پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

امانتداری دزد


امانتداری دزد
گویند مردی سحرگاه از خانه به قصد گرمابه بیرون رفت. در راه دوستی با وی همراه شد. بر سر یك دو راهی در نزدیكی گرمابه دوست از وی جدا شد و مرد بی خبر از جدایی دوست، در تاریك و روشن صبح، مردی دیگر را در كنار خود دید و پنداشت همان دوست است. پس صددینار موجودی اش را به او داد تا برایش نگه دارد و به گرمابه رفت. ساعتی بعد در روشنایی روز از گرمابه بیرون آمد. مردی به نزدش آمد و صد دینار به وی داد و گفت: «بستان كه مرا از كار انداختی». پرسید: «تو كیستی؟» گفت: «من مردی سارق هستم تو زر خود به امانت به من دادی، نتوانستم در امانت خیانت كنم و به كار دزدی ام نیز نرسیدم.»
برگرفته از قابوسنامه
منبع : روزنامه ایران