دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

حاشیه‌ای بر کتاب سرالصلاهٔ


حاشیه‌ای بر کتاب سرالصلاهٔ
●مقدمه:
نماز معجونی است كامل متشكل از جمیع مقامات ذكر و شكر از این رو مخصوص است به كاملان و واصلان، زیرا كه جز این گروه كسی قدر و مقام و منزلت آن را نشناخته است. تأكید بسیار آیات و روایات و رفتار ائمه اطهار در باب نماز و وجوب ادای آن و بیان فضائل بسیارش، نشان از بزرگی و برتری این عمل در بین اعمال دیگر دارد.
آنچه در رسالهٔ حضرت امام ذكر شده است، اشاره است به گوشه‌ای از اسرار این عبادت‌نامه كه حقیقتاً جز او و امثال او كسی نمی‌تواند و نخواهد توانست پی به اسرار این لطیفه واضحه الهیه برد و آنچه ما در این مقاله در پی آن بوده‌ایم اشاره‌ای بوده است به بعض مطالب كم‌مفهوم و بعض ناگفته‌ها برای تكمیل كلمات آن حضرت در این رسالهٔ گرانسنگ كه البته این مطالب خالی از اشكال نیست و هیچ ادّعایی هم بر درستی تمام مطالب آنها نیست. شاید از این راه، مورد الطاف الهیه قرار گرفته و بر معارفمان در این باب افزوده شود.
●فصل اول: مقامات انسان و عوالم وجود
وجودات امكانی را، بر حسب سریان وجود از موجود لامتعین، در مراتب وجودیه كه عوالم وجودیه نام دارند در مسلك عرفا، حضرت گویند. وجه تسمیهٔ حضرت آن است كه؛ این عوالم در محضر حاضر حضور دارند یعنی آنكه این عوالم، محاضر ربوبی و مظاهر اویند.
بنابراین تعریف، گنجاندن ذات واحدیت غیبیّه در این حضرات و مقامات صحیح نیست. زیرا كه ذات، مظهری از مظاهر او و محضری از محاضر او نیست بلكه خود اوست پس حضرات وجودیه به ترتیب مقام وساطت و غیبیّتشان عبارتند از:
۱ ـ حضرت احدیت مطلقه، یا وجه غیبی اسم اعظم الله، كه با فیض اقدس در اتحاد است و عدم انفكاك و تمایز آن دو مقام از یكدیگر معلوم
۲ ـ حضرت الله در جنبهٔ ظهوری بی‌تعین اسماء و صفات
۳ ـ حضرت اسماء و صفات، كه در مرتبه‌ای پائین‌تر از اسم شریف اعظم قرار دارند و ظهورشان بواسطه ظهور اوست
۴ ـ حضرت اعیان ثابته در عوالم غیبیه كه مقصود از آیه وَ عِندَه مَفاتِحُ الغَیبِ لا یَعْلَمُها الّا هُو[۱] همان است
۵ ـ حضرت اعیان ثابته در عوالم عینی، كه ظهورات اعیان ثابته در عوالم وجودیه‌اند كیفیت ظهور و بروز اسماء در ممكنات و چگونگی قابلیتها در دو عالم اخیر مشخص می‌شود
۶ ـ حضرت شهادت مطلق
۷ ـ مقام انسان كامل بنحو اتمّ آن، در اولیاء محمدیین كه خود عالمی می‌باشد شامل جمیع عوالم یاد شده بی‌هیچ تغییر و تبدیل و كم و زیاد كه بدایت و نهایت قوس از ایشان و به ایشان است.
تعابیر یاد شده در بیان حضرات وجودیه مطابق با مسلك اهل قلوب است گرچه در بین عرفا علیهم رضوان الله در بیان مراتب وجودیه، و پنج، شش یا هفت بودن آن اختلاف است لكن این اختلافات به حدّی نیست كه هر یك بخواهد پایه و مایه و اصل كلام دیگری را نقد و حلاّجی كند بلكه ریشه‌های تفاوت جزوی و ناچیز است. با این حال سخن در این باب بسیار گفته شده است و هركس بر طبق مسلك خود كلامی گفته است. لكن نكته آنجاست كه مراتب وجودیه هرچه در نظر گرفته شود، مقامات انسان كامل منطبق بر همان مراتب خواهد شد. همچنانكه مراتب نزول حقیقت قرآن، از مكامن غیب تا مقبض هیولای ارض سابعه، كه بر طبق كلام كشّاف حقایق، مشتمل بر هفت مرحله و بطن است نیز، مطابق همان مقامات است بی‌هیچ تردید.
ملا عبدالرزاق كاشانی در شرح فصوص، تعینات ذات احدی در صور اسمائی را بدون احتساب انسان كامل و كون جامع پنج مرتبه می‌داند.
اول: عالم معانی كه تجلی ذات در صور اعیان ثابتهٔ غیرمجعوله است.
دوم: عالم ارواح مجردّه كه از عالم معانی به تعینات روحی تنزل یافته است.
سوم: عالم نفوس ناطقه كه به مرتبه تعینات نفسیه تنزل یافته است.
چهارم: عالم مثال كه تنزلات مثالیهٔ متجسّد متشكل بدون ماده است.
پنجم: عالم اجسام مادی است كه به آن عالم حس و شهادت گویند[۲] حضرت امام نیز در تعلیقه بر فصوص حضرات را پنج دانسته است؛
اول: حضرت غیب مطلق یعنی حضرت احدیت اسماء ذاتیه است و عالم آن، همان سرّ وجودی است كه برای او رابطه خاص غیبی با حضرت احدیت می‌باشد.
دوم: حضرت شهادت مطلقه است و عالم آن، عالم اعیان در حضرت علمیه و عینیه می‌باشد.
سوم: حضرت غیبِ مضافِ اقرب به غیب مطلق كه وجهه غیبیه اسماءست.
چهارم: حضرت غیب مضافِ اقرب به شهادت است كه وجهه ظاهره اسماءست.
پنجم: حضرت احدیّت جمع اسماء غیبیه و شهادتیه است.[۳]
پس از برای انسان مقامات و مدارجی است كه به اعتباری او را دارای دو مقام دانند یكی مقام دنیا و شهادت و دیگر مقام غیب و آخرت... و به اعتباری دارای سه مقام است. یكی مقام مُلك و دنیا دوم مقام برزخ سوم مقام عقل و آخرت و به اعتباری دارای چهار مقام است. ملك و ملكوت و جبروت و لاهوت و به اعتباری دارای پنج مقام است. شهادت مطلقه و غیب مطلق و شهادت مضافه و غیب مضاف و مقام كون جامع و به اعتباری دارای هفت مقام معروف به هفت شهر عشق در السنه عرفاست و به اعتباری تفصیلی دارای صد منزل یا هزار منزل است.[۴]
در هر حال، برای انسان كامل، هرچه از مقامات و مراتب باشد، كلید مفاتیح غیب هموست و وجودش مشتمل است بر دو قوس نزول و صعود پس تمام دائره وجود اوست ثم دَنی فَتَدَلّی فَكانَ قابَ قَوسَین اَو اَدنی[۵] از این رو اعمال و عباداتش نیز اتم و اكمل مراتب خداخواهی و خداپرستی است تا جایی كه به زبان استعداد گوید: اِنَّ صَلاتی و نُسُكی و مَحْیایَ و مَماتی لله رَبِّ العالَمین لا شَریكَ لَه[۶] بنابراین هركس به فراخور حال و استعداد عبادتی دارد و نیایشی و رئیس همه عبادات كه نماز است نیز بر همین منوال است، یعنی كاملترین نماز برای اكمل موجودات است. مقصود آن است كه بدانی نماز، بلكه جمیع عبادات را غیر از این صورت و قشر و مجاز، باطن و لبّ و حقیقتی است.[۷]
●فصل دوّم: صور ملكی و ملكوتی نماز
هر عمل خیری را صورتی است ملكی و صورتی ملكوتی، با شكلی متفاوت، كه صورت ملكوتی به وجهی تابع صورت ملكی است از حیث نورانیت و ظلمت كه از این لحاظ با هم در ارتباطند. ولكن از حیث بساطت و كثرت، صورت ملكی تابع صورت ملكوتی عمل است و نماز كه در بین اعمال عبادی مقام احدیت جمعیه را داراست در صورت ملكوتی خود دارای بساطت تامه است. پس منظور نظر سالك است كه نماز را در ظاهر ملكی تابع ظاهر ملكوتی گرداند. نهایت رجوع سالك از مقام فرق به جمع وصول به احدیت جمعیه اسماست و نماز تام كه خود مرتبه احدیت جمعیه را دارد، اكمل و اتم عبادات و غایتِ ظهورِ حقیقت عبودیت در سالك واصل است. پس نماز كامل برای انسان كامل است كه نتیجهٔ آن تجلّی و حصول ربوبیّت تام برای سالك می‌باشد.
از این رو معلوم می شود نماز گرچه به حسب ظاهر مركب از اجزاءست ولی به حسب حقیقت دارای وحدت است و چون وحدت آن تام است از این رو كمالیت او نیز تام می‌باشد پس سالك تا در سلوك است نماز او كامل نیست یعنی آنكه نماز هرچه به افق كمال نزدیكتر شود وحدتش كاملتر شود تا منتهی به غایت كمال شود كه حصول قیامت كبرای آن است و وحدت صور ملكیّه تابع وحدت صور ملكوتیه غیبیّه است و حصول وحدت تامّه صور ملكیه به فنای آنها در باطن ملكوت است كه از آن تعبیر به قیامت صغرا شود.[۸]
●فصل سوم: حقیقت اخلاص و حضور قلب در نماز
بدانكه اخلاص بر دو مرتبه كلی است كه اولی مقدمه‌ای است برای دوّمی مرتبه اوّل اخلاص در دین است به تنزیه آن از شوائب و آلودگی‌های كفر و شرك و پرستش دنیا و مافیها كه در این باب خداوند در چندین آیه بندگان را متوجه به امور ظاهری ساخته و از التفات به آنها منع فرموده است:
از آنجمله فرمود: یا اَیُّها الذّینَ امنَوا لاتُلهِكمُ اَموالُكُم وَ لا اَولادُكُم عَن ذِكرالله وَ مَن یَفْعَل ذلِكَ فَاولئِكَ هُمُ الخاسرِوُنَ.[۹]
ایضاً: زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشّهَواتِ مِن النِّساء وَ البَنینَ وَالقَناطِیر المُقَنْطَرهٔ مِن الذَّهَبِ و الفِضَّهٔ و الخَیلِ المُسَوَّمَهٔ وَالانعامِ والحَرْثِ ذلِك مَتاعُ الحَیوهٔ الدُّنیا.[۱۰] و قال وَاعبُدوالله وَلا تُشرِكوُا بِه شیئاً.[۱۱]
نتیجه این اخلاص و حصول آن خروج سالك از دایرهٔ شرك و ورود به مدار اسلام است كه از آن تعبیر می‌شود به ایمان بعد ایمان همچنانكه حقتعالی فرمود: یا اَیُّها الذَّینَ امَنوا امِنوا.[۱۲]
دوم مرتبه آن عبارت است از: اخلاص در عمل كه آن را بر حسب درجات سالكین مراتب بسیار است. اولش شامل عبادت احرار و آخرش حصول قلب سلیم و فنای فی‌الله است. كه نتیجه‌اش آن می‌شود كه شیطان سالك بدست او ایمان آورد. و فنای فی‌الله همان تسلیم كامل و بی‌چون و چراست كه به تعبیری از آن به اسلام اكبر نام برند. همچنانكه حقتعالی می‌فرماید:
یا اَیُّها الذّینَ امَنوا ادخُلُوا فِی السِّلمِ كافَّهًٔ.[۱۳]
پس در این زمان، برای سالك كه اخلاصش كامل شده و شیطان را دیگر بر او راهی نیست، مقاماتی است كه پروردگار در سوره صافات در چند مورد به آن اشاره فرموده است:
اول فرمود: وَ ما تُجْزَونَ الاّ ما كُنْتُم تَعْمَلُونَ اِلاّ عِبادَالله المُخلَصینَ.[۱۴]
به این معنا كه هركس هرآنچه كرده جزا می‌بیند جز بندگان مخلص خدا كه جزای آنها چیزی فراتر است كه نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده زیرا اینان كه مستهلك در حقتعالی شده‌اند، عملشان نه از خود بلكه از خداست از این رو پاداش آنان را جز خدا كسی نمی‌داند.
فَلا تَعْلَم نَفسٌ ما اُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّهٔ اَعیُنٍ جَزاءً بِما كانُوا یَعْمَلُونَ.[۱۵]
دوم فرمود: فَكَذَّبوهُ فَاِنّهمُ لمُحْضَروُن اِلاّ عبادَالله المُخلَصین.[۱۶]
یعنی آنان در پیشگاه حق تعالی حاضر می‌شوند جز بندگان مخلص زیرا آنان قیامت كبرای نفسانیه را گذرانیده و حساب خود را پس داده‌اند بنابراین روز جزا آنان را بی‌حساب به جایگاهشان فی مَقْعَد صِدقٍ عندِ مَلیكٍ مُقْتَدر[۱۷] برند.
سوم فرمود: سُبْحانَ الله عَمّا یَصِفُونَ الاّ عِبادَالله المُخْلَصِین.[۱۸]
یعنی آنكه خدا از آنچه توصیف می‌كنند پاك و منزه است جز بندگان مخلص كه هیچ كس جز ایشان نمی‌تواند خدا را آنگونه كه هست تنزیه و تقدیس كند زیرا كه غیر این جماعت كسی خدا را آنگونه كه باید نشناخت بهمین خاطر حقتعالی مؤمنان را به تقوای الهی آنطور كه شایسته است دعوت می‌كند. یا اَیُّها الذَّینَ امَنوا اتّقُوا الله حَقَّ تُقاتِه.[۱۹]
و چهارم اینكه فرمود: فَانظُر كَیفَ كانَ عاقِبَهُٔ المُنْذَرینَ الاّ عِبادَالله المُخْلَصَین.[۲۰]
بنگر حال ترساننده‌شدگان را جز بندگان با اخلاص، زیرا آنان از حد تبذیر و تبشیر بیرون رفته و در صراط تجلیات اسمائی و صفاتی قرار گرفته‌اند با این توضیحات معلوم شد؛ اولین و اساسی‌ترین ركن عبادات اخلاص است و آن مایه نجات و سعادت در پیشگاه حقتعالی، و باعث یأس شیطان و نافع‌ترین چیز در روزی كه هیچ‌كس به حال انسان نفعی نمی‌رساند، می‌باشد كما اینكه حقتعالی از زبان ابراهیم(ع) فرمود:
وَلا تُخزِنی یَومَ یُبْعَثُونَ یَوم لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ الاّ مَن اَتَی اللهِ بقَلبٍ سَلیمٍ.[۲۱]
پس اخلاص تام فنای جنبه یلی الخلقی در یلی‌الربی است بنحوی كه هیچ تصرّفی در آن نباشد.حضور قلب كه ركن دیگر عروج اعمال الی‌الله است خود عاملی است در حصولِ نورانیت صورت ملكوتی عمل و سالك باید بداند كه این عامل اساسی و نردبان عروج، خصوصاًدر نماز، به دو حال بیشتر حاصل می‌شود.
۱ ـ با فراغت قلب كه در آن پیش از شروع نماز، قلب خود را از افكار و خیالهای باطل و بیهوده خالی كند و به خود بفهماند كه اگر قفس دل را گشوده و پرنده خیال خود را رها سازد به هر شاخساری بنشیند و به كوی و برزن سرك كشد و راهی برای یاد حق نگذارد پس وقتی كه به خود آید كه عمل تمام شده و نهایت چیزی جز حسرت بر جای نماند.
۲ ـ با فراغت وقت. و این امر برای سالك زمانی حاصل می‌شود كه، در افعال روزمرهٔ خود روی برنامه عمل كند و امور را بر نظم قرار دهد و نماز را همیشه در اول وقت بجا آورد. تا در آن زمان، با خیال آسوده و دل راحت به این فریضه مهم الهی بپردازد. پس هرچه مرتبه اخلاص و حضور قلب كه دو ركن ركین عبادات است كاملتر باشد روح منفوخ در نماز طاهرتر و كمال سعادت آن بیشتر و صورت غیبیّه ملكوتیّه آن منورتر و كاملتر خواهد بود.[۲۲]
●فصل چهارم: در بعض اسرار طهارت
طهارت یا با آب است، كه سرحیاهٔ و مجلای اسم حی است و یا با خاك كه سرّ وجودیّت و علت ظهور و محل تجلی اسم قیوم. و آب جلو‌گاه رحمت اطلاقی و مركزِ شهود جمال جمیل علی‌الاطلاق و رؤیت بی‌واسطه محبوب، بی‌حجابِ كثرات است. پس سالك الی‌الله و فانی فی‌الله چون رو به آب، برای تطهیر آورد، به عیان مشاهده كند كه رو به رحمت سرمدی آورده و حضرت حیّ متعال را رؤیت كند از این روست كه صادق آل محمد در فرمایشات خود چنین گوید كه: اِذا اَرَدْتَ الطّهارَه وَالوُضُوء فَتَقَدَّم الِی الماءِ تَقَدَّمَكَ الی رَحْمَهٔ الله.[۲۳]
بنابراین آب جلوه رحمت الهی است و رحمت پروردگار بر دو مرتبه است: رحمتِ رحمانی كه سرّ وجود و رحمتِ رحیمی كه سرّ كمال وجود است و مَثَلُ المُؤمِن الخاص كَمَثَلِ الماء[۲۴] یعنی آنكه آب سر حیات و وجود است و انسان كامل سرّ سرّ وجود كما قال و جَعَلْنا مِنَ الماءكُلَّ شیءٍ حَیٍّ.[۲۵]
پس هر كس در هر مرتبه است نظر به این مایه رحمت الهی كند و وجود خود را به آن تطهیر كند. اهل ظاهر و قشریّون تنها نظر به ماء نازل از سحابِ سماءِ دنیا كرده و از آن تطهیر ارجاس ظاهری خود كنند و دیگر كاری با باطن و قلب خود ندارند اهل ایمان نظر به رحمت نازله از آسمان ملكوت كرده و چشمه دل خود را از آن سیراب كرده و تطهیر قذارات معاصی كنند و اصحاب باطن نظر به رحمت نازله از سماء مشیتِ الهی نموده و قذارات معنویه و كدورات باطنیه را از خود رفع كنند و اصحاب سرّ نظر به ماء رحمت نازله از سماء و احدیت كرده و نفی غیریت كنند و صاحبان فنای فی‌الله به آسمان احدیت نظر انداخته و به رحمت خاصه نازله جاریه از آن، در وجودشان نفی خودیت و انیّت و انانیّت كنند و صاحبان مقام تمكین، نظر به رحمتِ ساری از وجود خود، كه همان رحمت تامِّ مطلقِ بی‌قید و شرط و بی‌حد و اندازه الهی است نموده و نفی جمیع مراتب وجودی كرده و مرتبه كثرت در وحدت و وحدت در كثرت را در خود ثابت كنند و با آن رحمت خاصه در صراط مستقیم قرار گیرند.
پس، كمل اولیا را جمیع انواع طهارات محقق است. چنانچه ظاهر آن طاهر است از جمیع قذارات صوریّه و حواس آنها طاهر است از اطلاق در آنچه احتیاج به آن نیست و اعضای آنها طاهر است از تصرّف در آنچه برخلاف رضای حق است تا آخرین مراتب طهارت قال تعالی: اِنَّما یُریدُ اللهَ لِیُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البَیْتَ و یُطَهِرَكُم تَطْهیراً[۲۶] فی‌الجمله آنكه وضو، دست و رو شستن از ماسوی است و تیمم رؤیت اوست در آینه اشیاء.[۲۷] سالكان طریق حقیقت و راهیان صراط شریعت، خود از تطهیر ظواهر شروع كرده و در طی منازل، تطهیر باطن و سرّ و سرّ سرّ خود را می‌نمایند.
تا آخر درجه از مراتب طهارت، زیرا كه طی طریق مرهون است به ردّ قاذورات از خود. پس ای عزیز تو نیز خود را داخل در این گروه كن و از خدای متعال استمداد طلبیده و در طهارت باطن خود بكوش و تنها به ظواهر اكتفا نكن باشد كه قلبت كه جایگاه اصلی حقتعالی و خانه واقعی اوست از دست تصرف شیاطین كوتاه شده و صاحبخانه به خانه بازگردد. چون چنین شد، آنگاه انشراح صدر و نورانیت و صفای باطن خود را خواهی دید و راه را دقیقتر خواهی یافت پس چنان نشاط و بهجتی به تو دست خواهد داد از مشاهدهٔ جمال جمیل، كه چنین سروری نصیب افراد عادی در بهشت عدن الهی هم نخواهد شد. و این مطلب، سخنی است كه چشم و گوشی درك نكند مگر آنكه خود تجربه كرده باشد.
●فصل پنجم: در سرّ ستر عورت
بدانكه از برای اسماء حقتعالی، در عوالم وجود، بر حسب درجات، یك نحوه سریانی است كه جز بر شاهدان عوالم غیب و شهود بر كس دیگر معلوم نیست و ساكنان این عوالم هر یك مظهر اسمی از اسماء حقّند و ستاریت حقتعالی جلّت عظمته را نیز در هر یك از حضرات، مظهر و مجلایی است و سالكان الی الله با التفات به عالمی كه در آنند، باید كه خود را به آن مظهر مستور نموده و مقابح خود را بپوشانند.
محل ظهور و منزلگاه حقیقی این اسم و جمله اسماء حقتعالی قلب انسان كامل است كه كعبه حقیقی هموست. پس در عالم ظلمت و ناسوت كه ساكنان آن تنها توجه به ظواهر دارند، محل ظهور این اسم در لباس است كه به آن ستر قبائح ظاهری كنند برای ساكنان عالم ملكوت، ستاریّت در لباس تقوا و عفاف كه خیرٌ البسه است می‌باشد. برای صاحبان عالم جبروت لباس شهود و برای ساكنان عالم لاهوت لباس تمكین عامل ستر مقابح آنهاست و به بیان اجمالی: نزد عامّه، ستر مقابح بدن است از ناظر محترم و در نزد خاصّه ستر مقابح اعمال است به لباس تقوا و در نزد اخص خواص ستر مقابح نفوس است، لباس عفاف و در نزد اهل ایمان، ستر مقابح قلوب است به لباس طمأنینه و در نزد اهل معرفت و كشف ستر مقابح سرّ است به لباس شهود و در نزد اهل ولایت ستر مقابح سرّ سرّ است به لباس تمكین.[۲۸]
كه صاحبان این مقام حفظ كثرت و وحدت را با هم می‌نمایند و بر قلب ایشان تجلیّات یكی برتر از دیگری نیست بلكه یكسان است زیرا قلب مأوای اسم‌الله شده است.
●فصل ششم: اشاره‌ای به مكان مصلّی
از نظر نمازگزار، مكان عبارت است از محل عبادت. و در نظر عارف، كه جملهٔ دار تحقق را محضر حقتعالی و مشهود او می‌داند مكان مصلّی عبارت است از تمام عوالم وجود از غیب و شهود. و مصلّین تمام هستی. عوالم وجود و صاحبان آن عوالم، هر یك با زبان حال و استعداد خود حقتعالی را به نحوی عبادت كنند و پروردگار نیز با مشاهده خود در هر عالم خود را به زبانی ستایش كند پس كاملترین حمد برای خود را زمانی كند كه به جمال انسان كامل رؤیت اندازد كه در آن حقتعالی جَمال خود را ببیند آنگاه رَبُّنا یُصَلّی یَقول سُبُّوحٌ قُدوسٌ رَبُّ المَلائكه و الرّوح.[۲۹] همچنان كه فرمود اَنَّ الله خَلَقَ آدَم عَلی صَوَرته.[۳۰]
پس در تعینات اسمائی و صفاتی مصلّی حق است و مكان صلوتش نفس تعینات.[۳۱] بنابراین توضیح، در قوس صعود: مكان مصلی عبارت است از نشئهٔ وجودی او و انسان كامل در حضرت احدیّت مطلقه به لسان‌الله عبادت حقتعالی كند و در قوس نزول: عوالم، معبدِ حقتعالی و عابد خود اوست و در بیان كاملتر، قلب انسان كامل كه خود مجموع عوالم صعودی و نزولی است و آینهٔ تمام‌نمای حقتعالی و مثل اعلای او در آسمانها و زمین است، محل اجلال و انزال اسم‌الله و خانه و معبد اوست پس پروردگار به واسطه انسان كامل و مقام برزخیّتی كه او داراست، تحمید كند خود را برای خود یعنی آنكه:
در انسان كامل به حسب ظهور حق در مظهر اتم، حقْ عابد و معبود است و انسان از تعیّن‌ اقصای قلبی غیبی تا منتهی تعیّن شهادت، مسجد ربوبیت است به حسب تجلیات ذاتی و اسمائی و افعالی و در قوس صعود، حق معبود، و انسان كامل با جمیع جنود الهیه عابدند.[۳۲]
و انسان سالك به وقت حضور باید به خود بفهماند كه قصد كرده است پادشاهی بزرگ را لایَطَأُ بِساطَهُ الا المُطَهَّروُنَ و لایؤذن لمُجالَسَتَه الاّ الصدِّیقُونَ[۳۳] سپس چون چنین حال را در خود دید. فقر و هیبت و خوف و رجا و اشعار خودساخته و قدم در مكان نماز گذارد. آنگاه در این حال باید به خود بفهماند كه غیر او جمیع موجودات امكانی رد حال تسبیح حقتعالی می‌باشند كه او صدای آنها را نمی‌شنود یُسَبِّح لله ما فی السَّمَواتِ والاَرْض.[۳۴] و قال: و ان مِن شَیءٍ الاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه وَ لكِن لا تَفْقَهُونَ تَسبیحَهُم[۳۵] و اگر سالكی به مقامی رسید كه جز حق چیزی ندید این تسبیح موجودات ارضی و سماوی را خواهد شنید.
●فصل هفتم: در تجلیّات وجودی
در بیان حقیقت وجود و كیفیت سریان آن درعوالم خلقیّه، بی تجافی و انخلاع از مقام اصلی خود، كه به راستی از صعوبات و عویصات است در مشرب فلسفه و عرفان، مطالبی چند گفته شده كه آنها نیز خود محل تأملّند.
عالم در عین عدم و فنا، محل جریان وجود از وجود بی‌قید و شرط است. پس وجود حق در همه عوالم جاری است، نه به نحو كم و زیاد، بلكه به معنای بطون و ظهور و ظاهر و مظهر.
حركت شمس وجود از غیب و كمون و نزول آن به آسمان احدیّت مطلقه كه اول عالم از عوامل وجودیه است به معنای حد اعلای آن، وقت ظهر است در نظر انسان كامل. زیرا در سماء دنیا در همین وقت خورشید به بالاترین نقطه و حد اعلای خود رسیده است. پس با توجه به حقیقت حقایق ملكی و ملكوتی، افضل صلوات، صلاهٔ ظهر خواهد شد كه نماز وسطی است. پس از آن این حقیقت شریفه در پس تعینات و حجب قرار گرفته و بی‌كم و زیاد از آنچه بوده تنزیل مقام می‌نماید تا وقت صلاهٔ عصر كه خورشید وجود در آن زمان در حضرت واحدیت است و چون واحدیت ظهور احدیت است، نماز عصر را نیز با نماز ظهر اتحادی است.
و اما دو نماز مغرب و عشا در اوقات اختفاء تامّهٔ شمس حقیقت در پس حجب ظلمانی است و سرّ اداء آنها، برای رهایی از این ظلمت است. پس تا این وقت عبارت بود از اغترابِ این حقیقت از افق اعلای خود به قرار گرفتن در پشت حجابهای نورانیه و ظلمانیه، آنگاه از این زمان به بعد، در قوس صعود، حركت و جریان شمس وجود به سمت مبدأ كمالیّه خود عبارت است از تقرّب به طلوع فجر و اداء فریضه صبح كه در آن وجود به رأس قوس بازگشته و مشرق اعلا را ادراك كرده است. این مطلب در باب اوقات نماز، همان چیزی است كه مدّ نظر عارف می‌باشد در منظر او هبوط وجود تا اسفل‌السافلین، عبارت است از لیلهٔ‌القدر محمدی و صعود آن تا اعلی علیین یوم القیامهٔ احمدی. پس به این پنج فریضه، قوس صعود و نزول طی شد. به بیان دیگر از اول زوال نور حقیقت از مرتبه استوائیه و غروب آن در تحت استار خلقیّه كه مبدأ لیلهٔ‌القدر است تا منتهی احتجاب آن كه نصف شب و آخر قوس نزولی است وقت چهار نماز است كه مختلط از جنبه خلقی و حقّی است كه فرض الله و فرض النبی است و از ابتدای انحرار نجوم كه مبدأ یوم‌القیامه است تا طلوع آفتاب از یوم‌القیامه وقت نوافل لیلیه است و وقت فریضه صبح كه فرض‌الله صرف است، می باشد آنگاه كه حكم نهار غالب شد.[۳۶]
در باب عوالم وجود و كیفیت پیدایش آنها، به تفصیل سخن گفته شده كه بازگوئی آنها خارج از حوصله است و ما در فصل اول این مقاله اشاره‌ای هرچند اجمال به آن انداختیم.
به این ترتیب، پس از احتجاب شمس وجود در پَسِ حجب ظلمانی و نورانی و نزول او از مكامن غیب به عوالم شهود، اگر سالكی توانست رفض تعینات و خرق حجب ظلمانی و نورانی و كشف استار كند و خود را به حقیقتش و اسم ظاهر در وجودش بر اساس آنچه كه در حضرت علمیه و عالم قدریّه، پس از افاضه فیض از فیض اقدس تقدیر شده، واصل كند و مستهلك در اسم‌الله گردد و حقیقت انالله و اناالیه راجعون در وجود او ظاهر شود و به صعق كلی برسد، گفته می‌شود برای او قیامت كبرای نفسانیه ظاهر شده و خداوند حساب او را گرفته است قبل از ظهور دار قیامت[۳۷] یعنی آنكه در وجود چنین كسی این دایره و در قوس صعود و نزول كامل شده است.●فصل هشتم: در سرّ تكبیر
در نظر اهل معرفت، سرّ تكبیر كوچك شمردن هر چیز غیر از خداست و پیش خواص ایشان، تصغیر هرچه غیر از یاد خداست. پس تكبیر زمانی درست می‌آید كه سالك هرچه غیر از او و یاد اوست را كوچك و ناچیز شمرده و همه را بدست فراموشی سپرد و در دل چیزی جز او نطلبد و نخواهد.
بنابراین اگر تكبیر را اینچنین از روی حقیقت بگوید به هر بار گفتن یك تجلی از تجلیات الهی بر او تابیده و دلش را روشن كند آنگاه به آن تجلّی خرق حجابی از حجب كند تا به تكبیر هفتم، كه به آن حجاب نهایی را پاره كرده قلب خود را مجلای اسم‌الله و نقش جمال و جلال او كند.
پس نتیجه چنین نمازی آن خواهد شد كه نمازگزار شیرینی و سرور و بهجت حاصل از مناجات و راز و نیاز با قاضی‌الحاجات را به عمق دل و جان دریافته و از آن لذتی برد كه قابل وصف نباشد.
كما قال الصادق (علیه‌السلام): اذا كَبَّرْتَ فاسْتَصْغِر ما بین العُلا و الثَّری دون كبریائهِ... فاعْتَبر انت قَلبَكَ حین صَلوتِكَ فاِنْ كُنْتَ تَجدُ حلاوَتَها و فی نَفسِك سرورَها و بهجَتَها و قلبُك مسرورٌ بمناجاته ملتّذٌ بمخاطَباتِه فاعْلَم اَنَّه قَد صَدَّقَك فی تكبیركَ له.[۳۸]
اینك اگر خواهان آن هستی كه به مقام لذّت مناجات با قاضی‌الحاجات برسی باید كه سلوك كرده و با هر تكبیر حجابی از حجب را برداری. پس آنگاه به مقام حضورِ حاضر رسی كه از خود غایب شوی و عوالم هَستی و هرآنچه مابین آنهاست را بدست فراموشی سپاری.
●فصل نهم: اشاره به بعضی اسرار سوره حمد
الف ـ در تعلق بسم‌الله هر سوره بهمان سوره
باید دانست كه این لفظ شریفه را بر حسب عوالم وجود و مراتب حضور و مقامات عروج، درجاتی است كه در عوالم شهود، سالك به آن رفض تعینات و كشف كثرات و خرق استار كند و در عوالم غیب، هر یك به فراخور حال به این اسم و تجلی شریفه اظهار وجود نمایند. پس كاملترین مقام برای این لفظ شریفه مرتبه‌ای است كه جامع‌ قوسین صعود و نزول و جمع جمیع اسماء و صفات برای او باشد و متجلی در وجود انسان كامل.
بنابرآنچه از روایات و اقوال عرفا برمی‌آید بسم‌الله الرحمن الرحیم در ابتدای سوره حمد اكمل و اتم مراتب این لفظ و مستجمع جمیع اسماءست.
زیرا كه متعلق آن محیطتر از سایر متعلقات است.[۳۹]
حضرات به این نكته واقفند كه اسم اعظم را كه وجود اسماء مبتنی بر وجود اوست در عوالم غیب و شهود یك نحوه سریانی است كه قلم از تقریر آن عاجز است پس جمله ذرات عالم كه مظاهر اسم اللهند بر حسب اسم متجلی در وجودشان صاحب مقامی از مقامات اسم اعظمند بر این اساس؛ سالك اگر به نظر كثرت به دار تحقق نگاه كند هر بسم‌الله با بسم‌الله دیگر در نظر او متفاوت خواهد بود و اگر با نظر وحدت بنگرد دار وجود را متلاشی در یك وجود مطلق و واحد می‌بیند پس تمام مراتب این لفظ شریفه در نظر او یكسان است.
ب ـ در مراتب حمد
بدانكه این ذكر را در نظر عوام و خواص و اخص خواص مراتب و حالاتی است عوام ذكر را جز به لقلقه زبان نكنند و در دل یقین بلكه ایمان به این مطلب هم ندارند كه جمیع نعم ظاهره و باطنه از خدا و برای اوست. و اما خواص كه عالم و هرچه نعمت كه در آن است را ظل فیض منبسط و نفس رحمانی می‌دانند تمام نعم را از حق دانند و احدی از موجودات امكانی را لایق شركت در آن نمی‌دانند ولیكن اخص خواص و فانیان فی‌الله و در بعض حالات، صاحبان فنای در فنا كه جز حق نبینند حمد ایشان تنها مخصوص ذات است نه وسایط زیرا التفاتی به غیر ذات ندارند پس بدان این ذكر و در كل جمله اذكار را صاحبان هر نشئه در عوالم شهود و غیب، بعضی به لسان قال و برخی به لسان حال و استعداد كنند و از برای هر ذكری در تمام عوامل مراتبی است پس اول مرتبه این ذكر تحمید ذات حق است برای خود با توجه به عشق مطلق و مشاهده جمال ذاتی خود در آینه اسماء و صفات بالسان ذاتی و كلام ذاتی كه نتیجهٔ ظهور و بروز اسماء بود و این تحمید از ازل‌الازال بوده و تا ابدالاباد خواهد بود؛ مرتبهٔ دیگر آن به لسان احدیت ذاتیه است كه ذكر و ذاكر و مذكور الله است و آنگاه به لسان احدیت جمع كه هر یك از اسماء با توجه به مقام و مرتبه خود به لسان استعداد تحمید ذات كنند آنگاه عوالم اعیان ثابته در حضرت علمی و عینی الی آخر من عوالم الغیب والشهود.
آنانكه دركشان از اسم‌الله كامل نیست، حمد ایشان كاملترین حمد و مدحشان اتم مدایح می‌باشد.
ج ـ در مالكیت حقتعالی
مالكیت حقتعالی عبارت است از احاطه قیومیه كه حاصل از علم ذاتی و تفصیلی اوست و مشتمل است بر جمله كائنات و هیچ تر و خشك و كوچك و بزرگ و هیچ ذره‌ای در عالم امكان در عوالم غیب و شهود از تحت تصرّف و حیطه علم و مالكیت او خارج نیست و اختصاص این اسم به یوم‌الدین در این سوره شاید اشاره به بروز و ظهور كامل این اسم در روز رجوع كه یوم‌الدین است باشد. پس مالك یوم‌الدین اشاره به رجوع مطلق و قیامت كبری است و چون صبح ازل طالع شد و نور جلوهٔ احدی بر قلب عارف در طلوع آفتاب یوم‌القیامه تجلی كرد، سالك را حضور مطلق دست دهد پس به مخاطبه حضوریه در محفل انس به ایاك نعبد و ایاك نستعین گویا شود.[۴۰]
●فصل دهم: اشاره‌ای اجمالی به تفسیر سوره توحید
قل كه خطاب است از غیب احدی و سر مستتر در مقام اوادنی به صاحب آن مقام در حضرت احدیت مطلقه در حال فنای تام به لفظ شریفه هوالله احد هو اگر اشاره به غیب مطلق باشد الله صورت غیبی اسم اعظم خواهد بود و اگر اشاره به فیض اقدس و خلیفه كبرای الهیه باشد، الله وجهه ظهوری اسم اعظم و مرتبهٔ جمع اسماء می‌باشد آنگاه در مقام اول احد مرتبه احدیت ذاتیه است كه مرجعش هوست و در ثانی احد از اسماء ذات خواهد بود كه در هر مورد تفسیر متفاوت است.
پس به حسب مرتبه اول می‌شود ای محمد كه از افق كثرت و تعیّن منسلخ شدی و به قدم عشق و محبت رفض غبار كثرت اسماء و صفات و تعینات كردی به مقام تجلی به فیض اقدس در مقام غیب هویت و وحدت صرف بگو: هو و آن اشاره است به مقام ذ ات یا غیب هویت یا اسماء ذاتیه.[۴۱]

با این تعبیر می‌توان گفت مقام نبی اسلام و رسول خاتم مابین قُل كه ذات الله و غیب مطلق و هو كه فیض اقدس است قرار دارد تا به این تعریف حقیقت محمدیه باطن فیض اقدس باشد و فیاض اصلی او و شاید در این سوره، اشاره‌ای به سیر نزولی نبی مكرم برای انجام وظیفه نبوت و رسالت حضرتش، در عوالم كونیه و مكانیه شده باشد.
●فصل یازدهم: در سرّ ركوع
بدانكه نمازمعجونی است الهی و نردبان معراجی است عرفانی، كه مشتمل بر جمیع مقامات و مراتب توحید و تنزیه و تقدیس و جمله اذكار و درجات آن می‌باشد كه در این عبادت تامّه، قیام عبارت است از مقام احاطه سالك به مرتبه قیومیت الهیه، كه نتیجه آن فنای افعالی اوست و سرّ آن دخول در منزل افتقار و ذلّت. و ركوع عبارت است از وصول به قاب قوسین عبودیّت و محو شدن در نور عظمت و كبریای الهیه به ادای ذكر شریفه سبحان ربی‌العظیم و بحمده كه رأسش ورود در توحید صفات به تسبیح حق با یاد عظمت اوست و انتهایش فنای در توحید صفات به ادای حمد الهی است زیرا ركوع حالتی است بین قیام و سجده به این معنا كه قیام مقدمه‌ای است برای ركوع و ركوع مقدمه‌ای برای سجده كه ورود در هر یك منوط است به كمال در مرتبه قبلی آن.
عن مصباح الشریعه: لایركعُ عبدٌلله ركوعاً علی الحقیقه الا زَیَّنَهُ الله تعالی بنور بَهائه و اَظَلَّه فی ظلال كبریائه و كساهُ كسوهَٔ اَصفیائِه و الرّكُوع اوّل والسجودثانٍ فَمن اتی بمعنی الاوَّل صَلُحَ للثانی.[۴۲]
آنچه كه در این حدیث شریف ذكر می شود كه بخشی از آن بیان شد اشاره‌ای دارد به بعض اسرار ركوع نزد خاصّان از آنجمله است قرار گرفتن در تحت ظل كبریائی پروردگار كه افنای عبد است در تحت عظمت نور كبریائی.[۴۳]
ركوع فنای در اسماء جلال است كه نتیجه‌اش آن می‌شود كه قلب مجلای این اسماء خواهد شد و سجده فنای در اسماء جمال و جلال است كه حاصلش آن می‌شود كه قلب چون آینه محل تجلی و نقشه‌گاه اسم اعظم الهی خواهد شد. پس اگر در تمام عمر یك سجده حقیقی به جای آوری هیچ زیان و خسرانی نخواهی داشت و برای انسان كامل تمام مراتب فوق مترتب است زیرا خانه دل در آن حال به صاحبخانه واگذار شده و شیطان وجودش بدست او ایمان آورده و او را در آن بی اذن صاحبخانه دخل و تصرفی نیست پس هرچه از او سرزند از خدا سر زده است.
●فصل دوازدهم: در بعض اسرار سجده
سالك چون ركوع را تمام ساخت و مراتب آن را طی نمود و لایق حضور در محضر حاضر گردید، به سجده می‌رود. و سرّ سجده كمال انقطاع است به سوی او و ترك تمام غیریّت و انانیّت و منیّت و وصول به مقام لامقامی و اوادنی و در این حال تسبیح در سجده عبارت است از نفی تمام مراتب توحید و غرق شدن در دریای جمال و جلال الهی.
و اما بدانكه سجده آخر مرتبه از مراتب سلوك است كه در آن سالك به سرمنزل مقصود رسیده و به حد عالی افق عبودیت نایل شده است. به تعابیری كه قبل از این و در موارد بسیار به آن اشاره شده است، هر عین ثابتی در عالم خارج مظهر اسمی از اسماء حق است كه آن اسم رب او و شروع و خاتمه‌اش از او و به اوست كه پس از وصول سالك به آن اسم سیرش تمام شده و اگر قلبش وسیع باشد و مورد تجلی فیض اقدس در عالم قدریّه قرار گرفته باشد در حالت غشوه و محو در آن اسم باقی نمانده و به مقام صحو بعد المحو با تمكین بازگردد تا خلایق را به آن اسم بخواند و راهبر ایشان در آن صراط باشد یكی از اسرار سجده، عبارت است: از وصول سالك در حال سجده به اسم متجلّی در وجودش یا رب و مبدأش. چون مراتب آن را تكمیل ساخت به همان اسم كه از اوست بازخواهد گشت.
و سجده برای كاملان محو شدن در اسماء جمال و جلال الهی است زیرا در آن حال قلب مأوا و مجلای اسم الله شده است.
قال الله تعالی الی النبی العظیم (صلی الله علیه و آله و سلم): ... و ما یتقرب اِلیَّ عَبْدٌ مِن عبادی بشیءٍ اَحَبَّ اِلَیَّ ممّا افترَضْتُ علیه. و اِنَّهُ لیَتَقَرَّبُ الِیَّ بالنّافِله حتی اُحِبُّه فاذا احبَبْتَهُ كنتُ اذاً سَمْعَهُ الذی یَسْمَعُ به و بَصَرَهُ الذّی یُبْصِرُ به و لسانه الذّی ینطِقُ به ویَدَه التَّی یَبطِش بها ان دعانی اجَبْتُه و ان سَألنی اعطیْتَهُ.[۴۴] پس در این حال انسان آینه تمام‌نمای حق و مثل اعلای او در آسمانها و زمین است.
بنابراین سجده نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب، چشم فروبستن از غیر و رخت بربستن از جمیع كثرات حتی كثرت اسماء و صفات و فنای در حضرت ذات است. و در این مقام نه از سمات عبودیت خبری است و نه از سلطان ربوبیّت در قلوب اولیاء اثری و حقتعالی خود در وجود عبد قائم به امر است فَهُوَ سَمْعُه و بَصَرُه بَل لاسَمْعَ وَ لا بَصَر وَ لا سَماع و لا بَصیرهَٔ و اِلی ذلِكَ المَقام تَنْقَطِعُ الاِشارَه.[۴۵]
و به این مطلب امام صادق ناطق اشاره فرمود كه: الا تَری فِی الظّاهِر اَنّهُ لایَسْتَوی حالُ السُّجُود الا بالتَّواری عَنْ جَمیعِ الاَشیاءِ والاحتِجابِ عَن كُلِّ ما تَراهُ العیون؟ كَذالكِ اَمرُ الباطِن.[۴۶]یعنی همانطور كه در ظاهر در حال سجده چشم جایی را نمی‌بیند همینگونه در امر باطن نیز، چشم دل از اغیار، ماسوی‌الله، ببیند و تنها روی دل را سوی او نما. آنگاه بر این امر چون مداومت نمودی به سرّ سجده دست خواهی یافت و خود را محو در پروردگار و غافل از او می‌یابی و به این نكته آگاه باش كه فرمود: ما خَسِرَ وَالله مَن اَتی بِحَقیقِهٔ السُّجُود وَ لَو كانَ فیِ العُمر مَرّهًٔ واحدهًٔ.[۴۷] یعنی اگر در یك سجده، در جمیع ایام عمر خلوت حقیقی حاصل شد، جبران خسارات بقیه عمر می‌شود و عنایت حق از او دستگیری می‌كند و از دائره دعوت شیطان خارج می‌شود.[۴۸]
عارف كامل مرحوم آقا میرزا جواد ملكی در كتاب اسرارالصلوهٔ خود به بعض روایات و مطالب در این باب اشاره فرموده است چنانكه می‌گوید: «بدانكه سجود از افضل اعمال بدنی است، و از امام صادق(ع) روایت شده كه فرمود نور را در دو چیز یافتم: در گریه و سجده و برای سجده فضیلتهای بسیاری بیان شده است از جمله آمده جمعی از رسول خدا خواستند كه از طرف خداوند بهشت را برای آنها تضمین كند حضرت فرمود به این شرط كه مرا به طول سجده یاری كنید آنان پذیرفتند حضرت هم بهشت را برای آنان ضمانت فرمود. و روایت شده كه به امام صادق عرض شد چرا خداوند متعال حضرت ابراهیم را خلیل خود گردانید حضرت فرمود: به خاطر بسیاری سجدهٔ او بر زمین... و از امیرالمؤمنین از معنای سجدهٔ اول سؤال شد حضرت فرمود: تأویل آن این است كه بارالها تو ما را از این خاك آفریدی و چون سر از سجدهٔ اول برداری تأویلش این است كه ما را از این خاك خارج ساختی و سجدهٔ دوم یعنی دوباره ما را به این خاك برمی‌گردانی و چون سر از سجدهٔ دوم برداری یعنی دوباره از این خاك ما را خارج خواهی كرد. مطلب دیگر آنكه سجده از جهت اینكه صورت مقام فناء بنده است، مقامی كه حاكی از نهایت درجهٔ استكانت و ذلت بنده است، لذا مناسب است كه در این حال انسان عزیزترین اعضاء بدنش را بر ذلیلترین اشیاء بنهد و در آن حال خدا را به نام اعلی و برترش تسبیح كند پس هرگاه بنده به این مطالب توجه داشت بواسطه رد و بازگرداندن فرع كه خودش باشد به آن اصل كه ذات باریتعالی باشد دلش نرم و عقلش از كدورتها پاك می‌شود و چون چنین شد عنایاتی ربانی او را فرامی‌گیرد و چون رسوم عبودیت را به فناء از خویش به پایان برد بحول و قوه الهی سر از سجده برمی‌دارد و تكبیر می‌گوید و با گفتن استغفار از خدا می‌خواهد كه گناهانش را بیامرزد پس از آن دوباره به سجده می‌رود و با گفتن ذكر فنای از خویش را به فناء از جمیع آثار آن كامل می‌گرداند و با این عمل به اقصی مقامات عبودیت و مقام شهود دست می‌یابد می‌گویم مرا شیخی بود جلیل‌القدر عارف عامل كامل قدس‌الله روحه كه نظیر او در این مراتب كسی را ندیدم از او از عملی كه در اصلاح دل و جلب معارف مؤثر باشد. و به تجربه هم اثر آن ثابت شده باشد سؤال نمودم او گفت عملی مؤثرتر از این دو كه می‌گویم ندیدم یكی مداومت بر سجده طولانی در هر شب و روز یكمرتبه كه در آن گفته شود لا اله الاّ أنت سبحانك إنّی كنتُ مِن الظّالِمینَ... و دیگر قرائت صد مرتبه سوره قدر در هر شب جمعه و عصر آن.[۴۹]
حضرت امام در آداب الصلاهٔ می‌فرمایند: «چنانچه در صلوهٔ معراج است، سجده غشوه و صعق در نتیجهٔ مشاهدهٔ انوار عظمت حق است. و چون عبد از خود بیخود شد و حال صحو و صعق برای او دست داد، عنایت ازلی شامل حال او شود و به الهام غیبی ملهم شود و ذكر سجود و تكرار آن برای حصول حال صحو و به خود آمدن است.[۵۰]
●فصل سیزدهم: در بیان سرّی از اسرار تشهد و سلام
اما سری از اسرار تشهد، پس از تمام شدن دایره عبودیت در سجدهٔ ثانی كه فنای در فناست، تشهد رجوع است از رأس قوس به حال صحو اما نه صحو تام. پس تشهد مشاهده وحدت است در عین رؤیت كثرت و سلام توجه است به كثرت تامه بی‌احتجاتِ وحدت پس تشهد برای كسی درست است كه عبودیتش را كامل نموده و به رأس قوس رسیده باشد و سلام آن‌گاه صواب است كه سالك به حال محو رسیده و مقام صحو را درك كرده باشد و این آمادگی را داشته باشد كه از صعق به صحو و از تلوین به تكوین برسد زیرا سلام تو به جمعی زمانی درست می‌آید كه از ایشان غایب بوده باشی اگر در نمازت میان خلق بوده باشی و توجهت دائم به كثرات بوده باشد سلام تو صحیح نیست پس ابتدا خود را متّصف كن به این صفت و حال كه در نماز از خود و خلق غائب شوی چون غائب شدی با سلام كه رجوع به كثرت است خود را در میان ایشان حاضر ساز.
و به بیان حضرت امام چون سالك در حال سجده غیبت مطلقه از همهٔ موجودات برای او دست داد و از همهٔ موجودات غایب شد و در آخر سجده حالت صحوی برای او رخ داد و در تشهد نیز این حالت قوّت گرفت ناگاه از حال غیبت از خلق به حضور منتقل شد و ادب حضور را به جای آورد و در آخر تشهد توجه به مقام نبوت پیدا كرد و ادب حضور را كه سلام شفاهی است به جا آورد و پس از آن به تعینات نور ولایت توجه نموده ادب حضور را ملحوظ داشت و پس از آن به مطلق كثرات غیب و شهادت توجه پیدا نموده ادب حضور را ملحوظ داشته شفاهاً سلام تقدیم داشت و سفر رابع كه من الخلق الی الخلق است تمام شد.[۵۱]
پس قبل و بعد از مقام غیبت، مقام حضوری است مرتبه حضور قبل از غیبت عبارت است از توجه به كثرات، مقام غیبت توجه به واحد و مرتبه حضور بعد از غیبت عبارت است از توجه به كثرت در عین التفات به وحدت كه كاملترین مقام است و فوق آن مرتبه‌ای نیست.
یاسر جهانی‌پور
پی‌نوشتها:
[۱] . سوره انعام، آیه ۵۹.
[۲] . شرح فصوص‌الحكم، كاشانی، ص ۳۳۳ و ۳۳۴، به نقل از مقالات عرفانی، ج ۱، ص ۵۲۰.
[۳] . تعلیقات بر شرح فصوص و مصباح، صص ۳۲ و ۳۳.
[۴] . سرالصلاهٔ، ص ۳ و ۴.
[۵] . سوره نجم، آیه ۸.
[۶] . سوره انعام، آیات ۱۶۲ و ۱۶۳.
[۷] . سرالصلاهٔ، ص ۶ و ۷.
[۸] . سرالصلاهٔ، صص ۱۳ و ۱۴.
[۹] . سوره منافقون، آیه ۹.
[۱۰] . سوره آل عمران، آیه ۱۴.
[۱۱] . سوره نساء، آیه ۳۶.
[۱۲] . سوره نساء، آیه ۱۳۶.
[۱۳] . سوره بقره، آیه ۲۰۸.
[۱۴] . سوره صافات، آیات ۳۹ و ۴۰.
[۱۵] . سوره سجده، آیه ۱۷.
[۱۶] . سوره صافات، آیات ۱۲۷ و ۱۲۸.
[۱۷] . سوره قمر، آیه آخر.
[۱۸] . سوره صافات، آیات ۱۵۹ و ۱۶۰.
[۱۹] . سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
[۲۰] . سوره صافات، آیات ۷۳ و ۷۴.
[۲۱] . سوره شعرا، آیات ۸۷، ۸۸ و ۸۹.
[۲۲] . سرالصلاهٔ، ص ۱۶.
[۲۳] . مصباح الشریعه، باب ۱۰.
[۲۴] . مصباح الشریعه، باب ۱۰.
[۲۵] . سوره انبیاء، آیه ۳۰.
[۲۶] . سرالصلاهٔ، ص ۳۵.
[۲۷] . سرالصلاهٔ، ص ۴۲.
[۲۸] . سرالصلاهٔ، ص ۴۹.
[۲۹] . اصول كافی، ج ۲، ص ۳۲۹.
[۳۰] . اربعین حدیث، امام خمینی، حدیث شماره ۳۸.
[۳۱] . سرالصلاهٔ، ص ۵۶.
[۳۲] . سرالصلاهٔ، ص ۵۷.
[۳۳] . مصباح‌الشریعه، باب ۱۲.
[۳۴] . سوره حدید، آیه ۱.
[۳۵] . سوره اسراء، آیه ۴۴.
[۳۶] . سرالصلاهٔ، ص ۶۲.
[۳۷] . مجله حضور، پائیز ۸۲، شماره ۴۶، ص ۸۸.
[۳۸] . مصباح الشریعه، باب ۱۳.
[۳۹] . سرالصلاهٔ، ص ۸۶.
[۴۰] . سرالصلاهٔ، ص ۸۶.
[۴۱] . سرالصلاهٔ، ص ۹۳.
[۴۲] . مصباح الشریعه، باب ۱۵.
[۴۳] . سرالصلاهٔ، ص ۹۷.
[۴۴] . اصول كافی، ج ۲، ص ۳۵۲، باب من اذی المسلمین و احتقرهم، حدیث ۸.
[۴۵] . سرالصلاهٔ، ص ۱۰۱.
[۴۶] . مصباح الشریعه، باب ۱۶، سرالصلاهٔ، ص ۱۰۴.
[۴۷] . مصباح الشریعه، باب ۱۶.
[۴۸] . سرالصلاهٔ، صص ۱۰۶ و ۱۰۷.
[۴۹] . اسرارالصلوهٔ، آقا میرزا جواد تبریزی، انتشارات پیام آزادی، صص ۴۲۶ تا ۴۳۰.
[۵۰] . رساله آداب‌الصلوهٔ، ص ۳۶۱.
[۵۱] . رساله سرالصلاهٔ، ص ۱۱۴.
منبع : مجله حضور