پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پروویدانس - Providence


پروویدانس - Providence
سال تولید : ۱۹۷۷
کشور تولیدکننده : فرانسه و سوئیس
محصول : کلوس هلویگ، ایو گاسر و ایو پیرو
کارگردان : آلن رنه.
فیلمنامه‌نویس : دیوید مرسر.
فیلمبردار : ریکاردو آرنوویچ
آهنگساز(موسیقی متن) : میکلوش روشا
هنرپیشگان : درک بوگارد، اِلن برستین، دیوید وارنر، جان گیلگود، الین استریچ و آنا وینگ.
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۷ دقیقه.


نویسنده سرشناس، «کلایو لانگهام» (گیلگود)، در عمارت بزرگش به‌نام «پروویدانس»، در نتیجه یک بیماری دردناک در شرف مرگ است، اما جسورانه با کار روی داستان‌هایش - با استفاده از زندگی و شخصیت فرزندانش - با نیستی مبارزه می‌کند. او در خیال، پسر و وکیلش، «کلود» (بوگارد) را - که از او به‌دلیل خویشتن‌داری پُر ادا و اصولش متنفر است - تجسم می‌کند که سربازی به‌نام «کِوین وودفورد» (وارنر) را به محاکمه کشیده؛ «کوین» پیرمردی را در جنگل کشته، و ادعا می‌کند که پیرمرد خودش خواسته بمیرد، چون داشته به یک جانور تبدیل می‌شده. «کوین» تبرئه می‌شود و همسر «کلود»، «سوفیا» (برستین)، برای آزار «کلود» او را به خانه‌شان دعوت می‌کند. «کلود» نزد محبوبه قدیمی‌اش، «هلن وینر» (استریچ) می‌رود - که از نظر «کلایو» شباهت غریبی به همسرش دارد که خودکشی کرده و «کلود» همیشه پدرش را برای این موضوع سرزنش کرده است. در شب تولد هفتاد و هشت سالگی‌اش، «کلایو» در حال دست و پنجه نرم کردن با بیماری‌اش، باز هم خیال‌پردازی می‌کند: سربازانی که پیرمردان و پیرزنان را در یک استادیوم فوتبال جمع می‌کنند؛ تلاش «کلود» برای رها شدن از شر «کوین» و برخوردهایش با برادر فوتبالیست او؛ گلایه‌های «سوفیا» از «کلود» که نمی‌گذارد او هویتی مستقل داشته باشد؛ و گلایه‌های «کلود» از «کلایو» به‌دلیل هرزگی‌ها و رفتار خشنش با زنش. شخصیت‌های این «نمایش» گه گاه نقش‌های‌شان را عوض می‌کنند تا اینکه «کلود»، «کوین» را - که حالا خودش دارد به یک جانور تبدیل می‌شود - با تیر می‌زند. صبح روز بعد، همه اعضای خانواده برای تولد «کلایو» می‌آیند («کوین» پسر نامشروع او است) و پس از یک روز پُر نشاط، که در آن تنش‌های خیال‌پردازی‌های «کلایو» از بین می‌رود یا تغییر ماهیت می‌دهد، «کلایو» تنها می‌ماند و احساس آرامش می‌کند.
* حرکت‌های آغازین دوربین در پروویدانس، همراه با نواهای محزون روشا، دعوتی اغوا گرانه به سهیم شدن در گذشته و خاطره است. دوربین از لابه‌لای درخت‌ها و درختچه‌های درهم تنیده باغ می‌چرخد و می‌گذرد و سپس به خانه می‌رسد، از چندین اتاق مجاور عبور می‌کند تا مالک «پروویدانس» را نشان دهد، در عذاب از درد اما همچنان سرگرم تخیلاتش. این حرکت کاوشگرانه، دیالکتیک جذابی برابر تاریکی تصویرپردازی، درهم‌رفتگی شاخ و برگ‌ها و لحن مرثیه‌وار موسیقی روشا خلق می‌کند. رنه نویسنده‌ای را نشان می‌دهد که اندیشه‌اش در حال جولان است، اما یادآور می‌شود که هوش مسلط و کنترل کننده داستان، جای دیگری است (شاید استعاره‌ای برای همکاری‌های جذاب رنه با نویسندگان ادبی مشهور). اینجا «لانگهام» در آستانه هفتاد و هشت‌سالگی و در خیال خود می‌کوشد حسابش را با بچه‌هایش صاف کند، از آنان شخصیت‌هائی ثابت بسازد و آنان را سرجای‌شان بنشاند. طی شب دراز خیال‌پردازی، او هم برپا کننده و هم قربانی رقت‌انگیز بازی‌های خانواده است. او نه تنها پدری است در پی تبرئه خویش نزد بچه‌هایش، بلکه نویسنده‌ای است که می‌خواهد به فُرمی کاملاً رضایت‌بخش برای کارش برسد. و این جاست که رنه یکی از مؤثرترین ساختارهای «معما گونه»اش را اعمال می‌کند - تکه‌تکه کردن و متوقف کردن زمان و فضا برای القای ذهنی که سخت می‌کوشد تمام قطعات یک پازل را مرتب کند. فیلم‌نامه مرسر، دست مایه‌ای ایده‌آل برای افکار و هوس‌های استاد به‌نظر می‌رسد.