شنبه, ۱۷ شهریور, ۱۴۰۳ / 7 September, 2024
مجله ویستا
مبدأ تکالیف اخلاقی از دیدگاه کانت
● مقدمه
مباحث فلسفی و مبنایی اخلاقی برای بسیاری از فیلسوفان بزرگ از جمله سقراط، افلاطون، ارسطو و کانت[۱] مسائل مهمی بوده است و حاصل این تأملات فلسفی پیدایش چهار مکتب مهم در حوزه گسترده «فلسفه اخلاق» میباشد: نتیجهگرایی (teleologism)، وظیفهگرایی (deontologism) اخلاق فضیلت بنیاد (virtue-based ethics) و اخلاق حق بنیاد (right- based ethics). در این میان، بدون شک بزرگترین نماینده و سخنگوی مشرب وظیفهگرایی «کانت» است، اگرچه به اجماع محققان هیچ یک از سه مشرب دیگر نیز از تأثیر آراء و نظرات کانت بر کنار نماندهاند. [۲] بدین جهت آشنایی با نظریات اخلاقی کنت از جهات مختلفی ضروری است. از سوی دیگر وقتی توجه داشته باشیم که «فلسفه اخلاق» کانت با «فلسفه سیاسی» و «فلسفه حقوق» وی ارتباط دارد، اهمیت دیدگاههای وی در زمینه اخلاق روشن تر میشود. این ارتباط را از این سخن کانت بهتر میتوان فهمید که میگوید: «نظام حقوق هر جامعه مدنی باید اساس اخلاقی داشته باشد.» [۳] این ارتباط تا حدی است که حتی «راجر سالیوان»[۴] کانتشناس معاصر وقتی میخواهد مباحث «اخلاق در فلسفه کانت»[۵] را مطرح نماید از نظام سیاسی کانت آغاز میکند.
در گفتگو از اخلاق چند پرسش اساسی مرتبط به هم وجود دارد که کانت در خلال مباحث اخلاقی[۶] خود به آنها پاسخ میدهد؛ آن پرسشها عبارتند از:
ـ کار خوب اخلاقی چیست؟
ـ چگونه کار خوب اخلاقی را تشخیص دهیم؟
ـ وقتی کار خوب اخلاقی را تشخیص دادیم، چگونه به آن عمل کنیم؟
در این نوشتار میخواهیم به بررسی مبدأ تکالیف اخلاقی از دیدگاه کانت بپردازیم. ما این کار را در ضمن پاسخ به پرسش اول و دوم انجام میدهیم. در واقع میخواهیم ببینیم که کانت چگونه دستورات و تکالیف اخلاقی را مورد شناسایی قرار میدهد؟ چه مبنایی برای تکالیف و دستورات اخلاقی قایل است؟ دستورات اخلاقی از کجا و چگونه قابل استخراج هستند؟
● فعل خوب اخلاقی چیست؟
کانت در پاسخ به این پرسش که «خوبهای اخلاقی کدامند؟» جواب میدهد که کار خوب اخلاقی کاری است که بر اساس «اراده خوب» انجام میشود: یعنی کسی که در انجام عملش قصد خوبی داشته باشد، فرد نیکوکاری خواهد بود؛ به بیان دیگر، قصد خوب داشتن، معیار کار خوب است.
در اینجا این پرسش پیش میاید که ایا واقعاً معیار کار خوب اخلاقی میتواند «نیت خیر» باشد، یا باید آن کار ذاتاً خوب باشد؟ ایا امکان ندارد کاری بد باشد، ولی من نیت خوبی از انجام آن داشته باشم؟ و یا برعکس، ایا ممکن نیست کاری خوب باشد و من نیت نادرستی از انجام آن داشته باشم؟ در اینجا میبینیم که معیار کار خوب و بد باید چیز دیگری باشد. اکنون با وجود پرسشهایی که بیان شد، کانت باید به ما پاسخ بدهد که منظور او از اراده خیر چیست؟ چرا که با پاسخی که کانت به ما داده است، هنوز روشن نشده است که کار خوب اخلاقی چیست؟
کانت در ادامه، در پاسخ به این مسأله که «اراده خوب چیست؟» چنین میگوید که نیت خوب داشتن، به این معنا است که قصد داشته باشیم آن کار را بر اساس «وظیفه» انجام دهیم. حال این پرسش مطرح میشود که ایا این جواب میتواند مفهوم کار خوب اخلاقی را توضیح دهد؟ کار مطابق با وظیفه چه کاری است؟ ایا ممکن نیست کسی کار «الف» را مطابق با وظیفه بداند در حالیکه فرد دیگری آن را مطابق با وظیفه نمیداند؟ به نظر میرسد هنوز مفهوم کار خوب اخلاقی کاملاً واضح نشده است؛ چرا که بهطور مثال ممکن است فردی جمعآوری ثروت را برای خودش وظیفه بداند و کس دیگری این کار را وظیفه نداند. پس باید به دنبال معیار نهایی دیگری برای کار خوب اخلاقی باشیم. باید از کانت پرسید «عمل مطابق با وظیفه یعنی چه؟» کانت میتواند چنین پاسخ دهد: «تنها انگیزه اراده خوب، انجام وظیفه برای انجام وظیفه است.» [۷] و بهعبارتی عمل بر اساس وظیفه یعنی عمل بر اساس «قانون اخلاقی» و نه عمل بر اساس «امیال و خواهشهای نفسانی».
ما با شنیدن این پاسخ، اگر چه به جواب پرسش اصلی خود نزدیکتر شدهایم؛ ولی باز هم ابهامات دیگی وجود دارد؛ دستورات اخلاقی چیستند؟ چگونه میتوان به دستورات اخلاقی دست یافت؟ دستورات اخلاقی چگونه شکل میگیرند؟ از کجا میایند و منشأ آنها چیست؟ ایا نسبت به افراد مختلف یکسان هستند؟ کانت در مباحث خود درباره این مسایل گفتگو میکند و درباره استحصال یا استخراج دستورات اخلاقی مطالبی بیان میکند. قبل از اینکه به توضیحات کانت درباره دستورات اخلاقی بپردازیم، بهتر است درباره پاسخ نهایی کانت بیشتر صحبت کنیم.
کانت در مبحث اخلاقی خود، از جمله در درسهای فلسفه اخلاق[۸] بیان میکند که اعمال اختیاری انسان از دو موضع مختلف ناشی میشوند: [۹]
۱) تمایلات و خواشها
۲) قوانین و اصول
عمل بر اساس انگیزهها و تمایلات همان پاسخ مثبت به خواهشهای نفسانی است که در برابر عمل بر اساس وظیفه یا تکلیف قرار دارد. اگرچه مفاهیم «وظیفه» و «تکلیف» تفاوتهایی با یکدیگر دارند، ولی در اینجا بهطور کلی منظور این است که اعمال ما نباید بر امیال و خواهشهای نفسانی مبتنی باشند، و برعکس باید بر اساس قوانین و دستورات اخلاقی عقلانی شکل بگیرند. اینگونه است که مفهوم «وظیفه» در برابر مفهوم «خواهش» قرار میگیرد.
کانت عمل بر اساس میل و انگیزه را رد مینماید و معتقد است تمام زیانهایی که انسان میبیند ناشی از ابتکارات و آزادیهای اوست. هرگاه انسان بدون مراعات قواعد، تابع تمایلاتی باشد که به ذهن او خطور کرده است مورد تنفر دیگران واقع میشود. کانت معتقد است چنین اعمالی که بر اساس تمایلات نفسانی صورت میگیرند، میتوانند تمام طبیعت را بر هم بزنند، و به همین دلیل است که نتیجه میگیرد: «پس انسان باید متکی بر قوانین باشد.» در حقیقت کانت آزادی بر اساس امیال و خواهشهای نفسانی را اصیل نمیداند و آن را نفی میکند و صریحاً بیان میکند «انسان باید حدود رفتار خود را مشخص کند.» بنابراین، «پایه تمام تکالیف عبارت است از هماهنگی اختیار با غایت ذاتی انسانیت.» [۱۰] آنچه برای کانت مهم و اساس اخلاق است، وظیفهشناسی و عمل بر اساس وظیفه است.
کانت به حدی بر مفهوم وظیفهشناسی در اخلاق توجه مینماید که حتی عمل بر اساس احساس را امری اخلاقی نمیداند، مثلاً کمک کردن به کسی از روی دلسوزی یا عملی که محرک آن عشق به چیزی است، کار اخلاقی بهشمار نمیاید. به عقیده وی هر تصمیمی تنها به این شرط از نظر اخلاقی نیکو و پسندیده است که به خاطر نفس وظیفه و به انگیزه وظیفهشناسی گرفته شود؛ البته برخلاف تصور بسیاری[۱۱] از خوانندگان نوشتههای اخلاقی کانت، این به آن معنا نیست که اگر کسی همسایه خود را دوست بدارد، همین موجب میشود که آنچه نسبت به او انجام میدهد، براستی به انگیزه وظیفهشناسی نباشد؛ مراد این است که میتوان به همنوعان ادای وظیفه کرد بدون دوست داشتن آنان و حتی با وجود بیزاری و تنفر از ایشان.[۱۲]
● منشأ رفتار در انواع موجودات
نکته مهمی که کانت به آن توجه دارد، این است که عمل بر اساس وظیفه یا خواهش که از اختیار ناشی میشود از ویژگیهای اساسی انسان و موجودات معقول میباشد. موجودات دیگری وجود دارند که اخلاق درباره آنها یا معنا ندارد و یا معنایی غیر از «اخلاق انسانی» را دارد؛ مثل خدا، موجودات قدسی (معصوم) و حیوانات.
شاید بتوان تقسیمبندی اعمال و رفتارهای موجودات گوناگون را بر اساس مباحث اخلاقی کانت و شارحان وی بهصورت زیر بان نمود.
● اعمال و رفتارها:
۱) اعمال و رفتار موجودات مختار مثل انسان
- بر اساس میل و خواهش
- بر اساس قانون اخلاقی
- بر اساس احساس اخلاقی
۲) اعمال و رفتار موجودات غیرمختار
- اعمال حیوانات
- اعمال موجودات قدسی
۳) اعمال و رفتار خداوند
کانت از میان سه منشأ عمل موجودات مختار، فقط منشأ قانونی اخلاقی را برای اخلاقی بودن رفتارها معتبر میداند وی کار خوب اخلاقی را فقط کاری میداند که بر اساس وظیفه عمل به دستور اخلاقی شکل میگیرد. کانت کاری را که از احساس اخلاقی برخاسته باشد، کار اخلاقی نمیداند. برای وی عمل به تکلیف بهعنوان مبدأ اخلاق مهم است. احساسات اخلاقی وقتی معنا دارند یا مهم هستند که بر اساس قانون و تکلیف باشند.
«یاسپرس»[۱۳] در اثبات و تبیین سخن کانت میگوید: «طبیعت به هیچ انسانی احساسات کاملاً پاک نبخشیده است»[۱۴] و بعد بیانات کانت را میآورد. «این ابلهی است که با خوشباوری بر نیکی فطری روان تکیه کنیم و بپنداریم که نیازی به برانگیختن، بازداشتن و فرمان دادن نیست و بدینسان تکلیف خود را فراموش کنیم.»[۱۵] وی میافزاید: بیشک گرایشهایی نیک، دل پاک و زیبایی روان بس گرانبها هستند؛ اما برای نگهداری آنها الزام روشن لازم است. حس اخلاقی وجدان سوبژکتیو، تنها آنگاه میتواند بنیادی استوار باشد که از مرحله پیش از فهم فراتر رفته، به مرحله فهم رسیده باشد. بس زیباست که آدمی از روی عشق به همنوع به دیگران نیکی کند و یا از روی عشق به راستی، راست و درست باشد؛ ولی اینها کافی نیست؛ ما باید برای رفتار خود یک اصل اخلاقی نیز داشته باشیم. بهتر آن است که با غرور و خودستایی نگوییم که ما از مفهوم تکلیف برتریم؛ نگوییم که ما را بس است که تنها برای خشنودی میلهای شایسته خود عمل کنیم بیآنکه هیچگونه فرمانی در کار باشد. [۱۶]
کانت تصریح میکند که «هیچ اصل اخلاقی، چنانکه بعضی پنداشتهاند، واقعاً مبتنی بر احساس نیست؛ بلکه در مابعدالطبیعه مبهمی است که هر فردی در سرشت عقلانی خود واجد آن است.»[۱۷] کانت بدین ترتیب با نفی عمل بر اساس خواهش و یا عمل بر اساس احساس اخلاقی، ما را به اهمیت قانونی اخلاقی و مبنای مابعدالطبیعی آن آگاه میسازد.
● ضروری بودن رفتار در موجودات غیرمختار
▪ موجودات قدسی
به غیر از انسان که موجود مختاری است، موجوداتی وجود دارند که گزینش دستور اخلاقی و رَد امیال و خواهشها در مورد آنها معنایی ندارد؛ از قبیل حیوانات و موجودات قدسی. میتوان وجودی با چنان سرشتی تصور کرد که همواره قادر است صرفاً بر اساس دستورهای اخلاقی عمل کند و هرگز میل به کاری مغایر با آن دستورها نمیکند؛ چنین وجودی را کانت وجود معصوم یا قدسی (holy) و صاحب اراده قدسی میخواند. آدمی یارای رسیدن به این کمال مطلوب را ندارد و همیشه به کارهای بد و نادرست متمایل است و به این جهت دست کم در پارهای موارد دستخوش تعارض بین خواهش و وظیفه میگردد. در چنین وضعیتی است که انسان میکوشد تا خویشتن را به متابعت دستورهای اخلاقی ملزم نماید. [۱۸]
▪ حیوانات
در مورد حیوانات بر اساس آنچه کانت میآورد میتوان چنین توضیح داد که در وجود حیوانات، تمایلات از طریق زمینه ضروری درون ذهنی، مشخص میشوند؛ بنابراین در مورد آنها بینظمی معنا ندارد. حال اگر انسان تمایلات خود را آزادانه ارضا کند، حتی خود را نازلتر از حیوانات قرار داده است؛ یرا مرتکب بینظمی شده است؛ یعنی چیزی که در حیوانات وجود ندارد. در این صورت انسان در شخص خود یا غایت ذاتی انسانیت در تناقض است و بر ضد خود عمل میکند.[۱۹]
بدین ترتیب میبینیم که در موجودات قدسی، عمل بر اساس قانون اخلاقی و در حیوانات، عمل بر اساس تمایلات بهصورت و خارج از حیطه اختیار صورت میگیرد. در انسان است که اختیار میتواند منشایی برای حرکت او به سوی قانون اخلاقی یا ارضای تمایلات باشد کسی که دست به ارضای نادرست تمایلات خود میزند در واقع از اختیار خود به نحو نامطلوبی استفاده کرده است؛ به همین دلایل کانت میگوید: «هر شری در جهان برخاسته از اختیار است؛ حیوانات چون آزاد نیستند مطابق قاعده عمل میکنند؛ اما موجودات مختار فقط اگر به اختیار خود، طبق قاعده، تعین بخشند، میتوانند منظم عمل کنند.» [۲۰]
مسئله گزیش اخلاقی، وظیفهشناسی و عمل به دستور اخلاقی ما را به بحث مهمی کشانده است به نام «اختیار».
▪ اختیار
بحث «اختیار» و «جبر» مسأله مهمی در اخلاق و مباحث آن بهشمار میاید. نقطه عزیمت نظریه اخلاقی کانت نیز مفهوم اختیار است. [۲۱] انسان برای اینکه کار خوب اخلاقی را انجام دهد، باید بیش از هر چیز بر شناخت و انجام آن مختار باشد و بهعبارتی هم در تصمیمگیری و هم در انجام آن دارای اختیار باشد، و شاید بتوان گفت انسان باید در تصمیمگیری مختار و در عمل به آن توانا باشد. این یک پیش فرض همه اعمال در عالم و بنابراین همه تصمیمات خردمندانه است که فاعل انجام کار، خالق چیزی است که انجام میدهد. [۲۲]
مفهوم اختیار مانند برخی از مفاهیمی که کانت آنها را مورد استفاده قرار میدهد، به نحو پیشینی استناج میشود[۲۳] و در ارتباط با غایت بودن افراد انسانی در اخلاق معنا پیدا میکند؛ با این توضیح که غایت بودن هر یک از افراد و احترام به فرد فرد موجودات عاقل به این معنی است که اراده هر فرد انسانی منشأ قانون اخلاقی است؛ یعنی هر فردی خود سازنده و مقوم قانون کلی اخلاق است، این امر منشأ اختیار افراد است. [۲۴]
اختیار عبارت است از توانایی در اراده کردن غایت فعل برای خودم. هر نوع استخراج غایات خودم از یک منبع خارجی مرا در همان زمان تابع آن منبع میسازد. [۲۵] فعلی که از من صادر میشود صرفاً میتواند به من نسبت داده شود و بنابراین به یک معنای واقعی از آن من است. من با توجه به این فعل مختار هستم. من هرگاه خودم عمل کنم، عملم مختارانه است و هرگاه عامل دیگری از طریق من عمل کند، عملم غیرمختارانه خواهد بود. [۲۶]
یک فعل از من ناشی میشود هرگاه که من صرفاً با در نظر گرفتن آن به انجامش اقدام ورزم.[۲۷] من امیال، منافع یا سایر شرایط تجربی را در تصمیمگیری دخالت نمیدهم؛ زیرا این کار به منزله آن خواهد بود که خود را تابع علیت طبیعت سازم. [۲۸] به نظر کانت برای اینکه ما کاری را از روی اختیار انجام داده باشیم و یا بهعبارتی برای اینکه از اختیار خود به نحو مطلوبی استفاده کرده باشیم، باید در انجام آن، از عقل خود استفاده کنیم؛ یعنی اگر کار ما عاقلانه باشد آنگاه به نحو اعلا مختارانه نیز خواهد بود؛ بنابراین، اختیار؛ عبارت است از توانایی برای اداره شدن به وسیله عقل.[۲۹]
برای جمعبندی آراء کانت در مورد اختیار، خلاصهای از آنچه را که وی در درسهای فلسفه اخلاق خود درباره اختیار بیان مینماید، در ذیل میآوریم:
▪ اختیار عالیترین درجه حیات، و پایه و اساس هر نوع کمالی است. [۳۰]
▪ اختیار، استعدادی است که سایر قوای انسان را بینهایت تقویت میکند و اگر به موجب قواعد عملکرد، محدود نشده باشد، خطیرترین امری است که یافت میشود.
▪ اختیار وجه تمایز انسان و حیوان است، آنچنان که کانت تصریح میکند «اختیار فقط متعلق به انسان است؛ تمام حیوانات میتوانند قوای خود را مطابق اراده خود به کار گیرند؛ اما این اراده، آزاد نیست؛ بلکه به موجب تحریکات و انگیزهها ضرورت مییابد.»
▪ از نظر کانت اختیار، ارزش دهنده هستی است، بهگونهای که اگر اختیار نبود و همه موجودات فقط از ارادهای مشروط به انگیزههای حسی برخوردار بودند، جهان خالی از ارزش بود، ارزش درونی جهان که به خیر نهایی آن است، در گرو اختیار ناشی از ارادهای است که برای عملکرد، تحت جبر نباشد.
▪ برای اینکه اختیار تعین واقعی خود را داشته باشد، انسان باید قانون اخلاقی را ملاک عمل خود قرار دهد و قانون کلی این است: «چنان رفتار کن که همیشه قانون بر اعمال تو حاکم باشد.» در مورد فرد بهخصوص نیز تعین اختیار، به این معناست که شخص نباید تابع تمایلات خود باشد و بنابراین میتوان گفت در نظر کانت حاکمیت اراده، اصل اعلای اخلاق است. اراده انسان قوانین اخلاقی را خود وضع میکند و خود اجرا میکند. [۳۱]
● دستورهای اخلاقی
اکنون میتوانیم به این مطلب بپردازیم که دستورات اخلاقی از کجا میایند؟ منشأ و مبدأ آنها چیست؟ و انسان چگونه میتواند تکالیف اخلاقی را دریابد؟ برای پاسخ دادن به این پرسشها از یک مقدمه آغاز میکنیم و آن مقدمه این است که کانت خوبهای اخلاقی را به دو نوع تقسیم مینماید: [۳۲]
۱) خوبهای مشروط (یا مقید): qualified good
۲) خوبهای ذاتی (یا مطلق): intrinsic good
مشابه چنین تقسیمی در مورد دستورات اخلاقی نیز وجود دارد و میتوان دستورات اخلاقی را به دو نوع «دستورهای مشروط» و «دستورهای مطلق» تقسیم نمود. ما در ادامه درباره این تقسیم و مفهوم دستورات مشروط و مطلق صحبت خواهیم کرد. اکنون به توضیح تقسیم خوبهای اخلاقی میپردازیم:
از نظر کانت بیشتر چیزهایی که خوب تلقی میشوند فیحدنفسه خوب نیستند. این نوع خوبها، «خوبهای مشروط» نام دارند. خوب بودن خوبهای مشروط به خاطر این است که آنها زمینهای و مقدمهای برای دست یافتن به یک خوبی ذاتی دیگر میباشند، مثلاً هوش، ذوق، قدرت تشخیص، دلیری، ثروت و تندرستی خوبهای مشروط هستند، نه خوبهای ذاتی. ما آنها را تنها به این دلیل با ارزش میدانیم که ما را به ارزشهای دیگری میرسانند. در مشروط بودن آنها همین بس که ارزش آنها ذاتی نیست؛ چون اگر ذاتاً خوب بودند، انسانهای شرور نمیتوانستند از آنها در راستای اهداف ضداخلاقی خود سود جویند. و حال آنکه همانگونه که کانت نیز خاطر نشان میسازد، این نوع خوبها میتوانند مورد استفاده فرد شرور قرار گیرند؛ بهطور مثال تندرستی ممکن است موجب افزایش غرور یا تکبر نفرت انگیز و حتی پرخاشگری انسان بشود. [۳۳]
به همین دلایل است که کانت سعادت را نیز خوب مقید میداند، نه خوب مطلق؛ چراکه عمدتاً سعادت را همین خوبهای مشروط مثل ثروت، تندرستی، هوش، قدرت و... میپنداریم، و حال اینکه این خوبهای مشروط ذاتاً خوب نیستند. بهکلی امروزه از دیدگاه بیشتر فلاسفه صرفاً میزان خالص سعادتی که در جهان وجود دارد، ارزش اخلاقی جهان را تبیین نمیکند، بلکه تا اندازهای «چگونگی توزیع سعادت» ارزش اخلاقی جهان را تبیین مینماید. [۳۴] خوبهای ذاتی یا مطلق آن نوع خوبهایی هستند که غایت هستند؛ البته نه غایت الغایات اخلاق؛ بلکه از نظر غایت اخلاقی «انسانیت» است. این خوبهای ذاتی، خوبهایی هستند که ارزش درونی دارند و نمیتوانند وسیلهای برای اهداف ضداخلاقی باشند.
برای شناخت خوبهای ذاتی باید راهی وجود داشته باشد؛ مثلاً شاید بتوان در مورد خوبها و دستورات اخلاقی این پرسشها را مطرح کرد که ایا آنها خودشان هدف هستند، یا وسیلهای برای اهداف اخلاقی دیگر میباشند؟ ایا آنها برای معنابخشی به یک خوب دیگری بهکار میروند؟ ایا آنها میتوانند وسیلهای برای یک هدف ضداخلاقی باشند؟ میتوانیم این پرسشها را در مورد یک خوب یا دستور اخلاقی مطرح کنیم و آنقدر ادامه بدهیم تا به جایی به نام خوب ذاتی برسیم. نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که ما وقتی با ردیفی از هدفها روبهرو میشویم، این پرسش پیش میاید که هدف نهایی کدام است؟ اگر در پاسخ بگوییم: «برترین نیک»، آنگاه همه فرمانها مشروط خواهند بود[۳۵] و فقط یک دستور یا خوب اخلاقی خواهیم داشت.
توضیحاتی که در ادامه، درباره تقسیم امر به «امر مطلق» و «امر مشروطه» خواهد آمد، در حقیقت روشنکننده مفهوم خوب اخلاقی و منشأ تکلیف اخلاقی خواهند بود. در اینجا در بحث از دستورات اخلاقی نکات دیگری را بیان میداریم.
از نظر کانت وظیفهشناسی بهعنوان مهمترین رکن اخلاق در قالب عمل به قانون یا دستورات اخلاقی معنا پیدا میکند. عمل کردن به وظیفه در مقابل عمل کردن بر اساس احساس اخلاقی و یا عمل کردن بر اساس خواهش نفسانی، معیاری برای تشخیص کار خوب اخلاقی است که تعینبخش اختیار هستند. به نظر کانت وقتی یک تصمیم اخلاقی است که نه صرفاً برای رفع تکلیف بلکه به منظور وظیفهشناسی یا بهخاطر نفس وظیفه اتخاذ شود.[۳۶] بهعقیده وی ارزش اخلاقی عمل به دستوری است که به موجب آن، فعل اخلاقی انجام شده است. او توضیح میدهد که دستور، همانا مبدأ ذهنی عمل است؛ یعنی مبدایی که دستوری که فاعل بر حسب آن عمل میکند، با قانون اخلاقی منطبق باشد. ولی از سوی دیگر ممکن است با قانون مذکور منافات داشته باشد.[۳۷] وقتی میگوییم عملمان به پیروی از دستور است، این قول به این معنا نیست که پیش از عمل یا در حین آن، لزوماً دستور را به خود یادآوری میکنیم یا حتی آگاهانه متوجه آن هستیم. گاهی ممکن است چنین کنیم، فیالمثل اگر شخص تندخو و زودخشمی بخواهد از دستور فرو بردن خشم متابعت کند، احتمالاً باید برای عمل کردن به آن به خود تلقین کند. [۳۸]
دستور یک عمل خاص با تصمیم به اجرای آن فرق دارد و گزینش دستور، مساوی است با گزینش خط مشی و سیاست. دستور، ممکن است ساده باشد مثل: «ابداً نباید دروغ گفت» و همچنین دستور ممکن است پیچیده باشد، اما اگر به قدری آکنده از شرط و قید باشد که هیچ عملی بر طبق آن صورت نپذیرد، نباید دستور خوانده شود. معمولاً دستور بهگونهای است که بسیاری و حتی بینهایت کارها ممکن است با آن مطابقت داشته باشند. [۳۹] دستور شخصی، قاعدهای است که شخص تصمیم به پیروی از آن در اعمال خویش میگیرد[۴۰] و البته ما باید بهگونهای عمل کنیم که اعمال ما بر یک قانون کلی منطبق باشند.
عمل کردن به قانون و دستور نیز وضعیتهایی دارد که قبلاً به آن اشاره نمودیم، عمل کردن حیوانات به قانون طبیعت بهصورت ضروری و غریزی است، در حالیکه عمل کردن انسان به دستور اخلاقی در نسبت با اختیار و بهصورتی آگاهانه معنا مییابد و به قول کانت «هر چیزی در طبیعت مطابق قانون عمل میکند، اما فقط موجود عاقل دارای این توان است که مطابق تصور قانون یعنی مطابق با اصول عمل کند.» [۴۱]
بنا به توضیح کانت یک عمل اخلاقی است به این شرط و فقط به این شرط که بتوانم اراده کنم دستوری که از آن پیروی میکنم به قانون کلی مبدل شود. [۴۲]
در اینجا باید مفهوم مهمی را توضیح بدهیم که از نظر کانت اصل نخستین اخلاق شمرده میشود؛ مفهومی به نام «امر مطلق»:
● امر مطلق
قبلاً بیان شد که اعمال انسانی سه منشأ میتوانند داشته باشند:
▪ میل و خواهش نفسانی
▪ احساسات اخلاقی
▪ دستورات اخلاقی
و اشاره کردیم که کانت معتقد است موجود مختاری مثل انسان باید بر اساس قانون یا دستور اخلاقی عمل کند، نه بر اساس میل یا احساس اخلاقی. از نظر کانت آدمیان برخلاف موجودات قدسی هرگز قادر نیستند اصل صوری اخلاق را جز در قالب «امر» دریابند. امر تکلیفی به ما فرمان میدهد که به وظیفه خویش عمل کنیم و این کار را به خاطر خودش انجام دهیم. چنین امری، مشروط و متوقف به هیچ شرطی نیست و به ما نمیگوید: «به وظیفه خود عمل کن اگر چنین و مگر چنان شود.».[۴۳]
بنابراین از نظر کانت دستورات اخلاقی دو گونه هستند: [۴۴]
۱) دستورهای مشروط
۲) دستورهای قطعی یا مطلق
اما مشروط نوعاً با یک اگر شروع میشود نظیر «اگر میخواهی بمانی، مودّب باش» در اینجا عایت، مشروط است و امر، وسیله دستیابی به آن را بیان میکند. اوامر مشروط هرچند میتوانند معتبر باشند؛ ولی هیچگاه نمیتوانند عینی باشند. زیرا همواره مشروطند. اعتبار آنها نیز کلی و عمومی نیست؛ آنها برای همه انسانها الزامآور نیستند.
امرهای مطلق نوعاً حاوی «اگر» نیستند. آنها آنچه را باید بهطور نامشروط انجام داد به شما میگویند. با این حال میتوان از آنها با دلایل عقلی دفاع کرد. [۴۵] فرمانهای مطلق فرمانهایی هستند که دعوی حقیقت مطلق دارند، در حالیکه فرمانهای مشروط برای رسیدن به هدفی هستند.[۴۶] امر مطلق به نحو پیشینی و مستقل از تجربه میباشد و عبارت است از «متابعت از قانون کلی.»[۴۷]
اندیشه کانت این است که اراده نیک به وسیله شرطی تعیین میشود که خود نامشروط است. فقط خرد ناب آن را میشناسد و از هرگونه محتوایی در جهان آزاد است، قانونی است که تنها به خود استوار است. [۴۸] این قانون بهصورت یک فرمان قطعی بیان میشود:
«چنان رفتار کن که گویی اصل رفتار تو، بخواست تو، بهصورت یک قانون کلی طبیعت درخواهد آمد.»
این امر مطلق که بعداً صورتهای مختلفی از آن را بیان خواهیم کرد، هنجارنهایی اخلاق میباشد. چنین هنجاری یکتاست و وجود بیش از یکی از آن ممکن نیست. [۴۹] نوعی از صورتبندی امر مطلق را میتوان به منزله مبنایی برای قاعده معروف موسوم به «قاعده طلائی» تلقی کرد که بیان میدارد: «ما باید آنگونه عمل کنیم که انتظار داریم با ما عمل شود.» [۵۰]
امر مطلق یا فرمان قطعی یک بیان صوری است؛ از اینرو برای بهکار رفتن در وضعیتهای معین نیازمند یک قضاوت عملی است. قاعده این قضاوت عملی این است: «از خود بپرس کاری که میخواهی انجام دهی، اگر قرار بود طبق یک قانون طبیعت صورت بپذیرد- طبیعتی که خود تو جزیی از آن هستی- ایا میتوانستی آن قانون را به اراده خود ممکن بشمری؟»[۵۱]
کانت از کسی سخن میگوید که قانون اخلاقی را محترم میشمرد و از تصور آنچنان جهانی که اگر توان آن را داشته باشد که به راهنمایی خرد عملی خویش آن را بیافریند، شاد میگردد. معنی چنین سخنی این است: «آنگاه که به کرداری میپردازی به یاد داشته باش که جهان آن نیست که هست. بلکه آن است که تو با کردار خویش و آفریدنش سهمی داری. نه از راه شناسایی؛ بلکه از راه کردار توست که آنچه را واقعی است فرا میگیری.» [۵۲]
همه آنچه که بیان شد بر این اساس استوار است که اگر واقعاً قانون اخلاقی وجود دارد، باید وجوه مشخصه قانون را دارا باشد از دیدگاه کانت این وجوه مشخصه، «کلیت» و «ضرورت»اند. قانون اخلاقی هر قدر دقیق باشد، بهوضوح چشمانداز کلی دارد، زیرا همه موجودات عاقل را شامل میشود. همچنین حداقل بر حسب ظاهر، نوعی از ضرورت را نیز دارد، زیرا همه موجودات عاقل را ملزم میکند که به طریق معینی رفتار کنند. ضرورتی که در اینجا مطرح است، الزام یا اجبار اخلاقی است و میتوان آن را «ضرورت اخلاقی» نامید.
قبل از اینکه توضیح دهیم چگونه این قانون مطلق از عقل استنباط میشود، بهتر است صورتهای سهگانه آن را بیان کنیم.
● کارکردهای امر مطلق
قانون اخلاقی دو کارکرد مختلف دارد: یکی اطاعتطلبی از ما و دیگری محک زدن و آزمودن هر ضابطه ممکن. [۵۳]
کارکرد نخست: (اطاعتطلبی) از آنجا که ما موجودات قدسی نیستیم و همواره ممکن است برگزینیم که برخلاف قانون اخلاقی عمل کنیم، قانون اخلاق در آگاهی عقلی ما حاضر است و بیاعتنا به امیال و گرایشهایمان از ما اطاعت میطلبد و اگر آن را نقض کنیم، ناگزیر محکوممان میکند؛ به همین دلایل کانت اخلاق را محدودکننده امیال و گرایشهای ما میداند. البته آشکار است که این «محدود کردن» و «یا ملزم به اطاعت نمودن» بهصورت اجباری و قهری نیست.[۵۴]
کارکرد دوم: امر مطلق همچنین معیار کیفیت اخلاقی ضوابط ممکن است. امر مطلق برای اینکه هنجارنهایی اخلاق برای ما باشد، باید به ما بگوید چه چیزی اخلاقاً درست نیست؛ بلکه چه چیزی اخلاقاً الزامی است؛ بنابراین باید بپرسیم: ایا این قضیه بهطور تحلیلی صادق است که هر عامل کاملاً متعقل میتواند بر طبق ضابطه مورد بحث عمل کند؟ پس برای آزمودن ضوابط رفتاری، لازم است بپرسیم: ایا این آنچنان ضابطهای هست که هر عامل متعقل محض قادر به برگزیدن آن باشد؟[۵۵]
بنابراین امر مطلق ما را یاری میکند تا «رویههای کلی» و «ضوابطی» پیش بگیریم که بتوانیم اخلاقی زندگی نماییم.
● استنباط دستورات اخلاقی
از آنجا که اتخاذ رویههای کلی با استناد به عقل انسان صورت میگیرد. انسان قواعد اخلاقی را از عقل و خرد درونی خود استنباط مینماید. از نظر کانت امر مطلق بهعنوان هنجارنهایی اخلاقی یک امر پیشینی است و از طرفی فراتجربی نیز هست؛ یعنی برای رسیدن به آن باید همه شرایط تجربی را که اعمال ما را در بر میگیرند، کنار بگذاریم. در این وضعیت است که میتوانیم ادعا کنیم که قانون ما بر مبنای عقل عملی مبتنی خواهد بود. زیرا آن را از همه مبانی دیگر جدا و مجرد ساختهایم. هر فردی با این فراگرد تجرید (انتزاع) به یک دیدگاه عضوی از یک عالم معقول، دست مییابد. چنین دیدگاهی در خارج از تجربه فرد قرار دارد؛ بنابراین میتواند توسط هر عامل معقول (فاعل عقلانی) صرف نظر از شرایط وی اتخاذ شود. قانونی که در این حالت بدست میاید، امری خواهد بود که به نحو عام و کلی و همچنین ضروری در همه موجودات معقول قابل اعمال است. این قانون پیشینی است؛ چراکه مبتنی بر چیزی است که میتواند بر مبنای عقل صرف، خود را توجیه کند. در این حالت میتوان گفت موجود مختار هم عامل و هم منبع همه ارزشها تلقی خواهد شد و به نظر کانت بهعنوان غایتی است که در خود زیست میکند؛ در نتیجه باید گفت: اگر اساساً قرار است واجد ارزشها باشیم، میباید وجود و مجاهدات موجود معقول را ارج بگذاریم. قیدی که بر آزادی ما وجود دارد آن است که میباید به آزادی همگان احترام بگذاریم و اما چگونه آزادی و اختیار ما میتواند به قوانین کلی منجر شود؟ چنین وضعیتی در مورد همه صورتبندیهای امر مطلق وجود دارد؛ بهطور مثال وقتی که میگوییم: «باید چنان عمل کنیم که انسانیت ما و دیگران یک غایت در نظر گرفته شود، نه وسیله» انسانیت در اینجا شامل همه موجودات معقول است. و عقلانی بودن این امر مطلق از معقول بودن انسان مختار قابل فهم است. و به بیان اسکروتن: من در انتزاع تمایزات در مسیر دستیابی به قانون اخلاقی همواره به اقتدار و حاکمیت عقل احترام میگذارم؛ بنابراین در حالی که صورت قانون من کلی و عام است، محتوای آن باید از کاربرد آن در خصوص موجودات معقول بهعنوان غایات فی نفسه استنتاج شود؛[۵۶] لذا در مورد هر موجود معقولی باید گفت: اراده او بهعنوان یک اراده قانونگذاری عام نقش مهمی در دستیابی به قانون اخلاقی دارد.[۵۷] کانت از فرمان مطلق یعنی فرمانی که قانون کردار ما را معین میکند چون سرچشمهای سخن میگوید که هر انسانی چون یک باشنده خردمند آن را میشناسد و آنگاه که ما این قانون را میشکنیم، به هیچرو نمیخواهیم که این قانونشکنی بهصورت یک قانون کلی دراید؛ تنها چیزی که میخواهیم این است که برای خشنودی میل خود استثنایی در آن پدید آوریم.[۵۸]
بنابراین میتوان گفت: «منشأ تکلیف اخلاقی عقل است، نه تجارب حاصله از ارتسامات و اعیان؛ و هرقدر هم علل طبیعی فراوان و محرکهای حسی متعدد مرا به خواستن (یا اراده کردن) چیزی سوق دهند، ممکن نیست در من حالت مکلف بودن ایجاد کنند.»[۵۹] در حقیقت کانت از صورت نخستین امر مطلق هنجاری برای قانونگذاری اخلاقی ایجاد مینماید، وقتی که میگوید: «فقط بر طبق رویهای عمل کن که در عین حال بتوانی اراده کنی بهصورت قانون عام دراید.» بر این مسأله مهم تأکید میکند که اراده، قانونگذار و مجری دستورات اخلاقی است. این فرمول را میتوان فرمول عام نامید و از آن به «خودایینی» تعبیر نمود.
البته قانون خودآیینی (Law of Autonomy) بر این مطلب تایید دارد که هر عاملی تا آنجا که بر مبنای عقل عمل میکند، فقط ضوابطی بر میگزیند و بر پایه آنها عمل میکند که خالی از تناقض باشد[۶۰] و در عین حال میتواند تحت تأثیر امیال قرار گیرد؛ لذا عنصر اساسی در فهم، قانون خودایینی مسأله آزادی اراده انسانی است و این قانون بر این اساس استوار است که انسان یا هر موجود عاقل، غایت بالذات است. یعنی آدمی بیرون از هرگونه زنجیره علّی و بنابراین، خارج از هر قِسم سلسله مراتب وسایل و غایات قرار دارد.[۶۱]
وظیفهشناسی نیز در عمل به این قانون خودایینی است که معنا پیدا میکند. هنگامی که به انگیزه وظیفهشناسی عمل میکنیم، از قوانینی که خود برای خویشتن مطاع قرار دادهایم پیروی میکنیم، و بنابراین در عین اینکه تابعیم، مقنن نیز هستیم[۶۲] و در عین حال موجود مختار میتواند برخلاف قانون وضع کرده خویش عمل کند. یک موجود خردمند خود را چون هوش، متعلق به جهان معنوی میشمارد و علیت خود را چون علت مؤثری که فقط به جهان معنوی تعلق دارد اراده، مینامد؛ اما اگر من فقط به جهان معنوی متعلق بودم، میبایست همه کردارهایم طبق اصل خود قانوندهی یک اراده ناب صورت میگرفت و اگر فقط بخشی از جهان حسی بودم، همه آنها میبایست در مطابقت کامل با قانونهای طبیعت- که فرمانروای هوسها و تمایلاتاند- میبود.[۶۳]
کانت در عبارات زیبای دیگری به این دو جنبه متضاد حیات انسانی اشاره مینماید: «دو چیز جان مرا از اعجاب و احترام سرشار میکند، چنانکه هرچه اندیشهام بیشتر و ژرفتر به آن میپردازد، این شگفتی و احترام فزونی مییابد: آسمان پر ستاره بالای سر من، و قانون اخلاقی در درون من. نیازی نیست درباره آنها به تحقیق و حدس و گمان بپردازیم چنانکه گویی در پردهای از تاریکی پوشیده شدهاند و یا اینکه در حوزهای آن سوی افق دید من هستند؛ نه، من آنها را پیش روی خود میبینم و در هستی آگاه خویش بهطور بیواسطه با آنها در تماسم. اولی از جایی که من در جهان حسی و بیرونی دارم آغاز میشود و بستگیهای مرا با این جهان افزون میکند و تا حد جهانهایی آن سوی جهانها و نظامهایی آن سوی نظامها و زمان بیپایان دورانهای حرکتشان و آغاز و تداوم آنها گسترش میدهد. دومی از خود ناپیدای من، از شخصیت من آغاز میشود و مرا به جهانی میبرد که به راستی بیپایان است و تنها فهم است که بویی از آن میبرد و بدین وسیله است که در مییابیم در شبکهای از بستگیهایی که فقط اتفاقی باشد، نیستم بلکه بستگی من با این جهان بیپایان نیز، همانند بستگیهای جهان دیده شدنی، لازم و کلی است. دیدگاه نخست و نگریستن به جهانهای بیشمار، اهمیت وجود مرا ناچیز میکند و به من میفهماند که وجودی حیوانی هستم و مادهای که از آن پدید آمدهام پس از آنکه زمانی کوتاه از زندگانی برخوردار بوده است، بیآنکه کسی چگونگی آن را بداند، باید دوباره به سیارهای که خود آن چیزی جز نقطهای ناچیز از کیهان نیست، بازگردد. اما از سوی دیگر، دیدگاه دوم، ارزش مرا چون یک هوش (یعنی باشنده معنوی) بهوسیله شخصیت و قانون اخلاقی آن که آشکارکننده یک زندگانی آزاد از هرگونه حیوانیت و حتی از کل جهان دیده شدنی است، ... تا بینهایت بالا میبرد.» [۶۴]
نویسنده: عباس الیاسی
[۱] . Immanuel Kant (۱۸۰۴-۱۷۲۴).
[۲] . بروس اونی، نظریه اخلاقی کانت، علیرضا آل بویه، قم، بوستان کتاب قم، ۱۳۸۱، اول، ص۷.
[۳] . راجر سالیوان، اخلاق د فلسفه کانت، عزت الله فولادوند، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰، اول، ص۲۵.
[۴] . Roger j.sullivan.
[۵] . نام کتاب ترجمه شده درباره فلسفه اخلاق کانت است که توسط جرج سالیوان نوشته شده است. نام اصلی آن با این عنوان فرق دارد و عنوان اصلی عبارتست از: Introduction to Kant"s ethics.
[۶] . منظور از مباحث اخلاقی کانت، مباحث فلسفه اخلاق است و نه خود اخلاق، روشن است که کانت بیشتر به فلسفه اخلاق میپردازد. از میان سه پرسش اصلی مطرح شده نیز، پرسش نخستین است که بیشتر جنبه فلسفی دارد و پرسش سوم بیشتر در حوزه اخلاق مطرح میشود.
[۷] . بروس اونی، نظریه اخلاقی کانت، علیرضا آل بویه، قم، بوستان کتاب قم، ۱۳۸۱، اول، ص۲۹.
[۸] . «درسهای فلسفه اخلاقی» نام کتابی است از کانت که حاوی مطالبی است که کانت در کلاس درس، تدریس نموده است این کتاب مستقیماً توسط وی نگارش نشده است. در این باره مراجعه شود به: کانت، درسهای فلسفه اخلاق، منوچهر صانعی درهبیدی، انتشارات نقش و نگار، اول، ۱۳۷۸، مقدمه.
[۹] . ص۱۶۸.
[۱۰] . پیشین.
[۱۱] . از جمله معترضان اخلاق کانت فریدریش شیلر j.c.f.shiller (۱۸۰۵-۱۷۵۹) میباشد.
[۱۲] . کورنر اشتفان، فلسفه کانت، عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۷، اول، ص۲۷۸.
[۱۳] . Karl Jaspers.
[۱۴] . کارل یاسپرس، کانت، میرعبدالحسین نقیبزاده، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۷۲، اول، ص۱۶۸.
[۱۵] . پیشین.
[۱۶] . همان منبع، ص۱۶۹.
[۱۷] . کانت، ایمانوئل، مابعدالطبیعه اخلاق، منوچر صانعی درهبیدی، ۲ جلد، تهران، نقش و نگار، ۱۳۸۰، اول، ص۲۸.
[۱۸] . کورنر، اشتفان، فلسفه کانت، عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۷، اول، ص۲۸۳.
[۱۹] . کانت، درسهای فلسفه اخلاق، منوچهر صانعی درهبیدی، انتشارات نقش و نگار، اول، ۱۳۷۸، ص۱۹۷.
[۲۰] . پیشین.
[۲۱] . راجر اسکروتن، کانت، علی پایا، تهران، طرح نو، ۱۳۷۵، اول، ص۱۱۹.
[۲۲] . همان منبع، ص۱۲۰.
[۲۳] . منوچهر صانعی درهبیدی، فلسفه اخلاق در تفکر غرب، انتشارات فافا، ۱۳۷۸، اول، ص۳۲۰.
[۲۴] . پیشین.
[۲۵] . راجر اسکورتن، کانت، علی پایا، تهران، طرح نو، ۱۳۷۵، اول، ص۱۲۶.
[۲۶] . همان منبع، ص۱۲۷.
[۲۷] . پیشین.
[۲۸] . پیشین.
[۲۹] . پیشین.
[۳۰] . کانت، درسهای فلسفه اخلاق، منوچهر صانعی درهبیدی، انتشارات نقش و نگار، اول، ۱۳۷۸، ص۱۶۷.
[۳۱] . پیشین.
[۳۲] . بروس اونی، نظریه اخلاقی کانت، علیرضا آل بویه، قم، بوستان کتاب قم، ۱۳۸۱، اول، ص۲۳.
[۳۳] . پیشین.
[۳۴] . پیشین، ص۲۵.
[۳۵] . کارل یاسپرس، کانت، میرعبدالحسین نقیبزاده، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۷۲، اول، ص۱۶۲.
[۳۶] . کورنر اشتفان، فلسفه کانت، عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۷، اول، ص۲۷۹.
[۳۷] . پیشین.
[۳۸] . پیشین، ص۲۸۰.
[۳۹] . پیشین.
[۴۰] . پیشین، ص۲۸۰.
[۴۱] . پیشین، ص۲۸۱.
[۴۲] . پیشین.
[۴۳] . پیشین، ص۲۸۴.
[۴۴] . راجر اسکروتن، کانت، علی پایا، تهران، طرح نو، ۱۳۷۵، اول، ص۱۳۰.
[۴۵] . پیشین.
[۴۶] . کارل یاسپرس، کانت، میرعبدالحسین نقیبزاده، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۷۲، ص۱۶۳.
[۴۷] . منوچهر صانعی درهبیدی، فلسفه اخلاق در تفکر قرن، انتشارات فافا، ۱۳۷۸، اول، ص۲۱۸.
[۴۸] . کارل یاسپرس، کانت، میرعبدالحسین نقیبزاده، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۷۲، ص۱۶۳.
[۴۹] . راجر سالیوان، اخلاق در فلسفه کانت، عزت الله فولادوند، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰، اول، ص۶۲.
[۵۰] . راجر اسکروتن، کانت، علی پایا، تهران، طرح نو، ۱۳۷۵، اول، ص۱۳۵.
[۵۱] . کارل یاسپرس، کانت، میرعبدالحسین نقیبزاده، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۷۲، ص۱۶۵.
[۵۲] . پیشین.
[۵۳] . راجر سالیوان، اخلاق در فلسفه کانت، عزت الله فولادوند، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰، اول، ص۷۱.
[۵۴] . پیشین.
[۵۵] . پیشین، ص۷۲.
[۵۶] . پیشین، ص۱۳۶.
[۵۷] . پیشین.
[۵۸] . کارل یاسپرس، کانت، میرعبدالحسین نقیبزاده، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۷۲، ص۱۶۷.
[۵۹] . کورنر اشتفان، فلسفه، کانت، عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۷، اول، ص۲۸۵.
[۶۰] . راجر سالیوان، اخلاق در فلسفه کانت، عزت الله فولادوند، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰، اول، ص۸۴.
[۶۱] . کورنر اشتفان، فلسفه، کانت، عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۷، اول، ص۲۹۷.
[۶۲] . همان منبع، ص۲۹۹.
[۶۳] . میرعبدالحسین نقیبزاده، فلسفه کانت، بیداری از خواب دگماتیسم، تهران، آگاه، ۱۳۶۴، اول، ص۳۰۸.
[۶۴] . همان منبع، ص۳۴۰.
[۱] . Immanuel Kant (۱۸۰۴-۱۷۲۴).
[۲] . بروس اونی، نظریه اخلاقی کانت، علیرضا آل بویه، قم، بوستان کتاب قم، ۱۳۸۱، اول، ص۷.
[۳] . راجر سالیوان، اخلاق د فلسفه کانت، عزت الله فولادوند، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰، اول، ص۲۵.
[۴] . Roger j.sullivan.
[۵] . نام کتاب ترجمه شده درباره فلسفه اخلاق کانت است که توسط جرج سالیوان نوشته شده است. نام اصلی آن با این عنوان فرق دارد و عنوان اصلی عبارتست از: Introduction to Kant"s ethics.
[۶] . منظور از مباحث اخلاقی کانت، مباحث فلسفه اخلاق است و نه خود اخلاق، روشن است که کانت بیشتر به فلسفه اخلاق میپردازد. از میان سه پرسش اصلی مطرح شده نیز، پرسش نخستین است که بیشتر جنبه فلسفی دارد و پرسش سوم بیشتر در حوزه اخلاق مطرح میشود.
[۷] . بروس اونی، نظریه اخلاقی کانت، علیرضا آل بویه، قم، بوستان کتاب قم، ۱۳۸۱، اول، ص۲۹.
[۸] . «درسهای فلسفه اخلاقی» نام کتابی است از کانت که حاوی مطالبی است که کانت در کلاس درس، تدریس نموده است این کتاب مستقیماً توسط وی نگارش نشده است. در این باره مراجعه شود به: کانت، درسهای فلسفه اخلاق، منوچهر صانعی درهبیدی، انتشارات نقش و نگار، اول، ۱۳۷۸، مقدمه.
[۹] . ص۱۶۸.
[۱۰] . پیشین.
[۱۱] . از جمله معترضان اخلاق کانت فریدریش شیلر j.c.f.shiller (۱۸۰۵-۱۷۵۹) میباشد.
[۱۲] . کورنر اشتفان، فلسفه کانت، عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۷، اول، ص۲۷۸.
[۱۳] . Karl Jaspers.
[۱۴] . کارل یاسپرس، کانت، میرعبدالحسین نقیبزاده، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۷۲، اول، ص۱۶۸.
[۱۵] . پیشین.
[۱۶] . همان منبع، ص۱۶۹.
[۱۷] . کانت، ایمانوئل، مابعدالطبیعه اخلاق، منوچر صانعی درهبیدی، ۲ جلد، تهران، نقش و نگار، ۱۳۸۰، اول، ص۲۸.
[۱۸] . کورنر، اشتفان، فلسفه کانت، عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۷، اول، ص۲۸۳.
[۱۹] . کانت، درسهای فلسفه اخلاق، منوچهر صانعی درهبیدی، انتشارات نقش و نگار، اول، ۱۳۷۸، ص۱۹۷.
[۲۰] . پیشین.
[۲۱] . راجر اسکروتن، کانت، علی پایا، تهران، طرح نو، ۱۳۷۵، اول، ص۱۱۹.
[۲۲] . همان منبع، ص۱۲۰.
[۲۳] . منوچهر صانعی درهبیدی، فلسفه اخلاق در تفکر غرب، انتشارات فافا، ۱۳۷۸، اول، ص۳۲۰.
[۲۴] . پیشین.
[۲۵] . راجر اسکورتن، کانت، علی پایا، تهران، طرح نو، ۱۳۷۵، اول، ص۱۲۶.
[۲۶] . همان منبع، ص۱۲۷.
[۲۷] . پیشین.
[۲۸] . پیشین.
[۲۹] . پیشین.
[۳۰] . کانت، درسهای فلسفه اخلاق، منوچهر صانعی درهبیدی، انتشارات نقش و نگار، اول، ۱۳۷۸، ص۱۶۷.
[۳۱] . پیشین.
[۳۲] . بروس اونی، نظریه اخلاقی کانت، علیرضا آل بویه، قم، بوستان کتاب قم، ۱۳۸۱، اول، ص۲۳.
[۳۳] . پیشین.
[۳۴] . پیشین، ص۲۵.
[۳۵] . کارل یاسپرس، کانت، میرعبدالحسین نقیبزاده، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۷۲، اول، ص۱۶۲.
[۳۶] . کورنر اشتفان، فلسفه کانت، عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۷، اول، ص۲۷۹.
[۳۷] . پیشین.
[۳۸] . پیشین، ص۲۸۰.
[۳۹] . پیشین.
[۴۰] . پیشین، ص۲۸۰.
[۴۱] . پیشین، ص۲۸۱.
[۴۲] . پیشین.
[۴۳] . پیشین، ص۲۸۴.
[۴۴] . راجر اسکروتن، کانت، علی پایا، تهران، طرح نو، ۱۳۷۵، اول، ص۱۳۰.
[۴۵] . پیشین.
[۴۶] . کارل یاسپرس، کانت، میرعبدالحسین نقیبزاده، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۷۲، ص۱۶۳.
[۴۷] . منوچهر صانعی درهبیدی، فلسفه اخلاق در تفکر قرن، انتشارات فافا، ۱۳۷۸، اول، ص۲۱۸.
[۴۸] . کارل یاسپرس، کانت، میرعبدالحسین نقیبزاده، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۷۲، ص۱۶۳.
[۴۹] . راجر سالیوان، اخلاق در فلسفه کانت، عزت الله فولادوند، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰، اول، ص۶۲.
[۵۰] . راجر اسکروتن، کانت، علی پایا، تهران، طرح نو، ۱۳۷۵، اول، ص۱۳۵.
[۵۱] . کارل یاسپرس، کانت، میرعبدالحسین نقیبزاده، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۷۲، ص۱۶۵.
[۵۲] . پیشین.
[۵۳] . راجر سالیوان، اخلاق در فلسفه کانت، عزت الله فولادوند، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰، اول، ص۷۱.
[۵۴] . پیشین.
[۵۵] . پیشین، ص۷۲.
[۵۶] . پیشین، ص۱۳۶.
[۵۷] . پیشین.
[۵۸] . کارل یاسپرس، کانت، میرعبدالحسین نقیبزاده، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۷۲، ص۱۶۷.
[۵۹] . کورنر اشتفان، فلسفه، کانت، عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۷، اول، ص۲۸۵.
[۶۰] . راجر سالیوان، اخلاق در فلسفه کانت، عزت الله فولادوند، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰، اول، ص۸۴.
[۶۱] . کورنر اشتفان، فلسفه، کانت، عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۷، اول، ص۲۹۷.
[۶۲] . همان منبع، ص۲۹۹.
[۶۳] . میرعبدالحسین نقیبزاده، فلسفه کانت، بیداری از خواب دگماتیسم، تهران، آگاه، ۱۳۶۴، اول، ص۳۰۸.
[۶۴] . همان منبع، ص۳۴۰.
منبع : خبرگزاری فارس
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست