پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا
گردابی چنین هایل
نویسنده : فصیح - اسماعیل
محل نشر : تهران
تاریخ نشر : ۱۳۸۱/۰۱/۱۷
رده دیویی : ۸fa۳.۶۲
قطع : رقعی
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۲۰۲
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
نوبت چاپ : ۱
تیراژ : ۳۰۰۰
شابک : ۹۶۴-۳۲۸-۱۵۸-۲
در این داستان, 'جلال آریان 'ـ استاد دانشکده نفت آبادان ـ با 'خداداد بهرامی 'شاگرد سابقش در هنرستان صنعتی شرکت نفت در اهواز روبهرو میشود . در همین حال, 'آریان 'میخواهد به پیرمرد فرو افتاده گوژپشتی کمک کند تا از زمین بلند شود .به زودی معلوم میشود که پیرمرد گوژپشت پدر 'خداداد ' است که اینک خداداد به دنبال او آمده است .طی گفت و شنود با 'خداداد 'مشخص میگردد که پدر او, 'ابو بوارده', سالها پیش از این در آبادان کارگری بوده که زیردست انگلیسی کار میکرده است .او پس از چند بار, ازدواج, سرانجام با پرستاری از بیمارستان شرکت نفت زندگی مشترکی آغاز میکند .اما زن برای بچه خود شناسنامهای با نام خانوادگی خود, میگیرد .شش سال بعد ابو بوارده که بیسواد است از ماجرا مطلع میشود و با بچهاش به اهواز میگریزد و با گدایی فرزند را بزرگ میکند .سرانجام, 'خداداد بهرامی 'کارمند شرکت نفت میشود و با عضویت در بسیج صنعت نفت, در حلبچه معلول شیمیایی شده به تهران میآید و در شهرک اکباتان ساکن میگردد .یک روز پدر در حضور جلال آریان با کوبیدن قاب عکس مادر خداداد, بر گیجگاه پسر, او را به شدت مصدوم میسازد .خداداد بدین ترتیب به بیمارستان روانه میگردد, اما او به به سبب ضربه پدر بلکه به خاطر بمباران شیمیایی جان میسپارد, زیرا او به سرطان مبتلا شده بود . با این همه, خداداد قبل از مرگ, آپارتمان خود را میفروشد و پول آن را به نام پدرش, به خانه سالمندان کهریزک ـ برای نگهداری او ـ میفرستد .
محل نشر : تهران
تاریخ نشر : ۱۳۸۱/۰۱/۱۷
رده دیویی : ۸fa۳.۶۲
قطع : رقعی
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۲۰۲
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
نوبت چاپ : ۱
تیراژ : ۳۰۰۰
شابک : ۹۶۴-۳۲۸-۱۵۸-۲
در این داستان, 'جلال آریان 'ـ استاد دانشکده نفت آبادان ـ با 'خداداد بهرامی 'شاگرد سابقش در هنرستان صنعتی شرکت نفت در اهواز روبهرو میشود . در همین حال, 'آریان 'میخواهد به پیرمرد فرو افتاده گوژپشتی کمک کند تا از زمین بلند شود .به زودی معلوم میشود که پیرمرد گوژپشت پدر 'خداداد ' است که اینک خداداد به دنبال او آمده است .طی گفت و شنود با 'خداداد 'مشخص میگردد که پدر او, 'ابو بوارده', سالها پیش از این در آبادان کارگری بوده که زیردست انگلیسی کار میکرده است .او پس از چند بار, ازدواج, سرانجام با پرستاری از بیمارستان شرکت نفت زندگی مشترکی آغاز میکند .اما زن برای بچه خود شناسنامهای با نام خانوادگی خود, میگیرد .شش سال بعد ابو بوارده که بیسواد است از ماجرا مطلع میشود و با بچهاش به اهواز میگریزد و با گدایی فرزند را بزرگ میکند .سرانجام, 'خداداد بهرامی 'کارمند شرکت نفت میشود و با عضویت در بسیج صنعت نفت, در حلبچه معلول شیمیایی شده به تهران میآید و در شهرک اکباتان ساکن میگردد .یک روز پدر در حضور جلال آریان با کوبیدن قاب عکس مادر خداداد, بر گیجگاه پسر, او را به شدت مصدوم میسازد .خداداد بدین ترتیب به بیمارستان روانه میگردد, اما او به به سبب ضربه پدر بلکه به خاطر بمباران شیمیایی جان میسپارد, زیرا او به سرطان مبتلا شده بود . با این همه, خداداد قبل از مرگ, آپارتمان خود را میفروشد و پول آن را به نام پدرش, به خانه سالمندان کهریزک ـ برای نگهداری او ـ میفرستد .
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست