پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


کجا آسمان به انتها خواهد رسید


کجا آسمان به انتها خواهد رسید
«هرچند این طور تصور می شود که تولد در عصر کمیک استریپ ها، روبوت ها و کشتی های فضایی سفید بسیار عالی است، اما بسیار عجیب است که روح انسان مثل فضا که ناشناخته و لایتناهی است، هنوز عمیق، ناشناخته و راز آمیز به نظر می آید. پس با این امید بزرگ که به سرچشمه نهانی خوشبختی و موفقیت دست یابم، سفرم را به مرکز ناشناخته ها آغاز کردم. یقیناً معماهای بسیاری بود که باید حل می شد.»
یوسف اسلام
□□□
استیون دیمیتری جورجیو (کت استیونس/ یوسف اسلام) در بیست و یکم جولای ۱۹۴۸(چهاردهم رمضان سال ۱۳۶۷ هجری) در لندن متولد شد. بین سال های ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۸ بیش از ۶۰ میلیون نسخه از آلبوم های کت استیونس در سراسر دنیا به فروش رسید. دو آلبوم «چای برای مرد زارع» و «معما و گربه برافروخته» از او هر دو در زمان انتشار بیش از سه میلیون نسخه فروختند و آلبوم «Catch Bull at Four» در دوهفته اول انتشار پانصد هزار نسخه فروخت و تا هفته ها به عنوان آلبوم برتر هفته در صدر جدول فروش بود.استیون جورجیو دیمیتری سومین فرزند پدری یونانی و مادری سوئدی بود. از همان ابتدا استیون دچار معضل هویت بود. پدرش از اهالی سیپروس یونان بود، مادرش سوئدی و فرهنگ غالب محیط زندگی اش نیز طبیعتاً فرهنگ انگلیسی بود. از طرف دیگر مادرش پس زمینه های مذهبی باپتیستی داشت، پدرش ارتدوکس بود و خودش هم در مدرسه کاتولیک ها تحصیل می کرد. جنگ جهانی هم که تازه تمام شده بود.وقتی استیون هشت ساله بود پدر و مادرش از هم طلاق گرفتند، اما با این حال در رستورانی که با هم تاسیس کرده بودند، کار می کردند و با هم اما جدا شده از هم از استیون مراقبت می کردند.
در همان دوران کودکی او نواختن پیانو را فرا گرفت و در ۱۲ سالگی نواختن گیتار را آغاز کرد. او و دوستش «اندی» اغلب دور و بر ساختمان متروکه یی که در زمان جنگ با بمب ویران شده بود، روی خرده شیشه ها و آجرهای شکسته بازی می کردند و تفریح مورد علاقه شان بالا رفتن از ساختمان ها بود. آنجا، روی نوک ساختمان آن دو به شهر پر از صدای زیرپایشان خیره می شدند. شب ها گاهی استیون از خودش می پرسید چرا این همه آدم در جنگ کشته شدند و بعد به بیرون از پنجره خیره می شد؛ «کجا آسمان به انتها خواهد رسید؟» فکر مرگ او را می ترساند؛ «بعد از مرگ چه خواهد شد؟»
در جامعه یی که او در آن زندگی می کرد تصویر امریکایی زندگی خوب پروژه یی بود که هرجا به چشم می خورد؛ فیلم ها و تلویزیون، تاکیدهایی از این دست؛ ثروتمند شو، جوان بمان، سالم و ثروتمند، زرنگ خیابان ها باش. اما او می خواست هنرمند باشد. چند سال بعد مادرش به همراه استیون به سوئد بازگشت و استیون تحت تاثیر عمویش مجذوب نقاشی شد. او ونگوگ را کشف کرد. نقاشی که بی پول و بدون گوش مرده بود و اینجا بود که دریافت شاید این نوع زندگی مناسب او نباشد. او نیاز به چیزی داشت که قریب الوقوع تر باشد، او نیاز به مسیری سریع تر داشت.در همین دوران بود که بیتلز شکوفا شد و موسیقی پاپ انگلیسی از راه رسید. پس او نیز گیتارش را برداشت و در کافه ها و اماکن عمومی به عنوان خواننده مشغول به کار شد. او نام کت استیونس را برای خودش برگزید زیرا تصور اینکه کسی به فروشگاه موسیقی برود و آلبومی از خواننده یی که اسمش استیون دیمیتری جورجیو است بخواهد برایش مشکل بود. او دنبال اسمی بود که به سادگی در ذهن ها بماند چون چشم هایش شبیه چشم های گربه بود و غربی ها به حیوانات خانگی علاقه داشتند نام کت استیونس را برگزید. وقتی او نوزده ساله بود، اولین تک آهنگ هایش «سگم را دوست دارم» و «متیو و پسر» در انگلستان جزء ده قطعه برتر شناخته شدند و اینگونه بود که او به سرعت در مسیر شهرت قدم گذاشت و در آگوست ۱۹۶۷ به اوج شهرت رسید. دو سال بعدی را با افرادی چون جیمی هندریکس و انگلبرت هامپردینک همکاری کرد و تقریباً در همین دوران بود که شهرت و ثروت زودهنگام زندگی اش را به خطر انداخت. مهمانی های شبانه، استفاده از مخدر و... باعث شد که مجبور شود یک سالی در بیمارستان بستری شود و در این یک سال زندگی اش را مرور کرد و در پی آن بود که مفهوم زندگی را دریابد. او حالا داشت در مورد ادیان شرقی مطالعه می کرد.بعد از این دوران بیماری، کت استیونس یک روز وقتی برای قراری کاری به خانه یکی از تهیه کنندگانش رفته بود، تصمیم گرفت در دریای توفانی نزدیک خانه همکارش شنا کند. در واقع آن روز او تا یک قدمی مرگ پیش رفت و در همان دریای توفانی به خودش قول داد که اگر نجات پیدا کند خود را وقف خدا کند. ناگهان موجی او را به ساحل رساند و اینگونه زندگی دوباره کت استیونس آغاز شد. در همان دوران برادرش قرآن را به او معرفی می کند و با خواندن قرآن او مسلمان می شود، نام یوسف اسلام را برای خودش انتخاب می کند و از دنیای شهرت فاصله می گیرد.
حالا او گاهی سراغ موسیقی می رود و بیشتر وقتش را صرف کارهای انسان دوستانه، تلاش برای صلح جهانی و خدمت به اسلام می کند. البته در این راه او با مشکلاتی نیز مواجه است، برای مثال در سال ۲۰۰۴ امریکا اجازه نداد او وارد خاک این کشور شود و مدعی بود اسم او در لیست مظنونان ثبت شده است. سعی می کنند او را با جنبش حماس مرتبط کنند و در واقع بیشتر به خاطر مسلمان بودنش او را مورد آزار قرار می دهند.
اما او همچنان در غرب چهره مشهوری است. یوسف اسلام در سال ۲۰۰۴ جایزه مرد صلح را دریافت کرد. در سال ۲۰۰۵ به او دکترای افتخاری دادند و در همان سال قرار بود وارد تالار مشاهیر راک اند رول شود که البته خودش آن را نپذیرفت.
مصطفی امینی
منبع : روزنامه اعتماد