شنبه, ۱۹ آبان, ۱۴۰۳ / 9 November, 2024
مجله ویستا


این مستندهای متفاوت


این مستندهای متفاوت
پخش فیلم های مستند مطرح جهان از جمله رژه پنگوئن ها در تعطیلات نوروز و چند فیلم مهم مستند همانند كسینجر در برنامه سینما یك در چند ماه اخیر از تلویزیون و البته نمایش دو فیلم آخر مایكل مور در سینماهای كشور نشان داد كه مستندهای جذاب می تواند مخاطب ایرانی را هم به خود جذب كند. با این حال، دغدغه نمایش گسترده فیلم های مستند و جذب مخاطب برای این فیلم ها در سراسر جهان هم مطرح است. فیلم هایی كه در صورت عرضه درست می توانند اكران موفقی داشته باشند.
امروزه چشم انداز فیلم های مستند به صورت چشمگیری عوض شده است و از چند سال گذشته آمریكایی ها به صورت واقعی همراه سینما شده اند. فیلم های مستندی كه بر اساس واقعیت های مشخص ساخته می شوند، زمانی جذابیت می یابند كه بینندگان به جای نشستن در مقابل تلویزیون و یا تماشای نسخه DVD آن به سینما می روند و با خریدن بلیت و مقداری پاپ كورن به تماشای فیلم می پردازند.
ببینید، سال قبل چه اتفاقی افتاد؛ یكی از فیلم های برجسته چند سال گذشته فیلم فارنهایت ۱۱/۹ از ساخته های مایكل مور بود. وی با یك حمله مستقیم به شخص رئیس جمهوری بوش از انتخابات مغشوش و گنگ ریاست جمهوری آغاز كرد، تا بررسی بحران به وجود آمده از اثر حملات یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ پیش رفت و پس آیند سیاست های مبارزه علیه تروریسم را مورد ارزیابی قرار داد.
فیلم مایكل مور شمار زیادی را برافروخته ساخت اما تحسین عده بیشتری را در سراسر جهان برانگیخت. چنانكه حاضران نخستین نمایش فیلم فارنهایت ۱۱/۹ در جشنواره بین المللی فیلم كن، برای استقبال از فیلم و كارگردان فیلم، در حدود ۲۵ دقیقه به صورت متوالی برپا ایستادند و كف زدند. این فیلم نه تنها به عنوان یكی از موفق ترین فیلم های مستند تاریخ سینمای آمریكا برگزیده شد بلكه در ردیف ده فیلم پرفروش همان سال نیز قرار گرفت.
در عصری كه هالیوود همه ساله به صورت پیگیر همه توانش را در تولید چند فیلم پرهزینه با مصرف چندین میلیون دلار وقف می كند و توقع به دست آوردن منافعی تایتانیك گونه از آنها دارد، بسیاری از این دست فیلم ها با شكست های قطعی مواجه می شوند كه سال گذشته فیلم های اسكندر ، تروا و كمدی های عبث و ترسناك كریسمس كه استودیوها را مشغول نگه داشتند، از این دست بودند. در واقع انبوهی از مردمانی كه به سینما می روند خواهان آثار فرا واقع گرایانه ای هستند كه با یك بودجه كوچك اما با سوژه های بسیار جالب و آموزنده تهیه شده اند.
این بدان معنا نیست كه هر طرح مستقلی می تواند به پرده بزرگ راه یابد. همه ساله در ماه ژانویه هزاران فیلم به منظور كسب مجوز انتشار به جشنواره بین المللی فیلم ساندنس معرفی می شوند، اما حدود ۱۲۰ فیلم و یا چیزی بیشتر، جواز نمایش در جشنواره ها و انتشار را می یابند. در چند سال گذشته می توان به چند فیلم مستند مهم اشاره كرد كه به طور شگفت آوری توانستند بر پرده سینماهای جهان راه یابند مانند فیلم گنده ام كن از ساخته های مورگان سپورلوك در سال ۲۰۰۴ كه گفته راجر ابرت كه نقدی در مورد این فیلم نوشته است، نه تنها رستوران های زنجیره ای مك دونالد را مورد هدف قرار داده است، بلكه بر تمام رستوران های Fast Food آمریكا تاخته است.
یكی از كاركردهای شگفت آور دیگر فیلم مهاجرت بالدار با كارگردانی ژاك پیرین است كه در سال ۲۰۰۳ تهیه شده است. در این فیلم به یكی از موضوعات ساده طبیعت پرداخته شده است. پرندگان با آمدن فصل سرما به سوی جنوب به پرواز در می آیند و همین موضوع توجه ما را به این دگرگونی طبیعت جلب می كند. یكی از آخرین فیلمها، فیلمی ست به نام معمار من از ساخته های ناتانیل كان. این فیلم فرزندی را نشان می دهد كه در جستجوی پدر گمشده و درگذشته اش لویی كان است، وی در حالی به جستجوی پدر معمارش می پردازد كه از خاموشی معمار معروف ۲۰ سال گذشته است. هیچ فیلم دراماتیك حتی با بازیگری هنرپیشه های معروف نیز نمی تواند پیچیدگی عاطفی روابط پدر و فرزند را این چنین به نمایش گذارد.
سال ۲۰۰۲ نیز ارمغان آور فیلم عالی با كارگردانی مارك ماسكویتز بود. در این فیلم ماسكویتز در جستجوی نویسنده ای است كه سالهای قبل از نوشته هایش لذت می برده و وی در جریان این جستجو درمی یابد كه از نویسنده مورد نظرش كتاب دیگری به نشر نرسیده است. اودیسه فردی وی را به سرتاسر آمریكا می كشاند تا بالاخره وی داو موسمن را در شهر آیووا كه در آنجا به عنوان كارگر روزمزد مشغول كار است و نزد جهان كاملا فراموش شده است، می یابد. اكنون تصور كنید كه چه كسی می تواند چنین احترامی به اهمیت خواندن و خوانندگان قائل شود؟ باز هم تكرار می كنم كه این هیچ ربطی به فیلم های هالیوود كه با بودجه های بالا تهیه می شوند و در آن مردمان با تفنگ همه چیز را به هم می ریزند، ندارد.
یكی دیگر از این مستندها، سپیل بوند به كارگردانی جفری بلیتز در سال ۲۰۰۳ است. كارگردان در این فیلم به مسابقات قهرمانی ملی املا نویسی آمریكا كه سالیانه در واشنگتن برگزار می شود، پرداخته و گوشه هایی از زندگی برندگان محلی این مسابقات را از دید دوربین می گذراند. این فیلم مملو از صحنه های خوشی و اندوه است و ما را با گوشه هایی از زندگی اندوهبار شماری از مردمان آمریكا آشنا می سازد. جفری بلیتز به همه اكناف آمریكا سر می زند و از خانواده های فقیر مكزیكی در آمریكا گرفته تا خانواده های آمریكایی در شهرهای تگزاس و كنزاس و حتی با خانواده های آسیایی نیز دیدار می كند. البته كه كارهای قبلی مایكل مور نیز در زمره كارهای موفقی شمرده می شود كه به سینماها راه یافته اند. وی از زمان ساخت فیلم راجر و من، پیشگام مستندسازی سینمایی است و این فیلم نیز یكی از فیلم هایی بود كه در سال ۱۹۸۹ وسیعا به سینماهای آمریكا و جهان راه یافت.
در برخی جهات این پیشرفت واپسین جامعه آمریكا را می توان به تحریكی به خاطر جبران عقب ماندگی تعبیر كرد كه همین موضوع اكنون در كشورهای دیگر نیز مشاهده می شود. بیایید به عنوان مثال كشور زلاندنو را بررسی كنیم. زمانی كه از زلاندنو نام می بریم فورا نام پیتر جكسون و تریلوژی ماندگارش ارباب حلقه ها در ذهن ما جان می گیرد. اما كشور زلاندنو دارای سنن قوی و ملی سینما است كه نمایش فیلم های مستند سینمایی نیز شامل این گستره می شود. در نخستین دیدارم از استرالیا و زلاندنو در سال ۱۹۹۶، من و همسرم ترغیب شدیم تا فیلم مستندی از زندگی زنان زلاندنو را در دوران جنگ جهانی دوم زیر نام قصه های جنگ به كارگردانی گیلین پریستون كه در سال ۱۹۹۵ ساخته شده بود، ببینیم. ما نه تنها افسون روایت های هفت زن كه پنج تن آنها سفید بودند و دو تن دیگر از قبایل ماوری كه در جریان فیلم روایت های خود را نقل می كردند شدیم، بلكه از اینكه می دیدیم كه سینمای مركز شهر ویلینگتون مملو از تماشاچی است، شگفت زده بودیم. خانم پریستون موقعیت شغلی اش را به دو رشته مختلف سینمایی بخش كرده است؛ بخش نخست آن را وقف ساختن فیلم های مستند كرده و بخش دیگرش شامل تولید درام ها و فیلم های كمیك مثل فیلم اخیرش با سام نیل در سال ۲۰۰۳ می شود.
یكی از فیلم های دوست داشتنی سال قبل فیلم مستندی بود از كشور بلغارستان. این فیلم را ماه جولای سال قبل در كشور كروواسی و در جریان جشنواره فیلم موتوفن دیدم. این فیلم از ساخته های ادیله پیوا زیر نام این سرود از آنِ كیست؟ است. پیوا در معرفی مختصر خود در جریان افتتاح فیلمش در مورد اینكه چگونه اهالی نواحی بالكان به فرهنگ خود چسبیده اند، اینگونه توضیح داد:
در یك رستوران زیبا و كوچك در استانبول، با دوستانم كه از ممالك مختلف نواحی بالكان بودند، مشغول صرف غذا بودم. یك یونانی، یك مقدونیایی، یك ترك، یك صرب و من كه یك بلغار هستم. در آن حال آهنگی را شنیدیم كه قصه اش در همین فیلم نیز آمده است. به مجردی كه همه ما آهنگ را شنیدیم، هر یك به لسان خودش آغاز به زمزمه همان آهنگ كرد. هر یك از ما ادعا داشت كه این آهنگ متعلق به كشورش است. سپس ما خشمگینانه به بحث پرداختیم كه این آهنگ از آن كیست؟
پیوا ما را به هر یك از این كشورها می برد و پس از دیدار از كشورهای تركیه، یونان، آلبانی، مقدونیه، بوسنی و صربستان، برمی گرداند به زادگاه خودش تا از ملت خودش بشنود. ملتی كه او را به دار خواهد كشید. اگر ادعا كند كه این آهنگ از سرچشمه فرهنگ بلغارستان آب نمی خورد. ملتی كه در مورد اینگونه مسایل سخت جدی اند، در فیلم حرفی از سیاست ها و ادیان به میان نمی آید اما آنچه در فیلم مشاهده می شود مردم هر یك از این چند كشور است كه ترغیب شده اند با جدیت این آهنگ را از آنِ خویش بدانند. در واپسین لحظات فیلم موضوع اساسی به شكلی بی نهایت قدرتمندانه مطرح می شود و از ورای آن ما درمی یابیم كه آهنگ مورد نظر یك نغمه كهن و باستانی است و به هیچ یك از كشورهای مدعی، تعلق ندارد.
واژه ها نمی توانند آنچه را كه این فیلم مستند بیان داشته است، بیان كنند، كه چگونه مردمان كشورهای مختلف به صورت ناگهانی با هم در می افتند. واضح است كه من به فیلم های هنری خواه كمیك باشند و خواه درام علاقه وافری دارم اما به عقیده من این یكی از علایم خاصی از زمان ماست كه در كنار تولیدات تلویزیونی و فیلم های پرمصرف هالیوودی باید جایی برای فیلم های مملو از احساس مستندسازان كه می خواهند داشته های ذهنی شان را برای تماشاچیان سینما در سرتاسر جهان عرضه كنند، موجود باشد.
* مدیر بخش تحقیقات فیلم و ویدیوی دانشگاه اوكلاهمای آمریكا و مولفِ هجده كتاب و فیلمنامه
اندرو هورتون
منبع : روزنامه همشهری