پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
مجله ویستا
ما اهل دیوانگی بودیم

رسول یونان از نسل شاعران دهه هفتاد است. شاید این نکته از تیزهوشیاش بوده است که هیچگاه خودش را درگیر جریانهای پرحاشیه شعر در آن دوره نکرده و به شکل مستقل کارش را ادامه داد. هرچند گاهی با جریانهای اتفاق افتاده در دهه ۷۰ همراه بود.
شعر رسول یونان از زندگی خاص او سرچشمه میگیرد. آدمهای روایتهای او، همانهایی هستند که وقتی کنارش مینشینی به شکلی خندهآور از آنها حرف میزند. خاطرات یونان را کسانی تشکیل میدهند که روزگاری با او دمخور بودهاند، از هاشم که روزی به آرزویش رسید و رئیس باشگاه شد تا مشحسن که در شرطبندی مهارت ویژهای داشت. کاراکترهای یونان، نوشتههای او را دوستداشتنی میکند، یعنی همان مردمان ساده روستایی دور که اکنون برای طرفداران کتابهای یونان آشنا هستند. به طوری که انگار خود آنها، سالهای سال در همان جا زندگی کردهاند. خاطرههای شاعر «روز بخیر محبوب من»، هنوز هم نقل میشود و همین ویژگی یکی از مهمترین دلایلی است که دامنه مخاطبانش را گستردهتر میکند.
در عصری که تکنولوژی همه ابعاد زندگی انسان امروزی را تحتالشعاع قرار داده است و حتی عواطف و احساسات او را در برگرفته، در عصری که ارتباطات آدمها با یکدیگر به شکلی بیرحمانه ماشینی شده است، افسردگی، سرخوردگی و مهمتر از همه تنهایی، مهمترین نتیجه این اتفاق است. پس انسان افسرده و تنهای عصر مدرن به چیزهایی نیاز دارد که حفرههای خالی و تاریک زندگیاش را پر کند که شعر در بسیاری مواقع میتواند پاسخگوی این نیاز باشد، اما اینکه کدام شعر و کدام شاعر، خودش حکایتی است بلند. یونان با درک موقعیت زمانه، توانسته است تا اندازهای شرایط را به سود خودش کنار بزند. او با سادهنویسی و ریز شدن در اجزای زندگی، بر نقطه حساس ذهنیت مخاطب انگشت میگذارد که نتیجهاش، رویکرد مثبت علاقهمندان به آثارش در مقایسه با شاعرانی دیگر است:
هواپیماها میگذرند
هرچه فریاد میکشیم
کسی نمیشنود
چارهای جز شکار تو نداریم
ای خرگوش زیبا
ما را ببخش.
او در شعر بالا که در مطبوعات منتشر شده و از کارهای تازهاش به شمار میآید هجوم وحشتناک آدمها به طبیعت را زیر سوال میبرد. مانیفست سرودههای او، دغدغههای روزمره زندگی است. شاید بتوان گفت رسول یونان جزو معدود شاعرانی است که شعر اجتماعی مینویسد. متاسفانه شاعران نسل جدید نسبت به جامعه و اتفاقاتی که در آن روی میدهد کمترین توجهای را نشان ندادهاند. ضمیر «تو» مالکیت مضمون بیشتر شعرهای این نسل را زیر سلطه گرفته است و انگار رهایی از آن سختتر از چیزی است که تصور میکنیم.
هرشب دیر میرفتم به خانه
اعتراض داشتم
به حکومت پدر
به تفنگ برنو
به قلقل قلینها
و روز را بلندتر میخواستم
او یک شب عصبانی شد
و فردای آن شب
مرا صبح خیلی زود از خواب بیدار کرد
که نباید میکرد
حالا من، سالهاست
در خواب راه میروم.
مجموعه شعر «من یک پسر بد بودم» که اخیرا به چاپ دوم رسیده یکی از کتابهای خواندنی یونان است. یکی از مشخصههای مثبت کتابهای خواندنی این نکته است که از لحظه شروع به خوانش تا پایان آن، همراه خواننده باشد و او دل زمین گذاشتن کتاب را نداشته باشد.
محمدعلی سپانلو در رونمایی کتاب «پری فراموشی» نوشته فرشته احمدی گفته بود رمان خوب، رمانی است که من خواننده هرقدر هم خوابم بیاید به خودم بگویم تا آخر این فصل را هم میخوانم و بعد میخوابم و وقتی به آخر فصل رسیدم، کرمم بگیرد دو صفحه از فصل بعد را هم بخوانم و وقتی رمان تمام شد ناگهان متوجه شوم صبح شده است و من شب را اصلا نخوابیدم.
معیار سپانلو برای یک رمان خوب جالب است و به نظر میرسد درباره یک مجموعه شعر- هم که در این دوره بیشتر آنها لاغراندام و کمحجم هم هستند- منطقی است؛ ویژگی مثبتی که «من یک پسر بد بودم» از آن برخوردار است.
این کتاب از بخشهای مختلفی مثل «پایانی خوب برای داستانهای، بد»، «چهرهای زنگزده»، «پرواز کمیک یک شترمرغ»، «پیاده روی در تونل» و «خوابهای پارهشده» تشکیل شده است که غیر از شعر بلند «پیاده روی در تونل» بقیه شعرها کوتاه هستند.
رسول یونان در نامگذاری کتابهایش وسواس قابلتوجهی دارد و میگوید اول نام کتاب را انتخاب میکند و بعد شعرهایش را مینویسد.
این وسواس شاعر سبب میشود، مخاطبان در برخورد اولیه با کتاب، غافلگیر شوند و ارتباط محکمتری با آن برقرار کنند. این نکتهای است که خیلیها بیاعتنا از کنارش میگذرند.
تصویرهای پیدرپی در این مجموعه، سفری خاطرهانگیز را به همراه میآورد. تصویرهایی که گاهی راوی کودکیهای دوست داشتنیاند و گاه روایت تلخی از مرگ:
نخستین سفرم
با اسبی آغاز شد
-که در جیبم جای میگرفت-
از اتاق تا بالکن
سفر کوتاهی بود
اما من دریاها را پشت سرگذاشتم
شهرهای پرستاره را
از ابتدای جهان
تا انتهای جهان رفتم
و این سفر
تنها سفر بیخطر من بود.
در شعر بلند «پیادهروی در تونل» شاعر، از روزگار درهم ریخته چهار دوست مشترک حرف میزند که تقدیر مشابهای داشتهاند. او با تغییر و وارونه کردن نام زادگاه دوستانش، جهانی دیگر سو را نشانه میگیرد، در صورتی که قصه، نقل سرگذشت خودشان است.
ما چهار دیوانه بودیم
دیوانه اول
اهل «ناگر گ بود»
دیوانه دوم
اهل «آکن»
دیوانه سوم
اهل «دور گنل»
و من دیوانه چهارم
اهل «جوست» بودم
شهری در جوار روستای «ساملا»
دروغ گفتم؛ ما اهل هیچ کجا نبودیم
ما اهل دیوانگی بودیم
شام را در لیسبن میخوردیم
صبحانه را در توکیو
چون روزها بیدار بودیم و
خواب نمیدیدیم
از ناهار خبری نبود.
در این شعر که ناگر گ وارونه گر گان، آکن وارونه نکاء، دورگنل وارونه لنگرود و جوست وارونه تسوج زادگاه شاعر است، مخاطب در کشف اولیه این شگرد فکر میکند سرکار است (البته خیلیها متوجه نمیشوند). اما یونان به معنای واقعی قصد دارد از کوچه پسکوچههای سرزمین مادریاش فاصله بگیرد و با خلق جهانی دیگر، تقدیر تلخ آدمی را به تصویر بکشد.
یاسین نمکچیان
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست