جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
مجله ویستا
«جاهلیت» در قرآن
![«جاهلیت» در قرآن](/mag/i/2/h44ux.jpg)
از کلمه «جاهلیت» در چهار سوره مدنی قرآن کریم یاد شده است: آل عمران، مائده، احزاب و فتح. جاهلیت در اصطلاح قرآنی از ریشه جهل به معنی سفاهت، دشمنی، غضب و سبک مغزی مشتق است نه از جهل به معنای نادانی و تباهی و سرگردانی.
یکی از پژوهشگران مینویسد:
«من در شعر جاهلی نیافتهام که کلمه جاهلیت را استعمال کرده باشند، بلکه این صیغهای است که فقط قرآن به کار برده و پس از نزول قرآن انتشار یافت، چنان که نشانه دوره پیش از نزول قرآن شد.»(۱)
پژوهشگر دیگری نوشته است:
«جاهلیت، از جهل به معنای ضد علم مشتق نیست، بلکه از جهل به معنای سفاهت، غضب و غرور و عدم پذیرش، مشتق است. در حدیث اِفْکْ آمده است: "ولکن اجْتَهَلَتْهُ الْحِمَیَّهُ"؛ "یعنی غرور و غضب او را بر نادانی واداشت". در حدیث است که رسول خدا - صلیاللَّهعلیهوآله - به ابوذر - آن گاه که به مادر مردی ناسزا گفت - فرمود: "اِنَّکَ امْرُءٌ فیکَ الْجاهِلِیَّةُ"؛ "تو کسی هستی که در تو هنوز روح جاهلیت وجود دارد".
با توجه به این سخنان روشن میشود که جاهلیت بر سبک سری، غرور، تعصّب، تفاخر و ... دلالت دارد. و اینها اموری هستند که در زندگی عرب پیش از اسلام به طور آشکار وجود داشته است.»(۲)
حال میپردازیم به موارد استعمال جاهلیت در قرآن کریم.
● ظنّ جاهلی در پندار
خدای تعالی در سوره آل عمران فرموده است:
«وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ اِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِاِذْنِهِ حَتّی اِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْاَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما اَراکُمْ ما تُحِبُّونَ، مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الْآخِرَةَ، ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلیکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ اِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلی اَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی اُخْراکُمْ فَاَثابَکُمْ غَمّاً بِغَمٍّ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلی مافاتَکُمْ وَ لا ما اَصابَکُمْ وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ، ثُمَّ اَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ اَمَنةً نُعاساً یُغْشی طائِفَةً مِنْکُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْاَمْرِ مِنْ شَیْءٍ قُلْ اِنَّ الْاَمْرَ کُلُّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فی اَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْاَمْرِ شَیْءٌ ما قُتِلْنا هیهُنا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ اِلی مَضاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»(۳)
«[در نبرد اُحُد] قطعاً خدا وعده خود را با شما راست گردانید: آن گاه که به فرمان او آنان را کشتید، تا آن که سست شدید و در کار [جنگ و بر سر تقسیم غنایم] با یکدیگر به نزاع پرداختید؛ و پس از آن که آن چه را دوست داشتید [یعنی غنایم را ]به شما نشان داد، نافرمانی کردید. برخی از شما دنیا را و برخی از شما آخرت را میخواهد. سپس برای آن که شما را بیازماید، از [تعقیب] آنان منصرفتان کرد و از شما درگذشت، و خدا نسبت به مؤمنان با تفضّل است. [یاد کنید] هنگامی را که در حال گریز [از کوه] بالا میرفتید و به هیچ کس توجه نمیکردید و پیامبر، شما را از پشت سرتان فرا میخواند. پس [خداوند ]به سزای [این بیانضباطی] غمی بر غمتان [افزود]، تا سرانجام بر آنچه از کف دادهاید و برای آنچه به شما رسیده است اندوهگین نشوید و خداوند از آنچه میکنید آگاه است. سپس [خداوند] بعد از آن اندوه، آرامشی [به صورت] خواب سبکی، بر شما فرو فرستاد، که گروهی از شما را فراگرفت و گروهی [تنها] در فکر جان خود بودند، و درباره خدا، گمانهای ناروا، همچون گمانهای [دوران ]جاهلیت میبردند.
میگفتند: آیا ما را در این کار اختیاری هست؟ بگو: سر رشته کارها [شکست یا پیروزی ]یکسر به دست خداست. آنان چیزی را در دلهایشان پوشیده میداشتند که برای تو آشکار نمیکردند. میگفتند: اگر ما را در این کار اختیاری بود [و وعده پیامبر واقعیت داشت ]در این جا کشته نمیشدیم. بگو: اگر شما در خانههای خود هم بودید، کسانی که کشته شدن بر آنان نوشته شده، قطعاً [با پای خود] به سوی قتلگاههای خویش میرفتند. و [اینها] برای این است که خداوند، آنچه را در دلهای شماست، [در عمل] بیازماید، و آنچه را در قلبهای شماست پاک گرداند و خدا به راز سینهها آگاه است.»
این آیات از برخی حوادث جنگ اُحُد پرده برمیدارد. در آغاز جنگ طبق وعدهای که خداوند به مسلمانان داده بود، پیروزی نصیب مسلمانان شد. امّا در ادامه، به سبب سستی و نزاع و نافرمانیای که در برخی پیدا شد، دشمن بر آنان شبیخون آورد و در نتیجه بسیاری کشته شدند و بسیاری نیز از میدان گریختند، حال آن که رسول خدا با ثبات قدم آنان را به بازگشت فرا میخواند. پس از این شکست، راست ایمانان اندوهگین شدند و غمی بر غمشان افزود.
سپس بار دیگر خدای تعالی فضل و رحمتش را شامل حالشان کرد و پس از آن اندوه شکست، امنیت و آرامش را بدیشان بخشید؛ و این آرامش همان خواب سبکی بود که آنان را فراگرفت و اضطراب و پریشانی را از دلهایشان زدود. آیه از این گروه با چنین تعبیری خبر داده است:
«ثُمَّ اَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِّنْ بَعْدِ الْغَمِّ اَمَنةً نُعاساً یُغْشی طائفةً مِنْکُمْ ...»
اما گروه دیگری که آیه از آنان خبر داده است، گروه منافقانند؛ که به ظاهر مسلمانند و در باطن، کافر. اینان نقش تخریبی خطیری قبل، حین و پس از جنگ بازی میکردند.
آن گاه که اصحاب راست کردار در اطمینان و آرامش به سر میبردند، این منافقان «قَدْ اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ»؛ «جز به نجات جان خویش نمیاندیشیدند»، و حسابی، جز حساب عمر و رزق و احوال و اولاد خود نداشتند و به امر امّت اسلامی کاملاً بیتوجه بودند.
از آن جا که فقط به نجات خود فکر میکردند، ثبات و اطمینان و آرامش نیز از دلشان رخت بربست و جایش را پریشانی و اضطراب و پندارها و تخیلات، و وسوسهها گرفت. چنین، بهای سنگینی را آنان که فقط به خود و منافع خود میاندیشند و از مصالح امت اسلامی غافلند، باید بپردازند.
آیه از برخی پندارهای باطل اینان نیز خبر داده است:
«یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ»
«درباره خدا [و وعدههایش] گمانهای ناروا میبردند.»
در ظاهر خود را مؤمن به خدا و راضی به قضای او جلوه میدادند، لیکن در حقیقت به خدا گمانهای باطل میبردند؛ نه راضی به مقدرات او بودند و نه تسلیم او میشدند و نه بر ابتلایش صبر پیشه میساختند، بلکه از باب شبههافکنی در میان مسلمانان، اعلام میکردند که خدا، رسول و سپاه او را واگذاشته است؛ آنان بیجهت خود را به سختی جنگ میافکنند و کشته میشوند، و اگر در خانههایشان میماندند، مال و جانشان محفوظ بود!
این پندارهایی که منافقان درباره خداوند داشتند، پندارهای باطلی بود که بر هواها و اوهام و وساوس آنان استوار بود. آیه، این پندارها و اوهام باطل را به «پندارهای جاهلیت» توصیف فرموده: «یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ» و آن را مبهم رها نکرده، بلکه در خلال سخنان منافقان که بر پندارهای جاهلی باطلشان دلالت دارد، به تبیین آن پرداخته است.
نخستین نمودِ ظنِّ جاهلیِ منافقان، سخنشان به رسول خدا - صلی اللَّه علیه و آله - بود که: «هَلْ لَنا مِنَ الْاَمْرِ مِنْ شَیْءٍ»؛ «آیا [با چنین وضع دلخراشی ]پیروزیای نصیب ما میشود؟». این سخن، اعتراضی بود بر رهبری رسول خدا در جنگ احد، به ادعای این که پیامبر نسبت به آنان بیتوجه بوده و رهاشان کرده است. از این رو با انکار میگفتند: آیا در این جنگ به ما نفع و نصرتی میرسد؟!
چنین اعتراضی دلیل بر جاهلیت پندار، تصور و تفکر آنان است. حال آن که پندار ایمانی، مؤمنان را به تسلیم بودن در برابر امر الهی و رضا به قضای او رهنمون میشود. از این رو آیه، بیفاصله و صریح پندار باطلشان را رد کرده است: «قُلْ اِنَّ الْاَمْرَ کُلُّه لِلَّهِ»؛ «ای رسول! بگو اختیار همه چیز [شکست یا پیروزی] یکسر دست خداست.»
نمود دوم پندار جاهلی منافقان در این آیه جلوهگر است:
«یُخْفُونَ فی اَنْفُسِهِمْ مَّا لا یُبْدُونَ لَکَ»
«آنان چیزی را در دلهاشان پنهان میداشتند که برای تو آشکار نمیکردند.»
جاهلیت موجود در این رفتار، آن است که منافقان با آن که میدانند حضرت رسول - صلیاللَّهعلیهوآله - مؤیَّد از جانب خداست و خداوند برای وی مکرها و حیلهها و امور پنهان را آشکار میسازد، باز هم با او از در نفاق و حیله وارد میشوند؛ تظاهر به اسلام میکنند و خود را تابع جلوه میدهند، حال آن که در ضمیرشان کفر و تکذیب و اعتراض را پنهان داشتهاند.
نمود سوم پندار جاهلی آنان، در این سخن که آیه از قولشان نقل میفرماید نهفته است:
«لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْاَمْرِ شَئٌ ما قُتِلْنا هیهُنا»
«اگر ما را در این کار اختیاری بود [و وعده پیامبر درباره پیروزی واقعیت داشت] در این جا کشته نمیشدیم.»
جاهلیت در پنداری که موجب شد چنین سخنی را بر زبان رانند، جاهلیت اعتقادی است که به قضا و قدر، عمر و اجل و مرگ و زندگی تعلق دارد. منافقان در اصل وقوع نبرد اُحد و بر خونهایی که در این میدان ریخته شد و بر صحابیهایی که در آن کشته شدند اعتراض داشتند و هم از این رو در میان مسلمانان شبهه پراکنی میکردند و میگفتند: اگر به میدان جنگ نمیشتافتیم، خویشاوندان ما کشته نمیشدند و اگر آنان در خانههاشان میماندند، عمرشان از دست نمیرفت.
این دیدگاه منافقان درباره مرگ و زندگی، در واقع همان جاهلیت تصوری اعتقادی است.
از این رو آیه، چنین دیدگاهی را ضمن تبیین حقیقت ایمانی در باب زندگی و مرگ و عمر و اجل، این چنین رد میکند:
«قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ اِلی مَصاجِعِهِمْ»
«بگو اگر شما در خانههای خود هم بودید، کسانی که کشته شدن بر آنها نوشته شده، قطعاً [با پای خود ]به سوی قلتگاههای خویش میرفتند.»
حقیقتِ ایمانیِ نهفته در این رد آن که: نه رفتن به جنگ و درگیری با کفار از عمر انسان میکاهد و نه ترس و چسبیدن به خانه و زندگی بر عمر وی میافزاید. انسان جز به اجلی که خدای سبحان برای وی مقرر داشته نمیمیرد و آن گاه که اجلش به سر آید و زمان رحیل فرا رسد، بیهیچ تأخیری خواهد مرد؛ تحذیر و احتیاط - اگرچه به اوج خود برسد - جلوی مرگ را نمیگیرد؛ زیرا حَذَر در مقابل قَدَر، بیفایده است.
شهدای غزوه احد نیز اگرچه در خانههاشان میماندند و در جنگ حاضر نمیشدند، باز خداوند آنان را به جایگاهی که مرگشان در آن جا مقرر شده بود میکشانید و به سببی که میبایست بدان روح از تنشان جدا شود، میرسانید.
آیه، برای ما از پندار منافقان و اعتقادشان پرده بر میدارد و شیوه تفکر و نظر آنان را نشان میدهد و ظن و رأیشان را بازگو کرده و این همه را در یک کلمه خلاصه میفرماید: ظنّ جاهلی.
چرا ظن جاهلی؟ زیرا این پندارها، همان تصورات و افکار کفار در عصر جاهلیت و قبل از نزول قرآن بود؛ قرآنی که این پندارهای جاهلی را از روح و ذهن مسلمانان زدود. لیکن این پندارها در ضمیر منافقان باقی ماند؛ زیرا آنان در حقیقت از کافرانند.
جاهلیت در آیه، صفت برای موصوف محذوفی است. تقدیر آن چنین است:
«یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ کَظَنِّ اَهْلِ الْجاهِلِیَّةِ»
چنان که گذشت، جاهلیت در این جا اسمی است که از جهل اشتقاق یافته و از ابتکارهای قرآن است و قبل از نزول این آیات بر زبان مردم رواج نداشته است و از آن پس در احادیث نبوی و کلام صحابه وارد شد و کمکم استعمال آن در زبان عربی شایع شد.
از جاهلیت در این جا، سوءظن و تصور و ادراکی که صاحبانشان را به سوی سفاهت، سبکسری و بیثباتی رهنمون میشود و آنان را به حمیت باطل و دشمنی گناهکارانه میرساند، اراده میشود. چنین اعمال و رفتاری از عربهای جاهلی کافر، پیش از نزول قرآن به راحتی صادر میشد.
از اموری که «ظن جاهلی» را - که منافقان در این جا بدان توصیف شدهاند - روشن میسازد، ظنّ سویی است که جاماندگان از اعراب، اندکی پیش از صلح حدیبیه، داشتهاند، که خداوند از آن حکایت کرده است:
«سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْاَعْرابِ شَغَلَتْنا اَمْوالُنا وَ اَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْلَنا یَقُولُونَ بِاَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِّنَ اللَّهِ شَیْئاً اِنْ اَرادَ بِکُمْ ضَرّاً اَوْ اَرادَ بِکُمْ نَفْعاً بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً، بَلْ ظَنَنْتُمْ اَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ اِلی اَهْلیهِمْ اَبَداً وَ زُیِّنَ ذلِکَ فی قُلُوبِکُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً»(۴)
«بر جای ماندگان بادیهنشین به زودی به تو خواهند گفت: "اموال ما و کسانمان ما را گرفتار کردند، برای ما آمرزش بخواه." چیزی را که در دلهایشان نیست بر زبان خویش میرانند. بگو: "اگر خدا بخواهد به شما زیانی یا سودی برساند چه کسی در برابر او برای شما اختیار چیزی را دارد؟" بلکه [این] خداست که به آنچه میکنید همواره آگاه است. [نه چنان بود، ]بلکه پنداشتید که پیامبر و مؤمنان هرگز به خانمان خود برنخواهند گشت، و این [پندار] در دلهایتان نمودی خوش یافت، و گمان بد کردید، و شما مردمی درخور هلاکت بودید.»
ظنّ باطل جاهلی در تصور و اعتقاد و اندیشه، قبل از نزول قرآن به کفار جاهلی تعلق داشت که پس از نزول قرآن به منافقان رسید و گرفتارشان کرد؛ زیرا منافقان در پی دریافت بیان قرآنی در توجیه این حوادث نیستند؛ بیان روشنگری که صحابه راست کردار به دنبال آن بودند و حقایق برایشان روشن میشد و بدین وسیله از اوهام جاهلیای که منافقان گرفتارش بودند، نجات مییافتند.
بنابراین، مردم دارای دو حالت متقابل هستند:
اول: ظن جاهلی در اوهام و وساوس و پندارها و تصورات و افکار؛
دوم: بیان قرآنی برای حقایق افکار که جاهلیت را میزداید.
مردم در انتخاب این دو حالت - ظن جاهلی و حقیقت قرآنی - مختلفند؛ در زمان رسول خدا صلیاللَّهعلیهوآله -، صحابه آن حضرت حقیقت قرآنی را اختیار کردند که در نتیجه، خدای تعالی ظنّ جاهلی و وسوسههای آن را از ایشان زایل کرد و به وادی ثبات و امنیت و آرامش رهنمونشان ساخت. حال آن که منافقان ظن جاهلی را اختیار کردند و در نتیجه، تصور، اعتقاد و تفکرشان را فاسد ساختند و در وسوسهها و هوای نفسانی درافتادند و دست به اقداماتی زدند که بیانگر کمخردی، سبکسری و جاهلیتشان بود.
این دو حالت متقابل، پیوسته و تا قیام قیامت در مردم وجود دارد؛ جمعی ظن جاهلی را برمیگزینند و در پی آن در فکر و تصور و نظر و اعتقاد، جاهلی میشوند و عملکردشان نیز سفیهانه خواهد بود؛ جمعی نیز حقیقت قرآنیِ هدایتگر را اختیار میکنند و در پی آن در تصور و رأی و اندیشه، قرآنی میگردند و در زندگی از وزن و آرامش و اطمینان برخوردار میشوند.
● حکم جاهلی در قانونگذاری
خدای تبارک و تعالی فرموده است:
«وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ اُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیراتِ اِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ وَ اَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ اَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَیْکَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ اَنَّما یُریدُ اللَّهُ اَنْ یُصیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ اِنَّ کَثیراً مِّنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ، اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»(۵)
«ما این کتاب [= قرآن] را به حق به سوی تو فرو فرستادیم، در حالی که تصدیق کننده کتابهای پیشین و حاکم بر آنهاست. پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن، و از هواهایشان [با دور شدن] از حقی که به سوی تو آمده، پیروی مکن. برای هر یک از شما [امتها] شریعت و راه روشنی قرار دادهایم. و اگر خدا میخواست شما را یک امت قرار میداد، ولی [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت بگیرید. بازگشت [همه ]شما به سوی خداست؛ آن گاه درباره آنچه در آن اختلاف میکردید آگاهتان خواهد کرد. و میان آنان به موجب آنچه نازل کرده، داوری کن و از هواهایشان پیروی مکن و از آنان برحذر باش؛ مبادا تو را در بخشی از آنچه خدا بر تو نازل کرده به فتنه دراندازند. پس اگر پشت کردندت بدان که خدا میخواهد آنان را فقط به [سزای ]پارهای از گناهانشان برساند، و در حقیقت بسیاری از مردم نافرمانند. آیا خواستار حکم جاهلیتاند؟ و برای مردمی که یقین دارند، داوری چه کسی از خدا بهتر است؟»
آیه اخیر از «حکم جاهلی» سخن میراند و آن را در مقابل «حکمُ اللّه» قرار میدهد. نیز ناپسند میشمارد که عدهای به دنبال حکم جاهلی باشند و مقرر میدارد که حکم جاهلی از حکمالله بهتر نیست.
سیاق آیه، حکم کردن براساس آنچه خداوند نازل کرده و عرضه کردن اختلاف و دعوا بر شرع مقدس را واجب شمرده و از حکم بردن به غیر منهاج الهی نهی کرده است.
بعد از آن که خدای تعالی برای رسولش طبیعت قرآنی را که بر وی نازل کرده بیان فرمود:
«وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ»
«ما این کتاب را به حق به سوی تو فرو فرستادیم، در حالی که تصدیق کننده کتابهای پیشین است و حاکم بر آنهاست.»
به وی بر حکم کردن بین مردم به این قرآنی که بر او نازل کرده، فرمان میدهد و با دو بیان بر این نکته تأکید میورزد:
▪ بیان نخست:
«فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ، لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ اُمَّةً وَّاحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ»
«پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن، و از هواهایشان [با دور شدن] از حقی که به سوی تو آمده، پیروی مکن. برای هر یک از شما [امتها ]شریعت و راه روشنی قرار دادهایم. و اگر خدا میخواست شما را یک امت قرار میداد، و[لی ]خواست تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید.»
زیرا در پی امرش به پیامبر - صلیاللَّهعلیهوآله - به «حکم بما انزل الله»، نسبت به تبعیت از هواهای ترککنندگانِ حکم بردن به شرع الهی را نهی کرده که منظور از این ترککنندگان، یهود و نصاراست. قرآن در این جا حقیقت راهگشایی را بیان داشته است و آن این که برای هر امتی قانون ویژه و راه روشن مخصوصی است و این قانون الهی و این راه روشن قرآنی با وضعیت تمام امتها سازگار است و نیازهایشان را پاسخگوست.
مهم آن است که رسول خدا - صلیاللَّهعلیهوآله -، یقین داشته باشد که خود بر صراط حق است و یهود و نصاری بر جاده هواها و گمراهی و شریعتشان نسخ شده است؛ پس چگونه حقی را که با اوست ترک کند تا پیرو هوای آنها شود! این، معنایش داوری بردن به غیر شرع الهی و مساوی با ضلالت، هوی و گمراهی است.
▪ بیان دوم:
«وَ اَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ اَنْ یُفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَیْکَ»
«میان آنان به آنچه خدا نازل کرده، داوری کن و از هواهایشان پیروی مکن و از آنان برحذر باش؛ مبادا تو را در بخشی از آنچه خدا بر تو نازل کرده به فتنه دراندازند.»
آیه دوم، تکرار آیه اول نیست؛ زیرا آیه دوم اضافه جدیدی دارد و آن این که از تلاشهای اصحاب هوی از یهود و نصاری پرهیز لازم است؛ تا آن گاه که میانشان به آنچه خدا نازل کرده حکم میکنی.
تعبیر به «بَعْض» را نباید در این تحذیر الهی از یاد ببریم. این تعبیر دلالت دارد بر آن که «حکم بما انزل الله» واجب است در «کلّ» امور کوچک و بزرگ باشد و حرام است در «بعض» از امور «بما انزل الله» حکم نشود و به غیر آن حکم شود؛ زیرا کسی که از «بعض» دست بردارد، انگار که از «کُلّ» ما انزل الله دست برداشته است؛ چون «ما انزل الله» تجزیه و تقسیم و معامله را بر نمیتابد.
بیگمان هر کس از یک درصد «ممّا انزل الله» دست بردارد و در آن به قانونی غیر قانون الهی رضایت دهد، تارکِ حکم بما انزل الله خواهد بود و بدین جهت به عذاب الهی گرفتار خواهد شد.
کلمه «بعض» همچنین دلالت دارد بر آن که حرام است شریعت اسلامی یکی از منابع قانونگذاری در دولت اسلامی، یا یکی از منابع اصلی قانونگذاری تلقی شود - چنان که در قوانین اساسی دولتهای اسلامی امروز چنین است - . آیه، یادآور میشود که «شریعت اسلامی» یگانه منبع قانونگذاری میباید باشد، و این، معنایش مجاز نبودن اقتباس یا عاریه گرفتن از قوانین دولتهای کافر غربی و شرقی است. بنابراین، هر دولت اسلامی معاصری که قوانینی را از انگلستان، فرانسه، امریکا، روسیه و حتی یهود اخذ کند، حکم بما انزل اللّه نکرده و شریعت الهی را پشت گوش انداخته است.
پس از این دو بیان درباره پذیرش داوری شرع الهی و پرهیز از پذیرش داوری غیر شرعی، چنین تقریر قرآنی قاطعی میآید:
«اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ؟ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُّوقِنُونَ؟»
«حکم الجاهلیة» همان است که از آیات پیشین فهمیده میشود. حکم جاهلی، حکمی است که مقابل حکم الهی قرار داشته و با آن متناقض باشد؛ حکمی است بر اساس هوی و هوس؛ حکم یهود و نصارا و باقی کافران است؛ حکم به تشریعات و قوانین بشری است که ریشه در شرع الهی ندارد؛ حکم براساس شرایع آسمانی منسوخ پیشین است.
آیه، در مقام رد و انکار کسانی است که به حکم جاهلی تمایل دارند و قوانین جاهلیت را میپذیرند: «اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ». آیا هیچ عاقلی حکمی را که براساس هوای نفس و نابخردی صادر شده خواهد پذیرفت؟
حکم نورانیای که در مقابل حکم جاهلی قرار دارد، حکمُ الله است. اگر حکم جاهلی بر هوی و هوس استوار است، حکمُ الله بر عدالت استوار است؛ اگر پذیرش حکم جاهلی حرام است، پذیرش حکمُ اللّه واجب است؛ اگر آنان که داوری به حکم جاهلی میبرند، منکر و کافرند، آنان که داوری به حکمُ الله میبرند، مؤمن و صالحاند: «وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»
در آیه، «حکم» به «جاهلیت» اضافه شده است: حکمُ الجاهلیة. این اضافه دلالت دارد به این که حکم کردن به غیر ما اَنْزَلَ اللّه نمودی از نمودهای جاهلیت است و جاهلیت نیز گاه در حکم کردن و قانونگذاری است و گاه در خود قانون و قضاوت و گاه در سیاست و اداره امور است.
بنابراین ممکن است ما حُکمِ جاهلی، تشریعِ جاهلی، قانونِ جاهلی، قضاء جاهلی، سیاستِ جاهلی و اداره جاهلی داشته باشیم؛ در نتیجه اجتماع جاهلی، حکومت جاهلی و دولت جاهلی خواهیم داشت.
این پدیدهها در صورتی جاهلی خواهند بود که از غیر شرع الهی و راه روشن او گرفته شوند، از این رو ممکن است حکومت و نظامی به شیوه جاهلی اداره شود و آن هنگامی است که روش زندگی و حکومت در آن از حکمُ اللّه گرفته نشده باشد؛ حال در هر زمان و مکانی که باشد و آن کشور به هر میزان از پیشرفت و توسعه برخوردار بوده باشد.● جاهلیت به معنی خُلق و رفتار و نمودن زینتها
خدای تعالی فرموده است:
«یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَاَحَدٍ مِنَ النِّساءِ اِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعُ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً، وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولی وَ اَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ وَ اَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً، وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فی بُیُوتِکُمْ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ اِنَّ اللَّهَ کانَ لَطیفاً خَبیراً»(۶)
«ای همسران پیامبر! شما مانند هیچ یک از زنان [دیگر] نیستید، اگر سَرِ پروا دارید، پس به ناز سخن مگویید تا آن کس که در دلش بیماری است طمع ورزد، و گفتاری شایسته گویید. و در خانههایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهای خود را آشکار مکنید و نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و فرستادهاش را فرمان برید. خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر ]بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند. و آنچه را که از آیات خدا و [سخنان ]حکمت[آمیز ]در خانههای شما خوانده میشود یاد کنید. در حقیقت خدا همواره دقیق و آگاه است.»
این آیات و آیات قبل و بعد آن در پی سامانبخشی روابط اجتماعی و اخلاقی مردان و زنان مسلمان است. به فضایل اخلاقی ترغیب میکند و از رذایل و نقایص اجتماعی که موجب گسترش زشتیها در میان افراد اجتماع است، پرهیز میدهد.
به زنان پیامبر اکرم - صلیاللَّهعلیهوآله - یادآور میشود که آنان همچون دیگر زنان نیستند؛ زیرا تحت مراقبت اشرف مخلوقات، یعنی رسول خدا - صلیاللَّهعلیهوآله - قرار دارند، از این رو بایسته است که پیش و بیش از زنان دیگر به سوی فضایل اخلاقی حرکت کنند.
آیات برای زنان پیامبر اکرم - صلیاللَّهعلیهوآله - وظایفی را در قالب اوامر و نواهی بیان فرموده است. این وظایف البته منحصر به زنان پیامبر نیست، بلکه صورت خطابیِ آن تمام زنان مسلمان را در هر زمان و مکانی شامل میشود.
▪ اوامر موجود در این آیات
۱) قول معروف، سخن نیکو و کلام هدفمند: «وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً»؛
۲) قرار گرفتن در منازل و خارج نشدن از آن جز برای ضرورت، حاجت، قصد و هدفی. اما پرسه زدن در مسیرها، راه رفتن به ناز و آزادانه به هر سو نگریستن، با طبع زن مسلمان مکتبی سازگار نیست؛
۳) برپایی نماز: «وَ اَقِمْنَ الصَّلاةَ»؛
۴) دادن زکات: «وَ آتینَ الزَّکاةَ»؛
۵) فرمانبری از خدا و رسول - صلیاللَّهعلیهوآله - : «وَ اَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»؛
۶) یادکرد آیات و احکام الهی و پیوسته معانی آنها را در نظر داشتن و بدین وسیله ملتزم بدانها شدن: «وَاذْکُرْنَ ما یُتْلی فی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ».
▪ نواهی موجود در این آیات
۱) به ناز سخن گفتن در مقابل مردان و استفاده از الفاظ نرم و لطیف، به شیوهای اغواگر و برانگیزاننده و لحنی جذاب، همراه با لبخند یا حرکت یا نگاه یا تمایل یا اشاره که انگیزش را دو چندان کند. سبب این نهی آن است که مردِ مقابل در او طمع نورزد؛ زیرا اگر بیمار شهوت باشد و بوالهوس و بیبند و بار، در زنِ مقابل طمع میورزد و با چنین سخنان و حرکاتی که از او مشاهده کرده است، دسترسی به وی را سهل میبیند و تحریک میشود: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعُ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ»؛
۲) آرایش کردن و عطر زدن و زیبایی خود را به مردان نمودن: «وَ لا تَبَرُّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولی»؛
«تبرُّج» از ریشه «بَرْج» است. ابن فارس، مورد استعمال بَرْج را در دو معنا دانسته است:
الف) بروز و ظهور. بَرْج به معنی درشتی چشم؛ در شدت سیاهی یا سفیدی آن، از همین ریشه است.
ب) پناهگاه. و «بُروجِ» آسمان از همین معناست. اصل بروج، دژها و قصرهاست. «تَبَرُّج» در معنای اول استعمال شده و به معنی آشکار نمودن زن زیبایی خود راست.(۷)
راغب اصفهانی درباره تبرّج نوشته است:
«لباس مُبرَّج، لباسی است که بر آن بروجی تصویر شود، و زیبایی چنین لباسی منظور باشد. پس زمانی که گفته میشود: "تبرّجت المرأة"، زنی که زیباییهایش را آشکار میسازد، به آن لباس مبرَّج تشبیه میشود. همچنین گفته شده: "تَبَرَّجَتِ الْمَرْأَة"؛ یعنی آن زن از بُرج؛ یعنی قصرش آشکار شد. و قول خدای تعالی در قرآن بر این معنا دلالت دارد: "وَ قَرْنَ فی ..." و "غَیْرَ مُتَبَرَّجاتٍ بِزینَةٍ"، و بُرْج: گشادگی چشم و زیبایی آن است؛ از باب تشبیه بُرج در هر دو معنایی که گذشت.»
بنابراین، تبرّج در زن، یعنی خروج او از منزل با زینت و آرایش و معطر، که با چنین وضعی زیباییهایش را آشکار میسازد و از جمال پنهانش پرده بر میدارد و مردان را دعوت میکند که به وی بنگرند و بدین گونه آنان را اغوا میکند و به دام میاندازد.
چنین تبرجی، بیگمان حرام است؛ زیرا از آن به طور صریح در این آیه نهی شده است: وَ لا تَبرَّجْنَ ... .
در آیه «وَ لا تبرّجْنَ تبرّج الجاهلیة الاولی»، کلمه «تبرّج» به «جاهلیت» اضافه شده و در این اضافه کلمهای مقدر است که از سیاق آیه فهمیده میشود و تقدیر چنین است: «وَ لا تبرجْنَ تَبَرُّجَ نِساءِ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولی»؛ «مانند زنان جاهلی پیشین زینتهای خود را آشکار مکنید.»
از این رو کلمه «نساء» را مقدر گرفتیم، چون «جاهلیت» امر معنوی است و تبرج برای آن معنی ندارد.
منظور از «جاهلیة الاولی»، جاهلیت پیش از نزول آیه است.(۸)
در این که تبرّج به شیوه جاهلیت اُولی، چگونه تبرجی است، مفسران اقوالی دارند.
- خروج زنان از منازل و راه رفتن آنان در میان مردان است؛
- منظور راه رفتن با ناز و غنج و دلال است؛
- منظور با تکبر راه رفتن است؛
- زنان لباسهای نازکی میپوشیدند که بدن نما بود.(۹)
در تفسیر نمونه درباره جاهلیت اولی چنین آمده است:
«در این که منظور از "جاهلیت اولی" چیست، ظاهراً همان جاهلیتی است که مقارن عصر پیامبر - صلیاللَّهعلیهوآله - بوده، و به طوری که در تواریخ آمده در آن موقع زنان حجاب درستی نداشتند و دنباله روسریهای خود را به پشت سر میانداختند به طوری که گلو و قسمتی از سینه و گردنبند و گوشوارههای آنها نمایان بود، به این ترتیب قرآن همسران پیامبر را از این گونه اعمال باز میدارد.
بدون شک این یک حکم عام است، و تکیه آیات بر زنان پیامبر - صلیاللَّهعلیهوآله - به عنوان تأکید بیشتر است، درست مثل این که به شخص دانشمندی بگوییم: "تو که دانشمندی دروغ مگو"، مفهومش این نیست که دروغ گفتن برای دیگران مجاز است، بلکه منظور این است که یک مرد عالم باید به صورت مؤکّدتر و جدیتر از این کار پرهیز کند. به هر حال، این تعبیر نشان میدهد که جاهلیت دیگری همچون جاهلیت عرب پیش از اسلام، در پیش است که ما امروز در عصر خود آثار این پیشگویی قرآن در دنیای متمدن مادی را میبینیم.»(۱۰)
چنان که سید قطب نیز در این باره نوشته است:
«جاهلیت، برهه معینی از زمان نیست، بلکه حالت اجتماعی ویژهای است که دارای تصورات خاصی از زندگی است، و ممکن است که چنین حالتی و چنین تصور و برداشتی در هر زمان و مکانی پیدا شود، که دلیل بر جاهلیت آن زمان و مکان خواهد بود. بر این اساس، ما امروزه در دوره جاهلیت کورکورانهای به سر میبریم؛ دورهای که از حسّ و عاطفه تهی و تصورش حیوانی است و ادراک بشری به نهایت پستی سقوط کرده است....»(۱۱)
زنان جاهلی امروز، به شیوه خاصی زندگی میکنند؛ زندگیای براساس تبرّج و اختلاط، افسون و انگیزش و فواحش و شهوات، و با این حال گمان دارند که هدف نهایی تمدن و شهرنشینی و پیشرفت، همین است.
حال آن که چنین رفتارهایی جز ارتجاع و انحطاط و عقبگرد به قرون گذشته و بازگشت به زندگی ابتدایی جاهلیت نخستین (اولی) نیست.
چنین جاهلیتی، رفتارهایش براساس جهل استوار است؛ جهلی که نقیض حلم و رشد و تعادل و تناسب و به معنی سبکی، کمخردی و سفاهت است.
● جاهلیت به معنی حمیّت و تعصّب
خدای تعالی فرموده است:
«وَ هُوَ الَّذی کَفَّ اَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَکَّةَ مِنْ بَعْدِ اَنْ اَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیراً، هُمُ الَّذینَ کفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْیَ مَعْکوفاً اَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْلا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ اَنْ تَطَئُوهُمْ فَتُصیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لَیُدْخِلَ اللَّهُ فی رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً اَلیماً، اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّهَ الْجاهِلِیَّةِ فَاَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ اَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا اَحَقَّ بِها وَ اَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیماً»(۱۲)
«اوست همان کسی که در دل مکّه - پس از پیروز کردن شما بر آنان - دستهای آنها را از شما و دستهای شما را از ایشان کوتاه گردانید، و خدا به آنچه میکنید همواره بیناست.
آنها بودند که کفر ورزیدند و شما را از مسجدالحرام بازداشتند و نگذاشتند قربانی [شما ]که بازداشته شده بود به محلش برسد، و اگر [در مکه] مردان و زنان با ایمانی نبودند که [ممکن بود] بیآن که آنان را بشناسید، ندانسته پایمالشان کنید و تاوانشان بر شما بماند [فرمان حمله به مکه میدادیم] تا خدا هر که را بخواهد در جوار رحمت خویش درآورد. اگر [کافر و مؤمن] از هم متمایز میشدند، قطعاً کافران را به عذاب دردناکی معذب میداشتیم.
آن گاه که کافران در دلهای خود، تعصب [آن هم] تعصب جاهلیت ورزیدند، پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد، و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت، و [در واقع ]آنان به [رعایت ]آن [آرمان] سزاوارتر و شایسته [اتصاف به] آن بودند، و خدا همواره بر هر چیزی داناست.»
این آیات اشاره به صلح حدیبیه دارد که رسول اکرم - صلیاللَّهعلیهوآله - با قریش در سال ششم هجری منعقد کرد.
این آیات از حکمت خداوند در عدم شعلهور شدن آتش جنگ میان کافران قریش و مسلمانان - آن گاه که قریش، رسول خدا - صلیاللَّهعلیهوآله - را از ورود به مکه برای انجام مراسم عمره و قربانی بازداشت - خبر میدهد، که در نهایت به عقد صلح حُدیبیه بین دو طرف منجر شد.
خداوند به سبب وجود مردان و زنان مؤمن در مکه که ایمانشان را پنهان میداشتند و مسلمانان نیز آنان را نمیشناختند، پیامبر اکرم - صلیاللَّهعلیهوآله - و مسلمانان همراه او را از جنگ با کافران قریش که در مکه به سر میبردند، بازداشت؛ زیرا اگر جنگی در میگرفت، بیگمان مسلمانان برخی از این برادران و خواهران ایمانی خود را - که ایمانشان را مخفی میداشتند - میکشتند و آن گاه پشیمان میشدند. اما اگر از قبل تمایزی بین مسلمانان و کافران مکه بود؛ یعنی عدهای ایمانشان را مخفی نمیداشتند، قطعاً خداوند کفار را به دست مسلمانان به عذاب دردناکی مبتلا میکرد.
بنابراین، کافران قریش مستحق قتل بودند؛ زیرا علاوه بر کفرشان، پیامبر و مسلمانان را از ورود به مسجدالحرام برای انجام مراسم عمره بازداشتند - که نخستین بار چنین سنت شکنیای صورت میگرفت - ، از این رو مسلمانان نتوانستند حیواناتی را که برای قربانی با خود آورده بودند، در محل مخصوصش ذبح کنند، که آیات زیر به همین جریان تصریح دارد:
«هُمُ الَّذینَ کَفَرُوا ... عَذاباً اَلیماً»
اما آیه سوم در این مجموعه که شاهد بحث ماست، سبب این اقدام غیرمتعارف کافران قریش مبنی بر جلوگیری مسلمانان از ورود به مکه را بیان داشته و آن را ناشی از «حمیّت جاهلی» که در دلهایشان موجود بود، میداند: «اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ»
«کفار قریش به واسطه این حمیّت (تعصب) جاهلی مانع ورود پیامبر - صلیاللَّهعلیهوآله - و مؤمنان به خانه خدا و انجام مراسم عمره و قربانی شدند، و گفتند اگر اینها که در میدان جنگ پدران و برادران ما را کشتهاند وارد سرزمین ما شوند و سالم بازگردند، عرب درباره ما چه خواهد گفت و چه اعتبار و حیثیتی برای ما باقی میماند؟!
این کبر و غرور و تعصب و خشم جاهلی، حتی مانع از آن شد که هنگام تنظیم صلحنامه "حدیبیّه" نام خدا را به صورت "بسم الله الرحمن الرحیم" بنویسند و با این که آداب و سنن آنها میگفت که زیارت خانه خدا برای همه مجاز و سرزمین مکه حرم امن است، حتی اگر کسی قاتل پدر خویش را در آن سرزمین یا در مراسم حج و عمره میدید، مزاحم او نمیشد، اما در عین حال آنان مزاحم رسول خدا - صلیاللَّهعلیهوآله - و مؤمنان شدند. قریش با چنین عملی هم احترام خانه خدا و حرم امن او را شکستند و هم سنتهای خود را زیر پا گذاشتند و هم پرده ضخیمی میان خود و حقیقت کشیدند، و چنین است اثرات مرگبار "حمیّت جاهلی".»(۱۳)
به گفته راغب، «حمیّت» در اصل از ماده «حَمْی» به معنی حرارتی است که از مواد حرارتزا مثل آتش و خورشید یا بدن انسان تولید میشود ... و به قوه غضب انسان آن گاه که برانگیخته شود و متراکم گردد، حمیّت گفتهاند.
پس: حَمَیْتُ عَلی فُلانٍ؛ یعنی بر او غضب کردم، و از همین ریشه است سخن خدای تعالی: «حمیّةَ الجاهِلیّةِ»(۱۴)
نتیجه چنین حمیتی در این جریان سه چیز بود:
۱) به نبوت رسول خدا - صلیاللَّهعلیهوآله - اقرار نکردند؛
۲) به «بسم الله الرحمن الرحیم» اعتراف نکردند؛
۳) با جلوگیری از ورود پیامبر - صلیاللَّهعلیهوآله - و مؤمنان به مکه برای عمره، بین آنان و خانه خدا حایل شدند.
«حمیّة الجاهلیةِ»، عطف بیان است برای «الحمیّة»: «فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیّةَ الْجاهِلِیَّةِ». به سبب تقریر و تأکید مدلول کلام، ابتدا به صورت مجمل «الحمیّة»، و سپس به صورت مفصّل «حمیّة الجاهلیة» آورده شد و چنین تأکیدی اگر به صورت زیر میآمد، حاصل نمیشد:
«اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم حمیّة الجاهلیة.»
نکته دیگر آن که اضافه «حمیّت» به «جاهلیت» (حمیّة الجاهلیة) به قصد تحقیر و ایجاد تنفر از چنین حمیتی صورت گرفته؛ زیرا این حمیّت از خلق و خوی اهل جاهلیت است. به عکس، اضافه «سکینه» به ضمیر عائد به الله در: «فَاَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ» اضافه تشریفی است؛ زیرا «سکینه» از اخلاق فاضله و موهبتی الهی است.
چنان که تفریع «فَاَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ» بر «اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ» حکایت از آن دارد که مؤمنان دوست داشتند تا با مشرکان نبرد کنند و به زور و خشونت هم که شده برای انجام اعمال عمره وارد مکه شوند، در حالی که از کفار به سبب جلوگیری آنها خشمگین بودند؛ لیکن خداوند سکینه و آرامش خود را بر آنان نازل کرد.
مراد از «سکینه»، ثبات و حوصله و بردباری است؛ یعنی خداوند در دلهای مؤمنان متانت و آرامش قرار داد و از عجله بازشان داشت.
در نتیجه، حمیت جاهلیِ کفار را با خشم و خشونت و انتقام پاسخ نگفتند، بلکه با تعقل و ملاحظهکاری که خیر کثیری را در پی داشت، جواب دادند.
ایجاد تقابل بین دو فعل «جَعَلَ» و «اَنْزَلَ» در دو آیه زیر:
«اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ» و «فَاَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ» از شرف و برتری «سکینه» بر «حمیّت» حکایت دارد؛ زیرا در فعل «انزال» تخییل رفعت موجود است.
● لطایف و نکتهها
۱) «جاهلیت» در قرآن، چهار بار استعمال شده و در هر بار دارای مصداق جدیدی است. در سوره آل عمران به معنای جاهلیت در پندار و سوء اعتقاد: «یَظُّنُونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ، ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ»؛ در سوره مائده به معنای جاهلیت در حکم و تشریع: «اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ؟»؛ در سوره احزاب به معنای جاهلیت در تبرُّج و رفتار: «وَ لا تَبرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولی»؛ و در سوره فتح به معنای جاهلیت در حمیّت و ارتباط و انتساب: «اذ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهُمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ»
۲) ورود «جاهلیت» هر بار در مصداقی جدید، به این واژه شمول و گستردگی خاصی در زمینهها و ابعاد مختلف بخشیده است.
قرآن چهار زمینه را مطرح کرده است که هر یک از آنها بخش وسیعی از زندگی مردم را در تمام زمانها و مکانها در بر میگیرد.
بنابراین، جاهلیت گاه در افکار و عقاید و تصورات و زیربناهای فکری نمود خواهد داشت؛ گاه در تشکیلات و تشریعات و قوانین؛ گاه در عادات و سنتهای اجتماعی و در پوشش و لباس و در روابط بین زن و مرد؛ و گاه در دوستیها و وابستگیها و پیوندهای سیاسی، اقلیمی، ملی، قومی، حزبی و تشکیلاتی.
۳) «جاهلیت» در استعمالهای چهارگانه قرآن در سیاق ذمّ وارد شده است؛ ذمّ جاهلیت و اصحاب آن و ایجاد تنفر در مسلمانان از جاهلیت و مردم جاهلی. جالب آن که در هر چهار مورد، قرآن، جایگزین مثبت و بزرگی را مطرح کرده است.
در سوره آل عمران آن گاه که درباره «ظنّ جاهلیِ» باطلی که منافقان بر آن بودند، ایجاد تنفر میکند، «یقین ایمانیِ» عظیم را که رسول اکرم - صلی اللَّه علیه و آله - و اصحابش در میدان اُحد بر آن بودند، عرضه میدارد؛ در سوره مائده آن گاه که در باب «حکم جاهلیِ» یهود و نصاری به مسلمانان هشدار میدهد، جایگزین بزرگی را مطرح میکند که همان «حکم الله» باشد؛ در سوره احزاب که زنان مؤمن را از «تبرّج جاهلیت اولی» نهی میکند، آنان را به استقرار در منازل و اقامه نماز و ادای زکات و فرمانبری از خدا و رسول دعوت میفرماید؛ و آن گاه که در سوره فتح، کفار قریش را به سبب «حمیّت جاهلیت» آنان سرزنش میکند، صحابه را به واسطه ثبات و آرامشی که بدیشان نازل فرمود و به واسطه همراهی آنان با تقوای الهی، مدح میفرماید.
۴) «جاهلیت» در هر چهار مورد، وضعی است برای کارهای کفار، نه کارهای مسلمانان صالح و نه مسلمانان نافرمان و خلافکار. «ظنّ جاهلی» در سوره آل عمران، فعلِ منافقان کافر است. «حکم جاهلی» در سوره مائده، از اهل کتاب کافر صادر شده است. «تبرّج به شیوه جاهلیت اولی» در سوره احزاب از زنان متبرّج کافر سر زده و «حمیّت جاهلی» در سوره فتح متعلق به کفار قریش است.
در نتیجه اگر چنین رفتارهای زشتی از مسلمانان معصیتکار سر بزند، دلیلی است بر ضعف ایمان، نقص تربیت و تأثیرپذیریشان از کفار جاهلی در چنین جاهلیتهایی.
۵) توصیف جاهلیت به «اُولی» در سوره احزاب: «ولا تبرّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولی» حکایت از آن دارد که جاهلیت بار دیگر پس از اسلام باز خواهد گشت.
درست است که اسلام با ظهور خود مُهر پایانی بر «جاهلیتِ اولی» زد، امّا مردم مسلمان گاه فاسد میشوند و بشریت گاه به قهقرا میگراید و دوباره به سوی جاهلیت باز میگردد. در نتیجه برای بار دوم و سوم و چهارم زندگی جاهلی خواهند داشت و این مسئله زمانی اتفاق خواهد افتاد که از برنامههای الهی دور شوند.
هر دور شدنی از برنامههای الهی و شرع مقدس در هر زمان و مکانی «جاهلیت» است؛ از این رو ما هماکنون در تمام زمینهها در جاهلیت قرن بیست و یکم زندگی میکنیم.
نویسنده: تقی متّقی
۱) التطور الدلالی بین لغة الشعر و لغة القرآن، دکتر عودة ابو عودة، ۱۴۶ - ۱۴۸، به نقل از: «التفسیر الموضوعی بین النظریة و التطبیق»، ص ۱۴۹.
۲) فجر الاسلام، احمد امین، ص ۷۰ ؛ التطور الدلالی ...، ص ۱۵۰، به نقل از «التفسیر الموضوعی بین النظریة و التطبیق»، ص ۱۴۹.
۳) سوره آل عمران (۳) آیه ۱۵۲ - ۱۵۴.
۴) سوره فتح (۴۸) آیه ۱۱ - ۱۲.
۵) سوره مائده (۵) آیات ۴۸ - ۵۰.
۶) سوره احزاب (۳۳) آیات ۳۲ - ۳۴.
۷) معجم مقاییس اللغة، ص ۱۳۰.
۸) در تأویل آن، مفسران اقوالی دارند که میتوان رجوع کرد. مثلاً ابن جوزی شش قول را در این زمینه نقل کرده است. ر.ک: زاد المسیر فی علم التفسیر، ابن جوزی، ج ۶، ص ۳۷۹ - ۳۸۱.
۹) اقوال دیگری نیز گفته شده است. ر.ک: همان.
۱۰) تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص ۲۹۰ و ۲۹۱.
۱۱) فی ظلال القرآن، ج ۵، ص ۲۸۶۱.
۱۲) سوره فتح (۴۸) آیه ۲۴ - ۲۶.
۱۳) تفسیر نمونه، جزء ۲۶، ص ۹۶ (با تصرف).
۱۴) مفردات، راغب اصفهانی، ص ۲۵۸ و ۲۵۹.
۱) التطور الدلالی بین لغة الشعر و لغة القرآن، دکتر عودة ابو عودة، ۱۴۶ - ۱۴۸، به نقل از: «التفسیر الموضوعی بین النظریة و التطبیق»، ص ۱۴۹.
۲) فجر الاسلام، احمد امین، ص ۷۰ ؛ التطور الدلالی ...، ص ۱۵۰، به نقل از «التفسیر الموضوعی بین النظریة و التطبیق»، ص ۱۴۹.
۳) سوره آل عمران (۳) آیه ۱۵۲ - ۱۵۴.
۴) سوره فتح (۴۸) آیه ۱۱ - ۱۲.
۵) سوره مائده (۵) آیات ۴۸ - ۵۰.
۶) سوره احزاب (۳۳) آیات ۳۲ - ۳۴.
۷) معجم مقاییس اللغة، ص ۱۳۰.
۸) در تأویل آن، مفسران اقوالی دارند که میتوان رجوع کرد. مثلاً ابن جوزی شش قول را در این زمینه نقل کرده است. ر.ک: زاد المسیر فی علم التفسیر، ابن جوزی، ج ۶، ص ۳۷۹ - ۳۸۱.
۹) اقوال دیگری نیز گفته شده است. ر.ک: همان.
۱۰) تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص ۲۹۰ و ۲۹۱.
۱۱) فی ظلال القرآن، ج ۵، ص ۲۸۶۱.
۱۲) سوره فتح (۴۸) آیه ۲۴ - ۲۶.
۱۳) تفسیر نمونه، جزء ۲۶، ص ۹۶ (با تصرف).
۱۴) مفردات، راغب اصفهانی، ص ۲۵۸ و ۲۵۹.
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست