دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مجله ویستا


جغرافیای فرهنگی


جغرافیای فرهنگی
به طور كلی شناخت رابطه متقابل جغرافیا و فرهنگ۱ به عنوان دو موضوع مهم و پایه در علم جغرافیا، قابل بررسی است كه می‌‎توان تحت عنوان جغرافیای فرهنگی مورد مطالعه قرار داد. جغرافیای فرهنگی دانشی است كه ارتباط و تعامل دو حوزه فرهنگ و جغرافیا و تأثیرات متقابل آن دو را مورد پژوهش و بررسی قرار می‌‎دهد. بنابراین روابط و مناسبات متقابل محیط۲ و فرهنگ گروه‌‌های انسانی از مباحث جغرافیای فرهنگی است. گرچه تاكنون به دلیل گستردگی و تنوع موضوعات فرهنگی تعریف واحدی از جغرافیای فرهنگی ارائه نشده است؛ لیكن در این شاخه از جغرافیا «تفاوت‌ها و تشابهات عناصر فرهنگی گروه‌های انسانی در ابعاد فضایی و مكانی،‌ مطالعه و بررسی تغییرات فضایی گروه‌های فرهنگی، شكل‌گیری الگوهای فضایی فرهنگ توسط عملكردهای جامعه‌ انسانی، تجزیه و تحلیل و برآن تأكید می‌‌شود.»۳
بر این اساس چگونگی شناخت اختلافات فرهنگی در مكانهای مختلف، تغییرات فضایی و مكانی فرهنگ، شناخت و تقسیم‌بندی مناطق جهان بر اساس فرهنگ و پدیده‌های فرهنگی از سؤالات اساسی مربوط به جغرافیای فرهنگی است.
● جغرافیای فرهنگی
همانطوری كه جغرافیای گیاهی با توزیع و پراكندگی گونه های گیاهی و جغرافیای اقتصادی با تولید و توزیع كالاها و خدمات در ارتباط‌اند، جغرافیای فرهنگی در معنای وسیع‌تر با هر بخشی از فرهنگ انسان سر و كار دارد. جغرافیای فرهنگی كه در این بخش به صورت محدود به آن پرداخته می‌‌شود با عناوین فرهنگی خاصی مشخص می‌‌گردد، كه به آن می‌‌پردازد. اگرچه رشته وحدت‌بخش آن، روش بكارگیری نظریه مردم شناسی فرهنگی برای معنا بخشیدن به جنس و ماهیت جغرافیای فرهنگی است.
ردیابی و ریشه‎یابی- فرهنگ- در زمان و فضا۴ می‌‌تواند به شناخت فرهنگ‌ها كمك كند و خصیصه‌های فرهنگی كه شاید حضورشان راضی‌كننده به نظر نرسد، از طریق كاركردشان، دربرآوردن اهداف واضح توضیح داده می‌‎شوند، نیاز به جستجوی عمیق در منشاء و ماهیت، موضوع جغرافیای فرهنگی را ویژگی خاصی بخشیده است.
جغرافیای فرهنگی یك حوزه مطالعاتی مستقل نیست كه بتواند همه اطلاعاتِ مربوط به خود را تولید نموده و آنها را به عنوان بخشی از یك سیستم بسته بررسی نماید، بلكه یك تبادل است كه در آن اطلاعات، تفاسیر و یافته‌های بسیاری از منابع، ‌از یك دیدگاه كلی بررسی می‌‎شوند.
● روند تكوین و شكل‌گیری جغرافیای فرهنگی
كارل ساور۵ (۱۹۲۵ و ۱۹۳۱) طرح كلی نوین جغرافیای فرهنگی را ترسیم كرد كه با آن، دسته‎ای از عوامل فرهنگ مادی[فناوری، چشم‌اندازهای فرهنگی، فرم‌ها، آثار معماری و...] كه از طریق «استقرار، احاطه و تثبیت در سطح زمین» به ناحیه ویژگی و امتیاز می‌‌بخشند، سر و كار دارد. در مطالعات كارل ساور فعالیت‌ها، آثار [انسان‌ساخت] و عملكرد انسان در كانون توجه قرار داشت نه خود او.
بنابراین مطالعات می‌‌بایست تجربی و تاریخی می‌‌بودند بدون در نظر گرفتن اولویت برای تفاسیر محیطی یا هرگونه از این رده [كه تحت عنوان جبر محیطی از آن یاد می‌‌شود]. عوامل مطالعه شده بایستی به طور وسیعی اقتصادی و با اهمیت می‌‌بودند اگرچه ساور (۱۹۴۱) بعدها حوزه آنها را گسترش داد.
جغرافیای اروپایی سهم عمده‌ای در كمك به محتوا و قلمرو جغرافیای فرهنگی[در دوره شكل‌گیری اولیه] داشته است به ویژه در پرداختن به پیشینه فرهنگی خودِ اروپا، اما عمدتاً‌ بخشی از زیرمجموعهٔ جغرافیای انسانی عمومی یا [در رده‌ای پایین‌تر] شامل جغرافیای اجتماعی.
مدل‎های برنامه ساور بیشتر «آلمانی» بودند به ویژه آنكه از اثر فردریك راتزل درباره اشاعه فرهنگ و‌ از اثر ادوارد هان در توسعه كشاورزی و مطالعات ناحیه‌ای متمركز بر تاریخ اسكان بهره جست. جغرافیای فرهنگی به عنوان بخش وسیعی از جغرافیا در آلمان كه نظریه مدرن فرهنگ در آن توسعه و تداوم یافته است، با جغرافیای فرهنگی آمریكایی به عنوان كانون مبادله تفكرات جغرافیایی هم معنا نبوده و برابری نمی‌كند(شورای تحقیقات ملی ۱۹۶۵). فقدان جغرافیای فرهنگی مشخص در بریتانیا و فرانسه تعجب‌آور نیست، زیرا در این كشورها از مفهوم فرهنگ كمتر استفاده می‌‌شود (آنچه ویدال دولابلاش از آن به «نحوهٔ زندگی» تعبیر می‌‌كند در مقام كاربرد- با مفاهیم فرهنگ- مشابه است لیكن شمولیت آن خیلی كمتر است).
● محتوا و قلمرو جغرافیای فرهنگی
بسیاری از مطالعات در جغرافیای فرهنگی شامل یك یا چند مورد از موضوعات زیر است:
رشد و افزایش بهره‎برداری انسان از زیست‌گاه(بوم). مطالعه استفاده انسان از محیط زیست‎اش، عناوینی چون به‌كارگیری ابتدایی ابزارها و وسایل، اهلی‌كردن حیوانات و بهره‌برداری از گیاهان و اقتصادهای [نحوه مصارف] گوناگون تولیدات غذایی را دربرمی‎گیرد. توسعه و پیشرفت انسانی و اختراع انسانی هر دو ابعاد جغرافیایی دارند كه از وقایع خاصی كه در مكان‌های خاص اتفاق می‌‌افتد تشكیل شده‎اند.
توجه جغرافی‌دان به توزیع و آرایش فضایی پدیده‌ها و كیفیت بوم، او را واجد شرایط برای مشاركت در بازساخت گذشته و پیشینه بشر و فهم شرایط حال می‌‌نماید. علاقه جغرافی‌دان فرهنگی به گذشته، با پیدایش انسان آغاز می‌‌شود و با استفاده و بكارگیری از تجهیزات فرهنگی نوین به جستجو و كاوش خویش در محیط‌های جدید ادامه می‌‌دهد. (ساور ۱۹۵۲).
تاریخ، جغرافیای فیزیكی(طبیعی)، باستان‌شناسی و مشاهدات منطقه‌ای مواد اولیهٔ جدیدی را برای تحقیق در این زمینه فراهم می‌‌كنند. باستان‌شناسی و تاریخ كه هر كدام محدودیت‌های خاص اطلاعاتی خود را دارد به صورت منابع و اسناد ناقصی باقی خواهند ماند. جغرافیای فرهنگی اغلب سؤالاتی را مطرح می‌‌كند كه به ندرت می‌‌توان برای آنها پاسخی ـ شایسته و درخور - پیدا كرد. بنابراین بسیاری از فصول اولیه رشد بشریت نهایتاً نظریه‌پردازی‌هایی بیش نیستند كه ممكن است غیرقابل اثبات باقی بمانند.
تغییرات فیزیكی كه در سطح زمین توسط انسان ایجاد می‌‌شود. پیشرفت مادی انسان اثراتی را روی زمینی كه در آن فعالیت می‌‌كند، بر جای می‌‌گذارد. این تغییرات فیزیكی، نتیجه و محصول ناخواسته انسان در استفاده از زمین است. زراعت و برداشت بیش از توان زمین موجب فرسایش خاك می‌‌شود؛ و نگهداری و چرای حیوان روی زمین و سوزاندن[پس از برداشت محصول] منجر به غنی‌سازی خاك در نزدیكی زیست‌گاه انسان و تغییرات گیاهی می‌‎شود. برخی از این تغییرات مانند از بین بردن درختان جنگل یا پلكانی كردن دامنه تپه برای كشاورزی، تعمّدی هستند (اسپنسر و هیل ۱۹۶۱) فعالیت‌های انسان و طبیعت از چنان بُعد زمانی و بهم پیوستگی برخوردارند كه جدا شدنی نیستند.
قالب‎های اسكان (نوع و شكل سكونت‌گاه‌های) شهری و روستایی. قالب‎های اسكان(شكل و نوع سكونت‌گاه‌ها) قسمت اعظمی از ویژگی‎های چشم‌انداز انسان‌ساخت را تشكیل می‌‌دهند. مطالعه نوع سكونت‌گاه روستایی،‌ عمدتاً با نوع خانه‌ها،‌ ترتیب و آرایش خانه‎ها و دیگر ساختارهای مرتبط با یكدیگر و همچنین شبكه جاده ها و پراكنش و ترتیب مزارع سر و كار دارد.
فرهنگ غیرمادی مانند زبان و مذهب. زبان موثق‎ترین ردیاب قومی محسوب می‌‎شود زیرا انتخاب اختیاری كلمات از یك خزانهٔ وسیع، تكرار تصادفی را بعید می‌‌سازد. به‌علاوه زبان به عنوان ابزار و اثر گفتگو، سازنده و محصول انسجام گروهی و در نتیجه فرهنگی است. تحلیل زبانها و پراكندگی آنها معمولاً‌ وظیفه متخصص[زبان‌شناسی] است اما از نتایج آن به طور گسترده‌ای در جغرافیا استفاده می‌‌شود. موضع‌نگاری (توپونیم) از اجزای سازنده زبانند كه بسیار به جغرافیا نزدیك می‌‌باشند.
مذهب نیز به عنوان یكی از شاخص‌های ماندگاری اقوام مختلف، یك نهاد اجتماعی با ساختار فضایی چشمگیر و شكل‌دهندهٔ چشم انداز فرهنگی است. جغرافیا با مذهب از جهات بسیاری سرو كار دارد كه از توزیع مذاهب در نواحی مختلف گرفته تا ارایه جلوه‌ای از نظم و قانون در مناظر و چشم‌اندازهای مختلف را دربر می‌‌گیرد.
● منشاء و پراكندگی فرهنگ‎ها و تمدنها
گسترش فرهنگ به سادگی از طریق خصیصه‎های فرهنگی خاص قابل مطالعه است اما اغلب، مجموعه كلی خصیصه‎های فرهنگی توسط مردمی قدرتمند و متنفذ به یكدیگر جوش خورده و به شكلی نسبتاً یكسان و منسجمی در یك محدوده وسیع گسترش می‌‌یابد. ممكن است نوع زندگی یا تمدن از آغاز تا گسترش به پایگاه بزرگ‌تر، پیگیری شود تا اینكه نهایتاً‌ به حدودش می‌‌رسد و توسط فرهنگ گسترده دیگر جایگزین یا جذب می‌‎شود.
رشد تمدن پوتامیك از جایگاهشان در بین‌النهرین، رشد ملت چین از مركز فرهنگی اش در دره «‌وی»۶ یا پیوند مجموعه اقتصادی – سیاسی ماركسیست به بدنه‌های فرهنگی مختلف طی پنجاه سال گذشته، موضوعات مناسبی برای چنین تحلیل‌هایی هستند.
جغرافی‌دانان به طرق مختلف فرهنگ را مورد بررسی قرار داده‎اند. برای مثال تقسیم جهان به مناطق عمدهٔ فرهنگی (راسل و نیفن ۱۹۵۱) بررسی توسعه فرهنگ‎ها و خرده فرهنگ‎ها، ترسیم نقشه نواحی كانونی و مركز و پیرامونی یا حاشیه فرهنگ‎ها(مینیگ ۱۹۶۵) و مطالعه جزایر فرهنگ.
ارزیابی فرهنگی محیط نظریه‎های مورد توجه جغرافیا خود اغلب از ارزیابی‌های عمومی محیطی بدست می‌‌آیند. دگرگونی آنها در گذر زمان نشان می‌‌دهد كه آنها نیز، هرچند به نحوی معقول، بخشی از فرهنگ متغیرند. آنچه انسان با منابع طبیعی انجام می‌‌دهد به فن‎آوری او، درك او از منابع طبیعی، جایگاهش در میان منابع و مجموعه‌ای از ارزش‌های مرتبط با حال و آینده او بستگی دارد. كلارنس گلاكن (۱۹۵۶) جایگاه انسان را در طبیعت، از نقطه نظر تغییرات تفكرات غربی درباره جهان قابل سكونت، بررسی كرده است. برداشت‌های غیرغربی آنگونه كه تحت‌تأثیر نظریه‌های كیهان‌شناختی و تجربیات شكل‌گرفته و به زبان آمده‌اند نیز برای تفسیر الگوهای زندگی ضروری‌اند. (لونتال ۱۹۶۱)
● اهداف
بسیاری از مطالعات برای یافتن جواب‌های واقعی به سوالات خاص انجام شده است. برخی مطالعات عمدتاً در حیطهٔ سنتی كاوش‌های جغرافیایی انجام گرفته‎اند، كه شامل تحقیقات ناحیه‌ای در حوزه جغرافیای فرهنگی (مثال واگنر ۱۹۵۸) و سفرهایی كه به منظور جمع آوری اطلاعات اختصاصی‎تر (جزئی‌تر) انجام شده‎اند، می‌‌شود.(مثال زلینسكی ۱۹۵۸) سایر مطالعات در جستجوی ارتباط موجود در راه حل مسائل پیچیده‌تر هستند. (جغرافیایی بودن آنها در طبیعت یا جهات دیگر) موضوع اصلی آثار نیفن، استفاده از ویژگی فرهنگی خاص به عنوان شاخص مهاجرت و انتشار۷ و نواحی فرهنگی كه شكل داده‌اند می‌‌باشد.
● روش‎ها
مطالعه نواحی كوچك‌تر به احتمال زیاد، به اطلاعات مشاهدات میدانی بستگی دارد. آنهایی كه مقیاس جهانی‌تر دارند، لزوماً‌ به منابع ثانویه بستگی دارند. تحلیل‎های مكانی و زمانی غالباً‌ كانون منطقی مطالعات را تشكیل می‌‌دهد. تحلیل های مكانی، ساده سازی از طریق ارائه الگو یا نظم مكانی- یا همان الگوی توزیع فضایی پدیده‌های جغرافیایی- را جستجو می‌‌كنند. اما تحلیل های زمانی بر تغییر در عمق تاریخ یا ترتیب مفصل تر تغییرات كه به عنوان فرایند شناخته می‌‌شوند تاكید می‌‌كنند.
● ترتیب و آرایش مكانی داده‌ها ویژگی ضروری جغرافیاست
نقشه،‌ ابزار بصری مرتب‌سازی یا (آرایش فضایی پدیده‌ها)و داده‌ها بر حسب نظم و آرایش مكانی است. نقشه برداری توزیع ویژگی یا مجموعه فرهنگ توصیفی را تشكیل نمی‌دهد بلكه به نظریه چگونگی ایجاد ویژگی فرهنگی منجر می‌‌شود.
روش معمول تفسیر نقشه،‌ جستجوی لازم و ملزوم توزیعات است كه ممكن است پیوند اتفاقی باشد. روش دوم،‌ بررسی توزیع به عنوان محصول متغیر از انتشار انهدام و جستجوی شرایطی است كه تغییرات را كنترل می‌‌كند. (زلینسكی ۱۹۵۸ اسپنسر و هیل ۱۹۶۱) نقشه ایزوكرونیك در پیوند زدن تحلیل‌های زمانی و مكانی، مفید است.● ترتیب زمانی داده ها لازمه مطالعه فرهنگ است.
ماهیت و طبیعت محافظه‌كارانهٔ فرهنگ كه حتی در فرایند تغییر، از مدل های اولیه تبعیت می‌‌كند، انسان را به مطالعه از طریق ردیابی تداومش تشویق می‌‌كند. اگر ابزاری در هر بعدی از طراحی اش،‌ كاربردی نباشد،‌ از لحاظ تكوینی و پیدایشی، از طریق ردیابی ریشه‌ها و حركت‌هایش قابل توضیح است.
جان لاگلی،‌ این نوع توصیف فرهنگی را در طرحش برای مطالعه اثرات قابل لمس این چشم‌انداز بر حسب تاریخچه هنر تاكید می‌‌كند و بر لزوم فرهنگ مرتبط با زمان به جای فرهنگ مرتبط با مكان تاكید می‌‌نماید. (۱۳۵ ص ۱۹۳۷). مفهوم فرهنگ ابزاری را فراهم می‌‌آورد كه می‌‌تواند كسانی را كه به دلیل دوری از متن آن فرهنگ، منطقاً قانع نمی‌شوند، قانع سازد به طوری كه مردمی كه از یك زمینه فرهنگی خاص تغییر مكان و مهاجرت كرده‌‌اند،‌ قانع‌كننده است.
پی بردن به دلایل اصلی گزینه های فرهنگی،‌ توضیح كاربردی را از آنچه كه زمانی غیر منطقی بود فراهم می‌‌آورد. جغرافیای فرهنگی كمتر به توضیحات پیدایشی و تكوینی وابسته است زیرا می‌‌توان هسته اصلی و نقطه اتكاء آن را كه تغییر فرهنگ یا ضعف فرهنگ می‌‌نامیم بر حسب رضایت بشری توضیح داد. پیش‌بینی جهت تغییرات فرهنگی به‌ ‏‏‎‍‎‎اعمال بیشتر یافته‌های جغرافیای فرهنگی می‌‎انجامد. هر تئوری تغییر فرهنگ بایستی قرینه جغرافیای فرهنگی به عنوان توصیف مكانی داشته باشد. استفاده مفهوم فرهنگ در مطالعات ناحیه‎ای توسط جغرافی‌دان و انسان‌شناس، به وسیله توماس مورد توجه قرار گرفت.(۱۹۵۷)
مجموعه روشهای عمومی(روش مطالعه و تحقیق در جغرافیای فرهنگی بر پایه اصول كلی مطالعات جغرافیایی است) توسط واگنر و مایكسل به صورت زیر خلاصه شد (۲۴ ص ۱۹۶۲):‌ چه كسی؟ كجا؟ چه چیز؟ چطور؟ و چه وقت؟. مفاهیم فرهنگ،‌ ناحیه فرهنگ، چشم انداز فرهنگ، تاریخ فرهنگ و اكولوژی (بوم شناسی) فرهنگ به این سوالات پاسخ می‌‌دهد. مفاهیم بر بخشی از تحقیقات اشاره دارد. بیشتر آنها با ابعاد مفهومی به جای ابعاد هندسی سر و كار دارند. چون جغرافیای فرهنگی با طیف وسیع از پدیده‌ها سرو كار دارد،‌ روش‌هایش بایستی متفاوت باشد.
● سؤالات پیوسته
ممكن است اهداف مطالعه در جغرافیای فرهنگی به صورت این الگوها دیده شود:‌ انتزاعی یا عینی، منفرد یا مجتمع. بسیاری از سؤالات كلی جغرافیای فرهنگی،‌ به مشتقات این الگوها بستگی دارد، كه در قالب‌ها و الگوهایی همچون: محیط، كاركرد، فناوری،‌ مكتب،‌ آرایش الگوهای اولیه و پیشین و اختراعات و رویدادها، به طرق مختلف جستجو می‌‌شوند. از مشتقات یك فرم یا الگو لزوماً‌ به عنوان مدلی برای مشتقات دیگر استفاده نمی‎شود.
● نقش محیط فیزیكی(مادی)
جغرافیای فرهنگی با ارتباط انسان با محیط‌زیست طبیعی‌اش در هر سطحی از درك محیط مذكور سر و كار دارد. ساور در مطالعه انسان اولیه،‌ بر ارزیابی تغییر محیطی و فرصت محیطی برای پر كردن خلاء در مدارك مؤخر تكیه داشت. از سوی دیگر،‌ بدون توجه به محیط‌های فیزیكی كه از طریق آنها فرهنگ اشاعه می‌‎یابد، می‌‌توان پیوستگی و استمرار فرهنگ را در سطح زمین بررسی و ردیابی كرد،‌ اگرچه برای تحقق این امر بایستی بخشی از توضیحات ممكن چشم پوشید.
واكنش در برابر حتمیت‌گرایی محیطی(جبرگرایی محیطی) (نظریه‌ای كه معتقد است محل زندگی انسان، نوع زندگی اش را مشخص می‌‌كند) با جغرافیای نشأت گرفته از فرهنگ یكی شده تا سبب‌شناسی جغرافیای نوینی را كه بر حتمیت‎گرایی فرهنگی تأكید می‌‌كند، به وجود آورد. (نظریه‎ای كه به نقش فرهنگ در تضاد با نظریه نقش محیط تاكید می‌‌كند) یك جمله از حتمیت‌گرایی فرهنگی این است كه فرهنگ تعیین كنندهٔ مفهوم محیط نزد انسان است.[یعنی فرهنگ با نقش تعیین‌كننده خود، پدیده‌های جغرافیایی محیط را به خدمت می‌‌گیرد] یك دیدگاه قوی‌تر معتقد است كه درك انسان از محیط،‌ همه آن چیزی است كه در باب محیط طبیعی اهمیت دارد. از آنجا كه ادراك تحت كنترلِ فرهنگ است، ‌ توضیح رفتار انسان نیز فرهنگی فرض می‌‎شود. حتمیت‌گرایی فرهنگی، نظرات مفیدی درباره تداوم رشد فرهنگ ارائه می‌‌كند اما از لحاظ دلایل، كمتر موفق است. ( صورت ابتدایی كه بدون آن، نتیجه متفاوتی حاصل خواهد شد). هر كس باید به خاطر داشته باشد كه یك،‌ ادراك از لحاظ تعریف، صرفاًَ یك توهم نیست (یعنی مستقل از محرك خارجی) و دوم،‌ محیط ممكن است به اداره انسان در نوع دركش از نظم،‌ پاسخ ندهد.
مشكلات انسان – طبیعت و فرهنگ – دو گانگی محیطی،‌ گاهی اوقات با همدیگر قابل حلّند. اغلب انسان به عنوان بخشی از طبیعت قلمداد می‌‌شود. انسان، فرهنگ و محیط در زمین به عنوان یك عامل در نمای كلی شخصیت ناحیه‌ای فرض شده اند.
● فرم و عقاید
یك خصیصه ساده در چشم انداز – كه بازگو كننده گذشته است- در نمایاندن كاركرد این چشم‌انداز كمك می‌‌كند و برخی سنت‌های خاص پیش از ساخت را منعكس می‌‌نماید و احتمالاً‌ هیچ رابطه خاصی با خلقیات یا مجموعه‌ای از آرمانهایی كه انسان از آن استفاده می‌‌كند،‌ ندارد. فرم پیچیده‌تر با كاركرد پیچیده‌تر‌،‌ همچون: فرم فیزیكی روستا یا جامعه‌ای است كه برای تسهیل شیوه زندگی ساخته شده و احتمالاً تفاوت‌های آن نوع زندگی یا آرمان‌هایی كه در پس آن قرار دارد را منعكس می‌‌كنند. مطالعات اندك جغرافیایی[فرهنگی] كه اختصاصاً‌ با فرم مرتبط با ایدئولوژی انسان سروكار دارند حاكی از آن است كه انسان‌های بسیار متفاوت برای اهداف مشابه علنی، فرم‌های یكسان را برگزیده‌اند. بررسی اسكان اصلاح شده هلندی در می‌شیگان (جوركلوند ۱۹۶۴) نشان می‌‌دهد كه چطور مهاجران به پشتیبانی از فرم‌های متداول امریكایی،‌ از فرم‌های قدیمی چشم پوشیدند همچنین نشان می‌‌دهد كه چطور فرم‌های چشم‌اندازهای امریكایی هنور با ایدئولوژی‌های قدیمی آن جامعه مطابقت دارند. اگر فرم‌های مشابه با ایدئولوژی‌های متفاوت، هماهنگ شوند به این نتیجه می‌‌رسیم كه انسان‌های متفاوت، فرم را به عنوان كاركرد داخلی متفاوت برآورده‌ كننده نیازها می‌‌بینند و به طرق مختلف نیازهای خود را برطرف می‌‌سازند.
در مطالعه دیگر فیلیپ واگنر به این نتیجه می‌‌رسد:‌ «نیكویا پیشنهاد می‌‌كند كه گاهی اوقات دگرگونی‌های واقعی در حوزه اجتماعی،‌ تفاوت‌های نسبتاً كمی را در چشم انداز و فن‌آوری تولید می‌‌كنند، بنابراین دو یا سه جامعه ممكن است كمی در درك و بهره‎برداری از یك سكونت‌گاه مشابه متفاوت باشند.(۲۴۸ ص ۱۹۵۸) برعكس، انسان‌هایی با ایدئولوژی مشابه احتمالاًَ فرم‌های اجتماعی متفاوتی را برای سكونتشان ایجاد می‌‌كند بایستی به تحقیق پیرامون منظم سازی فرم‌ها توسط آرمانها بیشتر پرداخته شود.
● فرم‌های توزیع و پراكندگی‎ها
فرم‌های توزیع و پراكندگی موضوع سازمان‌بخشی هستند. اهمیت تداوم و عدم تداوم پراكندگی‎ها،‌ ارتباط ناحیه اولیه به ناحیهِ با اهمیت بیشتر یا ایستادگی كانون ناحیه (ناحیه كانونی یا درونی) از یك حوزه فرهنگی همگی ابعاد ساختار یا فرم‌های نواحی فرهنگی است.
● ارتباط با دیگر حوزه های علمی
جغرافیای تاریخی بخشی از جغرافیاست كه بسیار به جغرافیای فرهنگی نزدیك است. این دو یكدیگر را در جغرافیای تاریخی – فرهنگی تكمیل می‌‌كنند كه در آن تاریخ،‌ تبیین و تفسیر فرهنگ و نیز فرهنگ،‌ مفهوم سازمانی برای موضوعات مهم جغرافیایی مورد علاقه در تاریخ فراهم می‌‌آورد. اما جغرافیای تاریخی می‌‌تواند به تنهایی بایستد و مستقل باشد زیرا اغلب در محدوده مفهوم فرهنگی قرار ندارد.
از سوی دیگر، فرهنگ همواره برای تبیین و تفسیر مفاهیم به گذشته وابسته است. جغرافیای اقتصادی و جغرافیای فرهنگی راههای جداگانه‌ای در پیش دارند به طوری كه یكی آنها عمدتاً‌ برای توضیحاتش به قوانین اقتصادی وابسته است و دیگری به الگوهایی از گذشته متكی است. اما سیستم كلی قوانین اقتصادی ممكن است مجموعه فرهنگی پیچیده‌ای باشد كه تا حدودی به طور تصادفی توسعه یافته و در لابلای تارهای غیر قابل فرار قانون جهانی گرفتار نیست. حتی در بازار اقتصادی،‌ حضور فرهنگ در نوسان قیمت تأثیر دارد. داخل نهادهای جدید اقتصاد متغیر، تولیدات و انواع مؤسسات تولید و منتشر می‌‌شوند كه حاكی از ویژگی‌های فرهنگی آنهاست.
از طرف دیگر، قوانین اقتصادی مرتبط نیز لزوماً بخشی از تفاسیر فرهنگی‌اند. بنابراین جغرافیای فرهنگی و اقتصادی در دیدگاه‌های كلی از دو حوزه به یكدیگر ملحق شده‌اند.
جغرافیای سیاسی، مانند جغرافیای اقتصادی توسط یك نظم مستقلی كه قوانین خاص خود را دارد و سیستم‌اش، كاركردهای عنوان شده را برآورده می‌‌كند حمایت می‌‎شود. یك ملت نماینگر یك عقیده است،‌ ریشه و خاستگاهی داشته و قدرت آن را تا فراسوی مرزهای سرزمین اشاعه داده است. عقیده كلی یك ملت، مفهوم فرهنگی است كه خاستگاهی دارد و به نظر می‌‌رسد- این اعتقادات- در حال گسترش به سراسر مناطق سطح زمین است.
هر ملتی بسته به علایق جامعه اغلب ویژگی‌های فرهنگی چون زبان ملی و مذهب را داراست. رفتار رای‌دهندگان نیز الگوی مقاوم را در فرهنگ ناحیه‌ای نشان می‌‌دهد.
شهرها دارای دو بعد سیاسی و اقتصادی اند. هر چند بعد اقتصادی در مطالعات جغرافیای شهری قد علم كرده است. برنامه‎ریزی شهر و جامعه‌شناسی شهری قواعد هم ریشه‎ای هستند كه در یافتن منطقی برای جغرافیای شهری مستقل كمك می‌‎كند. در همین زمان شهرها تجمعاتی از فرهنگ هستند كه به تفاوت‌های فرهنگی بسیار حساسند.
از لحاظ درونی پراكندگی خرده‌فرهنگ‌ها داخل یك مجموعه شهری و چشم‌انداز شهری به طور مساوی با جغرافیای فرهنگی در ارتباطند. از لحاظ بیرونی، كاركردهای شهری و نگرش‌های شهری- روستایی از یك فرهنگ تا فرهنگ دیگر با هم متفاوتند. فرمول‌های ریاضی رایج در مطالعات شهری و اقتصادی موفقیت‌آمیز خواهند بود به شرطی كه این فرمول‌ها بتوانند قواعد و مفاهیم رفتار فرهنگی را توصیف كنند.
مطالعات سوئدی‌ها از تحلیل‌های كمی انتقال فرهنگ ریشه گرفته و می‌‌كوشند تا كیفیت‌های تصادفی و منطقی را شبیه‌سازی كنند.
نظریه فرهنگ، چهارچوبی ایجاد می‌‌كند كه در آن سیستم‌های كاركردی انسان ساخت،‌ با جغرافیای فرهنگی موشكافانه متناسب است و حوزه‌هایی كه با نظام‌های كاربردی سر و كار دارند بخشی از فرهنگ‌اند كه می‌‌تواند با جغرافیای فرهنگی وسیع‌تر تركیب شود كه در آن مفهوم فرهنگ همواره بر یك ارتباط مناسب با زمان و مكان (فضای جغرافیایی) پافشاری می‌‌كند.
شاید درك مفاهیم فرهنگ و فرهنگ‌ها سریع‌ترین راه به نقطه نظری است كه كاملاً به وسیله فرهنگ محدود نشده و انسان می‌‌تواند فرهنگ خود را در دورنمایی ببیند. فرهنگ، میانجی‌ای شایسته، در مطالعه‌ای است كه نقطه حركتش مقایسه مردمان و سرزمین‌های متفاوت است.
پی‌نوشت‌ها:
۱- فرهنگ از نظر جغرافیدانان فرهنگی عبارتست از:?‌الگوهای رفتار آموخته شده انسانی را كه درقالب مقاومی شكل می گیرد بیان می كند و به واسطه آن ایده ها و تصورات از یك نسل به نسل دیگر یا از گروهی به گروه دیگر منتقل می شود.( جغرافیا تركیبی نو, پیتر هاگت, ج ۲, ص۶) آنچه از فرهنگ برای جغرافیدان اهمیت دارد, مطالعه و تأكید بر الگوها و ابعاد فضایی فرهنگ است كه در چشم‎اندازهای فرهنگی نمود پیدا می كند. (تری ج.جردن, لستر راونتری, مقدمه‌ای بر جغرافیای فرهنگی,ترجمه سیمین تولایی, محمدسلیمانی, ۱۳۸۰, ص۴۴)
۲- محیط در جغرافیا دو نوع است: ۱- محیط فیزیكی یا طبیعت و محیط انسان ساخت ۲- محیط اجتماعی- اقتصادی (زندگی انسانی) ( دیدگاههای نو در فلسفه جغرافیا,‌ ص۱۷)
۳- تری ج.جردن, لستر راونتری, مقدمه‌ای بر جغرافیای فرهنگی,ترجمه سیمین تولایی, محمدسلیمانی, ۱۳۸۰, ص ۱۱
۴- در جغرافیا, هر گاه مكان را در حالت سه بعدی در نظر بگیریم مفهوم فضا را بكار می بریم. (مجله رشد جغرافیا, شماره ۶۱ص۴ ) فضا در جغرافیا, ناحیه ای وسیع در سطح زمین است نه خارج از آن ( جغرافیا تركیبی نو , پیتر هاگت, ج اول ص۱۶) .
۵ - Carl Sauer
۶- Wei
۷- اولین بار مفهوم انتشار (Diffusion) توسط تورستن هاگراستراند جغرافیدان سوئدی مطرح شد. اصطلاح انتشار در جغرافیا, فرایند گسترش یا تفرق در ناحیه‎ای از سطح زمین است.( جغرافیا تركیبی نو, پیتر هاگت, ج ۱ ص ۲۷). انتشار در جغرافیا به دو معنای متمایز است: انتشار گسترشی كه فرایندی است كه به وسیله آن‌,‌ اطلاعات,‌ مواد و مانند اینها از یك جا به جای دیگر گسترش می یابد. در این نوع انتشار چیزهایی كه منتشر شده اند در ناحیه اولیه باقی مانده و نواحی جدیدی به آن ناحیه اضافه می شوند. مثل انتشار محصولات كشاورزی اصلاح شده از قبیل برنج دو رگه. نوع دوم انتشار فضایی مجدد است. در این فرایند انتشار, چیزهای منتشر شده ناحیه مبدا را ترك و سپس به نواحی جدید منتقل می‎شوند. مثل حركت جمعیت و مهاجرت از جا به جای دیگر.( جغرافیا تركیبی نو, پیتر هاگت, ج ۲, ص ۹۰)
منبع: نشریه اندیشه صادق، شماره ۱۹
منبع : خبرگزاری فارس