پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

معرفت شناسی


معرفت شناسی
همانطور که جان پُلاک در کتاب «نظریه های معاصر درباره معرفت» (۱۹۸۶) خود بیان می کند تحلیل سه جزئی از معرفت از موارد بسیار نادری در تاریخ فلسفه است که برای بیش از ۲۰۰۰ سال در تاریخ فلسفه مورد اجماع تقریباً تمامی فیلسوفان بوده است. براساس این تحلیل شخص S به گزاره P باور دارد اگر و تنها اگر اولاً S به P باور داشته باشد، ثانیاً P صادق باشد و ثالثاً باور S به P موجه باشد. این وضعیت با انتشار مقاله کوتاه اما بسیار تأثیرگذار «آیا معرفت باور صادق موجه است » توسط فیلسوف آمریکایی ادموند گتیه به کلی دگرگون گشت و تحلیل معرفت را به یکی از مناقشه آمیزترین موضوعات فلسفی معاصر بدل ساخت که همچنان به طور جدی مورد بحث است.
گتیه در مقاله خود با ارائه دو مثال نقض نشان داد که مواردی وجود دارند که با وجود آنکه S و P هر سه شرط بیان شده در تحلیل سه جزئی را ارضا می کنند اما در آن موارد اسناد معرفت به S درباره P نادرست است و لذا تحلیل ارائه شده بیانگر شرط کافی برای معرفت نیست و بنابراین تعریف درستی نیست. پس از ارائه این مثال ها از سوی گتیه، مثال های بسیار دیگری نیز به همین سبک و سیاق طراحی شد که معمولاً به آنها «موارد نقض گتیه ای» می گویند و همه آنها در ساختار کلی با مثال های اصلی گتیه مشترک هستند.
قبل از آنکه به معرفی یکی از این موارد نقض گتیه ای بپردازیم به دو فرض گتیه در ارائه این مثال ها اشاره می کنیم. فرض اول این که منظور از توجیه در تحلیل سه جزئی از معرفت توجیه خطاپذیر (fallible) است. به این معنا که شخص می تواند باور موجهی درباره یک گزاره داشته باشد و در عین حال معلوم شود که آن گزاره کاذب است. به عبارت دیگر فرض می شود «باور S به P موجه است ولی P کاذب است» یک تناقض نیست. دکارت وقتی که می گفت تنها درباره چیزهایی می تواند ادعای معرفت کند که هیچ احتمال کاذب بودنی درباره آنها متصور نباشد به دنبال توجیهی خطاناپذیر (infallible) بود. یعنی توجیهی که مستلزم صدق باشد. اما چنین برداشتی از توجیه آشکارا سخت گیرانه است. فرض دوم گتیه این است که اگر یک گزاره برای ما موجه باشد آنگاه تمام گزاره های دیگری که باور ما به آنها براساس استنتاج منطقی آن گزاره ها از گزاره اول است نیز برای ما موجه است. به عبارت دقیقتر اگر باور S به گزاره P موجه باشد و P منطقاً Q را نتیجه بدهد و S از P نتیجه بگیرد که Q، آنگاه باور S به Q نیز موجه است. این فرض دوم را معمولاً اصل بستار توجیه نسبت به استنتاج می گویند. هر دو این فرض ها بدون مشکل به نظر می رسند و تقریباً از سوی تمام کسانی که به بررسی مثال های نقض گتیه پرداخته اند پذیرفته شده است.
حال با توجه به معرفی یک نمونه از موارد نقض گتیه ای می پردازیم. فرض کنید سیامک و علی در یک اداره کار می کنند و علی شواهد بسیار قوی در دست دارد مبنی بر این که : سیامک یک ماشین پیکان دارد(نام این گزاره را Q می گذاریم). مثلاً ممکن است وی همواره سیامک را سوار بر یک ماشین پیکان دیده باشد که به سر کار می رود، از افرادی که معمولاً به گفته های آنها اعتماد دارد شنیده است که سیامک مالک یک پیکان است و . . . علی بر مبنای Q نتیجه می گیرد که: یکی از همکاران وی دارای ماشین پیکان است (نام این گزاره را هم P می گذاریم). از اصل بستار توجیه نسبت به استنتاج نتیجه می شود که باور علی به P موجه است. اما فرض کنید علی رغم همه شواهد سیامک پیکان ندارد و علی درباره سیامک در اشتباه است. تا اینجا مشکلی وجود ندارد چرا که به نظر می رسد P کاذب است اما از سوی دیگر فرض کنید که علی همکار دیگری به نام ساسان دارد که بدون این که علی بداند دارای یک ماشین پیکان است. در اینصورت P صادق است. از طرفی باور S به P موجه است یعنی هر سه شرط مطرح در تحلیل سه جزئی (باور صادق موجه) در اینجا برقرار است اما علی قطعاً نمی داند که یکی از همکاران وی دارای ماشین پیکان است.
● مشکل کجاست
با دقت در ساختار مثال نقض بالا می توان به وجه مشترک تمام مثال نقض های گتیه ای پی برد. آنچه که باعث می شود در مثال فوق ادعا کنیم علی به P معرفت ندارد این است که صادق از کار در آمدن باور علی صرفاً یک تصادف و شانس است؛ اگر ساسان ماشین پیکان نداشت (چیزی که علی هیچ اطلاعی درباره آن ندارد) آنگاه باور علی کاذب بود. به عبارت دیگر شکافی میان مبنای توجیه علی درباره گزاره P (اینکه سیامک ماشین پیکان دارد) و آنچه که گزاره P را صادق می کند (اینکه ساسان یک ماشین پیکان دارد) وجود دارد.
شرط توجیه در تحلیل معرفت به این خاطر اضافه شده بود که جلوی معرفت قلمداد شدن باورهایی که به طور تصادفی صادق هستند را بگیرد اما مثال های نقض گتیه نشان می دهد که (با قبول خطاپذیری توجیه) این شرط کافی نیست.
● اضافه کردن شرط چهارم
از همان ابتدای انتشار مقاله گتیه تلاش های بسیاری برای اصلاح تعریف استاندارد مفهوم معرفت به گونه ای که بتواند بر مثال های نقض گتیه غلبه کند صورت پذیرفت. برخی از این تلاش ها مبتنی بر پیشنهاد اضافه کردن شرط چهارمی علاوه بر باور، صدق و توجیه به شرایط لازم در تحلیل سه جزئی معرفت بود. در این گونه نظریه ها تلاش می شد شرطی پیشنهاد شود که بتواند جلوی صدق تصادفی باورهای موجه را بگیرد و به این ترتیب موارد نقض گتیه ای را از دایره تعریف معرفت خارج سازد. اما در اغلب این موارد نشان داده می شد که می توان مثال های نقض دیگری از نوع مثال های گتیه بازسازی کرد که نادرستی آن تعریف را نیز نشان دهد. در اینجا به معرفی و بررسی دو نمونه از این واکنش ها می پردازیم:
تلاشهای مایکل کلارک (۱۹۶۳): شاید بتوان پیشنهاد کلارک را نخستین پیشنهاد ارائه شده برای حل مشکل گتیه دانست که در آن پیشنهاد شده است که آنچه که تحلیل سه جزئی را کامل می کند این شرط چهارم است که در زنجیره استدلال هایی که منجر به تولید باور P در S شده است نباید باور کاذبی وجود داشته باشد. باور علی به این که یکی از همکارانش پیکان دارد موجه و صادق است اما از آنجا که علی آن را از این گزاره کاذب که سیامک پیکان دارد نتیجه گرفته است، شرط چهارم را ارضا نمی کند و لذا معرفت نیست.
اگر چه این تحلیل می تواند از عهده برخی مثال های نقض فرگه ای برآید اما نقطه ضعف اصلی آن این است که حتی اگر این شرط چهارم واقعاً شرطی لازم باشد تنها برای باورهای استنتاجی، یعنی باورهایی که از باور دیگری استنتاج شده اند، کارایی دارد در حالیکه می توان مثال های نقضی ساخت که همان ساختار مثال های نقض گتیه را دارند اما در مورد باورهای ادراکی ما هستند که مبتنی بر هیچ باور دیگر نیستند. به عنوان مثال فرض کنید علی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه می کند و توپ قرمزی را روی چمن ها می بیند. او این باور ادراکی را دارد که توپ قرمزی رو چمن ها است. اما فرض کنید علی رغم آنکه آن توپ واقعاً قرمز است نور قرمزی نیز به طرز ماهرانه ای بر روی توپ تابانده شده است به طوری که حتی اگر توپ قرمز نیز نبود بازهم همین باور که توپ قرمزی روی چمن ها است در علی تولید می شد. در این وضعیت فرضی باز هم مشکل گتیه پابرجا است یعنی صرفاً از روی خوش شانسی است که باور علی صادق است. این در حالی است که هر چهار شرط ارائه شده توسط کلارک ارضا شده اند. همچنین مثال هایی وجود دارد که نشان می دهد این شرط چهارم همواره لازم نیست.
راهکار کیث لِرر (۱۹۶۵): راه حل لرر برای حل مشکل گتیه نیز مبتنی بر اضافه کردن یک شرط چهارم به تحلیل سه جزئی از معرفت است که بتواند به همراه سه شرط لازم دیگر در این تحلیل شرط کافی را فراهم آورد. شرط اضافه ای که در اینجا پیشنهاد می شود این است که توجیه باید نقض ناپذیر (indefeasible) باشد. برای روشن شدن بحث مثال آخری را که در رد تحلیل کلارک ارائه شد در نظر بگیرید. آنچه که باعث شده علی در باورش موجه باشد بی اطلاعی او از این واقعیت است که توپ با نور قرمز نورپردازی شده. اگر او از این واقعیت مطلع می گشت، توجیه وی بی اثر می شد و دست از باور خود بر می داشت. به اصطلاح گفته می شود واقعیت مذکور توجیه علی را نقض می کند (ناقض توجیه وی است). همین وضعیت درباره مثال نقض باور علی به این که یکی از همکارانش ماشین پیکان دارد برقرار است. بنابراین از نظر لرر S به P معرفت دارد اگر و تنها اگر باور S به P صادق و موجه باشد و علاوه بر آن توجیه S برای P ناقض (defeater) نداشته باشد. با توجه به آنچه گفته شد یک ناقض برای توجیه S در باور به P گزاره صادقی مانند Q است که اگر به مجموعه شواهد S اضافه شود S دیگر در باور به P موجه نیست.
مهمترین مشکلی که این تعریف با آن دست به گریبان است این است که در برخی موارد واقعیت ناقض اثر خود را به خاطر واقعیتی دیگر از دست می دهد.
لرر به همراه پاکسون در ۱۹۶۹ با ارائه یک نمونه از چنین مثال هایی تلاش کردند تعریفی برای ناقض بودن ارائه دهند بتواند معیاری برای این که چه وقت یک ناقض اصیل است و چه وقت نیست فراهم سازد.
● ادموند گتیه :(Edmund Gettier)
گتیه فیلسوف آمریکایی متولد ۱۹۲۷ و در حال حاضر استاد دانشگاه ماساچوست در امهرست. (University of Massachusetts at Amherst) است. مقاله سه صفحه ای وی را که با عنوان «آیا معرفت باور صادق موجه است » در سال ۱۹۶۳ یعنی زمانی که ۳۶ ساله بود در نشریه Analysis چاپ شد، می توان مهمترین تحول در تاریخ معرفت شناسی دانست به طوری که تقریباً بیشتر مباحث مطرح در معرفت شناسی معاصر به نحوی در ارتباط با مقاله وی شکل گرفته اند.
گتیه در دانشگاه کرنل و زیر نظر ماکس بلک و نرمن مالکوم به تحصیل پرداخت و به فلسفه ویتگنشتاین متأخر علاقه مند شد و پس از پایان تحصیل استاد دانشگاه ایالتی واین (Wayne State University) شد، جایی که فیلسوفانی نظیر کیث لرر و آلوین پلانتینگا تدریس می کردند. از آنجا که گتیه بسیار کوتاه نویس بود، همکارانش تشویقش کردند هر ایده ای را که در ذهن دارد برای برآورده کردن شرایط اداری دانشگاه، بنویسد و منتشر کند. حاصل کار مقاله ای سه صفحه ای بود که به یکی از مهمترین و مشهورترین مقالات تاریخ فلسفه معاصر تبدیل گشت. از آن زمان به بعد گتیه هیچ چیز چاپ نکرده است اما روش های جدیدی در یافتن مدل های نقض در منطق موجهات و معناشناسی های ساده شده برای این منطق ها و تدریس آنها به دانشجویان پرداخته است.
● برای مطالعه بیشتر:
مقاله گتیه در بیشتر مجموعه مقاله های معرفت شناسی چاپ شده است و در اینترنت نیز در آدرس com. gettier/ gettier.html. http://www.ditext در دسترس است. ترجمه این مقاله در شماره ۷-۸ فصلنامه ارغنون (ویژه نامه فلسفه تحلیلی) توسط شاپور اعتماد به همراه مقدمه ای کوتاه به چاپ رسیده است. همچنین در کتاب آشنایی با معرفت شناسی، نوشته منصور شمس مسأله گتیه و مثال هایی از آن به همراه برخی راه حل های پیشنهادی معرفی شده است.
کتاب «معرفت شناسی» نوشته ریچارد فیومرتون که توسط انتشارات Blackwell منتشر شده است نیز یک منبع مقدماتی مناسب برای آشنایی با مسأله تحلیل معرفت است.
دو مقاله «مسائل گتیه» (Gettier Problem) در دایرة المعارف اینترنتی فلسفه (edu/g/gettier.htm.utm.iep .http://www) و «تحلیل معرفت» (The Analysis of Knowledge) در دایرة المعارف فلسفی استنفورد edu/entries/knowledge-analysis. stanford.http://plato دو منبع مناسب برای آشنایی با تبعات مثال های نقض گتیه در معرفت شناسی معاصر هستند.
● ادامه بحث:
دسته دیگری از راه حلهای ارائه شده برای مشکل گتیه مبتنی هستند بر حذف شرط توجیه و جایگزینی آن با شرط یا شرایطی دیگر. مهمترین چنین راه حل هایی عبارتند از نظریه های علی معرفت، اعتمادگرایی و نظریه ردگیری صدق. در بحث آینده مروری اجمالی خواهیم داشت بر این نظریه ها.
ساجد طیبی
منبع : روزنامه ایران