دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
نقد، گزارش، گپ
ـ این عطیه و این حمید
قطاری میایستد و مسافرها پیاده میشوند، مسافرهای آخر زن و مردی هستند جوان. آنقدر جوان که یکی قرار است بمیرد. کیف از دست مرد میافتد، برمیدارد. سوار تاکسی میشوند، رانندهای که مدام حرف میزند، رادیوهم روشن است و صدای زن از رادیو میپیچد در ماشین و ما وارد دو دنیا میشویم. دنیایی که میبینیم و دنیایی که میشنویم، با هم فرق ندارند، همدیگر را کامل میکنند. زنی فقط ۴ ماه وقت دارد تا زنده بماند. او باورش را گم کرده است. آرزوهایش کجا رفتهاند. از بین آن همه آرزو تنها یکی مانده است؛ بچهدار شدن. یک ملودرام واقعی ایرانی مذهبی و بهداشتی حاصل تجربه دوم <صدرعاملی> در ساختن فیلمی در مشهد است. خوب است که سالن سینما تاریک است تا همه بتوانند گریه کنند و اشک بریزند. هر کس میتواند برای هر کجای این فیلم که دوست دارد گریه کند. میتواند دلش برای ضریح تنگ شده باشد یا ناودان طلا. بدون اینکه ته دلش بلرزد اشک بریزد. دلش برای آن فضا تنگ شود. میتواند دلش برای حامد بهداد آرام و عینکی با ظاهر کارمندوارش همراه شود و مثل او سرگردان کوچهها دنبال عطیه بگردد یا در رستوران جلوی عطیهاش بنشیند و جا بخورد که او چه میگوید، چرا از هم دور شدهاند؟ چرا عطیه به او گفته اگر زندگیام تمام نمیشد خودم این زندگی با تو را تمام میکردم. اینجوری شاید اشکی برای <بهداد> نریزد اما حتما دلش برایش میسوزد، همانطور که عطیه دلش برایش سوخت. قرار است پای احساسات در میان باشد و هست. <لیلا حاتمی> هم هست و اگر دلتان برای دیدن بازی او روی پرده سینما تنگ شده است، او را دوباره میبینید با همان معصومیت که اینک رنگ ترس گرفته است. او بازهم بچه ندارد، اما این <عطیه> کجا و آن <لیلا>ی ۱۰ سال پیش <داریوش مهرجویی> کجا. او میترسد، از مرگ میترسد. دنبال زندگی است.
آنان که در سالن بودند، بازی او را با آن ظاهر جدید و توانا در بیان درد میستودند. چشمهای قرمز پس از فیلم مهر تایید فیلم بود. پس صدرعاملی این بار هم موفق شده است. پس از آن سهگانه نوجوانانه، اینک دوباره به <گلهای داوودی> و <پاییزان> بازگشته است، با دستانی پر که فیلمهای پرفروش آن سالها در مقابلش سیاهمشقی بیش نیستند.
ـ حس و ایمان
حامد بهداد و رسول صدرعاملی در نشست پرسش و پاسخ فیلم گفتند که این فیلم را با حس ساختند، با درونشان. بهداد گفت: <همه حرفها به کنار، تکنیک، فن، بازیگری، اینکه متعلق به آن خطه هستم. دستها را میبرم بالا- و برد- تنها کلامی که میتوانم بگویم همین است. فیلم را با حسم بازی کردم.> صدرعاملی از سختی ساختن این فیلم گفت، از اینکه فیلم در ماه رمضان ساخته شد. از اینکه فیلم سفارشی را، سفارشی نسازی، از اینکه از لبه پرتگاه افتادن به دام خرافات بپری، از اینکه برای خدام حرم این فیلمبرداری عجیب بود. از اینکه فیلم مرهون زحمات گروه فیلمبرداری است بیشتر تا بازیگر. از اینکه فیلم، فیلم زائر و زیارت نیست، بحث ایمان هم نیست. بحث این است که در ساختار فیلم و توی بافتش و در رگ و پی فیلم این باور جریان داشته باشد. اینکه یک ایمان، یک باور در همه لحظات ساخت فیلم جریان داشت.
به نظر صدرعاملی فیلم یک قصه داشت، یک ملودرام جذاب بود که خیلی دوستش داشتند و سعی کرده بودند با اینکه همه چیز روشن بود، فضا، سوژه، لوکیشن و همه چیز مشخص بود، بدون اینکه عینی و واضح باشد همه چیز در بافت اتفاق بیفتد.
ـ قرارداد را از دست دادیم
آیا موفق شدند؟ اگر زمان بگذارد، شکیبا و صبور و بامتانت باشید، فیلم در درونتان مینشیند، آن وقت جواب میگیرید. قرار بود این سریال تلویزیونی ۱۳ قسمتی برای تلویزیون باشد. قصهها انتخاب شده بود و اصغر فرهادی هم نوشته بود. ۹ داستان در سه سال با کلی تحقیق و بررسی. اما وقت اجرا، فرهادی مشغول کار است و پرتوی میآید. فیلمنامه نوشته میشود. با دست باز تا موقع ساختن کم شود. اما تلویزیون میپسندد. فیلم ساخته میشود.
سلیقهها فرق میکند، مثلا بهتر نبود آخر فیلم همان لحظهای بود که عطیه میخواهد داخل حرم برود یا اینکه از جمع پرتوی و صدرعاملی، این همه توضیح واضحات چرا؟ کامبوزیا پرتوی را در سالن میبینم و از او میپرسم و البته که او هم دلایل خودش را دارد.
چرا اینقدر در فیلم به جای تصویر حرف زده میشد؟
فکر خیلی تازه بود. زنی با این وضعیت در برنامه خانواده به همه مشخصات خوشبخت شدن را میدهد. در حالی که خودش چنین موقعیتی را در واقعیت ندارد. البته این خیلی کوتاه شد و یک بخش هم که اینجا صدا خراب شد و شنیده نشد. باید در نمایشهای دیگر ببینیم که واکنشها چطور است. اما درواقع یک بخش دیگر از وجود زن را نشان میدهد و بیان میکند. ضمن اینکه زن، خودش را مثال میزند اما از دیگران میگوید.
اما شما حرفهایی را میزدید که ما در صورت عطیه- لیلا حاتمی - میدیدیم. این از شما دو نفر با این همه توانایی بعید است. انگار به تماشاگر میگفتید یک موقع فکر نکنید، فقط گوش کنید.
اگر اولش صدا خراب نمیشد، این نظر پیش نمیآمد چون قرارداد همین است. میگفت شما سوار تاکسی شدید، حوصله ندارید، اما راننده تاکسی مدام حرف میزند، برای چی حرف میزند؟ آیا نیاز دارد؟ آیا نیاز دارد که ارتباط برقرار شود؟
پس ما قرارداد اول فیلم را از دست دادیم. چرا فیلم همانجا در حرم تمام نشد؟
زنی که حامله نمیشود، ۱۲-۱۰ سال نازا است، قبلا آمده زیارت، جواب نگرفته است، به حاجتش نرسیده، حالا هم برای مرگش آمده است، ولی یکدفعه در سه ساعت بچهدار میشود، غذا میدهد، لباسش را میشوید، برایش لباس میخرد، در بغلش میخواباند و دکتر میبردش. در این سه ساعت به اندازه ۱۲ سال با دختر زندگی میکند. خب این خاطرهای که با خودش میبرد، این عکسی که با خودش میبرد خیلی بهتر است. آنجا میگوید: <حالم خوب است>، برایش فرقی نمیکند میخواهد بمیرد، عمل کند، هر چی. چون به حال خوبی رسیده است. به آرزوی ۱۲ سالهاش رسیده است. به قطار که برمیگردد، با یک خاطره و باور خوب همراه است.
گیسو فغفوری
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست