پنجشنبه, ۱۹ مهر, ۱۴۰۳ / 10 October, 2024
مجله ویستا

تئوری خشونت سازی ساختاری


تئوری خشونت سازی ساختاری
اگر کشوری مسیر درست را تشخیص داد بایستی با تکیه بر پتانسیل های داخلی خود به ویژه اراده ملی در آن جهت حرکت کند اگر از منظر تئوریهای انتقادی به ماهیت نظام بین الملل کنونی نگریسته شود، اوضاع جهان بسیار بدتر از آن چیزی است که مشاهده می کنیم. تئوری های انتقادی، اغلب شامل تئوری هایی می شوند که اساس نظام موجود را قبول ندارند و گاه تعبیر قانون جنگل را در توصیف آن به کار می برند. هدف اصلی تئوری های انتقادی، نقد وضع موجود، رهایی از آن و ترسیم آینده ای مطلوب از جهان است. در چهره ای که تئوری های انتقادی از جهان ترسیم می کنند، صلح جایگزین «خشونت ساختاری» می گردد. در تئوریهای انتقادی، واژه خشونت ساختاری یک واژه کلیدی است. این اصطلاح به ویژه توسط جان گالتونگ در توصیف نظام سرمایه داری به کار برده شد. در تعریف این نوع از خشونت گفته شده است که «خشونت ساختاری خشونتی است که از ماهیت سلطه گونه روابط میان واحدها ناشی می شود.» از خودبیگانگی، استعمار، استضعاف و استثمار از مفاهیم کلیدی هستند که در دل این رابطه وجود دارد. شاید به کار بردن اصطلاح «سلطه و زیردستی» تعبیری خلاصه و سودمند از خشونت ساختاری باشد.
در این مقاله قصد داریم نشان دهیم که چگونه دنیای غرب سعی دارد با اعمال این نوع از خشونت، مانع از دستیابی جمهوری اسلامی ایران به تکنولوژی صلح آمیز هسته ای شود. در چارچوب تعریف خشونت ساختاری، دنیای غرب سعی دارد با اعمال قدرت، روابط خود را با دنیای غیرغرب، به گونه ای تنظیم کند که همواره ماهیت سلطه گونه آن حفظ گردد.
در حقیقت و بدون آن که نمود بیرونی و محسوسی داشته باشد، دنیای غرب می خواهد به اشکال و شیوه های نو که گاه «استعمار نو» خوانده می شود، مانع از پیشرفت و ترقی کشورهای دیگر شود. این نوع از روابط در هر دوره ای، طرفهای خاصی داشته و اصطلاحات مختلفی در مورد آن به کار برده شده است. زمانی اصطلاح کشورهای صنعتی در مقابل کشورهای غیرصنعتی، کشورهای جهان سوم در مقابل کشورهای پیشرفته یا جهان اول و اکنون هم مدتی است که اصطلاح شمال- جنوب را به عنوان طرفهای این تعامل به کار می برند. رابطه ای که میان طرفین این تعامل وجود دارد از نظر ماهیت، خشونت ساختاری است. به عبارت دیگر بر روابط آنها نوعی از رابطه که خشونت ساختاری نامیده می شود، حکمفرما است. نکته مهم این است که وقتی در بحث انرژی هسته ای به بررسی رابطه این دو قطب از کشورها می پردازیم به واژه ها و اصطلاحاتی برمی خوریم که توصیف کننده این رابطه خشونت بار به معنی واقعی کلمه است. «دارا» و «ندار» اصطلاحاتی است که در معاهدات مربوط به سلاح های هسته ای وجود دارد. نفس این اصطلاحات بیان کننده رابطه ای نابرابر و سلطه آمیز است و امروزه از این واژگان تفسیرهایی به عمل می آید که قصد آن ممانعت کشورها از دستیابی به تکنولوژی هسته ای است. در حقیقت بزرگنمایی و تبلیغات گسترده پیرامون تلاش بعضی از کشورها از جمله ایران برای دستیابی به سلاح هسته ای هدفی جز محروم کردن ایران از دانش هسته ای را دنبال نمی کند و این دقیقاً همان خشونت ساختاری است که از ناحیه قدرت های بزرگ علیه کشورهای دیگر اعمال می گردد. در حقیقت رابطه بین واحدهای سیاسی در نظام بین الملل به گونه ای تنظیم شده است که خود به خود باعث سلطه عده ای و زیردستی عده دیگری می شود. در هر حال نگرانی دنیای غرب از دستیابی ایران یا هر کشور دیگری به تکنولوژی هسته ای عمدتاً از دو واقعیت ناشی می شود: اول این که تکنولوژی هسته ای از پیچیده ترین و پیشرفته ترین علوم و فنون بشری است و در دنیایی که عصر دانایی نامیده می شود، بهره مندی هر کشوری از این علوم و فنون، آن کشور را از نظر درجه بندی قدرت، به درجه بالایی ارتقا می دهد. امروزه بسیاری از کشورها مسیر تلاش خود را فقط به سمت تولید علم و دانش جهت دهی کرده اند و کمتر تمایل دارند به مسأله ساخت توجه کنند. به عبارت دیگر نوعی تقسیم کار پنهانی بین المللی در حال شکل گیری است که در آن عده ای از کشورها به تولید دانش و عده ای دیگر به تولید محصول مبادرت می ورزند. از نظر رتبه بندی، کشورهایی که به تولید دانش می پردازند ابتکار عمل، قدرت مانور، دایره عمل و در یک کلمه قدرت بیشتری دارند و در مدیریت جهانی نقش برجسته تری بازی می کنند. بدین ترتیب روشن می شود که چرا عده معدودی از کشورها سعی دارند مانع از دستیابی کشورهای دیگر به ابزارهای قدرت(دانایی) شوند.
دوم این که نوعی رابطه بین «قدرت» و «نقش» وجود دارد. هرچه قدرت کشورها افزایش یابد، آنها در پی ایفای نقش بیشتری برمی آیند و این برای قدرتهای هژمون و مسلط رضایت بخش نیست. تردیدی وجود ندارد که تلاش کشورها برای کسب قدرت و ایفای نقش بیشتر با ممانعت قدرت های برتر مواجه می شود. زیرا قدرت های بزرگ خواهان حفظ وضع موجود هستند و تغییر در وضع موجود را به زیان خود می بینند. تحت این شرایط، کشور یا قدرت نوظهور بایستی به ابتکار عمل های وسیعی دست بزند تا بتواند هم قدرت خود را تثبیت کند و هم متناسب با آن قدرت، صاحب نقش شود.
در خصوص «تثبیت قدرت» باید گفت اگر کشوری مسیر درست را تشخیص داد بایستی با تکیه بر پتانسیل های داخلی خود به ویژه اراده ملی در آن جهت حرکت کند و وقتی چنین مقصودی حاصل شد، جهان ناچار است به چنین کشوری مطابق با توانایی اش نقش دهد و برای آن احترام قائل شود. به نظر می رسد اکنون جمهوری اسلامی ایران چنین مسیری را به درستی تشخیص داده و در آن جهت حرکت می کند. با این حال این مسیر دارای پیچ و خم های زیادی است و باید با ظرافت و حساسیت تمام آنها را طی کرد. این پیچ و خم ها از همان خشونت ساختاری ناشی می شود که در جهان فعلی وجود دارد. قدرتهای بزرگ با توسل به انواع و اقسام حربه های سیاسی و حقوقی سعی دارند در این مسیر درست که جمهوری اسلامی ایران انتخاب کرده است، ایجاد مانع کنند. تحت این شرایط وظیفه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران است که با فعالیت بیشتر به دفاع حقوقی و سیاسی از حقوق خود بپردازد که صد البته توجیهات و استنادات سیاسی و حقوقی زیادی نیز در این زمینه وجود دارد. کما اینکه تاکنون هیچ یک از قدرت هایی که در راه دستیابی جمهوری اسلامی ایران به تکنولوژی هسته ای سنگ اندازی می کنند نتوانسته اند استنادات حقوقی موجهی را مطرح کنند. به نظر می رسد آنها به جای موضع گیری های فنی و حقوقی بیشتر به موضع گیری سیاسی روی آورده اند.
شکی نیست که موضع گیری سیاسی همواره با حب و بغض هایی آمیخته است و این نباید در اراده ملی ایران برای طی کردن مسیر درست خود که همانا رسیدن به دانش و فناوری صلح آمیز هسته ای است خللی وارد کند. تعبیری که ریاست جمهوری اسلامی ایران در توصیف و توضیح ماهیت نظام بین الملل به کار برد، تفسیری فوق العاده مهم از منظر انتقادی است: «دنیا، دنیای بی رحمی است... عده ای سعی دارند ما را از دستیابی به علم و دانش محروم کنند...» محرومیت بیانگر نوعی بی عدالتی است. بی عدالتی نیز جزء لایتجزای خشونت ساختاری است. نکته ای که کشورهای غربی در سیاستهای خود نسبت به آن غافل مانده اند این است که در دنیای جهانی شده، آگاهی های عمومی افزایش یافته است و اعمال سیاست های تبعیض آمیز و استعمارگرایانه بسیار دشوار است. امروزه افکار عمومی جهان با هر گرایش فکری در پی یافتن پاسخی منطقی برای این دو سؤال می باشند: چرا اسرائیل خارج از معیارهای بین المللی به سلاح هسته ای مجهز شده است؟ و چرا دنیای غرب در تلاش است به رغم اعتراف نهادهای مسئول مبنی بر صلح آمیز بودن فعالیتهای هسته ای ایران، این کشور را از دستیابی به فناوری صلح آمیز هسته ای باز دارد؟ تلاش برای یافتن پاسخی برای این سؤالات در نهایت افکار عمومی جهان را به این سمت و سو سوق خواهد داد که در نظام بین الملل معیارهای دوگانه ای حاکم است و این معیارهای دوگانه نیز جلوه دیگری از همان خشونت ساختاری است. بنابراین اکنون چند وظیفه خطیر بر عهده دولت و ملت ایران قرار دارد. در وهله اول نظریه پردازان و محافل آکادمیک کشور بایستی با بهره گیری از امکانات اطلاعاتی و ارتباطاتی موجود به نقد وضع موجود از طریق تئوریهای انتقادی بپردازند. در وهله دوم، دستگاه دیپلماسی کشور به دفاع حقوقی و سیاسی از حقوق حقه ملت ایران مبادرت ورزد. در وهله سوم دولت بر عزم خود بر راه درستی که انتخاب کرده تأکید نماید و در وهله چهارم ملت ایران به حمایت و پشتیبانی از تصمیم درستی بپردازند که منتخبین آنها اتخاذ کرده اند. هماهنگی و همکاری میان این چهار مؤلفه می تواند در انتقال جمهوری اسلامی ایران از این مرحله حساس نقش مهمی ایفا کند.
نویسنده: نوذر - شفیعی
منبع: ماه نامه - همشهری دیپلماتیک - ۱۳۸۳ - شماره ۲۳، مهر
منبع : اندیشکده روابط بین‌الملل