یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
مجله ویستا

سکنای عقل در نفس


سکنای عقل در نفس
در این رهگذر اخلاق جایگاهی رفیع دارد مطلب ذیل را كه در این مورد نگارش یافته است با هم می خوانیم.برای فهم راستین ماهیت فلسفه اخلاقی فلوطین و درك معقول از غایت آن، مقتضی است اشاره ای گذرا و مختصر به بعضی از آموزه های مابعدالطبیعی این فلسفه داشته باشیم. اصل اول فلسفه فلوطین (احد) مبدأ همه موجودات نیز هست. از این رو مبدا ناموس انسانی نیز می باشد. اما اصل اول به لحاظ این كه نیك و خیر مطلق نیز می باشد، غایت سیر وجودی موجودات و هدف تمام تكاپو و جستار آنهاست. از طرف دیگر نفس انسانی كه همانند همه موجودات ضرورتاً طالب رجعت به این مبدأ می باشد، در جهان محسوس كه ساحت مبتنی بر ماده (شر) بوده و در نهایت بعد و دوری از مبدأ نخستین قرار گرفته، گرفتار آمده است.از طرف دیگر گفته شد كه از زمره نفوس انسانی، نفوسی هستند كه حداكثر خداجویی و خداخواهی در آنها به مثابه سرشارترین ثروت ها به ودیعه گذاشته شده است. این خداجویی افزون برگرایش همه موجودات دیگر به اصل اول است، چنان كه از حد تمایل سایر موجودات و سایر نفوس گذشته و در قالب دردی عمیق متبلور می شود، یعنی همان درد هجران از اصل كه انس دایمی فیلسوف در حیات این جهانی اش می باشد.
اگر به برآیند قضایای فوق الذكر نظر كنیم، می توانیم به سهولت به ماهیت و هدف فلسفه اخلاقی نظام فلوطین پی ببریم. اجمالاً می توان چنین برداشت كرد كه نگرش اخلاقی فلوطین برگریز از ماده و تعالی نفس از جهان محسوس و قرابت هرچه بیشتر نفس به مبادی برین استوار است و این نگرشی است كه به وضوح حكایت از ساختار آن جهانی الگوی اخلاقی فلوطین و هماهنگی با هدف عالیه فلسفه فلوطین دارد.برهمین اساس است كه «لوید جرسون» شارح فلسفه فلوطین اظهار می كند از نظر فلوطین وظیفه اخلاقی انسان در این دنیا این نیست كه درصدد كامیابی و موفقیت در حیات این جهانی باشد، بلكه تكلیف او این است كه به سوی زندگی كاملاً متفاوتی با حیات این جهانی بگریزد.در گذشته گفته شد كه غایت سیر فلسفی فیلسوف در نظام فلسفی فلوطین اتصال به خیر و به عبارت دیگر یكی شدن با مبدأ نخستین است، یعنی همان نقطه ای كه نیاز مابعدالطبیعی فیلسوف ارضا و درد هجران او به نهایت تسكین خود می انجامد.اما مرحله نهایی معراج معنوی فیلسوف، ساحتی نیست كه به صرف تقید به اخلاق و آراستن نفس به فضائل اخلاقی متحصل گردد، بلكه فیلسوف تنها آنگاه كه مزین به تمامی فضائل عالیه اخلاقی گردد و همچنین به سیر و سلوكی عقلی كه در حد اعلی خود در دیالكتیك نمود پیدا می كند، دست یازد، در آستانه ورود به آخرین مرحله سفر معنوی خویش خواهد بود و این همان مرحله ای است كه فیلسوف در نهایت سفر معنوی خود، فقط با جلوس بر شهپر عشق و پرواز در ساحت وحدت مطلق بدان نائل می گردد. بنابراین صرف توانمندی های اخلاقی، اتحاد روح فلسفی را با وحدت مطلق ایجاب نمی سازد.
نفس را اندوخته ای دیگر باید تا این ثروت سرشار دست یافتنی باشد. بنابراین رسالت اخلاق فلوطین نه یكی شدن با خدا، بلكه تمهید زمینه عروج معنوی فیلسوف برای نائل شدن به حد اعلی شباهت با مبدأ نخستین است، لذا مرحله ای فروتر از نزدیك شدن به خدا كه همان دستیابی به حد اعلی تخلق به صفات اوست، دستاورد نظام اخلاقی فلوطین را تشكیل می دهد. اما در پاسخ بدین پرسش كه كدام حقیقت در عالم هستی است كه شبیه ترین موجودات به نیكی مطلق است، می توان به تفكر مابعدالطبیعی فلسفه فلوطین متوسل شد و برحسب آن اظهار كرد كه عقل، همان هستی مطلق و اقنوم دوم و صادر اول فلسفه فلوطین كه مطابق با جهان مثالی افلاطون می باشد، شبیه ترین موجودات به مبدأ نخستین است. بنابراین می توان اخلاق را مستمسك فیلسوف برای عروج نفس از عالم محسوس با ساحت عقل و استقرار ساختن آن در مجاورت حریم خداوندگار دو جهان معقول و محسوس تلقی كرد. لذا از پی سكنی گزیدن نفس در عقل كه خویشاوند قریب اوست، روح فلسفی تقرب به خداوند پیدا می كند و این غایت فلسفه اخلاقی نظام فلسفی فلوطین را تشكیل می دهد. اما این فرآیند چگونه محصل و امكان پذیر است. به خلاصه ترین بیان ممكن می توان گفت: این مهم از طریق عاری ساختن نفس از تمام آلودگی های جهان مادی و رهایی از همه زنجیرهای شهوانی است كه نفس در سیر نزولی خود گرفتار آنها گردیده و مزین ساختن آن به نیكی ها و زیبایی هایی است كه در حیات پیشین خود و قبل از هبوط در این عالم، واجد بوده است.بی شك در حوزه چنین نگرش اخلاقی، مفاهیم و مضامینی كه به خیر و شر داده می شود باید با هدف، غایت و به طور كلی فضای اخلاقی فلسفه فلوطین تجانس داشته باشد. زیرا چگونه ممكن است در جایی كه هدف از تخلق به صفات اخلاقی، شبیه شدن هر چه بیشتر به خداست، خیر مثلاً مفهومی از نوع فلسفه اپیكوری داشته باشد، زیرا چون تقرب به خداست كه به عنوان غایت نهایی اخلاق فلوطین لحاظ می شود، خیر اخلاقی همه آن صفاتی است كه آراستن نفس به آنها موجب علو و اعتلاء نفس و قرب و شباهت آن به مبدأ نخستین گردد. از طرف دیگر بداخلاقی نیز صفاتی است كه تخلق بدان ها، فیلسوف را از هدفش كه نائل شدن به تعالی معنوی و تقرب به خداست باز دارد. به بیان دیگر چون خیر همان جهان معقول و شر جهان محسوس است، همه آن صفات و افعالی كه نفس را به جهان معقول رهنمون سازد خیر و همه آن صفات و افعالی كه نفس را مقید و وابسته به جهان محسوس كرده و او را از پیمودن مسیر معنوی اش باز دارد، شر محسوب می گردد. اما برای تقرب به خدا كه خود به معنای یكی شدن روح با عقل كلی عالم است، باید كه تجانس حیات روح فلسفی و عقل كه خود در مقام زیباترین، مجردترین و نیك ترین موجودات است، متحصل گردد. به همین علت تكلیف فیلسوف آن است كه خود را با مثل ابدی عالم معقول افلاطون متحد ساخته، عین آنها شده و خود به منزله ظهور عالم مثالی در بطن نفس بشری، شكوفا و متجلی گردد.به همین لحاظ است كه فیلسوف باید از اینجا بگریزد و سنخیت میان خود و جهان برین را محقق سازد، زیرا مادامی كه نفس تخته بند تن و در آلودگی ها و زشتی های عالم محسوس و در فرومرتبه ترین عوالم وجود گرفتار ماند، منطقاً تعالی پیدا نخواهد كرد. بنابراین تجانس میان روح فلسفی و مقصدی كه دست یافتن بدان هدف سیر معنوی است، خود زمینه و به بیان بنیاد تعالی فیلسوف را تدارك می بیند. از اینجاست كه روح فلسفی نه تنها طالب تعالی است، بلكه ضرورت هم ایجاب می سازد برای رسیدن به غایت مقصود از اینجا كه فرومرتبه ترین عوالم است، تعالی یابد. براین اساس، یعنی براساس اصل تعالی در فلسفه اخلاقی فلوطین، فعلی اخلاقی محسوب می گردد كه موجب اعتلا مرتبه وجودی نفس گردد و پیوند او را از عالم محسوس منقطع ساخته و با جهانی برتر و اعلی متصل سازد. چنین نگرشی خود حكم به برتری نفس و حیات روحانی بر تن و زندگی این جهانی می دهد و باعث می گردد همه احكام اخلاقی در راستای حقیر نمودن تن و ارج و منزلت بعد روحانی وجود فیلسوف و حیات مابعدالطبیعی او معنی یابند. به همین دلیل است كه برای فلوطین همه فضائل مبتنی بر تقدم و شرافت نفس بر بدن هستند. بنابراین مشخص می گردد كه در نگرش اخلاقی فلوطین نیز همچون كل دستگاه فكری او بعد مادی و جهانی وجود فیلسوف تحت الشعاع بعد متعالی تر وجود وی، یعنی وجه مابعدالطبیعی ساختار وجودی بشر كه فلوطین آن را حقیقت و هویت راستین آدمی می شمارد قرارگرفته است و جهان خاكی در برابر عالم متعالی الوهیت ناچیز و بی مقدار انگاشته می شود. اما برای تقرب به خدا كه خود به معنای یكی شدن روح با عقل كلی عالم است، باید كه تجانس حیات روح فلسفی و عقل كه خود در مقام زیباترین، مجردترین و نیك ترین موجودات است، متحصل گردد.بنابراین آن دسته از نگرش های اخلاقی كه صرفاً رویكردی این جهانی داشته و توجهی به رستگاری ابدی نفس نداشته باشند، با ماهیت فلسفه اخلاقی مورد نظر فلوطین بیگانه بوده و نهایتاً مورد تدبیر او قرار نمی گیرند. از همین جا می توان به خصیصه مهم و دیگری از نگرش اخلاقی فلوطین دست یافت و آن ویژگی درونگرایی آن است كه به معنای روی برگرداندن نفس از جهان خارج و تمركز بر نفس و تأكید بر طهارت آن به عنوان جوهره گرایش های اخلاقی فیلسوف است. در همین راستاست كه رجعت به باطن، به نفس و در پیش گرفتن باطن گرایی عمیق و ژرف و پشت كردن به پدیدارهای خارجی حكم می شود، چرا كه مقام نفس و آنچه نفس می تواند در درون خود كسب كند بیش از همه پدیده هایی است كه در بیرون از آن و در جهان محسوس تقرر دارند. در همین راستاست كه ویتاكر شارح فلسفه فلوطین بیان می دارد، اخلاق در فلسفه فلوطین به اوج معنویت خواهی و باطن گرایی ممكن می رسد. می توان این سخن فلوطین را مؤید نظر ویتاكر دانست، آنجا كه می گوید: «بالاترین هدف مرد خردمند این است كه نفسش روی از جهان بیرونی برتابد و به خود بازگردد و روی به منظر خویش بیاورد.»چنین فضایی خود به ترك حیات دنیوی و بی اعتنایی به بهسازی حیات اجتماعی و سیاسی می انجامد. بنابراین در نگرش اخلاقی فلوطین و برخلاف افلاطون و ارسطو و بیشتر در توافق با فیلسوفان عصر یونانی مآبی، با دستورالعمل هایی برای بهسازی زندگی اجتماعی و بهبود روابط فرد با دیگران مواجه نمی شویم. لذا واضح و مبرهن است كه فلوطین به اخلاقی اجتماعی پایبند نیست و زندگی كامل فیلسوف از نظر او نه در جامعه بلكه در تجرد شكل می گیرد. از همین روست كه اخلاق فلوطین، فیلسوف را برای ورود به عرصه حیات اجتماعی و اثربخشی در ساحت جامعه آماده نمی سازد بلكه دروازه های ساحت مابعدالطبیعه را به روی او می گشاید.این امر خود می تواند ریشه در این نگرش بنیادی فلسفه فلوطین داشته باشد كه این جهان تبعیدگاه است و آدمی را یارای آن نباشد كه در تبعیدگاه، آرمانشهر بنا كند. مستغرق شدن فیلسوف در اعماق وجود خود نیز به بی اعتنایی بیشتر به حیات اجتماعی می انجامد و به همین دلیل است كه آرمان بهسازی شهر _ دولت یونانی در عرصه حیات اخلاقی فیلسوف نو افلاطونی نمی گنجد. در عوض وطن او ساحت ماوراء است. عالمی كه تنها و تنها خاص الخواص را بدان راه است. نفوس عالیه ای كه از همه بدی ها و زشتی های جهان خاكی رهیده اند و در اقلیم عقل، همان جهانی كه نمونه ها و سرمشق های حقیقی و راستین حقیقت، معرفت و فضیلت را در خود دارد، سكنا گزیده اند.در چنین جهانی نه تنها تضاد و كشمكش مفهومی ندارد، بلكه طبیعتاً چنان است كه هر آنچه در آنجا متحقق است، قویاً جویای وحدت و طالب نائل شدن به وحدت با مبدأ المبادی است. بنابراین می توان نظریه اخلاقی فلوطین را هم بدان خاطر كه الگویی برای بهروزی حیات فرد در حریم اجتماع ندارد و هم از آن جهت كه مخاطبش، تنها معدودی از نادرترین نفوس بشری اند كه یكسره از جهان ماده رهیده اند و صرفاً تمنای حیات برین را دارند، مكتب سعادت فردی نامید و این امر خود اعتراف به این حقیقت است كه همه انسان ها و یا طیف قابل توجهی از آنها در گستره حیات اخلاقی نظام فلسفی فلوطین قرار نمی گیرند. بلكه تنها ارواح فلسفی اند كه توانایی درونی كردن و عجین ساختن چنین اخلاقی را با روح و روان خود دارند. اخلاقی كه درصدد است تا روح های مستعد فلسفی را به زندگی كامل كه خود عین سعادت است راهبر و رهنما باشد. اكنون به سهولت می توان حدس زد كه زندگی كامل كه خود رهین سعادت است، چگونه زندگی است و سعادت چه ماهیتی دارد.در نزد فلوطین سعادت یا نیكبختی همان زندگی كامل است. یعنی سعادت صفتی است كه به زندگی كامل متصف می شود. از طرف دیگر زندگی كامل متعلق به موجود كامل و بی نقص است و تنها موجود متقرر در عالم هستی كه بی نقص و كامل می باشد عقل است. لذا سعادت خود همبسته حیات عقل است و تنها با این ساحت پیوند دارد.زلر این مهم را در بیانی خلاصه تر اینچنین بیان می كند: «سعادت از زندگی كاملی نشأت می گیرد كه به نوبه خودش وابسته به اندیشیدن و تعقل است.»چنان كه می دانیم عقل فعلیت محض است و واجد معرفت تام و الگوهای كامل فضیلت است. عقل خود اولین صادر و از این رو شبیه تر از همه معلول ها به مصدر اول است و همه آنچه را كه می توانست واجد باشد، داراست. اصل نخستین خود بالاتر از حیات است و حیات و زندگی اول بار با اقنوم دوم یعنی عقل آغاز می گردد. بنابراین عقل خود اولین موجود حیاتمند است و از آن رو همه موجودات فروتر وجود و حیات خود را از عقل گرفته اند و حیات آنها در قیاس با حیات عقل، كامل و تمام نیست، حیات عقل در مقام كامل ترین نوع زندگی به عنوان نیكبختی لحاظ می گردد و از آن رو كه حیات و زندگی همه موجودات دیگر تصویر و انعكاسی از حیات عقل است، می تواند بالنسبه توام با سعادت لحاظ گردد و این بسته به میزان بهره وری آن موجود از حیات عقلانی دارد. فلوطین خود درباره این امر چنین می گوید: «بارها گفته ایم زندگی حقیقی و واقعی و كامل، تنها درحضور عقل است و زندگی های دیگر ناقصند و تصاویر زندگی اند، زندگی كامل و مناسب.»
چنانكه مشاهده می شود فلوطین به پیروی از سنت فلسفی یونان زندگی كامل را همان حیات عقلانی و پایبند بودن نفس به عقلانیت و عمل كردن طبق اصول عقلانی می داند.به اعتقاد او هر چند امكان دارد آدمی بالفعل واجد چنین حیاتی نباشد، اما لااقل بالقوه ازاین حیات برخوردار است و تنها آن دم به نیكبختی می رسد كه زندگی كامل در وجود او به فعلیت رسیده باشد و این در حالی است كه زندگی كامل رسیدن به مرحله عقل و خرد و باقی نماندن در مرحله حیات حسی است. در حیات عقلی، روح عین داشته هایش می باشد. یعنی داشتنش همان بودن اوست. همانطور كه عقل فعلیت تام و بسنده به خویش است و نیازی به حقایق فروتر و خارج از ذات خود ندارد، نفس فیلسوف نیز با رسیدن به چنین مرحله به مرحله ای بالاتر از برخورداری از حیات نیك می رسد و آن همانا عینیت و یكی شدن با زندگی كامل و نیك است. روحی كه به چنین مرحله ای صعود كرده، فارغ از همه آرزوهای دیگر است و (وصال با مبدأ نخستین امری مستثنی می باشد) به جهت یگانگی با بهترین واقعیت وجودی یعنی عقل، به بالاترین نیكبختی ممكن الحصول دست یافته است. زیرا عقل هیچ نیكی را كه به ساحت های فروتر تعلق داشته باشد فاقد نیست و از وابستگی و نیازمندی به همه مراتب فروتر فارغ گشته است.سعادت كه همان زندگی عقل است، متعالی از همه پدیدارهای مادون و وراء همه ظواهر خارجی است.همچنان كه عقل بسنده به خویش و مكتفی بالذات است و این موجودات فروترند كه به او نیاز دارند، زندگی كامل كه همان نیكبختی و متعلق به عقل است، همه صور دیگر زندگی را كه متعلق به موجودات فروتر است در می نوردد و برای تكمیل و تتمیم خود بی نیاز از آنهاست. هر صورت و هیأت دیگری از حیات برای تكمیل خود باید به حیات عقل مقرون گردد، اما عكس این حالت هیچ ضرورتی ندارد و اساساً ممكن الحصول است.بنابراین نفوس عالیه ای كه به این حد از اعتلا رسیده اند و زندگی خاص عقل را با وجود خویش عجین ساخته اند از كلیه صور حیات كه مرتبه پست تری دارند تعالی یافته و در نتیجه از اثرات آن منفعل و متأثر نخواهند گردید. اگر هم گهگاه خود را با صور فروتر زندگی مواجه می سازند، نه برای خود خویش، بلكه برای حیات آن جز فروتری است كه به همراه اوست و تن نام دارد.بنابراین همانطور كه نیكبختی، حیات متمایز عقل و وراء صور زندگی موجودات مادون است، روح نائل گردیده به حیات عقلانی نیز وراء پدیده های خارجی مربوط به عالم سفلی است. از این رو هیچ یك از شرور خارجی و هیچ یك از خبرهای مربوط به عالم محسوس در كم داشت و یا افزونی سعادت او مؤثر نمی باشند. یعنی نه شرور خارجی به نیكبختی او ضرر و آسیبی می رساند و نه چیزهای خارجی موجب افزونی سعادت او می گردند.
حسین حسنی بایگی
منبع : روزنامه همشهری