چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

علامه طباطبایی متفکری با آرمان‌هایی سترگ


علامه طباطبایی متفکری با آرمان‌هایی سترگ
● علامه طباطبایی در سنین جوانی
«این صفحه شرح قطره‌ایست از دریایی که سال‌ها با سکوت و آرامش به خدمتی بسی اساسی به جامعه‌ی اسلامی و ایرانی کمر همت بسته است و از آن‌جا که خود به مرتبه‌ی وصال به حقیقت نایل آمده است مانند مشعلی نورانی اطراف خود را منور ساخته و راه پای بسیاری از شاگردان و ارادتمندان و خوانندگان آثار خود را از دور و نزدیک روشن ساخته و به حیات فکری و معنوی آنان روح و جهت و معنی بخشیده است.»
(برگرفته از مقدمه‌ی دکتر نصر بر کتاب شیعه در اسلام)
● روزشمار زندگی
سیدمحمدحسین که بعدها به علامه طباطبایی شهرت یافت در سال ۱۲۸۱ شمسی چندی پیش از امضای فرمان مشروطیت در شادآباد تبریز متولد شد. پنج سال بیشتر نداشت که از نعمت مادر محروم شد و مدتی بعد نیز پدرش به دیار باقی شتافت. وصی پدرشان اما مرد و زنی را برای نگه‌داری از محمدحسین و برادر خردترش، محمدحسن، به خدمت گرفته و ایشان را به مکتب روانه کرد. وی سپس تا سال ۱۲۹۶ به فراگیری قرآن و آثاری هم‌چون گلستان، بوستان و تعلیم خوش‌نویسی پرداخت.
او بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی به مدرسه‌ی طالبیه‌ی تبریز رفت و تا سال ۱۳۰۴ به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول همت گماشت. به جهت ادامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تحصیل در علوم اسلامی وی رهسپار نجف اشرف گردید و بدین ترتیب فصلی نوین در زندگی سیدمحمدحسین جوان گشوده شد. حوزه‌ی نجف در آن زمان در اوج اشتهار بود و علاقمندان فراگیری علوم اسلامی را از اقصی نقاط مرزهای جهان اسلام جذب می‌نمود و بر سر سفره‌ی درس اساتید بنام می‌نشانید.
محمدحسین علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سیدابوالقاسم خوانساری که از ریاضی‌دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت.
ایشان هم‌چنین دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته‌ای چون آیت‌الله نائینی صاحب کتاب «تنبیه‌الامه» در زمان انقلاب مشروطیت، آیت‌الله اصفهانی و آیت‌الله کمپانی خواندند. در فلسفه نیز، ایشان نزد حکیم متأله آقا سیدحسین بادکوبه‌ای تلمذ نمود. معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف والامقام آیت‌الله سیدعلی آقا قاضی طباطبائی آموخت و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت وی قرار گرفت. وی بعد از دریافت اجازه‌ی اجتهاد از آیت‌الله نائینی، در سال ۱۳۱۴شمسی و در ۳۳ سالگی به علت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری به زادگاه خود مراجعت نمود و ده سال در آن‌جا کوس اقامت افکند و به سامان بخشیدن وضعیت زراعت، كشاورزی و اصلاح و ایجاد باغ‌ها پرداخت.
علامه در این خصوص چنین می‌گوید: «سال ۱۳۱۴ در اثر اختلال وضع معاش ناگزیر به زادگاه اصلی خود تبریز برگشتم و ده سال و خرده‌ای در آن سامان به‌سربردم که حقاً باید این دوره را در زندگی خود دوره‌ی خسارت روحی بشمارم، زیرا در اثر گرفتاری ضروری به فلاحت از تدریس و تفکر علمی جز مقداری بسیار ناچیز باز مانده بودم و پیوسته با یک شکنجه‌ی درونی به سر می‌بردم.»
شهریور ۱۳۲۰ رضاخان سقوط كرده و فضای باز سیاسی در ایران به وجود آمده بود. همه‌ی فرقه‌ها و گروه‌ها به فعالیت وسیع مشغول بودند.
علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز و در سال ۱۳۲۵ به قم عزیمت می‌نماید. علت این هجرت را می‌توان در نقل‌قولی از ایشان از جانب یکی از شاگردانش دریافت: «وقتی از تبریز به قم آمدم و درس اسفار را شروع كردم، قریب به یك صد نفر در مجلس درس حضور پیدا می كردند؛ حضرت آیت‌الله بروجردی رحمهٔالله‌علیه دستور دادند كه شهریه‌ی طلابی را كه به درس اسفار می‌آیند قطع كنند.
چون خبر آن به من رسید، متحیر شدم كه خدایا چه كنم؟ اگر شهریه‌ی طلاب قطع شود، این افراد بدون بضاعت كه از شهرهای دور آمده‌اند و تنها ممر معاش آن‌ها شهریه است چه كنند؟ و اگر من به خاطر شهریه‌ی طلاب، تدریس اسفار را ترك كنم لطمه به سطح علمی و عقیدتی طلاب وارد می‌آید. در تحیر به سر می‌بردم، تا بالاخره یك روز كه به حال تحیر بودم و در اتاق منزل از دور كرسی می‌خواستم برگردم، چشمم به دیوان حافظ افتاد كه روی كرسی بود؛ آن را برداشتم و تفأل زدم كه چه كنم؟ آیا تدریس اسفار را ترك كنم، یا نه؟ این غزل آمد:
من نه آن رندم كه ترك شاهد و ساغر كنم
محتسب داند كه من این كارها كم‌تر كنم
من كه عیب توبه‌كاران كرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر كنم
دیدم عجیب غزلی است؛ این غزل می‌فهماند كه تدریس اسفار لازم و ترك آن در حكم كفر سلوكی است. همان روز یا روز بعد، آقای بروجردی حاج احمد، خادم خود را به منزل ما فرستادند و پیغام داده بودند: ما در زمان جوانی در حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان، اسفار می خواندیم ولی مخفیانه؛ چند نفر بودیم و خفیه به درس ایشان می‌رفتیم و اما درس اسفار علنی در حوزه‌ی رسمی به هیچ وجه صلاح نیست و باید ترك شود! من در جواب گفتم: به آقای بروجردی از طرف من پیغام ببرید كه این درس‌های متعارف و رسمی را مانند فقه و اصول، ما هم خوانده‌ایم و از عهده‌ی تدریس و تشكیل حوزه‌های درسی آن برخواهیم آمد و از دیگران كمبودی نداریم. من كه از تبریز به قم آمده‌ام فقط و فقط برای تصحیح عقاید طلاب بر اساس حق و مبارزه با عقاید باطله‌ی مادیین و غیرُهُم است.
در آن زمان كه حضرت آیت‌الله با چند نفر، خفیه به درس مرحوم جهانگیرخان می رفتند، طلاب و قاطبه‌ی مردم بحمدالله مومن و دارای عقیده‌ی پاك بودند و نیازی به تشكیل حوزه‌های علنی اسفار نبود ولی امروزه هر طلبه‌ای كه وارد دروازه‌ی قم می‌شود با چند چمدان پر از شبهات و اشكالات وارد می‌شود و باید به درد طلاب رسید و آن‌ها را برای مبارزه با ماتریالیست‌ها و مادیین بر اساس صحیح آماده كرد و فلسفه‌ی حقه‌ی اسلامیه را بدان‌ها آموخت و ما تدریس اسفار را ترك نمی‌كنیم. ولی در عین‌حال من آیت‌الله را حاكم شرع می‌دانم، اگر حكم كنند بر ترك اسفار مسئله صورت دیگری به خود خواهد گرفت». علامه در ادامه اضافه می‌کنند: «پس از این پیام آیت‌الله بروجردی دیگر به هیچ وجه متعرض ما نشدند و ما سال‌های سال به تدریس فلسفه از شفاء و اسفار و غیره مشغول بودیم».
با هجرت به شهر قم، آن عالم والامقام به سامان دادن کارها و پروژه‌های سترگ خویش دست یازید. این دوران مشحون از سعی وافر علامه در امر پژوهش و تحقیق، تدریس، تربیت شاگردان متعدد و ایجاد ارتباطات مؤثر با محافل علمی و دانشگاهی خارج از حوزه می‌باشد. سرانجام در اوج درگیری‌های سیاسی پس از انقلاب در ۲۴ آبان ۱۳۶۰ به سرای جاودانگی كوچ كرد. روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
● ذکر پاره‌ای از کارهای ماندگار علامه
در طول عمر پربرکت خویش علامه به انجام کارهای شگرفی همت گماشت که از عمق نگاه استراتژیک او نشان داشت. هرچند بنابر قول دکتر شایگان، علامه خودش بزرگ‌تر از آثارش بود، لیکن در این مجال مختصر به ذکر پاره‌ای از کارهای بزرگ آن عالم ربانی بسنده می‌شود تا گوشه‌ای از ابعاد فکری و شخصیتی ایشان بر ما آشکار گردد.
۱) تفسیر المیزان:
بی‌شک این تفسیر از بزرگ‌ترین کارهای علامه می‌باشد که به دنبال بیست سال تلاش و کوشش بی‌وقفه‌ی ایشان به ثمر نشسته و امروزه دوست‌داران و علاقمندان قرآن از آن توشه‌ها برمی‌چینند و نکته‌ها می‌آموزند. عمده‌ترین ویژگی المیزان همانا تفسیر قرآن با خود قرآن است.
۲) احیاء فلسفه در حوزه‌ی قم:
علاوه بر احیاء فلسفه و تدریس منابع متعدد فلسفی، علامه کتب مختلفی را در این زمینه به نگارش درآورد که بدایهٔ الحکمهٔ، نهایهٔ الحکمهٔ و اصول فلسفه و روش رئالیسم از آن جمله‌اند.
۳) تنقیح و نقد روایات بحارالانوار:
آیت‌الله سیدمحمدحسین حسینی تهرانی نقل می‌کند که «ایشان تا جلد ششم از طبع جدید (بحارالانوار) را تعلیقه نوشتند، لیكن به لحاظ یكی دو تعلیقه‌ای كه صریحاً در آن‌جا نظر علامه مجلسی را رد كردند، این امر برای طبقه‌ای كه تا این اندازه حاضر نبودند نظریات مجلسی مورد ایراد واقع شود خوش‌آیند نشد؛ و متصدی و مباشر طبع بنا به الزامات خارجیه، از ایشان تقاضا كرد كه در بعضی از مواضع قدری كوتاه‌تر بنویسند و از بعضی از ایرادات صرف‌نظر كنند.علامه حاضر نشدند و فرمودند: در مكتب شیعه ارزش جعفربن‌محمدالصادق از علامه مجلسی بیش‌تر است و زمانی كه دایر شود به جهت بیانات و شروح علامه مجلسی ایراد عقلی و علمی بر حضرات معصومین علیهم‌السلام وارد گردد، ما حاضر نیستیم آن حضرات را به مجلسی بفروشیم. و من از آن‌چه به نظر خود در مواضع مقرر، لازم می‌دانم بنویسم؛ یك كلمه كم نخواهم كرد. لذا بقیه‌ی مجلدات بحار بدون تعلیقه‌ی علامه طباطبایی طبع شد و این اثر نفیس فاقد تعلیقات علامه گردید.»
۴) برقراری ارتباط با محافل و مجامع دانشگاهی:
استاد دامنه تلاش‌های خود را به مرزهای حوزه منحصر نساخت و به قول دکتر سیدحسین نصر از خود اثر عمیقی نه تنها در طبقه‌ی روحانیت بلکه در عده‌ای از طبقه‌ی متجدد و تحصیل‌کرده در غرب به جا گذارد. استاد دو کتاب «شیعه در اسلام» و «قرآن در اسلام» را به درخواست پرفسور مورگان (Kenneth Morgan) از دانشگاه کولگیت آمریکا (Colgate University) جهت معرفی شیعه به مردم مغرب زمین به رشته‌ی تحریر درآورد. هم‌چنین مصاحبات و مجالسات متمادی ایشان با هانری کربن (Henry Corbin) که پاییز هر سال با حضور تعدادی دیگر از فضلاء و اندیشمندان صورت می‌گرفته نشان دیگری از اهمیت برقراری ارتباط با محافل دانشگاهی در نزد ایشان می‌باشد.
● منش علامه در کلاس درس
یكی از شاگردان ایشان این گونه نقل می‌کند: «من در حدود سی سال با استاد حشر و نشر داشتم. به یاد ندارم كه در طول این مدت حتی یك‌بار عصبانی شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند یا كوچك‌ترین سخن تندی یا توهین‌آمیزی را بر زبان جاری سازد. خیلی آرام و متین درس می گفت و هیچ‌گاه داد و فریاد نمی‌كرد، خیلی زود با افراد انس می‌گرفت و صمیمی می‌شد. با هركس حتی كوچك‌ترین فرد طلاب چنان انس می‌گرفت كه گویا از دوستان صمیمی او است. گاهی كه به عنوان استاد مورد خطاب قرار می‌گرفت می‌فرمود: این تعبیر را دوست ندارم ما این‌جا گرد آمده‌ایم تا با تعاون و هم‌فكری، حقایق و معارف اسلامی را دریابیم. استاد بزرگوار بسیار مودب بود، به سخنان دیگران خوب گوش می‌داد، سخن كسی را قطع نمی‌كرد و اگر سخن حقی را می‌شنید تصدیق می‌كرد، از مباحثات جدلی گریزان بود ولی به سئوال‌ها، بدون خودنمایی پاسخ می‌داد».
● منش علامه در منزل
دختر علامه می‌گوید: «آرام و صبور با مسائل برخورد می‌كردند. با این‌كه وقت زیادی نداشتند ولی طوری برنامه‌ریزی می كردند كه روزی یك ساعت بعدازظهرها در كنار اعضای خانواده باشند. رفتارشان با مادرم بسیار احترام‌آمیز و دوستانه بود. همیشه طوری رفتار می‌كردند كه گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگومگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم. آن دو واقعاً مانند دو دوست با هم بودند. در خانه اصلاً مایل نبودند كارهای شخصی‌شان را كس دیگری انجام دهد. ایشان برای بچه‌ها مخصوصاً دخترها ارزش بسیاری قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفه‌های ارزنده‌ای می‌دانستند. همیشه بچه‌ها را به راست‌گویی و آرامش دعوت می‌كردند.» علامه هم‌چنین درباره‌ی همسرش می‌گفت: «این زن بود كه مرا به این‌جا رساند. او شریك من بوده است و هر چه كتاب نوشته‌ام نصفش مال این خانم است».
● علامه از نظر دیگران
▪ دکتر سیدحسین نصر:
روزی به اتفاق آقای مورگان خدمت علامه طباطبایی رسیدیم. از اولین لحظه، حضور معنوی و روحانیت علامه طباطبایی پرفسور مورگان را شیفته‌ی خود ساخت و استاد آمریکایی فوراً احساس کرد که در حضور شخصی قرار گرفته است که علم و حکمت را از مرحله‌ی فکر به مقام عمل رسانیده و آن‌چه می‌گوید چشیده و پیموده است.
▪ استاد جعفر سبحانی:
ما با این که با ایشان انس بیش‌تری داشتیم یک‌بار هم به خاطر نداریم که مطلبی را به عنوان تظاهر به علم یادآور شود یا سخن را سؤال‌نشده از پیش خود مطرح کند. هنگامی که یکی از علمای حوزه‌ی علمیه‌ی قم از تفسیر عظیم المیزان در حضور ایشان تعریف می‌کند، علامه با نیم‌نگاهی به او می‌فرماید: تعریف نکن که خوشم نمی آید و ممکن است خلوص و قصد قربتم از بین برود.
▪ دکتر داریوش شایگان:
آن‌چه من از ایشان آموختم در كتاب‌ها یافت نمی‌شود. نوعی ساحت حضور بود. فیض حضورش آن‌چنان قوی بود كه شما را سیراب می كرد و من در حضورش آرامش عجیبی احساس می‌كردم و چون این معاشرت سال‌ها طول كشید بدون این‌كه متوجه شوم ناآگاهانه تغییر كردم. ایشان این نحوه‌ی شناخت حضوری را به شیوه‌ی تقطیر، قطره قطره، آرام آرام به انسان تلقین می كرد. به او احساس ارادت و احترامی سرشار از عشق و تفاهم داشتم. سوای احاطه‌ی وسیع او بر تمامی گستره‌ی فرهنگ اسلامی آن خصلت او که مرا سخت تکان داد، گشادگی و آمادگی او برای پذیرش بود. به همه حرفی گوش می‌داد، کنجکاو بود و نسبت به جهان‌های دیگر معرفت، حساسیت و هشیاری بسیار داشت.
▪ غلام‌حسین دینانی:
علامه طباطبایی مفسر بود. فیلسوف بود. فقیه بود. ادیب بود و حتی شاعر. آن‌چه که موجب اردت من به آقای طباطبایی هست و بود این‌ها نیست. این‌ها را در کسان دیگر هم می‌شود یافت. بلکه آزادی اندیشه‌ای است که در علامه طباطبایی دیدم. آزادی اندیشه‌ای که در خلوتش داشت در عموم رعایت می‌کرد. در خلوتش آزادی اندیشه‌ای که در ایشان دیدم در فیلسوفان غربی امروز هم ندیده‌ام.
▪ آیت‌الله دکتر محمد صادقی تهرانی:
علامه طباطبایی بهترین مفسر علی‌الاطلاق است در طول تاریخ اسلام، چون قرآن را با قرآن تفسیر می‌کرد. این تفسیر قرآن با قرآن در میان علمای تفسیر در کل تاریخ اسلام یا خیلی کم بوده و یا اصلاً وجود نداشت. علامه طباطبایی از نظر فلسفی بهترین استاد فلسفه بودند، از نظر تفسیری مفسر درجه یک ما بودند، از نظر عرفانی و فقهی و از نظر آداب اسلامی ایشان طراز اول بودند. در شصت و چهار سالی که من در حوزه‌ها شرکت کردم و دروس مختلف را خواندم نظیر ایشان را به ندرت دیده‌ام.
● پایان این نوشتار را با شعری وزین از حضرت علامه مزین می‌کنیم:
همی گویم و گفته‌ام بارها
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر
برونند زین حلقه هُشیارها
کشیدم در کوی دلدادگان
میان دل و کام دیوارها
چه فرهادها مرده در کوه‌ها
چه حلاج‌ها رفته بر دارها
بهین مهرورزان که آزاده‌اند
بریزند در جام جان تارها
به خون خود آغشته و رفته‌اند
چه گل‌های رنگین به جوبارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خارها
عباس احمدی
منابع:
۱ مهر تابان، علامه سیدمحمدحسین حسینی تهرانی
۲ مقدمه‌ی دکتر سیدحسین نصر بر کتاب شیعه در اسلام
منبع : مجله آفتاب


همچنین مشاهده کنید