جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا
جلال نویسنده متعهد
آنچه كه انسان را زنده نگه داشته و به حركت درمیآورد تصور است. تصوری كه به تصدیق میرسد تفكر است، تفكری كه بهاندیشیدن و تعمق كردن متصل گردد، سراسر زندگی انسان را پر میكند و در كالبد وجود، فكر و ذهن، جنب و جوش خروشان ایجاد مینماید... و چه زیبا «جلال آل احمد» به این جنب و جوش خروشان دست یافته بود، نویسندهای كه در وجودش میتوان ردپایی از چند نفر یا حتی چند كالبد و چهره یافت، نویسندهای كه زندگیاش جمع اضداد بوده و به قول خودش همواره «از معمول و عادت گریخته و ملاك قضاوت عامه را لگدمال كرده است»، و تنها چیزی كه برای او اهمیت داشته، بیان دردها وآلام اجتماعیاش بوده است، این نویسنده بزرگ در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ درخانوادهای مذهبی به دنیا آمد كه پدرش او را «سید حسین» ملقب به «جلالالدین» نامید ولی او با نام جلال آل احمد مینوشت و امضا میكرد، نویسندهای كه نویسندگی برای او تفنن نبود و عشق به مردم او را به نوشتن وامیداشت، «این قلم از سال ۱۳۲۴ تا به حال دارد كار میكند و بیشتر موظف یا به گمان ادای وظیفه، اما نه هرگز به قصد نان خوردن، «چرا كه سر و كارم با كلام خلق است و شاید به همین دلیل معلم شدم در ۱۳۲۶».یكی از ویژگیهای جلال، قلم زدن و نوشتن مداوم او بود، حال در هر سلك و مسلك و با هر تفكری، چه تودهای، چه ملی، چه مردمیو چه مسلمان. در هر صورت «جلال آل احمد» قلم را همواره و همه جا با خود داشت واگر قلم نبود، شاید جلال نه صاحب اسمی بود و نه رسمی. جلال، مردی وارسته و آزاده و مبارزی بی باك كه با استفاده از قلم خود و نیروی ایمانش، به جنگ پلیدیها زشتیها نامردمیها و رذالتها رفت و به آنچه كه فكر كرد و به آنچه كه ایمان داشت عمل كرد. نویسندهای متعهد كه در زندگی خود، یك جستوجوگر واقعی بود و هیچگاه خود را در هیچیك از مكاتب فكری و ایدئولوژیهای دوران خود، وقف نكرد و چه زیبا خانم دانشور تفكرات ویژه شوهر خود را بیان میكند: «راست است كه گاه گاهی پشت خود را به میلههای این قفس وآن قفس تكیه داده است به این امید كه چون «نی» بتواند گفتنیهای خود را بازگوید و صدایش را به گوش عده بیشتری نیوشنده و شنونده برساند. اما متاسفانه لبها دو ساز نبودهاند و نوای دیگری خواستهاند و پایان اینگونه تجربهها، همیشه ناكامیبوده است».
در واقع یاد كرد جلال آل احمد یاد كرد روح بیتابی است كه از هنگامیكه خود را شناخت، به هر سو كشید و با شتابی كه مختص خودش بود همه چیز را و همه جا را با ارزیابی پشت سر گذاشت.«كوشش جلال برای كارش و نوشتهاش در حد فداكارییست، خوردن را از یاد میبرد اما نوشیدن و سیگار را نه، بی خواب و بی آرام میشود، میخواند و به سفر میرود وبا چه ریاضتی وجب به وجب خاك این كشور را، گاه با پای پیاده، گاه با وسایل مختصر میپیماید و با سلوكی دردناك با همه گروه مردمیدمخور میشود وبه همه سوراخ سمبهها سر میكشد و عكس و طرح و یادداشت برمیدارد، متل ساعت منظم و دقیق، حوصلهاش را چه در سفر و چه در حضر، در پای مردمیكه به قول خودش اصالت زندگی در آنها هست، میریزد». او آنقدر به آرمانهای خود وفادار است كه حتی در دوره سكوت خود ساكت نمیشنید، زمانی كه از حزب توده انشعاب میكند و به قول خودش، «یك حزب سوسیالیست ساختیم كه زیر بار اتهامات مطبوعات حزبی... تاب چندانی نیاورد و منحل شد و ما ناچار شدیم به سكوت»، در واقع ساكت نبود، یعنی قلم او چنین خصلت و خصیصهای نداشت كه ساكت باشد، آن هم قلمی كه ترجمه میكند، مینویسد و صاحب رای و دیدگاه است، حتی در بدترین وضعیت موجود، او اعتقاد داشت كه «قلم زنی و به طور كلی كار هنری در این ملك، جهاد است، جهاد با فقر و بی سوادی، جهاد با فرهنگ ماابی، جهاد با تقلید وبی استعدادی، جهاد با فرصتطلبی و قلم به مزدی ...، جهاد با همه چیزهای اصیل این ملك كه مورد دشمنی غرب و شرق بود». او در میان دوستانی قرار داشت كه در پس پرده، جز خیانت به او و بدنام كردنش، دغدغه خاطر دیگری نداشتند. ولی با این حال تنها غصه جلال، جامعه و مردمیبود، كه در بدبختی و فقر غوطهور بودند، او سعی كرد در آثارش به خصوص آثار داستانی تا حدی كهمیتواند، به بدگویی وانتقاد از رژیم و تحریك مردم به ضدیت با شاه و حكومت شاهنشاهی و قانونی كشور بپردازد ودر این میان، عملگرایی آلاحمد واحساس مسئولیتی كه وی نسبت به جامعه در آثارش منعكس میكرد، تنها ندایی بود كه باعث شد مردم خسته و مایوس سربه سویش برگردانند ودر این راستا كمترین اثری از آل احمد میتوان دید كه با دیدی واقعبینانه ودور از تعصب و غرض ورزی نسبت به وضع سیاسی و رژیم قانونی مملكت و دلسوزی برای قشر ضعیف و متوسط جامعه نوشته شده باشد.«جلال آل احمد» نه یك تماشاچی بود نه یك ناظر بی طرف.
او نوشتن خود را تفكرات خود را وقلم خود را به طبع خواننده سیر شكم بی خیال، دل خوش نمیكند او مسئولیت نویسندگیاش را و حرمت قلمش را خوب میشناسد و معتقد است: «اگر میفروشی، همان به كه بازوی خود را اما قلم را هرگز» به همین خاطر با نیرویی مضاعف و ناآرامی، جوهر و ذات جلال بود كه باعث میشد از دیگران مستثنی و متمایز گردد.او برخلاف متفكران نویسنده غربزده ایرانی، «به روستاها افتخار میكند وبه شهرها میتازد، چرا؟! زیرا روستاها، ارزشها و هنجارها، آداب و رسوم، عادات و دین و مذهب، خودیت خودی و فرهنگ او را بدون دستكاری حفظ كردهاند. در واقع پناه بردن او به روستاها، پناه بردن به فرهنگ خودی است: «امیدوار بود به روستاها، چون روستاها با همه كمبودهایش هنوز مال خودمان بود و از فرهنگ خودمان» جلال به عنوان یك آدم علاقهمند به مسائل اجتماعی و دردهای اجتماعی معتقد بود كه باید فریاد كشید، در دورهای فریادش را در قصهها وداستانهایش میكشید، دورهای كه خفقان شدید بود و او نمیتوانست مسائل را مطرح كند. «اما به محض اینكه به درجهای از امكان و شهرت رسید كه دیگر حكومت نمیتوانست به او صدمهای بزند، قصه را كنار گذاشت و به مقاله روی آورد و مستقیما با مردمیكه با خواندن ونوشتن بلد بودند حرف میزد.»«آل احمد» هیچگاه سر به دامن آرامش و سكون و رضایت نسپرد و در عطش و تشنگی طرح تازه، دریافت و راه تازه شعلهور بود و میسوخت، آن هم در روزگاری كه نه بر مرده بلكه بر زنده باید گریست. او هرگز با مسائل و موضوعاتی كه در پیرامونش مشاهده میكرد، بی اعتنا برخورد نمیكرد. او تا آخرین لحظات زندگیاش همه مسائلی را كه دركشور میگذشتند زیرنظر داشت، به همین خاطر نگاه ساواك، لحظهای از او گرفته نمیشد. در واقع یكی از جنبههای مهم زندگی آل احمد «ساواك و مشكلاتی بود كه از طرف آن سازمان برایش ایجاد میشد، كه میتوان یكی از دلایل توجه ساواك به آل احمد را در این دانست كه در دهه چهل، تاثیر و نفوذ بسیاری بر جوانان و روشنفكران داشت وهر كدام از كتابهای او ( چه علنی و چه مخفیانه) با استقبال گسترده مخاطبان روبهرو بود، اما از آنجا كه در بسیاری از آثار او حملات شدیدی به حكومت پهلوی و سران آن صورت میگرفت، ساواك همواره گوش به زنگ آخرین اقدامات و نوشتههای آل احمد بود.» برای این مرد بزرگ و متعهد; نویسندگی پیشه و شغلی نبود كه از درآمد آن زندگی خود را بگذراند، «نویسندگی برای جلال آل احمد وبالی بود كه عاقبت حیات او را نتوانست تحمل كند، به هین خاطر علت مرگ جلال باید در جوهر قلم او جستوجو شود»، اگرچه جلال از طرف برخی كینه ورزان و منحرفین سیاسی لقب چریك پیر را به دست آورد، ولی به حق شایسته است كه این نویسنده متعهد و دیدگاه روشنفكر ایرانی را به عنوان هوش و عقل بیدار زمان در آن روزگار خفقان زده معرفی كنیم و سرگذشت او را سند زنده پویای جسارت و روشنفكری اصیل در ایران دانست.
معصومه اسماعیلی ده خواجه
منبع : روزنامه حیات نو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست