پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا
جنبه های عقلانی و عاطفی زنان در آثار داستان نویسان زن معاصر
آنچه در طول تاریخ همواره مورد توجه بوده، اختلاف میان زن و مرد است؛ كه ناشی از اختلاف جنسی آنهاست. این اختلافات، از دیدگاههای مختلف زیستشناسی، روانشناسی و اجتماعی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. به عنوان مثال، «علم ژنتیك به دنبال كشف علل و فرایندهای اختلاف جنسی است.
علم بیومتری در پی مقایسه مورفولوژی، فیزیولوژی و رشد مرد و زن میباشد. علم غددشناسی در راه كشف تأثیر سیستمهای غددی مربوطه گام برمیدارد. علم اجتماع یا جامعهشناسی، به مطالعهٔ نتایج اجتماعی نهضت طرفداری از حقوق زن میپردازد. و بالاخره علم روانشناسی، ضمن مطالعهٔ رفتار «مردانه» و «زنانه» به مقایسهٔ استعدادها و ویژگیهای شخصیت زن و مرد پرداخته، آنها را مورد بررسی و تحقیق قرار میدهد.»۱
همهٔ این علوم به اختلاف زن و مرد معترف بوده، آنها را ذكر كردهاند. اما كسانی هم هستند كه این اختلافات را حاصل عوامل دیگری غیر از عوامل جنسی میدانند. به عنوان مثال،گفتهاند كه زنان «زن زاده نمیشوند، به صورت زن درمیآیند.
هیچ سرنوشتزیستی، روانی و اقتصادی، سیمایی را كه مادهٔ انسانی در دل جامعه به خود میگیرد، تعریف نمیكند. مجموعهٔ تمدن است كه این محصول حد فاصل نر و آخته را، كه مؤنث خوانده میشود، تولید میكند.
تنها وساطت فردی دیگر میتواند فردی را به مثابهٔ دیگری بیافریند. كودك تا وقتی كه برای خود وجود دارد، از لحاظ جنسی نمیتواند خود را متفاوت بداند.» ۲
یكی از اختلافات ذكر شده میان زن و مرد، عقلانی یا عاطفی اندیشیدن و عمل كردن آنهاست. بر بسیاری از اعمال و رفتار زنان، اَنگِ عاطفی و احساسی بودن خورده، و گفته شده است: عاطفه در زنان پایدارتر است.
«بیثباتی اخلاقی، نگرانی، ضعف نفس، اندوه بیدلیل، برانگیختگی، نیاز به تغییر، ترحم افراطی، از حساسیت هیجانی خاص زن ناشی میشوند.» ۳ بر این موارد پافشاری نیز شده است «دختران سادهتر از پسران برانگیخته شده، راحتتر گریه میكنند و میخندند. عادات عصبی ... معمولاً در آنان شایعتر و فروانتر است.» ۴ همچنین آمده است: «زنان هیجانیتر و ملایمتر، و از علائق حسی بیشتری برخوردارند.
و این سه عامل، با یكدیگر مربوطاند۵.»
روانشناسان در مورد حساسیت زن به بحرانها و »تغییرات فیزیولوژیك (مثل بلوغ، قاعدگی، حاملگی، یائسگی).»۶ نیز توجه كردهاند. همچنین به مسائل اجتماعی هم توجه شده است. گفتهاند: «یك زن سرآمد و باهوش، در موقعیتهای پیشرفت، با بنبست دو سویه مواجه است. از یك طرف میداند كه اگر در یك تكلیف شكست بخورد به معیارهای عملكرد خود دست نیافته است، و از طرف دیگر میداند كه اگر در یك تكلیف موفق شود، ممكن است مورد طرد قرار گیرد. زیرا از معیارهای زنانگی جامعه، پیروی نكرده است.»۷
در مورد اینكه «آیا جهان عقل، خاص مردان است؟» نیز نظریات مختلفی ذكر شده است. مثلاً اینكه، زن «به خوبی نمیتواند از منطق مردانه استفاده كند. «استاندال» اظهار نظر میكند كه زن، اگر نیاز وادارش كند، به خوبی مرد میتواند این منطق را به كار برد. اما منطق وسیلهای است كه موقعیتِ به كار بردن آن، چندان نصیب زن نمیشود.
قیاس منطقی، نه به كارِ ساختن مایونز میآید و نه به كار جلوگیری از گریه كودك. استدلالهای مردانه، با واقعیتی كه زن تجربهای از آن دارد، تطبیق نمیكند. چون زن در قلمرو مردان هیچ كاری نمیكند، فكرش كه در بستر هیچ طرحی جاری نیست از رؤیا متمایز نمیشود. زن چون فاقد كارایی است، نیروی درك واقعیت را ندارد.»۸ اما نویسندهای نیز اعتراض خود را این گونه بیان میكند: «شما نمیتوانید زنان را از مسائل صرفاً عاطفی و احساسی جدا كنید. ابداً نمیتوانید فكر كنید او هم میاندیشد.» ۹
در این مقاله، از این نظر، به بررسی شخصیتهای زن در آثار نویسندگان زن معاصر پرداخته میشود، و رگههای عقلانی و عاطفی بودن، در آنها بررسی میشود، تا مشخص شود شخصیتهای زن در این داستانها، با كدام معیار عمل میكنند.
در «سووشون» اثر «دانشور»، «زری» با جنگ، مخالف است و از عواقب آن میترسد. او دچار درگیری میان عقاید خود و پسرش میشود. بینش زری به جهان، عاطفی است. او نمیخواهد جنگ، خانه و كاشانهاش را بر هم بزند. او، مرگ را دوست ندارد. میخواهد كودك جدیدش را سقط كند، اما عاطفهٔ مادرانه اجازهٔ این كار را به او نمیدهد.
در این مورد گفته شده است: «مرد میداند كه میتواند نهادهای دیگری، اخلاق دیگری، قانونهای دیگری به وجود آورد. چون خود را به مثابه تعالی در نظر میگیرد، تاریخ را چون تكوینی در نظر میآوردو محافظهكارترین مردان نیز میدانند كه تحول خاص، امری مقدر است، و باید فكر و عمل خود را با آن تطبیق دهند.
زن چون در تاریخ شركت نمیجوید، به ضرورتهای آن پی نمیبرد، نسبت به آینده بیاعتماد است، و خواهان آن است كه حركت زمان را متوقف كند.» ۱۰
«زری»، به دارالمجانین سر میزند و برای دیوانهها غذا میبرد. او از دیدن بدبختیهای مردم شهر، ناراحت است. «عدم شناخت آینده را اشباح جنگ، انقلاب، قحطی، بینوایی و فقر تسخیر كردهاند. زن چون نمیتواند دست به عمل بزند، نگران میشود. شوهر، پسر، وقتی به اقدامی روی میآورند، وقتی حادثهای آنها را دنبال خود میبرد، خطرهای آن را به حساب خود میپذیرند. طرحهایشان، دستورهایی كه آنها نصبالعین خود قرار میدهند، در ظلمت، راهی مطمئن در برابرشان میگشاید. اما زن در شبی مبهم دست و پا میزند.» ۱۱
در «سووشون» آمده است: «زری ناگهان گریهاش گرفت. هقهق كنان گفت: «چرا باید این همه بدبختی باشد؟»
یوسف پنبهها را كه روی بالش افتاده بود برداشت، از نو در گلاب خیس كرد، فشار داد و روی چشمهای زری گذاشت و گفت: «مسئول بدبختیها تو نیستی.»
زری پا شد و نشست و پنبهها در دامنش افتاد و گفت: «تو هم نیستی. پس چرا خودت را به خطر میاندازی؟»
تأملی كرد و افزود: «فتوحی را دیدم. از همكاری با شما عذر خواست.»
یوسف گفت: «حالا فهمیدم! و تو ترسیدی، و سرت درد گرفت ...»
یوسف گفت: «یك نفر باید كاری كند.»
زری گفت: «اگر به تو التماس كنم كه این یك نفر تو نباشی، قبول میكنی؟» ۱۲
«زری» میگوید: «زنها آفریدهاند و قدر آفرینش خود را میدانند.»
پس، از جنگ بیزار است: «زنها همیشه میكوشند حفظ كنند، اصلاح كنند، سامان دهند؛ نه آنكه خراب كنند و از سر بسازند. زنها، سازشها و مصالحهها را بر انقلابها ترجیح میدهند.» ۱۳
بنابراین، «زری» قهرمانی است كه بیشتر عاطفی میاندیشد تا عقلانی. اما بر وجه عاطفیِ وجودش آگاه است، و خود نیز عوامل اجتماعی را موجب آن میداند؛ و میگوید كه قبل از ازدواج این حالتها را نداشته است.
همچنین گفته شده است: «بسیاری از زنها به سبب فقدان تهور تهاجمی مردانه، پایداری انفعالی خود را با ثبات آرامی مشخص میكنند. پرشورتر از شوهرانشان، با بحرانها، بینوایی و بدبختی، مقابله میكنند. وقت را نمیسنجند. وقتی سماجت آرام خود را در مورد اقدامی به كار ببندند، گاهی به موفقیتهای درخشانی دست مییابند.» ۱۴
نمونه چنین زنی، «طوبی» در «طوبی و معنای شب»، اثر «پارسیپور» است. «طوبی» در زمان قحطی، با دیدن پسرك گرسنهای كه میمیرد، منقلب شده، به دنبال جسد او به گورستان میرود:
«خاك میریختند؛ و بچه آرامآرام در زیر امواج خاك ناپدید میشد، و نان به همراه او. طوبی در سویی و آخوند در سوی دیگر. آفتاب زرد رنگ بهاری فرو مینشست، و قبر، صاف و یكدست مینمود. گاریچیها رفته بودند؛ و زن، همچنان بر جای باقی مانده، به تجسم عینی مرگ میاندیشید و این احساس مبهم، كه بچهاش را به گور داده است.» ۱۵
«طوبی» نمیتواند «بچه» را فراموش كند:
«در همه جا پسر بچهٔ مرده، با آن چشمهای باز و نان در میان دستها حضور داشت.» ۱۶
«طوبی» نیز در این موارد سماجت به خرج میدهد. دوباره به «امامزاده معصوم» میرود، و پس از آنكه مورد مؤاخذهٔ مرد قرار میگیرد، عزمش را جزم میكند:
«با قیافهای مصمم جلو آمد و درست پشت سر مرد ایستاد. نگاهش به كتف او خیره مانده بود، و خود نمیدانست چرا ناگهان دچار وجد و شعف شده است. و هم صبحگاه دوباره بر او غالب آمده بود. حس پرواز و بزرگ شدن. به نظرش میرسید «اگر اراده كند، ناگهان از حیاط هم بزرگتر خواهد شد.» ۱۷
و این چنین است كه «طوبی» با سماجت مقابل شوهرش میایستد و از او طلاق میگیرد.
«عشق برای زن، به مثابه والاترین میل طبیعی او در نظر گرفته شده است؛ و هنگامی كه زن آن را متوجه مردی میكند، در وجود او به دنبال خدا میگردد.
«اگر موقعیتها عشق انسانی را بر او منع كنند، اگر زن سوخورده یا پرتوقع باشد، پرستش الوهیت در خودِ خدا را برخواهد گزید. قطعاً مردانی نیز وجود دارند كه آتش همین شعله را به جان گرفته باشند، اما شمار آنها اندك است، و تب و تابشان را نیز چهره عقلانی بسیار مهذبی در میان میگیرد.
حال آنكه زنهایی كه خود را به دست سرمستیهای آسمانی میسپارند، گروهها هستند، و تجربههایشان هم به نحوی غریب، دارای نهادی عاطفی است.» ۱۸
به نظر میرسد كه پارسیپور، به عمد در شخصیتهای زن داستانش، چنین اعمال و تجربههایی را نهاده است، تا اعتراضش را اعلام كرده، زن دوران خودش را بهتر بشناساند. در «طوبی»، چنین احساسهای عارفانهای وجود دارد. او خدا را در مرد ذهنیاش میجوید.
در مورد «آقای خیابانی» آمده است: «در را كه گشود، موج هوا در اتاق نفوذ كرد و استكانهای باژگونهروی نعلبكیها در سینی، روی تاقچه لرزیدند. از قلب طوبی گذشت كه این علامت است. نیروهایی میخواستند با او تماس بگیرند.
نیروهای شگفتانگیزی كه در حول محور حضور آن مرد میچرخیدند. جرقههای نور، آوای هدهد و شانه به سر، روح انبیا و اولیا، ارواح معصوم بچگان از دست رفته، زنان بیشوی، یتیمان بیپدر و مادر ... زن یقین داشت كه مرد خودش است: فرستاده و رسول است.» ۱۹
پس از مدتی، همهٔ این احساسها بر باد میروند. آنگاه طوبی به مرد دیگری چون «ویلهم» معتقد میشود؛و در نهایت، به دامان «گدا علیشاه» میآویزد. و دخترش، «مونس»، نیز چنین میكند، و آن دو پیشگویی نیز میكنند، و «طوبی» با روح «ستاره» ارتباط برقرار میكند، و معتقد میشود كه روح ستاره با او حرف میزند.
شخصیتهای دیگری چون «شمس عظما» و «شمسالملوك» نیز، در «بر بال باد نشستن»، دارای چنین روحیهٔ عرفانی هستند. اما در مقابل این زنان، شخصیتهای مردی چون «كیومرث»، كه به او الهام میشود و زلزله را حدس میزند، و یا «محمود»، كه مرید «ذوالریاستین» است، نیز، دیده میشوند.
این در حالی است كه روانشناسان گفتهاند: «زنان بیشتر از مردان به مذهب اهمیت قائلاند. جنبهٔ معاشرتی و هیجانپذیری و عطوفت آنان، در مذهب، از رضایت خاطر ویژهای برخوردار میشود. به علاوه،نقش جنسی زنان، آنان را به طرف مذهبی بودن هر چه بیشتر، سوق میدهد.»۲۰«عشق»، والاترین نمود احساسات است. زن و مرد، هر دو عاشق میشوند. اما آمده است كه «كلمهٔ «عشق»، برای هر دو جنس، ابداً یك معنا ندارد. و این، یكی از منشأهای سوءتفاهمهای مبهمی است كه دو جنس را از هم جدا میكند.»۲۱ همچنین، گفته شده است: «معمولاً، دختر به دنبال مردی میگردد كه در او برتری مردانه آشكار باشد. دختر، خیلی زود به این نتیجه میرسد كه بسیاری از افراد جنس برگزیده، به نحوی اندوهناك، موجوداتی محتمل و زمینی هستند.»۲۲ نیز گفته شده است: «تقریباً تمام زنها، رویای «عشق بزرگ» را در سر پروراندهاند.»
اگر شخصیتهای داستانی از این منظر بررسی شوند، در «سوووشن»، زری عشق بیشتری نسبت به بچهها و شوهرش دارد؛ و برای «یوسف»، ابتدا مسائل اجتماعی و سیاسی مهم است، سپس خانواده. در «جزیرهٔ سرگردانی» نیز چنین است؛ و «هستی»، عاشق پیشهتر از «مراد» است. در «طوبی و معنای شب»، «مونس» عشقش را به اسماعیل اعتراف میكند، و پس از ازدواج نیز نزد او بازمیگردد. اما «مونس» پس از مدتی، از مسائل زمینی و جنسی بیزار شده، دوری میجوید.
در آثار «غزاله علیزاده»، زنِ عاشق، فروان است؛ و این زنان، همه، خواهان عشق بزرگ و افسانهای هستند. در «شبهای تهران»، «آسیه» نمیتواند از میان مردان اطرافش مردی را برگزیند و رفتار او بسیار احساساتی و حاكی از افكار شوریده و دیرباور است. «ركسانا» در «خانهٔ ادریسیها» نیز چنین است. او نیز نه میتواند عشق «مارنكوی شاعر» و نه عشق «وهاب» را بپیذیرد. عشق برای او بسیار فراتر از اینهاست.
«رؤیا» در «كشتی عروس» نیز، عشقی را كه از فیلمی در زمان نوجوانی به دل گرفته، همواره به یاد دارد. او، به «شكوه علفزار»۲۳ میاندیشد.
اعمال «هیستریك»، همچون فرارهای نمایشی و غش كردنها و ناراحتیهای عصبی را نیز، در زنان بیشتر از مردان دانستهاند. «مثلاً، نسبتاً زیاد دیده میشود كه دختر اقدام به «فرار از خانه كند. بیهدف میرود، دور از خانهٔ پدری، ول میگردد، و پس از دو ـ سه روز، به خودی خود باز میگردد. صحبت از عزیمت واقعی، اقدام به جدایی واقعی از خانواده، در میان نیست. فقط نمایش فرار است. و غالباً اگر به دختر جوان پیشنهاد كنند كه او را به طور قطع از خانه بگریزانند، مشوش میشود.»۲۴
پیش از این گفته شد كه گریه نیز در زنان بیشتر از مردان است. «مطمناً زن به سبب آنكه زندگیاش بر اساس طغیان آمیخته به ناتوانی بنا میشود، این قدر آسان به گریه میافتد. بدون شك، زن از نظر فیزیولوژیك، نسبت به مرد، كمتر میتواند سیستم عصبی و حسی خود را كنترل كند.»۲۵
كه البته، دربارهٔ همه این موارد نیز، توجیهاتی آورده شده است. مثلاً «آموزشش به او آموخته كه خود را رها كند. دستورها و تعلیمها، در این موارد سهم عمدهای دارند. زیرا «دیدرو» و «بنژامن كنستان»، سیلاب اشك از دیدگان روان كردهاند. حال آنكه مردان، از زمانی كه آداب و عادات این كار را بر آنان منع كردهاند، دیگر دست از گریه برداشتهاند.»۲۶
بررسی شخصیتهای نویسندگان زن نشان میدهد كه زری در«سووشون» به راحتی گریه میكند؛ و در مواقع حساس، عصبی است:
«ناگهان از روی صندلی پاشد. با دست محكم به شكمش زد و گفت: «ای كاش این یكی كه توی شكمم است، همین امشب سقط بشود ...
روی صندلی وارفت و به گریه زد.»
در «جزیرهٔ سرگردانی»، «مامان عشی»، اعمال هستریك از خود نشان میدهد. اما در مقابلش، «آقای گنجور» نیز همین گونه است:
«مامان عشی، گوشهٔ سرسرا، روی زمین نشسته بود. یقهاش پاره بود و قرآنی جلو روش؛ و مرتب جیغ میكشید.»۲۷ و «احمد گنجور سرش را دست گرفته بود و زوزه میكشید. عربده میكشید. شیهه میكشد. سربلند میكرد و میگفت: هارت، پورت.»۲۸
در «شبهای تهران» هم، «آسیه» دست به چنین اعمالی میزند. به عنوان مثال: «زن جوان خندید و از شكاف نیمه بازِ پلكها، جرقههای جنونی ناپایدار درخشید. سرپنجههای خود را میان موی مرد فرو برد و طرهای را محكم كشید.
وقتی كه مشت گشود، دستهای از موی او در دستش بود. خم شد و بهمن را مثل جانوری رام، با التهاب نوازش كرد. دوباره سر برداشت. مغرور و ترسناك، به تكتك چهرهها كه پیش نگاهش شبیه سایههای خیالی میلرزیدند، با خیرگی نگریست. نفسی عمیق كشید و چشم بست. چون شاخهای شكسته تاشد. با تمام قامت بلند خود، روی قالی سرخ افتاد.»۲۹
همچنین، آسیه نیز از خانه فرار میكند و میگوید: «فرار كه نه! قهر كردم. از یكی دو ماه پیش، فضای خانه آنقدر سنگین شده، كه غیر قابل تحمل است.»۳۰
این فرار نمایشی را، «نسترن»، در «شبهای و تهران» نیز انجام میدهد، و دوباره به خانه برمیگردد. عمل سقط جنین مونس در «طوبی و معنای شب» نیز چنین است:
«زیرزمین تاریك بود و صدای نالهٔ گریهآلود مونس را شنید. چراغ را پیش كشید. دختر، در خون میغلتید و از درد ناله میكرد.»۳۱
در مورد خرافات و اعتقاد به جادو و جادوگری نیز، معتقدند كه زنان، باورپذیری بیشتری نسبت به این مسائل دارند. گفتهاند كه زن، به تلهپاتی، ستارهشناسی، دریافت امواج ساطع از پیكرهای گوناگون، ...، به ربانیت، به میزهای گردنده، به پیشگوها، به درمانكنندهها، اعتقاد دارد. خرافههای ابتدایی را وارد مذهب میكند، شمعها، نذرها و غیره، در قدیسها، به ا رواح كهن طبیعت تجسم میبخشد ... رفتار او، همان طلسمشكنی و دعاست.»۳۲
در بررسی آثار زنان داستاننویس، مشاهده میشود كه زری به نذر و نیاز اعتقاد دارد و «عمه خانم» همواره دعا میخواند. در «جزیرهٔ سرگردانی»، «توران جان» با خودش میاندیشد كه «از همین حالا یك دستمال زیر چانهاش ببندد دهنش كج نشود. یادش باشد، چشمهایش كه به عزرائیل افتاد، آنها را محكم ببندد.
وگرنه چشمها وقزده بیرون میجهد، و هر كه در قبر رویش را باز بكند، خیال میكند چشمش همچنان دنبال دنیا بوده.»۳۳ در «خانهٔ ادریسها»، «لقا» مقابل شمع نشسته و دعا میكند كه آتشكارها به خانه حمله نكنند. در «مادران و دختران»، اثر «مهشید امیرشاهی»، «شكوه اعظم»،كه در هر دو كتاب «دده قدم خیر» و «ماه عسل شهربانو» حضور دارد، شخصیتی خرافاتی است.
«هیچ وقت ناامید و دست خالی از پیش ملاكاظم برنمیگشت. معجونی، پیه گرگی، حرز جوادی از او میگرفت و بعد میآمد. میكوبید میرفت تا میدان شمسالعماره، كه ملا، گره از كار بستهاش بازكند. چه طالعی میگفت: الله ربی! راستی كه علم غیب میدانست! فقط اسم خودش و اسم مادرش را میپرسید، و از سیر تا پیاز زندگیاش را میشمرد. زبان اجنه را حرف میزد: سفسف! زقزق! هففس! ... به یك چشم بر هم زدن، عدد و رقم را زیر هم مینوشت و جمع و تفریق میكرد، تا میرسید به برج سنبله.»۳۴
زنان ارتباط تنگتری با طبیعت دارند، زن، «در میان گیاهان و حیوانات، موجودی بشری است، به صورت نفس آزادی. در آن واحد، از خانواده و نرها رها شده است. در راز جنگلها، تصویری از تنهایی روح خود، و در افقهای گستردهٔ دشتها، چهرهٔ حساس تعالی را مییابد.»۳۵ گاهی حتی «با غرور، مدعی خویشاوندی خود با شاخ و برگها و گلها میشود.»۳۶
این دوستی و نزدیكی با طبیعت، جزء روحیه نویسندگان بررسی و انعكاس آن در شخصیتها مشاهده شد. جلوهگری این خصیصه در زنان، نمود فراوان دارد. زری «سووشون» و دو دخترش، «مینا و مرجان»، به باغ خانهشان علاقه فراوان دارند.
خویشاوندی با طبیعت، در آثار علیزاده نیز یافت میشود: «آسیه»، مادر خود را درخت «هلو انجیری» میداند. «پارسیپور» در «سگ و زمستان بلند» در مورد «حوری» آورده است:«من گاهی خود عطر میشدم ـ ذرات گسیخته از هم، ذرات هیجانی ـ و روی همهٔ اشیاء موج میزدم. با تمام ماهیان كف اقیانوس پیوند داشتم و دلم برای باد میلرزید. برای علف گریه میكردم. غروب، وقتی خورشید سرخ میشد، حس سجده داشتم. من از زمین، باد، باران و خورشید بار برداشته بودم. آبستن بودم.»۳۷
در «زنان بدون مردان»، «مهدخت»، «خیال داشت در باغ بماند و اول زمستان خودش را نشا بزند. این را باید از باغبانها میپرسید كه چه وقتی برای نشا زدن خوب است. او كه نمیدانست. ولی مهم نبود. میماند و نشا میزد. شاید درخت میشد. میخواست كنار رودخانه بروید، با برگهایی سبزتر از لجن، و حسابی به جنگ حوض برود.»۳۸ در «ماجراهای ساده و كوچك روح درخت»، «شمسی» با آوردن درختی به خانه آرام میگیرد و میگوید:«هرچی فكر میكنم، میبینم هندوستان رفتن ممكن نیست.
حالا اقلاً یك درخت پر از جوانههای كوچك و تازه ...»۳۹در مورد احساساتی بودن زنان آمده است: «زن فكر میكند كه «همه چیز تقصیر» یهودیها، یا فراماسونها یا بلشویكها یا دولت است. زن، همیشه، مخالف كسی یا چیزی است.»۴۰ این مورد، در آثار «پارسیپور» نمود دارد. شخصیتهای وی، چنین عمل میكنند.
مثلاً در «طوبی و معنای شب» طوبی مدتی از «بلشویكها» میترسد و همه چیز را به گردن آنها میاندازد. یا، در «بر بال باد نشستن»، «جمیله» به شدت از «كمونیستها» بیزار است؛ و در مقابل، موافق سرسخت «آلمان و هیتلر» است.
گاهی نیز به «حرافی» زنان اشاره شده، و در توجیه آن آمده است: «زن برای آن حراف است و زیاد و بد مینویسد، كه میخواهد بیكاری خودش را بفریبد: كلمهها را جایگزین كارهای غیرممكن میكند.»۴۱
این مورد، در داستان «آغاسلطان»، اثر «مهشید امیرشاهی» نمود دارد؛ كه «وقتی «ممه» شروع به حرف زدن میكند، دیگر فایده ندارد. كتاب را باید كنار گذاشت و باید شنید. حتی فایده ندارد كه بگویی «حرف نزن». چون نمیشنود. اصلاً نمیشنود. مگر داد بزنی، تا حنجرهات بخراشد. آن وقت میپرسد: هه؟ با منی رولكم؟»۴۲
در مجموع، نویسندگان زن، بیشتر شخصیتهای خود را عاطفی خلق كردهاند. این آفرینش، به روحیهٔ خود نویسنده، و مسائل اجتماعی و فرهنگی و علل و عوامل دیگر برمیگردد. گاهی نیز نویسنده، به عمد چنین شخصیتی را آفریده؛ در حالی كه روحیات خودش، با او متفاوت است، و از چنین آفرینشی، قصد القای افكار و عقاید خود را داشته است.
در این مورد، یكی از نویسندگان زن معاصر میگوید: «صفت زنانگی، در نوع نگاه به هستی و بیان دریافتها، بیتأثیر نیست... جزئینگری، پرداختن به مسائل عاطفی و خانوادگی، با عشقی مادرانه به اشیاء و طبیعت و مردم نگاه كردن، هویت بخشیدن به اشیاء، رویكرد به زبان اشاره و تمثیل، گریز از مستقیمگویی، همچون فشه سر به زیر زیستن، با سنتها و همه آنچه رنگ و لعابی از گذشته دارد، به بند كلام كشیدن اشیاء و با سلیقهای زنانه كنار هم جا دادن، متعالی دیدن عشق و پیوند خوردن با عنصر خیال، وجوه تفریقی است كه بین نوشتهٔ زن نویسنده با مرد نویسنده فاصله میاندازد. در حقیقت، نوایی كه از ساز وجود زن نویسنده برمیخیزد، نوایی دیگرگونه است.»۴۳
نرگس باقری ملاحسنعلی
پینوشتها:
۱. روژه پیره؛ روانشناسی اختلافی زن و مرد، انتشارات جانزاده، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۰؛ ص ۵/ ۲. سیمون دوبووار؛ جنس دوم؛ ترجمهٔ قاسم صنعوی؛ نشر توس؛ تهران؛ ۱۳۸۰؛ جلد دوم؛ ص ۱۳./ ۳. روانشناسی اختلافی زن و مرد؛ ص ۸۳/
۴. همان/ ۵. همان./ ۶. همان؛ ص ۸۴./ ۷. حمزه گنجی ـ رمضان حسنزاده؛ روانشناسی اجتماعی در تعلیم و تربیت؛ انتشارات سخن؛ تهران، ۱۳۷۸؛ ص ۶۹./ ۸. جنس دوم؛ ص ۵۰۶./ ۹. شهرنوش پارسیپور؛ عقل آبی؛ نشر باران؛ سوئد؛ ۱۹۹۴؛ ص ۵۲۲./ ۱۰. جنس دوم؛ ص ۵۰۸./ ۱۱. همان؛ ص ۵۱۴./ ۱۲. سیمین دانشور؛ سووشون؛ چاپ چهاردهم؛ انتشارات خوارزمی؛ تهران؛ ۱۳۷۲؛ ص ۲۲۳./ ۱۳. جنس دوم؛ ص ۵۱۰./ ۱۴. جنس دوم؛ ص ۵۰۹./ ۱۵. طوبی و معنای شب؛ ص ۳۰./ ۱۶. همان؛ ص ۳۴./ ۱۷. همان؛ ص ۴۰./ ۱۸. جنس دوم؛ ص ۶۰۶./ ۱۹. طوبی و معنای شب؛ ص ۵۴./ ۲۰. روانشناسی اختلافی زن و مرد؛ ص ۱۰۶./ ۲۱. جنس دوم؛ ص ۵۶۷./ ۲۲. همان؛ ص ۵۶۹./ ۲۳. غزاله علیزاده؛ با غزاله تا ناكجا (مجموعه داستان)؛ انتشارات توس؛ تهران، ۱۳۷۸؛ ص ۵۱۳./ ۲۴. جنس دوم؛ ص ۱۳۲./ ۲۵. همان؛ ص ۵۱۷./ ۲۶. همان./ ۲۷. سووشون؛ ص ۱۳۰ (با تلخیص)/ ۲۸. سیمین دانشور؛جزیرهٔ سرگردانی؛انتشارات خوارزمی؛ تهران، ۱۳۷۲؛ ص ۲۵۰./ ۲۹. غزالهٔ علیزاده؛ شبهای تهران؛ انتشارات طوس؛ تهران، ۱۳۸۰. ص ۲۲۷./ ۳۰. همان؛ ص ۲۳۹./ ۳۱. طوبی و معنای شب؛ ص ۲۶۴./ ۳۲. جنس دوم؛ ص ۵۰۶ (با تلخیص)./ ۳۳. جزیرهٔ سرگردانی؛ص ۹۸./ ۳۴. مهشید امیرشاهی؛ مادران و دختران (كتاب سوم: ماه عسل شهربانو) نشر باران؛ سوئد، ۱۳۷۹؛ صص ۵۱ ـ ۵۰./ ۳۵. جنس دوم؛ص ۱۴۶./ ۳۶. همان./ ۳۷. شهرنوش پارسیپور؛ سگ و زمستان بلند؛ نشر البرز؛ تهران، ۱۳۸۲؛ ص ۲۹۴./ ۳۸. شهرنوش پارسیپور؛ زنان بدون مردان؛ نشر افرا؛ تورنتوـ كانادا، چاپ چهارم. ۱۳۷۸./ ۳۹. شهرنوش پارسیپور؛ ماجراهای ساده و كوچك روح درخت؛ نشر باران، سوئد، ۱۳۷۸. ص ۲۱۳./ ۴۰. جنس دوم؛ ص ۵۱۶./ ۴۱. جنس دوم؛ص ۵۱۲./ ۴۲. مهشید امیرشاهی؛ بعد از روز آخر؛ انتشارات امیركبیر؛ تهران، ۱۳۵۵؛ ص ۴۷./ ۴۳. راضیه تجار؛ پنجرهای رو به تجربههای روشن؛ مجلهٔ «ادبیات داستانی» شماره ویژه زن؛ شماره ۳۸؛ سال چهارم،اسفند ۱۳۷۴؛ ص ۱۵ (با تلخیص).
پینوشتها:
۱. روژه پیره؛ روانشناسی اختلافی زن و مرد، انتشارات جانزاده، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۰؛ ص ۵/ ۲. سیمون دوبووار؛ جنس دوم؛ ترجمهٔ قاسم صنعوی؛ نشر توس؛ تهران؛ ۱۳۸۰؛ جلد دوم؛ ص ۱۳./ ۳. روانشناسی اختلافی زن و مرد؛ ص ۸۳/
۴. همان/ ۵. همان./ ۶. همان؛ ص ۸۴./ ۷. حمزه گنجی ـ رمضان حسنزاده؛ روانشناسی اجتماعی در تعلیم و تربیت؛ انتشارات سخن؛ تهران، ۱۳۷۸؛ ص ۶۹./ ۸. جنس دوم؛ ص ۵۰۶./ ۹. شهرنوش پارسیپور؛ عقل آبی؛ نشر باران؛ سوئد؛ ۱۹۹۴؛ ص ۵۲۲./ ۱۰. جنس دوم؛ ص ۵۰۸./ ۱۱. همان؛ ص ۵۱۴./ ۱۲. سیمین دانشور؛ سووشون؛ چاپ چهاردهم؛ انتشارات خوارزمی؛ تهران؛ ۱۳۷۲؛ ص ۲۲۳./ ۱۳. جنس دوم؛ ص ۵۱۰./ ۱۴. جنس دوم؛ ص ۵۰۹./ ۱۵. طوبی و معنای شب؛ ص ۳۰./ ۱۶. همان؛ ص ۳۴./ ۱۷. همان؛ ص ۴۰./ ۱۸. جنس دوم؛ ص ۶۰۶./ ۱۹. طوبی و معنای شب؛ ص ۵۴./ ۲۰. روانشناسی اختلافی زن و مرد؛ ص ۱۰۶./ ۲۱. جنس دوم؛ ص ۵۶۷./ ۲۲. همان؛ ص ۵۶۹./ ۲۳. غزاله علیزاده؛ با غزاله تا ناكجا (مجموعه داستان)؛ انتشارات توس؛ تهران، ۱۳۷۸؛ ص ۵۱۳./ ۲۴. جنس دوم؛ ص ۱۳۲./ ۲۵. همان؛ ص ۵۱۷./ ۲۶. همان./ ۲۷. سووشون؛ ص ۱۳۰ (با تلخیص)/ ۲۸. سیمین دانشور؛جزیرهٔ سرگردانی؛انتشارات خوارزمی؛ تهران، ۱۳۷۲؛ ص ۲۵۰./ ۲۹. غزالهٔ علیزاده؛ شبهای تهران؛ انتشارات طوس؛ تهران، ۱۳۸۰. ص ۲۲۷./ ۳۰. همان؛ ص ۲۳۹./ ۳۱. طوبی و معنای شب؛ ص ۲۶۴./ ۳۲. جنس دوم؛ ص ۵۰۶ (با تلخیص)./ ۳۳. جزیرهٔ سرگردانی؛ص ۹۸./ ۳۴. مهشید امیرشاهی؛ مادران و دختران (كتاب سوم: ماه عسل شهربانو) نشر باران؛ سوئد، ۱۳۷۹؛ صص ۵۱ ـ ۵۰./ ۳۵. جنس دوم؛ص ۱۴۶./ ۳۶. همان./ ۳۷. شهرنوش پارسیپور؛ سگ و زمستان بلند؛ نشر البرز؛ تهران، ۱۳۸۲؛ ص ۲۹۴./ ۳۸. شهرنوش پارسیپور؛ زنان بدون مردان؛ نشر افرا؛ تورنتوـ كانادا، چاپ چهارم. ۱۳۷۸./ ۳۹. شهرنوش پارسیپور؛ ماجراهای ساده و كوچك روح درخت؛ نشر باران، سوئد، ۱۳۷۸. ص ۲۱۳./ ۴۰. جنس دوم؛ ص ۵۱۶./ ۴۱. جنس دوم؛ص ۵۱۲./ ۴۲. مهشید امیرشاهی؛ بعد از روز آخر؛ انتشارات امیركبیر؛ تهران، ۱۳۵۵؛ ص ۴۷./ ۴۳. راضیه تجار؛ پنجرهای رو به تجربههای روشن؛ مجلهٔ «ادبیات داستانی» شماره ویژه زن؛ شماره ۳۸؛ سال چهارم،اسفند ۱۳۷۴؛ ص ۱۵ (با تلخیص).
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست