جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سوسیالیسم یا نئولیبرالیسم


سوسیالیسم یا نئولیبرالیسم
از نیمه دهه ۱۹۷۰ تهاجمی درگستره جهانی از سوی سرمایه درمقابل نیروی کار و انبوه زحمتکشان جهان سوم صورت گرفته است.این تهاجم مبین بدترشدن شدید تناسب قوا به زیان نیروی کاربوده و ریشه های عینی وذهنی دارد.
ریشه های عینی اساساً افزایش حاد بیکاری در کشورهای امپریالیستی از ۱۰میلیون نفر به حداقل ۵۰میلیون نفر(اگر نه بیشتر)است. همه آمارهای رسمی، آمارهای دولتی اند وهمه آن ها جعلی اند.درکشورهای جهان سوم حداقل ۵۰۰میلیون نفربیکارند.برای اولین بار ازپایان جنگ جهانی دوم ،بیکاری درجوامع بوروکراسی پسا سرمایه داری۴ هم درحال رشد است.
ریشه ذهنی اساساًدرشکست کلی نیروی کار متشکل وجنبش های توده ای جهت ایستادگی دربرابر تهاجم سرمایه داری است. این تشکل ها دربسیاری از کشورها حتی پیشگام این مبارزه بوده اند.فرانسه ،ایتالیا،اسپانیا وونزوئلا تنها نمونه هایی از این کشور ها هستند.این وضعیت بدون شک مقاومت درمقابل تهاجم سرمایه رامشکل تر نموده است.
اما علی رغم آنچه بیان شد،نمی توان تاثیر انکار ناپذیرسیاست های اقتصادی شبه لیبرالی درواقع نومحافظه کارانه را درتوسعه جهانی را دست کم گرفت.این سیاست ها که توسط صندوق بین المللی پول وبانک جهانی تدوین شده وتوسط دولت های تاچر وریگان وبسیاری از مقلدین آن ها درجهان سوم به نمایش درآمده است،فاجعه ای تمام عیاربوده است.
به بهانه اولویت دادن به ثبات پولی،مبارزه برعلیه تورم وبودجه های متوازن، هزینه های اجتماعی وهزینه های زیرساخت به شکل ظالمانه ای قطع شده اند.این مسئله سبب افزایش نابرابری اجتماعی ،فقر ،بیماری وتهدیدات زیست محیطی درسطح جهان شده است.ازنقطه نظر کلان اقتصادی این مسئله به صورت فزاینده ای ضدتولیدی وغیرعقلانی است.ازنقطه نظر کلان اقتصادی این مسئله غیرقابل دفاع ونفرت انگیز بوده ونتایج غیرانسانی فزاینده ای را به همراه داشته است که زندگی نژاد انسانی راتهدید می کند.
باید به فلسفه اساسی ایدئولوژی تهاجمی نومحافظه کاری که سیاستهای اقتصادی محافظه کارانه را همراهی می کند، اشاره نمایم .نو محافظه کاران می گویندکه می خواهند به صورت جدی هزینه های دولتی راکاهش دهند.درواقع هزینه های دولت هیچ گاه به اندازه دهه ۱۹۸۰واوایل دهه ۱۹۹۰ تحت حاکمیت نومحافظه کاران نبوده است.آنچه درواقع اتفاق افتاده است، انتقال از هزینه های اجتماعی وزیرساخت به هزینه های نظامی است که برای آن دوره حدود ۳تریلیون دلار تخمین زده می شودوسوبسیدهای دولتی ای که به موسسات بازرگانی تخصیص یافته است.به این موارد می توان ضمانت پرداخت بدهی های نهادهای مالی ورشکسته یا نزدیک به ورشکستگی مانند موسسات پس انداز و وام دهنده درایالات متحده آمریکا رانیز اضافه نمود.
نومحافظه کاران می گویند که مدافع حقوق بشر هستند اما درواقع واکنش توده ها درمقابل این سیاست های ضد اجتماعی ،دولت های نومحافظه کار رامجبور نموده است به شکلی رشد یابنده آزادی های دموکراتیک رامورد هجوم قرار داده واز بین ببرند.آزادی های اتحادیه ای،حق سقط جنین،آزادی مطبوعات وآزادی مسافرت.آنها فضای مناسبی بوجود آورده اند که درآن گرایشات افراطی جناح راست گرا - از قبیل نژادپرستی،بیگانه ستیزی،وازجمله نئوفاشیسم افسار گسیخته - می تواند ظهور نماید.
● فقرجهان سوم
رشد وسیع فقردرسطح جهان مصیبت باراست ودرجهان سوم به یک فاجعه تاریخی تبدیل شده است.برطبق آمارهای رسمی ایالات متحده تولید ناخالص داخلی بیشتر از ۶۰کشور با جمعیتی بالغ بر۸۰۰میلیون نفربین سال های ۱۹۸۰تا۱۹۹۰با کاهش مطلق مواجه بوده است.درفقیرترین این کشورها این کاهش بین ۳۰تا۵۰درصد بوده است.برای فقیرترین لایه های جمعیت این کشورها سطح افزایش فقرحدود ۵۰درصد بوده است.تولید ناخالص داخلی آمریکای لاتین که در۱۹۵۰برابر ۴۵%تولید ناخالص داخلی کشورهای امپریالیستی بود.درسال ۱۹۸۸ به ۷/۲۹%آن رسید.
دستاوردهای رشد نسبی رفاه عمومی بدست آمده طی دهه ها ، طی سال های کوتاهی ازبین برده شد.آنچه که قویاً می تواند این مسئله راتایید نماید،نگاهی به وضعیت کشور پرو است.براساس آنچه درنیویورک تایمز آمده است،بیشتراز ۶۰%جمعیت پروگرفتارسوء تغذیه و۷۹%زیرخط فقربوده که تماماً با درآمدی حدود۴۰ دلاردرماه زندگی می کنند. حتی فارغ التحصیلان دانشگاهی حداکثر ۸۵ دلاردرماه درآمد دارند.این مبلغ برای پرداختن هزینه ماهانه یک پارکینگ درآن کشور کفایت نمی کند.
اگرتمایزات اجتماعی داخل کشورهای جهان سوم درنظرگرفته شود،وضعیت حتی فجیع تر است.فقیرترین ساکنان فقیرترین کشورها امروز خوراک روزانه ای برابربا خوراک اردوگاههای بازداشتگاههای نازی دردهه ۱۹۴۰می خورند.یک گزارش از سازمان بهداشت جهانی در ایالات متحده ۵ که برای کنفرانس ۱۹۹۲ آماده شده برآورد می کند که نیم میلیارد نفراز مردم جهان از گرسنگی مزمن دررنج بوده وبعلاوه چند صد میلیون نفر از مردم نیز از سوءتغذیه فصلی رنج می کشند.نزدیک به ۸۰۰میلیون نفر در جهان سوم از گرسنگی در رنجند.اگر به این رقم شمارگرسنگان کشورهای پساسرمایه داری وامپریالیستی رااضافه نمایید،به رقم نزدیک به یک میلیارد نفر ازمردم می رسید که ازگرسنگی دررنجند واین درشرایطی است که یک موقعیت تولید بیش از حد غذا وجود دارد. درشمال برزیل نژادی ازآدم های کوتوله۶ وجود دارد که با میانگین قد ۳۵سانتی متر کمترازساکنان برزیل ظهور نموده اند.طوری که طبقه حاکم بورژوا وایدئولوگ های آن درتوصیف این مردم آنان راموش صحرایی می نامند .این توصیف کاملاًفاقد عواطف انسانی و یادآور نازیها بوده ویادآورمفهومی شیطانی است.شما می دانید که باموش های صحرایی چه می کنند!
سوء تغذیه شامل مصرف ناکافی ویتامین ها،کانی ها وپروتئین های حیوانی همه جا گسترده است.بویژه زنان وکودکان این کمبود رادارند.به عنوان یک نتیجه کودکان درجهان سوم ۲۰بار بیشتر ازکودکان کشورهای امپریالیستی با خطر مرگ یا بیماری های کشنده مواجهند.
سرنوشت کودکان نشانی از افزایش وحشیگری درجهان سوم است.این موضوعی از آینده نیست،وحشیگری قبلاً درمقیاس وسیعی آغاز شده است.براساس آمار یونیسف۷ هرسال ۱۶ میلیون کودک ازگرسنگی یا بیماریهای علاج پذیرمی میرند.این به معنی آن است که هرچهارسال شمارمرگ کودکان به اندازه شمار کشته شدگان جنگ جهانی دوم است.آشویتس۸،هیروشیما۹ وقحطی بنگال۱۰ ترکیب شده اند.هرچهارسال یک جنگ جهانی دربرابر کودکان.این واقعیت جهان امپریالیسم وسرمایه داری دریک کلام است.بعلاوه درجنوب آسیا ۲۰% از نوزادان دخترقبل از ۵ سالگی ،۲۵%قبل از ۱۵سالگی می میرند.دخترکشی سال به سال رشد می کند،وبا استفاده انبوه ازنیروی کار کودکان درشرایط نیمه بردگی ترکیب شده است.
● رشد نابرابری
اثرات مصیبت بارسیاست های اقتصادی نو محافظه کارانه فقط منحصربه جهان سوم ویا شرایط زندگی توده ساکنان جوامع پساسرمایه داری نیست.آن ها شروع به گسترش آرام اما به گونه ای واقعی درکشورهای امپریالیستی هم کرده اند.دراین کشورها بسته به اینکه از چه منبع اطلاعاتی استفاده می کنید،بین ۵۵تا ۷۰میلیون نفر ازمردم زیرخط فقرزندگی می کنند.یک جامعه دوگانه با شماررشدیابنده ای ازگروه های اجتماعی با خالص امنیت اجتماعی پایین یا بطور کلی فاقد امنیت اجتماعی درحال توسعه است:بیکاران،کارگران فصلی،مردمی که با اعانه موسسات خیریه زندگی می کنند،مادرانی که به تنهایی چندین فرزند رامراقبت می کنند،تحقیر شدگانی که مرتکب جرائم کوچک می شوندو....این هابخش هایی از عناصر تشکیل دهنده طبقات محروم هستند.
اینجا مثالی بسیار گویا وجود دارد که بسیار اندوهناک ومنقلب کننده است.درقلب آنچه در انقلاب تاریخی پاریس بوده است،جایی که ۵ انقلاب بزرگ آغاز گردید،هرروز هزاران کارگرمهاجر وکارگر ساده چشم به راه پیدا کردن کار می مانند.آن ها گاهی هستند وگاهی هم نیستند.آنها بدون هیچ گونه حمایت اجتماعی ،بدون اجازه اقامت اند.آن ها برای چندرغاز بایکدیگر رقابت می کنندزیرا همین چندرغاز هم بیشتر از چیزی است که درکشور خودمی توانند بدست آورند.
وضعیت درزاغه های ایالات متحده نمونه بارز این روند است.بیکاری جوانان درزاغه هابه ۴۰%می رسد وبیشتر این جوانان هیچ گونه امیدی از پیدا کردن کار درآینده ندارند.همین پدیده درکشورهای متعدد جنوب اروپا وبریتانیای کبیر نیز مشاهده می شود.خصوصی سازی این روند راتشدید می کند.
از هنگامی که مزدهای واقعی درایالات متحده آمریکا کاهش یافت ،شمار مردمی که درآمد ناخالص سالیانه یک میلیون دلارثابت داشتند، به ۶۰برابر افزایش یافت.درآمد این گروه از مردم که بین ۶۰۰۰۰ویک میلیون دلار بدست می آوردند،به ۷۸۰۰۰تا ۲ میلیون دلار افزایش یافت اما به صراحت هیچ کارگری دربین این ثروتمندان جدید وجود ندارد.
ثروتمندان ثروتمند تر می شوند.
تاثیرات ناخوشایند سیاست های نو محافظه کارانه درجهان اقتصاد نیز بدیهی است. رشد فقر درجهان سوم وجهان سومی کردن بخش هایی ازمردم کشورهای امپریالیستی از عمده ترین موانع هرتوسعه معنی داری دراقتصادجهانی است.
بدهی جهانی منجر به توسعه ناخوشایند ورسوایی آور جریان خالص سرمایه از جنوب به شمال با سوبسید دادن فقیرترین بخش های کشورهای فقیر به ثروتمندترین بخش های کشورهای ثروتمند گردید.ممکن است دریک رویکرد بدبینانه گفته شود که این کل ماهیت کاپیتالیسم است.با این حال دراین بعد واندازه این حداقل یک پدیده جدیدی درقرن بیستم است.
درضمن حقیقت این است که نقش واسطه ها درساختارقیمت جهانی مغایر توسعه شرایط بازرگانی است.بسیارکم شناخته شده است که دومین اقتضای بزرگ صادرات جهان سوم پس از نفت قهوه است که همه ما می نوشیم.درهمین زمان برای مصرف کنندگان غربی قهوه نسبتاً ارزان است.یک پوند قهوه حدود ۵دلاردر کشورهای غربی می ارزد.کارگرانی که این قهوه راتولید می کنند۳۰تا۵۰سنت درروز دریافت می کنند.بقیه را واسطه ها تصاحب می کنند.
بزرگترین خطر جهان سومی کردن درجنوب ،شرق وغرب گسترش نمونه وار بیماریهای مسری مرتبط با فقرمانندوبا وسل است که فرض می شد ازبین رفته اند.تهدید شوم ایدز۱۱ نیز مربوط به فقر است.مدیرپیشین برنامه مبارزه با ایدز سازمان بهداشت جهانی ۱۲ پیش بینی کرد که درپایان این قرن(قرن بیستم)۱۰۰میلیون نفر آلوده به HIVخواهند بود که ۲۵%آن ها خواهند مرد و۸۵% این مرگ ها درجهان سوم اتفاق خواهد افتاد.
این پیامدی از برخی ویژگی های فرهنگی و اخلاقی نبوده بلکه نتیجه کاستی درآموزش،پیشگیری،مراقبت های بهداشتی ومراعات اصول بهداشتی است.درهمین زمان از آغاز همه گیری بیماری ۷میلیارد دلار درمبارزه علیه ایدز صرف شده است.تنها ۳% ازاین مبلغ درجهان سوم خرج شده است. جایی که ۸۵% ازجمعیت آلوده شده به HIV درآنجا زندگی می کنند.خودکشی آشکاری است اگر باور کنیم که طبقه سرمایه داری کشورهای امپریالیستی ازاپیدمی این بیماری مصون خواهند ماند.
تحت این شرایط فراخوان پاپ برای محدود کردن مبارزه علیه ایدز به خودداری وعفت افراد ومخالفت با استفاده از کاندوم وقرص های ضد بارداری کاملاً غیرمسئولانه است.سیاستهای نو محافظه کارانه قطع بودجه های بهداشت وآموزش درهمه جا به یک اندازه غیرمسئولانه ومخرب ظاهر می گردد.تاثیرات عمومی این سیاستها در اقتصاد به اندازه تاثیرشان در حوزه اجتماعی نفرت انگیز است.
● اقتصاد بازار
درهمه کرسی های دانشگاهی که با سیاستهای توسعه اقتصادی سروکار دارند، در همه کشورهای دنیا مطرح شده چیزی که پرواضح است سودبخش ترین سرمایه گذاری توسعه ای آنهایی هستند که برای آموزش،مراقبت های بهداشتی وزیرساخت ها صورت می گیرند.اما اگر ازراهروی اصلی به قسمت های فرعی اقتصاد که مالیه عمومی نامیده می شود،عبورنمایید،ناگهان می شنوید که یک بودجه متوازن بسیارمهمترازسرمایه گذاری درآموزش،مراقبت های بهداشتی وزیرساخت است وخواهید دید که درقطع این بودجه ها به منظور توقف تورم نیزبه شکلی بسیار ظالمانه عمل می کنند.
باید تاکید شود که سیاستهای نومحافظه کارانه درچارچوب اقتصاد جهانی سرمایه داری حاکم از طریق شبه لیبرایسم به اجرا گذاشته می شود.دو نتیجه مهم می توان از آنچه مطرح شد، گرفت:
اول،بیشتر یاوه گویی ها درباره برتری بقول معروف "اقتصاد بازار"فقط تظاهر است. اقتصاد بازارناب یا نزدیک به ناب وجود ندارد وهیچ گاه درهیچ جا وجود نداشته است.
دوم، هر سیاست اقتصادی جایگزین که درهمین چارچوب به کار گذاشته شود، مانندسیاستهای نئوکینزی۱۳ که اکنون توسط شمار فزاینده ای از موسسات بین المللی و متنفذ سرمایه داری پیشنهاد می گردد،منجر به تغییر اساسی دراین واقعیات ترسناک نخواهد شد.برای ارائه یک مثال به شما باید گفت که عقب ماندگی تکنولوژیک تکان دهنده تحمیل شده به جهان سوم بوسیله امپریالیسم به معنی آن است که درحالی که آن بخش از جهان(جهان سوم) فقط ۱۵% انرژی کل جهان رامصرف می کند،پنج تا شش برابربیشتراز کشورهای ثروتمند درهر دلار از تولید ناخالص داخلی انرژی مصرف می کنند.
از این رو این پرسش مطرح می گردد که آیا ما نیاز به یک جایگزین اساسی نه فقط برای سیاستهای دروغین لیبرالی بلکه برای کل سیستم سرمایه داری درشکل های مختلف آن به منظور دستیابی به جهانی به لحاظ کیفی بهتر از جهان موجود نداریم؟پاسخ من آشکارا آری است.این است چیزی که مارانیازمند سوسیالیسم می کند،واین چیزی است که سبب شده است من بگویم: سوسیالیست هستم وسوسیالیست باقی خواهم ماند.
بشریت با تهدیدهای وحشتناکی در زندگی طبیعی خود مواجه است:جنگ های هسته ای ،شیمیایی وبیولوژیکی،جنگ های بزرگ سنتی که می تواند از طریق بمباران مراکز هسته ای توسط سلاح های متعارف به جنگ هسته ای تبدیل شوند، ریسک فزاینده ویرانی محیط زیست ازطریق اثر گلخانه ای وسوراخ لایه اوزون ،نابودی جنگل های استوایی،کویرزایی درمناطق وسیعی از آفریقا وآسیا وآثارمتراکم شده بیماری های مسری و...برای بسیاری ازمردم این پرسش مطرح شده است که "آیا خیلی دیرنشده است؟آیا روز رستاخیز اجتناب ناپذیراست؟آیا نوع بشر قادر به زنده ماندن طی ۵۰سال آینده خواهد بود؟"ما براین باوریم که نوع بشر محکوم به فنا نیست.این یک تفکرآرمان خواهانه یا یک بینش ناب نیست.این باوری است که برمبنای داده های علمی محکم وپویایی مداوم تحقیقات علمی بنا شده است.
فقط یک مثال :یک روش واقعی وجدی برای کاملاً معکوس نمودن کویرزایی درآفریقا وجود دارد.برای آبیاری کردن بیابان به منظور اینکه دوباره آن را به سرزمینی برای تولید محصولات غذایی غنی مانند آنچه تا۱۵۰۰سال پیش بوده ، تبدیل نمایید،برای الهام بخشیدن به ساکنان آن برای به کاربردن فنون کشاورزی محفوظ نگه دارنده طبیعت جهت تعویض از محصولات تجاری به محصولاتی که آن ها رابرای تغذیه آفریقایی ها به شیوه ای سالم توانا سازد.تاثیر یک صحرای سبز و پوشیده ازدرخت برشرایط اقلیمی جهان واقعاً شگفت انگیز خوهد بود.
مشکلی که دراین مورد باید حل شودیک مشکل تکنیکی،طبیعی یا فرهنگی نیست.یک مسئله اجتماعی است.به منظور این که این راه حل به اجرا گذاشته شود،شما به نظمی اجتماعی نیاز دارید که درآن طمع،تمایل به ثروت اندوزی شخصی بدون توجه به مصالح عمومی اجتماعی و اقتصادی جامعه،جانشینی عقلانیت کاذب کوتاه مدت به جای عقلانیت بلند مدت ،رفتارهای اقتصادی واجتماعی راتعیین ننماید.نیاز به وجود قدرت در دست های نیروهای اجتماعی داریم که بتوانند افراد،طبقات و بخش های طبقات مسلط را از تحمیل خواست های خود برجامعه بازدارد.قدرت باید دردستهای زحمتکشان باشد که خواستاراتحاد وانسجام ،همکاری وانسان دوستی ازطریق دموکراتیک اندکه برخلاف خود پرستی کوته بیتانه وغیرمسئولانه است.
موضوع، آگاهی نیست.ثروتمندان،سرمایه داران وقدرتمندان کند ذهن نیستند.بسیاری از آن ها برای مثال کاملاً از خطرات زیست محیطی آگاهند.آن ها تلاش می کنندبه این خطرات توجه نمایند،آن هارادربرنامه ریزی اقتصادی وپیش بینی خود به حساب آورند اما زیرفشار رقابت آنهامجبورندچنان عمل کنند که تهدید کلی باقی می ماند.
برخی ها می گویند که علم وتکنولوژی یک منطق غیرقابل مقاومت راهمراه خود توسعه داده است واین که توسعه مهارنشده علم وتکنولوژی نوع بشررابه لبه انقراض کشانده است اما این راه درست مشاهده اشیاء نیست.این چیزی است که برمبنای فلسفه مارکسیسم به آن "مادی کردن تفکر"۱۴ گفته می شود.علم وتکنولوژی به عنوان نیروهای جداشده ازموجودات انسانی که آن ها را کنترل می کنند،معرفی شده است اما این نادرست است.
● دموکراسی کارگری
علم وتکنولوژی، قدرتی مستقل از کسانی که آن هارا اختراع کرده ،به کار می گیرند ودرجهت منافع خودآ ن رامی منحرف می کنند، ندارند.مسئله اساسی تحت کنترل درآوردن علم وتکنولوژی به کنترل اجتماعی آگاه به نفع اکثریت عظیم موجودات انسانی به صورتی دمکراتیک است. مسئله اساسی آزاد نمودن علم وتکنولوژی از انقیاد منافع ویژه ای است که آن ها را بدون منافع بلند مدت نژاد بشرمورد سوء استفاده قرار می دهند..برای این منظور ساختاروسازمان جامعه بایدتحت تسلط دموکراتیک تعریف شده وآگاهانه کنترل شود.
در آخرین تحلیل،سوسیالیسم به معنی پیروزی بیشترین شمار انسانها جهت تصمیم گیری درباره سرنوشت خود درهمه بخش های کلیدی زندگی است.دردرجه اول برای همه مزدبگیران که تحت اجباراقتصادی نیروی کارشان رامی فروشند وامروزه توده انبوهی ازمردم را نمایندگی می کنند.
توده ای بزرگترازهمیشه درگذشته.اکنون بیشتراز یک میلیارد مزد بگیردرجهان وجود دارد.
آن هایی که ورای این آزادی-آزادی مزدبگیران برای تصمیم گیری به روشی دمکراتیک جهت تعیین اولویت های تولید وچگونگی تولید کردن وتوزیع – ازفرمانروایی اقلیتی دفاع می کنند،آنهایی که بیان می کنند این آزادی باید تابع قاعده و قانون بازار-قانونی برای ثروتمندان،یا قانونی برای قشرممتاز،قانونی برخاسته ازکلیسا،قانونی برخاسته ازدولت یا برخاسته ازیک بخش - باشد،متکبرانه فرض می کنند که حامل کمال دانش وخرد بوده واستعداد توده ها را برای برابری وسبقت گرفتن از آنها را دست کم می گیرند.ما این ادعارا به عنوان شارلاتانیسمی بی پایه رد می کنیم واخلاقاً از آن به خاطر هدایت فزاینده پی آمدهای غیرانسانی متنفریم.
ما باهشدار مارکس مبنی براینکه مربیان می باید به نوبه خود آموزش ببینند،اشتراک نظر داریم.تنهاخودفعالیتی سازمان یافته دموکراتیک توده هامی تواند به آن دست یابد.سوسیالیسم نظمی اجتماعی است که توده ها بطریقی آزاد برای سرنوشت خود تصمیم می گیرند.
به منظورنگاه کردن به جهان به گونه ای که امروز هست،ما مجبوریم آن رابه روشی متفاوت از آنچه بطور کلی درروزنامه ها می خوانید یادرتلویزیون می بینید،نگاه کنیم.مردم مبارزه را آغاز کرده اند.
در اروگوئه ۱۵ مردم اندکی قبل دریک رفراندوم با ۷۴% آراء خصوصی سازی شرکت تلفن را رد کرده اند.معدنچیان انگلیسی وبویژه کارگران ایتالیایی به سیاستهای ریاضتی که دولت آن ها کوشید به حلق شان فرو کند،به طریقی وسیع واکنش نشان داده اند.هردو گروه دربرابراین سیاستهای ریاضتی اعتصاب کرده اند. ما درآلمان شاهد یک واکنش بنیادی جوانان درمقابل بیگانه ستیزی،نژادپرستی ونئوفاشیسم هستیم واین بیشترین دلگرمی است .
این کاملاً متفاوت از چیزی است که درپایان دهه ۱۹۲۰ وآغاز دهه ۱۹۳۰ اتفاق افتاده است.درآن زمان نازیها دبیرستان ها،دانشگاهها وجوانان را بسیار قبل ازفتح قدرت سیاسی تحت تسلط خود درآوردند.امروز انبوه جوانان درمقابل بیگانه ستیزی،نژادپرستی ونئوفاشیسم به جنبش درآمده اند درحالی که مدعیان سیاسی به راست می روند.
بهترین مثال ازبرزیل است جایی که جنگی دردفاع از طبقه کارگر درمقابل دولت ارتجاعی فاسد درجریان است.من نسبتاً بدبین هستم،فکر نمی کنم آن ها پیروزخواهند شداما چالشی برای قدرت بورژوازی دراین هفتمین کشور وسیع جهان که اکنون بیشتر ازآلمان۱۹۱۸ کارگران صنعتی دارد،حداقل امکان پذیرشده است.
اگرچه تصویر کلی جهانی یک جهت گیری عاقلانه را بازتاب می دهد، به دلیل فقدان یک آلترناتیومنظم سوسیالیستی بسیاری از این جنبش ها بطور کلی جنبش های انفرادی وناپیوسته هستند.
● سوسیالیسم
ورای این توسعه کلی جنبش جهانی چیزی وجود دارد که ما آن را بحران های جهانی ازاعتبار سوسیالیسم می گوییم کارگران هیچ گونه اعتمادی به استالینیسم، پسا استالینیسم،مائوئیسم،کمونیسم اروپایی یا سوسیال دموکراسی ندارند.
تحت این شرایط،هیچ یک از دوطبقه اساسی اجتماعی ،سرمایه ونیروی کارقادربه اعمال راه حل تاریخی خودبه بحران های جهانی درکوتاه مدت یا بلند مدت نیستند.سرمایه داران به دلایل عینی نمی توانند چراکه طبقه کارگر بسیارقوی است.این طبقه بسیار قوی تراز دهه ۱۹۳۰است.اما طبقه کارگرهم نمی تواند بحران های جهانی راحل کند زیرا هیچ اعتقادی به یک نظم اجتماعی جایگزین ندارد.
از این رو مادربحران های طولانی بسرمی بریم، با پیامدهایی که دراین مرحله غیرقابل پیش بینی اند،مواجهیم.ما ناگزیریم برای منافع طبقه کارگر،به نفع سوسیالیسم،به نفع زندگی طبیعی نوع بشر مبارزه کنیم زیرا این انتخاب واقعی امروز است: "سوسیالیسم یا انهدام نژاد انسانی"نه سوسیالیسم یابربریت.
من وظایف کلیدی همه ما سوسیالیستها را در سه بخش می بینم:
دروهله اول دردفاع بی قید وشرط از نیازهای توده ها درهمه جای جهان به صورتی که به نیاز های فوری آنها پاسخ دهد، بدون تحت الشعاع قراردادن این پشتیبانی به هرتقدم دیگری ازماهیت سیاسی یا هرتمهید قدرت دیگری.ماباید به مثالی از آنچه جنبش کارگران درآغاز ودرطول دوره رشد بزرگ خود از پایان دهه ۱۸۸۰تا آغاز جنگ جهانی اول انجام داد ،برگردیم.
درآن زمان سوسیالیستها دوهدف کلیدی داشتند:روزکار۸ساعته وحق رای عمومی و آنها از این پرسش شروع نکردند که:چگونه ما می توانیم به آن جامه عمل بپوشانیم؟با چه شکلی ازقدرت؟با چه شکلی ازدولت؟نه .آنها گفتند که این خواسته هانیازهای عینی رهایی انسانند وماباید برای آن هامبارزه کنیم.به هر وسیله ای که ممکن وضروری است وخواهیم دید که چه نتایجی ببار خواهد آمد.
دربرخی کشورها روزکار۸ساعته با اعتصاب های عمومی بدست آمد.درسایرکشورها این خواسته ازطریق دولتهاکه می توان به آن هادولت های کارگری نام داد،بدست آمد.درسایرکشورها ازطریق دادن امتیاز از سوی بورژوازی به جنبش نیرومند کارگران به منظور پیشگیری از ایجاد انقلاب بدست آمد. واقعیت این است که روزکار۸ساعته آنگونه که مارکس وانگلس اشاره کرده بودند،هدف عینی طبقه کارگربود وبه همین دلیل است که شما نتوانستید مبارزه برای چنین نیازهایی راازطریق طراحی قدرت پیش- تدبیری تحت الشعاع چیز دیگری قراردهید.
من بسیاری اوقات به رفقا فرمول مشهورتاکتیسین بزرگ ناپلئون بناپارت۱۶ رایادآوری می کنم.کسی که لنین به صورت تایید شده ای از او نقل قول می کرد:"ابتدا مبارزه راشروع کن ،وسپس خواهیم دید. ۱۷" نکته مهم آغاز مبارزه است. آنچه بعد از آغاز نبرد پیش می آید، بستگی به رابطه نیروها (تناسب قوا) دارد اما خود مبارزه ارتباط نیروها وتناسب قوا راتغییرمی دهد.
امروز وظیفه دوم سوسیالیستها وکمونیستها آموزش پایه ای سوسیالیسم وتبلیغ است.نسل بشر بدون جایگزینی یک جامعه اساساً متفاوت با جامعه موجود حفظ نخواهد شد.شما می توانید آن راهرچه می خواهید، بنامید.برچسب، تفاوتی ایجاد نمی کند.اما مضمون آن باید مشخص شود.مضمون سوسیالیستی توسط توده هاپذیرفته خواهد شد.پس از تجارب مصیبت بار سوسیال دموکراسی ،استالینیسم وپسا استالینیسم ،تصویر سوسیالیسم تنها می توانددر بردارنده مفهوم یک رهایی ریشه ای باشد،دارای بعد برابری ریشه ای زن ومرد،دفاع بنیادی ازمحیط زیست،هوشیاری ریشه ای ضدجنگ ،تکثرسیاسی،شناختن کلی حقوق بشربدون استثناء.سوسیالیسم به شرطی پذیرفته خواهد شد که رهایی ریشه ای را بدون استثناء دریک مقیاس جهانی مطرح نماید.
سومین شرط برای حل بحران های وحشتناک اعتبار سوسیالیسم، تجدید وحدت سوسیالیسم وآزادی است. سرمایه داری یک اشتباه استراتژیک وحشتناکی را در رواج رشد حقوق بشردرمقابل سوسیالیستها درسراسر جهان مرتکب شده است.این بومرنگی خواهد شد که دوباره و دوباره آن ها را مورد ضرب قرار خواهد داد.اما برای اینکه این اتفاق بیفتد،تجدید وحدت سوسیالیسم وآزادی انسان باید کامل شود.
درنیمه دهه ۱۹۲۰آواز سنتی جنبش کارگری ایتالیا باندیرا روسا۱۸ دربردارنده این کلمات شگرف بود:"زنده باد کمونیسم وآزادی" ۱۹
یکی ازمهم ترین جرائم استالینیسم وپسا استالینیسم وسوسیال دموکراسی دامن زدن به جدایی تاریخی بین این دو ارزش بوده است.ما باید دوباره این یگانگی را احیا کنیم.
درایالات متحده درنیمه دهه ۱۹۲۰دو آنارشسیت ،ضد کمونیست به نام های ساکو و وانزتی۲۰ -آن ها مطلقاً هیچ همدمی با کمونیسم نداشتند- توسط دولت ارتجاعی بورژوازی محکوم به مرگ شدند.اتهام آن ها همکاری با حزب کمونیست ایالات متحده وانترناسیونال کمونیستی مطرح گردید. واقعیت این بود که آن ها آنارشیست و آنتی کمونیست بودند.به هیچ وجه هیچ گونه تفاوتی با هم ندارند.من با افتخار بیان می کنم که رفیقمان جیمز .پی. کانن ۲۱ نقش مهمی را درسازماندهی آن کمپین جهانی برای این دو آنارشیست بازی کرد.این سنتی است که ما باید بدون هیچ محدودیتی به آن برگردیم.
هرکس که درمقابل حقوق بشرتحت هربهانه ای درهرکشور مرتکب جرمی می شود،باید توسط سوسیالیستها وکمونیستهای جهان محکوم گردد.این یک اقدام پیش نیاز برای اعاده اعتماد درمیان توده ها به حرکت مان است.زمانی که این اعتماد اعاده شود ،ما قدرت روحی،اعتبار روحی،مقاومت روحی ای کسب می کنیم که ده ها برابرقوی ترازهمه سلاح هایی است که درکنترل سرمایه داری است.
● دردفاع از مارکسیسم
من می خواهم به دوستانم در"مدرسه مارکسیسم" بگویم که آنها کاملاً برای ایستادگی روی مارکسیسم وتسلیم نشدن به راه حقیر فشارهای ضدیت با مارکسیسم که دراطراف همه ما هست، حق دارند.برخی آشکارندوبرخی پراکنده، اما آنها همه جا دراطراف ما هستند.
مارکسیسم بهترین چیزی است که در۱۵۰سال گذشته درعمل وتفکر اجتماعی پدیدارشده است.آنهایی که این را انکارمی کنند،آنهایی که مارکسیسم رامسئول ضدیت با انقلاب استالینیستی می دانند، مارکسیسم رامسئول پشتیبانی سوسیال دموکراسی از جنگ های مستعمراتی می دانند،یا جاهل اند یا عمداً دروغ می گویند.مارکسیسم دو پیروزی اساسی به نوع بشر داده است که ما مجبور به دفاع از آنهاییم، با اطمینان و اعتمادبه نفس به این که ما ازهدف شایسته وممتازی دفاع می کنیم.
مارکسیسم علم جامعه است.مارکسیسم درکی منطقی است از آنچه در۲۰۰سال گذشته، اگر نه بیشتر،درجریان بوده است. توانمندی شگرفی ازاطلاعات تجربی وبدون هیچ جایگزین ارزشی ،حتی اندکی ارزشی، درمیان علوم اجتماعی بوده است.
مادرباره آینده هیچ پیشگویی ای نمی کنیم.تنها شکل علمی مارکسیسم،مارکسیسم باز است.مارکسیسمی که خود مارکس گفت که تردید سازنده را در بردارد.همه چیز برای بازنگری آزاد باقی می ماند،اما تنها برپایه واقعیت.آن هایی که این کار را به روشی غیرمسئولانه بدون بررسی واقعیات انجام می دهند،آن هایی که این ابزارهای شگرف ادراک واقعیت جهان را با مفاهیمی تردید برانگیز ،غیرعقلانی ،مرموز یا افسانه ای معاوضه می کنند،به هیچ هدف مثبتی خدمت نمی کنند.
همانگونه که اهمیت مارکسیسم به عنوان یک علم مطرح است،دومین جزء اساسی آن نیز بسیار مهم بوده وآن جزء اخلاقی آن است.خود مارکس این مفهوم رابه طریقی بسیار رادیکال(بنیادی)فرمول بندی نمود.اوازجوانی تا پایان عمرش حتی برای یک دقیقه ازتعریف چیزی که آن را "امرمطلق" می نامید،متزلزل نشد.
مارکسیسم مبارزه ای است دربرابر هروضعیتی که درآن موجودات انسانی تحقیر شوند،ازخود بیگانه شوند،مورد استثمارقرارگیرند،مورد ظلم قرار گیرندیا شان انسانی آن ها انکارگردد.هرچه بهانه هابرای توجیه چنین انکارهایی بیشترباشد ،ما مجبور به درافتادن با آنها به صورتی بی قید وشرط هستیم. دریابید که شما نمی توانید سعادتمندتر گردید مگراین که زندگی تان راوقف دفاع از حقوق بشر درهرکجای جهان نمایید،دردفاع از استثمارشده گان،دردفاع از ستم دیدگان،دردفاع از لگد مال شده هاوتحقیرشد گان. هیچ راه بهتری برای یک انسان خوب بودن دراین جهان بهتر از وقف زندگی تان به این هدف بزرگ نیست. به این دلیل است که آینده با مارکسیسم است.
فوریه ۱۹۹۳- ازبولتن دردفاع از مارکسیسم- ۲ ارنست مندل۳
برگردان: مسعود امیدی
* رونوشت ازسخنرانی در مدرسه مارکسیسم نیویورک ،۲۱فوریه ۱۹۹۳.با کمی تلخیص،ازبولتن در دفاع از مارکسیسم.


۱ -Socialism or neo-liberalism?
۲ -Bulletin in Defense of Marxism http://www.angelfire.com/pr/red/mandel/contents.htm
۳ -Ernest Mandel
۴ - Bureaucratized post-capitalist societies
۵ - United Nations World Health Organization
۶ - Pygmy
۷ -UNICEF
۸ - Auschwitz
۹ - Hiroshima
۱۰ - Bengal famine
۱۱ - AIDS
۱۲ - World Health Organization’s anti-AIDS program
۱۳ - neo-Keynesian policies
۱۴ - Reified thinking
۱۵ - Uruguay
۱۶ -Napoleon Bonaparte
۱۷ - “First start the struggle, and then we’ll see”
۱۸ - Bandiera Rossa
۱۹ - “Long live communism and freedom!”
۲۰ - Sacco and Vanzetti
۲۱ - James P. Canno
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه