دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
رُم - Roma
![رُم - Roma](/mag/i/3/djy5g.jpg)
کشور تولیدکننده : ایتالیا و فرانسه
محصول : توری وازیله
کارگردان : فدریکو فلینی
فیلمنامهنویس : برناردینو زاپونی و فلینی
فیلمبردار : جوزپه روتونو
آهنگساز(موسیقی متن) : نینو روتتا
هنرپیشگان : پیتر گونزالس، گور ویدال، آنا مانیانی، فیونا فلورانس، استفانو مایور، رناتو جووانولی و فلینی.
نوع فیلم : رنگی، ۱۲۸ دقیقه.
سرود ستایش غریب و ماندگار فلینی برای شهر محبوبش، داستانی که به مستند نزدیک میشود و آمیزه منحصر به فردی از واقعیت، فانتزی رویا و رنج است. ساختار فیلم عملاً اپیزودیک است و دورههای زمانی مختلفی را در مینوردد و تماشاگر را به دیدن مکانهائی نادیده میبرد. تصورات کودکانه از شهر جاودانی و خیالانگیز را میبینیم، همچنین تجربههای جوانی تازهوارد که کمکم با مردم پُر سروصدا، عجیب و بیخیال شهر اُنس مییابد و در سرخوشیهای شبانهشان شریک میشود، جلوههائی از رُم معاصر با ترافیک سنگین و پیادههای جورواجور، خاطرات غمانگیز و نمایشهای مبتذل و جلف زمان جنگ و مردمانی که با مسخرگیهایشان به هرج و مرج فضا میافزودند، عملیات حفر متروئی که دخمهای باستانی را عیان میکند و جریان هوائی که بیرحمانه نقوش باستانی حیرتانگیز دیوارها را در یکی از جادوئیترین صحنههای فیلم محو میکند. خانههای بدنام زمان جنگ، یکی ویژه اغنیا و دیگری برای مردم عادی و سربازان، یک نمایش مُد / احضار ارواح در خانه پیرزنی اشرافزاده که کشیشها و راهبهها در آن با لباسها و «تجهیزاتِ» گروتسک جولان میدهند، و بازگشت به رُم امروزی جائی که موتورسواران جوان و سرکش، شهر تاریک را طی میکنند و وارد بزرگراههائی بیانتها میشوند. شاهکاری که از اعتماد به نفس تام و تمام خالقش خبر میدهد، با انبوهی از بازیگر و سیاهی لشکر و موسیقی سحرآمیز روتا.
رُم
حیات در سینمای فهلینی [فلینی] رنگ و جلائی خیرهکننده و جادوئی دارد، بهطوریکه تماشاگر در هرلحظه فیلم او میتواند بهقدر چند سال، آن طعم خاص زندگی را که مورد نظر فهلینی است، بچشد و یا تجربه کند، باید گفت که فدریکو فهلینی از جمله فیلمسازان کمیابی است که دارای یک سینمای شخصی است و برپایه میل و حسیات خود فیلم میسازد و آشکارا میتوان دید که در آن به خواستههای تماشاگر، تهیه کننده و بهطور کلی بازار اعتنائی نمیکند. بنابراین هر فیلم او میتواند نماینده و مبین قسمتی از وسایل ذهنی و مشغله فکری وی در یک زمان خاص باشد. و اما «رُم» این شهر باستانی همیشه برای فهلینی یک مسئلهی دائمی بوده است و در بیشتر آثار وی ما این عشق عجیب و توجه مداوم او را نسبت به سیلان زندگی جاری در این شهر و یا زندگی مستور در تاریخ میبینیم. و میدانیم که فهلینی در «رُم» یک دهاتی است. او سنین نوجوانی خود را در شهر کوچک زادگاهش گذرانده است. رهآورد و خاطرات کسانیکه از «رم» برمیگشتند و با آمیختهای از آنچه که آموزگارانش از «رم» باستان در کتاب تاریخ میگفتند، از این شهر برای او معمائی افسون کننده و رویائی ساخته بود؛ معمائی با سه نشانه و یا بهتر گفته باشیم با سه امتیاز نمایان که معمولاً روستاها و یا شهرهای کوچک فاقد آن هستند.
«رم» شهری که با زنان بیقید و آسان و آزاد و با مجالس انس و در عین حال با شکوه مذهبیش میتواند جوابگوی تضادها و بنبستهای فکری هر آدمی باشد و از طرف دیگر آن وسوسه گنگ و میل به شناختن اماکنی که گویا بزرگان تاریخ مثل سزار زمانی در آن میبودهاند و یا از آن گذشتهاند، تسکین دهد و بهطور کلی «رم» و یا هر شهر بزرگ دیگری برای یک شهرستانی میتواند یک پناهگاه باشد و یا تصویر اینکه یک پناهگاه است.
این توهمی است که هر روستائی و یا شهرستانی نسبت به شهرهای بزرگ دارد و میبینیم که «رم» برای فهلینی واقعاً یک پناهگاه بوده و او با استفاده از امکانات این شهر بود که توانست به استعداد و قدرت خود آگاه شود و هم خود را بشناسد و ههم بشناساند. شاید ساختن این فیلم ادای دینی است که او نسبت به این شهر احساس میکند.
فهلینی در یکی از مصاحبههایش، «رم» را به یک زن تشبیه میکند، یک زن فریبنده و جاافتاده که هم میتواند یک مادر باشد و هم یک معشوقه! براساس چنین استنباطی است که در هر فیلم او جلوههائی از این کشش را شاهد میشویم.
در فیلم ولگردها (1953) او به دلتنگیهای جوانان عاطل در یک شهر کوچک میپردازد.
یکی از آنها - «مورالدو» (فرانکو اینترلنگی) - افکاری نیمهرویائی دارد و دائم از دنبال کردن ستارهاش حرف میزند و میبینیم که برای جستن ستارهاش، شهر کوچک زادگاهش را بمقصد یک شهر بزرگ ترک میکند. بدون شک «مورالدو» با آن ذهنیات و تمایلات، خود فهلینی است.
در فیلم زندگی شیرین (1960) که در واقع میتواند ادامهی منطقی ولگردها باشد، ما با «مارچلو»ی خبرنگار (مارچلو ماسترویانی) آشنا میشویم؛ همان شهرستانی محجوب که اینبار در لابلای نوعی زندگی پر زرق و برق و مهاجم شهری متعلق به «رم»، به جستوجوی بازیافتن خود است، اما بهجای بازیافتن خود در کام نوع زندگی خاص و جاری در «رم» و مسموم به شهوات و ترسهای ناشناس فرو میرود و بهزودی بلعیده میشود، بهطوریکه حتی قادر به دریافت پیامی که آن دختر جوان برای او میآورد، نیست.
فهلینی با «مارچلو»ی خبرنگار در لابلای زندگی تقریباً سطح بالای شهر «رم» به پرسه زدن میپردازد و بهآنچه که برمیخورد نوعی شهوات لجامگسیخته و بدون منطق است که به عشقهای کوچک و واقعی نظیر آنچه که نامزد جوان «مارچلو» - «اِما» (ایوون فورنو) - احساس میکرد، مجال خودنمائی نمیدهد.
و دیگر تعصبات مبهوت کننده مذهبی است و اینکه چگونه آدمها مشتاق دریافت یک معجزه هستند، حتی معجزهای که ساخته و پرداختهی شرایط خاص زمان میباشد...
از نقطهنظر فهلینی بیتفاوت بودن در مقابل این نوع زندگی و جدا شدن از آدمها در واقع یکنوع تمام شدن است و محکوم بودن آنرا با خودکشی روشنفکران نشان میدهد. خودکشی «استاینر» (آلن کونی) این استنباط ما را مؤکد میسازد و او مردی است روشنفکر که در کنار زن و دو فرزندش زندگی آرامی دارد و آنچه که از ظواهر امر برمیآید، گواه بر خوشبختیهای اوست. بهطوریکه «مارچلو» فریفتهی زندگی وی میشود و بیمیل نیست که چون او باشد، اما در یک صبحدم به او خبر میرسد که «استاینر» پس از کشتن دو بچهاش دست به انتحار زده است. با دریافت او دوباره در کام آن به اصطلاح زندگی شیرین خود باز میگردد.
در ساتیریکون (1969)، فهلینی با برداشت آزاد از کتاب ساتیریکونِ پترونیوس دست به بازسازی زندگی شیرین در «رم» باستان میزند و به دوران قبل از میلاد مسیح باز میگردد.
سفر «انکولپیوس» (مارتین پاتر) در این فیلم بیشباهت به پرسهزدن «مارچلو» در زندگی شیرین نیست و این سفر در واقع نماینده تلاش فهلینی است برای دستیابی بهعلل انحطاط رم باستان و «انکولپیوس» با تجربه و لمس زندگی خاصی که او را برگرفته جز به هوسها و تمایلات جنسی خود به چیز دیگری نمیاندیشد و میبینیم که برای این منظور خود گاهی فاعل و گاه مفعول آن میشود. تسلیم بودن در مقابل شرایط زندگی، او را بهجانب پوچی توأم با بدبینی میکشاند.
فهلینی در این فیلم تعمداً چهرهی آدمهای شهوتزده و بیهدف را بهطور مسخ شده، نشان میدهد. و با محیط هولناکی که میآفریند تجسمی از دوزخی را که ما در ذهن خود داریم، بیاد میآورد و موجودیت این دوزخ را بیهدفی و سرگردانی ناشی از رفاه بیش از حد پی مینهد. فهلینی ساتیریکون خود را با نشان دادن دیواری پر از نقش، تصاویر و خطوط درهم و با پدیدار شدن «انکولپیوس» در جلوی آن آغاز میکند که ما به این نقوش، دوباره در فیلم رُم برمیخوریم و در پایان با نقش چهره او برروی دیوار فیلم را خاتمه میدهد و بدین ترتیب به ماجرای رُم باستانی حالتی ابدی میدهد.
وجود «انکولپیوس» و «مارچلو» فقط بهانهای است برای تجسم و ورق خوردن تاریخ رُم قبل از میلاد مسیح و رُم 1960 سال بعد از میلاد مسیح.
در فیلم رُم ما با خود فهلینی رودررو میشویم که اینبار دیگر از نقطهنظرهای خیلی شخصی خود حرف میزند و دفتر خاطرات خود را میگشاید و آنچه که در ذهن خود از این شهر به یاد دارد، به تصویر درمیآورد.
گفتیم که «رم» این شهر تضادها که تاریخ در آن بارها تکرار و بازسازی شده است، همیشه برای فهلینی جاذبهای افسون کننده داشته و او در ذهن خود واقعیتهائی از مظاهر آن ساخته بود که یحتمل با واقعیتهای عینی آن منطبق نمیشد.
وقتی فهلینی جوان از شهر زادگاهش - «ریمینی» - به «رم» میآید بهتدریج با آنچه که در سطوح ظاهری و لابلای پنهانی این شهر میگذرد، آشنا میشود.
برخورد او با حقایق عینی، بههرحال آن بارهای ذهنی و تصوراتی را که از «رُم» داشت، از او نمیگیرد و میبینیم که فهلینی همچنان در تصوراتش برای خود یک «رُم» خیالی دارد و این آن «رُم»ی است که او دربارهاش فکر میکند و برایش فیلم میسازد و بهعبارتی برایش مطرح است.
فیلم رم نمایشگر و برملا کننده هردو سوی این واقعیتهاست. شاید برای یک تماشاگر جدا از این شهر تفکیک وقایع بآسانی میسر نباشد. بهخصوص اینکه فهلینی بین او دو واقعیت یک خط بسیار حساس و نامرئی کشیده است و گاه چنان واقعیتهای عینی و ذهنی درهم ادغام میشوند که حتی آن مرز حساس درهم ریخته میشود. با اشاره بهصحنهی نمایش مد لباس ویژه خادمین کلیسا.
بنابراین، در یک نظر کلی، باید بگوئیم که رُم یک فیلم مستند یا حتی نیمه مستند هم نیست. چرا که حتی آن صحنههای مربوط به شاهراه که نمایشگر درگیری آدمها با مسائل ترافیک در رُم سال 1972 است، واقعی نیست. واقعی به این معنا که دوربین فهلینی واقعاً بیک اتوبان واقعی نرفته، بلکه آن جاده را در خود «چینه چیتا» ساختهاند تا حوادث آنطوریکه مورد نظر فهلینی است در آن پیاده و برگزار شود. این گفته ما لزوماً امکان وقوع چنین حوادثی را در زندگی واقعی نفی نمیکند. بلکه منظور اینستکه دوربین فهلینی لحظههای واقعی را در زمان وقوعش نگرفته است. شاید این بازسازی مجدد حقایق و آمیختنش با واقعیتهای ذهنی یکی از امتیازات بارز کار فهلینی باشد. باین خاطر که فقط با این لحن میتوان آن کنایههای گزنده و نیشدار را وارد ساخت و میبینیم که فهلینی چگونه آنها را در جاهای حساس وارد میسازد و میدانیم که این در تخصص اوست. بیاد بیاوریم جنجالها و هیاهوئی که فیلم زندگی شیرین در زمان نمایشش در اروپا برپا ساخت.
حال با این شناسائی از برداشت و لحن خاص فهلینی به نگاه او بر سطوح زندگی در شهر «رُم» میرسیم.
فیلم با کودکی فهلینی، از «ریمینی»، شهر کوچک زادگاهش شروع میشود؛ زمانی که مسائل مربوط به زندگی و وقایع روزمره برای وی معنا و مفهومی پیدا میکند و این با کنجکاوی او درباره تختهسنگ مرموزی که در بیرون شهر افتاده و گویای فاصلهاش تا شهر «رُم» میباشد، نشان داده میشود.
وقتی فهلینی درباره «رُم» میاندیشد، جلوههای متضادی از آن در ذهنش مینشیند.
در مدرسه به او آموختهاند که «رُم» با سزار و نرونش، شهری است تاریخی و با جلال و جبروت که معمولاً لازمه اینگونه شهرهاست. در صحنهای سرپرست مدرسه ضمن عبورا از یک جوی حقیر به بچهها میگوید: درست از اینجا بود که سزار از این رود گذشت و گفت: «کار از کار گذشت!»
معلم سعی میکند هنگام توضیح دادن، لحنی پرطمطراق و شایسته آن مکا و موقعیت داشته باشد تا به این وسیله بچهها را متوجه اهمیت قضیه نماید و آنها را تحت تأثیر قرار دهد، اما در همان لحظه خدمه مدرسه آن آتمسفر خاص را برهم میزند و با لحنی بیتفاوت و خیلی عامیانه و با بیحوصلگی خطاب به بچهها میگوید: «خیلی خب، کفشهاتون درآرین، شلوارهاتون بزنین بالا، میخواهیم رد شیم...»
و میبینیم فهلینی به چه نحو، لحظهها را با تضاد خاصی که موردنظرش هست، میسازد تا از آنها بهرهبرداری مینماید و هر فیلم او سرشار، از این لحظات فکر شده و مؤثر است. و این، تمام آن چیزی بود که مدرسه از «رُم» به «فهلینی» داده بود، اما «رُم» در کوچه و بازار شهر «ریمینی» تصویر دیگری داشت، چون از مسافران برگشته از «رُم» میشنید که «رُم» شهری است زنباره و با یک عطش فراوان جنسی!
برخورد و آشنائی دیگر فهلینی کوچک با «رُم» یک تصویر مذهبی است؛ شهری با کشیشها و کلیساهای متعددش و ما جلوهای از این تصویر را در یک صحنهی کوتاه و بسیار رسا که در منزل او میگذرد، میبینیم؛ هنگامی که همه برای نهار سر میز حاضر شدهاند از رادیو اعلام میشود که «پاپ» میخواهد دعا بخواند. یکباره نظم برنامه کیدن غذا بر هم میخورد. مادر متدین و متعصب او به اتقاق سایر زنان منزل زانو میزنند و با یک جذبه روحانی خواندن دعا را با «پاپ» همراهی میکنند.
پدر عصبی و گرسنه بشقاب خالی را به دندان میکشد. مادر فهلینی معتقد است که او حتماً به جهنم خواهد رفت.
فهلینی کوچک با این افکار و تصوراتی که مدرسه، خانه و کوچک و بازار به او دادهاند «رُم» را میشناسد...
در زمان دیگر از فیلم با فهلینی جوان آشنا میشویم؛ هنگامی که بهتزده پس از آن اشتیاق زیادش به شهر «رُم» سفر میکند.
از نخستین برخوردهایش با این شهر، دیدند صفوفی از کشیشهاست و سربازانی که اونیفورم زیبائی بر تن دارند و عبور یک کامیون خونآلود حامل گوشت بلافاصله پس از آن یک مرد خیلی چاق و چله را میبینیم و این مقدمه آن فصل درخشان غذاخوردن در پیادهروی خیابان است. فهلینی جوان متوجه میشود که «رُم» علاوه بر آن خصایصش، شهر شکمبارهای هم هست. گویا این سنتی است که از خیلی دور برای آن باقی مانده است... آنهم زمانی که ایتالیای موسولینی درگیر جنگ با متفقین است.
نخستین آشنائیهای فهلینی با «رُم» از طریق آدمهایش صورت میگیرد. فهلینی جوان به خانهای که قرار است در آنجا سکونت کند، مواجعه میکند. خدمهای منزل نگاه دعوت کننده دارد... مرد مسنی بیمقدمه از گذشتههای هنری خود حرف میزند. مرد بهظاهر روشنفکری پس از خروج از مستراح، دربارهی آینده «رُم» اظهار نگرانی میکند و میپرسد بر «رُم» چه خواهد گذشت؟ بچهها هم هستند. بچهها
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست