شنبه, ۱۷ آذر, ۱۴۰۳ / 7 December, 2024
مجله ویستا
دوئل موسیقیایی در دل یک درام اجتماعی
کشتی ویرجینیا یکی از عظیمالجثهترین کشتیهایی است که بین قارهها سفر میکند و مهاجران بسیاری را به آمریکا میرساند. در این کشتی کسانی مشغول به کار هستند که در واقع ساکنان دایمی کشتی محسوب میشوند. خدمتکاران و ملوانان، نظافتچیها و تعمیرکاران، نوازندگان و ناخدا و در این بین تعدادی سیاهپوست که در کوره ذغال سنگ کار میکنند و شاید هرگز دیده نمیشوند. این افراد گاه تا زمان بازنشستگی در کشتی میمانند و کار میکنند.
بین این افراد، سیاهی به نام دنی (Bill Nunn) هست که در کوره کشتی مشغول به کار است. او هر بار که مسافرها پیاده میشوند خود را به سالن بزرگ رقص و پذیرایی کشتی میرساند، با هیکل بزرگش چهار دست و پا زیر میزها حرکت میکند تا شاید مسافران چیزی جا گذاشته باشند و او به نوایی برسد اما هر بار جز چند نخ سیگار و گاه یک دستمال تمیزِ جیبی، چیزی به دست نمیآورد. با این حال، این بار در آغاز سال ۱۹۰۰ میلادی روی پیانو جعبهای میبیند که داخل آن نوزادی قرار دارد. روی جعبه نوشته شده TD و این مختصر را «تشکر دنی»، تعبیر میکند و نوزاد را با خود به انبار ذغال سنگ کشتی میبرد تا بزرگ کند. دنی در مراسمی باشکوه که داخل انبار ذغال سنگ برگذار میشود ضمن انتخاب یک نام طولانی و با شکوه برای نوزاد ـ Danny Boodman T.D Lemon ۱۹۰۰ ـ انتهای اسمش را به سبب سالی که او را یافته ۱۹۰۰ میگذارد.
۱۹۰۰ در کشتی بزرگ میشود و پا میگیرد. تمام کارکنان کشتی او را دوست دارند و از شیرین کاریهای او به وجد میآیند. دنی به عنوان پدر، تکیهگاه قابل اطمینانی برای او است و هر آنچه میداند مانند خواندن و نوشتن، سعی میکند به او نیز بیاموزد اما حوادث روزگار بالاخره دنی را از ۱۹۰۰ جدا میکند. دنی در حادثهای کشته میشود و ۱۹۰۰ در مراسم سپردن جسد او به دریا برای اولین بار با نوای موسیقی آشنا میشود. این آشنایی آغاز تحولی بزرگ در زندگی ۱۹۰۰ است.
از این پس، قصه ۱۹۰۰ را از زبان یک نوازنده ترومپت میشنویم که اتفاقاً تبحر خاصی در روایت داستان دارد. برشهای متعددی در قصه وجود دارد که هر یک معرف چگونگی زندگی ۱۹۰۰ و عشق معجزهآسای او به موسیقی است. ۱۹۰۰ به عنوان نوازنده پیانو به چنان مهارتی نایل میشود که بزرگترین پیانیستها را بر آن میدارد تا برای مسابقه با او متحمل سفری طولانی با کشتی ویرجینیا شوند اما ۱۹۰۰ که با امواج دریا و عشق، موسیقی را آموخته، شکستناپذیر مینماید. نکته آنجاست که نه شهرت و نه هیچ موضوع دیگری نمیتواند باعث شود ۱۹۰۰ از کشتی پیاده شده و پا به خشکی بگذارد. تنها یک بار ۱۹۰۰ تصمیم به پیاده شدن از کشتی میگیرد و آن زمانی است که دل گرو دختری میسپارد. با این اوصاف حتی این موضوع هم نمیتواند انگیزه موثری واقع شود و ۱۹۰۰ در آخرین لحظات از پلهها باز میگردد و همچنان ساکن دایمی کشتی ویرجینیا باقی میماند.
سالها بعد در حالی که عمر کشتی ویرجینیا به پایان رسیده و قرار است با کوهی از دینامیت منفجر شود، نوازنده ترومپت که میتوان او را نزدیکترین دوست ۱۹۰۰ دانست مسئولین انفجار را متقاعد میکند که یک بار دیگر کشتی را برای پیدا کردن ۱۹۰۰ که او یقین دارد هنوز در کشتی است مورد بازبینی قرار دهند. نوازنده در حالی که گوشههایی دیگر از زندگی ۱۹۰۰ را با شیرینی تمام بازگو میکند به اتفاق ماموران انفجار، کشتی را جستجو میکند اما نمیتوانند اثری از ۱۹۰۰ بیابد. برای ماموران محرز است که کشتی تخلیه کامل شده است اما نوازنده ترومپت همچنان اطمینان دارد که او در کشتی است. نوازنده ترومپت در آخرین لحظات یک بار دیگر خود را به کشتی میرساند و تنها صفحهای که از ۱۹۰۰ ضبط شده بود را در نقاط مختلف کشتی میگذارد. این نوای موسیقی اعجابانگیز بین کوهی از آهن و دینامیت به گوش میرسد اما خبری از ۱۹۰۰ نمیشود. در واپسین لحظات ۱۹۰۰ خود را به دوست نوازندهاش مینماید. نوازنده ترومپت سعی میکند ۱۹۰۰ را متقاعد کند که به اتفاق از کشتی پیاده شوند و در دنیایی تازهتر با هم آهنگ بسازند و بنوازند.
۱۹۰۰ آرام و خونسرد، در اعماق فکر خود هر آنچه بر او گذشته است را در یک آن مرور میکند اما افسوس در نگاهش دیده نمیشود. در نمایی دیگر هر دو دوست رو در روی یکدیگر نشسته و نوازنده ترومپت هر آنچه در ذهن مجهول داشته را از زبان ۱۹۰۰ میشنود. او از لحظهای میگوید که روی پلهها به شهر خیره میشود و نهایتاٌ از پلهها بالا رفته و از پیاده شدن خودداری میکند. لحظهای که او خود را از آنچه میبیند کاملاً جدا دیده و برای پرهیز از همه سردرگمیهایی که به چشمش میآید به کشتی باز میگردد و حتی به عشقی که مقدمات تصمیم او برای پا به خشکی نهادن را فراهم آورده بود، پشت میکند. او میگوید: «شهر پر از خیابان بود. نمیدانستم وقتی پیاده شوم پا به کدام خیابان بگذارم و کدام سمت را در پیش بگیرم. واقعاً تو میدانی آدمها کدام مسیر را و برای چه انتخاب میکنند؟»
۱۹۰۰ بنا به منطق خود، کشتی ویرجینیا را زادگاه خود میداند و میگوید: «من همین جا به دنیا آمدهام، همین جا رشد کردهام و همین جا تمام خواهم شد».
او از کشتی پیاده نمیشود و در انتها ضمن یک شوخی فلسفی از دوستش برای همیشه خداحافظی میکند.
نوازنده ترومپت تسلیم و متاثر از کشتی پیاده شده و از دور شاهد انفجار عظیم کشتی میشود. ۱۹۰۰ همانگونه که میخواست به همراه آهن پارههای کشتی ویرجینیا زیر آب میرود.
● تحلیل فیلم:
«افسانه ۱۹۰۰» را پیش از اینکه بشود یک فیلم موزیکال نامید، باید فیلمی درباره موسیقی قلمداد کرد. فیلمی که از وجوه مختلف در خدمت موسیقی و موسیقی در خدمت موضوعات و تحلیلهای اجتماعی است. در حقیقت «افسانه ۱۹۰۰» به دلیل موفقیت در ایجاد انسجام در بخشهای مختلف روایت دراماتیک، تحلیل موضوعات اجتماعی در لایههای زیرین، ریتم همخوان تصاویر با قصه، تدوین و برشهای چشمگیر، به کارگیری عنصر محوری موسیقی در قصه و ساختار تصویری و همچنین بازیهای بسیار زیبای بازیگران به عنوان یک فیلم قابل بحث، مطرح میشود.
● روایت:
فیلم از روایتی چند بعدی برای انتقال قصه به مخاطب برخوردار است و این ویژگی از فیلمنامه، فیلمنامهای تکنیکی ساخته که البته در جذب مخاطب نیز کاملاً موفق عمل میکند به طوری که هم مخاطب خاص از آن لذت میبرد و هم مخاطب غیر حرفهای که تصادفی به تماشای فیلم نشسته است. قصه توسط دو راوی دانای کل و راوی درون قصه ـ که خود قصهای دیدنی دارد ـ برای مخاطب نقل میشود. از سوی دیگر روایتی از موقعیت اجتماعی وقت را میبینیم و با اجتماع و شرایط زیستی مردمِ مقطعی از تاریخ آشنا میشویم که قصه در بستر آن به وقوع میپیوندد. از این رهگذر میتوان به ترسیم شخصیتهای مهاجر اشاره کرد که کشتی آنجلیکا در طول سفرهای آبی به آمریکا میرساند. در این نماها به وضوح شاهد توصیف زیبایی از موقعیت آن دوره از تاریخ هستیم. فیلمنامه در این بخش روی فرد یا موضوع خاصی تکیه ندارد بلکه ساختاری را برمیگزیند که دوربین خواه ناخواه در مقام گزارشگر قرار گرفته و دوره بازسازی شدهای را به مخاطب معرفی میکند اما اصلیترین وجه این قصه در اصل پیوندی است که بین ساختار دراماتیک قصه و موسیقی برقرار میشود. این ویژگی بُعد خاصی به قصه میدهد و چنان که از مصاحبههای منتشر شده برمیآید، یکی از بخشهای مهم کار در نگارش فیلمنامهی این فیلم، آشنایی و تسلط بر سازههای موسیقایی این فیلم بوده است. به این معنا که بخشهای گستردهای از موسیقی فیلم پیش از تکمیل فیلمنامه آماده شده بود تا نویسنده به بهترین وجه بتواند از شرایط شنیداری و روحی ایجاد شده ـ چنان که تماشاگر هنگام تماشای فیلم شاهد خواهد بود ـ آگاه باشد تا پیوندهای دراماتیک و موسیقی به بهترین شکل به وجود آید. ناگفته نماند که همین موضوع باعث شده بازیگران فیلم به خصوص Tim Roth و Clarence Williams که به ترتیب نقش ۱۹۰۰ و نوازنده ترومپت را به عهده داشتند، به بهترین شکل با نقش آمیخته شده و باورپذیرترین شخصیتهای فیلم باشند.
● ساختار تصویری:
«ریتم» یکی از مهمترین عناصر ساختاری یک فیلم است. برای رسیدن به ریتم مناسب در ساختار یک فیلم آنچه مسلم است توجه به دیگر وجوه فیلم است تا به توازن مورد نظر دست یافت اما وقتی فیلمی بر اساس موسیقی و ساختار موسیقیایی ساخته میشود، ناخودآگاه همه چیز تحتالشعاع ریتم موسیقیِ به کار گرفته شده در فیلم قرار میگیرد. در خصوص «افسانه ۱۹۰۰» این موضوع با رویکرد خاصی عملکرد کارگردان را تحتالشعاع قرار داده و متاثر ساخته است. کارگردان در این فیلم از سویی با فیلمنامهای مواجه میباشد که ساختار روایی را به صورت خاصی دگرگون کرده است. گریز از صحنههای مختلف به دیگر صحنهها که با جهشهای زمانی و مکانی همراه است، انتقال وظیفه روایت از دانای کل به راوی قصه و به عکس و همچنین قرار دادن شِمایی از جامعه وقت درپس زمینه قصه، وظیفهای که دیالوگها به عهده دارند و چالشهای شخصیتی مختلف که گاه مسیر قصه را نیز با خود همراه میسازند از نمونه خصوصیات این قصه است که به خودی خود تعیین ریتمی مشخص را برای فیلمساز مشکل میکند اما وقتی همه این فاکتورها با موسیقی به کار رفته در فیلم همراه میشود ضمن اینکه همه چیز سختتر میشود به تعریف واضحی هم میرسد. در واقع فیلمساز در این فیلم کاملاً آگاهانه ساختار و ریتم را با اولویت قرار دادن موسیقی به گونهای خلق میکند که تمام زنجیرههای فیلم که با کوچکترین غفلتی میتوانست کاملاً از هم گسسته نمایان شوند، به طور منسجمی در هم بیامیزد. در حقیقت به واسطه گزینش چنین ساختاری، کارگردان موسیقی را به عنوان راوی سوم به مخاطب فیلم معرفی میکند و همین وجه فیلم از «افسانه ۱۹۰۰» فیلمی متفاوت و البته درخشان میسازد.
● موسیقی:
پرداختن به موسیقی فیلم در مجلهای که اصول زیربنایی آن بر موسیقی نهاده شده است کار سادهای نیست. چرا که یکی از ویژگیهای یک فیلم پیوستاری است که بین تک تک اجزای فیلم وجود دارد و تاثیرات مستقیمی که هر یک از عناصر بر دیگری دارد. بنابراین اشارات مختصر فوق در خصوص روایت و ساختار ـ که بنا به موقعیت و جایگاه این مجله به اختصارترین شکل بیان شده است ـ کاملاً اجتناب ناپذیر مینمود.
فیلم «افسانه ۱۹۰۰» در کنار تمام آنچه اشاره شد تاریخچهای مفصل از تحولی است که موسیقی در سالهای ۱۹۰۰ میلادی تجربه کرد. تحولاتی که با سرعت زیادی شکل گرفت و بین مردم جا باز کرد. سبکهای مختلف چنان به سرعت ظهور یافتند که رویارویی آنها با هم نوعی دوئل موسیقیایی را منجر شد. دوئلی که نمونهای از آن را به زیباترین شکل در افسانه ۱۹۰۰ میبینیم اما نکته جالب در این میان سرعتی بود که در کنار شتاب برای ارایه سبک جدید در اجرای آهنگها و قطعات به وجود آمد. در حقیقت جاز و بلوز موسیقی پرسرعتی محسوب میشد اما دیگر سبکگذاران برای اینکه در دوئل پیروز شوند مدام فاصله بین نتها را کمتر و کمتر کردند تا اینکه به نوعی به موسیقی وجدآور نزدیک شدند که موسیقی الکترونیک امروز، کاملاً مدیون آن است.
بنابراین تحول در سازه سازها نیز پیامد همین تحولات بود. اما «افسانه ۱۹۰۰» برای بیان این تاریخچه از روایت دراماتیکی سود میجوید که همان هیجان و شور و نشاط سالهای ۱۹۰۰ را در تماشاگرش زنده میکند. از سوی دیگر موازی شدن موسیقی و تحولاتش، با زندگی و تحولاتی اجتماعی که در آن تصویر میشود، هزار تویی را در فیلم به وجود میآورد که از هر سوی آن بروی به یک نتیجه از پیش تعیین شده میرسی و آن جنبههای انتقادی فیلم همان مسیری است که انسان غربی در زندگی پر شتاب خود در پیش گرفته است و این همان نقدی است که مفسران فلسفی، اجتماعی، سیاسی و حتی روانشناختی متعددی بر این روند دارند و به گونههای مختلف ابراز داشتهاند. به یاد بیاورید که ۱۹۰۰ تا پیش از صحنه بازگشت از پلهها در جریان این سرعت حرکت میکند اما نهایتاً ایدهآلترین موسیقی او که به عنوان یک شگفتی از آن یاد میشود سونات پیانو آرام و دلپذیری است که یادآور تنها عشق ۱۹۰۰ است. دیالوگهای انتهای فیلم پس از شنیدن این آهنگ چنان مخاطب را به فکر فرو میبرد که انتظارش از موسیقی را نیز تحتالشعاع قرار میدهد. در حقیقت گستره پر پیچ و خم موسیقی در «افسانه ۱۹۰۰» انسان را با خودِ پر پیچ و خماش مواجه میکند و با قرار دادن خودِ او در مقام قضاوت بهترین شرایط را که از یک فیلم اجتماعی انتظار میرود خلق میکند.
● صدا و سیما:
نمایش فیلمی چون «افسانه ۱۹۰۰» که انصافاً یکی از دوبلههای دوران جدید را نیز به همراه داشت، نقطه عطفی در کار صدا و سیما در طول حداقل ۱۵ سال گذشته محسوب میشود. نقطه عطفی که به مدد آن میتوان امید داشت رسانه ملی از محدوده کمیت به کیفیت گرایش پیدا کرده باشد و باز امید میرود به تدریج به ضرورت ساخت و نمایش فیلمها و سریالهایی در خصوص موسیقی ایرانی که از وجوه بسیاری قابل تحلیل و بررسی است پی برده و زمینه گسترش هنر موسیقی را به طور اصولی و موثری فراهم آورد.
مرتضی محمدیان
منبع : سایت تخصصی موسیقی ریتم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست