری از حركت و پیشرفت باز میمانند، درمانده میشوند و همین جاست كه اعتقاد به پایان زمان بر آنان چیره شده و دنیای آنها به پایان میرسد.
در جای دیگری از روند عقلانی خود، با خواندن خطی از محمد عبده گویی همه چیز را به نوعی دیگر دیدم و دریافتم كه تمامی مشكلات حل شدنی هستند و ما میتوانیم جهان را به اطاعت از خود واداریم و اگر چنین نشده، به علت وجود معضلاتی نه در دنیا بلكه در خود ماست.
با همه این اوصاف رشد فكری و اعتقادی من با كندی پیش میرفت به طوری كه در دهه پنجاه زندگی، به كتابی از مالك بن نبی برخوردم كه واقعاً نقشی اساسی در پیشرفت من داشت. من ابتدا با خواندن كتاب شرایط احیاگری مذهبی متوجه منظور نویسنده نمیشدم اما با تكرار و استمرار در خواندن و تمركز عمیق و سپس اندیشیدن، به روشی جدید در نگریستن و تحلیل موضوعات رسیدم. با خواندن كتاب عقاید آسیایی و آفریقایی و دنیای اسلام او، بیشترین تأثیر را از باور وی به مستعد بودن برای استعمار گرفتم كه در معنی بازتاب گفته قرآن است كه هر چه بدی برای شما پیش میآید از وجود خودتان نشأت گرفته است. برخورد این نویسنده با بسیاری چون الافغانی، محمد عبده و حتی اقبال متفاوت بود چرا كه او به جای مقصر دانستن دشمنان، استعمارگران، امپریالیسم، صلیبیها و صهیونیستها، خودمان را نكوهش میكرد كه به دیگران فرصت و اجازه استعمارمان را میدهیم. او توانست مسؤولیت خطاهایمان را متوجه مقصر اصلی كند. به گفته وی، كسانی كه در كنفرانسها، مسأله فلسطین را مهمترین مشكل جهان اسلام میشمارند، در اشتباه هستند زیرا تمایل به استعمار شدن و عقب افتادگی، بیماری اصلی دنیا مسلمانان است و فلسطین، اریتره، كشمیر و غیره، تنها نشانههای این بیماری محسوب میشوند. او شكلگیری استعمار را نه در پاریس و لندن، واشنگتن یا مسكو بلكه در دنیای اسلام، در بخارا، سمرقند، دهلی، تهران، بغداد، دمشق و قاهره میداند.
این چنین است كه رشد عقلانی ما به كندی سرعت حركت حلزون صورت میگیرد زیرا ما تنها موضوعی مقدس را سرچشمه عقبماندگیهایمان می دانیم و حتی حاضر هستیم برای حفظ همه چیز به حالت عادی خود، جانمان را نیز فدا كنیم!
در شكلگیری اندیشههای خود محمد اركون را نیز حتماً دخیل میدانم. او برخلاف مالك، جهان اسلام را صرفاً پذیرای مقدسات یا فقط محكومات تلقی نمیكرد. تجربه اقبال هم كاملاً با مالك تفاوت داشت چرا كه او یك شاعر بود، یك شاعر عارف. او به ما آموخت كه گرچه قرآن و اسلام پیش از ظهور علم آمدند، اما از علوم آینده خبر دادهاند. وی همچنین ما را به ارزش نشانههایی كه در دنیای اطرافمان و در دنیای درون خود میبینیم، متوجه كرد.
اقبال اهمیت و ارزش "ختم نبوت" را برای ما آشكار كرد كه وقتی ما میگوییم محمد(ص) آخرین فرستاده خداست در این حرف چه اهمیت و حقیقتی نهفته است؟ به گفته وی نشانههایی كه در جهان وجود دارد و گویای حقیقت هستند دلیل پایانپذیری پیامبری محسوب میشوند.
در این زمان چگونگی برخورد با غرب هم معضلی شده كه ما باید بهترین جنبهها و تولیدات آنها را پذیرفته و در عین حال اشتباهات غربیها را نادیده بگیریم. اكنون مدرنیسم با تمامی كلیت خود، جنبههای خوب یا بد خود وجود دارد و مشكل بسیاری از ما هم این است كه یا آن را كلاً منشأ فساد و فریب میدانیم و یا توجهی به نوآوریهای آنان در دنیا نمیكنیم كه یكی از آن موارد، تغییر حاكم بدون درگیری و خونریزی است. دموكراسی هم از جمله این موضوعات است كه در غرب پا گرفته و هنوز مفهوم نوینی است. البته مسلمانان نیز روش حكومتی خاصی داشتند كه وقتی آن را از دست دادند، متوجه شدند كه چه چیز عظیمی را از خود دریغ داشتهاند.
تصور من از دنیا و درك من از آن با دیگران متفاوت است. من اكنون پیشرفت جهان را بیش از پیش در سایه قرآن میبینم و سرچشمه قوانین دنیا و احكام قرآنی را یكی میدانم. از طرفی نیزمیگویم مسلمانان و سكولاریستها ساختار فكری مشابهی دارند، اگر چه عداوتی شدید نسبت به هم احساس میكنند. آنها دارای فرهنگ سنت یكسانی هستند كه هیچ پایه و اساسی ندارد، وابسته به گذشتهای است كه آن را درست نشناختهاند و زمان حال آن را هم به درستی تشخیص نمیدهند. بنابراین سكولارها نقش خود را ایفا كردند و در حال محو شدن هستند اما آیا اسلامگرایان دوراندیشتر بودهاند و یا تحلیل و تصوری عمیقتر داشتهاند؟
در اینجا روی سخنم با همه مردان و زنان است. امروز برای ما راه حلی وجود دارد كه در آن هیچ كس بازنده یا برنده نخواهد بود، و هیچ كس احساس گناه و خیانت نخواهد كرد. همه ما حداقل در اعماق قلب خود به برقراری صلح و امنیت در میان مسلمانان اندیشیدهایم پس باید راه صلح را پیدا كنیم و آن را برای گذر همگان هموار سازیم. اما در شرایطی كه مسیر این راه هنوز حتی روی نقشه هم ترسیم نشده، چگونه میتوان به تحقق آن بر روی زمین امیدوار بود؟ با این حال گرایشهایی در ما وجود دارد كه بدون بیان كلمهای، نوعی توافق ایجاد میكند. مسلمانان "الرشد" را از دست دادند و "الغی" را جایگزین آن كردند اما به هنگام روی دادن آن هشیار شدند، هر چند نمیدانستند برای بازگشت آن چه باید بكنند، به همین منظور بدون هیچ توافقی، برای تغییر یكپارچه شدند كه در این راه هر كس حتی با توسل به خیانت و خشونت هم میتوانست "الرشد" را احیا كند. به این ترتیب آگاهی از انجام این عمل كه نخستین قدم برای شروع آن است، صورت نگرفت و ما هنوز حتی یك گام هم به سمت رشد، پیش نرفتهایم.
ویژگیهای بارز اندیشه شما مبنی بر "احكام الهی برای تغییر فرد و جامعه" چیست و آیا این طرح براساس تفكر "بحران تمدن" كه مالك بن نبی، متفكر مسلمان، آن را آغاز كرد، شكل گرفته است؟
من به احیای سخنان قرآن و واژههای اسلامی كه در قرآن آمده بسیار توجه داشتم مثل واژه سنت كه به سنت پیامبر اشاره دارد و در قرآن هم به كرات ذكر شده است. یكی از دلایلی كه واژه سنت معانی مختلفی میگیرد این است كه برخی آن را سنن و رفتار پیامبر دانسته و دیگران نیز آن را اسلام سنیها قلمداد میكنند اما عده قلیلی از معنای آن به شكلی كه ما به كار میبریم آگاهند و آن احكام و قوانین خداوند است. در این مسیر - كه حتماً محقق خواهد شد - هر چه دشمنان بخواهند نور خدا را از بین ببرند، باز هم گستردهتر خواهد شد. احكام الهی نور وی هستند كه به رغم كینه كافران، همچنان پرنورتر و پراكندهتر میشوند. یكی دیگر از لغات قرآنی، تغییر است كه پدیدهای حیاتی به شمار میرود. تغییر و تحول در فكر، وظیفه بشر است نه خداوند و البته كه بهتر است انسان از ابتدا درست را از نادرست بازشناسد تا اینكه بعدها نادرست را به درست تغییر دهد. از سوی دیگر، تغییر در قضا و قدر انسان هم تنها به دست خداست كه آن تغییر عقلانی انسان كه به دست خودش صورت میگیرد، در واقع مبنای تغییر بعدی است كه همان قضا و قدر بشر به شمار میرود. تحول فكری ما نیز تنها زمانی انجام میشود كه با مسایل، واقع گرایانه برخورد كنیم و حقیقت را ببینیم. نفس به معنای خود جایی است كه تغییر در آن بر عهده انسان است و نقشی بسزا در آیات قرآنی دارد. اكنون علمی برای كنترل آنچه در ذهن و ضمیر ما میگذرد به وجود آمده كه همان روانكاوی است، البته مسلمانان با شنیدن نام این علم به علت ارتباط آن با فروید و دیگرانی كه آنها را عواملی شیطانی میدانند، پس میروند ولی به هر حال تلاش این علم تغییر ضمیر انسان برای همراهی با حقوق بشری است كه نه به غرب و نه به شرق و نه به عرب و نه به عجم تعلق دارد.در این مقطع لغاتی چون جامعه و تمدن كه مالك بن نبی به كار میبرد مانند لغات پیشین كاملاً شناخته شده نیستند و شاید بتوان معادل قرآنی آن را امت دانست. اندیشه مالك واقعگرایانهتر و اصولیتر از اندیشه من است و عمدتاً به افكار مدرن نظر دارد. اما من دریافتم كه لغاتی چون تمدن و فرهنگ معادلی اسلامی و قرآنی ندارند، پس تلاش كردم تا واژگانی را جایگزین آنها كنم كه كاملاً به قرآن و سخنان آن مربوط باشد. من همواره سعی داشتهام تا مفاهیم را بررسی و سپس آنها را به قرآن مرتبط كنم و از همین طریق هم برای تغییر وضعیت مسلمانان با تغییر شیوه تفكر آنان استفاده كردهام.
شما در نوشتههای خود بر دو منبع دانش تأكید كردهاید: قرآن و تاریخ جهان، و معتقدید كه انسان بدون توجه به تاریخ نمیتواند دارای دانش قابل اطمینانی باشد. چگونه شما قرآن را با تاریخ دنیا مرتبط میدانید و چطور این تاریخ از قرآن حمایت میكند؟
این موضوع نیز یكی از اساسیترین موضوعاتی است كه مطرح میشود پس باید كاملاً به وضوح و با جزئیات به آن پاسخ داد. فردی كه تاریخ نمیداند، دانش معتبری هم ندارد چرا كه دانش و تفكر، زاده تاریخ و تجربه هستند و بدون آن هیچ خردی هم وجود نخواهد داشت زیرا خرد بر مبنای علت و معلول شكل میگیرد. تفكر هم وسیله درك نیست بلكه رابط علت با معلول و محققسازی آن است. تاریخ است كه گواه حقیقت قرآن به شمار میرود. در اینجا تاریخ شاهد و مدرك است، خداوند نیز در كتاب خود به ما دستور میدهد كه به تاریخ به عنوان شاهد رجوع كنیم، زیرا نمیتوان در پیامدهای وقایع تاریخی دست برد. با این حال بسیاری افراد در فهم این مطلب دچار سردرگمی میشوند چرا كه قادر به برقراری تمایز بین پیامدهای وقایع و تعبیرات فردی كسانی كه تاریخ را نقل میكنند، نیستند. برای مثال، تاریخ، آنچه مردم درباره كمونیسم میگویند نیست بلكه مجموعهای از پیامدها و دستاوردهای كاربرد كمونیسم است كه اعتقاد به برابری در كمونیسم را محكوم نمیكند بلكه شیوه كاربرد آن را مردود میشمارد، پس این گفته هم درست نیست كه اسلام به علت قصور پیروانش، مكتبی ناموفق و شكست خورده است.
از منظری دیگر، تاریخ محل آزمودن بینشها و رفتارهاست كه برای همه مردم وجود دارد و در آن آزمایش همه چیز از جمله شگفتانگیزترین مخلوقات یعنی انسان نیز ممكن است. با توجه به گفته اقبال در این باره، درك بهتری از این مسأله ایجاد میشود:
بر طبق آیات قرآن دو منبع دیگر برای كسب دانش موجود است: تاریخ و طبیعت و با بهرهمندی از این منابع است كه روح اسلام به بهترین وجه ممكن درك میشود. قرآن نشانههای حقیقت را در خورشید و ماه و روز و شب و تنوع رنگ و زبان انسان میداند و وظیفه هر مسلمانی است كه در این نشانهها تعمق كرده و از كنار آنها به سادگی گذر نكند چرا كه هر كس نشانههای این دنیا را نتواند مشاهده كند، در برابر حقایق دنیای دیگر نیز نابینا خواهد ماند.
تاریخ آموزگار صبوری است و قوانین تغییرناپذیری دارد. من به آینده امیدوارم كه آنهایی كه پس از ما میآیند ارزش و اهمیت این موضوعات را به گونهای درك خواهند كرد كه حتی به اذهان ما نیز خطور نتواند كرد.
شما با خشونت مخالف هستید و میگویید كه باید "شمشیرها را شكست و سلاحها را به دور انداخت"، و خرید سلاح را به خرید بت تشبیه كردهاید. همچنین در كتاب نخست خود كه سیسال پیش منتشر شد، بر اتخاذ طریقی برای بهتر شدن وضعیت فرزندان آدم تأكید كردهاید. به این ترتیب آیا شما طرفدار دست كشیدن از جهاد - كه از دستورات اساسی اسلام است - هستید؟ حتی زمانی كه تمام شرایط وجوب آن ایجاد شده است؟ آیا این كار ترغیب مسلمانان به ایستادگی در برابر فرمان خداوند نیست؟ آیا شما میخواهید كه ما در برابر گسترش سریع زرادخانههای صهیونیستها، تنها ناظرانی منفعل باشیم و یا از مقاومت در برابر قدرتهای ویرانگر و سلطهجو دست برداریم؟
اوضاع اسف بار جهان اسلام در این زمان نخستین عامل برای اندیشیدن درباره این معضل مسلمانان است: چه چیز سبب شده مسلمانان بازندگان اصلی در میان تمامی ملل باشند؟
ما باید سه چیز را به درستی درك كنیم: ۱- خداوند. تصور و درك ما از خداوند، آن چیزی است كه قرآن میگوید: "تفكر شما نسبت به خدا سبب شكست شما شده است" پس حداقل باید بپذیریم كه درك ما از خداوند لزوماً درست نیست. به گفته علی شریعتی، هر جامعهای خدای خود را با میزان آگاهی خود شكل میدهد. ما برای رسیدن به خدا و شناخت او باید بدانیم كه دسترسی مستقیم وجود ندارد و شناخت او با شناختن آفریدههایش محقق میشود. ۲- آفریدههای خداوند، یعنی این جهان و ۳- انسان.
وقتی من میگویم خرید سلاح برابر با خرید بت است، در حقیقت تلنگری به مسلمانان و به طور كل به انسان زدهام چرا كه انسانها میتوانند یكدیگر را درك كنند و نیازی نیست با قانون جنگل در كنار هم زندگی كنند. آنها با قوانین، مقررات و مفاهیم با هم تقابل خواهند داشت. تمام آموزههای پیامبران یكی است و دین واحدی به شمار میرود كه در كلمه توحید خلاصه میشود كه همانا رد بتپرستی است. پیامبران قانونی جهانی برای دین دارند و معتقدند كه زور نباید به كار برده شود و اینكه هیچ اجباری در دین نیست (لااكراه فیالدین) و خشونت را باید كنار گذاشت و از راه پند دادن و بحثهای صلحآمیز وارد شد و تا زمانی كه به گفته پیامبر (ص)صدمهای از جانب مخالف متوجه انسان نشده، نباید دست به خشونت زد. حتی پس از اینكه دیگران زور و ستم به كار بردند، امت اسلامی باید با شكیبایی برخورد كند تا به مرحله رشد برسد. در این جامعه است كه اعتقادات و آیینها از تعدی محفوظ میمانند.
در این میان كافران و بیدینان نیز باید دارای حقی همانند مؤمنان باشند و از نظام خود به راحتی و آرامش بهره برند اما باید اذعان داشت كه مسلمانان به جز اقلیت معدودی، قادر نیستند حقی مشابه حق خود برای اشاعه افكارشان، برای دیگران قائل شوند. اما عكس این قضیه باید صادق باشد و هر چه را جایز میشماریم برای دیگران هم روا بداریم و آنچه را نمیپسندیم درباره آنها نیز به جا نیاوریم. در چنین جامعهای هر گاه كسی خواست با زور به مقاصد خود دست یابد و قانون جنگل را در پیش گیرد، مسلمان باید بردباری را پیشه خود سازد، همانطور كه قرآن نیز گفته است. با چنین روشی بود كه پیامبران، نخستین پایههای دموكراسی را بنا كردند، روشی كه با دموكراسی مدرن در تناقض است. مسلمانان در حال حاضر چنین دموكراسیها و حقوق بشری را پذیرفتهاند در صورتی كه حقوق بشر از دیدگاه پیامبران حق نیست بلكه وظیفه است، به این ترتیب كه وظیفه ماست جامعهمان را با اقناع و نه با زور تغییر دهیم. فردی كه به زور متوسل میشود و آنكه متقابلاً چنین رفتاری را بروز میدهد، هر دو از قانون جنگل پیروی میكنند كه به گفته پیامبران جای هر دو در آتش است. چرا؟ چون كه هر دو از زور استفاده كردهاند. به جای این گونه رفتارها باید جامعهای ساخت كه هیچ كس به سبب عقایدش مجازات نشود. اما متأسفانه دنیای اسلام در تمامی جوامع و گروههای مختلف خود با زور درگیر هستند و این ما هستیم كه باید به مخالفت با آن برخیزیم و سیاستمدارانی را كه اعمال خشونت میكنند، كنار بزنیم. راه این كار هم قتل یا ترور آنها نیست بلكه سرباززدن از اطاعت آنهاست هنگامی كه دستور به عملی میدهند كه مغایر با اطاعت از خداوند است، همچنین میتوان در این طریق از حمایت آنان نیز چشمپوشید و وقتی اوضاع بدین شكل تغییر كند، از میان برداشتن یك نفر هم برای مستكبران دشوار خواهد شد.
پس راهی كه باقی میماند، روش صلحآمیز است كه برای همه درست و آسان بوده و كم هزینهترین طرق نیز محسوب میشود اما ما هنوز هم از آن غافل هستیم و مردم را هشیار نمیكنیم كه این كار در حقیقت بیتوجهی به نشانههای خداوند است. در مقابل با اتخاذ چنین روشی، دیگر نیاز به مردان جوان، پول و یا سلاح نیست بلكه همه مردم اعم از زنان و كودكان هم میتوانند در آن شركت داشته باشند. از سوی دیگر، حكومتی كه با زور ایجاد شود، مشروع نیست.
من در بررسی تحلیلها و فلسفههای مختلف، به اصول قانونی جنگ و ملتها پرداختهام و هیچ رهیافتی را جامعتر و محتملتر از آنچه پیامبران گفتهاند نیافتهام. ما میخواهیم حق وتو منسوخ شود چرا كه مانعی اساسی در برابر توسعه و رشد جهانی است و نوعی طاغوت در معیاری كوچكتر به شمار میآید. این به واقع شدیدترین تعدی از حقوق بشر است كه در دنیا پذیرفته شده ولی كاملاً با دموكراسی، حقوق بشر و در كل انسان در تناقض است. این موضوع در حقیقت تمامی تلاشها را نقش بر آب میسازد.
من در برابر خداوند متعال یا كتاب او ایستادگی نمیكنم اما وقتی میبینم كه چه سرمایههایی صرف ایجاد ارتش و مهماتی میشود كه سازنده آنها روش و زمان منهدم كردن آن را- زمانی كه منافع وی را به خطر میاندازند- میداند، و اینكه گفته میشود برای دفاع در برابر دشمن است و در واقع عمل به فرمان خداوند محسوب میشود، در مییابم كه ما نظام الهی را زیر پاگذاشتهایم و معنای حقیقی واژه دشمن را تشخیص ندادهایم و به غفلت خودمان پی میبرم.
ولی چه چیز است كه این گونه ما را از پرداخت به موضوعات بازداشته؟ و یا چرا هیچ گاه به طور جدی در این باره صحبت نمیكنیم؟ البته همواره پیش پندارهایی وجود دارد كه این راه را سد میكند اما بهایی كه در برابر آن باید بپردازیم بسیار گزاف و زمانی كه از دست میدهیم واقعاً ارزشمند است!
فرموده خداوند مبنی بر اینكه هیچ اجباری در دین نیست، به واقع شرایط سختی را برای جهاد ایجاد میكند كه خیلی از ملتها هم به آن عمل میكنند، اما مسلمانان این طور نیستند. در نزد برخی از ملل دیگر، باور فردی اشخاص دلیل جنگ و عداوت با آنان نیست و تنها در صورتی منجر به كاربرد زور میشود كه آن افراد بخواهند عقاید دیگران را تغییر دهند اما در مورد مسلمانان چنین مسألهای صدق نمیكند و به همین جهت جهاد در برابر مسلمانان بیش از هر ملت دیگر انجام میشود زیرا مسلمانان هستند كه با مردمی از مذاهب دیگر سرناسازگاری دارند و همین باعث میشود كه مستكبران و طاغوت بتوانند با زور بر آنها حكومت كنند. در چنین دنیایی است كه زور در برابر زور و جنگ در مقابل جنگ شكل میگیرد. در همین حال باید گفت كه در حیطه دین و مذهب، میزان نیرو و سلاح و ویرانگری، نشانه دستاوردهای مذهبی نیست بلكه قوت و منطق تفكر دینی وكمك به مردم و رهایی آنان از ناعدالتی و ستم، گویای آن است.مردم عصر ما به گفته اقبال، در گوشههایی از جهان خود را از طاغوت رهانیدهاند گر چه اعتقادی هم به خداوند ندارند، اما نكته مورد توجه این است كه این افراد نمیخواهند به رهایی سایر مردم از سلطه طاغوت كمك كنند چرا كه این موضوع امكان سلطه خود آنها را از بین خواهد برد.
شریعت خداوند بر پایه عدل است ولی كاربرد عدل در زندگی هر روز انسانها را خدا نشان نداده بلكه به خود مردم واگذاشته است. گر چه دنیای اسلام همچنان از ضعفهایی رنج میبرد، اما درمانپذیر است. در این مسیر میبایست سودمندترین راههای رسیدن به عدالت را برگزید و هر زمان در پی بهبود و ترقی آن بود، پس مسلمانان باید در مورد آنچه اتفاق افتاده و از این پس در تاریخ روی خواهد داد، آگاه باشند چرا كه پس از ما اوضاع دیگر این گونه نخواهد بود و آیندگان بدون نگرانی از اینكه مخالف فرمان خداوند و رسول او خوانده شوند، به این مسائل خواهند پرداخت.
من هیچگاه نگفتهام كه باید از ایستادگی در برابر دشمن دست برداریم بلكه میگویم اگر راهی مؤثرتر و كم هزینهتر وجود دارد آن را برگزینیم. چرا مسلمانان نمیتوانند در برابر اغیار متحد شده و مثلاً آمریكا را طرد كنند؟ من تصور میكنم كه ما مجذوب سكوت شدهایم و برداشتها و باورهای نادرستی در اذهان ما موج میزند كه گمان میكنیم بدون ارتباط با غرب از گرسنگی و فقدان دارو جان خود را از دست خواهیم داد. همینطور ما روشی را در پیش میگیریم كه دشمنان ما مایل به آن هستند و آن حل مسایل با جنگ است. ما هستیم كه قدرت تفكر خود را در این میان میبازیم. متفكران ما چه كسانی هستند؟ هر چه ما بیشتر در این مسیر گام برداریم، زمینه دلخواه دشمن را مهیاتر كردهایم. اكنون اسراییل تنها مترسكی است كه مسلمانان و اعراب از آن واهمه دارند زیرا هنوز در عصر افسانهها و معجزات زندگی میكنند. اما یك بت هیچ قدرتی ندارد مگر اینكه ما این قدرت را برای او تصور كنیم. همین تصور واهی و باور بی اساس است كه تمامی درها را به روی ما بسته است و منجر به تنها راه ممكن یعنی كاربرد زور در اتحاد ملل عرب میشود.
در چنین جوامعی است كه دموكراسی امكان دخول ندارد زیرا آنچه با زور میآید باور یا بیاعتقادی ما را تشكیل نخواهد داد. نمونه آن هم در جنگهای خلیج فارس مشهود است كه هیچ نتیجهای جز بازندگی دو طرف در پی نداشت و مشكلی را حل نكرد اما در عوض دنیا از جنگ ما سود برد زیرا محصولات خود را با بهای گزاف به ما فروخت. درسی كه از این دو جنگ باید بگیریم، نباید تكرار آنها با اعتقاد به اینكه جهاد در راه خداست و همه شرایط آن نیز فراهم است، باشد. در این خصوص، برای حمله به آمریكا هم نیازی به جنگ نداریم بلكه با اندیشه خود میتوانیم بر آن غلبه كنیم. در این دوران نیز به رغم عدم توافقهای ما، اسلام در حال نفوذ به تمامی جوامع بشری است، پس دیگر نیازی به موشك نیست زیرا انسان با عقاید راسخ خود میتواند به همه دنیا رخنه كند. اما اینجاست كه متأسفانه باید گفت مسلمانان به مكتب خوارج گرویدهاند زیرا شرایط وجوب جهاد برای آنها همتای خوارج است كه تصور میكردند تنها تفكر درست از آن آنهاست و دیگران را به بیایمانی متهم میكردند حتی زمانی كه این دیگری علیبنابیطالب بود كه در نهایت وی را از میان برداشتند.
با این حال گویی هنوز ما باید شاهد رنج، جنگ و خونریزیهای بیشتری باشیم تا بدانیم و باور كنیم كه تاریخ است كه به ما میآموزد و هر كه به هنگام وقوع مصیبت برای خود درس بگیرد، بازنده و آنكه از بلایی كه بر دیگران نازل میشود، بیاموزد موفق خواهد بود. امیدوارم كه دیگر نیازی به جنگ سوم نباشد و همین اندازه برای عبرت و آموختن از تاریخ كفایت كند.
شما برای اندیشه اقبال، منزلت والایی قائل هستید و تأكید دارید كه در تفكر و فلسفه وی نوآوریهای فراوانی وجود دارد. اصول ابتدایی این اندیشه چیست و چه تأثیراتی بر تفكر مدرن اسلامی و به ویژه در دنیای عرب داشته است؟
نخستین مسألهای كه مرا مجذوب وی كرد، اعتقاد راسخ و محكم او بود كه دركی عمیق و فلسفی از جهان معاصر داشت. در او آمیزهای از علم و ایمان وجود داشت كه در هیچ كس به این شكل محكم و منسجم ندیده بودم. دانش او از میراث اسلامی ما، بسیار جامع بود و در عین حال بر مدرنیسم نیز اشراف داشت، كه چنین نمونههایی در میان مسلمانان نادر است. در عصر حاضر عدهای اندك، دانشی متعادل از اسلام و جهان مدرن دارند زیرا معمولاً داشتن یكی مستلزم فقدان دیگری است كه البته هنوز هم یكی از مشكلات كنونی ماست اما در مورد اقبال بدین شكل نبوده است. او نه تنها در مورد اسلام و مدرنیسم بلكه در زمینه عرفان هم نواندیشیهایی داشت كه متأسفانه كسی به حمایت از وی برنخاست و او خود به این مهم پی برد كه مثل شخصی در تاریكی است. در باب تفكر مدرن اسلامی نیز مردم به ندرت منظور او را درك می كردند و میپنداشتند او نیز شاعری است كه در وصف و ستایش اسلام میسراید و در عین اینكه معترف به عشق وی به اسلام بودند، با تفكر او كه در جهت مسیر اصلی اندیشههای غالب نبود، مخالفت میكردند و با برداشت او از شریعت مشكل داشتند. از این رو افكار نوین او در پس پردهای از ابهام و شبهه باقی ماند.
او در جایی میگوید: هر فرهنگی میتواند بر پایه توحید راهی برای یكپارچگی با دنیا پیدا كند و اسلام در این میان وسیلهای است كه این بنیان را در زندگی مردم عملی كند. اقبال نقطه عطف و روشنگر راه اسلام و انسان است و نسلهای آینده بیش از ما به عقاید او ارزش خواهند نهاد.
جهانی سازی نقاب جدیدی است كه تمدن غرب در پس آن پنهان شده است. در این مقطع ما چگونه میتوانیم هویت خود را حفظ و یكپارچگی خود را تقویت كنیم و به رویارویی با این چالش نوظهور برخیزیم؟
در پاسخ به این سؤال نباید از مسایل و شبهاتی كه واقعیت را مخدوش میكنند، واهمه داشت چرا كه برخی از گروهها قصد خواهند كرد تا عقاید اساسی را به انحصار خود درآورده و در جهت منافع خود به كار بندند. جهانیسازی موضوعی نیست كه انتخاب آن بر عهده ما باشد زیرا بیوقفه گسترش مییابد و هیچ چیز نمیتواند مانع آن شود. به واقع تمامی جهان یك ملت واحد است و پیامبران برای همه آنها فرستاده شدند. ذات تمامی انسانها نیز یكی است و از آدم نشأت گرفته و آدم هم از خاك ساخته شده است. از این رو هیچ انسانی بر دیگری برتری ندارد مگر زمانی كه در جهت خوبی بشر گام بردارد، همانطور كه در سنت پیامبر آمده است.
امروزه مردم در سراسر دنیا پراكنده شدهاند، حال آنكه در گذشته اطلاعی درباره دیگران نداشتند و حتی نمیدانستند كه چه جوامعی در آن سوی دنیا وجود دارند. اما بعدها جوامع یكدیگر را شناختند لذا دیگر نمیتوان ملتی را یافت كه از دیگری بیخبر باشد.
جهانیسازی پدیدهای است كه همانند اینترنت در خدمت تمامی بشر است و هیچ كس نمیتواند آن را در جهت منافع خود به كار برد و تحت سلطه خود درآورد. البته در این خصوص نیاز به كنترل بینالمللی احساس میشود اما رؤیای كسانی كه بخواهند آن را تنها در خدمت خود درآورند به واقعیت تبدیل نخواهد شد. پس ما هم نباید به مخالفت با این پدیده جهانی برخیزیم بلكه بایستی به جایی برسیم كه هیچ كس نتواند بر ما سلطهجویی كند.
اكنون همه چیز در اختیار انسان قرار گرفته و دسترسی به اطلاعات آسان شده است. دیگران نمیتوانند ما را از دستیابی به آن محروم كنند ولی این خود ما هستیم كه از آگاه شدن هراسانیم و نمیخواهیم بدانیم در جهان چه میگذرد.
اما در این میان تنها امید ما به دانش و آگاهی است چرا كه به نظر میرسد دنیای مسلمانان، از جریان انتقال دانش فاصله گرفته و میخواهد با كنارهگیری از جهان خود را پنهان كند در صورتی كه علم فراگیر شده و به تمامی خانهها راه پیدا كرده است و ما همچنان میخواهیم در تاریكی جهل خود باقی بمانیم. اما ما دلیلی برای ترس از آگاهی نداریم و نباید هم از بیاعتقادیها بیم داشته باشیم ولی متأسفانه افكار دیگران هم به اندازه بیاعتقادی آنها برای ما واهمه ایجاد میكند چرا؟ به این دلیل كه ما نمیخواهیم بپذیریم كه بیاعتقادیها ناشی از فقدان اندیشه است. دانش، قدرت و آزادی برای همه جهانیان به همراه دارد و تنها جاهلان هستند كه تحت سلطه قرار میگیرند. در این زمان دنیای اسلام نباید از دانش جهانی بیمناك باشد، چرا كه به رغم دوری از آگاهی، نمیتواند خود را پنهان و منزوی كند. در این خصوص متفكران اسلامی نیز كه همواره از باقی قضایا بیاطلاع بودند، نخواهند توانست به راه خود ادامه دهند.
از سویی نیز علم در برابر اخلاقیات قرار ندارد بلكه بالعكس اخلاق حاصل علم است و از تجربه و دانش نشأت میگیرد. پس با توجه به گفته قرآن كه جاهلان به سبب جهل خود محكوم به شكست هستند، مسلمانان باید بپذیرند برای كسب دانش نیاز به تفكرات و راههای جدید دارند. از آن جایی كه هر چیزی جهانی شده است، اسلام نیز پس از اشاعه وسیع، جهان را فراگرفته و در انحصار مسلمانان نخواهد بود.
در این جا میخواهم به نكتهای اشاره كنم. به نظر من، نوعی بیماری در جهان شایع شده، به این صورت كه آنهایی كه میدانند میخواهند علم را سركوب و از گسترش آن جلوگیری كنند تا سایر ملل به آن دسترسی نداشته باشند و اینجاست كه تفاوت میان مؤمنان و بیدینان مشخص میشود.
در باب دموكراسی موضوعی كه مطرح میشود این است كه این پدیده جهانی كه نوعی رد طاغوت است، با مسلمانان ایجاد نشده بلكه دیگران آن را كشف كردهاند ولی مسلمانان حتی نتوانستند آن را در سرزمینهای خود به كار بندند و به همین سبب تحت فرمان ملل دموكرات قرار دارند.
شما همواره در نوشتههای خود به رهایی از آبائیه سفارش كردهاید و این نگرش خود را با بیان اینكه آبائیه افقهای جدید را از بین میبرد، توجیه میكنید. آیا این موضوع بدین معناست كه شما از جدایی از میراث اسلامی حمایت میكنید؟ آیا رشد بدون ریشه، اندیشه باطلی نیست؟
واقعیت این است كه من خواستار پس راندن میراث اسلامی و یا حتی ما قبل تاریخ نیستم چرا كه در آن زمان بود كه بشر حیوانات را اهلی و كشاورزی را رونق داد، لذا چنین دستاوردهایی را نباید نادیده انگاشت زیرا بدون آنها ما به همان دوران بازخواهیم گشت. در بسیاری از زمینهها نیز توقف در جایی كه نسلهای گذشته بودند نوعی خودكشی محسوب می شود.
انتقال قدرت با خیانت و قتل امری پذیرفته شده بود كه مردم با توجه به محدودیت درك احكام خدا آن را به راحتی می پذیرفتند اما اكنون همان احكام انسانها را قادر ساخته تا قدرت را از هر كه بخواهند گرفته و به هر كه بخواهند انتقال دهند.
اینجاست كه محدودیتهای اجداد ما پدیدار میشود زیرا آنان قادر به درك یك سری حقایق نبودند و تنها با قتل و دروغ و امثالهم كار خود را پیش میراندند.ژنوم انسان و حقوق بشر
بنابر احكام الهی ما بایستی بهترین كردارهای نیاكانمان و نسلهای گذشته را برگزینیم و از رفتارهای زشت آنان عبور كنیم، زیرا همانطور كه در قرآن آمده تقلید از آنان مانعی برای رشد ماست به این دلیل كه علاقه سبب میشود ما از درك درست واقعیت باز بمانیم. از این رو شهادت به نفع یا به ضرر اقوام نفی شده است و تمامی كسانی كه در برابر پیامبران ایستادگی میكردند، پدران خود را مرجع میدانستند. در این مقطع است كه مسلمانان تصور میكنند هیچ گاه دچار این مسأله نخواهند شد زیرا خود را جدای از سایر انسانها تلقی میكنند. اما در عمل ما باید اعمال پدران خود را تحت قوانین تاریخی بررسی كنیم زیرا تاریخ هیچگونه گذشتی در برابر هیچ كس ندارد و اگر ما با آن همراه نشویم از صحنه روزگار محو خواهیم شد.
با این حال كسانی كه آنها را كافر میدانیم خود را از چنین معضلی رهانیده و راههایی نوین برای رفع مشكلات خود یافتهاند. به گفته اقبال، تحلیل و بررسی فرهنگ، تابو به شمار نمیرود و گویا تنها در دنیای اسلام است كه اجداد سبب جلوگیری از پیشرفت میشوند. مسلمانان هنوز هم درگیر چالش با دنیا و تاریخ هستند و گمان میبرند كه خداوند همانند آنها نیافریده و نخواهد آفرید. تاریخ در این مورد قضاوت خواهد كرد.
شما عرصه فرهنگی عرب را چگونه ارزیابی میكنید؟ چه اسامی و یا رهیافتهایی نظر شما را جلب كرده كه به نظر میرسد تكرار آموزهها و اصول گذشته نباشد؟
به رغم تغییر نسبتا آرام فرهنگی عرب، من به پیشرفت آن امیدوارم. در گذشته همه با شمشیر سخن میگفتند كه نتیجه آن جنگ و اتهامات عدیده بود و در آن آشفته بازار، صدای اندیشمندان به سختی شنیده میشد و یا اصلاً به گوش نمیرسید. اما پس از فاجعه خلیج، اندیشوران به نوع دیگری از تفكر روی آوردند و به تحولات اجتماعی توجه كردند. حتی پس از شكست سال ۱۹۶۷ برخی از مردم - گرچه با نجوا - بیان میكردند كه شكست ما تنها زمانی نبوده بلكه ابعاد فرهنگی را هم در بر میگرفته است. اكنون فرهنگ دیگر در انحصار افراد خاص نیست بلكه در سطحی گسترده و پراكنده وجود دارد. از نمونههای آن میتوان مركز مطالعات اتحادیه عرب و موسسه بینالمللی تفكر اسلامی را نام برد. این مراكز به ملت خاصی تعلق نداشته و به تربیت پژوهشگران و متفكران میپردازند و نهایتا به تدریج و به آرامی در جهان اسلام جایگاه خود را پیدا خواهند كرد. گرچه عمل این سازمانها آنقدر قوی نیست اما در حال ریشهدوانیدن و جذب افراد بیشتری هستند. البته این ارگانها نیاز به همكاری رسانههای جمعی دارند تا متفكران و محققان بتوانند در مورد مباحث مورد علاقه عموم نیز بحث و گفت و گو كنند.
اما به طور كلی، گویی همه چیز بدون نیاز به صحبت در حال تغییر است كه البته شرایط ایجاب میكند تا روابط جدید و متفاوتی بهوجود آید. گاه نیز به رغم تكرار یك مطلب، اهمیت خاصی در آن نهفته است كه ناشی از تحولات سریع جهان بوده و در امور سیاسی نیز بروز میكند. با این حال هنوز صحبتها در حد نجواهایی است كه ندرتا به گوش میرسد و عموما در میان همهمهها گم میشود، ولی ما هستیم كه باید با تغییرات تاریخی سازگار شویم زیرا این پدیدهای جهانی است و به رغم تمامی مسائل و مشكلات بعدی، دنیا در حال تولدی جدید است.
محمد اركون همچنان بر نیاز به خداشناسی نوین به ویژه در اسلام تاكید میكند و میداند كه این سخن او مخالفتهایی در پی خواهد داشت. او كسانی را كه در گفتوگو، سخنی از قرآن نقل میكنند، با بیان اینكه این موضوع مشكلات مختلفی در تغییر از اسطوره به عصر علم و دانش ایجاد میكند، مورد تمسخر قرار میدهد. شما این بینش او را چگونه ارزیابی میكنید؟
من با وجود اینكه گفتههای او را با دقت خوانده و بررسی كردهام تا بدانم در ذهن این مرد چه میگذرد، او را از نخستین مراجع خود در نوشته هایم قرار ندادهام، اما معتقدم كه نوشته های او درخور تعمق است. نباید از این موضوع غفلت كرد كه اركون نیز نگران مسلمانان است و همین موجب شد تا من از بعد خداشناسانه توحید به ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن برسم زیرا خداشناسی بسیاری از اندیشمندان اسلامی، در امتداد یگانگی خدا كه در قرآن آمده، قرار ندارد و جایگاه عالی آنرا كه قرآن برای آن قائل میشود، در نظر نمیگیرند. از نظر من نیاز به نوع جدیدی از خداشناسی، در واقع دركی صحیح از مفهوم خداوندی است، اما شناخت خدا از طریق احكامش راهی است كه مسلمانان هنوز به آن نرسیدهاند زیرا رشد را از دست دادهاند و به اخذ مفاهیم پیش از ظهور اسلام بازگشتهاند و در نتیجه میراث پیامبران را نیز نابود میكنند. آنچه پیامبران به ما آموختند، به اعتقاد من، تحول اجتماعی است.
مسائلی چون اعتقاد و یا تزویر، جایگاهی اساسی در قرآن دارند و به همین ترتیب نقشی اصلی در جوامع ایفا میكنند، اما هیچ گاه به طور جدی به آنها پرداخته نشده است. همین موضوع سبب میشود كه من بیان كنم آنچه خداوند بر پیامبرانش نازل كرده، هنوز به این دنیای خاكی نیامده است. اما بالاخره انسانها به خودآگاهی خواهند رسید و درخواهند یافت كه بدون آن محكوم به پوچی هستند. نهایتا ما خواهیم فهمید كه آنچه پیامبران در شأن آفریدگار میآموختند، چیزی جز این نیست.ولی متاسفانه درك این مطلب برای بشر دشوار است زیرا مفهوم واقعی توحید در اذهان آنها جای خود را پیدا نكرده و هنوز حتی ذرهای از آموزههای فرستادگان خداوند را درنیافتهاند.
یكی از موضوعات دیگری كه اركون اهمیت فراوانی به آن میدهد تصور غیرواقعی مردم است به این گونه كه مردم تصور میكنند دنیای آفریده خداوند، بر مبنای هیچ قوانینی ساخته نشده است در حالی كه این قوانین را میتوان كشف كرد و تحت كنترل درآورد، زیرا جهان نیز در خدمت انسان است. پس تصور آفرینش براساس معجزات و نه قوانین، نتیجهای جز ناكامی در پی نخواهد داشت.
از سوی دیگر اركون شدیداً بر جدایی دین و دولت پافشاری میكند كه كاملا با ایده وی مبنی بر نیاز به خداشناسی نوین در تناقض است، زیرا در این نوع خداشناسی، دین تبدیل به علم خواهد شد ولی وی همچنان بر عقاید خود اصرار میورزد. او كه به سبك غربی جدایی دین و دولت معتقد است، در این میان دچار سردرگمی شده زیرا از طرفی با نظام غربی موافق نیست و از سوی دیگر به دنبال روشی است كه هم دین، هم سیاست و هم دولت را دربرگیرد. با این حال یك موضوع درست است و آن این است كه مسلمانان طالب این جدایی، به سبب وجود خیانت، دروغ و فرصتطلبی در سیاست و تضاد آن با درستی و صداقت دین، به چنین موضوعی تن در نمیدهند زیر اینگونه تناقض در افكار مردم پذیرفتنی نیست.
پیامبران در این راه سیاست را به گونهای درست و صادق اعمال میكردند كه در عصر حاضر نیز از نیازهای مبرم جهان است و از سازمان ملل گرفته تا كوچكترین دولت مسلمان در پی رسیدن به این نوع سیاست هستند.
خلاصه اینكه انسان در حال تحول هر چند آرام، به سوی صداقت و درستی است و ظهور جنبشهایی چون پست مدرنیسم نیز مبین این قضیه به شمار میآید. جامعه ساختاری دارد كه در برابر خیانت، دوام نخواهد آورد و مانند زمان پس از دو جنگ خلیج فروخواهد پاشید.
در اینجا باید گفت كه محمد اركون نیز فردی مرتد و در چنگال غرب نیست بلكه در هر دو جبهه مبارزه میكند، هم مسلمانان و اعراب و هم غربیان. در ضمن نباید از مسائلی كه او ما را متوجهشان كرد به آسانی بگذریم، زیرا به هر جهت هر فردی نواقصی دارد، همانگونه كه تمامی ما داریم، پس باید بهترین جنبههای آن را كسب كرد و از نواقص آن گذشت. همچنین باید به تلاشهای هر فردی بها داد و دشواریهایی را كه وی در برابرشان ایستادگی كرده، نادیده نگرفت.
قرآن برای هدایت، نیاز به مرجعهایی در دنیای بیرون و درون ما دارد تا ارزش واقعی آن درك شود اما در این میان هر كه در ارجاع به قرآن عمل كند، لزوما در طرف حقیقت و درستی قرار ندارد، همانطور كه در زمان علی(ع) معاویه بود كه در رجوع به كتاب آسمانی آنرا بر سر نیزهها برد. پس قرآن به خودی خود گویای همه چیز نیست و انسانها هستند كه به آن رجوع میكنند و بیان خود را به كار میبرند.
ما نیز میبایست در رجوع به قرآن به نشانهها توجه كنیم و تنها در این صورت است كه افراد، متن مقدس این كتاب آسمانی را در جهت منافع و تغییرات خود دگرگون نخواهند كرد.
نگرش شمادر مورد تفسیر كنونی از متون مقدس (قرآن و سنت پیامبر) چیست كه هرگونه حركتی در این جهت و كشف حقیقت از كتاب مقدس، سبب انگیزش تفاسیر مختلف خواهد شد؟ (با توجه به این موضوع كه هر تلاشی برای روشنسازی و تحلیل متن سبب تحریف خواهد شد، حتی اگر هیچ قصد و غرضی در كار نباشد). آیا این میزان برای نسبیبودن و یا حتی رد حقیقتی كه در متون مقدس اشاره شد، كافی نیست؟
این مشكل متن مقدس گویا همچنان ادامه خواهد داشت. متن به خودی خود نشانه و نمادی شنیداری و یا دیداری است كه چیزی را توضیح داده و یا به آن رجوع میكند. هر نمادی باید با تجربه همراه باشد و بدون آن متن ارزش خود را از دست خواهد داد. متن وسیله انتقال معناست و متن و معنا رابطهای منسجم با یكدیگر دارند كه یكی بدون دیگری عمل نمیكند. برای مثال زمین و آسمان برای ما مفهومی مغایر از آنچه برای اولین مسلمانان داشت، دارد و از این رو باید به منبع اصلی اشاره كرد، همانطور كه خداوند نیز به آن فرمان داده است. اصل موضوع نیز همین جاست: زمانی كه ما میبینیم نشانههای دنیای خارج و درون ما، بر درستی آنچه میگوییم گواه هستند، پس به حقیقت رسیدهایم. این مسأله تا زمانی كه حرف دیگری در اثبات حقیقت گفته شود، ادامه خواهد داشت. به گفته قرآن، بگذارید هر كه كتاب بهتری برای هدایت آدمیان دارد، پیش بیاورد، تا ما از آن پیروی كنیم.
منبع : فرهنگ و پژوهش
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست