دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
جنایت؛ ایدئولوژی فراگیر لنین
هرچه میگذرد جنایات حکومت کمونیستی شوروی بیشتر آشکار میشود، جنایاتی که دهها سال ذیل عنوان عدالت و برابری صورت گرفت و صدها هزار قربانی گرفت. در این میان کم نبودند ایرانیان آرمانگرایی که فریفته تبلیغات غیرحقیقی شوروی، مهاجرت کردند، اما به جای رسیدن به آرزوهای خود از اردوگاههای کار اجباری و زندانها سردرآوردند. خاطرات تعدادی از آنان تاکنون در کتابهای اتابک فتحاللهزاده نقل شده است، مثل کتاب <خانه دایی یوسف> یا <در ماگادان کسی پیر نمیشود.> فتحاللهزاده اما به تازگی کتاب دیگری منتشر کرده که این یکی <اجاق سرد همسایه> نام دارد و توسط نشر معین چاپ شده است. روز چهارشنبه بخش نخست گفتوگوی همکارمان فرشاد قربانپور را با او خواندید و اینک بخش پایانی آن پیش روی شما است. بسیاری در تحلیل ددمنشی آن دوران همه چیز را بیمقدمه به استالینیسم مربوط میدانند در حالی که حتی حکومت لنین و یا مائو و پل پوت در کامبوج هم کم از این ددمنشیها نداشت. سوال این است که شما ریشه را در چه میبینید؟ آیا میتوان به الگوها ایراد گرفت؟ مثلا بگوییم الگوی آنها اشتباه بود چون امکان رشد چنان کشتار غیرانسانی با خود همراه داشت؟ و یا مسالههای دیگر مطرح میشود؟
استالین را مقصر تنها پنداشتن و تمام کاسه و کوزهها را بر سر استالین شکستن نادرست و سطحینگری است. آدمکشیها درست از زمان لنین آغاز گشت و در دوره استالین به اوج خود رسید. باز تاکید میکنم ریشه این جنایات در ایدئولوژی همه فراگیر لنینیسم نهفته بود و اعمال استالین در امتداد سیاست لنین بود. راجع به الگوبرداری تا آنجایی که من میدانم بلشویکها اولین جریانی بودند که نظام توتالیتر را با ویژگیهای خود برقرار کردند. سپس چین، کره شمالی، کامبوج و دیگر کشورها در برقراری سیستم حکومتی خود از شوروی الگوبرداری کردند. البته هرچه سطح فرهنگ کشورها نازلتر بود خشونت این رژیمها سمت و سوی وحشیانهتری به خود میگرفت و باز میتوان گفت رژیم توتالیتر فاشیست هیتلری در برقراری اردوگاهها از بلشویکها الهام گرفت.
اما تصفیههای سازمانیافته از زمان استالین آغاز شد. در این صورت باید پرسید چگونه استالین این همه قدرت را کسب کرد؟
باید گفت کامنف و زینویف بر سر جانشینی لنین با تروتسکی درافتادند. این دو به خاطر مبارزه با تروتسکی، استالین را با خود همراه کردند. زینویف به خیال خود، استالین را به عنوان دکور در راس دستگاه اداری حزب قرار داد. در آن زمان استالین در قبال کامنف و زینویف و تروتسکی آنچنان وزنهای نبود. استالین در اوایل دستیار زینویف بود و در موضعگیریهای حزب همیشه خط وسط را میگرفت. اما مساله اصلی این بود که مکانیسم دستگاه اداری و ساختار حزب بهگونهای بود که کسی که در رأس دستگاه قرار میگرفت آن فرد در روال طبیعی خود عملا در راس قدرت و حکومت قرار میگرفت. این را زینویف و دیگر سران حزب بلشویک نفهمیده بودند. به بیان دیگر باید گفت این ساختار نظام کمونیستی و سازندگان حکومت شوراها بودند که استالین را به فرمانروای کرملین مبدل و قدرت نامحدودی را به وی هدیه کردند. همین قدرت نامحدود بعدها پدر خودشان را درآورد. البته از حق نباید گذشت که شم قدرتشناسی استالین بسیار تیز بود. او این موضوع را به خوبی فهمیده بود و پس از کسب قدرت به خوبی سوار خر شیطان شد.
کادرهای تراز اول حزب کمونیست شوروی و بهخصوص کامنف و زینویف که در بالا کشیدن استالین نقش اساسی داشتند هرگز خیال نمیکردند روزی استالین بلای جان خودشان خواهد شد. سرانجام نیز چنین شد. آن دو را به اتهام جاسوسی برای غرب در زیرزمین زندان لوبیاکا (زندان امنیتی معروف مسکو) با خفت و خواری به جوخه اعدام سپردند.
پارهای از ایرانیان که شوروی و محیط پلیسی آن را دیده بودند در همان دوران وقتی به ایران بازگشتند ترجیح دادند دم فرو بندند و حرفی نزنند. درواقع آنان خود را سانسور کردند. بسیاری از اعضای مارکسیست ایران از جمله حزب توده نیز چنین بودند. آیا میتوان گفت که این رفتار سبب شد شناخت از جامعه شوروی در ایران درست و صحیح شکل نگیرد و در نتیجه برخی همچنان مشتاق راه و رسم شوروی باشند و این ددمنشیها را نبینند؟ تاثیر این دسته از کسانی که چشم خود را به سوی واقعیت میبستند چقدر بود؟
در وهله اول باید بگویم تنها رهبری حزب توده نبود که در رابطه با معایب جامعه شوروی سکوت کرد، بلکه هنوز هم که هنوز است رهبری سازمان فدائیان اکثریت پس از گذشت ۱۸ سال از فروپاشی شوروی مطلب قابل توجهی عرضه نکرده است. در حالی که رهبران سازمان به ایران برنگشتند و الان در غرب زندگی میکنند. البته باید بگویم دیدگاه این دوستان نسبت به شوروی به کلی عوض شده است. با این همه سکوت کردند.
در رابطه با سوال شما البته افشای حقایق توسط رهبران حزب توده بیتاثیر نبود. مسلما مسوولیت و تقصیر آنها نقش مهمی در کژفهمی و واژگون سازی واقعیات داشته است. اما من باور ندارم به خاطر خودسانسوری رهبران حزب توده ایران بود که میزان شناخت صحیح از جامعه شوروی شکل نگرفت و بخشی از جامعه ایرانی همچنان مشتاق راه و رسم شوروی بود. به باور من تا زمانی که جامعه در اختناق و استبداد بود و تودههای وسیع مردم به لحاظ اقتصادی زیر فشار باشند، تا زمانی که فضای سیاسی جامعه باز نباشد و روند سیاسی جامعه سمت و سوی دموکراتیک به خود نگیرد و افزون بر آن یک ابرقدرت ایدئولوژیک همانند شوروی به توسعه نفوذ خود به کشورهای مانند ایران نظر داشته باشد، این گرایشها در کشور ما نابودشدنی نبود. این مساله به مانند آن میماند که ما در یک کشور پر از مشکل، به مردم موعظه کنیم که مواد مخدر بد است. اگر شما عنایت فرمایید الان که کشور شوروی فروپاشیده است و کسی نیست خاکش کند پس چرا بخشی از جامعه ایرانی به کوبا و بعضی کشورهای آمریکای لاتین که انگشت کوچک شوروی هم نمیشوند چشم امید میدوزند.
روزی من با دوستم در تاشکند درددل میکردیم. او با عذاب وجدان به من گفت: میدانی من یک کشیده محکم در گوش <بیریا> وزیر فرهنگ پیشهوری در تبریز خواباندم. او شرح داد که در بحثهای خیابانی دوره انقلاب، جدلهایی هم بر سر شوروی بود. جمعی مخالف و جمع دیگر موافق بودند. دیدم پیرمردی آرام به حرفها گوش میکند. او سپس رشته کلام را به دست گرفت و گفت: من وزیر حکومت پیشهوری بودم و آنگاه از اسارت خود در اردوگاهها و زندانهای شوروی سخن گفت و معایب جامعه شوروی را که الان من و تو غر میزنیم شرح داد. اما من که یک جوان آرام و سربهزیر بودم، چنان اختیار خود را از دست دادم که کشیده محکمی به گوش <بیریا> خواباندم، بیچاره گیج شد و بر زمین نشست. وقتی دیوار برلین فروریخت و در پی آن شوروی از هم پاشید، تودهایها و اکثریتیها که جای خود دارد حتی مائوئیستها و پیکاریها که دائم علیه شوروی تبلیغ میکردند از فروپاشی شوروی ناراحت بودند. خلاصه همه جریانات چپ که مخالف مشی سیاسی حزب توده بودند از فروپاشی به نوعی ماتمزده شده بودند. حال اینکه چرا آن بخش از رهبری حزب توده وقتی از شوروی به ایران برگشت از گفتن معایب جامعه شوروی خودداری کرد، باز میگویم به خاطر اینکه اساس تفکر ایدئولوژیک بود. آنان هزار و یک عیب هم میدیدند باز به سبب تعلقات و ملاحظات خود و اساسیتر از همه به خاطر نظام آرمانی خود سکوت میکردند. علت مساله را نباید تنها در جاسوسی و نوکری جستوجو کرد. به باور من این روش، ساده کردن مساله است.
آیا شما خود را چپ میدانید؟ چه نوع چپی؟ چپ یعنی چه؟
من خود را متعلق به چپ آزادیخواه و معتقد به عدالت اجتماعی میدانم و همواره خواست حقوق انسانی محرومان جامعه ایران، خواست حقوق زنان و اقلیتهای قومی و مذهبی از دغدغههای اساسی من است. اما من چپ ایدئولوژیک نیستم و اصلا هم دوست ندارم تنها پرچم سرخ طبقه را بردارم. اگر در ایران احزاب آزاد باشند عضو آن حزبی خواهم شد که مدافع اقشار وسیع جامعه ایرانی باشد. من چپی هستم که خواهان جمهوری است. دموکراسی و حقوق بشر و مبارزه مسالمتآمیز و گام به گام از اصول دیدگاههای من است. من از آن نوع چپی هستم که اگر در جامعه ایران بتوانم فقر مطلق را نابود کنم و بیسوادی را ریشهکن بکنم و به برقراری آزادی و توسعه سیاسی و فرهنگی ایران، کمک کنم از خوشحالی کلاهم را به آسمان پرتاب میکنم. من از آن چپهایی نیستم که برای جامعه ایران سوسیالیسمی در خیال میپرورانند که خود نیز هیچ تعریف و درک روشنی از <سوسیالیسم مورد ادعایشان> و الگوی واقعی آن در جهان کنونی ندارند. من نه کمونیست هستم و نه لنینیست، اما چپ هستم و اصلا هم اعتقاد ندارم با دیکتاتوری طبقه کارگر و حذف مالکیت شخصی میتوان سوسیالیسم ساخت.
من بر عکس چپ سنتی اصلا اعتقاد ندارم که کارگران جهان، وطن ندارند و با هم دیگر تضاد ندارند. خیر، آنها دارای وطن هستند و منافع کارگران ایران و آمریکا و آلمان نهتنها یکی نیست بلکه با هم تضاد هم دارند. جامعه مطلوب من نه سرمایهداری است و نه سوسیالیسم، و البته اعتقاد هم ندارم که جامعه سرمایهداری ابدی بوده و نقطه پایانی ندارد. اما اعتقاد دارم نظام سرمایهداری از چنان مکانیسمی برخوردار است که میتوان طی روندی از بیبند و باری کنونی آن فاصله گرفت، یعنی همان کاری که مردم اروپا از صد سال پیش شروع کردند و هنوز هم ادامه میدهند و گندهتر از دهانشان هم حرف نمیزنند. مردم اروپا در طول این صد سال از دل این نظام سرمایهداری به رفاه نسبی رسیدند. فرهنگ عمومی جوامع خود را متحول کردند و هنوز هم این مبارزه را ادامه میدهند و آرام آرام بستری برای جامعه آرمانی خود فراهم میکنند.
تاریخ بشری و نظام سرمایهداری و بهطور کلی بیعدالتی و ظلم یکشبه به وجود نیامده است که بتوان یکشبه همه را برانداخت و به اصطلاح <سوسیالیسم من درآوردی> ساخت. مگر جامعه بشری تخم مرغ است که اگر نیمرو دوست نداشته باشی فورا آن را آبپزش بکنی. بنابراین من از کارهایی که شدنی است شروع میکنم و پیش از همه در قبال جامعه خود احساس مسوولیت میکنم و فعلا هم هیچ دورنمایی جز این نظام سرمایهدارای در اروپا نمیبینم. ساختن آینده آرمانی را به خود آیندگان محول میکنم.
برای من این خیلی عجیب است که صاحبان اصلی این مکتب کمونیسم که غربیها باشند و حتی روسها از برقراری سوسیالیسم دست کشیدند. ولی حالا پس از این همه تجربه دردناک، بازهم عدهای در دیگر جاها از جمله پاکستان، ایران، عراق و آمریکای لاتین که مسائل قابل حل دیگری گریبانشان را گرفته، درپی آن سوسیالیسم هستند.
برخورد چپ مورد نظر شما با مذهب چگونه است؟
مبارزه با مذهب یکی از اصول فکری مارکس و لنین بود. بیجهت نبود وقتی بلشویکها قدرت را به دست گرفتند مبارزه خشن و بیرحمی علیه تمام مذاهب کردند. آنان در مساجد و کلیساها اسب و قاطر بستند و کلیساها را در روسیه، مقر ارتش سرخ و حتی به شکنجهگاه مخالفان خود تبدیل کردند و کتاب مقدس مسلمانان و مسیحیان را از دسترس دور کرده و در مواقعی به آتش کشیدند. این نوع تفکر یعنی دستهبندی کردن شهروندان به <دیندار> و <بیدین> و محروم کردن انسانها از باور به امر وجدانی و دینیشان، به معنای بدترین نوع تبعیض انسانی است.
اما سوسیال دموکراتها این اقدامات را محکوم کردند. آنان به آزادی مذهب اعتقاد دارند و به همین سبب است که احزاب مسیحی در پارلمانهای اروپا حضور دارند. سوسیال دموکراتها چه موقعی که حاکم باشند و چه نباشند، کاری به عقاید مردم ندارند و اصولا توافق آنان نه براساس ایدئولوژی، بلکه بر اساس برنامه سیاسی است. من نیز این روش را مناسب میدانم و اعتقاد دارم برای سربلند کردن کشورمان، ما خانوادههای فکری گوناگون باید این تفکر را به منش و فرهنگ خود تبدیل کنیم والا آش همان خواهد بود و کاسه همان. نکتهای که باید عرض کنم این است که درست است بلشویکها با مذهب مخالف بودند اما خود آنان مذهب جدید و مدرن درست کردند بهطوریکه بسیار جالب خواهد بود بگویم بلشویکها بسیاری از الگوهای رفتاری خود را از مذاهب گرفتند.
عکس لنین و مجسمههای بسیار بزرگ و کوچک او در میادین، کارخانهها و فروشگاهها و محل کار و زندگی به جای شمایل مسیح به صلیب کشیده شده، خودنمایی میکرد و افزون بر آن اسم هر چیز به درد بخور به نام لنین نامگذاری میشد و او چهرهای مقدس و منجی بشریت و راهبر خطاناپذیر معرفی میشد.
شما در جریان چاپ کتاب اجاق سرد همسایه به مشکلی برنخوردهاید؟ بهطور مثال آیا کتاب بهطور کلی مشمول سانسور واقع نشد؟
من به نوبه خود از خوانندگان گرامی کتاب <اجاق سرد همسایه> به سبب برخی کاستیها و اشکالات فنی پوزش میطلبم و امیدوارم در چاپ بعدی برطرف شود. در رابطه با سانسور، وزارت ارشاد در دو جای کتاب خواستار سانسور شد. ما را چه خوش آید و چه نه، سادهنگری است که منکر اتفاقات تاریخی شویم. خیلی عجیب است که متولی خاصی حضور داشته باشد تا به شهروندان خود دیکته کند که مردم چه بخوانند و چه نخوانند! من این رفتار را بیادبانه و توهین میدانم.
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست