یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
مجله ویستا
قلدری تا بی نهایت
برای یکی از واحدهای درسی ام باید یک گزارش تحویل می دادم. با هماهنگی استادم قرار شد به کانون اصلاح و تربیت بروم. بماند که با کلی دوندگی، دست آخر موفق به ملاقات با یکی از مددکاران آنجا شدم. طبق مقررات مرکز، بنده به هیچ وجه اجازه ملاقات با افرادی که در آنجا نگهداری می شدند را نداشتم و از طرفی چون من یک دانشجو بودم، مسوولا ن آنجا فقط می توانستند اطلاعاتی را به صورت شفاهی از روی یکی از پرونده ها در اختیار من بگذارند.
حالا ادامه مطلب را از زبان کسی بخوانید که به گفته مددکار آن مرکز قطورترین پرونده را از آن خود کرده بود:
«از وقتی که به یادم می آید بین پدر و مادرم دعوا بود. آرزو می کردم که یک روز این بگو مگوها تمام شود و خانواده کوچک ما کنار هم به خوبی زندگی کنند.
اختلافات بین پدر و مادرم تمام شد، اما نه آن طور که من می خواستم. آنها از هم جدا شدند و مادرم بدون اینکه کوچک ترین تلاشی برای داشتن حداقل یکی از بچه ها یش بکند، رفت. چند ماه بعد خبر ازدواج مجدد مادرم را شنیدم.
پدرم، من وخواهر کوچکترم را پیش مادربزرگم گذاشت و او هم دوباره ازدواج کرد و و به این ترتیب خانواده چهار نفره ما به سرعت برق و باد از هم پاشید.
آنقدر مادربزرگ بیچاره ام را اذیت کردم تا پدرم مجبور شد من و و خواهرم را پیش خودش ببرد. اما من و نامادری ام مدام با هم دعوا می کردیم و هر روز کتک کاری داشتیم.
با اینکه همسایه هایمان بچه های هم سن و سال من داشتند، اما من حتی یک دوست هم نداشتم. هر روز به بهانه بازی بیرون می رفتم و با لباس پاره و سر و صورت خونی برمی گشتم. در مدرسه هم معلم ها دل خوشی از من نداشتند. بدون استثنا با تمام هم کلاسی هایم دعوا کرده بودم. البته از این قضیه هم ناراحت نبودم، چون همه بچه های مدرسه از من حساب می بردند و می دانستند که حق ندارند به من چپ نگاه کنند. حتی یک روز که با یکی از بچه ها دعوایم شد، یکی از معلم ها دخالت کرد و خواست که ما را از هم جدا کند که خودش هم کتک مفصلی خورد و همین موضوع باعث شد تا یک هفته از مدرسه اخراجم کنند. بد هم نشد، به یک استراحت احتیاج داشتم.
بالاخره یک روز پدرم، من و خواهرم را به بهانه پارک رفتن جلوی یکی از مراکز بهزیستی رها کرد و رفت. بعدها فهمیدم که همان روز پدرم از آن محل اسباب کشی کرد و از آن محل رفت و هیچ آدرس و نشانی از خودش باقی نگذاشته بود.
چون مسوولین بهزیستی نتوانسته بودند پدرم را پیدا کنند و مادربزرگ هم هیچ رقمه حاضر به نگهداری از ما نشد، در آن مرکز ماندگار شدیم. ولی آنجا برای من حکم زندان را داشت، به همین خاطر چند بار از آنجا فرار کردم، اما پلیس من را برگرداند. یک بار که از آنجا فرار کردم در پارک با پسری هم سن و سال خودم آشنا شدم. با اولین تعارفش برای کشیدن سیگار، دستش را رد نکردم و به این ترتیب با هم دوست شدیم. بعد از اینکه به سن قانونی رسیدم مرکز بهزیستی با چند جا صحبت کرد تا مشغول کار شوم. از کارگاه نجاری و مکانیکی گرفته تا نانوایی. اما در هیچ کدام آنها بیشتر از دو روز دوام نیاوردم. با همه اشان دعوا کردم و بیرون انداختنم. اما خوبی اش این بود که چون می دانستم من را نگه نمی دارند و بیرون می کنند، دستمزدم را پیشاپیش از دخل بر می داشتم. بعضی هایشان متوجه می شدند و به من تهمت دزدی می زدند و این طوری بود که من بیکار شدم. زندگی خرج داشت و من باید به نحوی شکمم را سیر می کردم. یاد همان دوستی افتادم که اولین سیگار را به من تعارف کرد. با هر بدبختی بود پیدایش کردم و از او کمک خواستم. او، من را به گروهی معرفی کرد که کار اصلی شان جیب بری بود. کار را که یاد گرفتم. برای اولین تجربه در ایستگاه اتوبوس جیب آقایی را خالی کردم. بچه های گروه به من سپرده بودند که به غیر از پول هر چیزی که در کیف بود را نابود کنم، اما در کیف آن مرد دسته چکش بود و یکی از چک هایش امضا شده بود. رقم چک را بیست میلیون نوشتم و برای نقد کردن چک به بانک رفتم. اما کارمند بانک متوجه شد و پلیس را خبر کرد. خلاصه بعد از آن هم به خاطر جرم های ریز و درشت مدام در مسیر زندان در حال رفت و آمد هستم...»
جامعه ستیزی از کودکی سرچشمه می گیرد، از ویژگی های آن می توان به مدرسه گریزی، دروغگویی دائمی، دزدی، ویرانگری و... اشاره کرد. رفتارهای مشابهی که تا بزرگسالی ادامه می یابند و شکل تجاوز به اشخاص و اموال، نپرداختن بدهی های کلان، تعلل در تعهدات مالی و درگیر شدن در جامعه جنایت کاران به خود می گیرد.
جامعه ستیزان در چند صفت شخصیت مشترک هستند، از جمله فقدان احساس شرم یا ندامت، ناتوانی در درس گرفتن از تجربه گذشته و هیجان های بی مایه هستند. آنها از نظر توانایی تجربه کردن هیجان ودرجه ای که وجدان رفتار آنها را کنترل می کند، ناکارآمد هستند.
برای مجرمان بهنجار، جرم «معنی دار و قابل درک است». ما می فهمیم آنها چه می کنند و چرا این کار را می کنند و آنها نیز همین طور، آنها می خواهند به سرعت ثروتمند شوند و ممکن است طالب مقام باشند. اینها انگیزه هایی است که می توانیم درک کنیم، هرچند که با اینگونه رفتارها مخالفیم. ولی جرم های افراد جامعه ستیز اغلب بی هدف، تصادفی و براساس تصمیمات آنی است.
آنها فاقد استعداد محبت ورزیدن و دلبستگی مستمراند و نسبت به اعتماد، مهربانی یا محبت بی اعتنا هستند. بی شرمانه دروغ می گویند و می توانند با بی رحمی از کسانی که به آنها اعتماد کرده اند، سو»استفاده کنند.
اختلال شخصیت ضداجتماعی در کودکی یا اوان نوجوانی شروع می شود و تا بزرگسالی ادامه می یابد. رفتارهایی که در دوره کودکی آنها بارز و مشهود است عبارتند از: دروغ گفتن همیشگی، دزدی، پرخاشگری، تخریب و مدرسه گریزی که در بزرگسالی به رفتارهایی مانند حقه بازی، تحریک پذیری و پرخاشگری مکرر، دستگیری های مکرر، ناتوانی در برنامه ریزی از قبل، عدم پشیمانی تبدیل می شود.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی دزدی و تقلب می کنند. اما تنها آنها نیستند که مرتکب چنین اعمالی می شوند. افراد بهنجار هم جعل می کنند، اختلاس می کنند، پس چرا دزدی و تقلب گروه دوم جرم به حساب می آید اما به گروه اول باید با دیدی متفاوت نگاه کرد؟
گروهی از روانشناسان معتقدند که رفتارهای خلاف قانون این دسته نشات گرفته از شرایطی است که فرد کنترلی بر آنها ندارد. آنها قادر به هدایت کردن خویش در امور زندگی همراه با ادب و نزاکت نیستند.
با اینکه عوامل زیستی مانند توارث، غدد، سیستم عصبی، ژن ها و حتی آسیب های مغزی در جامعه ستیزی فرد دخیل و موثر است; اما عوامل محیطی و اجتماعی هم بی تاثیر نیست. خانواده های گسسته که والدین به صورت علنی از هم طلاق گرفته اند یا گرفتار طلاق روانی هستند، بستر مناسبی برای بروز این اختلال شخصیتی است.
امر و نهی های بی مورد، پرخاشگری والدین نسبت به یکدیگر و نسبت به فرزندان، بی محبتی و عدم رفاه و امنیت و حتی میدان دادن بی حد و حصر والدین به نوجوانان برای بلند پروازی ها و جاه طلبی ها باعث می شود تا کسانی که مستعد این اختلال هستند، عرصه را برای جولان دادن باز ببینند و هر کاری که مطابق میل شان بود، انجام دهند.
اینگونه افراد معمولا به خاطر هیجانات شدید اما سطحی خود که معمولا باعث دردسرشان می شود از همان دوره ابتدایی مدرسه دچار مشکل می شوند و فرصت تحصیل کردن را از دست می دهند. آنها وقتی در بزرگسالی متوجه می شوند که به خاطر تحصیل نکردن از یک سری حقوق محروم هستند، شروع به انتقام گرفتن از خانواده و جامعه می کنند.
افراد جامعه ستیز بسیار بیشتر از افراد عادی در دوره نوجوانی به دادگاه ارجاع داده می شوند و متعاقبا به موسسه های اصلاحی فرستاده می شوند. آنها در این مراکز به احتمال زیاد بعضی از عادت های ضداجتماعی هم سالان خود را کسب می کنند. البته نباید از این حرف این طور تعبیر کرد که همه تنبیه ها، به حال آنها زیان بخش است.
برای بازداشتن آنها از ارتکاب به جرم باید کاملا روشن و واضح به آنها گفته شود که آنچه آنها انجام می دهند، غلط است. فرستادن آنها به کانون اصلاح و تربیت نباید باعث شود که آنها از همسالانشان یاد بگیرند که چطور زندگی بزهکارانه را با موفقیت دنبال کنند.
با توجه به عوامل مطرح شده صرفا عوامل زیستی یا شرایط حاد و خشن منجر به این اختلا ل نمی شود. نه فقر و نه محرومیت از والدین الزاما موجب جامعه ستیزی نمی شوند. اما والدین با محبت و نظارت می توانند جلوی پرورش جامعه ستیزی را بگیرند.
دوستی و تفاهم پدر و مادر باعث آسایش خاطر و اطمینان فرزندان می شود. اگر روابط خانواده بر پایه گذشت و سازش نباشد، اولین کسانی که از درگیری ها ضربه خواهند خورد، فرزندان خواهند بود. فراهم کردن سرگرمی و تفریحات سالم و مناسب می تواند از بروز بزهکاری جلوگیری کند تفریح و ورزش برای کودکان و نوجوانان همیشه لذت بخش و شادی آفرین است.
اگر والدین بخواهند فرزندان آنها در کنارشان باقی بمانند و مسائل ساده باعث قطع ارتباط روحی آنها نشود، باید بتوانند رابطه ای صمیمانه با فرزندان خود داشته باشند. ناسازگاری در محیط خانواده، کودکان و نوجوانان را تحت تاثیر قرار می دهد. اگر اختلاف والدین به طلا ق و جدایی منتج شود و فرد از محبت و توجه والدین یا یکی از آنها محروم شود از محیط زندگی گریزان، دلسرد و افسرده خواهد شد. این وضع او را به لغزش و انحراف خواهد کشاند.
از دست دادن اعتماد به نفس موجب فلج شدن فکر و روح انسان می شود، او را از خود مایوس و وابسته به دیگران بار میآورد. والدین به جای تاکید بر نقاط ضعف فرزند خود و اصلا ح از طریق سرزنش، بیشتر به نقاط قوت و امتیازات او توجه کنند و با بالا بردن اعتماد به نفس فرزند خود می توانند یک ارتباط روحی و عاطفی با او برقرار کنند و اگر روزی او دست به خطا زد، سعی کنند آن را از دید دیگران پنهان کنند تا خوار نشود. از این حیث بهتر است از هر عملی که باعث خدشه دار کردن عزت و کرامت فرزندان می شود، اجتناب کنید. برای اصلا ح و معایب فرزندان خود از روش های غیر مستقیم استفاده کنید. اگر لا زم است در مورد خطایی که از او سرزده، تذکری داده شود، این تذکر به صورت علنی و آشکار در حضور دیگران نباشد.
با فرزندانتان مشورت کنید. مشورت کردن با فرزندان باعث می شود اولا آنها احساس کنند در خانواده به حساب میآیند و بدین ترتیب آن چه در دل دارند با والدین خود در میان بگذارند و همین امر باعث صمیمیت در خانواده می شود. ثانیا آنها با این روش به تدریج راه فکر کردن و تصمیم گیری را خواهند آموخت. ابراز مهر و محبت به فرزندان باعث آرامش روانی آنها می شود و همین آرامش، آنها را از تمایل به بسیاری از لغزش های اخلا قی باز می دارد.
البته تاکید بر محبت به معنای افراط نیست، محبت باید طوری باشد که اولا فرزندان بیش از حد وابسته بار نیایند و بتوانند در غیاب والدین روی پای خود بایستند و همواره خود را محتاج توجه و یاری آنها نبینند. ثانیا فرزندان از خود راضی و پرتوقع به بار نیایند. چرا که وقتی وارد اجتماع می شوند چون توقعاتشان برآورده نمی شود، سرخورده و مایوس می شوند.
نویسنده : اعظم دانشجو
منابع
۱- آسیب شناسی روانی، ترجمه یحیی سید محمدی
۲- آسیب شناسی اجتماعی، هدایت الله ستوده
۳- روانشناسی نوجوانان، دکتر اسماعیل بیابانگرد
منابع
۱- آسیب شناسی روانی، ترجمه یحیی سید محمدی
۲- آسیب شناسی اجتماعی، هدایت الله ستوده
۳- روانشناسی نوجوانان، دکتر اسماعیل بیابانگرد
منبع : روزنامه مردم سالاری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست