یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


خانه ای برای کودک


خانه ای برای کودک
آیا اصولا فرقی میان معماری بزرگسالان وكودكان وجود دارد؟ آیا این دو نوع معماری با هم فرق دارند و آیا معماری یك بنا از سنی به سن دیگر تغییر پذیر است؟
بی شك این تعبیر اجباری به نظر می آید. بعدهای عینی برای كودك امری است كه همگان با آن برخورد كرده ایم. با در نظر گرفتن این مسئله كه معیار، سنجش عینی كودك است، جواب سؤال بالا مثبت است. در طول تاریخ، كودك كه در ابتدا توسط خانواده نگهداری می شد، به جامعه سپرده شد. جامعه نیز از راه تحقیقات، اولویت های اجتماعی و موسسات ویژه او را در فرهنگ حاكم و فضای شهری جا داد. نظریه كودك و شهر، نظریه جدیدی نیست. هردوران برحسب نیازهایش سعی در پیدا كردن راه حل هایی برای تعیین محل كودك و نوجوان در شهر كرده است.
لوكوربوزیه (Lecorbusier) طرحی عملكردی و ساده از برنامه روزانه كودكان تنظیم كرده بود كه طبق آن بر اهمیت حضور كودك درشهر و شهرسازی تاكید می كرد كه بدین ترتیب هم شهر درخشان با مدرسه، فضاهای بازی و آپارتمان هایی برای زندگی خانوادگی، تبدیل به فضایی برای كودكان شد. در چند سال اخیر در كشور ما مجموعه های متعددی به عنوان مجموعه های فرهنگی یا تفریحی ساخته شده اند، اما تا برطرف كردن این نیاز درجامعه راه زیادی باقی است. برای دستیابی به این هدف، یك معماری نسبی لازم است كه نه تنها پاسخگوی عملكردهای مورد نیاز باشد، بلكه از لحاظ بصری و خصوصیات معماری، جالب توجه باشد. با طراحی چنین مجموعه ای معمار باید خواست های كودك ونوجوان را درك كند، روش برطرف كردن آنها را بشناسد و به محیطی كه كودك و نوجوان امروز در آن زندگی می كند، آشنایی داشته باشد. امروزه كودكان و نوجوانان را به عنوان شهروندانی كاملا متفاوت می دانند كه نیاز به بزرگ شدن و تكامل یافتن در یك فضای معماری منطبق با خصوصیات خود را داشته و شایسته شركت جستن در تعلیم و تربیت هستند. طراحی اینگونه فضاها نیاز به توجه خاصی دارد. درك و اهمیت دادن به ارزش وجودی فضا و خلق فضاهایی كه بتواند حساسیت كودك و نوجوان را در حین آموزش تحریك كند، درك كودكان، درك ویژگی های تصور و قوه ادراك كودك نسبت به فضای در برگیرنده آنها، فهم اینكه مقیاس آنها با بزرگسالان متفاوت است و یادگیری چگونگی آشنایی و ارتباط با فضا از مواردی است كه توجه ویژه ای می طلبد.
كودك تمام تصاویر معمارانه را برحسب هوس لحظه ای و تخیلش به كار می برد. كودك دوست دارد فضایی قابل تغییر در اختیار داشته باشد تا بتواند ردپای خود را در آن برجا بگذارد و بدین ترتیب نقاط نشانه ویژه خود را به وجود آورد. جابه جایی، خراب كردن، ساختن و نظیر اینها، فعالیت هایی هستند كه به او امكان به وجود آوردن دنیایی به مقیاس خودش را می دهد.
لزوم بازی در پرورش كودك و حتی نوجوان واضح است. مطالعات زیادی دراین باره انجام گرفته ، اما همیشه به مرحله عمل نرسیده است. كمبود امكانات و وسایل مورد نیاز كودكان كم كم تبدیل به یك مشكل اجتماعی شده است. كودك و نوجوان استقلال كافی برای سركشی و نشان دادن نارضایتی در برابر فضایی خصومت آمیز یك كوچه دلتنگ ندارد. فضاهای آپارتمانی و حیاط حفره وار با روح بزرگ او ناسازگار بوده، برای او قفسی محسوب می شود. مشاهده كودكان و نوجوانان در یك زمین بازی نشان می دهد كه برخوردهای آنان متعدد و تسلط شان بر فضا تمام و كمال است و تحمیل یك محیط محدود به آنها مشكل است.
لازم است كه دنیای صنعتی و پرسر و صدای ما با ایده آل های انسان متمدن و عناصر تشكیل دهنده فضای زندگی او آشتی كند. تلاش برای انسانی كردن فضا باید برای همه در اولویت قرار گیرد، اما بیش از همه برای معماران - یعنی كسانی كه دریك تمدن كم وبیش شهرنشین، مسئول نظام بخشیدن به فضا هستند- اهمیت دارد. بدین ترتیب شهرسازان، برنامه ریزان، پیمانكاران، متخصصان فضای سبز و هنرمندان همگام با معماران، كم و بیش در تجربه با هماهنگی بین انسان و محیط اطرافش مسئول هستند.
فضای كودك می تواند آزمایشگاهی برای معمار باشد. كودكان به عنوان شهروندانی كاملا متفاوت نیاز به رشد و تكامل دریك فضای معماری منطبق بر خصوصیات خود داشته و شایسته شركت جستن درتعلیم وتربیت هستند. كودك امروز، به دلیل رهایی از سنت های پیشین، راحت تر از انسان بالغ می تواند
خود را با تازه ها یا حتی جسارت های معماری و شهرسازی معاصر تطبیق دهد. او به راحتی می تواند طرفدار و نیز الهام دهنده اشكال تازه باشد، بنابراین در درجه اول برای كودك و شاید تا حدودی به وسیله كودك به تدریج تعادل بین فضای زندگی هر فرد و فرم های معمارانه كه این فضا را می سازند، برقرار كرد.
برای دستیابی به این هدف، معمار باید از سویی كودك و فضا و خواسته های او را درك كند و نیازها و مشكلات او را شناخته و روش های برطرف كردن آنها را بیابد و از سوی دیگر باید به محیطی كه كودك امروز در آن به سر می برد، آشنا باشد وآن را به خوبی درك كند.
مشاهدات در جهت ادراك كودكان از محیط پیرامونشان نشان می دهد كه گرچه آنها نسبت به بزرگسالان دید سهل انگارانه و غیرفعالانه ای دارند، ولی اساس دید آنها بر یك احساس كلی قرار دارد، بدون آنكه توان تجزیه و تحلیل آن را داشته باشند. این احساس كلی به كمك تمام نگری خاص كودكانه و نیز قدرت تخیل بسیار قوی كه خاصه این دوران است، به ادراك بسیار جامع تری از مفاهیم، اشیا و پدیده ها می انجامد. در این میان گرچه تجسم حركت برای كودكان دشوار است و آنها از تجسم كارهایی كه انجام می دهند، ناتوانند، ولی از قوه تخیل بسیار بالایی برخوردارند و تفاوت اساسی اختلافات دید بزرگسالان و كودكان از همین جا ناشی می شود.
عدم پویایی و میزان نبود دید در كودكان اگرچه در برداشت های آنان انحرافات بسیاری را ایجاد می كند، ولی به كمك دیدگاه ویژه خود به دریافت های غریبی از اشیا و پدیده های اطراف خود می رسند. در این زمینه خط ترك خوردگی یك دیوار یا شكاف بین دو سنگ، می تواند حاوی داستان های بسیار وسیع برای روح پرتخیل آنها باشد. به عبارت دیگر گرچه دایره شناخت و ادراك كودك وسعت می گیرد، ولی كودكان با قدرت تخیل وسیع خود مفهوم كلی تری را از اجزای مورد بررسی خود، استنباط می كنند.
بنابراین در طراحی فضاهایی كه استفاده كنندگانش را كودك تشكیل می دهند، طراح می تواند (و باید) با درنظر گرفتن ویژگی های ذهنی - روانی آنها به خلق فضای معماری بپردازد.براین اساس بهترین راه برای فهم ادراك كودكان از فضاهای گوناگون آن است كه طراح خود را جای آنان بگذارد و با چشم یك كودك دنیا را بنگرد و با ذهن یك كودك به دنیا فكر كند.
منبع : روزنامه همشهری