پنجشنبه, ۱۲ مهر, ۱۴۰۳ / 3 October, 2024
مجله ویستا

نامزدی


نامزدی
نامزدی
(The Betrothal)
حمزه موسوی‌پور
گیوم آپولینر (Guillaume Apollinaire)
تولد ۱۸۸۰، مرگ ۱۹۱۸ میلادی
آپولینر دوست و حامی نقاشان سبک کوبیسم بود. فرم و تجارب شعری او با به کار گیری ضرب آهنگ و استفاده از علایم نقطه گذاری و طراحی حروف و کلمات شکل گرفته است. قبلاً این پدیده در تجربه های برگرفته از کارت پستال های زمان جنگ اول جهانی به کار رفته است.
شعر نامزدی به نقاش معروف، پیکاسو اهدا شده است. این شعر در اصل، هشت بند بوده که فقط بندهای نخست و سوم و چهارم و ششم در ترجمه ی انتشارات پنگوئن در سال ۱۹۶۵ از متن فرانسوی چاپ «گالیمار» (Gallimard) به انگلیسی ترجمه شده است.
گفتنی است که شعر در خلال ناکام ترین ایام زندگی آپولینر، پس از دستگیری و آزادی او از زندان نوشته شده است.
نکته ی آخر، این که اولیور برنارد، شعر را از فرانسه به انگلیسی برگردانده و این ترجمه ها از انگلیسی به فارسی برگشته.

بهار، عاشقان پیمان شکن را به پریشانی می خواند
و پرهای آبی را مجال می دهد که زمانی دراز در پیچ و تاب باشند
لرزان در کنار درختان سرو، جایی که اشیان پرندگان آبی است.

در بامداد قدیسه ای گل های نسترن را می چیند
فردا می آید و گل های شب بو را می چیند
تا در آشیان کبوتران جای دهد
آن کبوتر نرینه ای که در شامگاه به روح القدس می ماند.

دختران، این دیر رسیدگان، به لیموزاران
عاشق شده اند آنسان که ما و دگران عشق می ورزیم
آبادی های دوردست چون پلک دخترکان نورسیده، آبی است
در میان درختان لیمو، قلب هایشان اینک آونگ می شود.


هرگز برای خود احساس ترحمی ندارم
و نمی توانم شکنجه ی این سکوت را بازگویم
همه ی واژگانی که می بایست یک بار بگویم، به ستاره بدل شده اند
اسطوره ای هست که می کوشد راه خود را با زور تا امتداد چشمانم ببرد
و آورنده ی خورشیدها!
من میان دو سحابی می سوزم اینک
به دجالان الهیات هوشمندی چه کرده ام
وقتی مردگان عادت دارند، برای ستایش من بازگردند.
و منتظر پایان دنیا باشم.
اما اکنون پایان خودم به سویم می آید
و چونان توفانی می غرد.
جسارت خود را متمرکز کرده ام که به عقب بنگرم
به لاشه های روزهایم
گذرگاهم را به هم می ریزند و من بر آن ها ماتم می گیرم.
بعضی از آن ها در کلیساهای ایتالیایی می پوسند
یا آن دیگر در لیموزار کوچک.
شکوفه می کنند و میوه می دهند
در همان زمان و در تمام فصل ها.
روزهای دیگر گریستند، پیش از آن که در میکده ها بمیرند
جایی که گل های شعله ور پراکنده شدند،
در دیدگان زنی دورگه که شعر را ابداع کرد
و گل آذین های برقی، هنوز شکوفایند
در باغ خاطره ی من.

در انتها، دروغ ها دیگر مرا نمی ترسانند
در آن جا یک ماهی هست که مثل تخم مرغ سرخ کرده، برشته می شود.
این گردن بند قطرات آب برای دختر غرق شده است
و این دسته گل گلهای ساعتی من است
که با لطافت در جلوی دو تاج خار قرار دارند.
خیابان ها با باران لحظه های پیش خیس است
فرشتگان کوشا در خانه ام کار می کنند
ماه و اندوه پنهان خواهند بود.
در تمام روز مقدس
در تمام روز مقدس قدم زده ام و سرود خوانده ام
و زنی خم شده از پنجره اش مرا مدتی طولانی زیر نظر داشت
آن گاه که آواز خوان دور شدم.
منبع : سایت دوستان