دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
زیستن در زبان مادری
<در واپسین روزهای سال ۱۹۹۶( دی ماه ۷۵) شاهرخ مسکوب در پاریس از احتمال سرطان خون خود آگاه شد. بیدرنگ سه احساس به او دست داد؛
▪ نخست: <انگار با تنم بیگانه شدهام.>
▪ دوم: <نگرانی برای غزاله ... هنوز از نظر عاطفی و مالی خیلی به من احتیاج دارد.>
▪ سوم: دلواپسی <نقشههای چندین ساله و دو سه کار ناتمام از جمله ادای دین به مادرم، فردوسی و مرتضی.شاهرخ مسکوب اهل نوشتن حسی است. او از راه زبان فارسی که خوب میشناسدش، روزنهای نظرگیر به تاریکی تاریخ فرهنگ و زبان فارسی میگشاید.
از مسکوب سهگونه آثار به جای مانده است؛ آثار تحلیلی و تئوریک مانند <مقدمهای بر رستم و اسفندیار>، <ارمغان مور>، <سوگ سیاوش>، <چند گفتار در فرهنگ ایران>، <هویت ایرانی و زبان فارسی<، <در کوی دوست> و... گونه دیگر نوشتههایی است همچون <روزها در راه> و <سوگ مادر>، <کتاب مرتضی کیوان> و چند مقاله و رساله که زندگینوشت و حدیث نفساند.
گونه سوم هم شامل ترجمهها و چند گفتوگوست که از آن جمله میتوان به گفتوگوی علی بنو عزیزی با او اشاره کرد که با عنوان <کارنامه ناتمام> منتشر شده و در بازشناسی تاریخ سیاسی معاصر ایران بسیار راهگشا است. در نگاه او راز و رمز و پیچیدگی اساطیری همان قدر برجسته میشود که زندگی روزمره و همه دنیای گرداگرد. از این رو ورود به دنیای نوشتاری مسکوب، بیهمدلی با فضاها، شخصیتها و آدمهایی که او درگیر و پیگیرشان بوده، میسر نمیشود.
ذهن و زبان مسکوب در دورانی شکل میگیرد که نهضتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی از پس انقلاب شورمندانه مشروطیت سربرآورده و شور و شر درافتادن با وضع موجود و پیشروی به سمت آینده، رمز مشترکشان بود. آمیختگی کار و اندیشهورزی روشنگرانه با رمانتیسم زنده و سرخوشانه روزگار، مقولهای است که در بازشناسی آن دوران نمیتوان نادیده گرفت، حتی نیما که شاعر ساختارشکن و گذرنده از وضع موجود بوده، <افسانه> را میسراید که نخستین و شاید تنها متن واقعا رمانتیک زبان فارسی است. اهل سیاست و اجتماعیات هم پیش از آنکه به واقعیت روی آورند، آشکارا گوش به نغمه رمانتیسم میسپارند تا جایی که حتی رئالیسم سوسیالیستی هم با نقاب همان رمانتیسم سردستی و ترجمانی به زبان فارسی میرسد که بعضا آمیخته و آلوده به سنت دیرپای عرفانی و شهودی همین زبان است و کمترین نتیجه آن نیز پدید آمدن آثار تقلبی و تقلیدی. مسکوب در <کارنامه ناتمام> گزارشی خواندنی و تامل برانگیز از آن دوران به دست میدهد. سرگذشت متناقض خودش را از منظری انتقادی میکاود و زمینههای رشد اندیشه و تحول درونیاش را نشان میدهد. اینکه نوشتههای کسروی <ایمنی فکری>اش را از او گرفته اما <درد مرا کسروی دوا نمیکرد ولی به درد آگاهم میکرد. وجدان تازهای در من بیدار میکرد.>۲۲)
تا بعد که به عضویت حزب توده در میآید؛ حزبی که در پی اتوپیا است، همان مدینه فاضلهای که قرار بود در آینده پدیدار شود! چنین است که اندیشه و کردار روشنفکران پیشگام آن دوران عمدتا صورت و ماهیتی رمانتیک دارد؛ آیندهای که نیست جای واقعیت دهشتناک حال را میگیرد و این اتفاقی است علیه رئالیسم و همسو و همگرا با رمانتیسم. مسکوب در آغاز کار روشنفکرانهاش ضمن اینکه از این فضا تاثیر میپذیرد، از یک سو درگیر تاریخ طبری، شاهنامه فردوسی و دیگر متون کهن است و از سوی دیگر دلمشغول ادبیات و کنش حزبی. سالها بعد در هنگامه کودتای بیست و هشتم مرداد به زندان میافتد: <از وقتی وارد حزب توده شدم، یک جنبه دوگانه پیدا کرد زندگی فکریام یا کنجکاوی فکریام. از طرفی ادبیات بود، از طرفی سیاست.(>همان)
در زندان واقعیت نمود و نمایش سرسختانهای دارد و به گونهای ویرانگر بر او ظاهر میشود. گزارش خروشچف به کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی در سال ۱۹۹۵ ناباورانه همچون چکشی بر سر او فرود میآید و از رمانتیسم انقلابی جدایش میکند تا بعد که به قول خودش از زندان ایدئولوژی هم آزاد میشود و میرود سراغ هستیشناسی، فرهنگ و تاریخ ایران: <من پیش از آنکه به زندان بیفتم، دست به قلمی که بردم ترجمه <خوشههای خشم> بود؛ یک رمان بسیار برجسته اجتماعی. کَمکَی پیش از آنکه به زندان بیفتم <آنتیگون> را ترجمه کردم که به آن معنی یک اثر اجتماعی نیست بلکه یک سلسله مسائل وجودی (اگزیستانسیل) را مطرح میکند. بعدش ادیپ بوده و پرومته و بعد ادیپوس. یعنی من مقارن افتادن به زندان از مسائل اجتماعی منتقل شده بودم به مسائل اگر بشود گفت کلیتر وجودی.(>همان)
این یعنی گذار از احساسات و گرایش و شیفتگی رمانتیک به حسیت () SENSITIVITY، همان عنصری که جوهره اثر هنری و ادبی است که اگر نباشد متن هنری به وجود نمیآید. ادبیات مسکوب پیوندی عمیق و هستیمند با این جوهره حسی دارد که بروز و ظهور آن را در <سوگ مادر> و <روزها در راه> میبینیم. جدایی مسکوب از کار حزبی اگرچه به تنهایی او دامن میزند اما منجر به جداافتادگیاش از عرصه تفکر سیاسی و ادبی نمیشود؛ حتی این جنبهها در او تقویت و تشدید هم میشود. وصف این جداافتادگی را خودش تمام و کمال نوشته است. مینویسد تا از پا نیفتد. در رساله <فریدون فرخ> بنمایههای تقابل و صورتهای دوبنی اساطیر ایرانی را میکاود و این همانی آن را با آنچه در تاریخ رخ میدهد آشکار میسازد.
در <سوگ مادر> گوشهچشمی به همان اسطورهها دارد و نگاهی تمامعیار به اوضاع و احوال زمانه معاصر. این کتاب و <روزها...> تنیده درهمند. مسکوب از مادر آغاز میکند و به دیگران میرسد؛ به قول و قرار و بیقراری خویشاوندان فکری و نسبی دور و نزدیک. فرم قطعهنویسی که در این دو کتاب به کار آمده، پیشینهای اگر در زبان فارسی دارد، نامه و تذکره است که آن هم پیشینه درخشانی لااقل از منظری که مسکوب به زبان فارسی مینگرد و میگراید، نیست. آن مولفهها و بنمایههای حسیای که به نوشتار مسکوب پر و بال و جان میدهد، پیشتر جایی در این شیوه از نوشتن نداشته یا مشخصا بیانگرانه و دلالت محور بوده است.
حال آنکه زبان مسکوب، آوردگاه نشانهها و چرخش و پیچش آنها است. احضار نشانهها از ناخودآگاه جمعی و پیچیدگی و زیبایی بیان که در عین حال ساده و شفاف مینماید، <روزها...> را به کتابی کمنظیر تبدیل کرده، چنان که <سوگ مادر> هم نمایانگر خودآگاهی نویسنده و پوست انداختن رنج بار آن است. شرح شرحه شرحه تجربه خودش است که در آن مغازه کوچک در دل پاریس برکاغذ میآورد؛ با دستی لرزان و جان و تنی بریده از سرزمین مادری. در این نوشتههایش، انگیختگی حسی نقش گذار اصلی و وجه غالب است.
او در نوشتههایی چنین که تکگویانهاند، به دیار مردگان میرود؛ از مردگان شاهنامه که به جهان اساطیری تعلق دارند و در سخن فردوسی زنده شدهاند تا مادر و <مرتضی> که با جهان حسی نویسنده و تجربه فاجعهبار او همبستهاند. زبان فارسی قرنها از این فضامندی حسی دور بوده است. انتزاعی شدن صور بیان و فرسودگی و کهنگی قالبهای شعر و نثر، رویکرد واقعنگر را که شاهرگ اصلی حسی شدن بیان است مسدود کرده بود. بیان حسی با زخم و درد و کرختی تن یا شادی و وجد آن نسبت دارد نه با جان انتزاعی فروخفته در تصاویر شاعرانه. زندهسازی زبان البته کاری است که در گستره ادبیات معاصر جریان داشته؛ از هدایت و نیما تا آلاحمد و گلشیری و براهنی و... اما سرچشمههای بیان حسی در زبان فارسی کجاست؟ مسکوب مینویسد: <اگر شاهنامه نبود چقدر تهیدست بودم.> میتوان به شاهنامه چند متن دیگر را هم اضافه کرد؛ مثلا تاریخ بیهقی، سفرنامه ناصرخسرو، مقالات شمس، غزلیات حافظ و سعدی و خمسه نظامیگنجوی. مسکوب در کتاب <هویت ایرانی و زبان فارسی> از زبان حال و زبان قال به عنوان دو پدیده در نثر فارسی نام میبرد. اینکه مولانا میگوید دیوان شمس را برای خودش نوشته و مثنوی را برای دیگران، چنین زمینه و بافتاری دارد.
این سخن البته نشانگر متافیزیک حضور و ساختهای دوبنی است که نظایر آن را در برابر نهادن نثر با نظم یا بیان شاعرانه و عارفانه با بیان خردمندانه و... نیز میبینیم. این تقابل ریشهای اساطیری دارد؛ مینو/ گیتی، اهورامزدا/ اهریمن و... که دامنگیر تاریخ و ادبیات و اندیشه نیز میشود. با این حال به نظر میرسد متنهای درخشانی چون <مقالات شمس> از این ساختار دوبنی برگذشتهاند. آنجا که شمس میگوید: <سخن از برای غیر است و اگر از برای غیر نیست سخن به چه کار است؟>، نزدیکترین مثال برای این است که بپذیریم شمس به دوگانگی خود و دیگری باور نداشته یا دستکم موافق آن نبوده است. در بیان او نیز دوگانگی جایی ندارد.
او گوینده بوده نه کاتب: <من عادت نبشتن نداشتهام هرگز، سخن را چون نمینویسم در من میماند و هر لحظه مرا روی دگر میدهد.>۳۳) شور و سخن شمس از لایه گفتاری برمیخیزد نه زبانی، پس از گفتوگوی زنده میان خود و دیگری یا دیگری با دیگری سرشار میشود. آن کرامت که میگویند شمس تبریزی داشته، خاستگاهش همینجاست؛ در این بیخویشتنی و گذرندگی از دوبنیها. عشق همین جا زاده میشود، جایی که دو تن به هم میآمیزند و تقابل فرو میریزد. مسکوب به سراغ مادر میرود و آن حس و حال نخستینی را به زبان میآورد که در هر متن اصیلی ریشه میدواند.
در شاهنامه، جریره (مادر فرود) با مرگ فرزند، خود را میمیراند.
بیامد به بالین فرخ فرود
یکی دشنه با او چو آب کبود
دو رخ را به روی پسر برنهاد
شکم بر درید و برش جان بداد
این آن حسیت فراگیرندهای است که در سخن فردوسی جریان مییابد و راه آینده را در پیش میگیرد. سخن او از این حسیت رستگار میشود. نمیرم از این پس که من زندهام. این زندگی سخن است در این جهان میرا. جهانیدن آن است.
اوج دیگر این فضامندی حسی را در داستان <رستم و اسفندیار> میبینیم؛ آنجا که اسفندیار در واپسین دیدار با مادر از شوربختی خود مینالد:
چنین گفت با مادر اسفندیار
که با من همی بد کند روزگار
او پیشاپیش مرگ خود را دریافته و کتایون هم نگران این مرگ آگاهی است:
کتایون چو بشنید شد پر ز خشم
به پیش پسر شد پر از آب چشم
چنین گفت با فرخ اسفندیار
که ای از کیان جهان یادگار
که نفرین بر این تخت و این تاج باد
بر این کشتن و شور تاراج باد
به تکههایی از <سوگ مادر> نظر کنیم: <دیشب مامان را به خواب دیدم، کمی بلندتر و تنومندتر از سالهای آخرش. با همان لبخند همیشگی دور لبها و صورت باز. کت و دامن پوشیده بود، رفتار تندرست و مطمئن داشت. از سرسرای عمارتی با پلههای عریض پایین میآمد که انگار خانه خودمان بود. به نظر میآمد که میخواست جایی برود و منتظر است که ما برسیم تا برود. ما رسیدیم و او رفت.( >سوگ مادر، ص ۱۱۷)
مسکوب در زمان نوشتن این قطعه، حدودا شصت ساله بوده است که به لحن و حالت و زبان کودکی برگشته، میگوید: <مامان> و نه <مادر.> خانه مادری را به خواب دیده و خانه نوشتن را برساخته است. جایی دیگر به اصفهان میرود نه اصفهان امروز، اصفهان عهد ناصرخسرو قبادیانی. با نشانهها زندگی میکند و چنان به یاد میآوردشان که گویی دوباره دارند اتفاق میافتند. دست به تاویل میزند تا تفاوتها را آشکار کند. همسانی دال و مدلول در نوشتار او جایی ندارد. بار سنگین تنهایی را به دوش میکشد که همانا تنهایی زبان نیز هست. در یکی از نامههایش نوشته است: <تنهایی من مثل تنهایی اتللو است بعد از کشتن دزدمونا؛ یا تنهایی رستم است بعد از کشتن سهراب و بدتر از آن تنهایی رستم است بعد از کشتن اسفندیار. چیزی در باطن من کشته مانده است که باید حیاتش را به وی بازداد و این منم که باید دستهای زندگیبخشم را به سویش دراز کنم. این است که دلواپسم، زیرا چیزهای نادانسته بسیار است و توانایی آدمی ناچیز. شاید عشق است که آن سهراب و اسفندیار کشته را جان تازه میبخشد.>
<سوگ مادر> در یک دوره تقریبا چهل ساله نوشته شده، از ۲۹ / ۱۲/ ۴۲ تا دیماه ۷۶؛ متنی گسسته و ناپیوسته است که عمدا بسامان و ساختار منسجم نمیرسد. اهمیت آن هم در این نابسامانیاش است، اینکه گزارش حسی واقعه منطبق با ساخت آن باشد.
به تعبیر دیگر نمیتوان تکهتکههای تن را در درون جامهای دوخته شده جای داد، حتی اگر این جامه به دست نویسنده دوخته شده باشد. مسکوب، تکهشدگی خیال و خاطره را مینویسد و شاید به همین دلیل تا زنده بوده آن را در قالب کتاب منتشر نکرده است. نخواسته است به دست خود بنیان و پایان آن را رقم بزند. کار نویسنده این است که زمان قراردادی و تقویمی را به زمان چندلایه و غیرخطی تبدیل کند که همان زمان مخاطبان حال و آینده اوست. مسکوب پس از مرگ مادر همچنان خطاب به او مینویسد. انگار مرگی در میان نیست و او هنوز هم میخواندش.
در تاریخ ۱۶/۳/۴۳ مینویسد: <چهارده روز پیش مامان مرد. چقدر مبتذل است که بگویم روزهای سیاه و سختی را گذراندهام... نومیدی مثل سیل هجوم میآورد و من از هومر و دانته و شکسپیر و فردوسی کمک میگرفتم تا استوار بمانم و بیشتر از هر چیز و هر کس از مادرم. مخصوصا آن هفت ماه انفرادی. ... همیشه فکر میکردم که مادرم زمین است و من گیاهی که ریشههایم در دل این خاک است. در او هستم و از او به بیرون سر میکشم... اما حالا که او مرده است، نهتنها این گیاه آبیاری نمیشود بلکه هوا سنگینی میکند و به دشواری نفس میکشم. او زمین و آسمان من بود.>
و بیستوچهار سال بعد: <مدتهاست که مامان را ندیدهام. دلم خیلی برایش تنگ شده. چقدر مرگ ما را از هم جدا کرده. حتی خوابش را هم نمیبینم.>
مرگ، جدا میکند. شبی چون شبح روی شسته به قیر. اما زبان فارسی، همین زبان مادری و نثری که لذت اندوهناک نوشتن را پدید میآورد، همچون کمندی که قهرمان شاهنامه به چاه میاندازد، رستگاریبخش است.
شاهرخ مسکوب را در پستوی تاریک آن مغازه پیش چشم میآورم؛ با دستی لرزان کلمهها را بر کاغذ مینشاند. پریشانی خاطر مجموع را مینویسد و به کتابی بیسامان میاندیشد؛ بیزمان و گشوده به هستی.
فرهاد حیدریگوران
پینوشتها:
۱- سوگ مادر، شاهرخ مسکوب، به کوشش حسن کامشاد، نشر نی، ۱۳۸۶.
۲- کارنامه ناتمام، گفتوگو با بنو عزیزی، انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۷.
۳- مقالات شمستبریزی، تصحیح و تعلیق: محمدعلی موحد، انتشارات خوارزمی، ۱۳۸۵.
پینوشتها:
۱- سوگ مادر، شاهرخ مسکوب، به کوشش حسن کامشاد، نشر نی، ۱۳۸۶.
۲- کارنامه ناتمام، گفتوگو با بنو عزیزی، انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۷.
۳- مقالات شمستبریزی، تصحیح و تعلیق: محمدعلی موحد، انتشارات خوارزمی، ۱۳۸۵.
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست