سه شنبه, ۱۷ مهر, ۱۴۰۳ / 8 October, 2024
مجله ویستا

غریبه‌ای در سرزمین رویاها


غریبه‌ای در سرزمین رویاها
گاهی اوقات که پا به دنیای مجازی و فضای سایبر می‌گذاریم، حس می‌کنیم که یک غریبه‌ایم، در یک سرزمین عجیب و غریب و رویایی!اکثر ما، در فضای سایبر یاد گیرنده‌ایم.
هر روزه روش‌های جدیدی را برای مدیریت فولدر‌های سیستم‌مان و اتصال به اینترنت می‌آموزیم و با فراخواندن لینک‌های مختلف،‌ URLها (رشته متنی که محل فایل یا برنامه‌ای را در اینترنت تعیین می‌کند) و یا نمودار‌های اجتماعی را مدیریت می‌کنیم.چندی پیش، حدود ۱۵ گیگابایت از اطلاعات لپ‌تاپم را حذف کردم. این اطلاعات شامل کلیپ‌های ویدیویی بود که دیگر لازم‌شان نداشتم یا عکس‌هایی که چند‌تایی از آنها را در شاخه‌های دیگر سیستم‌ام داشتم یا آهنگ‌هایی بودند که آنها را فهرست نکرده بودم و همه این اطلاعات را در سطل زباله سیستم‌ام سوزاندم.اما هنوز لپ‌تاپم همان وزنی را دارد که قبلا داشت. هنوز باید این سیستم ۲ کیلو‌گرمی را به هر کجا که می‌روم به دنبال خودم بکشانم و با وجودی که کلی از اطلاعات آن را حذف کرده‌ام اما هنوز ضخامت ۷۵/۲ سانتی‌متری خود را حفظ کرده است!پیش از این زمانی که فایل‌‌های کاغذی‌ام را در سطل زباله می‌ریختم، بلافاصله قفسه‌های مربوط به کار‌هایم خالی و سطل زباله مملو از گزارش‌هایی می‌شد که دیگر احتیاج نداشتم. همچنین پیش‌نویس‌های قدیمی از کار‌های تکمیل‌ شده‌ام و یا خرده‌ریز‌هایی که دور و بر هر روزنامه‌نگاری ممکن است پیدا شود، خلوت می‌شد.در واقع زمانی که فولدر‌های اسناد کاغذی‌ام را مرتب می‌کردم و کاغذ‌های بیخودی را دور می‌ریختم، احساس می‌کردم که گویی دنیای فیزیکی‌ام تغییر کرده است.اما در مورد تمیز کردن هارد درایوم این اتفاق هرگز نیفتاد و شاید این همان دلیلی است که زندگی با یک صندوقچه پر از نامه‌های الکترونیکی را برای ما راحت کرده است.شاید کاور کامپیوتر‌های ما باید رنگ عوض کنند تا نشان دهند که چقدر اطلاعات درون آنها به هم ریخته و شلوغ است. از نظر اجتماعی نیز شاید لپ‌تاپ قرمز رنگ آن هم در یک جلسه رسمی،‌ کیفی را برای افراد تداعی می‌کند که مملو از خرت و پرت‌های شخصی نظیر ساندویچ‌های نصفه و نیمه خورده شده و یا کاغذ‌های ناخوانده‌ است.می‌توان گفت: زمانی که تعداد فایل‌های ۱۰ مگابایتی که هیچگاه آنها را بازنمی‌کنیم تا ببینیم درون آنها چه می‌‌گذرد همچنان در حال افزایش در هارد درایو‌های ماست، می‌توان آنها را به تانک‌هایی تشبیه کردکه از سنگینی به قعر آب‌ها فرو رفته‌اند.
● گم شدن و پیدا شدن
یکی از مشکلات عمده انسان امروزی این است که فناوری‌ها با سرعت بسیاری در حال ورود به دنیای ما هستند، در حالی که ما هنوز اندر‌خم یک کوچه‌ایم و نتوانسته‌ایم از نظر روانی با مکانیسم‌ کار کردن با آنها خود را وفق دهیم.
هر کسی که در رده سنی ۳۰ سال باشد حتما اولین باری که از کامپیوتر‌های ابتدایی استفاده کرده را به یاد می‌آورد و به یقین اولین گوشی موبایل را نیز از خاطر نخواهد برد.
به نظر می‌رسد هر فرضیه‌ای که ما در مواجهه با کامپیوتر‌‌های ابتدایی ساخته بودیم،‌ نظیر تجربیات دوران کودکی‌مان در مقابل اشیا حجم‌دار جدید است.
به همین خاطر چندان هم نباید تعجب‌آور باشد که خط‌مشی‌هایی که برای وفق دادن با فناوری‌های جدید اتخاذ کنیم همشیه کار‌ساز باشند.البته شباهت‌هایی در روش‌های مختلفی که افراد در مواجهه با مسایل جدید در دنیای فیزیکی اتخاذ می‌کنند وجود دارد که اکثر آنها را زمانی که در دانشگاه، روان‌شناسی می‌خواندم یاد گرفتم.یاد گیرنده‌ها، اصولا دستور‌العمل‌های خاصی را برای رسیدن از وضعیت A به وضعیت B دارند، مثلا کجا به چپ بپیچند و کجا به راست؟ این دستور‌العمل‌ها معمولا کارآیی بسیاری دارند اما اگر کسی از این مسیر‌ها فاصله بگیرد، دچار سردرگمی بزرگی خواهد شد.حتی بعد از اجرا کردن این دستور‌العمل‌ها، برگشت به وضعیت اول نیز پردردسر است.اینجاست که باید یاد گیرنده‌ها در ذهن خود نقشه‌ای بسازند، فضا را در ذهن خود مجسم کنند و راه‌های ممکن را مشخص نمایند.با یک نقشه خوب می‌توان مسیر رفته را درست برگشت و در صورت بیراهه رفتن دوباره به مسیر اصلی بازگشت.
● فضا‌ها و مکان‌ها
ویلیام گیبسون، نویسنده نشریه SF ناوبری در دنیای اطلاعات ذخیره شده در کامپیوتر‌ها را فضای سایبر یا CyberSpace نامیده است.بسیاری از ما و تقریبا همه افراد که هم نسل من هستند، در فضای سایبر یاد گیرنده‌ایم، به این معنا که در میان لایه‌های مختلف فولدر‌ها (پوشه‌ها) اتصالات شبکه، URLها و گراف‌های اجتماعی با فراخوانی لینک‌ها و اتصالات مختلف، داریم با این فضا ارتباط برقرار می‌کنیم.
ما به زودی با پیداکردن نقشه مناسبی که قبل‌تر در مورد آن صحبت کردم، می‌توانیم تعامل بهتری با فضای سایبر برقرار کنیم.پسرمن، تمام زندگی خود را پای کامپیوتر می‌گذراند و یک بازیکن حرفه‌ای در بازی‌های ویدیویی به شمار می‌آید. زمانی که Oblivion یا Halo یا جنگ ستارگان را بازی می‌کرد، واقعا غرق دنیای مجازی می‌شد، گویی که در صفحه نمایش دارد زندگی می‌کند، این چیزی بود که هیچگاه نمی‌توانستم خودم را جای او بگذارم و درکش برای من کاری غیر‌ممکن بود.من همیشه آدمی هستم که در مورد کنترل‌ کننده‌ای که در دستم است و حتی پیکسل‌های صفحه نمایشی که در جلوی چشمانم وجود دارد، بسیار هوشیارانه برخورد می‌کنم و هیچگاه نمی‌‌توانم خود را درون آنها حس کنم. در حالی که پسرم تمامی هوشیاری خود را از یک شخصیت بازی وام می‌گیرد و فضای بازی را فضای واقعی پیرامون خود احساس می‌نماید که شاید این امر، بیانگر تفاوت میان من به عنوان نسل قدیمی‌تر و فرزندم به عنوان نسل جدید است و نسل جدید، رابطه بهتری با فناوری‌ها برقرار کرده است.پسرم می‌داند که من مهارت برقراری ارتباط با فناوری‌‌ها، به ویژه بازی‌های ویدیویی را ندارم و هر زمانی که سعی می‌کنم با او در بازی ویدیویی شریک شوم، خیلی زود مرا هدف می‌گیرد و از دنیای مجازی بیرونم می‌اندازد.سوالی که برایم مطرح شده این است که آیا این توانایی و مهارت در درک دنیای درون صفحه نمایش به عنوان یک اکو سیستم اطلاعاتی، می‌تواند فایل‌های متنی رنگ و رو رفته و یا پوشه‌ها و هایپرلینک‌هایی که در لپ‌تاپ‌ها یا دستکتاپ‌های کامپیوتری به چشم می‌خورند، را مدیریت ‌کند؟اگر این اتفاق رخ ‌دهد، یک تحول چشمگیر در نحوه ارتباط ما با کامپیوتر روی خواهد داد، زیرا ما دیگر احتیاجی به ارتباط برقرار کردن با دنیای واقعی‌مان نداریم و در این رابطه موفق عمل کرده‌ایم.
ترجمه: نسترن صائبی
منبع : روزنامه فناوران