دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
مجله ویستا
وارثان این دیار کهن
در تاریخ ۱۷ اكتبر سال ۲۰۰۵ میلادی ، جشنوارهیی جدی، بیهیچ زائدهی تشریفاتی، و بی هیچ بریز و بپاش و نور فلاشها، حضور رادیو و تلویزیون، در آغاز پاییز برلین، - در این شهر- باغ بازسازی شده از زخم جنگ و شرقی – غربی شدن- یك جشنوارهی تخصصی برپا میشود؛ - بیهیاهوی جایزه و رقابت- در باب سینمای مستـند باستانشناختی، در خانهی فرهنگ برلین، با انتخاب و برنامهریزی دفتر باستانشناسی آلمان، جشنوارهیی سه روزه، از ۹ صبح تا ۹ شب. كار كارگاهی. فشرده، با بحث و فحص ، نظرخواهی و نظردهی در باب هر فیلم و هر سخنرانی.
دو روز اول، نمایش فیلمها بود، و روز آخر، سخنرانیها و مقالات. ۲۵ فیلم در دو روز به نمایش درآمد و متمم آن دو فیلم بود كه به تاریخ پیوستهاند، یكی علف از كریروشودزاك، دیگری باد صبا از «آلبر لاموریس» كه گفت و گوها بر سر فیلمها، چون به درازا كشید، باد صبای لاموریس، وقت نشد كه به نمایش درآید. ۱۵ فیلم از ایرانیان بود، ۱۰ فیلم از اروپاییان، ۵ فیلم از فیلمسازان قدیمی ایران و مابقی از فیلمسازان جوان بعد از انقلاب.
نمایش این دو روز، چند وجه متعین داشت:
نخست آنكه، نمایش و جشنوارهایی تخصصی بود، تخصص موضوعی، تخصص فیلمی، تخصص مخاطب. هر روز، حدود صد نفری در تالار نمایش بودند، از طیفهای مختلف سنی و تخصصی باستانشناسی، از به تقریب پدر باستانشناسی آلمان، دكتر هوفت و استادان دانشگاه معتبری چون دانشگاه توبینگن ، تا مسئول باستانشناسی آسیا، تا نسل جدید باستانشناسان، یا سینماگر- باستانشناسان، یا دانشجویان این رشته؛ و چقدر دقیق و موظف: ساعت ۹ صبح حاضر بودند. من همیشه كمی دیر میرسیدم، اما دكتر هوفت حاضر بود، بود تا ۹ شب. این جدی بودن، دانشآموختگی، موظف بودن، خود یك درس بود. كسی نبود برای وقت تلف كردن، كسی نبود برای خودی نشان دادن، و حاضران، افراد عمومی جامعه، غیرمتخصص و یا عشق سینما نبودند. ایرانیان حاضر، چند تنی بودند و بیشتر علاقهمند به ایران و یكی دو تن به واقع ایرانشناس- حضور این چنین جمعی خود اعتبار فرهنگی سینمای ما، و فرهنگ ما بود و نقد و نظر بالنسبه دقیق بر فیلمها- كه البته به دلیل علمی- گزارشی بودن اغلب آنها، اغلب موضوعی بود- میتوانست اگر خود فیلمسازان حضور میداشتند یك تجربهی علمی در مخاطبشناسی تخصصی باشد، كه با تاسف این حضور ممكن نبود؛ به دلیل كم بودجه بودن جشنواره، كه دو نفر مدعو ایرانی- اصلانی، مظاهری پور- به كمك كمكهای جانبی، حضور داشتند و جشنواره، جز در همان فضای انتظار، و بوفهیی كه بود، و سلفسرویس نهار، هیچ امكانی نداشت. از مبلغ كم بود اما به كیفیت اضافه. جشنواره به تقریب مهمان نداشت، مدعو داشت.
حاضران در سوال و گفت و گو، دقیق و بالنسبه موظف بودند، و بیشتر از همه دو سه نفر- مطابق معمول- از جمله آندرآس ریشرت، كه فیلمساز باستانشناس بود و استاد داشگاه توبینگن كه از دیدن دو فیلم به هیجان آمده بود، یكی «جام حسنلو» و دیگری «علف» كه مشاركت دوربینی، چون به گزارش درون شده بیانجامد و تاویل از طریق جابجایی و بر همه نهادهی عناصر، چقدر میتواند از گزارههای بیمعنا بكاهد، و جانشین تاثیر و تجربهی یك واقعیت بیرونی شود.
دیگر آنكه مستندسازان غیرایرانی دیگر به ایران به عنوان یك كلیت و با كلیگویی نگاه نمیكردند. وجوه تخصصی فرهنگ ایران و اختصاص یك امر موضوعی در فیلمها دیده میشد، میتوان به مقایسهی دو فیلم سالهای دههی ۲۰ و ۳۰ را دید كه كلیتی از ایران آن روز را مطرح میكند، و چند فیلم دههی هفتاد به بعد را كه هر یك به موضوعی خاص از ایران میپردازند، از تخت جمشید تا شوش، جیرفت، تخت سلیمان و ... حتی دو فیلم یكی از سال ۲۰۰۱ و دیگری از سال ۲۰۰۳ در باب تخت جمشید، و هر دو آلمانی. دو فیلم از سالهای ۱۹۲۷ و ۳۳ بود، یكی روسی و دیگری فرانسوی، كه هر دو وضعیت عمومی ایران آن سالها را میگفتند و این تفاوت چند ساله، با توجه به تغییرات شگرف ۷۰ ساله، سند درخشان و گویایی بود؛ و سیاه و سفیدها در كهنگیشان از زیبایی عكاسانهای برخوردار بودند. یكی را روسها در معیت سفیر اتحاد جماهیر شوروی، از مسیر او در ایران ساخته بودند، با عكس لنین روی دار قالی، به نشانهی پیشرفت لابد، دیگری را كارخانهی سیتروئن فرانسه، به قصد ارزشیابی امكانات اجتماعی-اقتصادی ایران برای بازاریابی سیتروئن، سفارش داده بودند.
روسها با موسیقی اركسترال، فیلم را شلوغ كرده بودند و فرانسویها در همان سكوت و میاننویس دوران سینمای صامت، با سایه روشنهای نرمتر به فضا نگریسته بودند . برای نمایش این فیلمها، گویا مؤسسهی باستانشناسی آلمان، كلی كاوش و مكاتبه و به اصطلاح چانه زده بود، تا كپیها فراهم شود، خاصه خانم هلوینگ. این فیلمها اكنون اسناد معتبر و مهمی از یك دوران مهم گذار در ایران هستند، و خود سند باستانشناسیاند. امیدوارم كه كپیهای كاملی از این فیلمها، توسط ایران خریده شود، و جزو مراجع تحقیقاتی محققان و فیلمسازان ما شود. فیلمهای ایران، آنها كه قبل از انقلاب ساخته شده بودند، بیشتر مستـندهای تفسیری بودند، و اطلاعات باستانشناختی فرع بر حضور سبك فیلمساز، و نگاه تفسیری- تأویلی فیلمساز بود. گفتار زیبای گلستان، تصاویر را معنا میكرد، حاوی اندیشهی فیلمساز بود درباب اشیایی كه نمیتوانستند اندیشهیی داشته باشند. طنزهای ظریف تصویری- صوتی كیمیاوی، مساله را از یك گزارش باستانشناختی، به حضور همیشگی آدمی در جهان تبدیل میكرد و وجود فراموش شده را به حساسیتی امروزین بدل میكرد. فیلم تخت جمشید رهنما- اگر نسخهی فارسی بود با صدای خودش- یك تفسیر شخصی است از تاریخ. استعارهی یك مكان است به مثابه كل تاریخ و تأویل امروز به دیروزی كه میتوانست ویران شود و خود ساخته شود و ما را بسازد، و حضور امروز ما را اعلام كند،حتی نه در لایهی پنهان، كه در یك یادگارنویسی بر سنگ تراشیده، و خراشیافته از تاریخ، و جام حسنلو، كه به كلی تاویلی دیگر كننده از یك شی بود، بگذریم.
فیلم مرحوم حسین رسایل اما، یك سند مشخص باستانشناختی بود و جالب است كه فیلم رسایل، بیواسطگی حضوری موضوع را در خود باستانشناس عیان میكرد و این، پس از گذشت سی سال، اكنون یك سند از یك باستانشناس مطرح جهانی است- اسماعیل حاكمی- و این هوشمندی برای رها شدن موضوع در حضور معتبر سوژه، به عنوان فاعل شناسا، به فیلم اعتباری بخشیده است كه هر چه زمان میگذرد، بر اعتبار سندی آن افزوده میشود؛ میتوان تكامل این دید را در فیلم ارد عطاپور- پرنیان – دید كه حضور را به امر تاویلی – تشریعی میرساند. این روند در سینمای دههی اخیر بی كه بتواند دریافتن مرجعیت معتبر سوژه چنین موفق باشد، اما میتواند به عنوان كاوشگر امر باستانشناسی، معتبر بماند و نزدیك شود به نوع فیلمهای عملی گزارشی بی بی سی. این خود یك قدم جدید است كه این جشنواره به آن توجه میدهد: تخصصی شدن موضوع فیلم مستند. با گزینش و در كنار هم قرار گرفتن این فیلمها در این جشنواره،میدیدم كه اكنون ما چند تنی داریم كه جداً و به نحو تخصصی به امر باستانشناسی میپردازند، و میتوانند- همچون «ژان روش» به عنوان متخصص ساخت فیلمهای مردمشناختی و به این اعتبار، متخصص مردمشناسی- متخصص ساخت فیلمهای باستانشناختی باشند؛ مثل پژمان مظاهریپور، وحید باقرزاده، شهرام درخشان، كه در گزارش خود میتوانند چه از لحاظ بصری و چه از لحاظ كاربرد تكنولوژی های جدیدی رایانهای ، به جامعیت توجه دهندهیی برسند، مقالههای علمی- تخصصی را در مجامع تخصصی عرضه كنند، و سخنی برای گفتن و انتقال آخرین دستاوردها داشته باشند. و نیز فرزین رضاییان در «پرسپولیس بازساخته» كه یك حجمیابی كامپیوتری بود. این تخصصی شدن بخشی از بدنهی سینمای مستند،و متعهد نسبت به تاریخ فرهنگ، قدمی است كه كاركرد سینمای مستند را در حوزههایی متعین میكند، و كاربرد مخاطب شناختی به آن میدهد.
جالب است كه از برای چندین ایرانی حاضر در جلسات ( ایرانیها در جلسات كم بودند،با آن كه برلین چند هزار ایرانی مهاجر دارد) فیلمهای غیرایرانی از این دست جالبتر بودند، و خوشساختتر، و برای حاضران آلمانی- مخاطبان متخصص- فیلمهای علمی- تخصصی ایرانی، در موضموعات مشابه مثل ماجرای جیرفت، یا اریسمان، یا تخت سلیمان و تخت جمشید، جالبتر و به موضوع نزدیكتر مینمود. خانهام روی تپههاست از شهرام درخشان- در باب جیرفت و غارت و به سامان آمدن- ۴۵ دقیقه، و «جیرفت، جیرفت» از اولویه ژولین، ۵۲ دقیقه، با یك موضوع، نشان از تفاوت فهم و دریافت دو ملت از مسالهی علم میداد؛ چگونه یك فرهنگی، علم را یك امر بیرونی و پژوهشی میبیند ، دیالكتیك نظرها، تنشهای نظری، سوالها، و شكها؛ و ایرانی، حتی علم را به یك روایت شخصی ، و درگیریهای شخصی تبدیل میكند، و نمیتواند از روایت درونی به درآید. این امر، برای محیط علمزده و علمآموختهی آلمانی، نحوی طراوات و نوآوری است، و برای ما ایرانیها كه دچار نوستالژی علمزدگی تصویری هستیم، آن فیلمهای تكنولوژیكتر به نظر میآمد. و بیشتر از این در دو فیلم «وارثان كیومرث» از پژمان مظاهری بود و «وارثان سلیمان»، از لاگیزلا گرشن»، این تفاوت چشمگیر میشد.
یكی گزارشی وابتسه به موضوع و مفتخر از هزارههای پنهان، به عنوانی كی ایرانی ؛و به این ترتیب گزارشی متعین از دلبستگیهای شخصی، و از این منظر روایت درونی. دیگری دراماتیزه كردن امر با روایت داستانی شده از شك دكارتی، و سپس گسترش روند كشف توسط گروه عملیاتی، نزدیك شدن به روند كنجكاوی برانگیز ساسپنس تعلیقی- حماسی، اما نه درونیشده، كه با نگاهی از بیرون، مثل یك كارآگاه خصوصی در ماجرایی مشكوك؛ كه بعد از نمایش- وارثان سلیمان- حاضران، هم بر قهرمانپردازی نقشها و گروه، و دراماتیزه كردن عملیات، بحث و تعریض داشتند، و این كه بجای اریسمان، گروه بود كه سیر فعالیتش و كنجكاویها و شك و سؤالهایش، به مثابه فعالیت یك گروه انكشاف یا كشف رمز- فعالیت انكشاف پلیسی- جنایی، هیجان آور و كنجكاوی برانگیز مینمود، نوعی حادثهپردازی علمی- ساینس فیكشن- مستند. این اما از برای ما ایرانیان جذابتر میتوانست بود. اما فراروی در روایت شخصی و درونی در فیلمی مثل پرنیان ارد عطاپور، در نظر متخصص باستانشناس، میتوانست دخالت در تابوی زندگی خصوصی یك باستانشناس باشد، در نمایش اما ، جذابیت یك حساسیت مكشوف در هستی پیوستهی یك امر باستانشناختی به درامای درونی زندگی یك باستانشناس، باستانشناسان سخت كوش آلمانی را به تاثیر درآورده بود.
باز این تفاوت را در دو فیلم در باب تخت سلیمان میتوانستی دید؛ یكی از آن هوسفِلد، دیگری «عاشقی» از خانم پروانه معصومی. یكی به دقت تشریحی علم كاربردی ؛ و آن دیگر، به تعبیر دراماتیك یك زندگی یكی شده با جهان بازمانده در خرابهها؛ و این مهمانی پیری یك انسان با یك فضا، كیی شدن دو پیری.
و نیز نحوههای نگاه كارتزین، یا نگاه مكانیستی نیوتونی را در فیلمسازان غیرایرانی، و نگاه اشراقی-حضوری، یا حماسی و مفتخر فیلمسازان ایرانی را میتوانستی در مجموعهی فراهم آمده از فیلمهای دربارهی تخت جمشید دید: «سندی از پرسپولیس» كازمان -۲۰۰۱- «ساختن زندگی در مركز» رودیگر لورنز، -۲۰۰۳- «پرسپولیس بازساخته» فرزین رضاییان، - «گیسوی پریشان سنگ» را از علیاكبر ولدبیگی در باب پاسارگاد به اعتباری میشد تداوم تخت جمشید گفت، كما كه در جوف این مجموعه در سئانس آخر روز دوم به نمایش آمد.- و «تخت جمشید» فریدون رهنما.بگویم كه كپی فیلم رهنما،با گفتار به زبان فرانسه بود، و گویا نسخهی فارسی این فیلم كه با صدای خود رهنما بود،گم شده. این گفتار و صدا،خود، سندیت خود را داشت و گم شدن آن، خود سندی دیگر. اما این نسخه هم – تا آنجا كه من دیدهام و یادم هست- در وسط و در انتها، افتادگیهایی دارد، كه ساختار ریاضیگونهی آن را ابتر كرده بود. امیدوارم كه این فیلم هستیشناسی تاریخ ما، و تاریخ سینمای ما، به درستی یافته شود و بماند، گم شدن روایت فارسی آن، گم شدن بخشی از تاریخ سینمای ماست. و اما در باب «جام حسنلو» كه در اینجا- ایران- به عنوان یك فیلم تجربی از همهی ردهها خارج است،- چون دیگر فیلم این جشنواره بود،- به گزارش آن میپردازم؛ كه خود تصورم بود كه این فیلم مطابق معمول، مناسب این جشنواره نیست كه این جشنواره جای یك فیلم تعبیری، به زعم اینجا، تجربی- نیست كه جشنوارهیی است تخصصی در امر باستانشناسی، با حضور باستانشناسان كه بر تخصص و دانش خود، و بر وجه علمی این شاخهی علم متعصب میبایند بود.
و در نمایش نگران این غیر ما وضع له بودن آن بودهام . اما پس از سكوتی در پایان كه كمی طول كشید، انعكاسها آن هم از جانب باستانشناسان حرفهای، تعجببرانگیز بود كه این نحوهی تعبیر و گسترش موضوع را وجهی انكشافی در باستانشناسی مطرح میكردند و این كه سینمای مستند، مصورشدهی یك كتاب یا رسالهی مكتوب تحقیقاتی نیست، و نمیباید بود. پذیرا بودن و ستایش آنان از فیلم- از جمله چند تن از ایرانیان- و سپس سوال و جوابها در تاثیرات و مقایسهی زمینههای كاری فیلمسازانی چون آلن رنه و كریس ماركر، نشان میداد كه نقد زبانی و زمانی فیلم برای این جمع نه تنها غریب نبود كه نحو زبانی گسترش یابندهی آن میتوانست راهی باشد برای سینمایی كه آنان میخواستند، و این كه هر پلان آن ما را ناگزیر میكند به تفكر این بحث و فحض تا سر ناهار روز بعد نیز ادامه داشت و بگذریم.
و اما روز سوم، به سخنرانیها و مقالات گذشت كه ۸ سخنرانی بود و تنها سخنران ایرانی هم اندیشی- جشنواره، من بودم با مقالهی «هستیشناسی باستانشناسی» كه سخنرانی اول بود،اما به دلیل دیر دادن مقاله- مطابق معمول- بالطبع دیر شدن ترجمهی آن، كه میباید به آلمانی خوانده میشد، به بعدازظهر موكول شد، خانم زولتانا (سلطان؟) زورپیدو سخنرانی عالمانهیی داشتند در باب این كه چگونه سنتها اختراع میشوند، و چگونه این سنتهای اختراع شده تثبیت میشوند و این سنتها میتوانند شكستها و پیروزیهای تاریخ را توجیه كنند و تشریح كنند، كه شاید بهترین سخنرانی این جمع بود، امیدوارم این سخنرانی در تكرار این جشنواره در تهران حضوریابد.
سخنرانی دیگر در باب چهرهی باستانشناسان و باستانشناسی در سینما بود- خاصهی سینمای تجاری-و چگونه این چهره بیشتر با طنز و نوعی ساده لوحی مطرح میشود و باستانشناسی زمینهی موضوعی سینمای پلیسی- جنایی است و چهرهی دانشمندان علمیالعموم. چند سخنرانی دیگر در باب فیلمها، خاصه دو فیلم سالهای دههی ۲۰ و ۳۰ هزار و نهصد از ایران بود. علتها و سرنوشت این دو فیلم، كه یكی روسی بود و دیگری فرانسوی، و نیز فیلمهای آلمانی، آن سالها، از تخت سلیمان، كه بحث مشبعی بر روابط ایران، با شوروی سابق، و فرانسهی آن سالها و ایران و آلمان در آن دههها، و انگیزهی تولید آنها؛ مقالهی «هستیشناسی باستانشناسی» كه ترجمهی آلمانی آن با حذف چند پاراگراف- به دلیل ضیق وقت- توسط خانم بارابارا هلونیك- معاون موسسهی باستانشناسی آلمان، و مسئول و سرپرست جشنواره- خوانده شد، كه در دو بخش بود؛ یكی در باب تحول باستانشناسی از شی شناسی و عتیقه شناسی به توجه و تركیب آنتریولوژی – انسانشناسی- كه مكتب امریكایی نیمهی دوم قرن بیستم است،و پس از آن پیشنهاد این كه میتوان از تفسیر و تعبیر انسانشناسی باستانشناختی به نوعی پدیدارشناسی، و پس از آن به تاویل رفت، و این كه اسناد باستانشناسی تنها اشیا یا اسناد به دستآمده نیست، كه رابطهی مغفول و فواصل مفقود این آثار «خود» متنهای خوانشی هستند، كه بدون آنها، باستانشناسی اسیر روایات تاریخ از سوی قدرتمندان ، و رقابت متخاصم خواهد بود و به حقایق تاریخی- اسطورهای هیچ گاه نخواهیم رسید. این مرحله میتواند مرحلهی سوم تحول باستانشناسی باشد.
این مقاله،همراه با فیلم جام حسنلو كه خود نوعی الگویی از این مساله بود، بحثبرانگیز بود در باب رسیدن به راهكارهای عملی آن، و این مرحلهی تاویلی – تفسیری از برای خودآنان نیز دغدغه و پرسشهای جدید بوده است.
بخش دوم مقاله، پیشنهادی بود به باستانشناسان جهان، برای برپایی یك كنوانسیون جهانی، در باب میراث جامع بشری، كه خاصه در كشورهای كهن، در حال نابودی و غارت است، و ایجاد یك موزهی بینالمللی امن با مشاركت همهی ملتها، كه باستانشناسان آلمانی در این موضوع به نظر میرسید كه چندان آمادگی ندارند، اما خوشوقت بودند كه میشود چنین طرحی داشت ، كه امیدوارم این طرح در تهران و سایر پایتختهای جهانی، در برگزاری دورهیی این جشنواره مطرح شود، و راهكارها و طرح جامعی از برای عرضهی اجرایی آن به دولتها، فراهم شود. این جشنواره در فضای آرام تخصصی، نقش مهم سینمای مستند را در تخصص باستانشناسی و در باستانشناسی انسانشناختی نشان داده كه فرهنگ و میراث ایران همچنان خاطره یی معتبر در اذهان جهانی دارد، و دیگر آن كه سینمای مستند یك شاخهی تخصصی و یكی از ابزارهای مهم شناخت، گسترش مفاهیم و تقابل و تطبیق جهان های باستانشناختی است و تعمیم امر تفسیر و تاویل از اشیا به جهان و از جهان به اشیا.
از این رو، هر آن فیلمهایی كه با نگاه تفسیری یا تاویلی به باستانشناسی میپرداختند، در این جشنواره با اعتبار و تفاهم جدیتری مواجه میشدند. امیدوارم این جشنواره در مراكز فرهنگی پایتختهای جهان كه از هم اكنون پیشنهادهای آن رسیده است كه در تهران تجدید شود، و مباحث آن راهگشای دوجانبهی علم باستانشناسی و سینمای تاویلی باستانشناسی شود و نیز به شاخهی علمی سینمای مستند باستانشناختی رسمیت و اعتبار دهد. در خاتمه میباید گفت در واقع برپایی این جشنواره- هماندیشی، به همت پژمان مظاهریپور بود كه به واسطهی ساختن مستندهایی در باب كاوشهای گروه باستانشناسی آلمان در فلات مركزی ایرانی، باب مذاكرات طولانی طولانی را با موسسه باستانشناسی آلمان گشود، خاصه با خانم باربارا هلوینگ معاون موسسه، كه اكنون دیگر فارسی هم میداند، و كوشایی و جدیت او در برپایی این جشنواره، و سماجت و پیگیریهای این دو تن در مجاب كردنها و بازیافت آثار از جمله خود مرا كه نه حوصلهی سفر دارم و نه حوصلهی جشنواره- حتی به قیمت پرداختهای شخصی. هزینهها و رفت و آمدها كه بماند.
و نیز میباید گفت اگر مجاهدتهای شخصی برخی فرهنگمندان و ایران دوستان متعهد در آلمان نبود، خاصه آقای دكتر محمدمهدی موحدی، مسئول فرهنگی سفارت ایران در برلین، كه امكانات سفارت را برای برپایی این جشنواره بسیج كردند؛ در گردآوری منابع و كپیها، و ترجمهها و بازتابها، این جشنواره امكان حضور نداشت كه بیهیچ دریغی بود و درنگی، و نیز دیگر یاران از سفارت برلین و كنسولگری فرانكفورت، و ایرانیان همراه و همدم ایران. این جشنواره خود میتواند در این فضای آشوبزدهی بینالمللی سفیر فرهنگی ایران باشد برای تفاهم بینالمللی، و ایران سرافراز را به جهان، درستتر بشناساند و سینمای سرافراز ما را ندای اعتبار فرهنگی ما سازد ، كه این خود میتواند افكار عمومی بخش فرهنگی جهان را پشتیبان ایران مظلوم امروز كند. باشد كه این سفیر فرهنگی بتواند نقش خود را به جا آورد.
محمدرضا اصلانی
منبع : خانهٔ هنرمندان ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست