یکشنبه, ۲۲ مهر, ۱۴۰۳ / 13 October, 2024
مجله ویستا


دیدار با پیکره‌هایی شاعرانه


دیدار با پیکره‌هایی شاعرانه
تاکنون درباره کتاب «عطر تند نارنج» بسیار گفته اند: از غزل کلاسیک تا روایت و فرم و حتی با عنوان غزل‌های عرفانی از آن یاد کرده‌اند. پرداختن به این موضوعات و عناوین تکرار مکررات است، اگرچه به همان برداشت‌ها و عناوین هم نقد‌هایی وارد است، اما در این مجال می‌خواهم ماهیت بعضی رفتارهای شاعرانه را در تمایز با کارهای مشابه بگویم و ترجیح می‌دهم از زوایایی دیگر به این مجموعه بپردازم.
در مفهوم جدید تخیل نوعی زیبایی شناختی است که با حفظ قدرت گسترش دهندگی و پیش برندگی اثر، نوعی دگرگون کنندگی را نیز در پی دارد تا تمایز ارزشی عشق را به پدیده‌ای که لاجرم در زندگی انتظارش را داریم، بدل کند. تا آنجا که این پدیده را که تعریفی با شکوه از آن ارائه می‌کنند به شکلی ملموس درآورد و از این کلان روایت، رفتاری قابل تعریف در حوزه تکثرگرایی و فردیت به دست دهد؛ البته بخشی ازاین گرایش در دوران رمانتیسم نیز خود را نشان می‌داد که زمینه زیبایی شناختی رمانتیک را آشکارا برای رشد و گسترش شعر غنایی مساعد می‌کرد.
● لایه‌هایی در سطح، لایه‌هایی در عمق
این‌که بگوییم شعر ازچه وزنی و ردیفی بهره برده است یا این‌که در عرض موفق‌تر بوده یا در طول یا رویکردهای تصویری آن چگونه بوده است و... برمی‌گردد به آنچه قالب کلاسیک شعر ایجاب می‌کند؛ اما در اینجا بیشتر به کیفیت و عمق کار پرداخته و بر آنم که با نوعی نگرش زیبایی شناختی بر وجه محتوایی اثر تاکید کنم.
▪ واژگانی تاثیرگذار و تاثیرپذیر: در این ارتباط باید رفتاری دو سویه را مد نظر داشت، مثلا ماهیت شاعرانه‌ای که بعضی واژگان به اثر بخشیدند و واژگانی دیگر که در اثر به ماهیتی شاعرانه رسیدند.
گروه اول شامل بوسه، رقص، مجنون و... کارکردهایی در شعر گذشتگان داشته‌اند. در اینجا هر چند ممکن است کارکردهای متفاوت به دست داده باشند، اما در همان دید گذشته نیز قابل خواندن هستند، بنابراین باید گفت با حضور خود تاثیر شاعرانه‌ای بر اثر داشتند و یا می‌توان این‌گونه گفت که بر کیفیت شاعرانه اثر افزوده‌اند، چرا که براساس عادت پذیرفته‌ایم که این واژگان به دلیل تکرار در اشعار گذشتگان، دارای هویتی شاعرانه‌اند که با وارد شدن به بستر اثر و تلفیق با دیگر عناصر موجود، خود به خود به فضای شاعرانه کار می‌افزایند.
گروه دوم شامل بهره‌گیری از واژگان محاوره‌ای مانند اجق وجق، افاده، ای‌ول و....اینها نه سابقه‌ای در اشعار گذشتگان دارند و نه ماهیتی شاعرانه در آنها سراغ داریم. پس آمده‌اند تا هویتی شاعرانه بگیرند که به نظر موفق بودند. یعنی تلفیق در این واژگان نیز صدق می‌کند، با این تفاوت که چنین واژگانی را در پس عادات شعری نمی‌پذیریم، بلکه نوعی بدعت و نو آوری در آنهاست که توانسته‌اند در یک رویکرد تلفیقی، هویتی شاعرانه به‌ دست آورند.
▪ جامعه‌شناختی هنری: این موضوع هم خود پدیده‌ای تازه نیست، اما رفتاری در تعامل با واقعیت‌های تاریخی ایجاد می‌کند که در نوع خود تاثیرگذار و قابل توجه است.
دنیا خراب شد پر مجنون...! اجق وجق!
لیلای لنز سبز! افاده طبق طبق!
خسرو نشسته است و به چالش کشیده است
تقدیر خویش را، سر یک فال با ورق (غزل ص ۱۱)‌
حتی در این‌گونه برخوردها شاعر در مقام منتقد و شعر در هیات یک متن انتقادی با بهره جستن از امکانات تاریخی که تثبیت شده‌ و حتی با برهم زدن نُرم طبیعی روایت، یک پس زمینه اعتراضی می‌سازد که تحولات تاریخی در زندگی و نوع رفتار انسان‌ها را می‌تواند بیان کند.
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست... زرورق!
این دخل و تصرف آگاهانه، میزان جنون شاعرانه را نیز به ظهور می‌رساند، جنونی که برخلاف جریان آب شنا می‌کند و تا اندازه‌ای نیز آگاهی از سیر تاریخی و معضلات اجتماعی را در بر می‌گیرد و این خود از بعضی آیتم‌های تحول یافته و یا به انقراض رفته حکایت دارد.
البته به نظر می‌رسد هرکسی می‌تواند ادعا کند که قادر به انجام چنین کاری در متن هست، اما وقتی به جابه جایی ۲ مصرع از شعر حضرت مولانا فکر می‌کنم، می‌بینیم این نیز محصول یک شرایط دیگر‌گونه است؛ نمی‌شود راست راست راه رفت و با الگوبرداری از نوارهای صوتی کوچه و بازار و... به چنین وضعیت پیچیده‌ای دست یافت. بلکه این‌گونه رفتارها بازخورد نوعی اندیشه انتقادی شاعرانه است و همین نوع رفتار است که می‌تواند نمونه‌ای از تمایزهای عطر تند نارنج با برخی مجموعه‌های منتشر شده در همین دهه باشد.
آنچه بیشتر سویه‌های جامعه شناختی اثر را مسجل می‌کند، یورش به بسترهای معیوب اجتماعی است که در آن ابتدا ساختار تاریخی و بنیادهای زندگی اجتماعی انسان امروزی فرو ریخت و آنچه به‌دست آمد رسیدن به لحظات مفرح با داروها و مخدرهای شیمیایی است که آفات آن کاملا در سطح جامعه مشهود است.
همیشه انتظار از هنر، تعهد دربرابر آسیب‌های اجتماعی نیست، بلکه مناسباتی که منجر به آسیب‌های مشهود می‌شود نیز در متن قابلیت دیده شدن دارند که ما این‌گونه رفتارها را در متن می‌بینیم و حتی آشکارا جایگزین آنها نیز طرح شده است. (طبیعی است که پرداختن به این مهم به فرصت‌های بیشتری نیازمند است .)
بینامتنیت و تلفیق عناصر بیرونی و درونی: بهره‌گیری از عناصر بیرونی و هضم آن به شکلی که حتی می‌توان برای تاویل آن به خود اثر ارجاع کرد، در کتاب قابل ره‌گیری است. کاراکترهایی که در رمان ها، در موسیقی، در شعر ایران و جهان و... نام‌هایی ماندنی‌اند، در این غزل‌ها به استخدام آمده و از جلد تاریخی خود بیرون کشیده شده‌اند و درحال ایفای نقشی تازه هستند. گاه می‌رقصند، گاه عاشق می‌شوند و این از جمله موفقیت‌های این مجموعه و محورهای متفاوت آن با آثار کلاسیک دیگر است.
جالب است بدانیم بینامتنیت اگرچه به مقوله سخن مرتبط است و مقوله‌ای فرازبان شناختی محسوب می‌شود، اما در این متن‌ها شاعر جایگاهی خاص یعنی برهم ریختن مناسبات قبلی و جایگزینی مناسباتی را برای آن تعریف کرده است.
غزل خوابیده‌ای (ص ۷۷) یا غزل مرا ببوس و نمونه‌هایی که در بالا ازآنها یاد شد ازاین قبیل هستند که موارد ذکر شده در بالا را بوضوح نمایان می‌کنند.
درپایان ذکر این نکته را ضروری می‌دانم:
اگرچه غزل‌های این مجموعه دارای پتانسیل بالایی است، اما جایگاه برخی از آنها به اعتقاد نگارنده در این مجموعه همانند روشنایی فانوسی در دل ساعت‌های آفتابی ظهر است که هیچ جلوه‌ای ندارند و دلیل وجودی آن نیز برایم نامشخص است: مثل تبعیدی (ص۸۹)‌ و....
و حرف آخر این‌که غزل‌های بهرام‌پرور شبیه پیکره‌هایی هستند که توسط پیکر تراشی چیره‌دست ساخته و پرداخته شده‌اند و می‌توان ساعت‌ها برای دیدن آنها وقت گذاشت و لذت برد، اما این پیکره‌ها با مخاطب همراه نمی‌شوند تا با او در خیابان‌ها بگردند و در زیست امروزه‌اش تاثیر بگذارند و تولید لذت کنند، بلکه همواره این ماییم که باید به دیدنشان برویم.
احسان مهدیان
منبع : روزنامه جام‌جم