چهارشنبه, ۱۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 5 March, 2025
مجله ویستا
مقدمهای بر جهانی شدن و مسائل آن

وقتی روسیهگذار نظام خود از كمونیسم را آغاز كرد, من در كاخ سفید بودم و در زمان بحران آسیای شرقی كه در سال ۱۹۹۷ روی داد و همهٔ جهان را در بر گرفت, در بانك جهانی كار میكردم. من همواره به مبحث توسعهٔ اقتصادی علاقهمند بودهام و آنچه دیدم, نظرات مرا, هم دربارهٔ جهانیسازی و هم در مورد توسعه, اساساً تغییر داد. من این كتاب را از آن جهت نوشتهام كه در بانك جهانی شاهد مستقیم تأثیر مخوفی بودم كه جهانیسازی میتواند روی كشورهای در حال توسعه و علیالخصوص مردم تنگدست این كشورها بگذارد. من معتقدم كه جهانی سازی, یعنی رفع موانع تجارت آزاد و ادغام هر چه بیشتر اقتصادهای ملی, میتواند نیروی خیری باشد و به طور بالقوه میتواند برای همه در جهان و بهویژه تنگدستان منشأ بركت شود.
لیكن, من همچنین بر این باورم كه اگر قرار است چنین بشود, راهی كه جهانیسازی در آن افتاده و از جمله موافقتنامههای تجاری بینالمللی كه نقش مهمی در رفع موانع ایفا میكنند و نیز سیاستهایی كه بر كشورهای در حال توسعه در فرایند جهانیسازی تحمیل شده, باید از اساس مورد بازنگری قرار گیرد.
من به عنوان استاد دانشگاه طی مدت هفت سالی كه در واشنگتن بودم زمان زیادی را برای تحقیق و تفكر دربارهٔ مسائل اقتصادی و اجتماعی كه باآن سر و كار داشتم, صرف كردم. من معتقدم مهم است كه مسائل را با دیدی بیطرفانه نگاه كرد و ایدئولوژی را به كنار گذاشت و برای تصمیمگیری دربارهٔ اینكه بهترین اقدام چه میتواند باشد به شواهد و قرائن رجوع كرد. با كمال تأسف, و البته نه چندان تعجبآور, در دورهای كه عضو و سپس رئیس شواری مشاوران اقتصادی كاخ سفید بودم, و نیز در بانك جهانی میدیدم كه غالباً, تصمیمات به ایدئولوژی و یا سیاست آلودهاند.
در نتیجه, اقدامات خبطآمیز بسیاری صورت میگرفت, اقداماتی كه به حل مشكل موجود كمكی نمیكرد ولی در خدمت منافع یا باورهای صاحبان قدرت بود. "پی یر بوردو" روشنفكر فرانسوی, نوشته است كه سیاستمداران نیاز دارند مثل دانشمندان عمل كنند و وارد بحثهای علمی بشوند كه مبتنی بر قرائن و شواهد متقن است. متأسفانه, اكثراً عكس این روی میدهد, یعنی دانشمندان در ارائه توصیههای سیاستگذاری, سیاست زده میشوند و شواهد را چنان تغییر میدهند كه با تمایلات مسؤولان بخواند.
اگر شغل دانشگاهی, مرا برای همهٔ آنچه در واشنگتن دیدم آماده نكرده بود, اما لااقل از نظر تخصصی این آمادگی را به من داده بود. پیش از اینكه وارد كاخ سفید بشوم, وقتم را میان تحقیق و نوشتن در موضوع اقتصاد ریاضی تجریدی (كمك به توسعهٔ شعبهای از اقتصاد كه از ابتدا آن را اقتصاد اطلاعات نامیدهاند), و مباحث كاربردیتری, مثل اقتصاد بخش عمومی, توسعه و سیاست پولی تقسیم كرده بودم, من بیش از بیستو پنج سال دربارهٔ موضوعاتی مثل ورشكستگی, ادارهٔ امور شركتها و علنی بودن و دسترسی به اطلاعات (یعنی آنچه اقتصاددانان آن را شفافیت مینامند) مطلب نوشتهام.
وقتی بحران مالی سال ۱۹۹۷ شروع شد, اینها مسائل مهمی بودند. من همچنین حدود بیست سال, درگیر مباحثات مربوط به گذار از كمونیسم به اقتصاد بازار بودهام. تجربهٔ من در مورد چگونگی انجام چنین گذاری در سال ۱۹۸۰ آغاز شد, وقتی برای نخستین بار این مسائل را با رهبران چین به بحث گذاشتم, زمانی كه چین در ابتدای راه برای حركت به سوی اقتصاد بازار بود. من حامی سرسخت سیاستهای تدریجگرایی چینیها بودهام, سیاستهای كه امتیاز خود را طی دو دههٔ گذشته به اثبات رساندهاند. من منتقد سرسخت راهبردهای اصلاحی مبتنی بر تندروی, مثل "شوك درمانی" هستم كه در روسیه و برخی دیگر از كشورهای اتحاد شوروی سابق با شكستی فلاكتبار روبهرو بوده است.
سر و كار من با مسائل توسعه حتی به دورتر از اینها باز میگردد, یعنی به دروهٔ ۱۹۶۹ ـ ۱۹۷۱ كه در كنیا, كه در ۱۹۶۳ مستقل شده بود, شغل دانشگاهی داشتم. بعضی از مهمترین كارهای نظری من از مشاهداتم در آنجا الهام گرفتهاند. من میدانستم كه چالشهای پیش پای كنیا دشوارند, ولی امیدوار بودم كه برای بهبود زندگی میلیاردها انسانی كه در كنیا و سایر جاهای دنیا در منتهای فقر دست و پا میزدند, میشود راهی پیدا كرد. علم اقتصاد ممكن است موضوعی خشك و اختصاصی به نظر برسد, ولی در حقیقت یك سیاست اقتصادی خوب, توان آن را دارد كه زندگی این انسانهای فقیر را تغییر دهد.
من اعتقاد دارم كه دولتها باید ـ و میتوانند ـ سیاستهایی را انتخاب كنند كه كشورشان را رشد بدهد ولی در عین حال منافع این رشد به تساوی میان همه تقسیم شود. اگر بخواهم به یك مورد اشاره كنم باید بگویم كه من خصوصیسازی (یعنی فروش انحصارات دولتی به شركتهای خصوصی) اعتقاد دارم, ولی تنها در صورتی كه این كار به شركتها كمك كند تا كاراتر كار كنند و قیمت را برای مصرف كنندهٔ محصولاتشان پایین بیاورند. این در صورتی روی میدهد كه بازارها رقابتی باشند, و این یكی از دلایلی موافقتم با سیاستهایی است كه رقابت را تشویق میكنند.
هم وقتی در كاخ سفید بودم و هم بانك جهانی ارتباطی تنگاتنگ میان سیاستهای مورد حمایت من با كارهای اولیه و عمدتاً نظریام در زمینهٔ اقتصاد وجود داشت, كارهایی كه بیشتر به نارساییهای بازارها مربوط بود, یعنی اینكه چرا بازارها ـ آن طور كه الگوهای ساده شده كه فرض را بر وجود رقابت كامل و وجود اطلاعات كامل میگذارند, ادعا میكنند ـ به طور دقیق كار نمیكنند. من تجارت خود در زمینهٔ اقتصاد اطلاعات و به ویژه, در زمینهٔ نامتقارن بودن اطلاعات (تفاوت اطلاعات میان مثلاً كارگر و كارفرما, وامدهنده و وامگیرنده و شركت بیمه و بیمه شونده) را به فرایند تصمیمگیری آوردم. این عدم تقارنها در همهٔ اقتصادها, بسیار گسترده است. این كار من شالودهٔ لازم برای نظریههای واقعبینانهتر از بازار كار و بازار مالی را فراهم میآورد. و مثلاً توضیح میدهد كه چرا بیكاری وجود دارد و چرا آنهایی كه بیش از همه به وام نیاز دارند اغلب نمیتوانند وام بگیرند و چرا به بیان اقتصاددانان, "جیرهبندی اعتبارات" وجود دارد. در الگوهای متعارفی كه نسلهاست اقتصاددانان مورد استفاده قرار میدهند, یا فرض بر این است كه بازارها به طور كامل كار میكنند (و حتی بعضی بیكاری واقعی را انكار میكنند) و یا تنها دلیل وجود بیكاری را بالا بودن دستمزدها میدانند و لذا چارهٔ روشنی برای آن دارند: مزدها را پایین بیاورید. اقتصاد اطلاعات, با تحلیلهای بهتری كه از بازارهای نیروی كار, سرمایه و محصولات دارد, امكان تنظیم الگوهایی را كه نگاه عمیقتری به موضوع بیكاری میكند, فراهم میآورد. الگوهایی كه نوسانات, یعنی كسادیها و ركودها كه سرمایهداری از ابتدا با آن روبهرو بوده را توضیح میدهند. این نظریهها تأثیر زیادی روی سیاستگذاریها دارند كه برخی از آنها برای هر كس كه با دنیای واقعی سر و كار دارد روشن است ـ برای مثال, بنا به این نظریات, اگر نرخ بهره را خیلی بالا ببرید, شركتهایی كه بدهی زیادی دارند ممكن است ورشكست بشوند و این برای اقتصاد بد است. در حالی كه من فكر میكردم اینها مطالبی بدیهی هستند, ولی صندوق بینالمللی پول بارها بر توصیههای خلاف این پا فشرده است.
سیاستهای صندوق بینالمللی پول كه تا حدودی مبتنی بر این فرض كهنه اتخاذ شده است كه بازارها به خودی خود, نتایج كارآمدی حاصل میكنند, اجازهٔ مداخلهٔ لازم دولت را در بازارها نمیدهند. لذا, در بسیاری از اختلاف نظرهایی كه من در صفحات آینده شرح دادهام, بحث بر سر ایدههای مختلف و برداشتهایی از نقش دولت است كه از این ایدهها میتوان استنباط كرد.
اگر چه این ایدهها نقش مهمی در شكل دهی سیاستهای توصیه شده برای توسعه, برای مدیریت بحران و برای گذار اقتصادی داشتهاند, در عین حال در طرز تفكر من دربارهٔ اصلاح سازمانهای بینالمللی كه علیالقاعده باید توسعهٔ اقتصادی را به پیش ببرند, بحرانها را مدیریت و گذار اقتصادی را تسهیل كنند, نقش محوری دارند. پژوهشهای من در مورد مسئله اطلاعات باعث شده كه روی كمبود اطلاعات دقت ویژه داشته باشم. من خوشحال بودم كه مییدم در جریان بحران مالی جهانی سال ۱۹۹۸ـ ۱۹۹۷ توجهات به اهمیت شفافیت معطوف شده است, اما, از دورویی این سازمانها, یعنی صندوق بینالمللی پول و خزانهداری امریكا, كه بر شفافیت درآسیای شرقی تأكید داشتند, ولی خودشان از كمترین شفافیت در میان سازمانهایی كه من در زندگی با آنها برخورد كرده بودم, برخوردار بودند, ناخشنود بودم, به همین دلیل, در بحث مربوط به اصلاحات به ضرورت افزایش شفافیت, بهبود اطلاعاتی كه شهروندان در مورد كاركرد این سازمانها دارند و فراهم كردن امكانات برای آنهایی كه تحت تأثیر این سیاستها هستند, تأكید كردهام تا بتوانند در تنظیم سیاستها نقش بیشتری داشته باشند. تحلیل نقش اطلاعات در سازمانهای سیاسی به طور طبیعی از كارهای اولیهٔ من دربارهٔ نقش اطلاعات در اقتصاد, استفاده كرده است.یكی از جنبههای جالب آمدن به واشنگتن این بود كه فرصتی دست میداد تا نه فقط كارهای دولت را بهتر درك كنم, بلكه بتوانم بعضی از دیدگاههایی را كه تحقیقات من به آنها منجر شده بود, ارائه كنم, برای مثال, به عنوان رئیس شورای مشاوران اقتصادی دولت كلینتون, تلاش میكردم تا این باور را جا بیندازم كه سیاست و فلسفهٔ اقتصادی رابطهٔ میان دولت و بازارها را یك رابطهٔ تكمیل كنندهٔ یكدیگر میداند, دو نهادی كه با مشاركت هم كار میكنند, و در حالی كه بازارها را در اقتصاد محور میشناسد. ولی برای دولت نقشی مهم, اگر چه محدود, قائل است. من ناكامیهای بازارها و دولتها را دیده بودم و این قدر ساده نبودم كه فكر كنم دولتها تمام اشكالات بازارها را مرتفع میكنند. همچنین آن قدر هم نادان نبودم كه خیال كنم بازارها تمامی مسائل جامعه را حل و فصل میكنند. نابرابری, بیكاری و آلودگی محیط زیست, مسائلی هستند كه دولتها باید در آنها نقش مهمی ایفا كنند. من در مورد "نوسازی دولت" یعنی كاراتر كردن و مسؤولتركردن دولت, پیشگامیهایی كرده بودم. من دولتهایی را دیده بودم كه نه كارا و نه مسؤول بودند, من دیده بودم كه اصلاحات تا چه اندازه دشوارند, ولی در عین حال دیده بودم كه اصلاحات, هر قدر هم ملایم, امكانپذیرند. وقتی به بانك جهانی رفتم, امیدوار بودم كه این دیدگاه متعادل و درسهایی را كه آموخته بودم, برای حل مسائل بسیار مشكلتری كه كشورهای در حال توسعه جهان با آن مواجهاند, به كار بگیرم.
درون دستگاه دولت كلینتون, من از شركت در مباحثات سیاسی لذت میبردم, بعضیها را برده و بعضیها را میباختم به عنوان عضو دولت, در موقعیت خوبی قرار داشتم كه نه فقط ناظر مباحثات باشم و ببینم كه چطور حلوفصل میشوند, بلكه به خصوص در مسائل اقصادی, در این مباحثات سهیم باشم. من میدانستم كه ایدهها مهم هستند. ولی سیاست هم به همان اندازه اهمیت دارد و یكی از كارهای من این بود كه دیگران را قانع كنم كه آنچه میگویم نه تنها از نظر اقتصادی بلكه از نظر سیاسی هم درست است. اما وقتی به عرصهٔ بینالمللی پا گذاشتم متوجه شدم كه هیچ یك از اینها در تنظیم سیاستها, به خصوص در صندوق بینالمللی پول, نقش مسلط ندارند. تصمیمات, برپایهٔ آنچه كه به نظر میرسید معجونی از ایدئولوژی و اقتصاد نادرست است, اتخاذ میشد, تعصباتی كه بعضاً بر منافع گروههای خاصی پرده كشیده بود. وقتی بحرانها پیش میآمد, صندوق بینالمللی پول راه حلهایی پیشنهاد میكرد كه اگر هم "متعارف" بود ولی كهنه شده و نامناسب بود, بدون اینكه به آثار سیاستهای توصیه شده بر كشورهایی كه به آنها گفته شده بود سیاستها را دنبال كنند, توجه شده باشد. من به ندرت به پیشبینیهایی برخوردم كه نشان دهد این سیاستها چه بر سر فقرا خواهد آورد. من به ندرت به مباحثات و تحلیلهای اندیشمندانه برخوردم كه نشان دهد پیامدهای سیاستهای جایگزینی چیست. همیشه فقط یك نخسه, برای درمان وجود داشت. نظرات دیگران مورد توجه نبود. بحثهای باز و صریح دفع میشد و محلی از اعراب نداشت. ایدئولوژی بود كه هدایت كنندهٔ سیاستهای توصیه شده بود و از كشورها انتظار میرفت تا بدون چون و چرا رهنمودهای صندوق بینالمللی پول را اجرا كنند.
این نحوهٔ برخورد باعث میشد كه من خود را كنار بكشم. قضیه فقط این نبود كه اینگونه برخوردها اكثراً نتایج بدی به بار میآوردند, بلكه این برخوردها, برخوردهایی مغایر مردمسالاری بود. ما در زندگی شخصیمان هم هیچ وقت نظراتی را كوركورانه و بدون مشورت با دیگران, پیروی نمیكنیم. با وجود این, از كشورهای سراسر جهان خواسته میشد كه دقیقاً كوركورانه متابعت كنند. مسائل مبتلا به كشورهای در حال توسعه, مسائلی دشوارند و صندوق بینالمللی پول هم غالباً در بدترین شرایط, یعنی وقتی كشور دچار بحران است، فراخوانده میشود. اما معالجات صندوق در بیشتر موارد با شكست مواجه میشود. سیاستهای تعدیل ساختاری صندوق بینالمللی پول ـ یعنی سیاستهایی كه برای كمك به یك كشور تنظیم میشد تا با بحرانها نیز عدم تعادلهای پایدار مقابله كند ـ منجر به كمبود شدید و ایجاد اغتشاش در بسیاری از كشورها میشد. حتی وقتی نتایج حاصله تا این حد وخیم نبود, و حتی وقتی اندكی رشد اقتصادی وجود داشت, منافع آن به نحو نامتناسبی به سود مرفهان جامعه بود و آنهایی كه در پایینترین طبقات قرار داشتند بعضاً حتی فقیرتر میشدند. با این حال, آنچه مرا شگفتزده میكرد این بود كه این سیاستها هیچگاه توسط مقامات صندوق بینالمللی پول, آنهایی كه تصمیمات مهمی میگرفتند, مورد تردید قرار نمیگرفت. این سیاستها را مردم كشورهای در حال توسعه مورد پرسش قرار میدادند, ولی بسیاری, چنان از اینكه وام صندوق, و به تبع آن وامهای دیگر را از دست بدهند بیمناك بودند كه اگر هم حاضر میشدند تردیدهای خود را ابزار كنند, آنها را با احتیاط و در محافل خصوصی بیان میكردند. لیكن در حالی كه هیچ كس از رنج و محنتی كه برنامههای صندوق بینالمللی پول با خود میآورد, راضی نبود, در داخل صندوق فرض را بر این میگذاشتند كه این بخشی از رنج و محنتی است كه كشورها باید تحمل كنند تا بتوانند به یك اقتصاد بازار موفق تبدیل شوند و این در واقع رنج و محنتی را كه كشور در بلند مدت باید تحمل كند, كاهش خواهد داد.
تردیدی نیست كه بخشی از این رنج و محنت لازم بود؛ ولی به نظر من میزان رنج و محنتی كه فرایند جهانیسازی و توسعه, به هدایت صندوق بینالمللی پول و سازمانهای اقتصادی بینالمللی, بر كشورهای در حال توسعه تحمیل كرده, بسیار فراتر از میزان لازم بوده است. واكنش شدیدی كه در برابر جهانیسازی وجود دارد, نه فقط به دلیل صدماتی است كه سیاستهای مبتنی بر ایدئولوژی بر كشورهای در حال توسعه وارد آورده, بلكه ناشی از نابرابریهای موجود در نظام تجارت جهانی است. امروزه, به جز گروههای با نفوذ كه جلوی كالاهای كشورهای فقیر را گرفتهاند, معدود هستند مدافعان رفتار دوگانهٔ تظاهر به مساعدت به كشورهای در حال توسعه از راه فشار آوردن به آنها برای اینكه بازارهایشان را به روی كالاهای كشورهای پیشرفتهٔ صنعتی باز كنند در حالی كه بازارهای خود را تحت حمایت نگه داشتهاند, سیاستهایی كه مرفهان را مرفهتر و فقرا را فقیرتر و روز به روز خشمگینتر میكند. حملات وحشیانهٔ ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱, به امریكاییان به خوبی فهماند كه همگی ما روی یك سیاره زندگی میكنیم ما یك جامعهٔ جهانی هستیم و مثل همهٔ جوامع, باید از قواعدی پیروی كنیم كه بتوانیم در كنار هم زندگی كنیم.
این قواعد باید منصفانه و عادلانه باشد, باید مشخص باشد كه منصفانه و عادلانهاند. این قواعد باید توجه لازم را به فقرا و قدرتمندان داشته باشد و باید یك احساس احترام و عدالت اجتماعی را منعكس كند. در دنیای امروز, این قواعد باید از طریق فرایندهای مردم سالارانه به دست آیند. این قواعد كه حاكم بر سازمانها و عمل مسؤولان آنهاست, باید این اطمینان را فراهم كنند كه نیازها و آمال همهٔ آنهایی كه تحت تأثیر تصمیمات و سیاستهایی هستندكه در جاهای دیگر تخاذ شدهاند, مورد توجه قرار گرفته و تأمین شده است.
مترجم : محمد ابراهیم آقابابایی
منبع:فصلنامه راهبرد یاس
منبع:فصلنامه راهبرد یاس
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست