پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

عشق تا مرگ - L'amour A'mort


عشق تا مرگ - L'amour A'mort
سال تولید : ۱۹۸۴
کشور تولیدکننده : فرانسه
محصول : فیلیپ دوسار
کارگردان : آلن رنه
فیلمنامه‌نویس : ژان گروئر
فیلمبردار : ساشار ویرنی
آهنگساز(موسیقی متن) : هانس ورنر هنتسه.
هنرپیشگان : سابین آزما، آردان، پی‌یر آردیتی، آندره دوسولیه، ژان داسته، ژنه‌ویو منیش و ژان کلود وایبل.
نوع فیلم : رنگی، ۹۳ دقیقه.


«سیمون» (آردیتی) باستان‌شناسی است که هنگام کار سکته می‌کند و در نتیجه آن «دکتر رُزیه» (داسته) مرگ او را اعلام می‌کند. اما به‌زودی «سیمون» ظاهر می‌شود در حالی که گوئی از خوابی عمیق برخاسته است. او از انجام آزمایش‌های پزشکی خودداری می‌کند و نمی‌خواهد درباره اتفاقی که برایش افتاده به کسی چیزی بگوید. در عوض با شوق فراوان مشغول انجام کارهائی می‌شود که اگر مرده بود همراه محبوبه خود، «الیزابت» (آزما)، موفق به انجام‌شان نمی‌شد. خبر یک خودکشی و بحث با دو دوست روحانی، «ژروم» (دوسولیه) و «ژودیت» (آردان) بر سر ارزش زندگی و اینکه خودکشی عملی شجاعانه یا بزدلانه است، «سیمون» را به فکر «مرگ» اخیرش می‌اندازد. او دل مشغول توهمش از سرزمین مردگان است تا اینکه به «الیزابت» می‌گوید که از ترک سرزمین مردگان متأسف است. با وجود تلاش‌های «الیزابت» برای بیرون آوردن او از این حال و هوا، «سیمون»، دچار سکته قلبی دیگری می‌شود و می‌میرد. در حالی که «الیزابت» قول داده به او ملحق شود. «دکتر رُزیه» در مذمت خودکشی برایش داد سخن می‌دهد، «ژودیت» از تجربه خودش می‌گوید (او و «سیمون» در جوانی رابطه‌ای پُرشور با هم داشته‌اند که با خودکشی نافرجام «ژودیت» پایان می‌یابد) و بالاخره «ژروم» نیز از ممنوعیت مذهبی این عمل می‌گوید. با این حال، «الیزابت» می‌گوید که می‌خواهد نزد «سیمون» برود، نه از روی ناامیدی، بلکه از روی عشق و ایمان.
* ابتدا همه چیز مثل یک کابوس به‌نظر می‌رسد. گسستگی‌های آغازین فیلم را می‌توان بخشی از فرآیند «تکه‌تکه‌کردن» معمول رنه دانست. اما بعد خیلی زود روشن می‌شود که این روایتی کاملاً سرراست و تابع ترتیب زمانی حادثه‌هاست: «سیمون» واقعاً مُرد ولی حالا دیگر زنده است و او و «الیزابت» باید باقی فیلم را صرف تطبیق خود با آگاهی‌های جدید «سیمون» کنند. این فیلمی است با یک موضوع مشخص یعنی مرگ و با این موضوع مستقیماً روبه‌رو می‌شود، پرسش انتخاب مرگ و امکان زندگی و رای مرگ را مطرح می‌کند. رنه شیوه دراماتیک خاصی را برای فیلم خود انتخاب کرده است: تنها چهار شخصیت («سیمون»، «الیزابت» و جفت نقطه مقابل‌شان، «ژروم» و «ژودیت») در دکوری ساده و عریان که بیشتر یادآور جزیره «فارو»ی اینگمار برگمان است تا یک شهرستان مذهبی و بی‌آب و رنگ فرانسوی (چیزی که ظاهراً در اصل مدنظر بوده) و رنه در حال عبور از سرزمین برگمان به‌نظر می‌رسد. البته فیلم صرفاً گفت‌وگوهائی عبوس درباره رنج زندگی و فضیلت مرگ نیست. رنه و گروئو نشان داده‌اند که چگونه می‌توان این مضمون را در یک قصه مورد تحقیق قرار داد (انگار که کل فیلم یک آزمایشگاه است). از یک طرف حرفه و شغل «سیمون» و «الیزابت» را داریم. «سیمون» باستان‌شناسی است که در حال حاضر ویرانه‌های رُمی را می‌کاود و به «زندگی روزمره دو هزار سال پیش» علاقه دارد (در آغاز فیلم که از مرگ رها می‌شود، لحظه‌ای با تأسف می‌گوید که اگر می‌مرد تنها چیزی که به جا گذاشته بود مقاله‌ای درباره «دفع زباله در دوره پیشا - رُمی» بود). «الیزابت» یک جور گیاه‌شناس است درگیر تحقیقی درباره تزریق باکتری به گیاهان (یکی از تومورهای حاصل از این کار روی گیاهان، شکل از ریخت افتاده افسانه - علمی وار دارد) باقی مانده‌های گذشته و اشکال آینده پیرامون امر ناشناخته را احاطه کرده‌اند. ناشناخته‌ای که رنه برای آن هم معادلی دارد: نماهائی متناوب از چیزی که می‌تواند بارش برف در تاریکی باشد. اینجا جنبه‌های شخصی فیلم از لحاظ مایه‌ها و تصویرپردازی‌های خاص رنه با تمایل جدید او به بیان صریح شخصی، به اعلام و قبول ترس از مرگ هم‌خوان نیستند. عشق تا مرگ شاید نخستین باری بود که رنه تا این حد شخصی (و نه با فاصله میانجی‌گرانه الگوهای پیچیده روائی) درگیر مضمون‌اش می‌شد. با این حال نباید فراموش کرد که بسیاری از لابیرنت‌های روائی رنه حول همین نشانه‌های «مرگ در عین زندگی» می‌چرخند. شباهت‌هائی با دوستت دارم، دوستت دارم (1968) و پروویدانس (1977) وجود دارد. رنه از طریق شخصیت «سیمون» - که ابتدا از بازگشت به زندگی سخت به هیجان آمده و بعد کم‌کم شیفته سراب رضایت و «آرامش» در سرزمین مرگ می‌شود - توانسته است ژانر «نامردگان» را با ژانر «پیشا - مردگان» تاخت بزند.