پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا
جنگ و صلح
شاید یک رویا باشد یا آرزویی دور و دست نیافتنی. ما از جهان بدون جنگ سخن میگوییم، از جهانی که همه ملتها با صلح و صفا کنار یکدیگر زندگی میکنند و درست در همین لحظه کشور همسایه ما عراق درگیر جنگ است. ما جهان بدون جنگ را تصور میکنیم اما هیولای جنگ در چند قدمی ما خانه کرده است و هر روز چندین قربانی میگیرد.
با این حال شعار جهان بدون جنگ را سر میدهیم. چگونه؟ آیا آنان که از صلح دم میزنند، در پی ساختن دنیایی دیگر هستند؟ گمان نکنم. حداقل تجربههای وحشتناک یک قرن اخیر بشر را به سمت نوعی واقعگرایی سوق داده است و در این روزگار اندیشه آرمانشهر دیگر خریداری ندارد. اگر آرمانشهر مارکسیست لنینیستها در پی جنگ و کشتار محقق میشد، پیش از آن متفکرانی هم بودند که بنیان آرمانشهر خود را بر صلح استوار میکردند، نظیر سوسیالیستهای اولیه و سن سیمون یا قرنها قبل از آنها، افلاطون در یونان، اما همه این ایدهها شکست خورد.
صلحطلبی حتی یک مکتب فکری مستقل هم نیست که بتوان بر اساس آن برنامهای را تدوین کرد. شاید بیشتر یک واکنش طبیعی در برابر وحشت از جنگ باشد، آنچنان که گاستون بوتول اصطلاح <انتظار جنگ> را برای توصیف این حالت به کار میبرد و در کتاب خود تحت عنوان <جامعه شناسی جنگ> مینویسد: <نگرانی از حمله یک گروه انسانی، جوی ناآرام و نگران کننده ایجاد میکند.>
شاید صلحطلبی برآمده از یک نیاز و یک غریزه انسانی باشد. بشر به صلح نیاز دارد، اگرچه بسیاری از فلاسفه معتقدند که بشر به جنگ هم نیاز دارد و به عبارتی این دو خصلت همواره با انسان بوده و خواهد بود. تاریخ و علوم دیگری همچون روانشناسی و زیستشناسی هم خلاف گفته آنان را اثبات نمیکند. حتی برخی از فلاسفه همچون توماسهابز وضع طبیعی را وضع جنگ میدانند و نه صلح.
با این همه ما بر همان غریزه و نیاز بشر به صلح تکیه میکنیم و از صلح میگوییم، همچنان که پیش از ما نیز کسانی بودند که با اتکا بر همین غریزه شعار صلحطلبی میدادند. اما به گمانم انسان امروز از نسلهای پیشین بسیار جلوتر است و برای این پیش افتادن هزینههای سنگینی مانند دو جنگ جهانی را پرداخته است.
تجربه این جنگها و چندین جنگ کوچک و بزرگی که در این چند دهه اخیر روی داده، همواره پیش روی انسان معاصر است؛ کافی است تلویزیون را روشن کند یا روزنامهای را ورق بزند. همیشه چیزی میتوان یافت که زشتیهای جنگ را به نمایش بگذارد. میتوان به این تجربیات هم اتکا کرد. تجربه همین جنگهاست که اروپای آشفته را تبدیل به اروپای متحد میکند. تجربه بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی است که جهان را علیه استفاده از سلاحهای اتمی متحد میکند.
به نظر میرسد انسان امروز معنای جنگ را کاملا درک کرده است. حداقل دیگر ملتی نظیر آلمان در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ را نمیتوان سراغ گرفت که خواهان جنگ و توسعهطلبی باشد. اگر هم جنگی در میگیرد، جنگ میان ملتها نیست، بلکه جنگ میان حکومتهاست، اما امروز عنصر جدیدی نیز وارد عرصه سیاست جهانی شده که دست و پای حکومتها را میبندد و آن افکار عمومی است. پیش از قرن بیستم سابقه چندانی نداشته است که ملتها علیه جنگ میان دو ملت دیگر اعتراض کنند و گروههای مردمی راهپیماییهای صلح راه بیندازند، اما امروز افکار عمومی به شدت در برابر جنگ واکنش نشان میدهد. اگر حکومتی قصد جنگ داشته باشد، ناگزیر از نادیده گرفتن افکار عمومی یا فریب آن است. نادیده گرفتن افکار عمومی از یک سو به معنای از دست دادن مشروعیت است و از سوی دیگر فریب ملتها هم کار سادهای نیست. از همین رو جهان هر روز شاهد اعتراضهایی علیه لشکرکشی آمریکا به عراق است، اتفاقی که در گذشته کمتر رخ میداد.
در دنیای امروز حتی در شکل انقلابها هم تغییر حاصل شده است. روزگاری هر انقلابی مستلزم قصابی نسلها بود، اما امروز دیگر انقلاب مترادف با کشت و کشتار بیحساب نیست. میتوان تغییرات گسترده ایجاد کرد بیآنکه نیاز به خشونت باشد، آنچنان که برخی از ملتها به این مهم دست یافتهاند. به گمانم این موارد موید این است که بشر چندین گام رو به جلو برداشته است. پس میتوان به جهان بدون جنگ هم فکر کرد، بدون آنکه محکوم به رویاپردازی شد، اگر چه شاید رسیدن به آن نقطه بسیار دور باشد. میتوان و باید از صلح و از زشتیهای جنگ نوشت و برای صلح تبلیغ کرد.
با این حال شعار جهان بدون جنگ را سر میدهیم. چگونه؟ آیا آنان که از صلح دم میزنند، در پی ساختن دنیایی دیگر هستند؟ گمان نکنم. حداقل تجربههای وحشتناک یک قرن اخیر بشر را به سمت نوعی واقعگرایی سوق داده است و در این روزگار اندیشه آرمانشهر دیگر خریداری ندارد. اگر آرمانشهر مارکسیست لنینیستها در پی جنگ و کشتار محقق میشد، پیش از آن متفکرانی هم بودند که بنیان آرمانشهر خود را بر صلح استوار میکردند، نظیر سوسیالیستهای اولیه و سن سیمون یا قرنها قبل از آنها، افلاطون در یونان، اما همه این ایدهها شکست خورد.
صلحطلبی حتی یک مکتب فکری مستقل هم نیست که بتوان بر اساس آن برنامهای را تدوین کرد. شاید بیشتر یک واکنش طبیعی در برابر وحشت از جنگ باشد، آنچنان که گاستون بوتول اصطلاح <انتظار جنگ> را برای توصیف این حالت به کار میبرد و در کتاب خود تحت عنوان <جامعه شناسی جنگ> مینویسد: <نگرانی از حمله یک گروه انسانی، جوی ناآرام و نگران کننده ایجاد میکند.>
شاید صلحطلبی برآمده از یک نیاز و یک غریزه انسانی باشد. بشر به صلح نیاز دارد، اگرچه بسیاری از فلاسفه معتقدند که بشر به جنگ هم نیاز دارد و به عبارتی این دو خصلت همواره با انسان بوده و خواهد بود. تاریخ و علوم دیگری همچون روانشناسی و زیستشناسی هم خلاف گفته آنان را اثبات نمیکند. حتی برخی از فلاسفه همچون توماسهابز وضع طبیعی را وضع جنگ میدانند و نه صلح.
با این همه ما بر همان غریزه و نیاز بشر به صلح تکیه میکنیم و از صلح میگوییم، همچنان که پیش از ما نیز کسانی بودند که با اتکا بر همین غریزه شعار صلحطلبی میدادند. اما به گمانم انسان امروز از نسلهای پیشین بسیار جلوتر است و برای این پیش افتادن هزینههای سنگینی مانند دو جنگ جهانی را پرداخته است.
تجربه این جنگها و چندین جنگ کوچک و بزرگی که در این چند دهه اخیر روی داده، همواره پیش روی انسان معاصر است؛ کافی است تلویزیون را روشن کند یا روزنامهای را ورق بزند. همیشه چیزی میتوان یافت که زشتیهای جنگ را به نمایش بگذارد. میتوان به این تجربیات هم اتکا کرد. تجربه همین جنگهاست که اروپای آشفته را تبدیل به اروپای متحد میکند. تجربه بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی است که جهان را علیه استفاده از سلاحهای اتمی متحد میکند.
به نظر میرسد انسان امروز معنای جنگ را کاملا درک کرده است. حداقل دیگر ملتی نظیر آلمان در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ را نمیتوان سراغ گرفت که خواهان جنگ و توسعهطلبی باشد. اگر هم جنگی در میگیرد، جنگ میان ملتها نیست، بلکه جنگ میان حکومتهاست، اما امروز عنصر جدیدی نیز وارد عرصه سیاست جهانی شده که دست و پای حکومتها را میبندد و آن افکار عمومی است. پیش از قرن بیستم سابقه چندانی نداشته است که ملتها علیه جنگ میان دو ملت دیگر اعتراض کنند و گروههای مردمی راهپیماییهای صلح راه بیندازند، اما امروز افکار عمومی به شدت در برابر جنگ واکنش نشان میدهد. اگر حکومتی قصد جنگ داشته باشد، ناگزیر از نادیده گرفتن افکار عمومی یا فریب آن است. نادیده گرفتن افکار عمومی از یک سو به معنای از دست دادن مشروعیت است و از سوی دیگر فریب ملتها هم کار سادهای نیست. از همین رو جهان هر روز شاهد اعتراضهایی علیه لشکرکشی آمریکا به عراق است، اتفاقی که در گذشته کمتر رخ میداد.
در دنیای امروز حتی در شکل انقلابها هم تغییر حاصل شده است. روزگاری هر انقلابی مستلزم قصابی نسلها بود، اما امروز دیگر انقلاب مترادف با کشت و کشتار بیحساب نیست. میتوان تغییرات گسترده ایجاد کرد بیآنکه نیاز به خشونت باشد، آنچنان که برخی از ملتها به این مهم دست یافتهاند. به گمانم این موارد موید این است که بشر چندین گام رو به جلو برداشته است. پس میتوان به جهان بدون جنگ هم فکر کرد، بدون آنکه محکوم به رویاپردازی شد، اگر چه شاید رسیدن به آن نقطه بسیار دور باشد. میتوان و باید از صلح و از زشتیهای جنگ نوشت و برای صلح تبلیغ کرد.
احسان عابدی
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست