پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
مجله ویستا
سود از کجا میآید

آیا خواندن آثار کارل مارکس امروزه ضرورت دارد؟ جاناتان ولف پاسخ میدهد: «بیش از آنکه در فکر بگنجد.»هر چند برخی از آرای مارکس مرده و زمانهءآنها گذشته است، اما برخی از آرای مارکس هنوز زنده و قابل بحث و اجرا هستند، مانند: روح نقد منصفانه،اعتراض به وضع موجود، طالب وضعی که به نفع انسان باشد، دوری جستن از هر چیزی که باعث خفت و خواری انسان میشود و... این مباحث تا تاریخ زنده است، جاویدان خواهد ماند.یکی از نکات اندیشهءجاناتان ولف در کتابش این است که یک بار برای همیشه بین مارکس و مارکسیسم فاصله و تفاوت بگذاریم. امروزه شاید مارکسیسم آسیبهای واقعی دیده باشد، اما هنوز افکار مارکس «فراتر از همه، براترین و دقیقترین ابزار را برای نقد جامعهء موجود عرضه میکند.»ولف شاید با کمی بیانصافی مینویسد: «مارکس به مثابهء اندیشمندی خلاق، بسیار خوشبین، گاه بر خطا در استدلالها و فرضیاتش و اغلب به نحو عصبانیکنندهای دچار ابهام دربارهء مسایل کوچک و جزییات، کمتر چیزی برای گفتن به ما دربارهء ساماندهی جامعهء کنونی دارد.»ولف به برداشتی سنتی (یا بهتر است گفته شود، انگلسی) از مارکس معتقد است. وی اغلب به مفاهیم مارکس که امروزه نیز ارزش و وزنشان حفظ شده است، میپردازد. مانند ماتریالیسم تاریخی، نقد مذهب، پول، آزادی، طبقه، تاریخ، نظام سرمایهداری و...ولف وظیفهء اصلی خویش را در سادهسازی مفاهیم گسترده، طولانی و سخت کارل مارکس میداند.
در بحث ماتریالیسم تاریخی ولف پس از تاریخ مختصری از این مفهوم و ساده کردن آن اینگونه مینویسد:«مارکس همچون هگل میپذیرد که انسان خود و جهان پیرامونش را با فعالیت در این جهان تغییر میدهد، اما برخلاف تصور هگل، این دگرگونی در جهانی واقعی، به عنوان فعالیت واقعی و نه صرفا در قلمرو اندیشه صورت میگیرد.»ولف معتقد است که هگل و مارکس از مفهوم «کار» برداشتی مشترک دارند، چرا که کار عامل اصلی تغییر در جهان است.بعد از مفهوم کار، بحث «از خود بیگانگی» مطرح و بسیار جایگاه مهم و حیاتی مییابد. ولف از قول مارکس از خودبیگانگی را اینگونه تعریف میکند: «دو چیزی که به یکدیگر تعلق دارند و از هم جدا میشوند.»در ادامه ولف به چهار شکل عمدهء از خود بیگانگی میپردازد.پول مسالهای است که مارکس به آن بسیار میتازد و آن را (حتی امروزه نیز این چنین مینمایاند) اصلیترین و مهمترین عامل فلاکت و سیاهبختی انسانها میداند. «در جامعهء سرمایهداری، مردم دوست داشته میشوند چون ثروتمند هستند و دیگران ناسزا تحویل میگیرند زیرا فقیرند.»مارکس شیفتهء آزادی بود (دقیقا برخلاف مارکسیستهای شوروی که هیچگونه آزادی را محترم نمیشمردند.) از قول ولف، مارکس معتقد بود: «در یک جامعهءانسانی شایسته، ما آزادی خود را در ارتباط با دیگر انسانها میبینیم. یک زندگی شایسته، دستکم بخشی از آن، به خاطر دیگران است. با این همه،در جامعهء آزاد شده به لحاظ سیاسی، بیشترین چیزی که به ما داده میشود حفاظت در مقابل دیگران است.»
تا قبل از ایجاد وضعیت خودآگاه در افراد، افراد به شناخت طبقاتی خود نمیرسند و اغلب مبارزات، درون طبقهای و فردی است (طبقه در خود.) «به این معنا که کارگر روز به روز خواهان دستمزد بیشتر است و سرمایهدار نیز کمتر پرداخت میکند.» با متحد شدن کارگران، اتحادیههای کارگری تشکیل میشوند و از منافع جمعی برخوردار میشوند ([طبقه برای خود) این دو اصطلاح را ولف در کتاب خود استفاده نمیکند] سرمایهداران نیز این چنین میکنند. وقتی سندیکاها و اتحادیهها تشکیل شد (دورکیم در بحث تقسیم کار اجتماعی شدیدا تحت تاثیر مارکس بود) بخشی از خودآگاهی طبقاتی شکل میگیرد. «در نتیجه مارکس پیشبینی میکند که در روند مبارزات فردی، هر دو طرف به «آگاهی طبقاتی» خواهند رسید، یعنی هر شخصی از موقعیت خود به مثابهء عضوی از یک طبقهء خاص آگاه خواهد شد.»
اختلافات طبقاتی فقط در کمونیسم پشت سرگذاشته خواهد شد. مارکس چنین ادعا میکند: «کمونیسم جامعهای بدون طبقه است.» اندیشهء راهنمای مارکس این است که تاریخ انسان الزاما تاریخ شکلگیری نیروی تولید انسانی است. ولف دو عنصر را در نظریهء تاریخ مارکس یادآور میشود: «نخست، نیروی تولید انسانی و دوم ساختار اقتصادی.» (ولف هیچگاه دربارهء نیروی تولید انسانی بحث نمیکند و خلاصهای سادهوار از ساختار اقتصادی ارایه میدهد) ولف در صفحات ۶۴، ۷۲، ۷۳ و ۷۴ کتاب خود «چرا امروز مارکس را باید خواند»، خلاصهای ساده از نظریهء تاریخ کارل مارکس ارایه میدهد. شاید به نوعی این کار جالب باشد اما مطمئنا تنها با کتاب جاناتان ولف نمیتوان کارل مارکس را «نسبتا» شناخت. ولف قسمتهای سخت جلد اول «سرمایه» را که دربارهء تولید و مبادله است چنین ساده و خلاصه میکند: «به طور خلاصه، مقدار کار نهایی صرف شده، ارزش کالای تمام شده را بیان میکند. مجموعه کالاهایی که کار یکسان صرف ساختن آنها شده، از ارزش یکسانی برخوردار خواهند بود.» ولف به این نکته اشاره میکند که مارکس معتقد است کار تعیینکنندهء قیمت کالاست نه مبادله. این ادعا از همان دیدگاه اومانیستی مارکس سرچشمه میگیرد، البته مارکس وقتی کار را اساس مبادله قرار میدهد منظورش هر نوع کاری نیست. کارهای مشابه در یک صنعت میتوانند اساس مبادله باشند وگرنه کارگری تنبل و ناوارد زمان زیادی برای تولید لباس صرف میکند تا کارگری ماهر. نه تنها ارزش کار کارگر ناوارد به علت مدت زمان طولانی بیشتر نمیشود، بلکه برابر با کارگر ماهر هم نیست. برای مارکس زمان واقعی کار، مهم است. ولف دو نوع کاری را که مارکس خود معتقد است بهترین نکتهء کتابش (سرمایه) هست یادآوری میکند: کار مشخص و کار مجرد. کار مشخص ارزش مصرفی میآفریند و کار مجرد، ارزش مبادله. کار مشخص کالا تولید میکند و کار مجرد، قیمت تعیین میکند.
مارکس معتقد است که نظام سرمایهداری بیشتر بر اساس کار مجرد و مبادله بنا شده است (همین مساله از خودبیگانگی در نظام سرمایهداری را افزایش میدهد.) M-C-M فرمول نظام سرمایهداری است. پول، خرید کالا و فروش کالا و برگشت دوبارهء پول (البته این بار اضافهتر، همراه با سود فروش کالا.) ولف این پرسش مارکس را طرح میکند: «اگر هر چیزی به قیمت خود مبادله شود، چگونه چنین امری (سود بردن) امکانپذیر میشود؟ یعنی، اگر ما خوشاقبال باشیم و در بازاری با قیمتهای متغیر فعالیت کنیم میدانیم که چگونه سود ببریم، اما اگر قیمتها ثابت بمانند، سود از کجا میآید؟ و چگونه حتی وارد معامله میشود؟ این یک معماست. ما آنچنان به این فکر عادت کردهایم که سرمایهداری سال از پی سال به نحوی به سود قطعی میرسد و «سرمایهگذاری» به طور طبیعی به نوعی «درآمد» ایجاد میکند، به طوری که فراموش میکنیم بپرسیم: «این سود از کجا میآید؟» مارکس در نظام سرمایهداری نیروی کار را همچون کالاهای دیگر به قیمت خود قابل خرید و فروش میداند. ولف نقطهء تعیینکنندهء کشف بزرگ مارکس را اینگونه میداند: «در نظام سرمایهداری، تمامی سود حاصله، در تحلیل نهایی نتیجهء بهرهکشی از کارگران است زیرا سود از جای دیگر به دست نمیآید.»
کارگران به علت نداشتن ابزار تولید از طرف نظام سرمایهداری مورد استثمار قرار میگیرند. ماشین نیز یکی دیگر از عوامل استثمار کارگر است که ایجادکنندهء سپاه ذخیرهء صنعتی بیکاران است. این سپاه باعث میشود که همیشه دستمزد کارگران در سطح پایین _نگه داشته شود. به طور کلی نابودی بیکاری یعنی خلعسلاح سرمایهداری. سرمایهداری با تهدید به اخراج کارگر همیشه درصد مشخصی از بیکاری را در جامعه ایجاد میکند. در اینجا مارکس مورد اعتراض قرار میگیرد که اگر سود سرمایهداری از کار ناشی میشود، چرا سرمایهداری به نفعش است تا بیکاری را در جامعه حفظ کند؟ هیچ سرمایهداری تئوری ارزش کار را در ذهن ندارد که بر مبنای آن بپذیرد سود فقط از کار به دست میآید. این بحثی بسیار پیچیده و طولانی است که بهتر است کتاب جاناتان ولف با دقت کافی مطالعه شود و در صورت نیاز بیشتر به کتابهای بسیاری که در این زمینه به فارسی ترجمه شده است رجوع شود.
وحید اسلامزاده
منبع : روزنامه سرمایه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست