سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

چند نامه تاریخی -- سیاسی استاد آشتیانی ـ یادمان ۶


چند نامه تاریخی -- سیاسی استاد آشتیانی ـ یادمان ۶
در میان اوصاف بسیار ارزشمند اساتید دهه‌های پیشین، یکی از زیباترین و ماندگارترین صفتها را می‌توان روحیه‌ گرم و لطیف آن بزرگواران در دوستی و انسان‌مداری ذکر کرد. همین صفت مشخصه بود که سبب می‌شد آنها، فارغ از هر نوع خود بزرگ‌بینی به خاطر جایگاه علمی یا فلسفی خویش، همواره با طیب خاطر با همه‌ کسانی که در مسیر حیات با آنها همفکر و به تعبیر سعدی: «همره و هم قافله و هم‌زاد» بودند، با روحی زیبا و سرشار از محبت و خیرخواهی، تعامل و تبادل نظر داشته باشند. البته مولانا جلال‌الدین رومی، تعبیر زیباتری در این رابطه دارد و از این وحدت فکری به «همدلی» تعبیر می‌کند و در دفتر اول مثنوی می‌گوید:
ای بسا هندو و ترک همزبان‌
ای بسا دو ترک، چون بیگانگان‌
پس زبان همدلی، خود دیگر است‌
همدلی از همزبانی،‌خوشتر است‌
رهاورد این همدلی و این روحیه‌ ارزشمند --- که در اغلب مفاخر بزرگ پیش از این کم و بیش بوده است--- بر جای ماندن مکتوبات ارزشمندی است که در قالب نامه‌های ایضاحی و ارشادی یا خصوصی و دوستانه، تجلی یافته و در گذر تاریخ زمان به یادگار مانده است، امری که متأسفانه با شیوع وسایل ارتباطی پیشرفته جدید از قبیل تلفن و اینترنت و موبایل و پیام کوتاه و غیر آن، به تدریج در حال از بین رفتن است.
سخن بر سر استاد، جلال‌ دین و جمال فلسفه و تعدادی از نامه‌های اوست. استاد آشتیانی مرد خلوص و رفاقت بود. روحیه‌ انسانی او، از دیرباز به گونه‌ای بود که اجازه می‌داد دوستداران غیرهمسن و سالش هم برایش نامه بنویسند و حرف خودشان را بزنند و او نیز آنچه صحیح می‌داند و آن را باور دارد، در جواب بنویسد. تبلور این حال زیبای انسانی وی را که از سیرتش برخاسته بود، در نامه‌هایی که سالها پیش از این، زمانی که نزاع «فدائیان اسلام» و بخشی از حوزه علمیه قم و دعوای «نهضتی» و «غیرنهضتی» بودن در تهران، بر سر زبانها جاری بود، به این‌جانب نوشته است، به وضوح می‌توان دید.
با صرف‌نظر از روحیه‌ رازداری و اهتمام به اسناد تاریخ معاصر، در حفظ و نگهداری این نامه‌ها و دهها یا صدها نامه‌ مشابه دیگر--- که به خودی خود گنجینه‌ای ارزشمند و بی‌نظیر در رابطه با تاریخ نیم قرن اخیر محسوب می‌شود--- وقتی در محتوای مکتوبات و نامه‌های استاد فقید آشتیانی دقت می‌کنیم، به وضوح می‌بینیم که این نامه‌ها را «برادر بزرگتر» به «برادر کوچکتر» نوشته و با صمیمیت کامل، هر آنچه لازم می‌دیده، برای او توضیح داده و تشریح کرده و یا توصیه نموده است. از کسانی که باید برای رفاقت برگزیند، تا لزوم اهتمام به درس و بحث، و از احتیاط‌های ضروری تا حضور و یا عدم شرکت در جلسات سیاسی و غیرسیاسی و رهنمودهای دیگری که نامه‌ها، شامل آنهاست. تأمل در این نامه‌ها، علاوه بر اینکه ما را در جریان صمیمیت انسانی قرار می دهد، افشا کننده جهت‌گیری‌های فکری و سیاسی یک فیلسوف بزرگ نیز هست که در میان راههای مختلفی که پیش روی داشت، انسانیت، اخلاق، اعتدال، آینده‌نگری و همچنین روش احتیاط! و دوری از تظاهر و جنجال سیاسی را برگزیده بود. اینک که زمانی نه چندان دور، از عروج روحانی وی می‌گذرد، انتشار بعضی از این نامه‌ها، بدون آنکه بخواهیم قضاوتی به دلخواه خود نماییم، نشان‌دهنده دلمشغولی‌های متعدد انسان بزرگی است که اینک خود در میان ما نیست؛ ولی اندیشه و راه و روش او پیش ماست.
بدون شک، انتشار دیگر نامه‌هایی که از آن فقید هنوز در دست دیگر دوستان وی قرار دارد و تا امروز در جایی منتشر نشده است، در مجموعه‌ای تحت عنوان «نامه‌ها» این راه و روش منطقی و ارزشمند را به صورت کامل به تصویر کشیده و ناگفته‌های فراوانی را که در این قبیل نامه‌ها و کاغذ‌ها نهفته است، در اختیار پویندگان راه حق و حقیقت قرار خواهد داد. اینک چند نمونه این نامه‌ها را که با خط زیبای استاد جلال‌الدین نوشته شده است، در اختیار خوانندگان گرامی «اطلاعات» قرار می‌دهیم. لازم به یادآوری است که به پاره‌ای از مسائل، نکته‌ها، تذکرها و ارجاعات ایشان در این نامه‌ها، در بخشهای پیشین این مقال (یادمان) اشاراتی شده است و اکنون نیز اشاراتی در پاورقیها به عمل می‌آید؛ ولی شرح و بسط کامل و توضیحات نکات دیگر، نیاز به فرصت دیگری دارد. در آخرین بخش یادمان سید،چند نمونه از نامه‌های استاد جلال‌الدین آشتیانی را در باره مسائل حوزه، نهضت ملی، و ضرورت ادامه مبارزه، نقل می‌کنیم که در واقع گویای چگونگی بخشی از تاریخ معاصر ایران است.‌البته من مکاتبات زیادی با استاد جلال آشتیانی از قم، تبریز و نجف داشتم که متأسفانه نسخه‌ای از نامه‌های خود را ندارم؛ چون در آن دوران --- حدود نیم قرن پیش --- نه فتوکپی وجود داشت و نه من در فکر جمع‌آوری نسخه‌ای از نامه‌های خود بودم. همان‌طور که درباره رجال و شخصیت‌های دیگر نیز اصل نامه‌های خود را ندارم و فقط پاسخها را حفظ کرده‌ام. متأسفانه این نامه‌ها، هیچ‌کدام تاریخ ندارد، ولی با توجه به موضوعات و محتویات آنها، روشن است که بین سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۶ نوشته شده‌اند.
▪ نامه اول‌
بسم‌الله تعالی اشرف‌الاسماء وله‌الحمد/ برادر گرامی و پسرعموی معظم دانشمند فرزانه جناب آقای خسروشاهی ادام‌الله تعالی علوه و مجده. محترماً به شرف عرض انور عالی می‌رساند: مرقوم شریف را زیارت نمودم. از اینکه مرقوم فرموده بودید آقای آقاسی صحبت معهود را نموده، بنده، خدا می‌داند اطلاعی ندارم و هر که به بنده استناد داده است، کم‌لطفی کرده. عرض نمی‌کنم دروغ گفته. بنده آقاسی را خواستم، ایشان مستند قول خود، یکی از دوستان جناب‌عالی را معرفی فرمودند.۱‌
مطالبی که باید عرضه بدارم، این است که: بنده دوست صمیمی در قم ندارم؛ الا آقای شیخ محمدرضای کنی و آقای مهدی کنی که می‌توانم آنها را دوست صمیمی به حمل شایع بدانم و با آقای آقاسی و دیگران خلطه‌ای که این قبیل صحبت‌ها بشود، ندارم. این قبیل آقایان گاهی کاری به بنده رجوع می‌نمایند. سلام و علیکی دارم والسلام!‌ آقای آقامهدی و آقاشیخ محمدرضا هم در این صحبت‌ها وارد نیستند و بنده تاکنون غیبت کسی را از آنها نشنیده‌ام. خیلی مردمان متدین و صحیحی هستند. در بین طلاب آن مدرسه از حیث علم و عمل عدیم‌النظیر یا کم‌نظیر، با این وصف از موضوع اطلاع ندارند، و البته هر دو آنها نسبت به سرکار خوش‌بین و همیشه تعریف می‌کنند. راجع به معاشرت جناب‌عالی با اشخاص، البته حضرت‌عالی خودتان اعقل از بنده بلکه طرف مقایسه نیستید، ولی از آنجایی که داعی بیشتر در قم بوده‌ام و از روحیات همه اطلاع وافی‌تری دارم، جسارتاً عرض نمودم نظرتان باشد، همان مواردی را که متذکر شدم، بعدها خواهم عرض کرد وجه عرائضم را، بلکه خودتان هم در خلال خواهید پی برد به این. در بین دوستان انتخابی شما آقای حجتی دوم (بزرگ را بنده می‌شناسم و بنده ارادتمند هستم به معظم‌له که دارای روحیه دینی بوده و شخصی با وفا و اخلاقی و سعید و مستغنی از تعریف هستند۲ آدم صحیحی می‌باشد و قابل رفاقت است. خوب انتخاب فرموده‌اید ما کذب‌الفوا‡د ما را‡ی، گمانم این جهت به بنده ربطی ندارد (مثل همه جهات).
دیروز گویا کسی در اوضاع آن مدرسه۳ به آقای بروجردی--- روحی‌فداه-- شرحی نوشته است، بنده را خواستند در حالی که ناراحت بودند فرمودند: با دقت اوضاع را رسیدگی نموده به من بده، این پیشامد بنده را ناراحت کرده است. چه بگویم؟ چطور انسان خجالت نکشد از این اوضاع؟ الآن که ساعت دوازده است، بعد از همه مطالعات و خستگی مفرط خوابم نمی‌برد: اذاکان‌الغراب دلیل قوم‌الخ. بنده نمی‌دانم به چه رو اطلاعات خودم را تقدیم معظم‌له کنم.‌وجه کتاب‌ها پیش بنده است. نمی‌دانم بدهم به کی؟ بنده ایام عید را اگر طهران بودم، خدمتتان می‌رسم؛ ولی بعضی از دوستان طهرانی اصرار دارند برویم اصفهان. بنده تردید دارم چون احتیاج به مراجعه به دکتر دارم. اگر بنده موفق نشوم بیایم طهران، آدرس مرحمت فرمایید، آقایان دوستان را می‌نویسم خودشان بیایند زیارتتان.‌اگر در عریضه مراعات جهات مربوطه نشده است، امید عفو دارم. از خستگی و بی‌حوصلگی نمی‌دام چه می‌نویسم. دوام عزت و سعادت و موفقیت و عظمت وجود سامی را از خدا خواستارم. ارادتمند: جلال‌الدین آشتیانی‌
آقای مهندس رضوی سلام می‌رسانند حضور عالی. خواهشمندم در پشت‌ پاکت عناوینی از قبیل «عمده`‌الحکما» یا مترادف با این الفاظ چیزی مرقوم نفرمائید. هم حقیر لایق آنکه در عداد بزرگان درآیم، نیستم و هم موجب تمسخر است. بساطت و سادگی عناوین بهتر است. البته خواهید بخشید.
▪ نامه دوم‌
بسمه تعالی/ عرض می‌شود جناب برادر عزیز آقای آقاسیدمحمدباقررضوی سلام می‌رسانند و اظهار می‌دارند، جواب مرقوم سرکار را خواهم فرستاد. دو سه ورقه هم دادند که تقدیم شد. آقای طاهری هم سلام می‌رسانند.
جلال‌الدین آشتیانی‌
▪ نامه سوم‌
هو/ به عرض می‌رساند: مرقوم شریف را زیارت نمودم. سرکار عالی آقای آقاشیخ محمدرضا را با آقامهدی اشتباه فرموده‌اید. آقامهدی عینک ندارد و آقاشیخ محمدرضا است که در ظاهر موقرتر می‌نماید، ولی در جهت دیانت و درستی و جهات مربوط به روحیات اخلاقی، بنده بین این دو برادر ترجیحی نمی‌توانم قائل شوم. العلم عندالله. از حیث جامعیت در معقول و منقول در بین دوستان بی‌نظیرند. اگر آقامهدی گاهی با آقاشیخ... راه می‌رود، بعضی گمان می‌نمایند این هر دو متقارب یکدیگر هستند (و بینهما بُعدالمشرقین). جمعه بنده هیچ یک از دوستان را زیارت ننمودم. کارتی داده بودند و رفته بودند.۴‌
آقای رضوی هم دو مرتبه آمده بودند و رفته بودند. دفعه اول مرقوم فرموده بودند که بنده در منزل آقای طاهری (آقای محمدصادق قزوینی) رفقا را زیارت کنم، بنده به جهاتی نرفتم آنجا، علاوه بر این یک ساعت به غروب، بنده از آقای بروجردی--- روحی‌فداه--- وقت گرفته بودم تا مغرب نتوانستم بیرون بیایم، در آنجا، راجع به مدرسه و وضع مشهود این مدرسه را ترتیبی دادیم، ولی مدرسه شما را به واسطه عللی، حضرت آیت‌الله دخالت نمی‌کند و حق هم دارند؛ چون متصدیان امور آن مدرسه به هیچ صراطی مستقیم نیستند.
آقای دکتر وفائی را دو مرتبه رفتم منزلش نبود.۵ پیغام دادم خواهد آمد مدرسه. سلام جناب‌عالی را ابلاغ خواهم نمود و اگر طهران باقرآقا را دیدید، بفرمائید من کاغذها را پاره کردم.۶ علاوه بر این دکتر وفائی با آن طرز فکر همراه نیست، چرا از پیش خودتان بدون مراجعه به افکار عموم رفقا، ساعت به ساعت خیالات وهمیّه نموده و بنا می‌گذارید مورد عمل قرار دهید؟ با این شرایط حول نقشه‌ای که ممتنع است عملی شود، گردیدن عقلائی نیست. چرا با صدر بلاغی (آقای صدر بلاغی می‌گفت اصلاً سراغ من نمی‌آیند) و بعضی دیگر در این قسمت‌ها مشورت نمی‌کند؟ بعضی از افاضل هستند که می‌توان از آنها استفاده نمود. چند نفر مهندس و دکتر یا محصل خام بی‌اطلاع در مبانی اسلامی دور هم جمع می‌شوند، خیالات عجیبه و غریبه در سر می‌پرورانند. روی همین بی‌نظمی‌ها و بی‌روشی‌ها بعد از سقوط آن مرد عظیم‌الشأن، نهضت کوچکترین کار مثبتی انجام نداده. جمعیتی که از طرز فکر آقاسید... روضه‌خوان و حاج‌آقا...۷ تبعیت نماید، بهتر از این نمی‌شود! نخشب، دکتر یزدی، برومند و خجسته اصولاً گله‌مند هستند از این طرز و روش. اگر وقت خوبی هم برای پیشروی پیش بیاید، توده‌ای‌ها فاتح خواهند شد. به کلی رشته‌ نهضت از هم گسیخته شده است. کاغذی که ایشان اظهار می‌نمایند بدهم به دکتر وفائی، اغلب رفقای نهضتی زیر بار این طرز فکر نمی‌روند. بعضی‌ها اعتقاد ندارند به این حرفها و بعضی دیگر هم نقشه را غیرقابل اجرا می‌دانند. باید انسان با تخیلات این فرمی، آنها را تار و مار نماید؟
اگر منظور تأسیس مکتب جدیدی است، از عهده‌ ما خارج است و نوع رفقای نهضتی به عنوان مصدقی و پیروی از افکار و منویات او گردهم جمع می‌شوند. برخی‌ها هم بدبین هستند به ما. به زحمت زیاد، عده‌ای از کسبه بازار را که حاضر کردیم همکاری نمایند، روی اصل خودخواهی چند نفر نهضتی، آنها سرد شدند و رفتند با چند نفر متجدد و مستفرنگ که مثل ما آخوندها یا بدتر از ماها، همه‌اش با طرح و نقشه و حرف --- بدون یک ذره ازخودگذشتگی و عمل--- نمی‌توان کاری نمود. خلاصه: قدری بعضی از جهات را به ایشان گوشزد نمائید، بلکه بشود کاری از پیش برد. امیدواریم خداوند همه ما را توفیق عمل و خدمت به مسلمین عطا فرماید./السلام علیکم والرحمه‌‌ والبرکاته‌.فردا صبح شرحی به چمران خواهم نوشت، شاید خودم هم تا طهران رفتم و ملاقات کردم. جلال آشتیانی‌
راجع به عنوان پشت پاکت: بنده عرضم این است که «عمده`‌الحکما» لازم نیست، چون بعضی از دوستان از نظر لطف و حُسن‌ظن به داعی، عمده‌`‌الحکما یا حکیم یا فیلسوف یا چیزهای دیگر می‌نویسند، بعضی از مدعین دوستی این را مسخره تلقی نموده و حرفهایی می‌زنند نظیر صلواتی که برای شما می‌فرستند و یا «آقا»‌اطلاق می‌نمایند(!) مع‌الدعا. و ا‡کفنی مؤنه‌ انسان سوء و جار سوء و قرین سوء. و ما به همه‌ اینها مبتلا هستیم.
راجع به قضیه ملاقات جناب‌عالی با آقای چمران، بنده این‌طور خواهم نوشت؛ یعنی بدین مضمون که: صلاح است جناب‌عالی بعضی از دوستان انتخابی نهضتی را در فلان وقت به آقای خسروشاهی معرفی نمائید که در مواقع خود بتوانند از فکر معظم‌له استفاده نمایند. بنده سال آینده، احتمال قوی می‌رود در طهران بمانم، چون آقای راشد و آقای فروزانفر سال گذشته این بنده را تشویق می‌نمودند که در طهران باشم، حتی گاه هم در نظر گرفتم و بنا بود هفته‌ای دو سه ساعت «دانشکده» مباحثه داشته باشم. اگر ماندم طهران، البته تشکیلات وسیعی خواهم داد.۸‌
این عریضه را چند روز است نوشته‌ام، وقت پیدا نکردم تقدیم کنم. تهران هم کاغذ نوشتم رفقا را سلام برسانند. سلام جناب‌عالی را به دکتر رساندم. معظم‌له هم سلام می‌رسانند و اظهار نمودند که زیارتشان کردم در محکمه...۹‌ اگر تبریز جناب آقای محمود حبشی را--- که از تجار است--- ملاقات فرمودید، سلام حقیر را ابلاغ فرمائید.۱۰‌
▪ نامه چهارم‌
جناب مستطاب دانشمند معظم آقای خسروشاهی حرسه‌الله تعالی عن العاهات والآفات؛ به عرض می‌رساند: بعد از تقدیم عرض سلام و ارادت و استعلام از صحیح‌مندی مزاج بهاج سرکار، خاطر شریف را مستحضر می‌دارد: مرقوم جناب‌عالی زیارت شد. بنده نامه‌ آقای طباطبائی۱۱ را دیشب گذشته تقدیم حضرت آیت‌الله نمودم. چون بنده را امر فرموده بودند که بروم خدمتشان، وقت را مناسب دیدم، ولی حضرت ایشان محول نمودند به خود حقیر و دو سه مورد هم به بنده ارائه دادند. بنده فعلاً از انجام این کار معذورم.
و اما درباره آقایان نهضتی‌ها بنده آنهایی را که واقعاً مردمان به دردخور هستند و خودگذشتگی هم دارند، نسبتاً به حضرت‌عالی معرفی می‌کنم، البته در بین جوانان و همقطاران خود ما، بنده عده‌ای را سراغ دارم که در آتیه با آنها می‌توان کارکرد و کارهای مثبتی انجام داد و اینهایی را هم که حضورتان عرضه می‌دارم، جوانان متعبد و معتقد به مبانی دینی هستند و عمل هم می‌کنند.
۱) آقای مهندس چمران که جوانی است مستعد و خوش‌قریحه و فهمیده و مستقیم و آشنای به مبانی اسلامی و دینی.
۲) اخوان اثباتی که با پدرشان بنده مدتهاست دوست هستم. برادر ک-وچک در بانک در قسمت بروات. این‌دو برادر، هم کاری و زی-رک مورد اطمینان هستند. آقای اثباتی و برادر بزرگ ارشدشان اطلاعی ندارم، ولی در بین آنان، آقای مهندس چمران ممتاز است.
۳) آقای باقرآقا رضوی که البته به حالات ایشان آشنائی کامل دارید.
۴) آقای مهندس سحابی بسیار جوان است و مورد اطمینان هستند، اگرچه مثل آقای چمران و بعضی از دوستان دیگر نیستند؛ ولی آدم خوش‌نفس و معتقدی می‌باشند و قابل.
۵) آقای آقاسیدابوالقاسم رضوی اخوی باقرآقا، بسیار جوان درست و پایدار و استوار و معتقد و کاری. ایشان هم کم‌نظیرند در بین اقران. جناب‌عالی در تماس با اینها می‌توانید نهضتی‌ها را کاملاً بشناسید. اگر خواستید تهران بروید، بنده به آقای چمران می‌نویسم کلیه دوستان نهضتی خود را که صددرصد مورد اطمینان می‌باشند، به شما معرفی نمایند.
۶) آقای نوائی دارپور کوی دانشگاه امیرکبیر، آقای مهندس قدسی ملایری آقای مهندس حسین یزدی، اینها عده‌شان کم است.
۷) آقای مهندس بازرگان.
۸) دکتر سحابی، دکتر قریب، دکتر فرشاد و عده‌ای دیگر از اساتید دانشگاه و تجار بازار و غیراینها هستند.
۹) مهندس تابنده. ۱۰- آقای دکتر وصال. ۱۱ - دکتر یزدی. ۱۲ - دکتر وفائی در قم.
اشخاصی‌که بنده به آنها اطمینان ندارم، چون نظریه خودم را حجت از برای دیگران نمی‌دانم و یا ممکن است اشتباهی رخ دهد، از ذکرشان خودداری می‌کنم. بعد خواهم عرض کرد. کاغذ هم وافی از برای ذکر نام همه آنها نیست، خصوصیات آنها را باید بعدها عرضه بدارم.اگر خواستید و یا ایام عید طهران تشریف آوردید، بنده آدرس می‌دهم آنجا ممکن است ملاقات از همه آنها به عمل بیاید.
بنده تمنا دارم به احدی از اهل علم، این قسم مطالب را اظهار ننمایید؛ چون حقیر مخالف خیلی دارم و از خداوند می‌خواهند مستمسکی به دست بیاورند و بنده را نابود کنند. برخی از عامّه ناس و اصحاب خناس در این لباس هستند، علاوه براینکه مردمان غیرواقف به اوضاع هستند، اشخاص لجوج و معاند و بی‌بندوبار می‌باشند و هم ثقل طبایعهم عن‌الخروج الی انشأه‌ اخری و مجاوره`‌‌العاکفین حول حرم‌الحق و الحقیقه`‌ و کعبه`‌ الانسانیه`‌ و البیت الشرف قعدوا اول مره`‌ مع القاعدین و قال الحق فی حقهم: و لو ارادوا الخروج لاعده له ولکن کره‌الله انبعاثهم و قیل اقعدوا مع القاعدین. ولعمر الحبیب ان ذکر هم یوجب الملال و الحرمان عن مشاهده`‌ الحق و تضیع نقدالعمر و قل کل یعمل علی شاکلته.
مه فشاند نور و سگ عوعو کند هر کسی بر طینت خود می‌تند
دیگر آنکه: بنده از مرقوم قبلی جناب‌عالی مکدر نشدم و عرض کردم موضوع را خود ملتفت بودم وهستم و از جریانات کاملاً اطلاع دارم، احتیاج به تذکر نداشت و حمل برمعانی دیگری هم نکردم و در عقاید و افکار منور جناب‌عالی که از روح پاک و آزادت سرچشمه می‌گیرد و متصل است به ارواح طاهره ائمه دین و دعاه‌ حق سلام‌الله علیهم اجمعین، تقدیر می‌کنم.
مرقوم جناب‌عالی ایهام مختصری داشت. به هرحال اینها قابل بحث نیست، باید ما در فکر باشیم که بتوانیم در آتیه‌ کاری بکنیم که از زحمات خود نتیجه گرفته باشیم. اگر جدیت به عمل آید، می‌توان کاری انجام داد که مورد رضایت خداوند و حضرت ولی امر هم باشد. اصولاً سستی و انحراف فکری و اعوجاج سلیقه و دوری از اجتماع، روحانیت را به کلی از پای درآورده، کارهای مثبت حسابی با این محیط، محال است از ما سر بزند. چند روزی نخواهد گذشت که این ظاهر غیرکاشف از باطن و واقع هم از میان خواهد رفت.رابطه خودتان یا حقیر را با آقایان نهضتی‌ها، به آقای حجتی و بعضی دیگر که تمایل با فدائیان اسلام داشتند یا اگر از آنها کسی باقی است دارند، اظهار ننمایید. آنها با نهضتی‌ها و مصدقی‌ها رابطه خوش ندارند. این موضوع را تا به‌ حال به شما تذکر نداده بودم که دو سه نفر از نهضتی‌ها از بنده سؤال نمودند و کاغذی هم نوشتند در تحقیق حال جناب‌عالی که: آیا با حضرات رابطه دارند؟ همفکرند یا نیستند؟بنده نوشتم ایشان در قم تحت‌تأثیر هیچ فکری واقع نمی‌شوند.۱۲‌
جلسه‌ای هم که آقا... دارد. سرکار در او شرکت نکنید که به نفع شما تمام نخواهد شد. به جان عزیز خودت و به مادر هر دوی بنده و شما حضرت صدیقه کبری سلام‌الله علیها قسم که بنده از روی غرض، عرضی نمی‌کنم. جهاتی در خفا در بین است که سرکار واقف نیستید و به هر تظاهر دینی ترتیب اثر ندهید.
ای بسا کس را که صورت راه زد قصد صورت کرد و بر الله زد
در جلسات فدائیان هم حاضر نشوید. بعضی از آنها مثل آقای حجتی یعنی حجتی بزرگ مردم خوبی هستند، ولی بعضی از آنها کمتر از آنها...، نیستند و از هیچ کاری هم باک ندارند. اگر دلیل جهت عرائضم خواستید، مطالبه نمائید.۱۳‌
خلاصه کلام آنکه: در بین ملیون طهران و جاهای دیگر مردمانی هستند که ترقی و تعالی این مملکت را طالبند و در بین نهضتی‌ها جوانانی هستند که نیتشان پاک است. در دین و دیانت هم اطلاع دارند و سعادت این مملکت را به ترویج دین می‌دانند. نقطه مقابل این جوان‌ها، یک عده جوانان فعال دیگری هستند که اوضاع آنها را منحرف کرده، ولی قابل هدایتند.ما باید با فداکاری هرچه تمام‌تر قدم پیش بگذاریم و زبده‌ترین افراد همین جوان‌های مصدقی یا نهضتی هم باشد، تماس گرفته جمعیتی تشکیل بدهیم که بعدها بشود کار انجام داد و بنده اعتقاد دارم عنقریب موقعیت به دست مردم خواهد آمد. آینده تاریک در بین نیست.۱۴ نمی‌دانم سرکار با آقای بهشتی و نیز آقای مجدالدین محلاتی تماس دارید یا خیر؟
ارادتمند: جلال آشتیانی‌
نامه سابق حقیر اگر زنندگی داشت، خواهید بخشید، خدا شاهد است بنده نظری نداشتم، ولی مرقوم شما زننده بود. اگر به مقامات معنویه و حسن عقیدت شما اطلاع نداشتم، جواب هم نمی‌دادم و همیشه بنده مواظبم که رفقا از بنده ضرری نبینند. بیش از این مزاحم نمی‌شوم.
گر دهم من شرح آن بی‌حد شود مثنوی هفتاد من کاغذ شود
عرض دیگر آنکه: در بین رفقای طهران بعضی‌ها ارتشی هستند، اگر مایل هستید، معرفی کنم تا با آنها تماس نزدیک بگیرید و کاغذی به آقای سحابی و بعضی دیگر از رفقا نوشتم ازافکار مقدس و نیات حسنه جناب‌عالی برایشان گوشزد کردم. بنده همه آقایان را امیدوارم بیایند خدمتتان، ولی یک تمنا دارم: گرمی با آنها مانع اشتغال به تحصیل شما نشود .اگر سرکار زحمت بکشید و مرد محققی هستید، محقق‌تر شوید، بیشتر جامعه بشری از جناب‌عالی استفاده می‌نماید.
▪ نامه پنجم‌
بسمه‌تعالی وله الحمد و المجد/ برادر گرامی و پسرعموی معظم و دانشمند مفخم آقای آقا سیدهادی تبریزی دام مجده و علوه؛ بعد از تقدیم عرض ارادت و سلام، خاطر شریف عالی را تصدیع می‌دهد براینکه: اصول ده‌گانه را برای ارادتمند فرستاده بودید و نظریه خواسته بودید. مطالب اگرچه من حیث‌المجموع خوب و حاکی از هدف مقدسی می‌باشد، ولی تنظیم و ترتیب آن طوری است که کاملاً واضح و روشن است که از فکر کامل و منظم و ریخته و آشنای به اوضاع و طرز فکر رهبران عظیم‌الشأن اسلامی و متدربان در سیاست دینی صادر نشده و مواضعی را بنده در نظر گرفته‌ام که بر فرض توفیق و مشیت حق‌تعالی‌ تنظیم و ترتیب خواهم داد و تقدیم شما خواهم نمود.۱۵ چندین مرتبه هم از بنده مطالبه نموده‌اند. علاوه براین بعضی از رفقا که در پاریس مشغول تحصیل است، کاغذی به ارادتمند نوشته است در یک موضوع مهمی خواهش نموده رساله نوشته شود، بعد معظم‌له ترجمه نمایند به انگلیسی و فرانسوی. بنده به واسطه عارضه کسالت چشم و ضعف اعصاب به تنهایی از عهده این کار برنمی‌آیم. اگر سرکار وقت داشته باشید، کاغذ را برایتان بفرستم، هم موضوع بسیار موضوع قابل توجهی می‌باشد که از لحاظ خدمت به دین بی‌اندازه قابل تمجید است. به هرحال دو ورق از اصول ده گانه پیش بنده مانده بود، تقدیم شد. استدعا دارم بعد از مطالعه، ارجاع بدهید که مورد نیاز است.
مطلبی را می‌خواهم به شما تذکر بدهم و از هر لحاظ قابل تذکر است اگر چه گفت: «مثنوی را تو مبدا بوده‌ای» و این قسم حرفها نیست که از نظر شریف مخفی باشد، ولی تذکرش لازم است: از این موضوعات با احدی از اهل قم صحبت ننمایید که بسیار بسیار ضرر دارد در ارتباط خودتان با آقایان طهران و ارتباط دوستی بنده با آنها نباید کوچک‌ترین مذاکره به عمل بیاید که سم ناقع است. افکار نوعاً ضعیف و هیولایی و غیروارد به امورات برای شما زحمت ایجاد خواهند نمود و بعضی از دوستان بنده در خارج ایران تحصیل می‌نمایند و پایبند به عقاید مقدسه و اهداف عالی می‌باشند. پاره‌ای موضوعات علمی را تذکر می‌دهند، بنده با آنها مکاتبات رسمی دارم به نزدیک‌ترین دوستان خودم نگفته‌ام، با اینکه ابداً ضرری برای من ندارد اطلاع دوستان؛ ولی این نهضتی‌ها مورد غضب دولت وقت هستند. اگر شما مکاتبه هم خواستید، با آنها ننمایید. زیاد احتیاط کنید و نوع مطالب را به پیغام یا تماس نزدیک به آنها برسانید.۱۶‌
اصول ده‌گانه را مطالعه، به بنده رد نمائید و نظریات خودتان را هم اگر بدهید، بنده استفاده خواهم کرد و مطالعات این قسم مباحث شما را از هدف عالی‌تر که استحکام مبانی علمی باشد، باز ندارد و با همه این رفقای طهرانی هم مکاتبه ننمائید.
آقای مهندس بازرگان، آقای دکتر سحابی، آقای مهندس سحابی، آقای مهندس رضوی و آقای طاهری و یکی دو نفر دیگر مورد اطمینان‌اند و با هرکه هم خواستید تماس بگیرید، با آقای رضوی ما مشورت نمائید. بین همین آقایان نهضتی‌ها اشخاصی هستند که باید کاملاً از آنها ملاحظه نمود. می‌خواستم حضوراً این عرایض را عرضه بدارم، وقت نکردم.باز هم عرض می‌کنم در مکاتبات کاملاً مواظب باشید بعضی از افکار کوتاه بلکه ناپاک در بین ماها هست و این حرف‌ها باعث می‌شود انسان را «هو» نمایند.کاغذی را هم که به آقای رضوی نوشته بودید، ایشان در حضور چند نفر از اهل علم قم در طهران به من داد. به مجرد اینکه خواست بگوید این کاغذ از یکی طلاب قم است، بنده اشاره نمودم که در اینجا صلاح نیست صحبت شود. بعد از قرائت مرقومه، بنده بعد از فکر زیاد فهمیدم که سرکار نوشته‌اید.
آقای طاهری و رفیقش را هم زیارت کردم. چند نفر از همفکران آقایان صبح جمعه حجره بنده بودند راجع به اصول ده‌گانه مذاکرات زیادی شد و به عقیده بنده این نظریه تأمین نخواهد شد و به جایی نخواهد رسید.
جلال‌الدین آشتیانی‌
▪ نامه ششم‌
بعد از تقدیم عرض ارادت و سلام خاطر سرکار را مستحضر می‌دارد؛ سه پاکتی که توسط آقاسیدعبدالحسین۱۷ ارسال می‌شود، بدهید به آقای رضوی موضوع اصول ده‌گانه است، باید با بعضی از دوستان تجدیدنظر نموده، توسط آقای محلاتی خواهم فرستاد، چون حال و وقت تجدیدنظر را ندارم. و این را به خود سرکار عرضه می‌دارم بنده مدت دو سال با این نهضتی‌ها کار کردم، تالی فاسد هم برای بنده داشت. بعضی از مقالات آنها را که به خط بنده بود، حکومت نظامی نمی‌دانم به چه وسیله به دست آورده و سخت بنده را تعقیب نموده و حضرت آیت‌الله بروجردی سعی بلیغی مبذول داشته تا از تعقیب این امر حضرات منصرف شوند.۱۸‌
در این مدت بنده افرادی را در بین آنها سراغ کرده‌ام که حتی جاه‌طلبی و ولع در ترا‡س به حد وافر در آنها موجود است. روی همین میزان کاری نکرده‌اند، لذا خیلی علاقه به همکاری ندارم با قطع اینکه کاری از پیش نمی‌رود در این کارها یگانه عامل مؤثر ازخودگذشتگی است که یادش بخیر!
عده‌ای از ‌آقایان اظهار تدین می‌نمودند به اندازه‌ای که من فریفته آنها شدم، بعد معلوم شد مخالفت دستورات ضروری اسلام پیش آنها مباح است، بلی در بین آنها برخی موجودند که واقعاً اعتقاد دارند و عمل هم می‌کنند علی‌الظاهر حب جاه و ریاست هم در آ‌نها نیست که قلیل من عبادی‌الشکور - و عده کمی از آنها هم پیشرفت کار را منحصر به اعمال قواعد حقّه اسلامیه می‌دانند که فرمود ثله‌ من الاولین؛ ولی در اثر تشویق آقای مهندس رضوی و آقای نخشب و بعضی دیگر به قول معروف و سخن مألوف: با این همه از سابقه نومید می‌شوم، گاهی صحبتی می‌کنم.
تذکر قسمت اخیر هیچ لازم نبود و بنده خودم این جهات را متوجهم فقط و فقط برای حفظ شئونات، بنده از تعارف هم خودداری می‌کنم. گذشته از حفظ شئونات بنده از احدی واهمه ندارم. دفع شر اینها برای بنده مثل آب خوردن است. این‌گونه مردم از هر جهت وامانده‌ترین موجودات محسوبند! «از خیالی جنگشان و صلحشان، از خیالی نامشان و ننگشان.» چند نفر از دوستان طهران کراراً به بنده فرمودند با شما تماس بگیرم حتی سؤالاتی راجع به شما از من کردند. ممکن است از طاهری و دیگران سؤال نمائید، به هیچ نحو حاضر نشدم که حتی صحبت کنم با سرکار.
با این محیط فاسد که منشأ کلیه مفاسد و بذر آفت همه اصلاح‌ها و ام‌الفساد تمامی پیشروی‌ها می‌باشد، باید احتیاط از دست داده نشود و به اصطلاح داغ باطله بر پیشانی انسان زده نشود. یک عده مردم مجهول‌النسب که برای انعقاد اجتماع به درد می‌خورند، بدون تربیت خانوادگی و نجابت اصلی به اسم اهل علم، به جان مردم بدبخت افتاده‌اند والعجب من هولاء یزعمون ان بهم قوام‌الدین و بقاء شریعه‌ سیدالمرسلین و الی زماننا هذا ما سمعنا یهودیاً آمن بید و احد منهم و لا نصرانیاً اسلم، ولعمری انهم ینادون من مکان بعید.
بنده هم چون صریح‌اللهجه هستم عرض می‌‌کنم (رویه جناب‌عالی هم تا اندازه‌ای مرضیّ و پسندیده خدا و رسول است) بین حقیر و جناب‌عالی واسطه اصولاً موجود نبوده که جبر محیط و زمان موجب قطع و انفصالش شود، به اندازه‌ای بنده در این‌
امورات با احتیاط هستم که حد ندارد. تا اندازه‌ای هم باید خود جناب‌عالی فهمیده باشید.‌موضوع راجع به مطلب معروضه در عریضه قبلی را هم فرستادم. چند سؤالی هم یکی از دوستان که به وسیله آقای راشد با او دوست شدم، درس قدیم هم قدری خوانده است و مذاقش مذاق صوفیه است، از آمریکا برای حقیر فرستاده. بنده در سؤالات تصرف کرده به زبان خودمان درآورده‌ام و جوابی هم تهیه نموده‌ام. آقای نهاوندی از بنده گرفتند که بعد از مطالعه رد نماید.۱۹‌
▪ نامه هفتم از نجف‌
دوست عزیز و برادر ارجمند و دانشمند معظم جناب آقای خسروشاهی دام اجلاله العالی؛ السلام علیکم و علی من احبکم و الرحمه‌ والبرکات.‌ دیروز گذشته نامه جناب‌عالی را بعد از مدتی انتظار زیارت کردم. تصور می‌‌کردم که از محوشدگان محسوب شده‌ام. قصه کتاب این سید دیوانه۲۰ را بنده چند روز قبل شنیدم، خیلی ناراحت شدم از این پیشامد. این جوان نادرست چند سال از محضر استاد‌آقای طباطبائی استفاده نموده است، حق استادی را فراموش نموده، خود را تابع شیطان قرار داده است. خداوند او را مورد سخط خود قرار داده است که نسبت به استاد خویش حق‌ناشناسی نموده و کمر خصومت و دشمنی بسته و خود را در ورطه هلاکت قرار داده است.
برادر جان! اهل علم اینجا احتیاج به نوشته آن سید ندارند و خودشان با آقای طباطبائی مخالفند. نظر این است که بنده مباحثه نکنم در این امورات. چه باید کرد! کتاب سید در اینجا منتشر شده است. قصه مهم اینجا داستان فخر واعظ شیرازی است با آقای میرزا آقای اصطهباناتی که امتحان را تحریم نمود.۲۱ فخر را بنده از قدیم می‌‌شناسم. مردی با تقوا و دیانت است. به جرم ترویج از آقای بروجردی به مجرد ورود در نجف، آقامیرزا آقا او را متهم به تصوف نمود که خیلی بد شد. مانع شدند یک عده رجاله از منبر رفتنش. خیلی برای میرزا آقا گران تمام شد این کار، و یک عده هم طرفدارش شدند. در خواندن این دو اعلامیه به اصل و فرع مطلب پی‌می‌‌برید.۲۲‌
آقا جعفر زنجانی را سلام برسانید.۲۳ بفرمایید خیلی کم لطفید. معلوم می‌‌شود از مخلص بدی دیده‌اید. هیچ یادی ننمودند و... بفرمایید چون جواب استخاره ندارید. راجع به آن موضوع بنده شرحی به آقای خامنه‌ای نوشتم و شرحی هم آقای میردامادی به همشیره خود نوشت که در قصه تعلل نورزند. علی ای حال خداوند شما را موفق گرداند. هوای اینجا گرم شده است و چون آقای آقا میرزا عبدالهادی امر نموده‌اند،۲۴ بنده حتی‌المقدور اینجا هستم... اگر فرمایشی دارید، مرقوم دارید حاضرم در انجام آن. از کثرت گرمی از تطویل معذرت می‌‌خواهم. ارادتمند: جلال آشتیانی.
حضرت استاد علامه آقای طباطبایی را حتماً از محل حقیر عرض سلام و دست‌بوسی بفرمایید و بگویید اشعار حکمت مرحوم آقای کمپانی را با معادش مشغول طبع هستیم. آقای خلخالی را تشویق نمودم که طبع کنند. به معظم له عرض کنید بنده معاد آقای حاج شیخ را مشغولم شرح می‌‌کنم و بنا دارم اثبات کنم حقانیت قول مرحوم آخوند را و آقای آقا شیخ نصرالله حاضرند کمک کنند که طبع کنیم. این معنی را با استاد مشورت نمایید. اگر صلاح می‌‌دانند، اقدام به طبع آن بنمایم. جوابش را برای بنده مرقوم فرمائید.۲۵‌
همان‌طور که در مقدمه این نامه‌ها اشاره شد، شرح و بسط و توضیحات نکات مبهم، نیاز به فرصتی دیگر دارد که انشاءالله به هنگام چاپ مستقل این یادمان، به آنها خواهم پرداخت که گویای چگونگی بخشی از تاریخ معاصر ایران و حوزه‌های علمیه قم و نجف تواند بود.
▪ و آخرین خاطره‌
یک روز در مشهد مقدس که برای زیارت مولا علی‌بن موسی‌الرضا(ع) رفته بودم، به دیدار آقاسید جلال‌الدین رفتم تا تجدید عهدی و دیداری به عمل آید. طبق معمول سر زدن ما بدون تعیین وقت قبلی بود، و هنگامی که به منزل ایشان رسیدم، ظاهر امر نشان داد که ایشان عازم بیرون رفتن ازمنزل هستند؛ ولی خواست طوری نشان دهد که قصد خروج ندارد! گفتم: «استاد، حقیر که تعارفی با حضرت‌عالی ندارم، اگر عازم جایی بودید، من مزاحم نمی‌شوم!» استاد گفت: «نه! مهم نیست، یک وقت دیگر می‌روم. بیایید بنشینید و ببینیم در قم چه خبر؟!» مقداری که صحبت کردیم، گفتم: «استاد، شما عازم رفتن بودید و من مرخص می‌شوم!» گفتند: «واقعش این است که من قصد داشتم به دیدن «شیخ ایسی» بروم که اهل فلسفه و معنی است و در مشهد مقدس گوشه‌گیر و «منزوی» است و گویا که این بلد: دار لا‡هل الجهل مکرمه و لذوی الفضائل دارد اضیق و الفنک ولی من گاهی به ایشان سر می‌زنم!»
من اسم شیخ ایسی را قبلاً هم شنیده بودم، ولی او را ندیده بودم و باید اشاره کنم که شیخ «سیف‌الله ایسی بادکوبه‌ای» از علمای اهل معرفت و حکمت در خراسان و مدرس رسمی فلسفه‌ مشاء بود و احاطه‌ای به حکمت اشراق و صدرایی هم داشت و می‌گفت: «اسفار ملاصدرا چون آب روان است» او از شاگردان مبرز مرحوم آقا بزرگ میرزا عسکری شهیدی متوفی به سال ۱۳۱۵ ق بود.
به استاد گفتم: «اگر اشکالی ندارد، من هم با شما می‌آیم.» اظهار مسرت کرد و گفت: «چه اشکالی دارد؟» این بود که همراه ایشان عازم منزل شیخ شدیم.. در طول راه آقا سیدجلال به تعریف مقام علمی و فضل و کمال وی پرداخت و در پایان گفت که: «شیخ فرزند کوچکی دارد که چون حضرت یوسف می‌درخشد و مظهری از جمال حق تعالی است! و انسان در چهره‌ او تجلی زیبایی مطلق حق تعالی را به وضوح می‌‌بیند!» من گفتم: «مگر موجودات و مخلوقات دیگر، مظهر حق تعالی نیستند؟» گفت: «چرا، کل ما فی الوجود مظهر تجلی حق تعالی هستند؛ ولی فرزند این شیخ، مظهری از تجلی کامل جمال‌ الهی است... مثل جمال حضرت یوسف، البته:
در جهان چون حسن یوسف کس ندید حسن آن دارد که یوسف آفرید
به هرحال تجلیات حق تعالی همه جا یکسان نیست. در مورد یوسف، آنچنان می‌شود که همه بانوان به گفته قرآن انگشتان دست خود را می‌برند! فقطعین ایدیهن.‌و در مورد حضرت موسی، تجلی به درخت آنچنان ظهور پیدا می‌کند که خَرّ موسی صعقا، (موسی غش می‌کند).» توصیفات آقا جلال از «تجلیات حق تعالی» اوج گرفته بود که به درب خانه شیخ رسیدیم. پس از ورود و ملاقات شیخ ودیدار فرزندش، طبق معمول، بحث فلسفی شیخ و جلال آغاز شد و هر دو در امواج دریای بی‌‌کران حکمت مشاء و اشراق، غوطه می‌خوردند و عجب آنکه استاد جلال در استدلالهای خود، وقتی به اسفار یا مثنوی مولانا اشاره و استناد می‌کرد، صفحه و سطر مورد نظر را هم ذکر می‌کرد و وقتی کتاب باز می‌شد، همان بود که سید گفته بود و این حافظه نیرومند خدادادی را من در استاد محمدتقی جعفری نیز دیده بودم که علاوه بر ذکر شماره صفحه و سطر، در طرف چپ یا راست قرار گرفتن صفحه‌ در کتاب هم اشاره می‌کرد و چنین نیز بود!‌ پس از دیدار مفصل شیخ، با استاد بیرون آمدیم و علی‌رغم تعارف و اصرار، مزاحم ایشان نشدم. ایشان به خانه خود رفت و من به حرم مشرف شدم.
نعمت الله موسوی
پی نوشتها
‌۱- موضوع مربوط به نشر خبر همکاری این‌جانب با نهضت مقاومت ملی بود که البته در آن زمان، به قول استاد آشتیانی در نامه دیگری، «سمّ قاتل» بود و یکی از دوستان نقل کرد که این موضوع را آقای آشتیانی به «برادران کنی»--- آیت‌الله مهدوی کنی و اخوی بزرگوار ایشان که در آن زمان از طلاب فاضل و متدین و اهل تهجد در مدرسه‌ حجتیه محسوب می‌شدند--- گفته‌اند و استاد آشتیانی در پاسخ گله من چنین نوشته‌اند.
۲- مراد از حجتی بزرگ، برادر عزیز ما حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین آقای شیخ محمدجواد حجتی کرمانی است که به قول مرحوم آشتیانی، «مستغنی از تعریف» هستند و بحق «ما کذب الفوأد مارأی».
‌۳- مراد، مدرسه حجتیه است که در آن ایام اختلافاتی در بین طلاب، به خاطر «تولیت» مدرسه و عدم صلاحیت وی رخ داد و موجب اغتشاش و حتی زد و خورد بین بعضی‌ها شد.
‌۴- قرار بود دوستان مذهبی نهضتی مرکز، به قم بیایند و جلسه‌ای مشترک با دوستان قم داشته باشیم و چون خبری نشد و من در یادداشتی که به ایشان فرستادم، موضوع را جویا شدم که در پاسخ چنین مرقوم داشتند که در متن نامه آن را خواندید.
۵- در قم دو نفر از پزشکان معروف مذهبی با نهضت همکاری داشتند که یکی برادر گرامی جناب آقای دکتر عباس وفائی، دندانپزشک معروف قم و دیگری آقای دکتر سیدعباس روحانی، پزشک داخلی و از خاندان «روحانی‌»ها در قم بودند... در توزیع نشریات و ارتباط با تهران، این دو بزرگوار نقش ویژه‌ای داشتند.
‌۶- اشاره به طرح و برنامه‌هایی است که مهندس باقر رضوی آنها را مکتوب و برای تصویب نهایی به قم فرستاده بود و دوستان قم با آن برنامه‌ها موافق نبودند.
۷- در کل نامه‌ها، اسامی اشخاصی که استاد آشتیانی آنها را قبول نداشت و نامشان را برده بود، به علت آنکه همه آنها به رحمت خدا رفته‌اند، حذف گردید.
‌۸ - استاد آشتیانی به علت شکست طرحهای نهضتی‌ها و اختلافات آنها قصد داشت که با جمع‌آوری عناصر مذهبی مخلص و فعال، سازمان دیگری را تشکیل دهد و در راستای اهداف سیاسی، با آنها همکاری کند؛ ولی توفیق این کار باز به علت تفوق طلبی بعضی‌ها در تهران، به دست نیامد!
‌۹- مراد آقای دکتر عباس وفائی است که به بهانه‌ دندان درد، به مطب--- یا به قول قدیمی‌ها محکمه---‌ ایشان رفتم و دیداری حاصل شد.
۱۰- آقای حاج محمود حبشی از تجار و اخیار و فعالان بازار تبریز بود و می‌توان گفت در هر کار خیری پیشقدم و طلیعه‌دار بود و از دوستان صمیمی حقیر به شمار می‌رفت .این نامه را استاد آشتیانی «تبریز» فرستاده بودند.
‌۱۱- مرحوم استاد علامه طباطبایی، نامه‌ای خطاب به آیت‌الله بروجردی درباره غوغای بعضی از قشریون حوزه، علیه ایشان، نوشته بودند که آن را به من دادند تا به استاد آشتیانی برسانم و من نامه را به آقای آشتیانی دادم و ایشان نامه را به آیت‌الله بروجردی تحویل داده بودند؛ ولی متأسفانه از اقدام لازم «معذور» شده‌اند که علت آن را به بنده هم نگفتند!
‌۱۲- قبلاً اشاره کردم که ارتباط با نهضتی‌ها در حوزه علمیه قم، به قول استاد آشتیانی موجب نابودی می‌شد و لذا ایشان اصرار داشتند که کسی از دوستان، حتی آقای حجتی کرمانی حفظه‌الله که هوادار فدائیان اسلام بود، از این موضوع آگاه نشوند.
و من البته، هم با فدائیان اسلام ارتباط داشتم و هم با نهضتی‌ها، و این امر را در راستای اهداف اصلی خود - که به قول ایشان «تحت تأثیر هیچ فکری واقع» نمی‌شد، می دانستم. البته تذکار ایشان در این زمینه و یا توصیه به عدم شرکت در جلسات، در واقع از روی خیرخواهی بود.
۱۳- استاد جلال آشتیانی با توجه به روحیه خاص حقیر و توجه به علاقه‌ام به فدائیان اسلام، علاوه بر توصیه‌ها و تأکیدهای حضوری، به طور کتبی نیز چند بار مرا از شرکت در جلسات فدائیان اسلام و یا حتی تماس و مراوده با آنها، برحذر می‌داشت و اعتقاد داشت که چون مرجعیت با روش آنها مخالف است، نباید با آنها همکاری کرد! و از اینجا البته کاملاً روشن می‌شود که موضوع وساطت ایشان در نزد مرحوم آیت‌الله بروجردی، در این زمینه و پاسخ عجیب و غریب ایشان به وی عاری از صحت است و البته با مقام و موقعیت آیت‌الله هم آن‌گونه پاسخ، سازگار نیست.
‌۱۴- استاد جلال در قم و تهران تلاش خاصی برای ایجاد تشکلی جدید در راستای استمرار نهضت و اهداف ملی - اسلامی به عمل آورد که متأسفانه انحصارگرایی و خودمحوری و ریاست‌طلبی بعضی از نهضتی‌ها مانع از موفقیت این تلاش گردید.
۱۵- در مورد اصول ده‌گانه که در واقع هدف و برنامه «جمعیت تربیتی - اجتماعی - عملی» - متاع - بود، قبلاً اشاره‌ای داشتم و در اینجا باید به آن افزود که نظریات تکمیلی استاد آشتیانی و حقیر، به آقایان عرضه شد و ظاهراً در عمل ترتیب اثری نداشت و «متاع» هم خیلی دوام نیاورد و در واقع مقدمه‌ای شد برای پیدایش «نهضت آزادی».
۱۶- تاکید استاد جلال بر عدم افشای ارتباط با تهران و نهضتی‌ها، علاوه بر جو سیاسی حاکم بر مرکز، و تعقیب رژیم، برجو حاکم بر حوزه علمیه قم نیز تأثیر داشت؛ چرا که در آن محیط و در آن زمان سیاسی شدن به قول استاد «سم ناقع» یا «قاتل» بود.
۱۷- مراد آقای سیدعبدالحسین لاله‌زاری است که در مدرسه حجتیه، در کنار حجره حقیر، حجره‌ای داشت و چون در نزد استاد جلال‌الدین درس می‌خواند، رابط خوبی برای تبادل‌نامه‌ها و اعلامیه‌ها بود و شاید هم خود از محتوای پاکتهای تبادل، اطلاعی نداشت.
۱۸- قبلاً در این باره توضیح داده‌ام و خلاصه ماجرا این بود که استاد جلال شرحی درباره پیک اعزامی شاه به نزد آیت‌الله بروجردی و عدم پذیرش گفته‌های او از طرف ایشان، مطالبی با خط خود نوشته و به نهضت می‌فرستد که دستخط استاد «لو» می‌رود و موجب دردسر که با وساطت آیت‌الله بروجردی رفع می‌شود.
۱۹ - این نامه به علت حساسیت موضوعات مطرح شده، نام گیرنده (اینجانب) و امضای نویسنده را ندارد.
۲۰- یکی از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی رساله ای تحت عنوان «حول‌المیزان» در قم منتشر ساخته بود که در آن علامه طباطبائی متهم به انکار معاد جسمانی و غیره شده بود و در نهایت، مؤلف (غفرالله‌له) استاد را تکفیر کرده بود!
من نسخه‌ای از آن رساله را همراه نامه‌ای به استاد آشتیانی که در آن زمان، در نجف اشرف اقامت داشت، فرستادم که در پاسخ آن، ضمن اعلام وصول، مطالبی را مطرح ساخته که می‌خوانید.
۲۱- مرحوم آیت‌الله بروجردی به پیشنهاد بعضی از علمای نجف تصمیم گرفته بود که مانند حوزه علمیه قم، به طلاب حوزه نجف نیز شهریه‌ای بدهد و این امر را موکول به امتحان از طلاب نموده بود که متأسفانه با مخالفت و حتی «تحریم» بعضی از بزرگان نجف روبرو شد و آیت‌الله بروجردی هم موضوع را منتفی اعلام کردند.
۲۲ - استاد آشتیانی دو اعلامیه منتشر شده در نجف را همراه نامه خود فرستاده بود که تجدید نشر آنها ضرورتی ندارد!
۲۳- مراد حجت‌الاسلام والمسلمین برادر عزیز و ارجمند جناب آقای سیدجعفر شبیری زنجانی، فرزند مرحوم آیت‌الله آقا سیداحمد زنجانی است که ارتباط وثیقی با استاد داشت.
۲۴- مراد مرحوم آیت‌الله آقا سیدعبدالهادی شیرازی از مراجع معروف نجف اشرف می‌باشدکه استاد در مدت اقامت دو ساله در نجف از دروس ایشان استفاده می‌‌کرد.
۲۵- موضوع را به استاد علامه طباطبائی معروض داشتم و ایشان از این امر استقبال کردند و در ضمن هشدار دادند که «آقای آشتیانی مواظب اوضاع باشند طوری نشود که مجبور به ترک آنجا بشوند!» و البته پیغام ایشان به آقای آشتیانی ابلاغ شد!
http://khosroshahi.net/article/detail_art.php?artid=۱۴۱&flag=۱&merg=۱ : منبع


همچنین مشاهده کنید