سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


اینجوری برای بچه بهتراست


اینجوری برای بچه بهتراست
طلاق چیزی است که تمام خانواده را تحت تاثیر قرار می‌دهد و ممکن است تبعات آن تا آینده دور هم ادامه داشته باشد. اگر طلاق بدون کمک یا مشاوره دیگران صورت بگیرد، ممکن است از نظر اقتصادی روی ما تاثیر داشته باشد یا از نظر روانی، به ما ضربه بزند. اما اگر طلاق به درستی صورت بگیرد، شاید پس از مدت‌ها فرصت یک زندگی راحت را در اختیارمان قرار دهد یا ما را از زندگی پرکابوس گذشته رها کند. علت طلاق هرچه باشد، نیاز به کمک و توجه دارد. چیزهایی که در زیر می‌خوانید توصیه‌های کوچکی است برای اینکه بتوانید رنج‌های بالقوه‌ای را که در هر طلاق وجود دارد، به حداقل برسانید. در کنار این توصیه‌ها می‌توانید حرف‌هایی واقعی از زبان پدر و مادرها و بچه‌های طلاق بشنوید.
● به بچه ها فکر کنید
« من تازه دارم به زندگیم سر و سامون می‌دم، ولی پدر و مادرم با هم تفاهم ندارن. به نظر می‌رسه هر وقت همدیگه رو می‌بینن اوضاع بدتر هم می‌شه!»
پدر و مادرها نباید «فقط به خاطر بچه ها» با هم بمانند. شما ناراحتید، خوشبخت نیستید و بچه‌ها این را می‌فهمند. آنها هیچ چاره‌ای ندارند غیر از اینکه تمام امواج غم و غصه‌ای را که شما برایشان می‌فرستید بپذیرند. کودک در ذهنش خیال می‌کند «مسوول» خوشبخت نبودن شما اوست، خیال می‌کند همه چیز تقصیر اوست و...
پدر و مادر من سه سال پیش طلاق گرفتند و من خاطرات وحشتناکی از زمانی دارم که توی تختم می‌خوابیدم و به دعواها و حرف‌های زشتی که به هم می‌زدند گوش می‌دادم. خیال می‌کردند من خوابم. ● خیلی بد بود!
نمی‌خواهم درباره همه جزئیاتی که اتفاق افتاد حرف بزنم، اما مشکل اصلا طلاق نبود؛ مشکل تمام آن سال‌هایی بود که ما درگیرش بودیم. وقتی بچه‌ها می‌گویند حس «بدی» نسبت به طلاق دارند برایشان روشن کنید که اگر پیش هم بمانید اوضاع خیلی «بدتر» می‌شود.»
علاوه بر این، خیلی مهم است که بچه‌ها بفهمند بدون توجه به احساسی که شما نسبت به هم دارید، عشق و علاقه‌تان نسبت به بچه‌ها هیچ تغییری نکرده است. بهترین حالت، وقتی است که شما همچنان با هم ارتباط داشته باشید و آخرین خبرها را رد و بدل کنید: «می‌دونی میکی این هفته سرما خورده، جین هم نیاز داره در مورد تکلیفش یکی بهش کمک کنه.» ممکن است این کار را غیرممکن و غیرواقعی بدانید اما دقیقا همین کار باعث می‌شود بچه‌ها فکر نکنند حرفی را که می‌شود جلوی مامان زد نمی‌شود جلوی بابا گفت و برعکس. آنها «اجازه دارند» هر وقت که خواستند راجع به پدر یا مادرشان پیش دیگری حرف بزنند. ایجاد کردن چنین فضایی بعد از طلاق سبب می‌شود که در آینده، همه افراد خانواده نسبتا راضی باشند و همه از منطق و عقلشان پیروی کنند.
▪ جملات زیر را از زبان یک پدر و مادر بخوانید:
«من اعتقاد دارم همه چیز را باید برای بچه ها توضیح بدهیم و به آنها اطمینان بدهیم که اصلا تقصیر آنها نیست. از بچه ها به عنوان «جاسوس» برای فهمیدن اسرار همسر قبلی‌تان استفاده نکنید؛ مخصوصا اگر او با کس جدیدی آشنا شده. من خودم آدم خوش شانسی بودم که پدر و مادرم، بعد از طلاق روابط خوبی با هم داشتند. اگر حتا نمی‌توانید با هم خوب باشید دست کم جلوی بچه‌ها با هم محترمانه برخورد کنید.
اگر شما مسوول نگهداری فرزندانتان نیستید و گاه گداری آنها را می‌بینید، سعی کنید حتما به موقع دنبالشان بروید. شاید نتوانید از یک روز معمولی یک خاطره به یاد ماندنی بسازید، اما دست کم به بچه‌ها نشان دهید که از دیدنشان خوشحال هستید.» سامان دادن به این روابط و «خوب ماندن» چیزهایی است که همیشه درباره زندگی بعد از طلاق مطرح می‌شود. مثلا وقتی فرزندتان در دو خانه زندگی می‌کند، شما واقعا باید آماده باشید:
«من پسر سه ساله‌ای دارم که سه روز با من زندگی می‌کند و چهار روز با مادرش. او خیلی زود فهمید که هر چیزی مال کجاست. تنها چیزی که باید یادمان بماند اسباب‌بازی‌هایش هستند. اگر یکی از ما چیزی برای او بخرد، او باید تصمیم بگیرد که آن را کجا نگه دارد.
ولی با اینکه آدم این چیزها را می‌گوید باید با همسر قبلی‌اش هم به اندازه کافی خوب باشد. یک چیز خیلی عادی این است که آدم زنگ بزند و بگوید «شربت سرفه‌اش تمام شده، تو داری؟ ببین من می‌دانم که او هزار تا لباس زیر دارد ولی الان اینجا هیچی نمانده، می توانی یکی دو تا لباس زیر برایش بیاوری؟ من هم از پیژامه‌هایی که این جا دارد، بهت قرض می‌دهم!» این جوری برای بچه بهتر است... خب البته من می‌دانم بهتر این است که آدم قبل از بچه‌دار شدن به اشتباهاتش در مورد ازدواج فکر کند... اما خب معمولا بچه زودتر از آن می آید!»
▪ و حالا کمی هم از بچه‌ها بشنوید:
«راستش... من فکر نمی‌کنم در درازمدت، طلاق برای بچه‌ها بد باشه. البته اگه مثل آدم‌های متمدن طلاق بگیرن... پدر و مادر من وقتی ۵ سالم بود طلاق گرفتن و وقتی ۱۴ سالم بود مامان دوباره طلاق گرفت، این باعث شد من خیلی زود بزرگ بشم. آدم دیگه نمی‌تونه خیلی مشغول خودش باشه و همه چیز رو حق مسلم خودش بدونه. از اون جایی که این روزا طلاق خیلی عادی شده، بچه‌های زیادی باهاش درگیر می‌شن. بذارین یه چیزی رو راحت بگم، طلاق خیلی بهتر از زندگی کردن با دو نفر آدمیه که تا حد مرگ از هم متنفرن. به علاوه اینکه، تو عیدها آدم‌های بیشتری می‌بینی... هه! هه! هه! و خب، یاد می‌گیری چه جوری با خواهر و برادرهای جدیدت کنار بیای و آدم صبوری باشی.»
● چگونه طلاق بر فرزندان بزرگتر تاثیر‌می‌گذارد؟
این یک دیدگاه جالب و البته عاطفه‌برانگیز از زبان یک جوان است:
«این موضوع مورد علاقه من است، چون چهار سال پیش، وقتی ۲۶ ساله بودم، والدینم از هم جدا شدند. فکر می‌کنم طلاق برای بچه‌های بزرگتر کمی سخت‌تر باشد. به خاطر اینکه پدر و مادرت فکر می‌کنند که تو آن‌قدر بزرگ هستی که با چیزهای اعصاب خردکن کنار بیایی. (علتی که اصلا از هم طلاق می‌گیرند) و بچه‌های کوچکترند که باید از شر این چیزهای بد دور بمانند. بچه‌ها در هیچ سنی نمی‌خواهند چیزی درباره بی‌وفایی و خیانت بشنوند.
من هم اصلا آماده نبودم که راجع به روابط خارج از ازدواج آنها چیزی بدانم. من سر همین ماجرا با پدرم دو سال حرف نزدم. می‌توانید بگویید هنوز بالغ نشده‌ام، اما من فکر می‌کنم آدم‌هایی که می‌خواهند طلاق بگیرند باید شرارت‌های شخصی‌شان را خودشان به عهده بگیرند نه این که آن را با فرزندشان - در هر سنی که باشد- مطرح کنند. اینکه آدم درباره امیدها و آرزوها یا ترس‌هایش با بچه‌اش حرف بزند یک چیز است و اینکه او را در جریان روابط ناسالمش قرار دهد، چیز دیگر.»
● عادت کردن به پدر یا مادر جدید
یکی از سخت‌ترین اتفاقاتی که برای بچه‌ها می‌افتد عادت کردن به پدر یا مادر جدیدشان است:
«پدر و مادر من طلاق گرفتن و البته من انتظارش رو هم داشتم. قبل از طلاق، اونها جدا از هم زندگی می‌کردن. خواهر بزرگم با پدرم زندگی می‌کرد و من و خواهر کوچکم با مادرم بودیم. من شبی رو که مادرم گفت می‌خواد طلاق بگیره یادم می‌آد. داشتیم شام می‌خوردیم. یک سال و نیم پیش مادرم دوباره ازدواج کرد. این قضیه یک کم زود اتفاق افتاد. امیدوار بودم که اول فرصت داشته باشم که با طلاق کنار بیام تا بعدا بتونم با مردی که الان ناپدریم شده، زندگی کنم. الان مشکلی نداریم اما یک کم طول می‌کشه که این رو توی مغزت فرو کنی که وقتی یکی از آنها دوباره ازدواج می‌کنه، یعنی دیگه هیچ وقت پیش هم بر نمی‌گردن. من می دونم که الان مادرم خوشبخت تره و می‌فهمم که باید طلاق می‌گرفت، ولی به هر حال اذیت میشم.
توصیه‌ام به آدم‌هایی که با بچه طلاق می‌گیرن اینه که به بچه‌ها فرصت بدن تا با شوک طلاق کنار بیان و بعد یه نفر دیگر رو وارد زندگی کنن.
توصیه‌ام به بچه‌ها اینه که دیدگاه‌های پدر و مادرشون رو بفهمن و نسبت به آدم‌های جدید جبهه نگیرن و بدونن که اونها هم نمی‌خوان جای پدر و مادر واقعی را بگیرن. نگاه کنین، من زنده‌ام. درسته که بعضی وقتا از ناپدریم متنفر می‌شم، اما به هر حال باید به آدما فرصت داد. اگه بازم ازشون متنفر بودین، اونوقت به پدر یا مادرتون‌بگین.»
● در پایان
قبل از اینکه به سراغ وکیل بروید، به مشاوره فکر کنید. در بعضی موارد، مشاوره ممکن است یک رابطه خوب را حفظ کند و بچه‌ها را از رنج بی‌دلیل نجات دهد. در لحظه‌ای که با وکیل قرارداد می‌بندید، ممکن است دیگر هیچ راه برگشتی نباشد. آنها وظیفه دارند وارد امور خصوصی زندگی شما بشوند و حتی چیزهای کوچکی را هم که آن‌قدر بزرگ نیستند، بد جلوه بدهند.
«بچه‌ها» یادتان باشند. از آنها نخواهید که طرف کسی را بگیرند، همانطور که قبلا خواندید این کار فقط باعث می شود آنها گوشه‌گیر شوند و در حالی که هر دو پدر و مادرشان را دوست دارند، عذاب بکشند و خودشان را مقصر بدانند. کاملا بر عهده پدر ومادر است که مثل آدم‌های بالغ رفتار کنند و از فرزندان‌شان در برابر ناراحتی‌های بی‌دلیل محافظت کنند.
پس پیش از اینکه پای وکیل را به زندگی مشترکی که شاید قابل ادامه دادن باشد باز کنید به دیدن یک مشاور بروید. دست کم فقط به عنوان یک گزینه.
منبع : هفته نامه زندگی مثبت


همچنین مشاهده کنید